۱۳ توصیه امام صادق(ع) برای پیادهروی اربعین

س از پایان واقعه عاشورا با توجه به فتنهای که در آن دوران حاکم بود و عموم مردم جامعه تبیین دقیقی از وقایع پیش رو نداشتند، نیاز بود تبیینگراهایی صورت گیرد تا قاتلان حقیقی معرفی شوند. از جهتی فرصتی برای نشر مجدد معارف الهی بود، زیرا سالیان سال بود که جامعه شیعه با معارف عالی الهی مواجه نشده بود و علم عترت(ع) آنچنان که شایسته است، نشر نیافته بود.
زمانی که اسرا به کاخ یزید ملعون سوق داده شدند، امام سجاد(ع) پس از درخواست از او خطبهای خواندند و ضمن اینکه کاخ ستمگران عالم را به لرزه در آوردند، معارفی بیان فرمودند که برای مردم آن زمان بسیار عجیب جلوه میکرد؛ این دو مسأله آن قدر نزد یزید آشکار بود که به مردم گفت: اگر این مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابو سفیان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد. به یزید گفته شد: سخنرانى او هر چند خوب باشد چندان قدرت و قابلیتى ندارد. یزید گفت: این شخص از اهل بیتى است که علم را از شیرخوارگى بنحو مخصوصى آموختهاند. مردم همچنان از یزید این تقاضا را میکردند تا اجازه داد. شرح خطبه امام سجاد(ع) از جلد 45 بحارالانوار صفحه 138 به صورت ذیل است:
حضرت سجاد علیهالسلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجاى آورد یک نوع سخنرانى کردند که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. سپس فرمود: ایها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضیلت و برترى ما گردیده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصیت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنین بودن.
آن هفت خصلتى که باعث برترى ما هستند عبارتند از: اینکه محمّد مختار صلّى اللَّه علیه و آله، صدیق یعنى حضرت امیر، طیار، حمزه و دو سبط این امت از ماست، هر کسى مرا میشناسد که میشناسد و هر کسى مرا نمىشناسد من او را از حسب و نسب خودم آگاه میکنم: ایها الناس! من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم. من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید.
«ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَةً أَبْکَى مِنْهَا الْعُیُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»
من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
«أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِین وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ»
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزهها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنهها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.
«سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ».
تا اینکه صداى مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه به پا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع کرد. وقتى مؤذن گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر حضرت سجاد فرمود: چیزى از خدا بزرگتر نیست. هنگامى مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه على بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگى خدا شهادت میدهند. موقعى که گفت: اشهد ان محمدا رسول اللَّه امام سجاد از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: اى یزید، این محمّد جد من است یا جد تو!؟ اگر گمان کنى که این محمّد جد تو است دروغ میگویى و کافرشدهاى. اگر گمان کنى که جد من است پس چرا عترت او را کشتى راوى میگوید: وقتى مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل کرد یزید جلو آمد و نماز ظهر را خواند.
«فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ خَشِیَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِیٌّ لَا شَیْءَ أَکْبَرُ مِنَ اللَّهِ فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ یَا یَزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ».



* هرکس از خدا فرمان برد، از او فرمان میبرند.
* کسی که از خودش راضی شود، ناراضیان از او فراوان شوند.
* عاق ]والدین[ ناداری در پی دارد و به خواری میکشاند.
* مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
* هنگامه جان دادنت در برابر خانواده را به یاد آور که نه طبیبی میتواند مرگ را از تو دور کند و نه دوستی میتواند تو را یاری نماید.
حضرت امام هادی علیهالسلام
آیتالله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی عارف، حکیم، استاد اخلاق و فقیه بزرگ شیعه است، کسانی که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکّائون میشمردند، عالمی که از خوف و شوق خداوند بسیار گریه میکرد و از بسیار گریهکنندگان عصر بود، سه ماه رجب، شعبان و رمضان را پی در پی روزه میگرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر میخواند:
ما را ز جام باده گلگون خراب کن/زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
آنچه در ادامه میخوانید تعبیرهای این عالم بزرگوار درباره برادر مرگ و عالم خواب است:

عالم رؤیا، از عالم مثال است؛ هر چه در عالم رؤیا دیده میشود از قبیل زمین، آسمان، جمادات و نباتات بلکه صوری که در آینه منعکس میشود و صورتهای خیالی، همه از آن عالم است.
عالم مثال، عالمی است وسیع؛ بلکه خود، دارای عالمهای زیادی است، حتی گفته شده که در عالم مثال، هجده هزار عالم موجود است!
و از بعضی از عارفان حکایت شده که هرچه در شرع مقدس وارد شده که مجاز به شمار میآید در بعضی از عوالم آنها را به صورت حقیقت مشاهده کردیم و دیدیم مجازی در کار نیست!
پس همانطور که شخص در عالم رؤیا، آنچه را که دیده حالت و کیفیت مثالی است که در عالم مثال برای خودش پدیدار گشته است پس همین طور است آنچه که شخص بیدار در این عالم حسی ما میبیند، حالت و کیفیت حسی است که در عالم حسی برای خودش ظاهر میشود.
خواب هم در واقع برادر مرگ است. صریح آیه مبارکه است که میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ خدا است که جانها را به هنگام مرگشان میگیرد و جانی را که در حال خواب نمرده است. پس آن را که مرگش فرا رسیده نگاه میدارد و دیگری را به بدن باز میفرستد تا وقت تعیین شدهاش فرا رسد.
پس لازم است که فیالجمله عدّه موت را نموده و آمادگی برای مرگ داشته باشد، از قبیل اینکه عهد ایمان خود را تجدید نموده و با طهارت(وضو یا غسل یا تیمّم) روی به قبله و روی به قبله حقیقه نموده، به نام خدا و گفتن «بسمالله الرحمن الرحیم» وارد بستر شود.

امام رضا علیهالسلام در بخشی از نوشته خود به مأمون خلیفه عباسی فرموده است:
دوستی با دوستان خدا واجب است، همچنین دشمن داشتن و بیزاری جستن از دشمنان دوستان خدا و سران آنان واجب است.
متن حدیث:
حب اولیاء الله واجب و کذلک بغض اعدائهم و البرائة منهم و من ائمتهم.
«وسائلالشیعه، جلد۱۱، صفحه۴۲۳»

سیدمهدی طباطبایی در شبکه ایران نوشت:
... و عاشقان را با "آب" رمز و رازی ست که غیر را، از آن بهرهای نیست...
عاشق حتی به دور خانه محبوب هم که بگردد در فکر" آب" است و در فکر "عطش"...
چه اینکه خلیل الرحمن چنین بود و چنین فرمود...
از این روست که هشتم ذیحجه را روز "ترویه" نامیدهاند
روزی که حاجیان برای وقوف در عرفات و مشعر و منا آب تهیه میکنند
و حاجیان کعبه عشق نیز برای وقوف در کربلای دل در جستجوی "آب" و "عطش"
و همین روز بود که حسین علیه السلام حج و مکه را رها کرد و به سوی کعبه عشّاق راهی شد
براستی چرا حسین در روز ترویه، کاروانش را به سمت کوفه حرکت داد؟!
گویی حسین (ع) نیز برای حج عشقی که در پیش داشت آب حیات فراهم آورده بود...
حسین روز ترویه راه کربلا در پیش گرفت که عاشقانش بدانند رمز تشنگی عاشورا، این است که حسین و حسینیها پیش از آنکه قدم در راه جهاد فی سبیل الله بگذارند توشه از دنیای خویش برداشته و تعلقاتشان رها کردهاند و با رویی گشاده به سوی محبوب میشتابند...
و چه زیبا فرمودند همه اهل بیت پیامبر کشتی نجاتند اما کشتی حسین سریعتر حرکت میکند...
و تو به چشم خود میبینی که حسین از روز جمعآوری آب تا روز عطش همواره در میان دریای آب بود...
پس دیده بگشا و دل به دلش بسپار که اهل نجات شوی
حسین کام لب تشنگان را سیراب میکند از معرفت نابی که در کوران حوادث چشم و دلشان برای دنیای پست تنگ نشود
آری هرکس از دست حسین سیراب شود همچون او و اولاد و اصحابش زنده و ابدی خواهد شد
امروز را دریاب که روز "آب" است برای حاجی و عاشق...
و اینها همه اسراری چنداست از "آب"
همان "آب" که مهریه فاطمه(س) بود
سلام بر حسین و اولاد و اصحابش
از امام صادق(ع) روایت است که فرمود :
آسایش دنیا در چهار چیز است که یکی از آنها سکوتی است که به وسیله ی آن حال قلب و دلت و آنچه را که بین تو و خالق توست را بشناسی.

هرگاه پرچم محمدرسول الله را در افق عالم زدی حق داری استراحت کنی !!!

