۱۳ توصیه امام صادق(ع) برای پیاده‌روی اربعین

پیاده‌روی در مراسم اربعین یک توفیق عظیم و وصف ناپذیر است که برای بهره‌وری بیشتر از این سفر معنوی لازم است تا زائرین آدابی را رعایت کنند.
 
توفیق رفتن به زیارت سید و سالار شهیدان در مراسم اربعین آن هم با پای پیاده، شامل عاشقان شوریده حالی می‌شود که با شیدایی خاص خود این سفر عشق را در می‌نوردند تا نهایتا کام تشنه خویش را با وصال به معشوق سیراب کنند. این سفر عشق را آدابی نورانی است که امام صادق(ع) در ضمن حدیثی به آنها اشاره می‌فرماید که در ادامه می‌خوانیم:
 
 
1. رفتار نیکو با همراهان
 
 
«حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ یَصْحَبُک»؛‏ خوش‌رفتاری با همراهان.
 
 توجه به ارزش‌هاى اخلاقىِ اسلام در سفر زیارتی، این مسافرت معنوی را بسیار شیرین و جاذبه‌دار می‌کند. یکی از این ارزش‌های اخلاقی که رعایت آن پسندیده است؛ رفتار نیکو با همراهان است. انسان باید به هم سفر خویش به دید زائر امام نگاه کند و نهایت احترام، ادب، مهربانی، خوش خلقی، و تواضع را داشته باشد و اگر احیانا در طول سفر بر اثر محدودیت امکانات، ازدحام جمعیت، خستگی راه یا بیماری، با بدخلقی او مواجه شد، با سعه صدر و مدارا آن را مدیریت کند.
 
  
2. کم‌گویی
 
 
«قِلَّةُ الْکَلَامِ إِلَّا بِخَیْر»؛ کم‌گویى، جز به نیکى.
 
 پرحرفی و بیش از حد صحبت کردن، خصوصاً در مکان هایی که در طول سفر برای استراحت عمومی تعبیه شده، علاوه بر آن که موجب اذیت اطرافیان می‌شود آفتی است که ناخودآگاه انسان را در ورطه هلاکت و سقوط می افکند و باعث می شود انسان به گناهانی مانند دروغ، غیبت، تهمت، سخن چینی و... مبتلا شود، لذا شایسته است که به مقدار ضرورت سخن گفته شود تا از مفاسد پرحرفی در امان بود.
 
 
 3. فراوان به یاد خدا بودن
 
«کَثْرَةُ ذِکْرِ الله»؛ بسیاری یاد خدا.
 
 در اسلام برای عباداتی مانند نماز، روزه، حج و... محدودیت‌هایی زمانی، مکانی، کمّی و کیفی وجود دارد و تنها ذکر خداست که نه تنها محدودیت ندارد بلکه توصیه به کثرت آن نیز شده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً؛ اى کسانى که ایمان آورده‌اید ذکر حق و یاد خدا (به دل و زبان) بسیار کنید». بر همین اساس توصیه می‌شود برای آمادگی پیدا کردن حضور در پیشگاه معصوم و کسب حال معنوی، ذکر و یاد خدا را داشته باشیم که آثار سازنده روحى و اخلاقى فراوانى به جای می‌گذارد، و زائرین به راحتی می‌توانند با برنامه‌ریزی مشخص و همراه داشتن یک صلوات شمار ساده، اذکار فراوانی را در این سفر معنوی انجام دهند.
  
 
4. پاکیزگی لباس
 
 
«نَظَافَةُ الثِّیَاب»؛ پاکیزگی لباس.
 
 از آن جا که حالت روحی و جسمی، ظاهر و باطن در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، حضرت نکته‌ای را در مورد وضعیت ظاهری مبنی بر پاکیزگی لباس زائر تذکر می‌دهند که لباس تمیز و وضع ظاهری زائر در پدید آمدن حال مناسب روحی و ایجاد نشاط معنوی تاثیرگذار است. به علاوه، بخشی از حرمت‌گذاری به شخصیتی که به دیدارش می‌رویم، در آراستگی ظاهر و مرتب بودن لباس جلوه می‌کند، بر همین اساس به پاکیزگی لباس توصیه شده است.
  
 
5. غسل پیش از آمدن به مرقد امام حسین (ع)
 
 
«الْغُسْلُ قَبْلَ أَنْ تَأْتِیَ الْحَائِر»؛ غسل قبل از آن‌که وارد حائر شوی.
  
 طهارت روحی شرط ارتباط با پاکدلان و پاک جانان و حضور در اماکن مقدس است، لذا یکی از آداب این سفر، که قبل از ورود به حرم توصیه می شود، غسل زیارت است. شخصی از امام صادق (ع) سوال کرد منظور از آیه: «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد؛ زیورهاى خود را در مقام هر عبادت به خود برگیرید»، چیست؟ حضرت فرمودند: «الْغُسْلُ‏ عِنْدَ لِقَاءِ کُلِ‏ إِمَامٍ‏»؛ مراد غسل نمودن هنگام ملاقات امام است.
 
 زائر به برکت این غسل، کسب طهارت، معنویت و نورانیت می کند، شاهد بر این مطلب دعایی است که امام صادق (ع) هنگام غسل زیارت توصیه فرموده اند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً وَ شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ آفَةٍ وَ عَاهَةٍ اللَّهُمَ‏ طَهِّرْ بِهِ‏ قَلْبِی‏ وَ اشْرَحْ‏ بِهِ‏ صَدْرِی‏ وَ سَهِّلْ‏ بِهِ‏ أَمْرِی؛ به نام خدا، و به کمک خدا، خدایا آن را قرار ده روشنى و پاک کننده و نگه دارنده، و شفاى از هر درد و بیمارى و آفت و آسیب، خدایا دلم را با آن پاک کن، و سینه ام را بگشاى، و کارم را با ان آسان گردان».
  
 
6. بسیار نماز خواندن
 
«کَثْرَةُ الصَّلَاة»؛ بسیار نمازگزاردن.
 
 نماز از عالى‌ترین نمونه‌هاى معنوى پیوند با خدا و برترین جلوه‌هاى ذکر خدا است و امام حسین (ع) از اقامه کنندگان نماز است، هم چنان که در زیارت نامه ایشان آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ؛ گواهى مى دهم که تو برپادارنده نماز و دهنده زکات هستى»، نماز در حادثه عاشورا جلوه خاصی داشت، از نمازهای سید الشهداء (ع) و اصحابش در شب عاشورا، از نماز اول وقت حضرت در ظهر عاشورا، گرفته تا نمازهای شب حضرت زینب (س) در حالت اسارت و...
 
لذا یکی از شاخصه‌های شیعه واقعی و عاشق امام حسین (ع) اهمیت به نماز است و بر همین اساس نباید از نماز اول وقت و نوافل شب در سحرگاهان غافل ماند.
 
 
7. صلوات فرستادن
 
 «الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»؛ درود بر محمّد (ص) و خاندانش.
  
صلوات فرستادن ذکر بسیار مبارک و با عظمتی است که بر زبان آوردن آن در همه احوال و زمان‌ها دارای ثواب است و در این سفر که زائرین برای زنده نگه داشتن نام اهل بیت علیهم‌السلام، گام بر می‌دارند، زیبنده است که مترنّم به این ذکر باشند.
 
 
8. با وقار بودن
  
«التَّوْقِیرُ لِأَخْذِ مَا لَیْسَ لَک‏»؛ با وقار بودن در صرف‌نظر از دریافت آنچه متعلق انسان نیست.
 
وقار که بیانگر یک نوع آرامش ظاهری، سنگینی و متانت شخصیت است، به انسان این امکان را می دهد که از کارهای سبک، شوخی‌های نامناسب و کارهای زننده که مناسب شأن یک مسلمان نیست برحذر باشد و شأن یک زائر را کاملا رعایت کند.
 
 
9. پرهیز از نگاه به حرام
  
«یَلْزَمُکَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَک‏»؛ لازم است که چشمانت را بپوشانی.
 
 زائری که قرار است چشمش به جمال مرقد مطهر حسین بن علی (ع) روشن شود، باید در طول سفر مراقب چشمان خویش باشد تا مبادا به حرام بیفتد که مراقبه نکردن از نگاه حرام، آن حال خوش معنوی را از زائر خواهد گرفت.
 
 
10. کمک به نیازمندان در سفر
  
«یَلْزَمُکَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِکَ إِذَا رَأَیْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاة»؛ لازم است که مراقب همراهان حاجت مند بوده و با آنان همراهی کنی.
  
در مراسم پیاده‌روی اربعین که خیل مشتاقان حضور دارند و خدام زائر الحسین (ع) بدون منت و با افتخار کارگشایی دارند، چه زیباست که زائرین نیز در این امر عظیم سهیم باشد و مراقب بزرگ‌ترها، مسن‌ترها، و افرد محتاج به کمک باشند و از آنان دستگیری نمایند، که سیدالشهداء (ع) در این زمینه فرمودند: «وَ مَنْ نَفَّسَ کُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ‏ اللَّهُ‏ عَنْهُ‏ کُرَبَ‏ الدُّنْیَا؛ هر کس اندوهی را از دل یکی از اهل ایمان بزداید، خداوند متعال غصه‌های دنیا و آخرت او را از میان بر می‌دارد. [مشکلاتش را حل خواهد کرد]».
 
 
11. تقیه
  
«وَ یَلْزَمُکَ التَّقِیَّةُ الَّتِی قِوَامُ دِینِکَ بِهَا»؛ و بر تو لازم است تقیه‌ای که موجب قوام دینت است را رعایت کنی.
 
 علی رغم تلاش دشمن بر تفرقه و جدایی بین امت اسلامی، حفظ وحدت و انسجام از توصیه‌های دیگر حضرت است، و بر همین اساس باید از هر نوع کاری، که به این وحدت آسیب می زند، مانند مطرح کردن اختلافات مذهبی، توهین به بزرگان یکدیگر و القاء شبهات و... به شدت خودداری شود.
 
 
12. ترک گناهان
  
«الْوَرَعُ عَمَّا نُهِیتَ عَنْه‏»؛ و از آنچه نهى شده‌اى، پارسایى بورزى.
 
 طیق آیه قرآن کریم سه دسته هستند که ناظر اعمال انسان هستند: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون؛ و بگو که هر گونه عمل کنید خدا آن عمل را مى‌‏بیند و هم رسول و مؤمنان بر آن آگاه مى‌‏شوند»، در واقع علاوه بر حق تعالی و رسول مکرم اسلام (ص)، مؤمنین نیز ناظر افعال انسان هستند و اهل بیت (ع) مصداق بارز آن است. امام صادق (ع) در تفسیر این آیه شریفه و بیان مصداق مومنون می‌فرمایند: «هُمُ الْأَئِمَّة؛ مراد از مومنون، ائمه (ع) هستند». بنابراین ادب حضور اقتضاء می‌کند زائر کاملا مراقب اعمال و رفتار خود باشد و بداند در هر قدمی که بر می‌دارد و هر کلامی که می‌گوید، امام حسین (ع) و سایر ائمه (ع) او را می‌بینند.
 
 
13. ترک مجادله
 
 «وَ الْخُصُومَةِ وَ کَثْرَةِ الْأَیْمَانِ وَ الْجِدَالِ الَّذِی فِیهِ الْأَیْمَان؛ و نیز [پرهیز کنی] از بگو مگو کردن و سوگند فراوان و کشمکش‌هایى که در آن، سوگند یاد می‌شود».
 
بنابراین شایسته است که زائر این آداب را رعایت نماید تا مستحقّ بازگشت با آمرزیدگى و رحمت و خشنودى خدا شود.

حماسه‌ای که امام سجاد(ع) در مجلس یزید آفرید

س از پایان واقعه عاشورا با توجه به فتنه‎ای که در آن دوران حاکم بود و عموم مردم جامعه تبیین دقیقی از وقایع پیش رو نداشتند، نیاز بود تبیین‎گراهایی صورت گیرد تا قاتلان حقیقی معرفی شوند. از جهتی فرصتی برای نشر مجدد معارف الهی بود، زیرا سالیان سال بود که جامعه شیعه با معارف عالی الهی مواجه نشده بود و علم عترت(ع) آنچنان که شایسته است، نشر نیافته بود.

زمانی که اسرا به کاخ یزید ملعون سوق داده شدند، امام سجاد(ع) پس از درخواست از او خطبه‎ای خواندند و ضمن اینکه کاخ ستمگران عالم را به لرزه در آوردند، معارفی بیان فرمودند که برای مردم آن زمان بسیار عجیب جلوه می‏کرد؛ این دو مسأله آن قدر نزد یزید آشکار بود که به مردم گفت: اگر این مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابو سفیان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد. به یزید گفته شد: سخنرانى او هر چند خوب باشد چندان قدرت و قابلیتى ندارد. یزید گفت: این شخص از اهل بیتى است که علم را از شیرخوارگى بنحو مخصوصى آموخته‏اند. مردم همچنان از یزید این تقاضا را میکردند تا اجازه داد. شرح خطبه امام سجاد(ع) از جلد 45 بحارالانوار صفحه 138 به صورت ذیل است:

حضرت سجاد علیه‌السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجاى آورد یک نوع سخنرانى کردند که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. سپس فرمود: ایها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضیلت و برترى ما گردیده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصیت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنین بودن.

آن هفت خصلتى که باعث برترى ما هستند عبارتند از: اینکه محمّد مختار صلّى اللَّه علیه و آله، صدیق یعنى حضرت امیر، طیار، حمزه و دو سبط این امت از ماست، هر کسى مرا میشناسد که می‌شناسد و هر کسى مرا نمى‏‌شناسد من او را از حسب و نسب خودم آگاه میکنم: ایها الناس! من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم. من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید.

«ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَةً أَبْکَى مِنْهَا الْعُیُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ‏ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ‏ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»

من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

«أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِین‏ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن‏ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ»

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه‌ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه‌ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.

«سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ».

تا اینکه صداى مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه به پا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع کرد. وقتى مؤذن گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر حضرت سجاد فرمود: چیزى از خدا بزرگ‌تر نیست. هنگامى مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه على بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگى خدا شهادت میدهند. موقعى که گفت: اشهد ان محمدا رسول اللَّه امام سجاد از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: اى یزید، این محمّد جد من است یا جد تو!؟ اگر گمان کنى که این محمّد جد تو است دروغ میگویى و کافرشده‌‏اى. اگر گمان کنى که جد من است پس چرا عترت او را کشتى راوى میگوید: وقتى مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل کرد یزید جلو آمد و نماز ظهر را خواند.

‏«فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لَا شَیْ‏ءَ أَکْبَرُ مِنَ اللَّهِ فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ».

خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه

روایت شده است چون امام سجاد(ع) را با زنان از کربلا آوردند، زنان اهل کوفه را دیدند زارى کنان و گریبان چاک زده و مردان هم با آنان مى‏‎گریستند، زین العابدین علیه‎السّلام بیمار بود و از بیمارى ناتوان پس به آوازى ضعیف و آهسته گفت: اینان بر ما گریه مى‏‎کنند پس ما را که کشت؟! آنگاه حضرت زینب(س)  سوى مردم اشارت کرد که خاموش باشید.

حذیم گوید: هرگز بانویى پرده‏‎نشین گویاتر از وى ندیدم، گویی بر زبان علىّ علیه‎السّلام سخن می‎گفت و به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفسها فرو بسته شد و هر زنگى از بانگ ایستاد، آنگاه پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:

اما بعد، اى مردم کوفه، اى گروه دغا و دغل و بى‎‏غیرت، اشکتان خشک نشود و ناله‏اتان آرام نگیرد، مثل شما مثل آن زن است که رشته خود را پس از محکم تافتن و ریستن باز تار تار مى‏کرد، سوگندهاتان را دست آویز فساد کرده‏اید، چه دارید مگر لاف زدن و نازش و دشمنى و دروغ و مانند کنیزان چاپلوسى نمودن و چون دشمنان سخن- چینى کردن یا چون سبزه‏اى بر پهن روئیده‏اید و گچى که روى قبر بدان اندوده‏، براى خود بد توشه‏اى فرستادید که خداى را بر شما بخشم آورد و در عذاب جاودان مانید.

‏ أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ‏ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ إِنَّمَا مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتِی‏ (نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثا تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ - نحل92‏) هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ‏ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ أَوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ کَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُون‏.

آیا براى برادرم مى‏‎گریید، آرى بگریید که شایسته گریستنید، بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد ننگى که هرگز از خویشتن نتوانید شست و چگونه از خود بشویید این ننگ را که فرزند خاتم انبیاء؛ معدن رسالت و سیّد جوانان أهل بهشت را کشتید؟ آنکه در جنگ سنگر شما و تنها حزب و دسته شما بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم زخم شما و در سختى‏‎ها پناه شما بود، و در محاربات مرجع شما او بود، بد است آنچه پیش فرستادید براى خویش و بد است آن بار گناهى که بر دوش خود گرفتید براى روز رستاخیز خود. نابودى باد شما را نابودى، و سرنگونى باد سرنگونى، کوشش شما به نومیدى انجامید و دست‏ها بریده شد و سودا زیان کرد و خشم پروردگار را براى خود خریدید و خوارى و بیچارگى شما را حتم باشد.

أَ تَبْکُونَ أَخِی أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَ آسِی کَلْمِکُمْ‏ وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ- وَ مَدَرَةُ حُجَجِکُمْ‏ وَ مَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ‏ فَتَعْساً تَعْساً وَ نَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ الْأَیْدِی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ‏ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَة.

مى‏‎دانید چه جگرى از رسول خدا شکافتید و چه پیمانى شکستید و چه پرده‎‏گى او را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتى از وى بدریدید و چه خونى ریختید؟! کارى شگفت آوردید که نزدیک است از هول آن آسمانها فرو ریزد و زمین بشکافد و کوه‎ها متلاشى شود و از هم بپاشد، مصیبتى است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته در عظمت به پر بودن زمین و آسمان است، آیا شگفت آورید اگر آسمان خون ببارد، و عذاب آخرت خوارکننده‎‏تر است و هیچ یارى نشوند، پس تأخیر و مهلت شما را چیره نکند که خداى تعالى از شتاب و عجله منزّه است و از فوت خونى نمى‎‏ترسد و او در کمینگاه ما و شما است آنگاه این اشعار از انشاى خود فرمود که:
چه خواهید گفت هنگامى که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله با شما گوید: این چه کاریست که کردید- و شما که آخرین امّت هستید-؟! به خانواده و فرزندان و عزیزان من؛ بعضى اسیرند و بعضى آغشته به خون، پاداش من که نیکخواه شما بودم این نبود که با خویشانم پس از من بدى کنید، من مى‎‏ترسم عذابى بر شما نازل شود مانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد.
پس از آنها روى بگردانید.

حذیم گفت: مردم را حیران دیدم و دستها به دندان مى‎‏گزیدند، پیرمردى در کنار من بود مى‏‎گریست و ریشش از اشک تر شده بود و دست سوى آسمان برداشته مى‎‏گفت: پدر و مادرم فدایشان؛ سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگانند و جوانان آنان بهترین جوانان و زنان ایشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر از همه و فضل آنها بالاتر، و این اشعار سرود:
پیرانشان بهترین سالخوردگانند و نسل اینان اگر شمار شود عارى از هر تباهى و خوارى است.

أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَیَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَکْتُمْ وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ‏ (لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْض‏وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا - مریم89 و 90) لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا شَوْهَاءَ صَلْعَاءَ عَنْقَاءَ سَوْدَاءَ فَقْمَاءَ خَرْقَاءَ  کَطِلَاعِ الْأَرْضِ أَوْ مِلْ‏ءِ السَّمَاءِ  أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّمَاءُ دَماً وَ (لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏ وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ -فصلت16) فَلَا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهَلُ فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَحْفِزُهُ الْبِدَارُ  وَ لَا یُخْشَى عَلَیْهِ فَوْتُ النَّارِ کَلَّا إِنَّ رَبَّکَ‏ لَنَا وَ لَهُمْ‏ لَبِالْمِرْصادِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ ع‏
مَا ذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِیُّ لَکُمْ‏  مَا ذَا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ‏
بِأَهْلِ بَیْتِی وَ أَوْلَادِی وَ تَکْرِمَتِی‏  مِنْهُمْ أُسَارَى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمٍ‏
مَا کَانَ ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ‏  أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فِی ذَوِی رَحِمِی‏
إِنِّی لَأَخْشَى عَلَیْکُمْ أَنْ یَحُلَّ بِکُمْ‏  مِثْلُ الْعَذَابِ الَّذِی أَوْدَى عَلَى إِرَمٍ‏
 
ثُمَّ وَلَّتْ عَنْهُمْ- قَالَ حِذْیَمٌ فَرَأَیْتُ النَّاسَ حَیَارَى قَدْ رَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ شَیْخٌ فِی جَانِبِی یَبْکِی وَ قَدِ اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ بِالْبُکَاءِ وَ یَدُهُ مَرْفُوعَةٌ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ بِأَبِی وَ أُمِّی کُهُولُهُمْ خَیْرُ کُهُولٍ وَ نِسَاؤُهُمْ خَیْرُ نِسَاءٍ وَ شَبَابُهُمْ خَیْرُ شَبَابٍ وَ نَسْلُهُمْ نَسْلٌ کَرِیمٌ وَ فَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظِیمٌ ثُمَّ أَنْشَدَکُهُولُکُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَ نَسْلُکُمْ‏  إِذَا عُدَّ نَسْلٌ لَا یَبُورُ وَ لَا یَخْزَى‏.
 
پس علىّ بن الحسین علیهما السّلام فرمود: اى عمّه خاموش باش، باقى ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو بحمد اللَّه عالمی هستی که احتیاج به تعلیم نداری و نیاموخته خردمند و گریه و ناله، رفتگان را باز نمى‏‎گرداند. پس آن بانوى بزرگوار ساکت شد.

فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِیَا عَمَّةِ اسْکُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْحَنِینَ لَا یَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ فَسَکَتَتْ.
 
منبع: تسنیم

موضوعی که شما را از هر واعظی بی نیاز خواهد کرد

 
 
امیرالمومنین امام على عليه السلام فرمودند:  شما را سفارش مى كنم كه به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت ورزيد. چگونه از چيزى غافليد كه او از شما غافل نيست و چگونه به كسى چشم طمع دوخته ايد كه به شما مهلت نمى دهد! مردگانى كه مشاهده كرده ايد خود واعظانى هستند كه شما را از هر واعظى بى نياز مى كنند.
  
 متن حديث:
 
امیرالمومنین علیه السلام: اُوصيكُم بذِكرِ المَوتِ و إقلالِ الغَفلَةِ عنهُ، و كيفَ غَفلَتُكُم عمّا لَيس يُغفِلُكُم، و طَمَعُكُم فيمَن لَيس يُمهِلُكُم؟! فكفَى واعِظا بمَوتى عايَنتُموهُم.
 
"نهج البلاغه،خطبه 188"

هر که از خدا فرمان برد...

* هرکس از خدا فرمان برد، از او فرمان می‌برند.
* کسی که از خودش راضی شود، ناراضیان از او فراوان شوند.
* عاق ]والدین[ ناداری در پی دارد و به خواری می‌کشاند.
* مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
* هنگامه جان دادنت در برابر خانواده را به یاد آور که نه طبیبی می‌تواند مرگ را از تو دور کند و نه دوستی می‌تواند تو را یاری نماید.

حضرت امام هادی علیه‌السلام

تعبیرهای آیت‌الله ملکی تبریزی درباره برادر مرگ

آیت‌الله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی ‌عارف، حکیم، استاد اخلاق و فقیه بزرگ شیعه است، کسانی که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکّائون می‎شمردند، عالمی که از خوف و شوق خداوند بسیار گریه می‌‌کرد و از بسیار گریه‌کنندگان عصر بود، سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پی در پی روزه می‌‌‎گرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر می‎‌‌خواند:

ما را ز جام باده گلگون خراب کن/زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

آنچه در ادامه می‌خوانید تعبیرهای این عالم بزرگوار درباره برادر مرگ و عالم خواب است:

عالم رؤیا،‌ از عالم مثال است؛ هر چه در عالم رؤیا دیده می‌شود از قبیل زمین،‌ آسمان،‌ جمادات و نباتات بلکه صوری که در آینه منعکس می‌شود و صورت‌های خیالی، همه از آن عالم است.

عالم مثال، عالمی است وسیع؛ بلکه خود، دارای عالم‌های زیادی است، حتی گفته شده که در عالم مثال، هجده هزار عالم موجود است!

و از بعضی از عارفان حکایت شده که هرچه در شرع مقدس وارد شده که مجاز به شمار می‌آید در بعضی از عوالم آن‌ها را به صورت حقیقت مشاهده کردیم و دیدیم مجازی در کار نیست!

پس همان‌طور که شخص در عالم رؤیا، آنچه را که دیده حالت و کیفیت مثالی است که در عالم مثال برای خودش پدیدار گشته است پس همین طور است آنچه که شخص بیدار در این عالم حسی ما می‌بیند، حالت و کیفیت حسی است که در عالم حسی برای خودش ظاهر می‌شود.

خواب هم در واقع برادر مرگ است. صریح آیه مبارکه است که می‌فرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ خدا است که جان‌ها را به هنگام مرگ‌شان می‌گیرد و جانی را که در حال خواب نمرده است. پس آن را که مرگش فرا رسیده نگاه می‌دارد و دیگری را به بدن باز می‌فرستد تا وقت تعیین شده‌اش فرا رسد.

پس لازم است که فی‌الجمله عدّه موت را نموده و آمادگی برای مرگ داشته باشد، از قبیل اینکه عهد ایمان خود را تجدید نموده و با طهارت(وضو یا غسل یا تیمّم) روی به قبله و روی به قبله حقیقه نموده،‌ به نام خدا و گفتن «بسم‌الله الرحمن الرحیم» وارد بستر شود.