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودهاند: ده خصلت نیک از مکارم و فضائل اخلاق است:
قال الامام الحسن المجتبی علیه السلام: مَکارِمُ الاَْخْلاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ الْمُکافاتُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرْیُ الضَّیفِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیاءُ.»
1 ـ راستگویی 2 ـ صداقت و راستی در وقت سختی و گرفتاری 3 ـ بخشش به سائل 4ـ خوش خُلقی 5 ـ پاداش در مقابل کارها و ابتکارات 6 ـ پیوند با خویشان 7ـ حمایت از همسایه 8ـ حق شناسی درباره دوست و رفیق 9 ـ میهمان نوازی 10 ـ در رأس همه اینها شرم و حیا.

سُئِل أَ ميرُالمُؤمِنينَ علیه السلام عَنِ «العِلْمِ»، فَقالَ: أَربَعُ كَلِماتٍ: أَنْ تَعْبُدَ اللهَ بِقَدْرِ حاجَتِكَ إلَيْهِ، وَ أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلَى النَّارِ، وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْياكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فيها، وَ أَنْ تَعْمَلَ لآِخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقائِكَ فيها.
از اميرالمؤمنين علیه السلام از «علم» سؤال شد، فرمودند: چهار كلمه است: خداوند را به اندازهای که به او نیازمندی، عبادت کنی. او را به اندازهای که طاقت تحمل آتش را داری، معصیت کنی. برای دنیایت به که در آن عمر داری، کار کنی و برای آخرتت به اندازهای که در آن باقی میمانی، عمل کنی.
تنبيه الخواطر (مجموعه ورام) ج2، ص

ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که در سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانیها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و میتوانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمّذ کنیم.
آیتالله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیهشان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه میداد که در دل مینشست؛ به طوری که حتی هماکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.
تفسیر سوره نوح
یک سوره ای هست در قرآن به نام سوره نوح، حضرت نوح(ع) خیلی ناراحتی داشت با سنگ میزدندش. پیرمردها به بچه ها گفته بودند، هر وقت حضرت نوح (ع) را دیدید بزنیدش. حضرت نوح دیگر روزها نمیآمد بیرون. شب ها می آمد. در می زد، می گفتند: کیست؟ می فرمود: «قولو لا إله الّا اللّه»؛ بگید خدایی جز خداوند نیست و فرار می کرد.
حضرت نوح(ع) به خدا گفت: خدایا من هرچه اینها را دعوت می کنم... «وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ...»هرچه من اینها را دعوت می کنم به خدا پرستی که تو آنها را بیامرزی... «جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ...» انگشتانشان را در گوشهایشان فرو میکنند. که حرف حضرت نوح(ع) را گوش نکنند... «وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ...» لباسهایشان را هم میکشند روی سرشان... «و وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا... »
حالا به این آیه می رسیم که: «قَالَ نُوحٌ رَّبِّ...»، «ربِّ» در اصل یا ربّی بوده است. حرف ندای «یا» حذف شده است. یای ضمیر هم حذف شده. کسره دلالت میکند بر این که یا حذف شده. همیشه ربِّ در اصل یا ربی بوده است: ای خدای من... «رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی...» ای خدای من این مردم معصیت من را می کنند. زیر بار حرف من نمی روند «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا...» پیروی می کنند از اشرار. پیروی می کنند از کسانی که بی دین و لامذهب هستند. می گویند: حرف نوح را گوش نکنید ما که دیگر پایمان لب گور است شما دیگر حرف نوح را گوش نکنید.
پیرمردها می گفتند: از ما دیگر گذشته شما جوانها زیر بار حرف او نروید. او به ما می گوید: بت نپرستید. سالها آباء و اجداد ما بت پرستی کردند؛ ما دست از بت برداریم خدا پرستی کنیم؟! اینقدر نفهم بودند. زیر بار حرف حضرت نوح(ع) نمی رفتند.
منافقین مانند مردم زمان نوح بودند
مثل منافقین زمان ما که زیر بار حرف رهبر انقلاب نرفتند. پا شدند رفتند آمریکا و عراق. بدبخت و بیچاره شدند. زیر بار دشمن رفتند. در هر زمانی بوده که یک دسته مردم نادان می رفتند زیر بار افراد ناجور. حالا حضرت نوح می گوید خدایا اینها پیروی از من نمی کنند. پیروی می کنند از دشمن. کسانی که پول دارند، ثروت دارند، حرف های کج و کوله می زنند، دنبال آنها می روند که آنها نه به درد دنیای اینها می خورند. نه به درد آخرتشان. الآن یک دسته از منافقین سرگردانند. نه در غربت دلم شاد و نه نوری در وطن دارم. نه می توانند اینجا بیایند، نه آنجا الآن وضع عراق چه جور است؟ معلوم هم نیست که این کشت و کشتار هایی که در کاظمین شد مال بعثی ها بوده؟ مال منافقین ما بوده؟ یا مال وهابی ها بوده؟
اینست که آدم باید همیشه از خوب ها پیروی کند نه از مردمان شرور و نادان و پول طلب و ریاست طلب. دارد درد و دل می کند می گوید : «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا»؛ این مردم پیروی نکردند مگر از کسانی که زیاد نکرد مال آنها و فرزند آنها مگر زیان. الآن این هایی که این منافقین ما را گول زدند چه به درد اینها خوردند؟ نه زن دارند، نه بچه دارند، نه خانه دارند، پدر و مادرشان هم دارند می سوزند.
اهل بیت را رها نکنید
من یک نفر را می شناسم؛ دو تا پسر خوب را گذاشت مدرسه که این ها وقتی بزرگ شدند، عصای دستش باشند. هر دو جزو منافقین شدند و رفتند. من هم آن دو تا پسر را دیده بودم. پدرشان هم مقدس بود. پسرهایش منافق بودند. نمی دانم حالا خبری از آنها دارند یا نه. خیلی آدم خوبها بچه هایشان منافق شدند. حتی بعضی از اهل علم. این دو نفری که گفتم، پدرشان روضه خوان و معمم است. دو پسرش دبیرستان علوی می رفتند. دیپلمه شدند. درس دانشگاه هم خواندند. رفتند بین منافق ها. پیروی کردند از افرادی که صد نار به درد این ها نمی خوردند.
از اهل بیت وقتی آدم دور شود، اینطور می شود. اهل بیت را رها نکنید. دنبال اهل بیت بروید. دنبال علمای خوب بروید. دنبال رفیق خوب بروید. پناه می بریم به خدا. «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا...»؛ کسانی که مکر کردند، مکر بزرگ. حیله می کردند، شب ها مجالس سری داشتند، علیه پیغمبر اسلام حرف هایی می زدند. زمان ما هم بر علیه انقلاب مجالسی داشتند.
ماجرای اخراج قاتل شهید مطهری از مدرسه آیت الله مجتهدی
گروه فرقان، یک گروهی بودند. همین گودرزی که شهید مطهری را کشت، همین جا می آمد به نام طلبه اینجا درس می خواند. من از پیشانیش می فهمیدم که این خطرناک است. ولی چون انقلابی بود، می ترسیدم بیرونش کنم. می گفتم اگر من این را بیرون کنم بچه ها می گویند فلانی ضد انقلاب است که او را بیرون کرد. چون صورت ها انقلابی بود. یک روز، نمی دانم. چطور شد، عصبانی شدم؛ گفتم برو بیرون از این مدرسه، منافق! بیرونش کردم.
رفته بود پیش یکی از پیش نمازها از من شکایت کرده بود. آن پیش نماز هم انقلابی بود. داغ کرده بود و ناراحت شده بود که من ضد انقلابم که او را بیرون کردم. اما نمی دانست که آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. می فهمم که این یک روزی یک بلایی سر اسلام می آورد. گروه فرقان را تشکیل داد. یک دسته را هم طرفدار خودش کرد. آنها هم عوام و بی سواد. تشخیص دادند که شهید مطهری وجودش برای اسلام مضر است.
امام آنقدر که برای شهادت مطهری ناراحت شد، برای شهادت پسرش ناراحت نشد
امام چقدر ناراحت شدند، اینقدر که برای شهید مطهری ناراحت شدند برای پسرشان ناراحت نشدند. وقتی در نجف گفتند، آقا زاده شما حاج آقا مصطفی شهید شدند، فرمودند: «انّا لله و انّا الیه راجعون...» ولی شهید مطهری که از دنیا رفت، گریه کردند. فرمودند: شهید مطهری پاره تن من بود.
الآن کتاب های ایشان چقدر مفید است. من حتی از ضد انقلاب هم نشنیدم بگوید کتاب های شهید مطهری بد است. بالاجماع همه کتاب های ایشان را خوب می دانند. همه می گویند کتاب های شهید مطهری خوب است. مفید است. ما حجره مان نزدیک بود با ایشان. اهل فریمان مشهد بود. جوان بود63 سال پیش. مغنی درس می داد. در آن شبستان (45 سال پیش) یک ماه منبر رفت. مهندسها و دکترها شنیده بودند، شهید مطهری اینجا منبر می رود. می آمدند پای منبرش. بعد از افطار من نماز می خواندم. ایشان منبر می رفت. آنوقت امثال گروه فرقان تشکیل شد.
با هر کسی هم نشین نشوید؛ چراکه
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست
آنهایی که گول این گودرزی را خوردند آنها هم بیچاره شدند. من با اینکه انقلابی بود فهمیدم که این باطنش خراب است. چیزی در پیشانیاش دیدم و فهمیدم. بعد از آن بعضیها که فهمیده بودند. حتی آن پیش نماز ناز شست گفته بود! همان که ناراحت شده بود که من این را از مدرسه بیرونش کردم، همان گفته بود: عجب! فلانی قیافه شناس است. ما خیال کردیم که ایشان فرد انقلابی را بیرون کرده، نگو ضد انقلاب را بیرون کرده. بعدها که گودرزی را محاکمه و تیرباران کردند، فهمید که اشتباه کرده و حق را به جانب من داده بود.
الآن شما هم همین طور من گاهی بعضی را بیرون می کنم شما می گویید چرا؟ فلانی که خیلی عالی بود. نمیدانید عاقبتش چه میشود. عاقبتش دعا نویس میشود، مرشد میشود، درویش میشود، بعدها به مردم میگوید من مستجاب الدعوهام. کلک میزند به مردم. من یکی را که بیرون میکنم، شماها میگویید بابا این امام سیزدهم بود، چرا بیرونش کردی؟
چرا مرحوم مجتهدی در جواب کسی که سوال کرد چند امام داریم، گفت سیزده امام
یک ضد انقلاب یک وقتی به من رسید ده بیست سال پیش، من نمی شناختمش. ریشش را هم تراشیده بود! دم میدان شهدا و میدان امام حسین و آنطرف ها گفت: آقا چند تا امام داریم؟ میخواهم تفریح کنیم یک کم بخندیم. من فهمیدم این ضد انقلاب است. می خواهد من بگویم دوازده تا بگوید پس چرا به امام(ره) می گویند امام. من بازاری ام. تا گفت: چند تا امام داریم؟ من گفتم سیزده تا، دیگر حرف نزد. فهمید من بازاری ام. فهمیدم که اگه بگویم دوازده تا گرفتار می شوم حالا باید به او بفهمانم که امام یعنی پیشوا. به امام موسی صدر هم می گفتند امام. به آیت الله بروجردی هم می گفتند امام. مثل اصطلاح آیت الله، در ممالک عربی به عالم می گویند امام. وگرنه ائمه اطهار دوازده تا هستند. این امام غیر آن امام است. این ضد انقلاب می خواست اذیت کند. من هم گفتم سیزده تا! یاد بگیرید. بازاری باشید. این ها فهم ندارند.
وَقَالُوا... و گفتند اشرار به اهل ایمان... بت های خودتان را رها نکنید... «لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ...» بت های خودتان را رها نکنید... «وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا ...» ود و سواع اسم بت هایشان بوده ... «وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا...» این ها اسم بت است. ذکر خاص بعد از عام هست. یعنی بتهای مخصوص و مهم را رها نکنید. خدای بزرگ داشتند، خدای کوچک داشتند.
«وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا...» با این حرفهایشان خیلی مردم را گمراه کردند. اشرار و دشمن. خیلی از مردم آماده بودند برای اینکه ایمان به نوح بیاورند. «وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا...» کلام حضرت نوح است: خدایا برای ظالمین زیاد نکن مگر گمراهی... لذا بعد نفرین کرد و... «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا» که غرق شدند همه اهل دنیا مگر عدهای که به حضرت نوح ایمان آوردند و به کشتی سوار شدند. بقیه، تمام عالم را آب برد، این ها را هم همه را از بین برد. ما از نسل آن افرادی هستیم که سوار کشتی شدند.
خبرگزاری دانشجو



سنگ قبر آنه ماری شیمل مستشرق آلمانی
بر روی سنگ قبر آن ماری شیمل با خط زیبای نستعلیق این کلمه نورانی از امیر المؤمنین نقش بسته است که: الناس نیام فاذا ماتوا انتبهو; مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.

1- هر وقت در زندگیات گیري پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ي یار است.
2- زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدي برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3- اگر غلام خانهزادي پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزي غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمري روزي خدا را خوردن، جا ندارد براي روزي فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4- گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه اي؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5- موت را که بپذیري، همه ي غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوي، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ي آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله براي مردن.
6- اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7- تربت، دفع بلا میکند و همه ي تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهري بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8- هر وقت غصه دار شدید، براي خودتان و براي همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9- تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاري، تو ستّاري، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاري، خودت ستّاري، خودت رحما نی و… . کار محبت همین است.
10- با تکرار کردن کارهاي خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11- خدا عبادت وعده ي بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزي سال هاي بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ي بعد زنده باشیم.
12- لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردي، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13- ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادي امن سر در می آوري. هر وقت خواستی از کسی یا چیزي تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدي رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ي اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهاي عالم لا اله الا الله
14- دل هاي مؤمنين كه به هم وصل ميشود، آب كُر است. وقتي به علــي عليه السّلام متّصل شد، به دريا وصل شده است. . . شخصِ تنها ، آب قليل است و در تماس با نجاست نجس مي شود ، ولي آب كُر نه تنها نجس نمي شود ، بلكه متنجس را هم پاك مي كند. "
15- هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزي باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ي دلت را تصرف کند
... رازی که به خون فاش میشود
اربعین راز سربهمهریست که هنوز گویا زمان افشای آن نرسیده است؛ اربعین محشر کبراییست که هنوز تجربهی بشر لیاقت حضورش را نیافته است؛ اربعین را از قاب تصویر تلویزیونها و از روزن رسانهها نمیتوان دید! باید مزهاش کنی تا بفهمی چه مینویسم؟
اربعین ...
فراز پایانی "حاشیه نوشت یکی از حاضران در پیاده روی اربعین"

شهید غلامعلی پیچك در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است:
"جنازه مرا بر روی مین ها بیندازید، تا منافقین فكر نكنند، ما در راه خدا از جنازهمان دریغ داریم، به دامادی دو ماهه من ننگرید، دامادی بزرگی در پیش داریم."