نوشته امام رضا (ع) به خلیفه عباسی

امام رضا علیه‌السلام در بخشی از نوشته خود به مأمون خلیفه عباسی فرموده است:

دوستی با دوستان خدا واجب است، همچنین دشمن داشتن و بیزاری جستن از دشمنان دوستان خدا و سران آنان واجب است.

متن حدیث:

حب اولیاء الله واجب و کذلک بغض اعدائهم و البرائة منهم و من ائمتهم.

«وسائل‌الشیعه، جلد۱۱، صفحه۴۲۳»

سلسه سخنرانی‌های استاد میرباقری با موضوع تاریخ شیعه

اولین جلسه از سلسه سخنرانی های استاد میرباقری با موضوع فلسفه تاریخ شیعه

دومین جلسه از سلسله سخنرانی های استاد میرباقری با موضوع فلسفه تاریخ شیعه 

سومین جلسه از سلسه سخنرانی‌های استاد میرباقری با موضوع تاریخ شیعه

راز تشنگی و روزی به نام آب!

سیدمهدی طباطبایی در شبکه ایران نوشت:

... و عاشقان را با "آب" رمز و رازی ست که غیر را، از آن بهره‌ای نیست...

عاشق حتی به دور خانه محبوب هم که بگردد در فکر" آب" است و در فکر "عطش"...

چه اینکه خلیل الرحمن چنین بود و چنین فرمود...

از این روست که هشتم ذیحجه را روز "ترویه" نامیده‌اند

روزی که حاجیان برای وقوف در عرفات و مشعر و منا آب تهیه می‌کنند

و حاجیان کعبه عشق نیز برای وقوف در کربلای دل در جستجوی "آب" و "عطش"

و همین روز بود که حسین علیه السلام حج و مکه را رها کرد و به سوی کعبه عشّاق راهی شد

براستی چرا حسین در روز ترویه، کاروانش را به سمت کوفه حرکت داد؟!

گویی حسین (ع) نیز برای حج عشقی که در پیش داشت آب حیات فراهم آورده بود...

حسین روز ترویه راه کربلا در پیش گرفت که عاشقانش بدانند رمز تشنگی عاشورا، این است که حسین و حسینی‌ها پیش از آنکه قدم در راه جهاد فی سبیل الله بگذارند توشه از دنیای خویش برداشته و تعلقاتشان رها کرده‌اند و با رویی گشاده به سوی محبوب می‌شتابند...

و چه زیبا فرمودند همه اهل بیت پیامبر کشتی نجاتند اما کشتی حسین سریعتر حرکت می‌کند...

و تو به چشم خود می‌بینی که حسین از روز جمع‌آوری آب تا روز عطش همواره در میان دریای آب بود...

پس دیده بگشا و دل به دلش بسپار که اهل نجات شوی

حسین کام لب تشنگان را سیراب می‌کند از معرفت‌ نابی که در کوران حوادث چشم و دلشان برای دنیای پست تنگ نشود

آری هرکس از دست حسین سیراب شود همچون او و اولاد و اصحابش زنده و ابدی خواهد شد

امروز را دریاب که روز "آب" است برای حاجی و عاشق...

و اینها همه اسراری چنداست از "آب"

همان "آب" که مهریه فاطمه(س) بود

سلام بر حسین و اولاد و اصحابش

و باز هم سکوت ...

رسول خدا (ص) فرمودند :

«علیک بالصمت فان اعمر القلوب قلوب الصالحین و الصامتین فان اخرب القلوب قلوب المتکلمین بما لایعنیهم.» ،

بر تو باد سکوت، که همانا آبادترین دلها، دلهای صالحان و سکوت کنندگان است وخراب‌ترین دلها، دلهای کسانی است که سخنهای بی‌فائده می‌گویند

سکوت ...

از امام صادق(ع) روایت است که فرمود :

 آسایش دنیا در چهار چیز است که یکی از آنها سکوتی است که به وسیله ی آن حال قلب و دلت و آنچه را که بین تو و خالق توست را بشناسی.

هرگاه پرچم محمدرسول الله را در افق عالم زدی حق داری استراحت کنی !!!

هرگاه پرچم محمدرسول الله را در افق عالم زدی حق داری استراحت کنی !!!

10 توصیه امام حسن مجتبی(ع)

 امام حسن مجتبی علیه السلام فرموده‌اند: ده خصلت نیک از مکارم و فضائل اخلاق است:

قال الامام الحسن المجتبی علیه السلام: مَکارِمُ الاَْخْلاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُکافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْیُ الضَّیفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیاءُ.»

1 ـ راستگویی 2 ـ صداقت و راستی در وقت سختی و گرفتاری 3 ـ بخشش به سائل 4ـ خوش خُلقی 5 ـ پاداش در مقابل کارها و ابتکارات 6 ـ پیوند با خویشان 7ـ حمایت از همسایه 8ـ حق شناسی درباره دوست و رفیق 9 ـ میهمان نوازی 10 ـ در رأس همه این‌ها شرم و حیا.

توصیه‌ای از امیرالمومنین(ع) برای تمامی عمر


 سُئِل أَ ميرُالمُؤمِنينَ‏ علیه السلام عَنِ «العِلْمِ»، فَقالَ: أَربَعُ كَلِماتٍ: أَنْ تَعْبُدَ اللهَ بِقَدْرِ حاجَتِكَ إلَيْهِ، وَ أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلَى النَّارِ، وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْياكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فيها، وَ أَنْ تَعْمَلَ لآِخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقائِكَ فيها.


از اميرالمؤمنين علیه السلام از «علم» سؤال شد، فرمودند: چهار كلمه است:
خداوند را به اندازهای که به او نیازمندی، عبادت کنی. او را به اندازهای که طاقت تحمل آتش را داری، معصیت کنی. برای دنیایت به که در آن عمر داری، کار کنی و برای آخرتت به اندازهای که در آن باقی میمانی، عمل کنی.

تنبيه الخواطر (مجموعه ورام) ج2، ص

پای درس آیت‌الله  مجتهدی تهرانی


ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که در سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمّذ کنیم.

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که در دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.

تفسیر سوره نوح

یک سوره ای هست در قرآن به نام سوره نوح، حضرت نوح(ع) خیلی ناراحتی داشت با سنگ میزدندش. پیرمردها به بچه ها گفته بودند، هر وقت حضرت نوح (ع) را دیدید بزنیدش. حضرت نوح دیگر روزها نمی‌آمد بیرون. شب ها می آمد. در می زد، می گفتند: کیست؟ می فرمود: «قولو لا إله الّا اللّه»؛ بگید خدایی جز خداوند نیست و فرار می کرد.

حضرت نوح(ع) به خدا گفت: خدایا من هرچه اینها را دعوت می کنم... «وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ...»هرچه من اینها را دعوت می کنم به خدا پرستی که تو آنها را بیامرزی... «جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ...» انگشتانشان را در گوشهایشان فرو می‌کنند. که حرف حضرت نوح(ع) را گوش نکنند... «وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ...» لباس‌هایشان را هم می‌کشند روی سرشان... «و وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا... »

حالا به این آیه می رسیم که: «قَالَ نُوحٌ رَّبِّ...»، «ربِّ» در اصل یا ربّی بوده است. حرف ندای «یا» حذف شده است. یای ضمیر هم حذف شده. کسره دلالت می‌کند بر این که یا حذف شده. همیشه ربِّ در اصل یا ربی بوده است: ای خدای من... «رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی...» ای خدای من این مردم معصیت من را می کنند. زیر بار حرف من نمی روند «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا...» پیروی می کنند از اشرار. پیروی می کنند از کسانی که بی دین و لامذهب هستند. می گویند: حرف نوح را گوش نکنید ما که دیگر پایمان لب گور است شما دیگر حرف نوح را گوش نکنید.

پیرمردها می گفتند: از ما دیگر گذشته شما جوانها زیر بار حرف او نروید. او به ما می گوید: بت نپرستید. سالها آباء و اجداد ما بت پرستی کردند؛ ما دست از بت برداریم خدا پرستی کنیم؟! اینقدر نفهم بودند. زیر بار حرف حضرت نوح(ع) نمی رفتند.

منافقین مانند مردم زمان نوح بودند

مثل منافقین زمان ما که زیر بار حرف رهبر انقلاب نرفتند. پا شدند رفتند آمریکا و عراق. بدبخت و بیچاره شدند. زیر بار دشمن رفتند. در هر زمانی بوده که یک دسته مردم نادان می رفتند زیر بار افراد ناجور. حالا حضرت نوح می گوید خدایا اینها پیروی از من نمی کنند. پیروی می کنند از دشمن. کسانی که پول دارند، ثروت دارند، حرف های کج و کوله می زنند، دنبال آنها می روند که آنها نه به درد دنیای اینها می خورند. نه به درد آخرتشان. الآن یک دسته از منافقین سرگردانند. نه در غربت دلم شاد و نه نوری در وطن دارم. نه می توانند اینجا بیایند، نه آنجا الآن وضع عراق چه جور است؟ معلوم هم نیست که این کشت و کشتار هایی که در کاظمین شد مال بعثی ها بوده؟ مال منافقین ما بوده؟ یا مال وهابی ها بوده؟

اینست که آدم باید همیشه از خوب ها پیروی کند نه از مردمان شرور و نادان و پول طلب و ریاست طلب. دارد درد و دل می کند می گوید : «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا»؛ این مردم پیروی نکردند مگر از کسانی که زیاد نکرد مال آنها و فرزند آنها مگر زیان. الآن این هایی که این منافقین ما را گول زدند چه به درد اینها خوردند؟ نه زن دارند، نه بچه دارند، نه خانه دارند، پدر و مادرشان هم دارند می سوزند.

اهل بیت را رها نکنید

من یک نفر را می شناسم؛ دو تا پسر خوب را گذاشت مدرسه که این ها وقتی بزرگ شدند، عصای دستش باشند. هر دو جزو منافقین شدند و رفتند. من هم آن دو تا پسر را دیده بودم. پدرشان هم مقدس بود. پسرهایش منافق بودند. نمی دانم حالا خبری از آنها دارند یا نه. خیلی آدم خوبها بچه هایشان منافق شدند. حتی بعضی از اهل علم. این دو نفری که گفتم، پدرشان روضه خوان و معمم است. دو پسرش دبیرستان علوی می رفتند. دیپلمه شدند. درس دانشگاه هم خواندند. رفتند بین منافق ها. پیروی کردند از افرادی که صد نار به درد این ها نمی خوردند.

از اهل بیت وقتی آدم دور شود، اینطور می شود. اهل بیت را رها نکنید. دنبال اهل بیت بروید. دنبال علمای خوب بروید. دنبال رفیق خوب بروید. پناه می بریم به خدا. «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا...»؛ کسانی که مکر کردند، مکر بزرگ. حیله می کردند، شب ها مجالس سری داشتند، علیه پیغمبر اسلام حرف هایی می زدند. زمان ما هم بر علیه انقلاب مجالسی داشتند.

ماجرای اخراج قاتل شهید مطهری از مدرسه آیت الله مجتهدی

گروه فرقان، یک گروهی بودند. همین گودرزی که شهید مطهری را کشت، همین جا می آمد به نام طلبه اینجا درس می خواند. من از پیشانیش می فهمیدم که این خطرناک است. ولی چون انقلابی بود، می ترسیدم بیرونش کنم. می گفتم اگر من این را بیرون کنم بچه ها می گویند فلانی ضد انقلاب است که او را بیرون کرد. چون صورت ها انقلابی بود. یک روز، نمی دانم. چطور شد، عصبانی شدم؛ گفتم برو بیرون از این مدرسه، منافق! بیرونش کردم.

رفته بود پیش یکی از پیش نمازها از من شکایت کرده بود. آن پیش نماز هم انقلابی بود. داغ کرده بود و ناراحت شده بود که من ضد انقلابم که او را بیرون کردم. اما نمی دانست که آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. می فهمم که این یک روزی یک بلایی سر اسلام می آورد. گروه فرقان را تشکیل داد. یک دسته را هم طرفدار خودش کرد. آنها هم عوام و بی سواد. تشخیص دادند که شهید مطهری وجودش برای اسلام مضر است.

امام آنقدر که برای شهادت مطهری ناراحت شد، برای شهادت پسرش ناراحت نشد

امام چقدر ناراحت شدند، اینقدر که برای شهید مطهری ناراحت شدند برای پسرشان ناراحت نشدند. وقتی در نجف گفتند، آقا زاده شما حاج آقا مصطفی شهید شدند، فرمودند: «انّا لله و انّا الیه راجعون...» ولی شهید مطهری که از دنیا رفت، گریه کردند. فرمودند: شهید مطهری پاره تن من بود.

الآن کتاب های ایشان چقدر مفید است. من حتی از ضد انقلاب هم نشنیدم بگوید کتاب های شهید مطهری بد است. بالاجماع همه کتاب های ایشان را خوب می دانند. همه می گویند کتاب های شهید مطهری خوب است. مفید است. ما حجره مان نزدیک بود با ایشان. اهل فریمان مشهد بود. جوان بود63 سال پیش. مغنی درس می داد. در آن شبستان (45 سال پیش) یک ماه منبر رفت. مهندس‌ها و دکترها شنیده بودند، شهید مطهری اینجا منبر می رود. می آمدند پای منبرش. بعد از افطار من نماز می خواندم. ایشان منبر می رفت. آنوقت امثال گروه فرقان تشکیل شد.

با هر کسی هم نشین نشوید؛ چراکه 
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست


آنهایی که گول این گودرزی را خوردند آنها هم بیچاره شدند. من با اینکه انقلابی بود فهمیدم که این باطنش خراب است. چیزی در پیشانی‌اش دیدم و فهمیدم. بعد از آن بعضی‌ها که فهمیده بودند. حتی آن پیش نماز ناز شست گفته بود! همان که ناراحت شده بود که من این را از مدرسه بیرونش کردم، همان گفته بود: عجب! فلانی قیافه شناس است. ما خیال کردیم که ایشان فرد انقلابی را بیرون کرده، نگو ضد انقلاب را بیرون کرده. بعدها که گودرزی را محاکمه و تیرباران کردند، فهمید که اشتباه کرده و حق را به جانب من داده بود.

الآن شما هم همین طور من گاهی بعضی را بیرون می کنم شما می گویید چرا؟ فلانی که خیلی عالی بود. نمی‌دانید عاقبتش چه می‌شود. عاقبتش دعا نویس می‌شود، مرشد می‌شود، درویش می‌شود، بعدها به مردم می‌گوید من مستجاب الدعوه‌ام. کلک می‌زند به مردم. من یکی را که بیرون می‌کنم، شماها می‌گویید بابا این امام سیزدهم بود، چرا بیرونش کردی؟

چرا مرحوم مجتهدی در جواب کسی که سوال کرد چند امام داریم، گفت سیزده امام

یک ضد انقلاب یک وقتی به من رسید ده بیست سال پیش، من نمی شناختمش. ریشش را هم تراشیده بود! دم میدان شهدا و میدان امام حسین و آنطرف ها گفت: آقا چند تا امام داریم؟ میخواهم تفریح کنیم یک کم بخندیم. من فهمیدم این ضد انقلاب است. می خواهد من بگویم دوازده تا بگوید پس چرا به امام(ره) می گویند امام. من بازاری ام. تا گفت: چند تا امام داریم؟ من گفتم سیزده تا، دیگر حرف نزد. فهمید من بازاری ام. فهمیدم که اگه بگویم دوازده تا گرفتار می شوم حالا باید به او بفهمانم که امام یعنی پیشوا. به امام موسی صدر هم می گفتند امام. به آیت الله بروجردی هم می گفتند امام. مثل اصطلاح آیت الله، در ممالک عربی به عالم می گویند امام. وگرنه ائمه اطهار دوازده تا هستند. این امام غیر آن امام است. این ضد انقلاب می خواست اذیت کند. من هم گفتم سیزده تا! یاد بگیرید. بازاری باشید. این ها فهم ندارند.

وَقَالُوا... و گفتند اشرار به اهل ایمان... بت های خودتان را رها نکنید... «لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ...» بت های خودتان را رها نکنید... «وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا ...» ود و سواع اسم بت هایشان بوده ... «وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا...» این ها اسم بت است. ذکر خاص بعد از عام هست. یعنی بت‌های مخصوص و مهم را رها نکنید. خدای بزرگ داشتند، خدای کوچک داشتند.

«وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا...» با این حرف‌هایشان خیلی مردم را گمراه کردند. اشرار و دشمن. خیلی از مردم آماده بودند برای اینکه ایمان به نوح بیاورند. «وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا...» کلام حضرت نوح است: خدایا برای ظالمین زیاد نکن مگر گمراهی... لذا بعد نفرین کرد و... «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا» که غرق شدند همه اهل دنیا مگر عده‌ای که به حضرت نوح ایمان آوردند و به کشتی سوار شدند. بقیه، تمام عالم را آب برد، این ها را هم همه را از بین برد. ما از نسل آن افرادی هستیم که سوار کشتی شدند.

خبرگزاری دانشجو

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهو; مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد...

سنگ قبر آنه ماری شیمل مستشرق آلمانی

بر روی سنگ قبر آن ماری شیمل با خط زیبای نستعلیق این کلمه نورانی از امیر المؤمنین نقش بسته است که: الناس نیام فاذا ماتوا انتبهو; مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.

توصیه های حاج محمد اسماعیل دولابی (ره) در خصوص زندگی مومنانه



1- هر وقت در زندگی‌ات گیري پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ي یار است.

2- زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدي برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3- اگر غلام خانه‌زادي پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزي غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمري روزي خدا را خوردن، جا ندارد براي روزي فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4- گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه اي؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5- موت را که بپذیري، همه ي غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوي، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ي آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله براي مردن.

6- اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7- تربت، دفع بلا می‌کند و همه ي تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهري بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8- هر وقت غصه دار شدید، براي خودتان و براي همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9- تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاري، تو ستّاري، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاري، خودت ستّاري، خودت رحما نی و… . کار محبت همین است.

10- با تکرار کردن کارهاي خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11- خدا عبادت وعده ي بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزي سال هاي بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ي بعد زنده باشیم.

12- لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردي، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13- ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادي امن سر در می آوري. هر وقت خواستی از کسی یا چیزي تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدي رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ي اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهاي عالم لا اله الا الله

14- دل هاي مؤمنين كه به هم وصل مي‌شود، آب كُر است. وقتي به علــي عليه السّلام متّصل شد، به دريا وصل شده است. . . شخصِ تنها ، آب قليل است و در تماس با نجاست نجس مي شود ، ولي آب كُر نه تنها نجس نمي شود ، بلكه متنجس را هم پاك مي كند. "

15- هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزي باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ي دلت را تصرف کند

اربعین; رازی که به خون فاش می‌شود

... رازی که به خون فاش می‌شود

اربعین راز سربه‌مهری‌ست که هنوز گویا زمان افشای آن نرسیده است؛ اربعین محشر کبرایی‌ست که هنوز تجربه‌ی بشر لیاقت حضورش را نیافته است؛ اربعین را از قاب تصویر تلویزیون‌ها و از روزن رسانه‌ها نمی‌توان دید! باید مزه‌اش کنی تا بفهمی چه می‌نویسم؟

اربعین ...

فراز پایانی "حاشیه نوشت یکی از حاضران در پیاده روی اربعین"


برای خواندن متن کامل کلیک کنید

دامادی بزرگی در پیش داریم ...

شهید غلامعلی پیچك در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است:

"جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید، تا منافقین فكر نكنند، ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم، به دامادی دو ماهه من ننگرید، دامادی بزرگی در پیش داریم."

سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب ششم + دانلود




سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب پنجم + دانلود




سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب چهارم + دانلود




سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب سوم + دانلود




سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب دوم + دانلود




سخنراني حاج آقا پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب اول + دانلود




سخنراني پناهيان در دانشگاه امام صادق(ع) / شب اول + دانلود




آخرین جمله ی امام حسن مجتبی علیه السلام ...



محمد بن شهر آشوب مي‏نويسد: حکايت شده است که وقتي امام حسن عليه‏ السلام در آخرين لحظات عمرش بود. امام حسين عليه‏ السلام به او گفت: برادر جان! مي‏خواهم از حال تو آگاه شوم. امام حسن عليه‏ السلام فرمود: از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شنيدم مي‏فرمود:

«لا يفارق العقل منا اهل البيت مادام الروح فينا، فضع يدک في يدي حتي اذا عاينت ملک الموت اغمز يدک» تا وقتي که روح در بدن ماست، عقل از ما جدا نمي‏شود، پس دستت را به دست من بده تا هنگامي که فرشته‏ ي مرگ را ديدم به دستت فشار دهم. امام حسين دستش را به دست امام حسن داد، ساعتي بيش نگذشته بود که دستش را فشرد، امام حسين عليه‏ السلام گوش خود را به نزديک دهان امام حسن برد حضرت فرمود:

ملک الموت به من گفت: «ابشر فان الله عنک راض و جدک شافع» [1] مژده باد .خداوند از تو خوشنود است و جدت رسول الله شفيع است. در اين هنگام روح حضرت به ملکوت اعلي پيوست و صداي شيون و ناله از خانه حضرت بلند شد و فرزندان و خواهران و خويشاوندان به سوگواري نشستند.

[1] مناقب، ج 4، ص 43.

آقا سید علی آقا قاضی: اگر نماز را تحفظ کردیدهمه چیزتان محفوظ میماند!


اگر نماز را تحفظ کردیدهمه چیزتان محفوظ میماند!

چهار ذكر الهی در چهار حالت بحرانی

::چهار ذكر الهی در چهار حالت بحرانی::

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای كسی كه از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار كلمه پناه نمی برد!

۱- در شگفتم برای كسی كه ترس بر او غلبه كرده، چگونه به ذكر «حسبنا الله و نعم الوكیل» (سوره مباركه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی كه خداوند به دنبال ذكر یاد شده فرموده است: پس (آن كسانی كه به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نكرد و به ذكر فوق تمسك جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

۲- در شگفتم برای كسی كه اندوهگین است چگونه به ذكر «لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمین*» (سوره مباركه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذكر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسك به ذكر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)

۳- در شگفتم برای كسی كه مورد مكر و حیله واقع شده، چگونه به ذكر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مباركه غافر آیه ۴۴) ... پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذكر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذكر یاد شده) از شر و مكر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)

۴- در شگفتم برای كسی كه طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذكر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مباركه كهف آیه 39) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذكر یاد شده فرموده است: «مردی كه فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی كه از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، كمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»

ائمه(ع) عید غدیر را به چه نامی می‌خواندند

اهمیت عید غدیر تا آنجایی است که ائمه معصومین(ع) اهتمام ویژه‌ای به آن داشتند و آن عید فرخنده را با نام‌های گوناگون گرامی می‌داشتند، در ادامه به برخی نام‌ها یا صفت‌های عید غدیر خم از منظر اهل‌بیت علیهم‌السلام اشاره می‌شود:

*بزرگترین عید خدا

امام رضا(ع): وهو عیدالله الاکبر (الغدیر، جلد 1، صفحه 286)

* روز گشایش

امام على(ع): هذا یوم فیه وقع الفرج (مصباح المتهجد، صفحه 700)

* روز خشنودى پروردگار

امام صادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (بحارالانوار، جلد 98، صفحه323 )

* روز زبونى شیطان

امام رضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان (همان)

*روز مشعل فروزان دین

امام صادق(ع): یوم منار الدین أشرف منهما

*روز بپا خاستن

امام صادق(ع): ذلک یوم القیام (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 323)

*روز شادمانى

امام صادق(ع): انه یوم السرور (الغدیر، جلد 1، صفحه 286)

*روز لبخند

امام رضا(ع): و هو یوم التبسم (المراقبات، صفحه 257)

*روز راهنمایى

امام على(ع): هذا یوم الارشاد (مصباح المتهجد، صفحه 700)

*روز بلندى گرفتن منزلت شایستگان

امام على(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (همان)

* روز روشن شدن دلایل خدا

امام على(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج

*روز آزمایش بندگان

امام على(ع): هذا یوم محنة العباد (همان)

*روز راندن شیطان

امام على(ع): وهو ... یوم دحر الشیطان (همان)

*روز آشکار کردن حقیقت

امام على(ع): و هو یوم الایضاح (همان)

*روز بیان کردن حقایق ایمان

امام على(ع): وهو ... یوم البیان عن حقایق الایمان(همان)

*روز ولایت

امام رضا(ع) در حدیثى مفصل، روز غدیر را روز عرضه ولایت به انسان‌ها و مخلوقات معرفى مى‏کند. (المراقبات، صفحه 257)

*روز کمال دین

امام على(ع): وهو ... یوم کمال الدین (مصباح المتهجد، صفحه 700)

*روز جداسازى حق از باطل

امام على(ع): هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون (همان)

*روز برهان

امام على(ع): وهو ... یوم البرهان(همان)

*روز منصوب شدن امیرمؤمنان(ع)

امام صادق(ع): الیوم الذى نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)... (الغدیر، جلد 1، صفحه 285)

* روز گواهى و گواهان

امام على(ع): وهو ... یوم الشاهد و المشهود (مصباح المتهجد، صفحه 700)

*روز پیمان

امام على(ع): وهو ... یوم العهد المعهود (همان)

*روز میثاق

امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 321)

*روز آراستن

امام رضا(ع): روز غدیر، روز زینت است. (المراقبات، صفحه 257)

*روز قبولى اعمال شیعیان

امام رضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة (المراقبات، صفحه 257)

چند سخن كوتاه از امام محمد باقر(ع)     


امام باقر(ع) می فرمایند:

- با منافق به زبانت سازگاری نما و با مؤمن خالصانه دوستی كن و اگر یك یهودی همنشینت شد، به نیكی رفتار كن. 