اهمیت عید غدیر تا آنجایی است که ائمه معصومین(ع) اهتمام ویژهای به آن داشتند و آن عید فرخنده را با نامهای گوناگون گرامی میداشتند، در ادامه به برخی نامها یا صفتهای عید غدیر خم از منظر اهلبیت علیهمالسلام اشاره میشود:
*بزرگترین عید خدا
امام رضا(ع): وهو عیدالله الاکبر (الغدیر، جلد 1، صفحه 286)
* روز گشایش
امام على(ع): هذا یوم فیه وقع الفرج (مصباح المتهجد، صفحه 700)
* روز خشنودى پروردگار
امام صادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (بحارالانوار، جلد 98، صفحه323 )
* روز زبونى شیطان
امام رضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان (همان)
*روز مشعل فروزان دین
امام صادق(ع): یوم منار الدین أشرف منهما
*روز بپا خاستن
امام صادق(ع): ذلک یوم القیام (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 323)
*روز شادمانى
امام صادق(ع): انه یوم السرور (الغدیر، جلد 1، صفحه 286)
*روز لبخند
امام رضا(ع): و هو یوم التبسم (المراقبات، صفحه 257)
*روز راهنمایى
امام على(ع): هذا یوم الارشاد (مصباح المتهجد، صفحه 700)
*روز بلندى گرفتن منزلت شایستگان
امام على(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (همان)
* روز روشن شدن دلایل خدا
امام على(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج
*روز آزمایش بندگان
امام على(ع): هذا یوم محنة العباد (همان)
*روز راندن شیطان
امام على(ع): وهو ... یوم دحر الشیطان (همان)
*روز آشکار کردن حقیقت
امام على(ع): و هو یوم الایضاح (همان)
*روز بیان کردن حقایق ایمان
امام على(ع): وهو ... یوم البیان عن حقایق الایمان(همان)
*روز ولایت
امام رضا(ع) در حدیثى مفصل، روز غدیر را روز عرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفى مىکند. (المراقبات، صفحه 257)
*روز کمال دین
امام على(ع): وهو ... یوم کمال الدین (مصباح المتهجد، صفحه 700)
*روز جداسازى حق از باطل
امام على(ع): هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون (همان)
*روز برهان
امام على(ع): وهو ... یوم البرهان(همان)
*روز منصوب شدن امیرمؤمنان(ع)
امام صادق(ع): الیوم الذى نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)... (الغدیر، جلد 1، صفحه 285)
* روز گواهى و گواهان
امام على(ع): وهو ... یوم الشاهد و المشهود (مصباح المتهجد، صفحه 700)
*روز پیمان
امام على(ع): وهو ... یوم العهد المعهود (همان)
*روز میثاق
امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 321)
*روز آراستن
امام رضا(ع): روز غدیر، روز زینت است. (المراقبات، صفحه 257)
*روز قبولى اعمال شیعیان
امام رضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة (المراقبات، صفحه 257)
.jpg)
امام باقر(ع) می فرمایند:
- با منافق به زبانت سازگاری نما و با مؤمن خالصانه دوستی كن و اگر یك یهودی همنشینت شد، به نیكی رفتار كن.
- آمیختگی هیچ چیزی به چیز دیگر نیكوتر از آمیختگی حلم با علم نیست.
- تمامی كمال دانش اندوزی در دین و بردباری بر ناگواری و اندازه داری مخارج زندگی است.
- به خدا سوگند كه خودخواه با ردای (عظمت) خدا به ستیزه برخاسته است.
- روزی امام محمد باقر(ع) به آنان كه در محضرش بودند فرمود: مردانگی چیست؟ آنان هر یك اظهار نظری كردند؛ آنگاه امام(ع) فرمود: مردانگی آن است كه زیاده نخواهی كه خوار گردی و اظهار فقر ننمایی كه تهیدست گردی و بخل نورزی كه دشنام شنوی و نابخردی نكنی كه دشمن یابی؛ پس آنگاه از امام پرسیده شد كه چه كسی بر این كار تواناست؟ پس آن حضرت فرمود: آن كس كه دوست دارد چون مردمك در چشم و همانند مشك در عطرها و بسان خلیفه روزگار شما باشد.
در نگاهی به رویدادهای ماه ذیالحجه اتفاقات و حوادث تلخ و شیرین بسیار مهمی را مشاهده میكنیم كه یكی از آنها خطبه حضرت عباس(ع) در هفتم این ماه در سال ۶۰ هجری است.
خطبه حضرت عباس در هفتم ذیالحجه سال ۶۰ هجری بر فراز كعبه در یوم الترویه و قبل از حركت كاروان اباعبدالله(ع) به سمت عراق به شرح زیر است:
هفتم ذیالحجه
حمد خدایی را سزاست كه این بیت را به بركت قدوم پدر او ( اشاره به امام حسین علیه السلام ) شرافت داد.
بیتی كه تا دیروز خانه خدا بود و امروز به این شرافت ( امیرالمومنین) قبله گردیده است
ای كافران فاجر و فاسق !
آیا راه را برای ادامه حج امام نیكان مانع میشوید؟
چه كسی از او به كعبه سزاوارتر است؟
چه كسی از او به كعبه نزدیكتر است ؟
اگر حكمتهای آشكار و اسرار والای و امتحانات الهی نبود؛ این بیت الهی بود كه به طواف امام حركت میكرد. قبل از این كه امام به سوی آن حركت نماید مردم استلام حجر میكنند ولی این حجر است كه او را استلام مینماید و اگر خواست مولای من بر پایه مشیت الهی نبود هر آینه مانند باز شكاری غضبناك كه بر گنجشكهای در حال پرواز هجوم میآورد به شما حمله میبردم و جان شما را میگرفتم.
ای قوم ترسو
آیا قومی را میترسانید كه تفریحشان در كودكی بازی با مرگ است.
پس چگونهاند در مردانگیشان ؟
و قسم میخورم كه به جای قربانی كردن حیوانات، عزیزانم را برایش فدا كنم.
هیهات !!!
ببینید و به دقت نظاره كنید كه رهرو چه كسی هستید؟
كسی كه دائم الخمر است یا كسی كه صاحب حوض كوثر است؟
كسی كه در خانه او آواز خوانهای مست هستند یا كسی كه اهل خانهاش محل نزول وحی و قرآن است؟
كسی كه در خانهاش جای آلات لهو و لعب و پلیدیهاست و یا كسی كه خانهاش محل پاكیها و آیات الهی است؟
شما در گمراهی شدیدی واقع شدهاید كه قریش در آن واقع شد، زیرا آنان میخواستند كه رسول الله را به قتل برسانند و شما میخواهید كه فرزند دختر پیامبرتان را به قتل برسانید.
و هیچ گاه این امر امكانپذیر نبود تا وقتی كه امیرالمومنین علیه السلام زنده بود.
چگونه برای شما كشتن ابا عبدالله الحسین علیه السلام ممكن است تا مادامی كه من از ذریه علی علیه السلام زندهام؟
بیایید تا شما را به مقصودی كه برای آن جمع شدهاید راهنمایی كنم، به قتل من اقدام كنید، كه این تنها راه برای رسیدن به قتل ابی عبدالله است.
گردن مرا بزنید، تا مراد شما حاصل شود.
خداوند شما را به مقصودی كه دارید نرساند و عمرهای شما را كوتاه و فرزندانتان را مشتت و پراكنده نماید و شما و اجدادتان را لعنت كند.
بعلاوه در هفتم ذیالحجه سال ۱۱۴ ه. ق. امام باقر(ع) توسط هشامبنعبدالملك مسموم و به شهادت رسیدند.
همچنین در این روز امام كاظم(ع) در حالی كه در غل و زنجیر بسته بودند به زندان بصره منتقل كردند و پس از مدت یكسال آن حضرت را به بغداد بردند.
وقایع هشتم ذیالحجه
۱- توطئه ترور امام حسین(ع)
در هشتم ذیالحجه سال ۶۰ هجری به دستور یزید ملعون ۳۰ نفر از شیاطین بنی امیه برای دستگیری و یا كشتن امام حسین(ع) از شام به بهانه حج وارد مكه شدند.
۲- دعوت عمومی حضرت مسلم در كوفه
در این روز حضرت مسلم دعوت خود را برای امام حسین(ع) در كوفه آشكار كرد كه كوفیان نفاق خود را آشكار كردند.
۳- حركت امام حسین (ع) از مكه به عراق
در این روز در سال ۶۰ هجری امام حسین(ع) از مكه به سمت عراق حركت كردند و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است بنابر قول آن حضرت در روز نهم ذیالحجه از مكه به طرف عراق حركت كردند.
نهم ذیالحجه
در این روز یكی از مهمترین اتفاقات واقع شدن روز عرفه ثبت شده است. كه در شب و روز عرفه زیارت امام حسین(ع) مستحب است و سفارش فراوانی شده است.
همچنین در چنین روزی در سال ۶۰ هجری جناب مسلمبن عقیل(ع) به منزل طوعه رفتند و در روز عرفه سال ۶۰ ایشان و هانیبنعروه را در كوفه شهید كردند.
از جمله رویدادهای دیگر در ماه ذیالحجه میتوان به عیدقربان، عیدغدیر، ولادت امام هادی(ع)، روز مباهله، روز خاتمبخشی حضرت علی(ع)، شهادت امام باقر(ع)، شهادت حضرت مسلم و هانی در كوفه، وفات علیبنجعفر(ع)، روز عرفه، شقالقمر، ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه و ... اشاره كرد.