- آمیختگی هیچ چیزی به چیز دیگر نیكوتر از آمیختگی حلم با علم نیست.
- تمامی كمال دانش اندوزی در دین و بردباری بر ناگواری و اندازه داری مخارج زندگی است.

- به خدا سوگند كه خودخواه با ردای (عظمت) خدا به ستیزه برخاسته است.
- روزی امام محمد باقر(ع) به آنان كه در محضرش بودند فرمود: مردانگی چیست؟ آنان هر یك اظهار نظری كردند؛ آنگاه امام(ع) فرمود: مردانگی آن است كه زیاده نخواهی كه خوار گردی و اظهار فقر ننمایی كه تهیدست گردی و بخل نورزی كه دشنام شنوی و نابخردی نكنی كه دشمن یابی؛ پس آنگاه از امام پرسیده شد كه چه كسی بر این كار تواناست؟ پس آن حضرت فرمود: آن كس كه دوست دارد چون مردمك در چشم و همانند مشك در عطرها و بسان خلیفه روزگار شما باشد.

خطبه كمتر شنیده شده قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس(ع)

در نگاهی به رویدادهای ماه ذی‌الحجه اتفاقات و حوادث تلخ و شیرین بسیار مهمی را مشاهده می‌كنیم كه یكی از آن‌ها خطبه حضرت عباس(ع) در هفتم این ماه در سال ۶۰ هجری است.


خطبه حضرت عباس در هفتم ذی‌الحجه سال ۶۰ هجری بر فراز كعبه در یوم الترویه و قبل از حركت كاروان اباعبدالله(ع) به سمت عراق به شرح زیر است:

هفتم ذی‌الحجه

حمد خدایی را سزاست كه این بیت را به بركت قدوم پدر او ( اشاره به امام حسین علیه السلام ) شرافت داد.

بیتی كه تا دیروز خانه خدا بود و امروز به این شرافت ( امیرالمومنین) قبله گردیده است

ای كافران فاجر و فاسق !

آیا راه را برای ادامه حج امام نیكان مانع می‌شوید؟

چه كسی از او به كعبه سزاوارتر است؟

چه كسی از او به كعبه نزدیكتر است ؟

اگر حكمت‌های آشكار و اسرار والای و امتحانات الهی نبود؛ این بیت الهی بود كه به طواف امام حركت می‌كرد. قبل از این كه امام به سوی آن حركت نماید مردم استلام حجر می‌كنند ولی این حجر است كه او را استلام می‌نماید و اگر خواست مولای من بر پایه مشیت الهی نبود هر آینه مانند باز شكاری غضبناك كه بر گنجشك‌های در حال پرواز هجوم می‌آورد به شما حمله می‌بردم و جان شما را می‌گرفتم.

ای قوم ترسو

آیا قومی را می‌ترسانید كه تفریحشان در كودكی بازی با مرگ است.

پس چگونه‌اند در مردانگیشان ؟

و قسم می‌خورم كه به جای قربانی كردن حیوانات، عزیزانم را برایش فدا كنم.

هیهات !!!

ببینید و به دقت نظاره كنید كه رهرو چه كسی هستید؟

كسی كه دائم الخمر است یا كسی كه صاحب حوض كوثر است؟

كسی كه در خانه او آواز خوان‌های مست هستند یا كسی كه اهل خانه‌اش محل نزول وحی و قرآن است؟

كسی كه در خانه‌اش جای آلات لهو و لعب و پلیدی‌هاست و یا كسی كه خانه‌اش محل پاكی‌ها و آیات الهی است؟

شما در گمراهی شدیدی واقع شده‌اید كه قریش در آن واقع شد، زیرا آنان می‌خواستند كه رسول الله را به قتل برسانند و شما می‌خواهید كه فرزند دختر پیامبرتان را به قتل برسانید.

و هیچ گاه این امر امكان‌پذیر نبود تا وقتی كه امیرالمومنین علیه السلام زنده بود.

چگونه برای شما كشتن ابا عبدالله الحسین علیه السلام ممكن است تا مادامی كه من از ذریه علی علیه السلام زنده‌ام؟

بیایید تا شما را به مقصودی كه برای آن جمع شده‌اید راهنمایی كنم، به قتل من اقدام كنید، كه این تنها راه برای رسیدن به قتل ابی عبدالله است.

گردن مرا بزنید، تا مراد شما حاصل شود.

خداوند شما را به مقصودی كه دارید نرساند و عمرهای شما را كوتاه و فرزندانتان را مشتت و پراكنده نماید و شما و اجدادتان را لعنت كند.

بعلاوه در هفتم ذی‌الحجه سال ۱۱۴ ه. ق. امام باقر(ع) توسط هشام‌بن‌عبد‌الملك مسموم و به شهادت رسیدند.

همچنین در این روز امام كاظم(ع) در حالی كه در غل و زنجیر بسته بودند به زندان بصره منتقل كردند و پس از مدت یكسال آن حضرت را به بغداد بردند.

وقایع هشتم ذی‌الحجه

۱- توطئه‌ ترور امام حسین(ع)

در هشتم ذی‌الحجه سال ۶۰ هجری به دستور یزید ملعون ۳۰ نفر از شیاطین بنی امیه برای دستگیری و یا كشتن امام حسین(ع) از شام به بهانه حج وارد مكه شدند.

۲- دعوت عمومی حضرت مسلم در كوفه

در این روز حضرت مسلم دعوت خود را برای امام حسین(ع) در كوفه آشكار كرد كه كوفیان نفاق خود را آشكار كردند.

۳- حركت امام حسین (ع) از مكه به عراق

در این روز در سال ۶۰ هجری امام حسین(ع) از مكه به سمت عراق حركت كردند و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است بنابر قول آن حضرت در روز نهم ذی‌الحجه از مكه به طرف عراق حركت كردند.

نهم ذی‌الحجه

در این روز یكی از مهمترین اتفاقات واقع شدن روز عرفه ثبت شده است. كه در شب و روز عرفه زیارت امام حسین(ع) مستحب است و سفارش فراوانی شده است.

همچنین در چنین روزی در سال ۶۰ هجری جناب مسلم‌بن عقیل(ع) به منزل طوعه رفتند و در روز عرفه سال ۶۰ ایشان و هانی‌بن‌عروه را در كوفه شهید كردند.

از جمله رویدادهای دیگر در ماه ذی‌الحجه می‌توان به عیدقربان، عیدغدیر، ولادت امام هادی(ع)، روز مباهله، روز خاتم‌بخشی حضرت علی(ع)، شهادت امام باقر(ع)، شهادت حضرت مسلم و هانی در كوفه، وفات علی‌بن‌جعفر(ع)، روز عرفه، شق‌القمر، ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه و ... اشاره كرد.

نامه های خواندنی 3


:: نامه یک فرماندار به امام صادق علیه السلام و پاسخ آنحضرت ::

نجاشی از چهره های شایسته و با ایمان است، قدرت او را مست نکرد و به آفت غرور و غفلت و خودکامگی گرفتارش نساخت. عبدالله بن سلمان نوفلی آورده است که:

در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم که غلام و پیام رسان نجاشی وارد شد و نامه فرماندار اهواز را به محضر آن حضرت تقدیم داشت که اینگونه بود:

بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند به سرورم طول عمر عنایت فرموده و مرا فدای او گرداند و هرگز مبادا که ناخوشایندی برای شما بنگرم ان شاء الله. و خدای برآورنده این دعا و توانای بر این خواسته است.

اما بعد: 
سرورم! من به فرمانداری اهواز مبتلا شده ام اگر این را برایم خیر و مصلحت می دانید تقاضا می کنم برنامه کار و حدود و مقررات آن را برایم ترسیم و تعیین فرمایید تا من با تمسک بدان و با عمل براساس آن به خدا و پیامبر نزدیک گردم.

تقاضایم این است که آنچه را برای من وظیفه می دانید و عمل بدان را شایسته می نگرید به طور فشرده برایم مرقوم دارید تا برایم روشن بشود که چگونه بذل و بخشش کنم؟
زکات را در کجا مصرف نمایم و به چه کسی بدهم؟ با چه کسانی مأنوس شوم و به چه کسانی اعتماد کنم و بگروم؟
رازها و اسرار خویشتن را به چه کسانی بسپارم؟ و ...
سرورم! شما حجت خدا هستید و امین او در روی زمین، نعمت خدا برای همیشه بر شما مستدام باد!

فرماندار اهواز

نجاشی

پاسخ ششمین امام معصوم به فرماندار اهواز

بسم الله الرحمن الرحیم
خدای تو را مورد لطف و عنایت خویش قرار داده و تحت رعایت خویش حفظ کند، چرا که اوست که تنها توانا بر این کار است.

اما بعد: 

سفیر تو نامه ات را برای من آورد آن را خواندم و نظرت را با خواسته ات دریافت داشتم و بر این اندیشه ام که تو به ولایت و حکومت اهواز مبتلا شده ای.
این فرمانداری و پست تو هم مرا شادمان نمود و هم اندوهگین، اینک به یاری خدا دلایل هر دو را برایت می نویسم.

دلایل شادمانی :
اما خوشحالی و سرورم از آن جهت است که بدان امید هستم که خداوند گرفتاری و رنج یکی از دوستان دودمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به وسیله تو برطرف و آنان را به سبب تو عزیز و سربلند ، برهنه ای را بپوشاند و ناتوانی را توانا گرداند و آتش تفرقه و پراکندگیشان را به وسیله تو خاموش سازد،اینها مرا شادمان می سازد.

دلایل اندوهگینی :
اما آنچه اندوهگینم می سازد و بر تو نگرانم می کند این است که در اوج قدرت و ریاست ،بر دوستی از اهل بیت سخت بگیری و آنگاه بوی بهشت به مشامت نرسد.
من آنچه را خواسته ای فشرده آن را برایت می نگارم تا اگر بدان عمل کنی و از حدود و مرزهای آن تجاوز نکنی در زندگی و دیداری ات به سلامت بمانی،ان شاء الله.
هان ای عبدالله! بنده خدا ! پدرم از پدران گرانقدرش و آنان از امیرالمؤمنین و او نیز از پیامبر خدا روایت فرمود که:
« هرکس از برادر مؤمن خویش مشورت و تبادل نظر بخواهد و با او مشورت کند اما وی صلاح او را نگوید، خداوند عقل را از او سلب می کند.»

بر این اساس من به تو انسان حقجویی که دیدگاه مرا خواسته ای، رأی و نظرم را باز می گویم اگر عمل کنی از آنچه تو را می ترساند، نجات یابی:

1- هان عبدالله! آگاه باش که نجات تو در گرو حفظ خونها و اذیت نکردن دوستان خدا و مدارا نمودن با مردم و زیردستان و معاشرت شایسته با آنان و با نرمش در اوج قدرت و مدارای با مافوق و فرستادگان اوست.

همواره از خوزی اهواز بر حذر باش چرا که پدرم از پدرانش و آنان ازامیرالمؤمنان علیه السلام آورده اند که:

« لا یثبت الایمان فی قلب یهودی و لا خوزی. 
ایمان در قلب یهودی و خوزی تثبیت نمی گردد. »

2- اما کسی که تو باید با او مأنوس باشی و به او اعتماد و اطمینان نمایی و کارهایت را به او واگذار کنی، باید چنین فردی یک شیعه امین و درستکار و پرواپیشه و موافق مذهب و راه و رسم تو باشد، از این رو یارانت را بشناس و هر دو گروه را آزمایش نما آنگاه که در آنها رشد و هدایت یافتی دیگر خود می دانی.

3- از دادن جایزه و هدیه به شاعران چاپلوس یا متملقان و گزافه گویان و پرده دران و عناصر بی محتوایی که بسان دلقکها عمل می کنند بپرهیز و همانندش را در راه خدا بده.
جایزه ها و بخششها و نشانها و مدالهایت به افسران، درجه داران، فرماندهان، سفیران، نزدیکان، نامه رسانان و رازداران نگهبانان و سربازان، باید تنها برای خدا و در جهت خشنودی او باشد.

4- بخششها و صدقه ها و هزینه سفر حج و لباس نماز و هدیه و صله ات در راه خدا و همه از بهترین و پاکترین کسب مال تو باشد. کوشش کن که طلا و نقره ای ذخیره نسازی تا از آنان باشی که این آیه شریفه هشدار می دهد:

« والذین یکنرون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم ... .» 
و هرگز حلوا و زیادی غذاهایی را نادیده نگیر که بر شکمهای گرسنه مصرف می کنی چرا که به سبب آن غضب و خشم خدا را فرو می نشانی.

و هشدار که از پدرم و او از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده اند که: پیامبر گرامی به یارانش می فرمود:
« کسی که خود سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، به خدا و روز رستاخیز ایمان نیاورده است.»

پس گفتند: « ای پیامبر خدا ! اگر چنین باشد ما گرفتار هلاکت شده ایم.»
که فرمود: « از مازاد بر مصرف و زیادی خرما و روزیتان و نیز لباسهای اضافی خویش به نیازمندان هدیه کنید و با این کمک و ایثار، خشم خدا را فرو نشانید.»

عبدالله ! من تو را از بی اعتباری دنیا و سستی آن و بر آنچه نسبت به گذشتگان و پیروانشان از آن رفته است،آگاه می سازم.
پدرم روایت فرمود که: آنگاه که امام حسین علیه السلام به سوی کوفه، حرکت کرد، ابن عباس آمد و گفت: « به حق خویشاوندی سوگندت می دهم که مبادا شما همان شهیدی باشی که پیامبر خبر داده است که در کربلا به خون می غلطد.»

آن حضرت در پاسخ فرمود:
« ابن عباس! من به شهادتگاه خویش از تو آگاهترم و تنها جویای فراق این دنیای زشتی هستم که امویان ساخته اند.
پسر عباس! آیا تو را به روایتی از امیرالمؤمنان آگاه سازم که در مورد دنیا چه فرمود؟»
ابن عباس پاسخ داد: « آری پسر پیامبر!»
و آنگاه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرد که می فرمود:
من در فدک مشغول کار بودم که ناگاه زنی دلربا و بسیار جذاب به سوی من آمد همانگونه که من بیل در دست و به کار اشتغال داشتم او خود را در اوج زیبایی و شکوه به من نمایاند، چنان بود که زیباتر از زنان قریش ...

و به من گفت: « هان ای پسر ابی طالب! آماده ای مرا به عقد خویش درآوردی؟ تا تو را از زحمت کار بی نیاز سازم و به گنجهای زمین و زمان رهنمونت شوم و پادشاهی گیتی را برای همیشه به نام تو زنم و پس از تو به نام فرزندانت؟»

من از او پرسیدم: « بانو تو کیستی تا تو را از خاندانت خواستگاری نمایم ؟»
پاسخ داد: « من دنیا و زر و زیور و قدرت و شوکت آن هستم.»
تا او را شناختم گفتم:
« برو و شوهری جز من بخواه.»
برو این دام بر مرغ دگر نه!

و به کارم و بیل و مزرعه ام رو آوردم و اینگونه سرودم: لقد خاب من غرته دنیا دنیه و ماهی ان غرت قرونا بتأمل؟
اتتنا علی زی العزیز ثنیه و زینتها فی مثل تلک الشمائل
فقلت لها غری سوای فاننی عروف عن الدنیا و لست بجاهل
و ما انا والدنیا فان محمدا" احل صریعا بین تلک الجنادل
و هیهات اتتنی بالکنوز و ردها و اموال قارون و ملک القبایل
الیس جمیعا" للفناء مصیرها و یطلب من خزآنها بالطوائل
فغری سوای اننی غیر راغب بمالک من ملک و عز و تائل
فقد قنعت نفسی بما قد رزقته فشانک یا دنیا و اهل البطائل
فانی اخاف الله یوم لقائه واخشی عذابا" دائما" غیر زایل



به راستی کسی که دنیا او را فریب دهد زیانکار است
و دنیا جز فریب دهنده عصرها و نسلهای گذشته نیست.

دنیا در چهره زیباترین دختر قریش « ثنیه» نزد من آمد
که زینت و آرایشش همانند چهره های زیبارویان بزک کرده بود.

به او گفتم: برو دیگری را فریب ده
چرا که من به شگردها و فریبکاریهای تو آگاهم و از تو غافل نیستم.

راستی! من کجا و دنیا کجا؟
در حالی که پیامبر بزرگ،محمد صلی الله و علیه و آله و سلم به دنیا دل نبست و اینک از جهان رخت بربسته است.

شگفتا از فریب دنیا که گنجینه ها و زر و زیور خویش را برای من آورده بود
در حالی که اموال و ثروتهای قارون و املاک و باغات مردم را از آنان گرفته است.

مگر نه این است که ثروت تمامی آنان رو به نابودی می نهد و زراندوزان و گردآورندگان و انحصارگران ارزشهای مادی دنیا به حساب فراخوانده می شوند؟

پس تو ای دنیا ! برو جز مرا فریب ده که من به تو دل نمی بندم و به ارزشهای تو همچون باغ و ملک و آب و حکومت تو ...

من خویشتن را به آنچه خدا روزیم ساخته است قانع نموده ام و تو در شأن تبهکاران و شرارت پیشگانی.

من از خدا و روز دیدار با او می ترسم و از عذابی که همیشگی است می هراسم از این رو به تو دل نمی بندم.

پس از امیرالمؤمنان علیه السلام همه امامان نور به آن گرامی تأسی و اقتدا کردند و به همین دلیل است که نه به چیزی آلوده شدند و نه به لغزشی گرفتار آمدند که همه اینها به شما رسیده است و خداوند جایگاه آنان را والا و بلند مرتبه داشت.
بدینسان من از جانب پیامبر راستگو و تصدیق شده و درست کردار تو را به مکارم دنیا و آخرت توجه دادم.

اینک اگر به آنچه تو را در این نامه ام دعوت کردم عمل کنی،اگر به سنگینی کوهها و امواج دریاها،گناه و لغزش داشته باشی امید که به راهی بروی که خدا تو را ببخشاید و از سر لطف خویش از تو بگذرد.

هان ای عبدالله ! مبادا که انسان با ایمانی را در قلمرو حکومت بترسانی ، پدرم از پدرش و او نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام روایت می کرد که:
« هرکس نگاه هراس آوری به فرد با ایمانی کند که او را بترساند، خداوند وی را در روزی که سایه بانی جز سایه لطف خدا نیست خواهد ترساند و تمامی اعضا و اندامهای او را به صورت ذره ذره و حشرات بیابان محشور خواهد ساخت تا به جایگاهش وارد گردد.»

و نیز پدرم از پدرانش و آنان نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام و او از پیامبر روایت کرد که:
« هر کس گرفتاری و درماندگی فرد با ایمانی را برطرف سازد،خداوند روزی که سایه ای جز سایه لطف او نیست گرفتاریش را برطرف ساخته و در روز سخت رستاخیز به او منت می بخشد.»

و فرمود:
« کسی که حاجت و نیازی از برادر با ایمانش برآورد خدای خواسته های بسیاری که تنها یکی از آنها بهشت است برای او برآورده سازد و کسی که برادر با ایمان خویش را از برهنگی بپوشاند، خدای، او را از لباسهای بهشتی پوشانده و تا یک نخ از آن لباس اهدائیش بر تن برادر با ایمانش باقی است همواره در خشنودی خدا باشد.

و کسی که برادر مؤمن و گرسنه خویش را با غذایی سیر کند خداوند از بهترین غذاهای بهشتی او را سیر نماید.
و کسی که او را از تشنگی سیراب سازد خداوند تشنگیش را با شربت ویژه و دست نخورده بهشت رفع کند.

و کسی که برادر مؤمن خویش را خدمت کند خداوند او را به وسیله پسران پرطراوت و خوش اخلاق بهشت خدمت نموده و وی رابا دوستان پاک و پاکیزه اش همنشین گرداند.
و کسی که بار برادر با ایمان خویش رابه دوش کشد و بردارد خداوند او را بر مرکب بهشتی سوار کند و در روز رستاخیز در برابر فرشتگان مقرب بر چنین بنده ای مباهات کند.
و کسی که برای برادر با ایمانش همسری را برگزیند و وسیله ازدواج او را فراهم سازد تا برای او مونس زندگی شود و وی به آن همسر دلخوش و مأنوس گردد و پشتوانه و پشتیبان زندگیش باشد،خداوند حوریان بهشتی را به ازدواج او درآورد و او را با کسی از شایستگان و راستگویان و صدیقین که او آرزو داشته است،همنشین و مأنوس سازد.

و کسی که برادر با ایمان خویش را که حاجت و نیازی به وی دارد در منزلش دیدار کند از دیدار کنندگان خدا محسوب می گردد و بر خداست که زائر خویش را گرامی بدارد.»

عبدالله! پدرم از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنان و او از پیامبر گرامی علیهم السلام آورده است که به یارانش می فرمود:
« هان ای مردم! کسی که به زبانش ایمان آورده اما به دل ایمان نیاورده باشد، مؤمن نیست.
هان ای مردم! لغزشهای دیگران را دنبال نکنید که هر کس در پی لغزش و اشتباه انسان با ایمانی باشد، خداوند روز رستاخیز لغزشهای وی را تعقیب و او را در عمق خانه اش رسوا سازد.»

و نیز از او آورده اند که فرمود:
« خداوند از انسان با ایمان پیمان گرفته است که رفتارش و گفتارش را تصدیق کند و با دشمن خویش انصاف به خرج دهد و خشم خود فرو نشاند مگر به دفاع از خویش در برابر اتهامات، چرا که هر مؤمنی در زندگی کوتاه دنیا زبانش را از نارواها برای آسایش جاودانه بهشت می بندد و کنترل می کند ... .»

و نیز پدران گرانقدرم از پیامبر آورده اند که فرمود:
« فرشته وحی از جانب خدا آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدای سلامت می رساند و می فرماید: برای انسان با ایمان نامی از نامهای خویش (مؤمن) برگزیدم از این رو مؤمن از من است و من از مؤمن،هر کس به مؤمنی اهانت روا دارد به پیکار با من برخاسته است.»

و نیز آورده اند که فرمود:
« علی جان! تا باطن کسی را ننگری و نشناسی با او مناظره منما چرا که اگر کسی درونش خوب و پاکیزه باشد دوست خداست و خداوند دوست خویش را خوار نمی سازد ... .»

و نیز از او آورده اند که فرمود:
« کمترین مرحله کفر این است که مردی از برادران خود کلمه و سخنی را بشنود و آن را حفظ کند که روزی او را به کیفر آن رسوا سازد چنین کسانی نجات نخواهد یافت.»

و آورده اند که فرمود:
« کسی که درباره فرد با ایمانی چیزی را بگوید که با چشم دیده و یا با گوش خود شنیده است تا بدین وسیله او را نکوهش نموده و از او عیبجویی کند و او را کوچک سازد چنین کسی از همانهایی است که خدای در مورد آنان فرمود:
کسانی که دوست می دارند زشتیها را در میان مؤمنان پخش کنند برای آنان عذابی دردناک خواهد بود.»
« ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم.»

هان ای عبدالله! و نیز پدران گرانقدرم از نیای کبیرم پیامبر آورده اند که فرمود:
« کسی که از برادر با ایمانش سخنی بگوید و بخواهد با آن سخن او را از نظرها بیندازد خداوند او را به گناه وی مجازات کند تا دلیل آن را بیاورد و راه نجان برای خود بجوید که نخواهد توانست.
و کسی که برادر با ایمان خود را شادمان سازد پیامبر را شادمان ساخته است و کسی که پیامبر را شادمان کند خدا را شادمان ساخته.
و کسی که خدای را شادمان سازد بر اوست که وی را وارد بهشت کند.»

و تو را ای عبدالله! باز هم به پروای از خدا و انجام اطاعت او و چنگ زدن به ریسمان او و چنگ زدن به ریسمان او سفارش می کنم، کسی که به ریسمان هدایت او چنگ زند به راه راست هدایت شده است از این رو از خدا پروا کن و خشنودی هیچ کس را بر خشنودی او مقدم مدار و به جای خشنودی او مگیر.
این وصیت خدا به مردم است و جز این را نخواهد پذیرفت.

و آگاه باش که کسی به چیزی بزرگتر از تقوا موظف و نکلف نیست و این سفارش ما خاندان پیامبر است و اگر می توانی از دنیا و ارزشهای مادی چیزی را به دست نیاوری که فردا از آن سئوال شوی،چنین کن.
عبدالله ابن سلیمان آورده است که:
وقتی این نامه مبارک به نجاشی رسید و آن را مطالعه کرد،گفت:« بخدایی که جز او معبودی نیست تمام مطالب آن درست، عالی و نجات بخش است و هر کس بدان عمل کند نجات خواهد یافت.» و خود تا زنده بود می کوشید مطابق او عمل کند.