:: نامه یک فرماندار به امام صادق علیه السلام و پاسخ آنحضرت ::
نجاشی از چهره های شایسته و با ایمان است، قدرت او را مست نکرد و به آفت غرور و غفلت و خودکامگی گرفتارش نساخت. عبدالله بن سلمان نوفلی آورده است که:
در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم که غلام و پیام رسان نجاشی وارد شد و نامه فرماندار اهواز را به محضر آن حضرت تقدیم داشت که اینگونه بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند به سرورم طول عمر عنایت فرموده و مرا فدای او گرداند و هرگز مبادا که ناخوشایندی برای شما بنگرم ان شاء الله. و خدای برآورنده این دعا و توانای بر این خواسته است.
اما بعد:
سرورم! من به فرمانداری اهواز مبتلا شده ام اگر این را برایم خیر و مصلحت می دانید تقاضا می کنم برنامه کار و حدود و مقررات آن را برایم ترسیم و تعیین فرمایید تا من با تمسک بدان و با عمل براساس آن به خدا و پیامبر نزدیک گردم.
تقاضایم این است که آنچه را برای من وظیفه می دانید و عمل بدان را شایسته می نگرید به طور فشرده برایم مرقوم دارید تا برایم روشن بشود که چگونه بذل و بخشش کنم؟
زکات را در کجا مصرف نمایم و به چه کسی بدهم؟ با چه کسانی مأنوس شوم و به چه کسانی اعتماد کنم و بگروم؟
رازها و اسرار خویشتن را به چه کسانی بسپارم؟ و ...
سرورم! شما حجت خدا هستید و امین او در روی زمین، نعمت خدا برای همیشه بر شما مستدام باد!
فرماندار اهواز
نجاشی
پاسخ ششمین امام معصوم به فرماندار اهواز
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای تو را مورد لطف و عنایت خویش قرار داده و تحت رعایت خویش حفظ کند، چرا که اوست که تنها توانا بر این کار است.
اما بعد:
سفیر تو نامه ات را برای من آورد آن را خواندم و نظرت را با خواسته ات دریافت داشتم و بر این اندیشه ام که تو به ولایت و حکومت اهواز مبتلا شده ای.
این فرمانداری و پست تو هم مرا شادمان نمود و هم اندوهگین، اینک به یاری خدا دلایل هر دو را برایت می نویسم.
دلایل شادمانی :
اما خوشحالی و سرورم از آن جهت است که بدان امید هستم که خداوند گرفتاری و رنج یکی از دوستان دودمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به وسیله تو برطرف و آنان را به سبب تو عزیز و سربلند ، برهنه ای را بپوشاند و ناتوانی را توانا گرداند و آتش تفرقه و پراکندگیشان را به وسیله تو خاموش سازد،اینها مرا شادمان می سازد.
دلایل اندوهگینی :
اما آنچه اندوهگینم می سازد و بر تو نگرانم می کند این است که در اوج قدرت و ریاست ،بر دوستی از اهل بیت سخت بگیری و آنگاه بوی بهشت به مشامت نرسد.
من آنچه را خواسته ای فشرده آن را برایت می نگارم تا اگر بدان عمل کنی و از حدود و مرزهای آن تجاوز نکنی در زندگی و دیداری ات به سلامت بمانی،ان شاء الله.
هان ای عبدالله! بنده خدا ! پدرم از پدران گرانقدرش و آنان از امیرالمؤمنین و او نیز از پیامبر خدا روایت فرمود که:
« هرکس از برادر مؤمن خویش مشورت و تبادل نظر بخواهد و با او مشورت کند اما وی صلاح او را نگوید، خداوند عقل را از او سلب می کند.»
بر این اساس من به تو انسان حقجویی که دیدگاه مرا خواسته ای، رأی و نظرم را باز می گویم اگر عمل کنی از آنچه تو را می ترساند، نجات یابی:
1- هان عبدالله! آگاه باش که نجات تو در گرو حفظ خونها و اذیت نکردن دوستان خدا و مدارا نمودن با مردم و زیردستان و معاشرت شایسته با آنان و با نرمش در اوج قدرت و مدارای با مافوق و فرستادگان اوست.
همواره از خوزی اهواز بر حذر باش چرا که پدرم از پدرانش و آنان ازامیرالمؤمنان علیه السلام آورده اند که:
« لا یثبت الایمان فی قلب یهودی و لا خوزی.
ایمان در قلب یهودی و خوزی تثبیت نمی گردد. »
2- اما کسی که تو باید با او مأنوس باشی و به او اعتماد و اطمینان نمایی و کارهایت را به او واگذار کنی، باید چنین فردی یک شیعه امین و درستکار و پرواپیشه و موافق مذهب و راه و رسم تو باشد، از این رو یارانت را بشناس و هر دو گروه را آزمایش نما آنگاه که در آنها رشد و هدایت یافتی دیگر خود می دانی.
3- از دادن جایزه و هدیه به شاعران چاپلوس یا متملقان و گزافه گویان و پرده دران و عناصر بی محتوایی که بسان دلقکها عمل می کنند بپرهیز و همانندش را در راه خدا بده.
جایزه ها و بخششها و نشانها و مدالهایت به افسران، درجه داران، فرماندهان، سفیران، نزدیکان، نامه رسانان و رازداران نگهبانان و سربازان، باید تنها برای خدا و در جهت خشنودی او باشد.
4- بخششها و صدقه ها و هزینه سفر حج و لباس نماز و هدیه و صله ات در راه خدا و همه از بهترین و پاکترین کسب مال تو باشد. کوشش کن که طلا و نقره ای ذخیره نسازی تا از آنان باشی که این آیه شریفه هشدار می دهد:
« والذین یکنرون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم ... .»
و هرگز حلوا و زیادی غذاهایی را نادیده نگیر که بر شکمهای گرسنه مصرف می کنی چرا که به سبب آن غضب و خشم خدا را فرو می نشانی.
و هشدار که از پدرم و او از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده اند که: پیامبر گرامی به یارانش می فرمود:
« کسی که خود سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، به خدا و روز رستاخیز ایمان نیاورده است.»
پس گفتند: « ای پیامبر خدا ! اگر چنین باشد ما گرفتار هلاکت شده ایم.»
که فرمود: « از مازاد بر مصرف و زیادی خرما و روزیتان و نیز لباسهای اضافی خویش به نیازمندان هدیه کنید و با این کمک و ایثار، خشم خدا را فرو نشانید.»
عبدالله ! من تو را از بی اعتباری دنیا و سستی آن و بر آنچه نسبت به گذشتگان و پیروانشان از آن رفته است،آگاه می سازم.
پدرم روایت فرمود که: آنگاه که امام حسین علیه السلام به سوی کوفه، حرکت کرد، ابن عباس آمد و گفت: « به حق خویشاوندی سوگندت می دهم که مبادا شما همان شهیدی باشی که پیامبر خبر داده است که در کربلا به خون می غلطد.»
آن حضرت در پاسخ فرمود:
« ابن عباس! من به شهادتگاه خویش از تو آگاهترم و تنها جویای فراق این دنیای زشتی هستم که امویان ساخته اند.
پسر عباس! آیا تو را به روایتی از امیرالمؤمنان آگاه سازم که در مورد دنیا چه فرمود؟»
ابن عباس پاسخ داد: « آری پسر پیامبر!»
و آنگاه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرد که می فرمود:
من در فدک مشغول کار بودم که ناگاه زنی دلربا و بسیار جذاب به سوی من آمد همانگونه که من بیل در دست و به کار اشتغال داشتم او خود را در اوج زیبایی و شکوه به من نمایاند، چنان بود که زیباتر از زنان قریش ...
و به من گفت: « هان ای پسر ابی طالب! آماده ای مرا به عقد خویش درآوردی؟ تا تو را از زحمت کار بی نیاز سازم و به گنجهای زمین و زمان رهنمونت شوم و پادشاهی گیتی را برای همیشه به نام تو زنم و پس از تو به نام فرزندانت؟»
من از او پرسیدم: « بانو تو کیستی تا تو را از خاندانت خواستگاری نمایم ؟»
پاسخ داد: « من دنیا و زر و زیور و قدرت و شوکت آن هستم.»
تا او را شناختم گفتم:
« برو و شوهری جز من بخواه.»
برو این دام بر مرغ دگر نه!
و به کارم و بیل و مزرعه ام رو آوردم و اینگونه سرودم: لقد خاب من غرته دنیا دنیه و ماهی ان غرت قرونا بتأمل؟
اتتنا علی زی العزیز ثنیه و زینتها فی مثل تلک الشمائل
فقلت لها غری سوای فاننی عروف عن الدنیا و لست بجاهل
و ما انا والدنیا فان محمدا" احل صریعا بین تلک الجنادل
و هیهات اتتنی بالکنوز و ردها و اموال قارون و ملک القبایل
الیس جمیعا" للفناء مصیرها و یطلب من خزآنها بالطوائل
فغری سوای اننی غیر راغب بمالک من ملک و عز و تائل
فقد قنعت نفسی بما قد رزقته فشانک یا دنیا و اهل البطائل
فانی اخاف الله یوم لقائه واخشی عذابا" دائما" غیر زایل
به راستی کسی که دنیا او را فریب دهد زیانکار است
و دنیا جز فریب دهنده عصرها و نسلهای گذشته نیست.
دنیا در چهره زیباترین دختر قریش « ثنیه» نزد من آمد
که زینت و آرایشش همانند چهره های زیبارویان بزک کرده بود.
به او گفتم: برو دیگری را فریب ده
چرا که من به شگردها و فریبکاریهای تو آگاهم و از تو غافل نیستم.
راستی! من کجا و دنیا کجا؟
در حالی که پیامبر بزرگ،محمد صلی الله و علیه و آله و سلم به دنیا دل نبست و اینک از جهان رخت بربسته است.
شگفتا از فریب دنیا که گنجینه ها و زر و زیور خویش را برای من آورده بود
در حالی که اموال و ثروتهای قارون و املاک و باغات مردم را از آنان گرفته است.
مگر نه این است که ثروت تمامی آنان رو به نابودی می نهد و زراندوزان و گردآورندگان و انحصارگران ارزشهای مادی دنیا به حساب فراخوانده می شوند؟
پس تو ای دنیا ! برو جز مرا فریب ده که من به تو دل نمی بندم و به ارزشهای تو همچون باغ و ملک و آب و حکومت تو ...
من خویشتن را به آنچه خدا روزیم ساخته است قانع نموده ام و تو در شأن تبهکاران و شرارت پیشگانی.
من از خدا و روز دیدار با او می ترسم و از عذابی که همیشگی است می هراسم از این رو به تو دل نمی بندم.
پس از امیرالمؤمنان علیه السلام همه امامان نور به آن گرامی تأسی و اقتدا کردند و به همین دلیل است که نه به چیزی آلوده شدند و نه به لغزشی گرفتار آمدند که همه اینها به شما رسیده است و خداوند جایگاه آنان را والا و بلند مرتبه داشت.
بدینسان من از جانب پیامبر راستگو و تصدیق شده و درست کردار تو را به مکارم دنیا و آخرت توجه دادم.
اینک اگر به آنچه تو را در این نامه ام دعوت کردم عمل کنی،اگر به سنگینی کوهها و امواج دریاها،گناه و لغزش داشته باشی امید که به راهی بروی که خدا تو را ببخشاید و از سر لطف خویش از تو بگذرد.
هان ای عبدالله ! مبادا که انسان با ایمانی را در قلمرو حکومت بترسانی ، پدرم از پدرش و او نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام روایت می کرد که:
« هرکس نگاه هراس آوری به فرد با ایمانی کند که او را بترساند، خداوند وی را در روزی که سایه بانی جز سایه لطف خدا نیست خواهد ترساند و تمامی اعضا و اندامهای او را به صورت ذره ذره و حشرات بیابان محشور خواهد ساخت تا به جایگاهش وارد گردد.»
و نیز پدرم از پدرانش و آنان نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام و او از پیامبر روایت کرد که:
« هر کس گرفتاری و درماندگی فرد با ایمانی را برطرف سازد،خداوند روزی که سایه ای جز سایه لطف او نیست گرفتاریش را برطرف ساخته و در روز سخت رستاخیز به او منت می بخشد.»
و فرمود:
« کسی که حاجت و نیازی از برادر با ایمانش برآورد خدای خواسته های بسیاری که تنها یکی از آنها بهشت است برای او برآورده سازد و کسی که برادر با ایمان خویش را از برهنگی بپوشاند، خدای، او را از لباسهای بهشتی پوشانده و تا یک نخ از آن لباس اهدائیش بر تن برادر با ایمانش باقی است همواره در خشنودی خدا باشد.
و کسی که برادر مؤمن و گرسنه خویش را با غذایی سیر کند خداوند از بهترین غذاهای بهشتی او را سیر نماید.
و کسی که او را از تشنگی سیراب سازد خداوند تشنگیش را با شربت ویژه و دست نخورده بهشت رفع کند.
و کسی که برادر مؤمن خویش را خدمت کند خداوند او را به وسیله پسران پرطراوت و خوش اخلاق بهشت خدمت نموده و وی رابا دوستان پاک و پاکیزه اش همنشین گرداند.
و کسی که بار برادر با ایمان خویش رابه دوش کشد و بردارد خداوند او را بر مرکب بهشتی سوار کند و در روز رستاخیز در برابر فرشتگان مقرب بر چنین بنده ای مباهات کند.
و کسی که برای برادر با ایمانش همسری را برگزیند و وسیله ازدواج او را فراهم سازد تا برای او مونس زندگی شود و وی به آن همسر دلخوش و مأنوس گردد و پشتوانه و پشتیبان زندگیش باشد،خداوند حوریان بهشتی را به ازدواج او درآورد و او را با کسی از شایستگان و راستگویان و صدیقین که او آرزو داشته است،همنشین و مأنوس سازد.
و کسی که برادر با ایمان خویش را که حاجت و نیازی به وی دارد در منزلش دیدار کند از دیدار کنندگان خدا محسوب می گردد و بر خداست که زائر خویش را گرامی بدارد.»
عبدالله! پدرم از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنان و او از پیامبر گرامی علیهم السلام آورده است که به یارانش می فرمود:
« هان ای مردم! کسی که به زبانش ایمان آورده اما به دل ایمان نیاورده باشد، مؤمن نیست.
هان ای مردم! لغزشهای دیگران را دنبال نکنید که هر کس در پی لغزش و اشتباه انسان با ایمانی باشد، خداوند روز رستاخیز لغزشهای وی را تعقیب و او را در عمق خانه اش رسوا سازد.»
و نیز از او آورده اند که فرمود:
« خداوند از انسان با ایمان پیمان گرفته است که رفتارش و گفتارش را تصدیق کند و با دشمن خویش انصاف به خرج دهد و خشم خود فرو نشاند مگر به دفاع از خویش در برابر اتهامات، چرا که هر مؤمنی در زندگی کوتاه دنیا زبانش را از نارواها برای آسایش جاودانه بهشت می بندد و کنترل می کند ... .»
و نیز پدران گرانقدرم از پیامبر آورده اند که فرمود:
« فرشته وحی از جانب خدا آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدای سلامت می رساند و می فرماید: برای انسان با ایمان نامی از نامهای خویش (مؤمن) برگزیدم از این رو مؤمن از من است و من از مؤمن،هر کس به مؤمنی اهانت روا دارد به پیکار با من برخاسته است.»
و نیز آورده اند که فرمود:
« علی جان! تا باطن کسی را ننگری و نشناسی با او مناظره منما چرا که اگر کسی درونش خوب و پاکیزه باشد دوست خداست و خداوند دوست خویش را خوار نمی سازد ... .»
و نیز از او آورده اند که فرمود:
« کمترین مرحله کفر این است که مردی از برادران خود کلمه و سخنی را بشنود و آن را حفظ کند که روزی او را به کیفر آن رسوا سازد چنین کسانی نجات نخواهد یافت.»
و آورده اند که فرمود:
« کسی که درباره فرد با ایمانی چیزی را بگوید که با چشم دیده و یا با گوش خود شنیده است تا بدین وسیله او را نکوهش نموده و از او عیبجویی کند و او را کوچک سازد چنین کسی از همانهایی است که خدای در مورد آنان فرمود:
کسانی که دوست می دارند زشتیها را در میان مؤمنان پخش کنند برای آنان عذابی دردناک خواهد بود.»
« ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم.»
هان ای عبدالله! و نیز پدران گرانقدرم از نیای کبیرم پیامبر آورده اند که فرمود:
« کسی که از برادر با ایمانش سخنی بگوید و بخواهد با آن سخن او را از نظرها بیندازد خداوند او را به گناه وی مجازات کند تا دلیل آن را بیاورد و راه نجان برای خود بجوید که نخواهد توانست.
و کسی که برادر با ایمان خود را شادمان سازد پیامبر را شادمان ساخته است و کسی که پیامبر را شادمان کند خدا را شادمان ساخته.
و کسی که خدای را شادمان سازد بر اوست که وی را وارد بهشت کند.»
و تو را ای عبدالله! باز هم به پروای از خدا و انجام اطاعت او و چنگ زدن به ریسمان او و چنگ زدن به ریسمان او سفارش می کنم، کسی که به ریسمان هدایت او چنگ زند به راه راست هدایت شده است از این رو از خدا پروا کن و خشنودی هیچ کس را بر خشنودی او مقدم مدار و به جای خشنودی او مگیر.
این وصیت خدا به مردم است و جز این را نخواهد پذیرفت.
و آگاه باش که کسی به چیزی بزرگتر از تقوا موظف و نکلف نیست و این سفارش ما خاندان پیامبر است و اگر می توانی از دنیا و ارزشهای مادی چیزی را به دست نیاوری که فردا از آن سئوال شوی،چنین کن.
عبدالله ابن سلیمان آورده است که:
وقتی این نامه مبارک به نجاشی رسید و آن را مطالعه کرد،گفت:« بخدایی که جز او معبودی نیست تمام مطالب آن درست، عالی و نجات بخش است و هر کس بدان عمل کند نجات خواهد یافت.» و خود تا زنده بود می کوشید مطابق او عمل کند.