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايــي ..  دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازايي


اي پادشه خوبان داد از غم تنهايــي

دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازايي


دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند

دريـاب ضـعـيـفـان را د ر وقــت توانايـــي


ديشب گله از زلفش با باد همي كردم

گفتــا غلـطي بگــذر زين فـكرت سودايـــي 


صد باد صبااينجا با سلسله مي رقصند

ايـن اسـت حريـف اي دل تا باد نپيـمايــــي


مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد

كــز دست بخـواهـد شــد پاياب شكـيبايـــي


يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم

رخسـاره به كس ننمود آن شاهد هرجايـي


ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست

شمــشاد خـرامـان كــن تا بــاغ بــيارايـــي


اي درد توام درمان در بستر ناكامي

وي ياد توام مـونس در گوشه ي تنهــايــي


در دايره ي قسمت ما نقطه ي تسليمي

لطف آنچه تو انديشي حكم انچه تو فرمايي


فكر خود و راي خود در عالم رندي نيست

كفـراست درين مذهب خودبيني و خودرايي


زين دايره ي مينا خونين جگرم مي ده

تا حـل كنــم اين مشـكل در ساغـر مينايـــي


حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد

شاديت مبــارك باد اي عاشــق شـيــدايــي

نامه های خواندنی 2


::نامه امام صادق علیه السلام به فرماندار اهواز ::

یحیی بن خالد برمکی ا ز وزرای دستگاه عباسی و از عناصر خودکامه بود.
 او یکی از منشیان خویش را به عنوان فرماندار و حاکم اهواز برگزید و با قدرت و امکانات به منطقه فرستاد. این مرد پس از استقرار در اهواز به برخی از مردم از جمله جناب « یقطین» پدر علی بن یقطین مالیات سنگین و تحمل ناپذیری مقرر داشت به گونه ای که پرداخت آن برایش صعب و ناممکن می نمود. 
او در راه چاره جویی و دفاع از خویش ، کشف کرد که حاکم اهواز ، در دل، از ارادتمند به خاندان وحی و رسالت،از جمله حضرت صادق علیه السلام است به همین جهت از فشار مالیات سنگین او به خدا و ولی او حضرت صادق پناه برد و آن گرامی در نامه کوچکی به فرماندار اهواز چنین نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
« ان لله فی ظل عرشه ظلا" لایسکنه الا من نفس عن اخیه کربه او اعانه بنفسه او صنع الیه معروفا" و لو بشق تمره و هذا اخوک
و السلام. »

« به راستی که خداوند در زیر عرشش سایه های آرام بخش وصف ناپذیری دارد که در آن سایه ها تنها سه گروهی مسکن می گزینند:
1- کسی که اندوهی از برادر هم دین خود برطرف سازد.
2- یا کسی که او را با جان و دل خویش مدد رساند.
3- و یا کسی که در حق برادر مؤمن خویش احسانی نماید گرچه به اندازه یک دانه خرما. و آگاه باش که حامل نامه برادر توست!
والسلام. »


آنگاه آن امام معصوم نامه خویش را مهر کرد و به « یقطین» داد و فرمود:
« نامه را به وی برسان.»

او می گوید: به سوی اهواز حرکت کردم و پس از رسیدن به مقصد شبانه به در خانه فرماندار رفتم. یکی از خدمتگزارانش درب را گشود به وسیله او پیام دادم که: « فرستاده صادق آل محمد ( ص ) هستم.»

فرماندار با شنیدن نام مبارک امام صادق علیه السلام خود به سوی من شتافت و سلام کرد، میان دو چشم مرا بوسید و گفت:

« سرورم، شما فرستاده،مولایم امام صادق هستید؟»
گفتم: « آری!»
گفت: « بفرمایید!» و دست مرا گرفت و به منزل راهنمایی کرد در جای خود نشانید و در برابر من مؤدب و منظم نشست و گفت:
« بگو از مولایم حضرت صادق علیه السلام که چگونه بودند؟»

گفتم: « سپاس خدای را بخیر و سلامت.»
گفت: « شما را به خدا.»
گفتم: « آری!»
نامه را به او تسلیم کردم بر روی چشم خود نهاد و آن را خواند وگفت:
« برادر عزیز! کارت را بگو!»

گفتم: « در دیوان مالیات شما برای من مبلغ سنگینی همچون یک میلیون درهم مالیات نوشته اند و این یعنی ورشکستگی من.»
دفتر را خواست و مالیات را قلم گرفت و به دنبال آن دستور منع تعقیب صادر کرد.
سپس اموال شخصی، حیوانات ، احشام ، نوکر و غلام و حتی لباسهای خویش را با من به طور مساوی تقسیم کرد و پرسید:
« آیا شادمان شدی؟»
گفتم: « آری ، بخدا سوگند! هم اندوهم را زدودی و هم شادمانم کردی !»

موسم حج فرا رسید در اندیشه پاسخ به نیکی و احسان او بودم به همین جهت به نیابت او به حج رفتم تا او را دعا کنم در مسیر راه به محضر حضرت صادق علیه السلام شرفیاب گشتم. او را بسیار شادمان دیدم از من پرسید:
« یقطین! کارت با فرماندار اهواز به کجا رسید؟»

گفتم: « سالار من! این مرد با من بهتر و پرمهرتر از یک برادر رفتار کرد،
اولا" : مرا از اندوه مالیات سنگین رهانید.
ثانیا" : اموال و موجودی خویش را با اصرار با من به طور مساوی تقسیم کرد.»
امام صادق علیه السلام تبسم کرد و اظهار خرسندی نمود.
گفتم: « سالار من! آیا کار این مرد شما راشادمان ساخت؟»
فرمود:
« آری! نه تنها مرا که پدران گرانقدر و نیای بزرگم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدای را در عرش شادمان ساخت.»

15 نکته ناب اخلاقی از زبان شیخ رجبعلی خیاط

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) یکی از عارفان نامی معاصر کشورمان است که سال‌های نه چندان دور سخنان و موعظه‌های او در سطح شهر تهران شنیده می‌شد و افراد بسیاری در کلاس درس اخلاق وی حاضر می‌شدند.

 در ادامه و به مناسبت فرا رسیدن پنجاه و یکمین سال رحلت شیخ رجبعلی خیاط به نکاتی درباره جلسات اخلاق این عارف نامی اشاره می‌شود که توسط یکی از شاگردان به رشته تحریر در آمده است. 

از سلسله دروسی که شیخ رجبعلی خیاط می‌فرمودند:

شیخ رجبعلی نکوگویان را با خدایش پیمانی بود که هر چه می‌خواست به او عطا می‌کرد؛ این پیمان چنان درست و در راه خدا اجرا شد که منجر به این شد که افقی تازه برای درک و مفهوم خداشناسی چهره بنماید و خواننده یا بیننده را سرمست عشق الهی گرداند، «غیر از خدا هر آنچه بخواهی شکست توست» که سر فصل دنیای مفهوم را جلوه‌گر و انسان به اصل خود واقف می‌سازد و نور خدا را در رسیدن به کمال و دیدار معشوق سالک مشتاق و رهروی خستگی ناپذیر در گذشتن از قلل خداجویی و خدا خواهی می‌بیند.

چشم حرص و آز دنیا دار/ یا قناعت پر کند یا خاک گور

چند جمله که همواره مورد اشاره شیخ بود:


1. زنده باش و زندگی کن و بدان که حیات در حرکت و ممات در سکون است.

2. می‌داند شما و دنیای شما از مجموع ذراتی خلق شده‌اند و خالق برای هر ذره جهان به این عظمت وظیفه خاصی قرار داده تا این نظم و شکوه را بیان کند و انسان از آن و گاهی در اثر غرور جزیی از آن است.

3. هستی به سرعت غیر قابل باوری در حرکت است و همین حرکت در اندام شما وجود دارد و کل عالم با این شتاب به سوی خدا روانند، در نتیجه چنان بیاندیشید و حرکت کنید که از میدان وسیع این مغناطیس خارج نشوید که خالق را بشناسید و به عظمت خود پی ببرید و این خلقت حیرت انگیز نامش انسان است، را از دست ندهید.

4. انسان الهی در وجود خویش خوی حیوانی را دربند می‌کند تا نیروی وجودی او پاک و سالم به کمال برسد، از نظر جهان‌بینی شیخ خشم و غضب و تندی و سرکشی انسان‌ها را غافلگیر می‌کند، از تغییر این راه که ره سنان بیشماری در آن خفته‌اند، آن است که نیکی و محبت را در وجود خود بیدار نگهدارید که اساس خوشبختی در همین عمل و اجرای آن است.

5. نیکی و احسان سخت‌ترین دشمن را دوست و دوستان را به سوی خداوند رهبری می‌کند.

6. ندای غیبی در درون دل مشتاق؛ مسیر الهی می‌افکند و به آرامش ابدی می‌رساند، لذا لطف و احسان به دیگر بندگان خدا در درجه اول به خود عامل باز می‌گردد که انسان بنده احسان است.

7. از خداوند جز کرامت و احسان و خیر و رحمت و محبت و بنده‌پروری و امور سازنده عملی صادر نمی‌شود.

8. خداوند خدای خیر و رحمت است، آن که شر می‌سازد، شیطان است.

9. انسان به توفیق خالق و خیر خداوند معنی زنده بودن و رحمانیت و ترحم و هر نوعی از دشمنی را درک و با آن مقابله می‌کند.

10. راهیان راه الهی با عشق و محبتی که در اعماق وجود دارد، می‌دانند که هر چه غیر خدا بخواهند موجب شکست و ناکامی آنان می‌شود.

11. شما خیال نکنید خالق کائنات را باید بیرون از دلتان پیدا کنید، بلکه او در وجود شما جلوه و مکان دارد، لذا خدا را در اعماق وجود خویش بیابید، از یکی از سالکان اهل عرفان و سیر و سلوک را پرسیدند: «خدا را در کجا بیابیم؟»، آن عارف بدو پاسخ داد: «در کجا گشتی که او را نیافتی؟!»

12. شیخ می‌گفت: «بر می‌خیزید و خود را برای نماز آماده می‌کنید، حمد و سوره را درست می‌خوانید، بدون اینکه متوجه مفاهیم و معانی کلمات شوید، پس معلوم است این نماز، نماز وظیفه‌ای است و فقط کلمات را ادا می‌کنید».

13. فراموش نکنید که به قول سعدی هر نفسی که فرو می‌رود، ممد حیات است و چون باز می‌گردد مفرح ذات! در واقع سعدی مفهوم رحمت خداوند و راه رسم شکرگزاری را برای ما گفته است، ولی ما خوانده و نخوانده به راحتی از این جمله معرفتی و سلوکی گذشته‌ایم و کسی آن را برای‌مان معنی و تفسیر نکرده است.

14. به نظر می‌رسد از این پس غیر از شما شاگردان شخص دیگری با این مباحث معرفت شناسی و خداجویی به این نحو آشنا نشود، شما از رحمت و لطفی که در حقتان شده از جان و دل شاکر باشید، سعادت را به این آسانی به کسی نمی‌دهند، ایمان، خلوص، عاشقی و دنیای محبت لازم است تا خود را سالک این راه ببینید و ارزش خود را بدانید، بنگرید که مبدا خلقت چه عظمت‌هایی در وجود شما نهاده و شما از آن بی‌خبرید.

15. ایشان مطالبشان را یک بار می‌گفتند، آنها که اهل دل بودند، به خوبی درک می‌کردند و در پایان گفتند: برای شما نگفته و ندیده‌ای باقی نگذاشتم، ان شاء‌الله خدا یاری و راهنماییتان کند، مطمئن باشید هر چه از واجب‌الوجود طلب کنید، به شما با شرایط فوق خواهد رسید.

نامه های خواندنی 1


:: نامه مبارک حضرت عسکری علیه السلام به جناب ابن بابویه قمی ::


به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

سپاس از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است و فرجام نیک از آن تقوا پیشگان و بهشت از آن یکتاپرستان و آتش دوزخ برای انکارگران حق است و ستم جز بر ستمکاران روا نیست و معبودی نیست جز خداوندی که بهترین آفریدگار است. و درود و سلام بر محمد و دودمان پاک او باد!

اما بعد: 

ای ابوالحسن علی بن حسین قمی! که شخصیت بزرگوار و مورد اعتماد ما هستی و امید که خداوند تو را به انجام کارهایی که خود می پسندد موفق داشته و از سر مهر و رحمت خویش فرزندانی شایسته کردار روزیت سازد. 

من شما را به پروای از خدا و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و حقوق مالی خویش، سفارش می کنم چرا که نماز کسی که حقوق مالی خود را نپردازد پذیرفته نمی شود و نیز تو را به :

عفو و گذشت از گناهان و لغزشها،
فرو خوردن خشم،
پیوند با بستگان،
مواسات با برادران دینی،
تلاش در برآوردن حوایج آنان در خوشیها و ناخوشیها،
بردباری در برابر نادانان,
ژرف نگری در دین ،
استواری در کارها،
تعهد در برابر قرآن،
اخلاق شایسته،
دعوت به خوبیها و نهی از بدیها، توصیه می کنم.


خدا در قرآن می فرماید:

« در بسیاری از نجواهایشان سودی نیست مگر در سخن آنان که به صدقه دادن با نیکی کردن و یا آشتی جویی و اجتناب از همه زشتیها فرمان دهند.»

بر تو باد به انجام نماز شب! چرا که پیامبر گرامی سه بار امیرالمؤمنین علیه السلام را بدان سفارش فرمود و گفت:

« علی جان! بر تو باد به انجام نماز شب! کسی که نماز شب را سبک شمارد از ما خاندان پیامبر نیست» 

از این رو به سفارشهای من به خوبی عمل کن و همه شیعیان مرا به انجام این دستورات توصیه و دعوت نما تا عمل کنند. 

بر تو باد به شکیبایی و انتظار فرج! و بدان که شیعیان ما همواره در رنج و فشارند تا فرزندم مهدی علیه السلام ظهور نماید.

همو که پیامبر گرامی نوید او را داد که زمین و زمان را لبریز از عدل و داد خواهد ساخت. 

آری! زمین را خداوند به هر کدام از بندگان شایسته اش که بخواهد به میراث می دهد و فرجام نیک و پیروزمندانه از آن تقواپیشگان است. 

درود بر تو باد و بر همه شیعیان ما و رحمت خدا و برکات او بر شما باد!

نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند!!!


امضاء زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی 


نقشه از قبل مشخص شده است 

تو در این بین فقط میبافی 


نقشه را خوب ببین خوب بباف

نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند!  

اشعار ناقوسیه امیرالمومنین (ع)



مرّ علىّ ـ عليه السلام ـ و معه الحارث الاءعور فاذا دَيْرانىّ يضرب الناقوس . فقال علىّ ـ عليه السلام ـ: يا حارث ! أتعلم ماقول هذا الناقوس ؟ قال : اللّه و رسوله و ابن عمّ رسوله أعلم . قال :انّه يصف مثل خراب الدنيا. يقول :

1 ـ مهلاً مهلاً يا ابن الدينا؟
مهلاً مهلاً انّ الدنيا

2 ـ قد غرّتنا و استهوتنا
لسنا ندرى ما فرّطنا

3 ـ فيها الاّ ان قد متنا
ما من يوم يمضى عنّا

4 ـ الاّ هدّت منّا ركنا

5 ـ زِنْ ما تأتى زن ما تأتى
زن ما تأتى زن ما تأتى

6 ـ وزناً وزناً وزناً وزناً
تفنى الدنيا قرناً قرناً

7 ـ يا ابن الدنيا جمعاً جمعاً
يا ابن الدنيا سَرَطاً سرطاً

8 ـ ما من يوم يمضى عنّا
الاّ أثقل منّا ظهراً

9 ـ انّ المولى قد خبّرنا
انّا نحشر غُرلاً بُهماً

10ـ قد ضيّعنا داراً تبقى
واستوطنّا داراً تفنى

فقال الحارث لعلىٍّ ـ عليه السلام ـ: أو تعلم النّصارى ذلك؟ قال : لايعلم ذلك الاّ نبىّ أو صدّيق أو وصىّ نبى ّ.
فانّ علمى من علم النبىّ ـ صلّى اللّه عليه ج آله ج و سلّم ـ و علم النبّى ـ صلّى اللّه عليه ج آله ج و سلّم ـ من علم جبريل ـ عليه لسلام ـ و علم جبريل ـ عليه السلام ـ من علم اللّه تبارك و تعالى .




مولا ـ عليه السلام ـ در راهى مى رفتند. حارث اعور در معيّت حضرتش بود. ترساى ديرنشينى ديدند كه ناقوس مى زد. اميرؤمنان از حارث پرسيدند: حارث ! مى دانى اين ناقوس چه مى گويد؟ پاسخ داد: خدا و پيامبرش و پسرعموى رسول بهترى دانند. فرمود: او ويرانى اين دنيا را (براى عبرت ) به مثل باز مى گويد. او مى گويد:

1 ـ هان اى زادهء دنيا! آرام !آرام ! آرام !

2 ـ كه دنيا ما را فريفته مفتون ساخت , كوتاهى هايى كه كرده ايم را نخواهيم دانست .

3 ـ مگر آن گاه كه رخت از جهان بربنديم . روزى بر ما نمى گذرد

4 ـ مگر آن كه دنيا تكيه گاهى از ما را ويران نسازد.

5 ـ آنچه را مى آورى خود ارزيابى كن . آرى , آنچه را مى آورى بسنج .

6 ـ به خوبى هم بسنج . قرن هاى روزگار در پى يكديگر مى گذرند.

7 ـ اى زادهء دنيا, بيندوز! آرى , اى زادهء دنيا ببلع و فرو ده !

8 ـ روزى بر ما نمى گذرد مگر آن كه بارى گران تر بر پشت ما مى نهد.

9 ـ پروردگار, آگاهمان كرده است كه ديگر بار از نو آفرينشى جديد خواهيم داشت .

10ـ ما سراى جاودان را وا نهاده در خانه اى ويران شدنى منزل كرديم .

آن گاه حارث به آن حضرت عرضه داشت : آيا ترسايان اين را مى دانند. فرمودند: اين سخن را جز پيامبران و صدّيقان ووصياى پيامبران كسى ديگر نمى داند. دانش من از دانش پيامبر ـ صلى اللّه عليه و آله ـ است و دانش او از جبريل و او ازانش پروردگار بزرگ .(چكامهء كوثريّه , صص 24ـ 25)

الامالي صدوق، ص295؛ دستور معالم الحكم (ابن سلامه)، ص134.

ما را هوس پیرهن و شال و قبا نیست ...



:: دادند بپوشیم ,  ندادند نپوشیم ::

:: ما را هوس پیرهن و شال و قبا نیست ::


یک روز در مغازه جناب مرشد، آتش سوزی رخ می دهد؛ به طوری که اغلب اثاثیه داخل دکان در آتش می سوزد.
یکی از شاگردان می گفت:
برای اینکه این خبر حاج مرشد را ناراحت نکند و با صحنه آتش سوزی صدمه ای نبیند، خود را اول بازار در مسیر حاج مرشد رساندم که به نحوی این خبر را به اطلاع او برسانم تا با علم به آتش سوزی وارد دکان شود.

گفت: در بین راه خبر آتش سوزی مغازه را به جناب مرشد دادم و گفتم:«مرشد تمام مغازه سوخت».جناب مرشد بدون آنکه تغییر حالتی بدهد، گفت:«عیب ندارد بابا» سری تکان داد و با هم به طرف مغازه رفتیم.

بین راه دیدم جناب مرشد آهسته گریه می کند! از او پرسیدم: آقا چرا ناراحت شدید؟اشکال ندارد. دکان را دوباره روبه راه می کنیم. حاج مرشد جواب داد:« نه ناراحتی من از آتش سوزی نیست.آن آتش سوزی خیر بوده، دلم برای اشعاری که سالها سروده و درکشو میز دخل مغازه گذارده بودم، می سوزد؛ چون جایی نوشته نشده و نسخه دیگری هم از آن وجود ندارد»!



بیشتر آنچه از جناب مرشد به جای مانده عمدتا مطالبی است که توسط
نوه ایشان آقای علی عابد نهاوندی و در کتاب بهترین کاسب قرن آمده است . کلیه مطالب این بخش توسط ایشان نقل شده است .

کسب و کار مرشد چلویی

مرحوم مرشد، قد بلندی داشت. لاغر اندام و نحیف بود و محاسن سپیدی داشت. وارد دکان که می شد کارگران قبلاً آمده بودند و مقدار زیادی از کارها را کرده بودند.

عبای خود را در می آورد و در کشو میز می گذاشت. روپوش سفید بلندی به تن می کرد. ابتدا وضو می گرفت. داخل آشپزخانه می رفت و به غذاها سر می زد و برای ظهر آماده می کرد. هنگام ظهر پذیرایی مشتریان شروع می شد و تا ساعت دو الی سه بعدازظهر طول می کشید.اگر غذای او کباب بود، تکه گوشتی از آن را داخل دریچه ای که به مغازه باز می شد و گربه ها می آمدند، پرت می کرد تا گربه ها هم بی بهره نمانند. 

در زمانی که همه بر سردر مغازه شان می نوشتند "نسیه ممنوع حتی برای شما دوست عزیز"تابلوی روی دخل مغازه هم آن جمله معروف و کم نظیر جناب مرشد بود، که نوشته شده بود:« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی به قدر قوه» و من خود ناظر بودم که بارها مردم از این موضوع و مفاد این جمله استفاده کرده، غذای رایگان می خوردند و می رفتند و حتی پول دستی هم می گرفتند.

اما فقیران و مسکینان صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.

البته خدا هم روزی و دخل مغازه مرشد را برکت می بخشید و هیچ گاه نشد که وابماند.

مرشد همیشه حواسش به همه چیز بود اغلب اوقات جناب مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود،می گفت کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند.

بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد کودکی که با ظرف غذا در دست، نزد او می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت می گفت:

این اطفال خودشان می آیند در مغازه و بوی غذاها را استشمام می کنند و دلشان می خواهد و بدین طریق من از همان غذایی که می برند به آنها می چشانم تا اگر استادشان به آنها نداد، لااقل چشیده باشند.

مرگ مرشد چلویی

مرشد در۲۵ شهریور ماه سال ۱۳۵۷هجری شمسی در تهران وفات یافت.مزار مرحوم مرشد، درجنب ابن بابویه تهران داخل مسجد ماشاء ال
له قرار دارد، در ضلع شمالی مسجد که بالای سنگ قبر آن مرحوم است یک بیت شعر از اشعار وی روی سنگ عمودی بالای قبر نوشته شده است و آن بیت این است:
 
همچو ساعی از دو عالم در گذر          تا شوی از آفرینش با خبر

5  یادگار از امام علی النقی علیه‌السلام


از امام علی النقی علیه السلام چند یادگاری برای ما رسیده است که متاسفانه در بین شیعیان نیز غریب می باشند. در این مجال مختصرا آنها را یادآور می شویم.


1- زیارت جامعه کبیره:

درباره زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ در این مختصر نمی‌گنجد. اما به همین میزان می توان اشاره کرد که زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهم‌السلام آن زیارت را می‌خوانیم. 


2- زیارت غدیریه:

زیارت غدیریه نیز سندی بسیار معتبر دارد و روایتگران و گزارشگران آن از بزرگان شیعه هستند، این زیارت مربوط به روز عید غدیری که امام هادی علیه السلام در سفری که به اجبار متوکل از مدینه به سامرا داشتند. در نجف اشرف بودند و این زیارت را خطاب به قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی(علیه‌السلام) قرائت کردند.

دوستداران اهل بیت از این نکته غافل نباشند که زیارت غدیریه مثل زیارت عاشورا که مخصوص روز عاشورا نیست؛ این زیارت هم مخصوص روز عید غدیر نیست و خوشبختانه محدث قمی نیز این زیارت را به طور کامل در کتاب شریف مفاتیح الجنان آورده‌اند و بر این نکته که هر روز می‌توان این زیارت را قرائت کرد، تصریح دارد.

3- دعای کوتاه در کنار قبر مبارک آن حضرت:

امام هادی(علیه السلام) آنقدر مهربان است و آنقدر برای زائران و دوستداران و شیعیان خیر می‌خواهند که فرمودند: از خدا خواسته‌ام که هر کس این دعا را در کنار قبر من بخواند ناامید برنگردد:
زیارت غدیریه نیز سندی بسیار معتبر دارد و روایتگران و گزارشگران آن از بزرگان شیعه هستند، این زیارت مربوط به روز عید غدیری که امام هادی علیه السلام در سفری که به اجبار متوکل از مدینه به سامرا داشتند. در نجف اشرف بودند و این زیارت را خطاب به قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی(علیه‌السلام) قرائت کردند

یا عُدَّتى عِنْدَ الْعَُدَدِ وَ یا رَجآئى وَالْمُعْتَمَدَ وَ یا کَهْفى وَالسَّنَدَ یا واحِدُ یا اَحَدُ وَ یا قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَسْئَلُکَ الّلهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَلَمْ تَجْعَلْ فى خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ اَحَداً صَلِّ عَلى جَماعَتِهِمْ وَافْعَلْ بى کَذا وَ کَذا

اى ذخیره من در برابر ذخیره‌ها و اى امید من و تکیه‌گاهم و اى پناهگاه، و پشت و پناهم اى یگانه‌اى یکتا و اى که درباره خود فرمودى: بگو خدا یکى است، از تو خواهم. خدایا به حق هر کس از آفریدگانت خلق کردى و هیچ کس را مانند آنها در میان آفریدگانت قرار ندادى درود فرست بر گروه آنها و درباره من چنین و چنان کن.(در اینجا حاجات خود را بگویید)» 

4- نماز بالای سر در حرم حضرت رضا علیه السلام:

ایشان فرمودند: هر کس از خداوند حاجتی دارد پس قبر جدم حضرت رضا را در طوس زیارت کند و دو رکعت نماز نزد قبر او بگزارد و در قنوت نماز حاجتش را طلب کند خداوند دعایش را اجابت می کند مگر اینکه در مورد گناه یا قطع رحم باشد. بر اساس این فرمایش امام هادی(علیه السلام) سزاوار است که از این پس که به مشهد مقدس و حرم مطهر رضوی مشرف می شویم در نماز بالای سر از خدای متعال حوائجمان را طلب کنیم و به یاد این یادگار ارزشمند امام هادی(علیه السلام) هم باشیم.