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايــي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازايي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
دريـاب ضـعـيـفـان را د ر وقــت توانايـــي
ديشب گله از زلفش با باد همي كردم
گفتــا غلـطي بگــذر زين فـكرت سودايـــي
صد باد صبااينجا با سلسله مي رقصند
ايـن اسـت حريـف اي دل تا باد نپيـمايــــي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كــز دست بخـواهـد شــد پاياب شكـيبايـــي
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخسـاره به كس ننمود آن شاهد هرجايـي
ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست
شمــشاد خـرامـان كــن تا بــاغ بــيارايـــي
اي درد توام درمان در بستر ناكامي
وي ياد توام مـونس در گوشه ي تنهــايــي
در دايره ي قسمت ما نقطه ي تسليمي
لطف آنچه تو انديشي حكم انچه تو فرمايي
فكر خود و راي خود در عالم رندي نيست
كفـراست درين مذهب خودبيني و خودرايي
زين دايره ي مينا خونين جگرم مي ده
تا حـل كنــم اين مشـكل در ساغـر مينايـــي
حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد
شاديت مبــارك باد اي عاشــق شـيــدايــي

::نامه امام صادق علیه السلام به فرماندار اهواز ::
یحیی بن خالد برمکی ا ز وزرای دستگاه عباسی و از عناصر خودکامه بود.
او یکی از منشیان خویش را به عنوان فرماندار و حاکم اهواز برگزید و با قدرت و امکانات به منطقه فرستاد. این مرد پس از استقرار در اهواز به برخی از مردم از جمله جناب « یقطین» پدر علی بن یقطین مالیات سنگین و تحمل ناپذیری مقرر داشت به گونه ای که پرداخت آن برایش صعب و ناممکن می نمود.
او در راه چاره جویی و دفاع از خویش ، کشف کرد که حاکم اهواز ، در دل، از ارادتمند به خاندان وحی و رسالت،از جمله حضرت صادق علیه السلام است به همین جهت از فشار مالیات سنگین او به خدا و ولی او حضرت صادق پناه برد و آن گرامی در نامه کوچکی به فرماندار اهواز چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
« ان لله فی ظل عرشه ظلا" لایسکنه الا من نفس عن اخیه کربه او اعانه بنفسه او صنع الیه معروفا" و لو بشق تمره و هذا اخوک
و السلام. »
« به راستی که خداوند در زیر عرشش سایه های آرام بخش وصف ناپذیری دارد که در آن سایه ها تنها سه گروهی مسکن می گزینند:
1- کسی که اندوهی از برادر هم دین خود برطرف سازد.
2- یا کسی که او را با جان و دل خویش مدد رساند.
3- و یا کسی که در حق برادر مؤمن خویش احسانی نماید گرچه به اندازه یک دانه خرما. و آگاه باش که حامل نامه برادر توست!
والسلام. »
آنگاه آن امام معصوم نامه خویش را مهر کرد و به « یقطین» داد و فرمود:
« نامه را به وی برسان.»
او می گوید: به سوی اهواز حرکت کردم و پس از رسیدن به مقصد شبانه به در خانه فرماندار رفتم. یکی از خدمتگزارانش درب را گشود به وسیله او پیام دادم که: « فرستاده صادق آل محمد ( ص ) هستم.»
فرماندار با شنیدن نام مبارک امام صادق علیه السلام خود به سوی من شتافت و سلام کرد، میان دو چشم مرا بوسید و گفت:
« سرورم، شما فرستاده،مولایم امام صادق هستید؟»
گفتم: « آری!»
گفت: « بفرمایید!» و دست مرا گرفت و به منزل راهنمایی کرد در جای خود نشانید و در برابر من مؤدب و منظم نشست و گفت:
« بگو از مولایم حضرت صادق علیه السلام که چگونه بودند؟»
گفتم: « سپاس خدای را بخیر و سلامت.»
گفت: « شما را به خدا.»
گفتم: « آری!»
نامه را به او تسلیم کردم بر روی چشم خود نهاد و آن را خواند وگفت:
« برادر عزیز! کارت را بگو!»
گفتم: « در دیوان مالیات شما برای من مبلغ سنگینی همچون یک میلیون درهم مالیات نوشته اند و این یعنی ورشکستگی من.»
دفتر را خواست و مالیات را قلم گرفت و به دنبال آن دستور منع تعقیب صادر کرد.
سپس اموال شخصی، حیوانات ، احشام ، نوکر و غلام و حتی لباسهای خویش را با من به طور مساوی تقسیم کرد و پرسید:
« آیا شادمان شدی؟»
گفتم: « آری ، بخدا سوگند! هم اندوهم را زدودی و هم شادمانم کردی !»
موسم حج فرا رسید در اندیشه پاسخ به نیکی و احسان او بودم به همین جهت به نیابت او به حج رفتم تا او را دعا کنم در مسیر راه به محضر حضرت صادق علیه السلام شرفیاب گشتم. او را بسیار شادمان دیدم از من پرسید:
« یقطین! کارت با فرماندار اهواز به کجا رسید؟»
گفتم: « سالار من! این مرد با من بهتر و پرمهرتر از یک برادر رفتار کرد،
اولا" : مرا از اندوه مالیات سنگین رهانید.
ثانیا" : اموال و موجودی خویش را با اصرار با من به طور مساوی تقسیم کرد.»
امام صادق علیه السلام تبسم کرد و اظهار خرسندی نمود.
گفتم: « سالار من! آیا کار این مرد شما راشادمان ساخت؟»
فرمود:
« آری! نه تنها مرا که پدران گرانقدر و نیای بزرگم محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدای را در عرش شادمان ساخت.»

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) یکی از عارفان نامی معاصر کشورمان است که سالهای نه چندان دور سخنان و موعظههای او در سطح شهر تهران شنیده میشد و افراد بسیاری در کلاس درس اخلاق وی حاضر میشدند.
در ادامه و به مناسبت فرا رسیدن پنجاه و یکمین سال رحلت شیخ رجبعلی خیاط به نکاتی درباره جلسات اخلاق این عارف نامی اشاره میشود که توسط یکی از شاگردان به رشته تحریر در آمده است.
از سلسله دروسی که شیخ رجبعلی خیاط میفرمودند:
شیخ رجبعلی نکوگویان را با خدایش پیمانی بود که هر چه میخواست به او عطا میکرد؛ این پیمان چنان درست و در راه خدا اجرا شد که منجر به این شد که افقی تازه برای درک و مفهوم خداشناسی چهره بنماید و خواننده یا بیننده را سرمست عشق الهی گرداند، «غیر از خدا هر آنچه بخواهی شکست توست» که سر فصل دنیای مفهوم را جلوهگر و انسان به اصل خود واقف میسازد و نور خدا را در رسیدن به کمال و دیدار معشوق سالک مشتاق و رهروی خستگی ناپذیر در گذشتن از قلل خداجویی و خدا خواهی میبیند.
چشم حرص و آز دنیا دار/ یا قناعت پر کند یا خاک گور
چند جمله که همواره مورد اشاره شیخ بود:
1. زنده باش و زندگی کن و بدان که حیات در حرکت و ممات در سکون است.
2. میداند شما و دنیای شما از مجموع ذراتی خلق شدهاند و خالق برای هر ذره جهان به این عظمت وظیفه خاصی قرار داده تا این نظم و شکوه را بیان کند و انسان از آن و گاهی در اثر غرور جزیی از آن است.
3. هستی به سرعت غیر قابل باوری در حرکت است و همین حرکت در اندام شما وجود دارد و کل عالم با این شتاب به سوی خدا روانند، در نتیجه چنان بیاندیشید و حرکت کنید که از میدان وسیع این مغناطیس خارج نشوید که خالق را بشناسید و به عظمت خود پی ببرید و این خلقت حیرت انگیز نامش انسان است، را از دست ندهید.
4. انسان الهی در وجود خویش خوی حیوانی را دربند میکند تا نیروی وجودی او پاک و سالم به کمال برسد، از نظر جهانبینی شیخ خشم و غضب و تندی و سرکشی انسانها را غافلگیر میکند، از تغییر این راه که ره سنان بیشماری در آن خفتهاند، آن است که نیکی و محبت را در وجود خود بیدار نگهدارید که اساس خوشبختی در همین عمل و اجرای آن است.
5. نیکی و احسان سختترین دشمن را دوست و دوستان را به سوی خداوند رهبری میکند.
6. ندای غیبی در درون دل مشتاق؛ مسیر الهی میافکند و به آرامش ابدی میرساند، لذا لطف و احسان به دیگر بندگان خدا در درجه اول به خود عامل باز میگردد که انسان بنده احسان است.
7. از خداوند جز کرامت و احسان و خیر و رحمت و محبت و بندهپروری و امور سازنده عملی صادر نمیشود.
8. خداوند خدای خیر و رحمت است، آن که شر میسازد، شیطان است.
9. انسان به توفیق خالق و خیر خداوند معنی زنده بودن و رحمانیت و ترحم و هر نوعی از دشمنی را درک و با آن مقابله میکند.
10. راهیان راه الهی با عشق و محبتی که در اعماق وجود دارد، میدانند که هر چه غیر خدا بخواهند موجب شکست و ناکامی آنان میشود.
11. شما خیال نکنید خالق کائنات را باید بیرون از دلتان پیدا کنید، بلکه او در وجود شما جلوه و مکان دارد، لذا خدا را در اعماق وجود خویش بیابید، از یکی از سالکان اهل عرفان و سیر و سلوک را پرسیدند: «خدا را در کجا بیابیم؟»، آن عارف بدو پاسخ داد: «در کجا گشتی که او را نیافتی؟!»
12. شیخ میگفت: «بر میخیزید و خود را برای نماز آماده میکنید، حمد و سوره را درست میخوانید، بدون اینکه متوجه مفاهیم و معانی کلمات شوید، پس معلوم است این نماز، نماز وظیفهای است و فقط کلمات را ادا میکنید».
13. فراموش نکنید که به قول سعدی هر نفسی که فرو میرود، ممد حیات است و چون باز میگردد مفرح ذات! در واقع سعدی مفهوم رحمت خداوند و راه رسم شکرگزاری را برای ما گفته است، ولی ما خوانده و نخوانده به راحتی از این جمله معرفتی و سلوکی گذشتهایم و کسی آن را برایمان معنی و تفسیر نکرده است.
14. به نظر میرسد از این پس غیر از شما شاگردان شخص دیگری با این مباحث معرفت شناسی و خداجویی به این نحو آشنا نشود، شما از رحمت و لطفی که در حقتان شده از جان و دل شاکر باشید، سعادت را به این آسانی به کسی نمیدهند، ایمان، خلوص، عاشقی و دنیای محبت لازم است تا خود را سالک این راه ببینید و ارزش خود را بدانید، بنگرید که مبدا خلقت چه عظمتهایی در وجود شما نهاده و شما از آن بیخبرید.
15. ایشان مطالبشان را یک بار میگفتند، آنها که اهل دل بودند، به خوبی درک میکردند و در پایان گفتند: برای شما نگفته و ندیدهای باقی نگذاشتم، ان شاءالله خدا یاری و راهنماییتان کند، مطمئن باشید هر چه از واجبالوجود طلب کنید، به شما با شرایط فوق خواهد رسید.