5- پنجمین یادگار تعقیب نماز :

از علی بن مهزیار روایت شده که محمدبن ابراهیم به حضرت امام علی النقی علیه السام نامه ای نوشت که اگر مصلحت میدانید به من دعایی تعلیم دهید که بعد از هر نماز بخوانم تا خداوند به سبب آن خیر دنیا و آخرت به من عنایت فرماید. امام هادی علیه السلام این دعا را آموزش دادند.

اَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَریمِ وَ عِزَّتِکَ الَّتى لا تُرامُ وَ قُدْرَتِکَ الَّتى لا یَمْتَنِعُ مِنْها شَىْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ مِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ کُلِّها وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ


پناه برم به ذات بزرگوارت و به عزتت که مورد دستبرد نیست و قدرتت که چیزى از آن خوددارى نتواند، از شر دنیا و آخرت و از شر تمامى دردها و جنبش و نیروئى نیست جز به خداى والاى بزرگ. 


سیدرضا هاشمی

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

چهل حديث گهربار از امام جواد عليه السلام


قالَ عليه السلام : ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْ سْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ

فرمود: سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداى متعال مى باشد.

1- نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن

2- اهل تواضع كردن و فروتن بودن

3- صدقه و كارهاى خير بسيار انجام دادن



الْمُؤ مِنُ يَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ

فرمود: مؤ من در هر حال نيازمند به سه خصلت است : توفيق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسى كه او را نصيحت نمايد.



قالَ عليه السلام : مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إ نْ كانَ نَزْرا قَليلا

فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانيّت آن مى گردد و سبب شكوفائى عقل و درايت خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد.



قالَ عليه السلام : إ يّاكَ وَ مُص احَبَةُالشَّريرِ، فَإ نَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ اءثَرُهُ

فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون كه او همانند شمشيرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود.



قالَ عليه السلام : كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللّهُ كافِلُهُ، وَكَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إ لى غَيْرِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَيْهِ

فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسى كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست . چطور نجات مى يابد كسى كه خداوند طالبش مى باشد. هر كه از خدا قطع اميد كند و به غير او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى كند.



قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ اءعْيَتْهُ الْمَصادِرُ

فرمود: هركس موقعيّت شناس نباشد جريانات، او را مى ربايد و هلاك خواهد شد.

.

قالَ عليه السلام : مَنْ عَتَبَ مِنْ غَيْرِارْتِيابٍ اءعْتَبَ مِنْ غَيْرِاسْتِعْتابٍ

فرمود: سرزنش كردن ديگران بدون علّت و دليل سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت ، در حالى كه رضايت آنان نيز كسب نخواهد كرد.



قالَ عليه السلام : أ فْضَلُ الْعِبادَةِ الاْ خْلاصُ

فرمود: با فضيلت ترين و ارزشمندترين عبادت ها آن است كه خالص و بدون ريا باشد.



قالَ عليه السلام : يَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ كَنّيهِ

فرمود: زمان ولادت امام عصر عليه السلام بر مردم زمانش مخفى است ، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است . و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند؛ و او همنام و هم كنيه رسول خدا صلى الله عليه و آله است .



قالَ عليه السلام : عِزُّالْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ

فرمود: عزّت و شخصيّت مؤ من در بى نيازى و طمع نداشتن به مال و زندگى ديگران است .



قالَ عليه السلام : مَنْ أ صْغى إ لى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإ نْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَ إ نْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إ بليس فَقَدْ عَبَدَ إ بليسَ

فرمود: هركس به شخصى سخنران علاقمند و متمايل باشد، بنده اوست ، پس چنانچه سخنور براى خدا و از احكام و معارف خدا سخن بگويد، بنده خداست ، و اگر از زبان شيطان و هوى و هوس و ماديات سخن بگويد، بنده شيطان خواهد بود.



قالَ عليه السلام : لا يَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ

فرمود: كسى كه طالب رضايت خداوند متعال باشد، دشمنى ستمگران ، او را زيان و ضرر نمى رساند.



قالَ عليه السلام : مَنْ خَطَبَ إ لَيْكُمْ فَرَضيتُمْ دينَهُ وَ أ مانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إ لاّ تَفْعَلُوهُ تَكْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْ رْضِ وَ فَسادٌ كَبيرْ

فرمود: هر كه به خواستگارى دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتدارى او مطمئن مى باشيد با او موافقت كنيد وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگى در روى زمين خواهيد شد.



قالَ عليه السلام : لَوْسَكَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ

فرمود: چنانچه افراد جاهل و بى تجربه ساكت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمى شوند.



قالَ عليه السلام : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحا كانَ شَريكا فيهِ

فرمود: هر كه كار زشتى را تحسين و تأييد كند، در عِقاب آن شريك مى باشد.



قالَ عليه السلام : مَنِ انْقادَ إ لَى الطُّمَاءنينَةِ قَبْلَ الْخِيَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ

فرمود: هركس بدون تفّكر و اطمينان نسبت به جوانب (هر كارى ، فرمانى ، حركتى و...) مطيع و پذيراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده ؛ و نتيجه اى جز خشم و عصبانيّت نخواهد گرفت .



قالَ عليه السلام : مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إ فْتَقَرَالنّاسُ إ لَيْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ اءحَبَّهُ النّاسُ وَ إ نْ كَرِهُوا

فرمود: هر كه خود را به وسيله خداوند بى نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواى الهى را پيشه خود كند خواه ناخواه ، مورد محبّت مردم قرار مى گيرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.



قالَ عليه السلام : عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلّيا عَلَيْهِ السَّلامُ اءلْفَ كَلِمَةٍ، كُلُّ كَلِمَةٍ يَفْتَحُ اءلْفُ كَلِمَةٍ

فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، يك هزار كلمه به امام علىّ عليه السلام تعليم نمود كه از هر كلمه اى هزار باب علم و مسأله فرعى باز مى شود.



قالَ عليه السلام : نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِيَّئَةٍ لاتُغْفَرُ

فرمود: خدمت و نعمتى كه مورد شكر و سپاس قرار نگيرد همانند خطائى است كه غيرقابل بخشش باشد.



قالَ عليه السلام : مَوْتُ الاْ نْسانِ بِالذُّنُوبِ اءكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْ جَلِ، وَ حَياتُهُ بِالْبِرِّ اءكْثَرُ مِنْ حَياتِهِ بِالْعُمْرِ

فرمود: فرارسيدن مرگ انسان ها، به جهت معصيت و گناه ، بيشتر است تا مرگ طبيعى و عادى ، همچنين حيات و زندگى لذّت بخش به وسيله نيكى و إ حسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بى نتيجه .



قالَ عليه السلام : لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَالاْ يمانِ حَتّى يُؤْثِرَ دينَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ يُهْلِكَ حَتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دينِهِ

فرمود: بنده اى حقيقت ايمان را نمى يابد مگر آن كه دين و احكام الهى را در همه جهات بر تمايلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد. و كسى هلاك و بدبخت نمى گردد مگر آن كه هواها و خواسته هاى نفسانى خود را بر احكام إ لهى مقدّم نمايد.



قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ

فرمود: بر شما باد به تحصيل علم و معرفت ، چون فراگيرى آن واجب و بحث پيرامون آن مستحبّ و پرفائده است . علم وسيله كمك به دوستان و برادران است ، دليل و نشانه مروّت و جوانمردى است ، هديه و سرگرمى در مجالس است ، همدم و رفيق انسان در مسافرت است ؛ و اءنيس و مونس انسان در تنهائى مى باشد.



قالَ عليه السلام : خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُالْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْ دَبِ زينَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُالْحِلْمِ

فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش علم و دانش است ، اءدب داشتن و اخلاق نيك زينت بخش عقل مى باشد، خوش روئى با افراد زينت بخش حلم و بردبارى است .



قالَ عليه السلام : تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى ، وَ اعْلَمْ أ نَّكَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَيْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ

فرمود: در زندگى ، صبر را تكيه گاه خود، فقر و تنگ دستى را همنشين خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت كن. و بدان كه هيچگاه از ديدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش كه در چه حالتى خواهى بود.



قالَ عليه السلام : مَنْ اءتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ

فرمود: هركس ركوع نمازش را به طور كامل و صحيح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.





قالَ عليه السلام : الْخُشُوعُ زينَةُالصَّلاةِ، وَ تَرْكُ مالايُعْنى زينَةُالْوَرَعِ

فرمود: خشوع و خضوع زينت بخش نماز خواهد بود، ترك و رها كردن آنچه (براى دين و دنيا و آخرت ) سودمند نباشد زينت بخش ورع و تقواى انسان مى باشد.



قالَ عليه السلام : الاْ مْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اءعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ

فرمود: امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق الهى است ، هر كه آن ها را يارى و اجراء كند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مى گيرد و هر كه آن ها را ترك و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار مى گيرد.



قالَ عليه السلام : إ نَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اءنْفَسَهُ لِيَاءجُرَهُ عَلى ذلِكَ

فرمود: همانا خداوند متعال بهترين و عزيزترين ثروت و فرزند مؤ من را مى گيرد (و هلاك و نابود مى گرداند)، چون دنيا و متعلّقات آن بى ارزش است تا در قيامت پاداش عظيمى عطايش نمايد.



قالَ له رجل : اءَوصِنى بَوَصِيَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟

فَقالَ عليه السلام : صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ

شخصى به حضرت عرض كرد: مرا موعظه و نصيحتى كامل و مختصر عطا فرما؟ امام عليه السلام فرمود: اعضاء و جوارح ظاهرى و باطنى خود را از ذلّت و ننگ سريع و زودرس ، همچنين از آتش و عذاب آخرت ، در اءمان و محفوظ بدار.



قالَ عليه السلام : فَسادُالاْ خْلاقِ بِمُعاشَرَةِالسُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْ خلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ

فرمود: معاشرت و همنشينى با بى خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مى باشد.



قالَ عليه السلام : الاْ دَبُ عِنْدَالنّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لاغَيْرُ، وَ هذا لايُعْتَدُّ بِهِ مالَمْ يُوصَلْ بِها إ لى رِضَااللّهِ سُبْحانَهُ، وَالْجَنَّةِ، وَالاْ دَبُ هُوَ اءدَبُ الشَّريعَةِ، فَتَاءدَّبُوا بِها تَكُونُوا اءُدَباءَ حَقّا

فرمود: مفهوم و معناى ادب از نظر مردم ، تنها خوب سخن گفتن است كه ركيك و سبك نباشد، وليكن اين نظريّه قابل توجّه نيست تا مادامى كه انسان را به خداوند متعال و بهشت نزديك نگرداند.

بنابر اين ادب يعنى رعايت احكام و مسائل دين ، پس با عمل كردن به دستورات الهى و ائمّه اطهار عليهم السلام ، ادب خود را آشكار سازيد.



قالَ عليه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْ نْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْ نْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إ لى قَلْبٍ سَليمٍ

فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى كند: انصاف در معاشرت با مردم ، همدردى در مشكلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنويات .



قالَ عليه السلام : التَّوْبَةُ عَلى اءرْبَع دَعائِم : نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ اءنْ لايَعُودَ

فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است : پشيمانى قلبى ، استغفار با زبان ، جبران كردن گناه نسبت به همان گناه حقّاللّهو يا حقّالنّاس -، تصميم جدّى بر اينكه ديگر مرتكب آن گناه نشود.



قالَ عليه السلام : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْ بْرارِ: إ قامَةُالْفَرائِض ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم ، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّين

فرمود: سه چيز از كارهاى نيكان است : انجام واجبات الهى ، ترك و دورى از گناهان ، مواظبت و رعايت مسائل و احكام دين .



قالَ عليه السلام : وَ حَقيقَةُ الاْ دَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخيْرِ، وَ تَجافى خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْ دَبِ يَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَكارِمَ الاْ خْلاقِ فِى الدُّنْيا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ يَصِلُ بِهِ اِلَى الْجَنَّةِ

فرمود: حقيقت ادب و تربيت عبارت است از: دارا بودن خصلت هاى خوب ، خالى بودن از صفات زشت و ناپسند.

انسان به وسيله اءدب - در دنيا و آخرت - به كمالات اخلاقى مى رسد؛ و نيز با رعايت اءدب نيل به بهشت مى يابد.



قالَ عليه السلام : إ نَّ بَيْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها كانَ آمِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّار

فرمود: همانا بين دو سمت شهر طوس قطعه اى مى باشد كه از بهشت گرفته شده است ، هر كه داخل آن شود و با معرفت زيارت كند -، روز قيامت از آتش در اءمان خواهد بود.



قالَ عليه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ

فرمود: هركس قبر عمّه ام حضرت معصومه سلام اللّه عليها را با علاقه و معرفت در قم زيارت كند، أ هل بهشت خواهد بود.



قالَ عليه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ اءخيهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ:

((إنّا أنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِالْقَدْرِ)) سَبْعَ مَرّاتٍ، اءمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْ كْبَرِ

فرمود: هركس بر بالين قبر مؤ منى حضور يابد و رو به قبله بنشيند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مباركه(إنّا أنزلناه) را بخواند از شدايد و سختيهاى صحراى محشر در اءمان قرار مى گيرد.

قالَ عليه السلام : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ

فرمود: انجام دهنده ظلم ، كمك دهنده ظلم و كسى كه راضى به ظلم باشد، هر سه شريك خواهند بود.



قالَ عليه السلام : التَّواضُعُ زينَةُالْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زينَةُالْكَلامِ، وَ الْعَدْلُ زينَةُالاْ يمانِ، وَالسَّكينَةُ زينَةُالْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زينُةُالرِّوايَةِ

فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش حسب و شرف ، فصاحت زينت بخش كلام ، عدالت زينت بخش ايمان و اعتقادات ، وقار و ادب زينت بخش اعمال و عبادات ؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن ، زينت بخش نقل روايت و سخن مى باشد.

چهل حدیث منتخب از سخنان گهربار حضرت زهرا(س)


1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.

2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)

 در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.

3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)

حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى كنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.

5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ كُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )

همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُكَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(كوكب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)

 خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى كه آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)

شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى كه با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.

8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اكْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم كه عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرین مى كردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاكَلَّمْتُكَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوةٍ. 2

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.

10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، انَّكُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْكُوَنَّكُما إلَیْهِ. 3

هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده‌اید، و مرا راضى نكردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.

11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبها لى ابى بِمُلْكِ فَدَك .4

افرادى كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.

12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْكُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِكُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیركُمْ، هَلْ تَرَكَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5

خطاب به مهاجرین و انصار كرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها كنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟

13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6

خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس ) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحكام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7

اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بیتش كه به او ملحق مى شوم و چاره‌اى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .

15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ؟

قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8

هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما كانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9

آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.

17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10

بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است كه مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیكَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11

ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نكنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .

19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12

در آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى‌دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌اى روى بدنش تشییع مى‌كنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت كه اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.

20 قالَتْ علیها السلام : .... إنْ لَمْ یَكُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13

مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.

21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاكُمْ، قالِیَةً لِرِجالِكُمْ. 14

بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت ، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

22 قالَتْ علیها السلام : إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15

اگر آنچه را كه ما اهل بیت دستور داده ایم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.

23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.

سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و كمك به نیازمندان در راه خدا.

24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیكَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16

در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.

25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17

همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18

روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19

تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20

كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید كسى جز خودش را سرزنش نكند.

29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21

روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود و دیگران دعا كنم .

30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22

همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از كسى باكى نخواهد داشت .

31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23

اوّل باید در فكر مشكلات و آسایش همسایه و نزدیكان و سپس در فكر خویشتن بود.

32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24

هر شخصى نسبت به مركب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن كه دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.

33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25

اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم كه مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .

34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26

هنگامى كه در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاكاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

35 قالَتْ علیها السلام : فَاكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27

ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا كن ، چون كه میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اكَلِّفَ نَفْسَكَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28

خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .

37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)

رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.

38 قالَتْ علیها السلام : ... وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاكى جامعه از زشتى‌ها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و دزدى نكردن ، موجب پاكى جامعه و پاكدامنى افراد مى گردد.

39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْكَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

و خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.

 بنابر این باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است ، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .
40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَكُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)

به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى كردند.

و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.



1-اصول كافى : ج 1، ص 460، بیت الا حزان : ص 104، بحارالا نوار: ج 28، ص 250، ح 30.

2-صحیح مسلم : ج 2، ص 72، صحیح بخارى : ج 6، ص 176.

3-بحارالا نوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم : ج 2، ص 72، بخارى : ج 5، ص 5.

4-بیت الا حزان : ص 113، كشف الغمّة : ج 2، ص 494.

5-خصال : ج 1، ص 173، احتجاج : ج 1، ص 146.

6-ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزّهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.

7-بحارالا نوار: ج 43، ص 200، ح 30.

8-بحارالا نوار: ج 43، ص 185، ح 17.

9-الا مامة والسّیاسة : ص 30، بحارالا نوار: ج 28، ص 355، ح 69.

10-بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48.

11-زهرة الرّیاض كوكب الدّرى : ج 1، ص 253.

12-تهذیب الا حكام : ج 1، ص 429، كشف الغمّه : ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.

13-بحارالا نوار: ج 43، ص 91، ح 16، إ حقاق الحقّ: ج 10، ص 258.

14-دلائل الا مامة : ص 128، ح 38، معانى الا خبار: ص 355، ح 2.

15-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 320، ح 191.

16-بحارالا نوار: ج 43، ص 192، ح 20، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.

17-كنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.

18-مستدرك الوسائل : ج 7، ص 336، ح 2، بحارالا نوار: ج 93، ص 294، ح 25.

19-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 354، ح 243، مستدرك الوسائل : ج 12، ص 262، بحارالا نوار: ج 72، ص 401، ح 43.

20-كنزل العمّال : ج 15، ص 242، ح 40759.

21-دلائل الا مامة : ص 71، س 16، معانى الا خبار: ص 399، ضمن ح 9.

22-تفسیر التّبیان : ج 9، ص 37، س 16.

23-علل الشّرایع : ج 1، ص 183، بحارالا نوار: ج 43، ص 82، ح 4.

24-مجمع الزّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه : ص 33 و 52.

25-كشف الغمّة : ج 2، ص 57، بحار الا نوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.

26-إ حقاق الحقّ: ج 19، ص 129.

27- بحارالا نوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.

28-اءمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.

7 توصیه امام علی(علیه‌السلام) به جوانان

خبرگزاری فارس: 7 توصیه امام علی(علیه‌السلام) به جوانان

1- تقوا و پاک دامنی

اهمیت و جایگاه تقوا برای جوانان آن وقت معلوم می شود که تمایلات و احساسات دوره جوانی مد نظر قرار گیرد. برای جوانی که در معرض طغیان غرایز و احساسات تند و شکوفایی خواهش های نفسانی و غریزه جنسی و تخیلات موهوم به سر می برد، تقوا به منزله قلعه و حصار مستحکمی است که او را از تاخت و تاز دشمنان مصون می دارد و مانند سپری است که از اصابت تیرهای زهراگین شیاطین باز می دارد.

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز»1؛ بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.

استاد مطهری(ره) در این خصوص می گوید: نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دین داری است، از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیّت است. انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.2

جوان همواره بین دو راهی قرار دارد و به سوی دو نقطه متضاد کشیده می شود. از یک طرف، ندای وجدان اخلاقی و الهام الهی او را به سوی خوبی ها سوق می دهد و از طرف دیگر غرایز درونی و نفس اماره و وسوسه های شیطانی او را به ارضای خواهش های نفسانی فرمان می دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانی می تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکی و آلودگی به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از ابتدای جوانی به خودسازی و جهاد با نفس بپردازد.

حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده ای قوی از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.

2- تقویت اراده

بسیاری از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند و برای درمان آن چاره جویی می کنند. آنان می گویند:

برای ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم.

امام علی(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس که نقش عمده ای در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یاد می کند و می فرمایند: آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب های سرکش و لجام گسیخته ای هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا همانند مرکب های راهوار و آرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند و زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش می برند.3

باید در نظر داشت که این کار شدنی است. افرادی که در این وادی قدم بنهند، مشمول الطاف خفیه الهی خواهند بود. چنان که قرآن کریم می فرمایند:«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» 4 آنان که در راه ما جهاد و کوشش می کنند، راه های خود را به آن ها نشان می دهیم.

3- فرصت جوانی:

بدون تردید یکی از عوامل مهم موفقیت و کام یابی، بهره برداری صحیح و اصولی از شرایط و فرصت های مناسب است، که فرصت جوانی از اساسی ترین آن ها به شمار می رود.

نیروی معنوی و قوای جسمانی، گوهر گران سنگی است که خداوند متعال در اختیار نسل جوان قرار داده است. بر این اساس پیشوایان دین همواره بر اغتنام فرصت جوانی تاکید کرده اند. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرمایند: بادر الفرصة قبل ان تکون غصه (5) پیش از آن که فرصت از دست رود و مایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار.

سعدی با الهام از سخنان بزرگان می گوید:

جوانا ره طاعت امروز گیر                  که فردا جوانی نیاید ز پیر

قضا روزگاری زمن در ربود                 که هر روزش از پی شب قدر بود

من آن روز را قدر نشناختم               بدانستم اکنون که درباختم

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «لاتنس صحتک و قوتک وفراغک وشبابک ونشاطک ان تطلب بها الاخرة»6 ؛ سلامتی و قدرت و فراغ بال و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن.

آن حضرت درباره کسانی که از نعمت جوانی بهره صحیح و کافی نبرده اند، می فرمایند: آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه ای مهیا نکردند و در اولین فرصت های زندگی درس عبرتی نگرفتند، آیا کسی که جوان است جز پیری انتظار دارد.7

سؤال از جوانی

جوانی و نشاط و بالندگی، نعمت بزرگی است که در روز قیامت از آن سؤال می شود. امام علی(علیه السلام) می فرمایند:

«شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه»8 ؛ دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: یکی جوانی و دیگری تندرستی.

خودسازی:

بهترین زمان برای تربیت و خودسازی، دوره جوانی است، زیرا صفحه دل جوان با زشتی ها و خصلت های ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش خاموش نگشته است. امام علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چنین می فرمایند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قلبه فبادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک»9 ؛

قلب نوجوان مانند زمین خالی است که هر ذچه در آن بیفشانی آن را می پذیرد، پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول گردد، به تعلیم و تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.

عادات ناپسند در دوران جوانی ریشه دار نشده است، از این رو مبارزه با آن سهل و آسان است. جوانان باید از این امتیاز بزرگ به شایستگی استفاده کنند

باید جوانان عزیز این هشدار امام علی(علیه السلام) را جدی بگیرند که می فرمایند: «غالب الشهوة قبل قوة ضراوتها فانها ان قویت ملکتک واستفادتک ولم تقدر علی مقاومتها»10 پیش از آن که تمایلات نفسانی به تجری و تندروی عادت کنند با آن ها مقابله کن، زیرا اگر تمایلات در تجاوز و خودسری نیرومند شوند، فرمانروای تو خواهند شد و تو را به هرسو که بخواهند می برند و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهی داد. مولوی می گوید:

زان که خوی بد بگشته ست استوار

مور شهوت شد ز عادت هم چو مار

مار شهوت را بکش در ابتدا

ورنه اینک گشت ما رت اژدها

4- بزرگ منشی:

یکی دیگر از وصایای امام علی(علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و بزرگ منشی است، آن جا که می فرمایند: «اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا»11 بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

حس عزت طلبی یکی از نیازهای اساسی انسان است که خوش بختانه دست آفرینش بذر آن را در نهاد آدمی افشانده است. بدیهی است که این بذر نیاز به مراقبت و رشد و شکوفایی دارد. عزت نفس موجب بهره وری فرد از نیروی خرد و به کارگیری آن در امور زندگی و منشا تکوین شخصیت در انسان است. بی دلیل نیست که نظام سلطه فرعونی در طول تاریخ برای استثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت انسانی را نشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر می کند.

5- وجدان اخلاقی:

امام علی(علیه السلام) به جوانان توصیه نمودندکه ، میزان قرار دادن وجدان اخلاقی در معاشرت اجتماعی است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنین می فرمایند: «یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک»12 پسرم، خود را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.

نادیده گرفتن این اصل مهم اخلاقی نتیجه ای جز تیرگی روابط دوستانه نخواهد داشت.

6- تجربه اندوزی:

استفاده از تجارب دیگران از جمله مواردی است که در وصایای امام علی(علیه السلام) دیده می شود. آن حضرت می فرمایند: «اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاولین و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا»13 اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و آن چه را که به پیشینیان رسیده به یاد آر، در دیار و آثار مخروبه آن ها گردش کن و درست بنگر آن ها چه کرده اند. ببین از کجا منتقل شده اند و در کجا فرود آمده اند.

7- رعایت آداب معاشرت و دوستی:

شکی نیست که بقا و دوام دوستی منوط به رعایت حدود دوستی و آداب معاشرت است. دوست گرفتن آسان است اما نگه داری آن مشکل تر است. امام علی(علیه السلام) در قسمتی دیگر از نامه مبارک خود به نکات ظریفی که موجب پایداری پیوند دوستی است، اشاره می کند و می فرمایند: ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردی است که دوست را از دست بدهد.14

بعضی جوانان از عدم ثبات و ناپایداری روابط دوستانه شکایت می کنند، که دلیل عمده آن رعایت نکردن حدود دوستی و افراط و تفریط در رفاقت است. به طور یقین عمل به دستورات و نصایح سودمند امام علی(علیه السلام) می تواند در حل این مشکل کارساز باشد.

پی نوشت ها:

1-نهج البلاغه، خطبه 156.

2- ده گفتار،استاد مطهری ص14.

3- نهج البلاغه، خطبه 16.

4- عنکبوت، آیه 69.

5-نهج البلاغه، نامه31.

6-بحارالانوار (چاپ بیروت) ج68، ص177.

7- نهج البلاغه، خطبه82.

8- غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص183.

9- نهج البلاغه، نامه 31.

10-غررالحکم و دررالکلم، همان، ص392.

11-نهج البلاغه، نامه 31.

12-نهج البلاغه، همان.

13- نهج البلاغه، همان.

14-بحارالانوار، ج74، ص278.


مهناز وکیلی

منبع :‌ تبیان

مراحل تربیت نفس از منظر آیت‌الله مجتبی تهرانی

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ والحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطّیّبین الطّاهرین ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین؛

«روی عن علی(علیه‎السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[1]

بحث راجع به مربّیان است، یعنی کسانی که می‎خواهند زمام تربیتی دیگران را به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در این روش دادن به دیگران، قاصِد هستند، من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که می‌خواهند مربّی باشند، باید دارای شرایطی باشند.
اوّلین شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد باید «خود ساخته» باشد؛ البته ان­شاءالله اگر برسم عرض می‎کنم که در حدّی که خود ساخته شده است، می‌تواند، مربّی باشد، خود ساختگی در ابعاد گوناگون مطرح است، یکی از این ابعاد، مسأله نفس است، یعنی شخصی که می‌خواهد مربّی باشد، باید نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمی‎اش تربیت کرده باشد، سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است؛ یعنی اگر مربّی خود ساخته نباشد، تربیت بی‎فایده است، لذا انبیا سراغ تأدیب نفوس می­رفتند.

تقدم تربیت خود بر تربیت دیگران

من در جلسات گذشته بعضی از معارف‌ را در این رابطه مطرح کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیه‎السلام) برای تتمیم آنها عرض می‎کنم. در نهج‌البلاغه است که حضرت علی(علیه‎السلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمام‎دار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب است.

تقدّم تربیت با رفتار بر تربیت با زبان

«وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ» و بعد که خودش را تربیت کرد و می­خواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ یعنی قبل از اینکه بخواهد دیگران را با زبان خود تربیت کند، باید آنها را با عمل خود تربیت کند. همین اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش می‎دهد.
ارزشمندی و برتری «انسان خودساخته» بر «مربّی دیگران»
«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[2] و آن کسی که دارد خود را می‎سازد و تربیت می‎کند، نسبت به کسی که می‎خواهد مردم را تأدیب کند، برای تجلیل سزاوارتر است، حتی اگر شخصی که می­خواهد دیگری را تربیت کند خودش هم تربیت کرده باشد، باز آن کسی که دارد خودش را تربیت می‌کند برای تجلیل سزاوارتر است، چون خودسازی این‎قدر ارزش‎مند است.

خود را ادب کنید!

 اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است، سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب نفوس است. علی(علیه‎السلام) در نهج البلاغه می­فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا»[3] و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده روی‎گردان سازید؛ لذا در روایتی دیگر از علی(علیه السلام) دارد که فرمود: «الاشتغال بتهذیب النفس أصلح»[4]
 
«نفس» انسان را به بی‏بندوباری دعوت می‌کند

عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که می‎خواهد مربّی باشد، باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دلیلش را هم در جلسه گذشته گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همین­طور بی­پروا انسان را به شهوت­رانی دعوت می­کند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»[5] نفس می‎آید انسان را به بی‎بند و باری، شهوت‎رانی، خشم وهم و شیطنت دعوت می‎کند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.

برخی بزرگان: «نفس انسان، لجام می‏خواهد»!

من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که می­فرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست را بگیر»! ما باید دهنه‌ای از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره کردم و رد شدم.
نگو: «دلم می‏خواهد»؛ بگو: «شهوتم می‏خواهد»، «غضبم می‏خواهد»!
کسی که در زندگی‎اش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش می‎شود و نه عقل، هر کاری بگویی می‏کند! وقتی هم که بگوییم: ‎چرا این کارها را می‎کنی؟ می‎گوید: دلم می‎خواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض کرده‏ای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود می‎گویی «دل»؟
تربیت یعنی اینکه دیگر نگویی: «دلم می‏خواهد»
این شخص اگر بخواهد نفسش تربیت کند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادی داشتم که برخی به من می‎گویند: «من نمی‎توانم گناه نکنم!»، من به آنها می‎گویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمی‎توانم؛ بگو: نمی‎خواهم!». «نمی‎توانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخیر خدا قدرت را داده است و تو می‎توانی؛ ولی نمی‎خواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.
 
«جهاد اکبر» یعنی «تربیت نفس»

تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است که از آن به جهاد اکبر تعبیر کرده­اند. در اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی می­گویند. هوا یعنی خواسته‎ها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم. چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل می‎شود. این تعلیم به تعبیر علی(علیه‎السلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که می‎گویند جهاد اکبر همین تربیت نفس و غلبه بر هوای نفس است. روایتی از علی(علیه‎السلام) است که می‎فرماید: «ردع النفس عن الهوى الجهاد الأکبر»[6] اگر بخواهی نفست را از خواسته‏های گسترده‎اش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اکبر کرده­ای.

«تربیت نفس» سخت‌تر از «فتح شهر»

در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر برگشتند و از سختی­های زیاد جنگ بحث کردند، پیامبر فرمودند: این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، این مشکل‎تر است.
من در روایتی دیدم که از حضرت سلیمان نقل می‎کردند که دارد: «إن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینة وحده»[7] آن کسی که بخواهد با هوای نفس مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سخت‎تر است از کسی که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسان‎تر از جنگ و غلبه بر هوای نفس است.

«تربیت کردن» کم کم آسان می‏شود

در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همین‎طور که انسان جلو برود فشار کم می­شود تا جایی که غلبه بر هوای نفس بسیار ساده می‎شود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح کردیم؛ کسانی که می‎خواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم می‎شود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت می‎کند، ان شاء الله اگر توانستم در بحث بعدی این مطلب را توضیح می­دهم.
 
حیات معنوی در گرو تربیت نفس است

این مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ کار را من جلسه گذشته گفتم که شکوفا کردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد سرنوشت‎ساز که برای ما حیات جاودانه خوب می‎آورد تا از آن لذت ببریم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل می‎شود.

انسان بی‏تربیت، کر و کور است

اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونی‎اش که در ارتباط با امور انسانی و معنوی‎اش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم که کر و کور می‎شود؛ نه آهنگ معنویت را می‎شنود و نه ماورای ماده را می‎تواند شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتی‎اش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها کند آن بعد معنوی­اش کر و کور می‎شود.
در روایتی دارد که علی(علیه‎السلام) فرمود: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ هَوَاکَ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَوْدَاکَ»[8] اگر تو بخواهی تحت فرمان خواسته‎های نفسانی‎ات عمل کنی کر و کور می‎شوی و این خواسته­ها در عاقبت تو را به وادی هلاکت می‎کشاند. عرض کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا می‎شود گفت که عقل را از انسان زائل می‎کند، چون کار عقل روشن‎گری است و تبعیت از هوای نفسانی چراغ عقل را در درون انسان خاموش می‎کند.
 
«عاقل» خود را تربیت می‏کند

لذا ما در روایات‎مان می‎بینیم که وقتی می‎خواهند عاقل را تعریف کنند می‎گویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه»[9] در روایت دیگر دارد: «العاقل من عصى هواه فی طاعة ربه»[10] روایات متعدده داریم که من نمی‎خواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشی را که انبیا به آن دعوت کرده‎اند در تربیت خودش می‎گیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش را پیدا کند.
 
اوّلین و سخت‏ترین گام تربیت
 
«روی عن علی(علیه‎السلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[11]
بحث ما راجع به کسانی بود که قصد دارند دیگران را تربیت کنند؛ یعنی روش گفتاری و رفتاری به دیگران بدهند، که از آنها به «مربی» تعبیر می‎شود. عرض کردم اوّلین شرط برای شخص مربی که نقش اساسی و زیربنایی دارد، این است که ابتدا خود را در ابعاد گوناگون وجودی‎اش، مثل عقل، قلب و نفس تربیت کند. در این ارتباط نیز عرض کردم انبیای عظام ما هم بر روی آن چیزی که تکیه ‎کرده‏اند، مسأله تربیت نفوس است و نفس هم مجموعه‎ای از قوای سه گانه شهوت، غضب و وهم است.

«تربیت خیال و اوهام» اوّلین مرحله تربیت نفس

در جلسه گذشته عرض کردم که تربیت نفس روش دارد، از کجا شروع کنیم؟ چون ما قوای سه گانه را مطرح کردیم و گفتیم که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص است، می‎گویند ابتدا باید انسان به سراغ قوه خیال و واهمه برود[12] که آن دستاویز شیطان است، یعنی شیطان آنچه را که می‎خواهد اِعمال کند، ابتدا سراغ خیال و واهمه انسان می‎رود.
لذا از واهمه به شیطان درونی انسان تعبیر می‎کنند. حتی در مباحث اخلاقی هم این مسأله را مطرح می‎کنند که انسان ابتدا باید سراغ ضبط خیال برود. خیال و واهمه در انسان مثل پرنده‎ای است که هر لحظه روی یک شاخه است و آرام و قرار هم ندارد، اگر آن را از روی یک شاخه بپرانی، می‏رود و فوراً روی شاخه دیگری می‎نشیند. قوه خیال است که در انسان معصیت، مسائل شهویه و مسائل غضبی را جلوه می‎دهد. لذا می‎فرمایند مهم‎ترین چیز در انسان ضبط خیال است که انسان بتواند آن را مهار کند. روش مهار کردن را بعد عرض می‎کنم.

قدرتمند، بر خیالات خود چیره می‏شود

چه بسا بعضی از این روایاتی که تعبیرات خیلی شدیدی نسبت به مسأله نفس دارند، ناظر به همین معنا باشد. جلسه گذشته روایتی را مطرح کردم، حالا روایت دیگری را از پیغمبر اکرم می­گویم، دارد که حضرت فرمودند: «قال رسول الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): إِنَّ الشَّدِیدَ لَیْسَ مَنْ غَلَبَ النَّاسَ وَ لَکِنَّ الشَّدِیدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ»[13] انسان قوی کسی نیست که بر مردم چیره شود و سلطه پیدا کند، آن کسی قوی است که چیره بر نفسش شود و بتواند این قوای سه گانه‎ شهوت، غضب و وهم را که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص هستند، مهار کند. این قوه شیطانی وهم در رأسش است. اگر بتوانی جلوی این خیالات باطله را بگیری و نگذاری این قوه هرزه‎گری کند، قوی و نیرومند هستی. این مهم است.

اوّلین و سخت‏ترین گام تربیت

در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سخت‎ترین گام، ضبط خیال است که البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که می‎آید برخلاف رضای خدا و عقل است و هم‎سو با خواسته­های شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت بگیر. ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر می‎کنیم، خط اوّل است، به تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اوّل است.

«خیال پیغمبر» در حال سجده بود

ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم که فرمود: «سَجَدَ لَکَ خیَالِی»[14] پیغمبر اکرم در بین همه چیزهای درونی‎شان سراغ خیالشان رفتند و می­فرماید: من خیالم را ‎طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی این‎طور تسلیم من شده است. من نمی­خواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم. حتّی حضرت در جایی روشن‎تر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبیر را دیگر هیچ کاری نمی‎توانی بکنی. عجب! معلوم می‎شود پیغمبر اکرم هم شیطان داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.

«قوه واهمه» شیطان درونی است

شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه می‎دهد، چه در ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا باید این را مؤدب به آداب الله کنی.
 
کار واهمه حقّه‏بازی است

ابتدا همین خبیث است که این مسأله را بزرگ جلوه می‎دهد، از حقه بازی‎هایش واهمه است که می­گوید: «مؤدّب شدن، مشکل است؛ مگر می‎شود آدم جلوی خیالش را بگیرد». ما طلبه‎ها راجع به احتمالات که غیر تخیلات است، می‎گوییم: «احتمال بی‌عار است» یعنی همین‏طور خودش به ذهن می‏آید. توهّمات هم همین‎طور است. یکی از دستاویزهای شیطان که مهم‎ترینش هم هست خیال است که شیطان به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت، بی‎دینی و بیچارگی می‏کشاند.

تفکّر، اوّلین راه ضبط خیال

در اینجا بحث این طوری مطرح می‎شود که چطوری من این را که گاهی به این شاخه و گاهی به آن شاخه می‎پرد مهار کنم؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما مطرح کردند می‎گویند: اولین راه تفکر است، امّا خود تفکر روش دارد. انسان می‎تواند فکر خودش را مشغول کند، الآن ذهنم سراغ چیزی رفته است، می‎توانم آن را برگردانم، در این اختیار دارم. حالا ذهن را در چه وادی بیاورم؟ در وادی ابعاد نعمت‎هایی که خداوند به تو عنایت کرده است بیاور. یک؛ نعمت‎های مادّی، دو؛ نعمت‎های معنوی‎.
 
به نعمت‏ها و وظایفت فکر کن!

از این به منزل تفکر تعبیر می‎کنند، من نمی‎خواهم وارد مسائل معرفتی شوم، این منزل تفکر است بعضی‎ها می‎گویند اوّلین منزل است و بعضی‎ها می‎گویند پنجمی است. ذهن را در این وادی بیاور و بایندیش که خدا این همه نعمت‎های مادّی و معنوی در اختیار تو قرار داده است، این همه پیامبر مبعوث کرده­است که را‎ه‎های معنویت را در اختیار تو قرار دهند. سراغ این نعمت­ها برو! حالا از خودت سؤال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت مادّی و معنوی داده است، وظیفه‎ای دارم یا نه؟

با فکر کردن خیالت را کنترل کن!

اگر من به خانه شما بیایم و در بزنم و هدیه­ای برای شما بیاورم، به ذهنتان نمی‎آید که این را تلافی کنید؟ ظاهراً شکر مُنعم جزو فطریات بشر است. آیا من نسبت به مولایم وظیفه‎ای دارم یا نه؟ برای این که جلوی این خیال را بگیری و سرگرمش کنی بیا شروع به فکر کردن کن. این همه بساط نعمت آیا فقط برای زندگی حیوانی من است؟ به تعبیر اهلش اینها فقط برای اداره کردن شهوت و غضب من است یا نه یک مقصود دیگری هم در کار است؟
 
سرنخ­های تفکر، مهارکننده خیال

اینها سرنخ تفکر است. فرق من با حیوانات دیگر چیست؟ فکر کن آیا این همه انبیا که آمدند و ما را به قانون عقل و شرع دعوت کردند، اینها با ابنای بشر دشمن بودند؟ می‎خواستند دشمنی کنند یا اینها آمده بودند و صلاح و سعادت ما را می‎خواستند؟ همه اینها روش تفکری است. اینها با من دشمنی نداشتند، می‎گفتند این زندگی زود گذر است، زندگی دیگری هست که جاودانه است. تو یک التذاذات دیگری داری، تو خلق نشدی برای این چمن‎زار طبیعت که مثل حیوانات مشغول دنیا باشی؛ مدام بخوری و دفع کنی. محصول تو، سه نجاست عینیه، یعنی بول و غائط و منی نیست. نباید محصول تو این باشد.

تو برای خدا خلق شده‏ای!

بله، تمام اینها را برای من خلق کرده است، بشر بر همه اینها سلطه دارد، اینها را برای من خلق کرده است امّا من را برای چه خلق کرده است؟ آیا نشستید این فکرها را بکنید؟ این نعمت­ها برای تو است، حالا بگو ببینم تو را برای چه خلق کرده است؟ «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» همه اینها را خلق کردم برای تو امّا تو را برای خودم خلق کردم. من تو را خلق کردم برای این که جاودانه بمانی، جاودانگی که در این نشئه نیست.
«خلقتم للبقاء لا للفنا»[15] اینها روایت است. در این نشئه که از بقا خبری نیست. اینها سرنخ‎هایی برای تفکر است که انسان خودش را از چنگ واهمه­های شیطانی نجات دهد. می­گویی چه کار کنم که نجات پیدا کنم؟ می‎گویم در وادی تفکر بیا و بعد می‎بینی که از آن هرزه‎گری خیال جلوگیری کردی و رفته رفته آن را ضبطش می‎کنی.
 
پی‌نوشت‌ها:
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[2] . نهج‌البلاغة، ص480
[3] . نهج‌البلاغة، ص537
[4] . غررالحکم، ص239
[5] . سوره یوسف، آیه 53
[6] . غررالحکم، ص241
[7] . مجموعةورام، ج1، ص60
[8] . مستدرک‌الوسائل، ج12، ص114
[9] . غررالحکم، ص54
[10] . غررالحکم، ص54
[۱1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[۱2]. حضرت استاد در این مباحث در صدد بیان وجوه افتراق قوه واهمه و خیال نیستند.
[۱3] . مستدرک‏الوسائل، ج11، ص13
[۱4] . بحارالأنوار، ج22، ص245
[15] . غررالحکم، ص133

دوسـت تـريـن اعـمـال نـزد خـداى عزوجل عملى است كه ...

امـام بـاقـر (ع ) فـرمـود:

دوسـت تـريـن اعـمـال نـزد خـداى عزوجل عملى است كه بنده آنرا ادامه دهد، اگر چه اندك باشد.

" اصول كافى ج : 3 ص : 129 رواية :2 "

تاكيد بر تلاوت هر روزه سوره «يس» يادآوري عدم اطاعت از شيطان است

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛

آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براي شما دشمن آشكاري است؟!

آيه 60 سوره «يس»  

در اين آيه شريف صحبت از عهدي است كه خداوند از تمام انسان‌ها و فرزندان آدم گرفته است و آن عدم پرستش شيطان است. در انتهاي آيه علت آن هم ذكر شده است؛ زيرا شيطان دشمني آشكار و روشن براي شماست.
اين آيه شريفه از جمله آياتي است كه خداوند در آن، مستقيما انسان را مورد خطاب قرار داده است. اگر كسي هنگام تلاوت قرآن، خود را مخاطب آيات الهي بداند با شنيدن اين آيه قطعا مورد تنبه تأثر قرار خواهد گرفت.در اين آيه صحبت از عهدي است كه همه ما با خداوند بسته‌ايم و حال آن را به كل فراموش كرده‌ايم. عهد است عهد ازل،... نامش مهم نيست، مهم اين است كه خداوند در اين كتاب كه آخرين كتاب اسماني است به ما يادآوري مي‌كند كه روزي با او عهدي بسته‌ايم و حال در كثرت دنياي فاني، آن را فراموش كرده، مشغول كار خويش هستيم. شايد يكي از دلايلي كه به تلاوت هر روزه سوره يس سفارش شده است همين باشد، تا هر روز اين عهد مهم و حياتي را به ما يادآوري كنند:« از شيطان اطاعت مكن»!(1)
برخي از مفسرين عهد مزبور عهدي مي‌دانند كه خداي تعالي در عالم ذر از انسان‌ها گرفته است و برخي نيز اين عهد را همان مي‌دانند كه انبياء الهي براي بشر به ارمغان آورده و از مردم عهد گرفته‌اند كه جزء خداي را نپرستند و از شيطان اطاعت نكنند.(2)
مفسرين بزرگوار قائل هستند كه عبارت شيطان كه در اين آيه مطرح شده است همان اطاعت اوست يعني خداوند متعال از پيروي دستورات شيطان، به عبارت و پرسش شيطان ياد نموده است كه نشان دهنده اهميت بحث است.
از حضرت صادق(ع) منقول است كه فرمودند: هر كس از شخصي در معصيت خداوند اطاعت كند، او را پرستيده است گويا آن شخص را پرستيده است(3). و نيز از امام باقر(ع) روايت شده است: «هر كه به گوينده‌اي گوش فرا دهد گويا او را عبادت كرده است، اگر آن گوينده از خداي رحمان بگويد شنونده خداي رحمان را عبادت كرده است و اگر از شيطان گفته باشد، شنونده در پرسش شيطان وارد شده است.»(4)
روايات فوق نشان مي‌دهد مراد از عبادت شيطان، اطاعت او و گوش دادن به فرامين اوست. بايد باور كنيم كه در لحظه ارتكاب گناه، عملا در حال پرستش ابليس هستيم. براي همين است كه خداي متعال به ما گوشزد مي‌كند كه روزي با او عهد بسته‌ايم كه شيطان را نپرستيم.
در انتهاي آيه شريفه بر دشمن آشكار شيطان تصريح شده است؛ آيات قرآن كريم در سوره‌هاي مختلف و بالاخص در داستان خروج آدم(ع) از بهشت، دشمني شيطان را به خوبي ترسيم مي‌كند و نشان مي‌دهد كه دشمن‌ترين دشمن ما انسان‌ها همين ابليس است كه براي گمراهي ما قسم ياد كرده است: « قال فبيعزتك الاغوينهم اجمعين: (ابليس) گفت: خدا يا به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.(5)
پس، شيطان، دشمن قسم خورده ماست. دشمن اشكار ماست. سوگند ياد كرده است كه همه ما را گمراه كند.
داستان برصيصاي عابد كه شيطان از طريق وسوسه و زنا او را به كفر كشاند و يا داستان بلعم باعوراء كه از طريق حق گمراه شد با آنكه داراي رسم اعظم بود و ... همگي نشان دهنده دشمني آشكار و البته عميق شيطان با بني آدم است و خداوند براي همين، آنها را در قرآن كريم ذكر كرده است.(6)

پي‌نوشت‌ها:

1. ترجمه تفسير الميزان، ج 17، ص152
2. تفسير آسان، ج، 16، ص، 152
3 . تفسير صافي، ج، 4،‌ص 258
4. تفسير صافي، ج، 4 ،‌ص، 258 .
5 . سوره مباركه ص، آيه 82
6. ر. ك ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص 370

* نويسنده: حسين محمدي فام، كارشناس ارشد تفسير قرآن

زندگی ما حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟!!!

 ما آمده ایم زندگی کتیم تا قیمت پیدا کنیم
 نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنی؛
 زندگی ما حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟
 گفت : نه ، ولی تمام شد!

گفتاری از آیت الله بهجت (ره)

سفارش‎هاي خواندني امام كاظم(ع) به هشام

اشاره:
هشام‏بن حكم يكي از شاگردان خاص امام صادق عليه السّلام و صاحب ده‌ها تأليف است و مأموريت‌هاي علمي خاصي از سوي آن حضرت به او محول مي‌شده و مناظراتي به نام وي ثبت شده است. اين شاگرد محبوب، مورد توجه امام كاظم عليه السّلام نيز بوده و در تداوم مكتب علمي امام صادق عليه السّلام از سوي امام كاظم عليه السّلام در تيررس توجه آن امام هم بوده است. آن‌چه در ذيل مي‌خوانيد، گزيده‌اي از فرمايشات آن حضرت خطاب به هشام‏بن حكم است كه به مناسبت سالروز شهادت آن پيشواي بزرگ تقديم شما مي‌شود.

اى هشام! هرچيزى را نشانه‎‏اى است و نشانه خردورز، تفكّر و نشانه تفكّر، سكوت است. و هرچيزى را مركبى است و مركب خردورز، فروتنى است و در نادانى تو همين كافى باشد كه بر مركبى سوار شوى كه تو را از آن بازداشته‏اند.

اى هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گويند كه در دستت مرواريد است، تو را سودى ندهد در حالى كه مي‌دانى آن، گردو است و چون در دستت مرواريدى باشد و مردم گويند آن، گردو است تو را زيانى نرساند و حال آن كه مي‌دانى آن، مرواريد است.

اى هشام! هيچ بنده‏ اى نيست جز آن‎كه فرشته‏‎اى موى پيشاني‌اش را به دست گرفته است [يعنى زمام او را در دست دارد]؛ پس او براى خدا فروتنى نكند جز آن‏كه فرشته او را بالا برد و او بر خدا تكبر نورزد جز آن‎كه فرشته او را پست سازد.

اى هشام! به راستى خدا را بر مردم دو حجت است: حجتى آشكار و حجتى نهان.

و امّا حجّت آشكار، فرستاده ‏شدگان و پيغمبران و امامان هستند و امّا حجت نهان، خردهايند. اى هشام! به راستى خردورز كسى است كه حلال، او را از سپاسدارى باز ندارد و حرام بر شكيب او چيره نشود.

اى هشام! هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلط سازد، گويى كه در نابودى خرد خويش هواى نفساني‌اش را يارى رسانده است: هر كه با آرزوى دراز، روشنى خردش را تاريك كند و با پرگويى، نكات جالب انگيز حكمتش را محو نمايد و با شهوت‏هاى نفسانى، روشنى عبرت را خاموش كند؛ در نتيجه گويى هواى نفساني‌اش را بر نابودى خردش يارى رسانده و آن كس كه خردش را نابود كند دين و دنياى خويش را تباه كرده است.

اى هشام! چگونه كردارت در پيشگاه خدا پاك باشد و حال آن كه خرد خويش را از فرمان پروردگارت بازداشته‏اى و در غلبه بر خرد خويش از هواى نفست فرمان برده‌‏اى.

اى هشام! شكيبايى بر تنهايى نشانه نيروى خرد است؛ پس هر كه به خداى تبارك و تعالى بينديشد از اهل دنيا و مشتاقان به آن، دورى جويد و به آن‌چه نزد پروردگارش باشد مشتاق گردد و خداى، هنگام ترس از بي ‏كسى، مايه آرامش او و در تنهايى همراه او و در تنگدستى باعث توانگرى او و در بي ‏كسى، عزّت دهنده به اوست.

اى هشام! آفريدگان براى فرمانبردارى از خدا آفريده شده ‏اند و نجاتى جز در فرمانبردارى نيست و فرمانبردارى با دانش و دانش با يادگيرى و يادگيرى با خرد استوار گردد و دانش جز از دانشمند ربّانى به دست نيايد و شناخت دانشمند به خرد حاصل گردد.

اى هشام! كردار اندك از خردورز چند برابر پذيرفته آيد و كردار بسيار از هوسباز و نادان پذيرفته نيايد.اى هشام! به راستى خردورز به اندك از دنيا كه همراه حكمت باشد خشنود شود و به حكمت اندك كه همراه دنيا باشد خشنود نشود و به همين سبب تجارتش سودآور است.

اى هشام! اگر آن‌چه تو را كافى است، بي ‏نيازت كند پس اندك‏ترين چيز دنيا تو را كافى باشد و چون آن‌چه كه تو را كافى است بي ‏نيازت نكند پس ديگر هيچ چيز از دنيا تو را كافى نخواهد بود.

اى هشام! همانا خردورزان زياده بر نيازشان را رها كرده‌اند تا چه برسد به گناهان.

رها كردن دنيا فضيلت است و رها نمودن گناهان از واجبات.

اى هشام! به راستى خردورزان در دنيا پارسايى كردند و به سراى واپسين دل بستند؛ چرا كه آنان فهميدند كه دنيا، خواهان است و خواسته شده و آخرت نيز خواهان است و خواسته شده. پس هر كه خواهان آخرت باشد، دنيا جوياى او شود تا اين‌كه او روزي‌اش را از دنيا برگيرد و هر كه دنيا را بخواهد، آخرت او را بجويد؛ پس مرگش در رسد و دنيا و آخرتش را تباه كند.

اى هشام! هر كه خواهان توانگرى بدون دارايى و آسودگى دل از حسد و سلامت دين است مي‌بايست براى درخواست آن، در درگاه خداوند گريه و زارى كند كه خردش را كامل كند، پس هر كه بينديشد، به آن‌چه او را كافى است قناعت كند و هر كه به آن‌چه او را كافى است قناعت كند بي ‏نياز گردد و هر كه به آن‌چه او را كافى است قناعت ننمود هرگز بي ‏نياز نگردد.

اى هشام! امير مؤمنان عليه السّلام بارها مي‌فرمود: هيچ چيزى كه خداوند با آن فرمانبردارى شود برتر از خرد نيست و خرد مرد، كامل نگردد جز آن كه شش ويژگى گوناگون را دارا باشد: از كفر و شرّ او آسودگى باشد و هدايت و نيكى از او خواسته شود و زيادى دارايي‌اش [به ديگران‏] بخشيده شود و زيادى گفتارش بازداشته شده باشد، سهمش از دنيا همان قوت روزانه‌اش باشد و هرگز از علم آموزى سير نشود، خوارى همراه با خداوند برايش محبوب‌تر از ارجمندى همراه ديگرى است و فروتنى برايش محبوب‌تر از اشرافي ‏گرى است. احسان اندك ديگران را بسيار و احسان بسيار خويش را اندك شمارد و همگان را بهتر از خود و خويشتن را پست‏ترين مردم بداند و اين تمام كار است.اى هشام! آن كس كه راست زبان باشد پاك كردار گردد و كسى كه نيك نيت باشد روزيش فزون گردد و آن كه با برادران و خانواده‌اش خوش اخلاق باشد عمرش طولانى شود.

اى هشام! آن كس كه جوانمردى ندارد دين ندارد و [نيز] آن كس كه جوانمردى ندارد خرد ندارد و عالى قدرترين مردم كسى است كه دنيا را براى خويش ارزش نداند. هان! همانا جسم‏هاى شما را بهايى جز بهشت نباشد؛ پس آن‌ها را به چيز ديگرى نفروشيد.

اى هشام! به راستى خردورز با كسى كه بيم دارد تكذيبش كند سخن نمي‌‏گويد و از كسى كه بيم مضايقه دارد درخواست نمي‌‏كند و بر آن‌چه نتواند وعده نمي‌‏دهد و بر آن‌چه كه به خاطر اميدواري‌اش نكوهيده گردد اميد نبندد و بر آن‌چه كه بيم ناتوانى از آن را دارد گام برندارد و امير مؤمنان عليه السّلام بارها به ياران خود سفارش مي‌فرمود و مي‌گفت: شما را به خدا ترسى در نهان و آشكار و دادگرى هنگام خشنودى و خشم‏گيرى و به دست آوردن [حلال و ثواب‏] در تهيدستى و توانگرى سفارش مي‌كنم‏

و اين‌كه با كسى كه با شما قطع رابطه كرده پيوند داريد و از آن كس كه بر شما ستم روا داشته درگذريد و به كسى كه از شما مضايقه كرده محبت كنيد، و مي‌بايست نگاه شما عبرت آموز و سكوت شما فكر و سخن شما ذكر و طينت شما سخاوت ‏ورزى باشد؛ چرا كه تنگ نظر به بهشت و سخاوت ورز به دوزخ درنيابد.

اى هشام! خدا رحمت كند كسى را كه آن گونه كه بايد، از خدا حيا كند؛ پس سر و آن‌چه را كه در بر دارد و شكم و آن‌چه را كه در آن جاى مي‌دهد [از حرام‏] نگه‌دارد و مرگ و پوسيدگى [بدن‏] را ياد آورد و بداند كه بهشت در ميانه ناخوشايندي‏ها و دوزخ در ميانه شهوت‌هاست.

اى هشام! هر كه از ريختن آبروى مردم خوددارى كند خداوند از خطاى او در روز رستاخيز بگذرد و هر كه از خشم‏گيرى بر مردم خوددارى كند خداوند از خشم‏گيرى بر او در روز رستاخيز خوددارى نمايد.

اى هشام! همانا خردورز دروغ نمي‌‏گويد هر چند دلش بخواهد.

اى هشام! روزهاى پيش روى خويش را اصلاح كن و نگاه كن كه آن چه روزى است و پاسخ را آماده كن؛ چرا كه تو در بازداشت و بازپرسى خواهى بود و از زمانه و مردمش پند بگير؛ زيرا زمانه طولانى است و [براى مردمش‏] كوتاه است. به گونه ‏اى كارى را انجام بده كه گويا پاداش كردارت را مي‌بينى تا به آن كار حريص‏تر گردى و خرد را از خدا دريافت كن و در دگرگونى زمانه و حالت‏هاى آن نظر افكن، پس به راستى آن‌چه در دنيا بيايد همان است كه از دنيا رفته پس، از آن عبرت گير،

اى هشام! حيا از ايمان باشد و ايمان در بهشت است و بي‌‏حيايى از درشتى است و درشتى در دوزخ است.

اى هشام! چه بد باشد آن بنده ‏اى كه دو رو و دو زبان است. برادرش را جلوى رويش مي‌ستايد و در پشت سرش گوشتش را [با غيبت از او] مي‌خورد، اگر به برادرش چيزى بخشيده شود بر او رشك برد و هنگامى كه دچار بلايى شود وارهاندش. به راستى سريع‏ترين نيكى در پاداش‏گيرى احسان است و سريع‏ترين بدى در كيفر دهى، ستم است و همانا بدترين بندگان خدا كسى است كه به خطر بد زباني‌اش همنشينى با او را ناخوشايند مي‌دارى. آيا مردم را چيزى جز دروشده زبان‏هايشان به دوزخ واژگون مي‌كند؟ از مسلمانى مرد رها كردن سخن بيهوده است.

اى هشام! مرد، مؤمن نباشد تا اين‌كه هراسناك اميدوار باشد و هراسناك اميدوار نباشد تا اين‌كه به آن‌چه هراس و اميد دارد عمل نمايد.

اى هشام! بر تو باد به نرم رفتارى؛ چرا كه نرم رفتارى خجسته و تندخويى شوم است. همانا نرم رفتارى و نيكى و نيك خويى خانه‌ها را آباد سازد و روزى را فزون كند. اى هشام! به درستى مثل دنيا، همانند مارى است كه دست ساييدن بر آن نرم است و درونش زهر كشنده دارد. مردان خردمند از آن پروا دارند و كودكان در دستشان بگيرند.اى هشام! در فرمانبردارى از خداوند شكيبايى پيشه كن و [در دورى‏] از نافرمانى او شكيبا باش؛ چرا كه بي ‏گمان دنيا ساعتى است و از آن‌چه از دنيا رفته شادى و حزنى نيابى و از آن‌چه كه هنوز نيامده آگاهى ندارى؛ پس بر همين ساعتى كه در آن هستى صبر پيشه ‏دار كه گويا تو مورد حسرت ديگران هستى.

اى هشام! مثل دنيا همانند آب درياست. هر چه [شخص تشنه‏] از آن نوشد تشنگى او فزون گردد تا اين‌كه او را بكشد. اى هشام! هر كه دوستدار دنيا شد هراس روز رستاخيز از دلش برود و به هيچ بنده‏ اى دانشى داده نشد كه دوستدارى دنيا را فزون كند جز آن كه دورى از خدا را فزون نمايد و خداوند خشمش را بر او بيش‌تر كند.

اى هشام! به راستى خردورز فرزانه كسى است كه آن‌چه را كه توانش را ندارد وارهاند و درستى بيش‌تر در مخالفت ‏ورزى با هواى نفس است و هر كه آرزويش دراز شود كردارش بد شود. اى هشام! اگر راه مرگ را ببينى بي ‏گمان تو را از آرزو باز دارد.

منبع: كتاب تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، ص 699

شيطان، سگِ درگاه خداست. اگربا خدا آشنا باشي تو را اذيت نكند

 
مرحوم شاه آبادى استاد اخلاق امام خميني (ره)

روح لطيفش تجلى واقعى عرفان و رفتار و خُلق كريمانه ‏اش نمادى از حضور عالمان آگاه در سطح جامعه بود سخن از عارف كامل آيت اللّه ميرزا محمد على شاه آبادى است، در اين نوشتار براى بهره مندى از درياى ژرف معارف از منظر آن حكيم الهى دست به دامان بزرگى شده‏ ايم كه به تعبير خودش شايد هيچ كس به اندازه ايشان، آيت اللّه شاه آبادى را نشناخته است. برخى از نكته ‏هاى نابى كه در پى مى ‏آيد، نقل قول ‏هايى است كه حضرت امام خمينى(ره) در كتاب هايشان از مرحوم شاه آبادى بيان نموده ‏اند.

بهت فرشتگان‏
«سه آيه آخر سوره مباركه حشر را تلاوت كنيد تا ملكه شما شود و اولين اثرى كه از آن مترتب مى ‏شود، پس از مرگ و شب اول قبر است. وقتى كه ملكين از طرف پروردگار براى سؤال و جواب مى ‏آيند، در جواب «مَن ربُّك؟»(1) بگوئى: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(2)
وقتى اين طور پاسخ بگويى ملائكه الهى مبهوت و متحير مى ‏شوند، چون اين معرفى حق است به زبان حق، نه معرفى حق به زبان خلق.»(3)

گوش كردن به تَغَنّيات(4)
اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى،(5) كه خداى نخواسته اگر بى‏ عزم از اين دنيا هجرت كنى، انسان صورى بى‏ مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى. زيرا كه آن عالم، محل كشف باطن و ظهور سَريره است و جرأت بر معاصى، كم كم انسان را بى‏ عزم مى‏ كند و اين جوهر شريف(6) رااز انسان مى‏ ربايد. استاد معظم ما مى ‏فرمودند:
«بيشتر از هر چه، گوش كردن به تغنيات، سلب اراده و عزم از انسان مى‏ كند.»(7)

سگ درگاه خدا
به قول شيخ بزرگوار ما: «شيطان، سگِ درگاه خداست. اگر كسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نكند و او را اذيت نكند.»
سگِ درِ خانه، آشنايان صاحب خانه را دنبال نكند. شيطان نمى ‏گذارد كسى كه آشنايى با صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر انسانى با صاحب خانه در ارتباط است، مى ‏تواند از او بخواهد كه شرّ سگ خانه ‏اش را از او كم كند و از صاحب خانه بخواهد كه صداى آن سگ را بخواباند.(8)

راهى براى اصلاح نفس‏
جناب عارف بزرگوار مى ‏فرمودند كه:
«مواظبت به آيات شريفه آخر سوره حشر، از آيه شريفه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ(9) تا آخر سوره مباركه، با تدبّر در معنى آن ‏ها در تعقيب نمازها، خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خيلى مؤثر است در اصلاح نفس.»(10)

محبت دنيا، در وقت مردن‏
بدان كه «نفس» در هر حظّى كه از اين عالم مى ‏برد، در «قلب» اثرى از آن واقع مى ‏شود... و سبب تعلّق آن است به دنيا، و التذاذات هر چه بيشتر باشد، قلب از آن بيشتر تأثير پيدا مى ‏كند و تعلق و حُبّش بيشتر مى ‏گردد تا آن كه تمام وِجهه ‏ى قلب، به دنيا و زخارف آن گردد، و اين منشأ مفاسد بسيارى است. تمام خطاهاى انسان و گرفتارى به معاصى و سيّئات، براى همين محبت و علاقه است، و از مفاسد بزرگ آن ،چنان چه حضرت شيخ عارف ما، روحى فداه مى ‏فرمودند آن است كه:
«اگر محبت دنيا، صورت قلب انسان گردد و اُنس به او شديد شود، در وقت مردن كه براى او كشف شود كه حق تعالى او را از محبوبش جدا مى ‏كند و ما بين او و مطلوباتش افتراق مى‏ اندازد، با سخطناكى و بُغض به او از دنيا برود.»
و اين فرمايش كمر شكن، بايد انسان را خيلى بيدار كند كه قلب خود را خيلى نگاه دارد.(11)

حضور قلب‏
همه ارباب صنايع و حِرَف(12) و اهل لذّات و معاملات و عادات، اعمال خود را به حضور قلب انجام مى‏ دهند، به جهت آن كه قلب داراى محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود؛ فقط اهل عبادت، محروم از قلب‏اند! با آن كه اُسّ اساس پرستش و ستايش بر حضور است و حقيقتاً تمام عاملين، اخطار مى‏ كنند به اهل عبادت كه ما عملى نكرده‏ ايم مگر به حضور قلب، آيا شما در تمام عمر عبادت كرده ‏ايد به حضور قلب يا نه؟(13)

1. يعنى: خداى تو كيست؟
2. سوره حشر، آيه 24 - 22.
3. آيت اللّه نصراللّه شاه‏آبادى، برنامه راديويى سيماى فرزانگان، سال 1365.
4. آوازها و موسيقى ‏هاى مُطرِب.
5. امام خمينى(ره) در كتاب آداب نماز مى ‏فرمايند كه شيخ بزرگوار، شاه آبادى روحى فداه، از عزم و اراده به «مغز انسانيت» تعبير مى‏كردند.
6. عزم و اراده.
7. چهل حديث، امام خمينى(ره)، حديث 1، ص 8.
8. چهل حديث، امام خمينى (ره)، ص 52.
9. سوره حشر، آيه 18.
10. چهل حديث، امام خمينى، ص 207 و 208.
11. چهل حديث، امام خمينى(ره)، ص 123 و 124.
12. حرفه‏ها.
13. شذرات المعارف، شذره چهارم، معرفه 146.

* حسن قدوسى زاده‏

منبع: سايت تبيان

بار علف بر دوش استاندار

عصر خلافت عمر بود، سلمان به عنوان استاندار مدائن ، در اين شهر خاطره ها بسر مي برد، روزي مسافر غريبي از شام به مدائن آمد، او سلمان را نمي شناخت از قيافه ساده او چنين گمان كرد كه يك شخص عادي و كارگر است ، بار علفي بر دوش داشت ، خسته شده بود، خطاب به سلمان گفت : اي بنده خدا بيا اين بار مرا تا فلان جا ببر. سلمان بي آنكه ناراحت شود، فوري با كمال اشتياق ، بار علف را به دوش ‍ كشيد و به سوي مقصود حركت كرد، در مسير راه ، مسافر غريب ديد هر كس ‍ آن كارگر بار برنده را مي بيند، احترام مي كند، و بعضي مي گويند: سلام بر امير! با خود گفت : براستي اين شخص كدام امير است ...؟! ناگهان ديد جمعي آمدند تا بار علف را از او بگيرند، و به مسافر گفتند: مگر تو اين شخص را نمي شناسي ؟ اين استاندار مدائن ، سلمان است . مسافر شامي ، سخت شرمنده شد و به دست و پاي سلمان افتاد و معذرت خواهي كرد، و عاجزانه خواست كه او را ببخشد و بار علف را تحويل دهد. ولي سلمان به او گفت : تا اين بار را به مقصد نرسانم به تو نخواهم داد.

منبع:داستان دوستان

نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي

توصيه آيت الله قاضی به نماز اول وقت

توصيه آيت الله قاضی به نقل از علامه طباطبايي و آيت الله بهجت :

اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.

از آن نوجوان ۱۴ ساله  پرسيدند تو در جنگ چه كرده‌ای ؟

شهید مهرداد عزیزاللهی

از آن نوجوان ۱۴ ساله  پرسيدند تو در جنگ چه كرده‌اي ؟ گفت:

«البته ما كاري نكرده‌ايم، ما ضعيفيم ... هرچه هست كار خداست.»

ما أصابَك مِن حسنة فَمِن الله نساء ۷۹.

پس برسانند حاضران غائبان را و پدران فرزندان را تا روز قيامت

 

فَليُبَلِّغِ الحاضِرِالغائِبَ وَالوالِدِ الوَلَدَ الی یُومِ القِيامَة

پس برسانند حاضران غائبان را و پدران فرزندان را تا روز قيامت.

فرازی از خطابه غدير پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله)

مشورت

خير من شاورت ذوواالنهى والعلم واولوا التجارب والحزم

بهترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد.

امام على (عليه السلام)
غررالحكم 3/428/4990

خطبه بدون نقطه امیر المؤمنین علی (ع) ، معجزه ای در کلام بشری

اين متن عربی معجزه ای است در کلام بشری که توسط امیر المومنین علی علیه السلام بیان شده است.

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها...

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ترجمه خطبه

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.


یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:

1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)
2- الصراط المستقیم
3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)
4- بحار الانوار

چهل حدیث : مردم را بشناسيم

قرآن كريم

كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ؛(1)

هر كس براساس شخصيت خود عمل مى كند.

 

1

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اَلنّاسُ رَجُلانِ: عالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ لا خَيْرَ فيما سِواهُما؛(2)

مردم، دو گروهند: دانشمند و دانش اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.

 

2

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اِخْتَبِرُوا النّاسَ بِاَخْدانِهِمْ فَاِنَّ الرَّجُلَ يُخادِنُ مَنْ يُعْجِبُهُ؛(3)

مردم را از دوستانشان بشناسيد، زيرا انسان با كسى رفاقت مى كند كه او را مى پسندد.

 

3

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اَلنّاسُ يَعْمَلونَ بِالْخَيْرِ وَ اِنَّما يُعْطَونَ اُجورَهُمْ عَلى قَدْرِ عُقولِهِمْ؛(4)

مردم، كارهاى خير مى كنند، ولى پاداش آنان تنها به اندازه عقلشان عطا مى شود.

 

4

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اَلنّاسُ مَعادِنُ وَ الْعِرْقُ دَسّاسٌ وَ اَدَبُ السُّوءِ كَعِرْقِ السُّوءِ؛(5)

مردم، همانند معدن ها مختلف اند و اصل و نسب در انسان بسيار مؤثر است و تربيت بد، همانند اصل و نسبِ بد است.

 

5

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اِنَّ ابْنَ آدَمَ لَحَريصٌ عَلى ما مُنِعَ؛(6)

آدمى زاده به آنچه كه از آن منع مى شود، حريص است.

 

6

پيامبر صلى الله عليه و آله :

اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلْخَيْرِ مَغاليقُ لِلشَّرِّ وَ اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلشَّرِّ مَغاليقُ لِلْخَيْرِ فَطوبى لِمَنْ جَعَلَ اللّه  مَفاتيحَ الْخَيْرِ عَلى يَدَيْهِ وَ وَيْلٌ لِمَنْ جَعَلَ اللّه  مَفاتيحَ الشَّرِ عَلى يَدَيْهِ؛(7)

برخى از مردم كليد خير و قفل شرند و برخى كليد شر و قفل خيرند، پس خوشا به سعادت كسى كه خداوند كليدهاى خير را در دست او قرار داده و بدا به حال كسى كه خداوند كليدهاى شر را به دست او سپرده است.

 

7

امام صادق عليه السلام :

اَلنّاسُ مَأْمورونَ وَ مَنْهيّونَ وَ مَنْ كانَ لَهُ عُذْرٌ، عَذَرَهُ اللّه ؛(8)

مردم به امورى امر و نهى شده اند، ولى هر كس (در انجام دادن آنها) عذرى داشته باشد، خداوند عذرش را مى پذيرد.

 

8

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا عامِلانِ: عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِلدُّنْيا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْياهُ عَنْ آخِرَتِهِ، يَخْشى عَلى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلى نَفْسِهِ فَيُفْنى عُمُرَهُ فى مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ وَ عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِما بَعْدَها، فَجاءَهُ الَّذى لَهُ مِنَ الدُّنْيا بِغَيْرِ عَمَلٍ، فَاَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعا وَ مَلَكَ الدّارَيْنِ جَميعا، فَاَصْبَحَ وَجيها عِنْدَ اللّه ، لا يَسْاَلُ اللّه  حاجَةً فَيَمْنَعُهُ؛(9)

مردم در دنيا دو گونه كار مى كنند: يكى تنها براى دنيا كار مى كند، تا جايى كه كار دنيا او را از آخرت باز مى دارد. او با اين كه خودش بى نياز است، نگران فقر بازماندگان خود است و عمرش را در راه سودرسانى به ديگران فنا مى كند. ديگرى در دنيا براى آخرت كار مى كند و روزى دنيايى بدون تلاش برايش مى رسد و از بهره دنيوى و اخروى با هم برخوردار شده، هر دو دنيا را با هم دارد. در نتيجه در پيشگاه خداوند آبرومند است و هر حاجتى از خدا بخواهد، بر مى آورد.

 

9

امام صادق عليه السلام :

إِنَّ رِضَا النّاسِ لايُمْلَكُ وَ اَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ وَ كَيْفَ تَسْلَمونَ مِمّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ اَنبياءُ اللّه  وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللّه  عليهم السلام ... ؛(10)

همانا خشنودى مردم را نتوان به دست آورد و جلو زبان هايشان را نتوان گرفت، چگونه در امان مانيد از چيزى (زبان مردم) كه پيامبران و فرستادگان و حجت هاى خدا عليهم السلام از آن در امان نماندند...؟

 

10

پيامبر عليه السلام :

اَبْغونى الضُّعَفاءَ فَاِنَّما تُرْزَقونَ وَ تُنْصَرونَ بِضُعَفائِكُمْ؛(11)

ناتوانان را براى من بيابيد؛ زيرا شما به بركت ناتوانان خود روزى داده و يارى مى شويد.

 

11

امام صادق عليه السلام :

اَلنّاسُ سَواءٌ كَاَسْنانِ الْمُشْطِ وَ الْمَرْءُ كَثيرٌ بِاَخيهِ؛(12)

مردم، همانند دندانه هاى شانه با هم برابرند و انسان با برادرش پر تعداد (و پر توان) مى گردد.

 

12

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اِخْوانٌ فَمَنْ كانَتْ اُخُوَّتُهُ فى غَيْرِ ذاتِ اللّه  فَهِىَ عَداوَةٌ؛(13)

مردم برادرند، اما آن كه برادرى اش براى خدا نباشد، برادرى وى، دشمنى است.

 

13

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ لا يُلامُ الرَّجُلُ عَلى حُبِّ اُمِّهِ؛(14)

مردم، فرزندان دنيايند و كسى براى دوست داشتن مادرش سرزنش نمى شود.

 

14

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ كَالشَّجَرِ شَرابُهُ واحِدٌ وَ ثَمَرُهُ مُخْتَلِفٌ؛(15)

مردم، همانند درختانند كه آبشان يكى و ميوه هايشان گوناگون است.

 

15

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اَعْداءُ ماجَهِلوُا؛(16)

مردم با آنچه آشنا نيستند دشمنى مى ورزند.

 

16

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ مَنْقوصونَ مَدْخولونَ اِلاّ مَنْ عَصَمَ اللّه ؛(17)

مردم، داراى عيب و نقص اند، مگر كسى كه خداوند او را حفظ كند.

 

17

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ مُتَعَجِّلُوا الذُّلِّ؛(18)

مردم از ترس ذلّت، به سوى ذلّت شتابانند.

 

18

امام على عليه السلام :

لا يَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذَا اسْتَوَوا هَلَكوا؛(19)

مردم تا زمانى كه متفاوتند در خيرند، و هرگاه يكسان گردند هلاك مى شوند.

 

19

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ وَلكِنَّ اللّه  خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضا؛(20)

مردم همگى آزادند، ولى خداوند بعضى را سرپرست بعضى ديگر قرار داده است.

 

20

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛(21)

مردم، به دولتمردان خود شبيه ترند تا به پدرانشان.

 

21

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اِلى اَشْكالِهِمْ اَمْيَلُ؛(22)

مردم، به همانند خود بيشتر تمايل دارند.

 

22

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛(23)

مردم در خوابند، چون بميرند بيدار مى شوند.

 

23

امام باقر عليه السلام :

اَلنّاسُ رَجُلانِ: مَسْتَريحٌ بِالْمَوْتِ وَ مُسْتَراحٌ بِهِ مِنْهُ ؛(24)

مردم بر دو دسته اند: آن كه با مرگ آسوده شود و آن كه با مرگش ديگران آسوده شوند.

 

24

امام صادق عليه السلام :

اَلنّاسُ اِذا صَلَحُوا، كَفُّوا عَنْ تَتَبُّعِ عُيوبِهِمْ؛(25)

مردم، هنگامى كه درستكار شوند، از عيب جويىِ يكديگر دست مى كِشند.

 

25

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اَبْناءُ ما يُحْسِنونَ؛(26)

مردم فرزند نيكى هاى خويش اند (بنگريد عملشان چيست نه پدرشان كيست).

 

26

امام صادق عليه السلام :

اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُبْتَلىً وَ مُعافىً، فَارْحَمُوا الْمُبْتَلى وَ احْمَدُوا اللّه  عَلَى الْعافيَةِ؛(27)

مردم دو دسته اند: گرفتار و سلامت؛ پس به گرفتاران ترحم نماييد و خدا را بر سلامتى سپاس گوييد.

 

27

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ اثْنانِ، بَرٌّ تَقِىٌّ وَ آخَرُ شَقِىٌّ؛(28)

مردم دو دسته اند: نيكوكارِ پرهيزكار و سنگ دل بدبخت.

 

28

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛(29)

مردم به زمان خود شبيه ترند تا به پدران خود.

 

29

امام باقر عليه السلام :

اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُؤْمِنٌ وَ جاهِلٌ، فَلا تُؤْذِى الْمُؤْمِنَ وَ لا تَجْهَلُ الْجاهِلَ فَتَكونَ مِثْلَهُ؛(30)

مردم دو گروه اند: مؤمن و جاهل، مؤمن را آزار ندهيد و با جاهل، رفتار جاهلانه نكنيد؛ زيرا همانند او خواهيد بود.

 

30

امام على عليه السلام :

اِذَا اسْتَولَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ ثُمَّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ، وَ اِذَا اسْتَوْلَى الفَسادُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ فَاَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛(31)

هرگاه درستكارى بر روزگار و مردمش حاكم شود و در چنين زمانى كسى به ديگرى بى آن كه گناهى از او آشكار شود، گمان بد ببرد، ظلم كرده است و هرگاه فساد بر روزگار و مردم آن حاكم شود و كسى به ديگرى خوشبين باشد، خود را فريب داده است.

 

31

امام على عليه السلام :

... فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتى عَلى اَيْديِهمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأِ فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذى تُحِبُّ اَنْ يُعْطيَكَ اللّه  مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ...؛(32)

... مردم دو گروهند: يا هم دين تو هستند، يا هم نوع تو، كه از همه آنها خطاهايى سر مى زند، و به آنان حالات گوناگون رو مى آورد، و به عمد يا خطا دچار لغزش هايى مى گردند، پس از گذشت و بخشش خويش بهره شان ده، همانگونه كه دوست دارى تا خدا نيز از گذشت و بخشش خود، تو را بهره دهد... .

 

32

امام حسين عليه السلام :

اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛(33)

به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند.

 

33

امام على عليه السلام :

عَجِبْتُ مِمَّنْ يَشْتَرى المَماليكَ بِمالِهِ كَيْفَ لا يَشْتَرى الاَْحْرارَ بِمَعروفِهِ فَيَملِكَهُمْ؟!(34)

در شگفتم از كسى كه بنده ها را با مال خود مى خرد، چرا با نيكى و احسان خويش، آزادها را نمى خرد تا مالك آنان شود؟!

 

34

امام صادق عليه السلام :

اِنَّ النّاسَ يَعْبُدونَ اللّه  عَزَّوَجَلَّ عَلى ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: فَطَبَقَةٌ يَعْبُدونَهُ رَغْبَةً فى ثَوابِهِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الحُرَصاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرونَ يَعْبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ وَ هِىَ الرَّهْبَةُ وَ لكِنّى اَعْبُدُهُ حُبّا لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْكَ عِبادَةُ الكِرامِ وَ هُوَ الاَْمْنُ... ؛(35)

عبادت كنندگان خداوند سه گروهند: گروهى او را براى پاداش عبادت مى كنند، كه طمعكارانه است و اينان حريصند. گروهى او را از ترس جهنم عبادت مى كنند كه اين عبادت بردگان و از روى ترس است. ولى من خداوند را از روى محبت عبادت مى كنم كه چنين عبادتى مايه امنيت و آرامش و عبادت كريمان است.

 

35

امام كاظم عليه السلام :

اِنَّ لِلّهِ عِبادا فِى الاَْرضِ يَسْعَوْنَ فى حَوائِجِ النّاسِ هُمُ الآْمِنونَ يَوْمَ القيامَةِ؛(36)

خدا را در زمين بندگانى است كه براى رفع نيازهاى مردم مى كوشند. اينان در روز قيامت در امان هستند.

 

36

امام كاظم عليه السلام :

اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّى كُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ كِبْرا وَ عالِمٌ يُريدُ اَنْ يوطَاَ عُقْباهُ وَ يُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَ عارِفٌ عَلى طَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القيامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِكَ وَ اَرْجَحُهُمْ عَقْلاً؛(37)

مردم چهار گروهند: جاهلى كه غرق در هوا و هوس و در معرض هلاكت است، عابدى كه تظاهر به تقوا مى كند و هر چه بيشتر عبادت مى نمايد، تكبرش بيشتر مى شود، عالمى كه مى خواهد پشت سرش حركت كنند و دوست دارد از او تعريف نمايند، و حق شناسِ حق پويى كه دوست دارد حق را به پادارد، اما يا ناتوان است و يا زير سلطه. چنين فردى بهترين نمونه روزگار و عاقل ترين مردم دوران است.

 

37

امام على عليه السلام :

اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلى رُكْنٍ وَثيقٍ؛(38)

مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوى در راه رستگارى و فرومايگانى بى اراده و سرگردان كه هر دعوتى را اجابت مى كنند و به هر طرف كه باد بيايد به همان طرف مى روند، از نور دانش روشنايى نمى گيرند و به پايگاه محكمى پناه نمى برند.

 

38

امام حسن مجتبى عليه السلام :

اَلنّاسُ اَرْبَعَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ لا خَلاقَ لَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَلاقٌ وَ لا خُلقَ لَهُ، قَدْ ذَهَبَ الرّابِعُ وَ هُوَ الَّذى لا خَلاقَ وَ لا خُلقَ لَهُ وَ ذلِكَ شَرُّ النّاسِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ خَلاقٌ فَذلِكَ خَيْرُ النّاسِ؛(39)

مردم چهار دسته اند: دسته اى از آنها اخلاق دارند، امّا بهره اى (از دنيا) ندارند. دسته اى بهره مندند، اما اخلاق ندارند. دسته اى نه بهره اى (از دنيا) و نه اخلاق دارند كه اينها بدترين مردم اند. و دسته اى كه هم اخلاق دارند و هم (از دنيا) بهره مندند كه اينان، بهترين مردم اند.

 

39

امام رضا عليه السلام :

عَجِبْتُ لِمَنْ يَشْتَرِى الْعَبيدَ بِمالِهِ فَيُعْتِقُهُم كَيْفَ لا يَشْتَرِى الاَحْرارَ بِحُسْنِ خُلقِهِ؛(40)

در شگفتم از كسى كه بندگان را با ثروت خويش مى خرد تا رهايشان كند، چگونه با خوش اخلاقىِ خويش آزادگان را نمى خرد.

 

40

امام هادى عليه السلام :

اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الآْخِرَةِ بِالاَْعْمالِ؛(41)

اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل.

1.سوره اسراء، آيه 84 .

2. نهج الفصاحه، ح 3145 .

3. نهج الفصاحه، ح 106.

4. كنزالعمال، ح 7052.

5. نهج الفصاحه، ح 3146.

6. كنزالعمال، ح 44095.

7. نهج الفصاحه، ح 920.

8. محاسن، ج 1، ص 245، ح 242.

9. نهج البلاغه، قصار 269.

10. بحارالأنوار، ج 70، ص 2، ح 4.

11. نهج الفصاحه، ح 20.

12. تحف العقول، ص 368.

13. بحارالأنوار، ج 74، ص 165، ح 29.

14. نهج البلاغه، حكمت 303.

15. غررالحكم، ح 2097.

16. نهج البلاغه، حكمت 172.

17. نهج البلاغه، حكمت 343.

18. غررالحكم، ح 2172.

19. امالى شيخ صدوق، ص 531، ح 718.

20. كافى، ج 8، ص 69، ح 26.

21. تحف العقول، ص208.

22. بحارالأنوار، ج 78، ص 92، ح 100.

23. بحارالأنوار، ج 4، ص 43، ح 18 .

24. معانى الأخبار، ص 290.

25. من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 401، ح 5862.

26. كافى، ج 1، ص 51، ح 14.

27. تحف العقول، ص 305.

28. بحارالأنوار، ج 78، ص 23، ح 86 .

29. خصائص الائمه، ص 115.

30. خصال، ص 49.

31. نهج البلاغه، حكمت 114.

32. نهج البلاغه، از نامه 53 .

33. تحف العقول، ص 245 .

34. تحف العقول، ص 204.

35. خصال، ص 188، ح259 .

36. كافى، ج 2، ص197، ح 2 .

37. خصال، ص 262.

38. نهج البلاغه، قصار 147.

39. بحارالأنوار، ج 70، ص 10، ح 8 .

40. فقه الرضا، ص 354 .

41. بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح 3.

http://www.329.ir

خواند: والنهار اذا جلیها...  فرمود : ...

مانند نگینی در میان حلقه می‌درخشید.

دور امام صادق(ع) نشسته بودند و قرآن می‌خواندند. قاری خواند: «والشمس و ضحیها… .»

فرمود: «خورشید؛ محمد(ص) است که دین را برای مردم روشن کرد.»

خواند: «والقمر اذا تلیها… .»

فرمود: «ماه؛ علی(ع) است بعدِ محمد(ص)»

خواند: «والنهار اذا جلیها… .»

فرمود: «روز؛ امامی است از نسل [مادرمان] فاطمه(س) که تاریکی‌های ظلم را از بین می‌برد.»

تأویل‌الایات، ص 778

http://fanuse.net

حكما و فقها وقتى با يكديگر مكاتبه مى نمودند ...

از امام صادق عليه السلام از پدرشان از پدرانشان از امير مؤمنان صلوات الله عليهم روايت شده كه ايشان فرمودند: حكما و فقها وقتى با يكديگر مكاتبه مى نمودند، سه مطلب را ذكر مى نمودند و مطلب چهارمى همراه آن نبود:

 كسى كه تمام مقصود او آخرت باشد، خداوند مقصود او را از دنيا كفايت فرمايد؛

 و كسى كه نهان خود را اصلاح نمايد، خداوند آشكارِ او را اصلاح فرمايد؛

 و هر كس آنچه را كه بين او و خداوند است اصلاح نمايد، خداوند آنچه را كه بين او و مردم است اصلاح فرمايد.

درد دل غیرقابل پخش با امام على(ع)

مولاى من!

خلیفه نیستى‏

سلطان هم

فقط امام اول مظلومانى‏

و جاى پنج سال

مى‏شد كه پنجاه سال حاكم باشى‏

مى‏شد كه شامات را

چون دندانى كند و پراكند

كه سهم بچه‏هاى ابوسفیان باشد

و در امارت كوفه

كارى هم به «ابن‏ملجم» و «قطام» داد.

مى‏شد هر سال

به هند و پارس‏

به چین و ماچین دعوت شد

سلطان روم

به افتخار حضورت برپا كند

چیزى شبیه همین ضیافت‏هاى شام‏

در تالارهاى آیینه و مرمر

و پشت درهاى بسته

مى‏شد حسین و حسن را با خود همراه كرد

یكى مشاور اعظم‏

یكى وزیر خزانه‏دارى كل‏

مى‏شد كارى كرد

كه جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‏دار باشد

یا كاره‏اى كه زهر نریزد

یا نه

حكومت ایران هم مى‏شد كه سهم حسن باشد

حكومت عراق، سهم حسین‏

حتى عقیل را مى‏شد سه چهار سالى‏

با حقوق ارزى آن روز

به اندلس فرستاد

مى‏شد محمد حنفیه

سفیر سازمان ملل باشد

مانند این پسرخاله‏ها

كه تا هنوز و تا همیشه سفیرند!

مى‏شد كنار رود فرات

كاخى سبز ساخت‏

براى تابستان‏ها

سرى به بغداد زد

بر بالاى كوه ابوقبیس‏

كاخى سپید داشت

چیزى شبیه كاخ سعدآباد

شبیه كاخ ملك فهد

كاخى بلندتر از خانه خدا

مى‏شد كه بعد خود

به فكر پادشاهى فرزندان بود

مثل همین ملك حسین و ملك حسن

مثل همین حیدر على‏اف‏

و اف بر این دنیا...

مى‏شد كه امام على بود و

با تمام جهان ارتباط داشت‏

مثل همین امام على رحمانف

مى‏شد با خانم رایس دست داد

مى‏شد انبان خویش را پر كرد

از شیر مرغ و جان آدمیزاد

از وعده و وعید

و افطارى داد از بیت‏المال‏

و جامه‏هاى اطلس و ابریشم پوشید

با میمون و سگ بازى كرد

رقاصه‏هاى روم را دعوت كرد

با چشم‏بندى و آتش‏بازى

شب را به صبح رساند

در برج‏هاى دوبى سهمى داشت‏

و در بازار بورس، دستى...

نشست بالاى تختى و

كلاهى از مروارید و زر بر سر گذاشت‏

یا دست كم

هر روز یك اسب پیش‏كش قبول كرد

یك شمشیر مُرصّع

كه نام تو بر آن حك شده باشد

این تحفه‏ها از هند است

آن جامه‏ها از روم

این فرش‏هاى ابریشمین از ایران ...

جشنى بگیر

بگو كه شاعران قصیده بخوانند

شب را زود بخواب

كه كاترینا و سونامى در راه است‏

براى كندن چاه

به بردگان سیاه فرمان بده‏

به شركت‏هاى چند ملیّتى‏

براى بردن نان فرصت نیست‏

این را به سازمان غله و نان بسپار!

این وقت شب‏

نشسته‏اى و به من لبخند مى‏زنى‏

مى‏دانم

این‏گونه شعرها خوب نیستند

اما مولاى من!

آن كفش‏هاى وصله‏دار هم

مناسب پاى حضرت حاكم نیست!

 

علیرضا قزوه‏

ارزش پشيمانى و زشتى غرور زدگى

وَ قَالَ [عليه السلام] سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ .

دورد خدا بر او ، فرمود : گناهى كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

حديثی نوراني از رسول رحمت

شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيا غَيرِهِ.

بدترين افراد كسى است كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد.

زندگى پاك

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله:

در تفسيرآيه مَنْ عَمِلَ صالِحامِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فلَنُحيَينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ.

«هر مؤمنى مرد يا زن كار نيكى انجام دهد، قطعااو را با زندگى پاكيزه‏اى، حيات مى‏بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام داده‏اند پاداش خواهيم داد.»

فرمود: زندگى پاك، يعنى قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدّر نموده است.

مجمع البيان،ج 6،ص 198

آن کس که به درگاه باريتعالي به جان ارزد ...

بر سردر خانقاه "شيخ ابوالحسن خرقاني" چنين نوشته بود:

هر که در اين سرا درآيد نانش دهيد. نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آن کس که به درگاه باريتعالي به جان ارزد؛ البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.

غرور ، آفت پندپذيرى

وَ قَالَ [عليه السلام] بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ميان شما و پندپذيرى ، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

پرهيز از مهلت دادن هان خدا

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ . قال الرضى و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم إلا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة

و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد ، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن ، مورد آزمايش قرار نداد.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

نيايش در مقام خوف از خداي تعالي ، دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه

خدايا، تو اندامم را موزون آفريدي، و مرا در خُردي پروريدي، و به اندازه روزي دادي.
خدايا، من در كتاب تو كه فرو فرستاده‌اي و با آن بندگانت را بشارت داده‌اي، يافته‌ام كه فرموده‌اي: «اي بندگان من كه بر خود ستم روا داشته‌ايد، از رحمت خدا نااميد مشويد؛ زيرا خدا همه‌ي گناهان را مي‌آمرزد.» و پيش از اين، كارهايي از من سر زده است كه خود مي‌داني و از من بدان‌ها آگاه‌تري. پس واي بر من از اين رسوايي، به سبب گناهاني كه نامه‌ي عمل من در خود ثبت كرده است...
ادامه نوشته

نيايش در ابراز فروتني و تواضع ، دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه

پروردگار من، گناهانم زبانِ مرا بند آورده و رشته‌ي سخنم را از هم گسسته است و من عذري اقامه نتوانم كرد. پس همچنان اسيرِ گرفتاري و گروگانِ كردار خويشتنم. در ميان گناهان سرگردانم، و از مقصد خود بيراه شده‌ام و دستم از چاره كوتاه است...
ادامه نوشته

نيايش در طلبِ فرجام نيك ، دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه

اي آن كه ياد تو يادآورانت را بزرگي دهد، و اي آن كه سپاس تو سپاسگزارانت را رستگار كند، و اي آن كه فرمانبرداريِ‌تو فرمانبردارانت را رهايي بخشد، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ و با ياد خود، دل‌هاي ما را از هر ياد ديگري بپرداز؛ و با سپاس خود، زبان‌هاي ما را از هر سپاس ديگر، و با فرمانبرداري خود، اعضاي ما را از فرمانبرداري ديگران بازدار...

ادامه نوشته

نيايش در تضرّع و اظهار خاكساري ، دعای شانزدهم صحیفه سجادیه

خدايا، اي آن كه گناهكاران از رحمتِ تو ياري خواهند.
اي آن كه درماندگان به يادكرد احسانِ تو امان جويند.
اي آن كه خطا پيشگان از بيم تو با فرياد بگريند.
اي مونس مردم گريزانِ دور از ديار. اي غمگسار غم زدگان و شكسته دلان. اي فرياد رس بي‌كسانِ بي‌ياور. اي ياور نيازمندانِ رانده شده...

ادامه نوشته

ستايش خداي  عزّوجل ، دعای اول صحیفه سجادیه

ستايش براي خداست؛ آن نخستينِ بي‌آغاز و آن واپسينِ بي‌انجام.
او كه ديده‌ي بينندگان از ديدنش فرو مانَد، و انديشه‌ي وصف كنندگان ستودنش نتواند.
آفريدگان را به قدرت خود آفريد، و به خواستِ خويش بر آنان جامه‌ي هستي پوشيد.
آن‌گاه ايشان را به راهي كه مي‌خواست رهسپار كرد، و به جاده‌ي محبّت خود روان گردانيد. آفريدگان نتواند از حدّي كه خدا برايشان مقرّر ساخته است، قدمي پيش و پس بگذارند...
ادامه نوشته

ارزش روزها

قالَ(عليه السلام): ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم أنَا يَوُمٌ جَديدٌ وَ أناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.

فَقُلْ فيَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَاً، أشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِيامَةِ، فَإنَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.


فرمود: هر روزى كه بر انسان وارد شود، گويد: من روز جديدى هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى كن سخن خوب و مفيد بگوئى، كار خوب و نيك انجام دهى. من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز كه پايان يابد ديگر مرا نخواهى ديد و قابل جبران نيست.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

چرا بنده ديگران ؟

وَ قَالَ [عليه السلام] و لا تنكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.

و درود خدا بر او ، فرمود: بنده ديگرى مباش، كه خدا، تو را آزاده آفريده است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

كم بخشيدن يا نبخشيدن

وَ قَالَ [عليه السلام] لا تستح من اعطاء آلقليل فان الحرمان اقل منه.

و درود خدا بر او ، فرمود: از بخش اندك شرمنده مباش، زيرا هيچ ندادن از آن (( بخشش اندك)) نيز كمتر و ناچيزتر است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

چه بسا كه يكبار خوردن

وَ قَالَ [عليه السلام] كم من أكله منعت أكلات.

و درود خدا بر او ، فرمود: بسا كه يك خوردن چيزى، تو را از خوردن بسيارى از خوردنيهاى ديگر، محروم مى‏كند.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

نگاه به زيردستان

وَ قَالَ [عليه السلام] و أكثر أن تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من أبواب الشكر.

و درود خدا بر او ، فرمود: به افراد پائين‏تر از خود، زياد بنگر، كه اين نگريستن‏ها، درهاى‏شكر گزارى را به روى تو باز مى‏كند.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

معيار زشتى كارها

وَ قَالَ [عليه السلام] و احذر كل عمل يعمل به فى السرو يستحيى منه فى العلانيه، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره أو اعتذرمنه.

و درود خدا بر او ، فرمود: از كارى كه در نهان انجام مى‏شود، و در آشكار شرم آور است، بپرهيز و نيز از كارى كه اگر انجام دهنده‏اش، در باره آن بپر سند، يا انجام آن را انكار مى‏كند و يا بخاطر آن پوزش مى‏طلبد، دورى كن.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

تمرين بردبارى

وَ قَالَ [عليه السلام] ان لم تكن حلما فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا أو شك أن يكون منهم.

و درود خدا بر او ، فرمود: اگر بردبار نيستى، خود را وادار به بردبارى كن، زيرا كسى كه خودرا به گروهى شبيه كند، به زودى از آنان مى‏شود.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

اينچنين مالى از دست نميرود

وَ قَالَ [عليه السلام] لم يذهب من مالك ما وعظك.

و درود خدا بر او ، فرمود: مالى كه از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

عجز آفت است و صبر شجاعت

وَ قَالَ [عليه السلام] و العجز افه، و الصبر شجاعه، و الزهد ثروه، و الورع جنه، و نعم القرين الرضا.

و درود خدا بر او ، فرمود: ناتوانى آفت است و بردبارى شجاعت، پرهيز كارى و پارسايى توانگرى است و خرسندى به رويدادها يار و همراهى است با ارزش.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

زيبایی فروتنى

وَ قَالَ [عليه السلام] ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند الله! و أحسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله.

و درود خدا بر او ، فرمود: چه زيباست فروتنى توانگران، در برابر مستمندان، بخاطر رضاى خدا، و چه زيباتر است سرفرازى و بى اعتنائى تهيدستان، در برابر ثروتمندان، بخاطر اعتماد و توكل بر خدا.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

نشانه كم عقلى

قالَ(عليه السلام): اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.

فرمود: فخر كردن انسان به خودش، نشانه كم عقلى او مى باشد. 

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

عزيزترين عزّت ها

قالَ(عليه السلام): أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْكَمٌ، أعْمى، حَيْرانٌ.

فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است، براى اين كه شناخت معاد و تأمين معاشِ انسان، به وسيله آن انجام مى پذيرد. و پست ترين ذلّت ها جهل و نادانى است، زيرا كه صاحبش هميشه در كرى و لالى و كورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

نشانه نادانى

قالَ(عليه السلام): اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.
فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافى است كه از خداوند ترسناك باشى; و به دانش و علم خود باليدن، بهترين نشانه نادانى است.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

علم

قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌ صافِيَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفى بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.

فرمود: علم; ارثيه اى با ارزش، و ادب; زيورى نيكو، و انديشه; آئينه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همين بس كه آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ ديگران روا نداشته باشى.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه


گفتار حكيمان و درمان

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .

و درود خدا بر او ، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان (41) ، و اگر نادرست باشد، درد جان است.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

تندخويى و جنون

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ .

و درود خدا بر او، فرمود: تندخويى بى مرود نوعى ديوانگى است ، زيرا كه تندخو پشيمان مى شود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

تلاش در انفاقهاى اقتصادى

وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِى مَالِكَ وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ! خودت وصى مال خويش باش، امروز به گونه اى عمل كن كه دوست دارى پس از مرگت عمل كنند.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

فاصله ميان شرق و غرب

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ ع مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ .

و درود خدا بر او ، فرمود: ( از فاصله ميان مشرق و مغرب پرسيدند ، فرمود:) به اندازه يك روز حركت خورشيد.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

شناخت دوستان و دشمنان

وَ قَالَ [عليه السلام] أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُكَ صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ وَ أَعْدَاؤُكَ عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نيز سه دسته اند؛ اما دوستانت : دوست تو و دوستِ دوست تو ، و دشمنِ دشمن تو است، و اما دشمنانت : دشمن تو ، و دشمن دوست تو ، و دوست دشمن تو است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه


ضرورت عبرت گرفتن

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذيران چه اندك !

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

ضرورت استفاده از فرصت ها

وَ قَالَ [عليه السلام] كُلُّ مُعَاجَلٍ يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ كُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيفِ .

درود خدا بر او ، فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافته خواستار مهلتند ، و آنان كه مهلت دارند كوتاهى مى ورزند!

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

 

دانش ، نابود كنندة عذرها

وَ قَالَ [عليه السلام] قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ .

و درود خدا بر او ، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بر بهانه جويان بسته است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

 

برترى عقل از مشاهدة چشم

وَ قَالَ [عليه السلام] لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ .

و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم ها دروغ مى نماياند ، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى كند.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

ارزش تداوم عمل

وَ قَالَ [عليه السلام] قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ .

و درود خدا بر او ، فرمود: كار اندكى كه ادامه يابد، از كار بسيارى كه از آن به ستوه آيى اميدوار كننده تر است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

ضرورت عمل گرايى

وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا .

و درود خدا بر او ، فرمود: علم خود را نادانى ، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

 

اعتدال در دوستى ها و دشمنى ها

وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا .

و درود خدا بر او ، فرمود: در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن ، زيرا شايد روزى دوست تو گردد.

 سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

گفتار حكيمان و درمان

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .

و درود خدا بر او ، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان ، و اگر نادرست باشد، درد جان است.

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه

 

نقش سخن در شناخت انسان

وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ .

و درود خدا بر او ، فرمود : انسان زير زبان خود پنهان است

سخنان حكمت آميز نهج البلاغه