:: نامه مبارک حضرت عسکری علیه السلام به جناب ابن بابویه قمی ::
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر
سپاس از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است و فرجام نیک از آن تقوا پیشگان و بهشت از آن یکتاپرستان و آتش دوزخ برای انکارگران حق است و ستم جز بر ستمکاران روا نیست و معبودی نیست جز خداوندی که بهترین آفریدگار است. و درود و سلام بر محمد و دودمان پاک او باد!
اما بعد:
ای ابوالحسن علی بن حسین قمی! که شخصیت بزرگوار و مورد اعتماد ما هستی و امید که خداوند تو را به انجام کارهایی که خود می پسندد موفق داشته و از سر مهر و رحمت خویش فرزندانی شایسته کردار روزیت سازد.
من شما را به پروای از خدا و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و حقوق مالی خویش، سفارش می کنم چرا که نماز کسی که حقوق مالی خود را نپردازد پذیرفته نمی شود و نیز تو را به :
عفو و گذشت از گناهان و لغزشها،
فرو خوردن خشم،
پیوند با بستگان،
مواسات با برادران دینی،
تلاش در برآوردن حوایج آنان در خوشیها و ناخوشیها،
بردباری در برابر نادانان,
ژرف نگری در دین ،
استواری در کارها،
تعهد در برابر قرآن،
اخلاق شایسته،
دعوت به خوبیها و نهی از بدیها، توصیه می کنم.
خدا در قرآن می فرماید:
« در بسیاری از نجواهایشان سودی نیست مگر در سخن آنان که به صدقه دادن با نیکی کردن و یا آشتی جویی و اجتناب از همه زشتیها فرمان دهند.»
بر تو باد به انجام نماز شب! چرا که پیامبر گرامی سه بار امیرالمؤمنین علیه السلام را بدان سفارش فرمود و گفت:
« علی جان! بر تو باد به انجام نماز شب! کسی که نماز شب را سبک شمارد از ما خاندان پیامبر نیست»
از این رو به سفارشهای من به خوبی عمل کن و همه شیعیان مرا به انجام این دستورات توصیه و دعوت نما تا عمل کنند.
بر تو باد به شکیبایی و انتظار فرج! و بدان که شیعیان ما همواره در رنج و فشارند تا فرزندم مهدی علیه السلام ظهور نماید.
همو که پیامبر گرامی نوید او را داد که زمین و زمان را لبریز از عدل و داد خواهد ساخت.
آری! زمین را خداوند به هر کدام از بندگان شایسته اش که بخواهد به میراث می دهد و فرجام نیک و پیروزمندانه از آن تقواپیشگان است.
درود بر تو باد و بر همه شیعیان ما و رحمت خدا و برکات او بر شما باد!

امضاء زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
تو در این بین فقط میبافی
نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند!




قالَ عليه السلام : ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْ سْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ
فرمود: سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداى متعال مى باشد.
1- نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن
2- اهل تواضع كردن و فروتن بودن
3- صدقه و كارهاى خير بسيار انجام دادن
الْمُؤ مِنُ يَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ
فرمود: مؤ من در هر حال نيازمند به سه خصلت است : توفيق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسى كه او را نصيحت نمايد.
قالَ عليه السلام : مُلاقاةُ الاْ خوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إ نْ كانَ نَزْرا قَليلا
فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب - ، موجب صفاى دل و نورانيّت آن مى گردد و سبب شكوفائى عقل و درايت خواهد گشت ، گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد.
قالَ عليه السلام : إ يّاكَ وَ مُص احَبَةُالشَّريرِ، فَإ نَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ اءثَرُهُ
فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون كه او همانند شمشيرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود.
قالَ عليه السلام : كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللّهُ كافِلُهُ، وَكَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إ لى غَيْرِاللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إ لَيْهِ
فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسى كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست . چطور نجات مى يابد كسى كه خداوند طالبش مى باشد. هر كه از خدا قطع اميد كند و به غير او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى كند.
قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ اءعْيَتْهُ الْمَصادِرُ
فرمود: هركس موقعيّت شناس نباشد جريانات، او را مى ربايد و هلاك خواهد شد.
.
قالَ عليه السلام : مَنْ عَتَبَ مِنْ غَيْرِارْتِيابٍ اءعْتَبَ مِنْ غَيْرِاسْتِعْتابٍ
فرمود: سرزنش كردن ديگران بدون علّت و دليل سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت ، در حالى كه رضايت آنان نيز كسب نخواهد كرد.
قالَ عليه السلام : أ فْضَلُ الْعِبادَةِ الاْ خْلاصُ
فرمود: با فضيلت ترين و ارزشمندترين عبادت ها آن است كه خالص و بدون ريا باشد.
قالَ عليه السلام : يَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ كَنّيهِ
فرمود: زمان ولادت امام عصر عليه السلام بر مردم زمانش مخفى است ، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است . و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند؛ و او همنام و هم كنيه رسول خدا صلى الله عليه و آله است .
قالَ عليه السلام : عِزُّالْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ
فرمود: عزّت و شخصيّت مؤ من در بى نيازى و طمع نداشتن به مال و زندگى ديگران است .
قالَ عليه السلام : مَنْ أ صْغى إ لى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإ نْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَ إ نْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إ بليس فَقَدْ عَبَدَ إ بليسَ
فرمود: هركس به شخصى سخنران علاقمند و متمايل باشد، بنده اوست ، پس چنانچه سخنور براى خدا و از احكام و معارف خدا سخن بگويد، بنده خداست ، و اگر از زبان شيطان و هوى و هوس و ماديات سخن بگويد، بنده شيطان خواهد بود.
قالَ عليه السلام : لا يَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ
فرمود: كسى كه طالب رضايت خداوند متعال باشد، دشمنى ستمگران ، او را زيان و ضرر نمى رساند.
قالَ عليه السلام : مَنْ خَطَبَ إ لَيْكُمْ فَرَضيتُمْ دينَهُ وَ أ مانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إ لاّ تَفْعَلُوهُ تَكْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْ رْضِ وَ فَسادٌ كَبيرْ
فرمود: هر كه به خواستگارى دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتدارى او مطمئن مى باشيد با او موافقت كنيد وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگى در روى زمين خواهيد شد.
قالَ عليه السلام : لَوْسَكَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ
فرمود: چنانچه افراد جاهل و بى تجربه ساكت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمى شوند.
قالَ عليه السلام : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحا كانَ شَريكا فيهِ
فرمود: هر كه كار زشتى را تحسين و تأييد كند، در عِقاب آن شريك مى باشد.
قالَ عليه السلام : مَنِ انْقادَ إ لَى الطُّمَاءنينَةِ قَبْلَ الْخِيَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ
فرمود: هركس بدون تفّكر و اطمينان نسبت به جوانب (هر كارى ، فرمانى ، حركتى و...) مطيع و پذيراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده ؛ و نتيجه اى جز خشم و عصبانيّت نخواهد گرفت .
قالَ عليه السلام : مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إ فْتَقَرَالنّاسُ إ لَيْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ اءحَبَّهُ النّاسُ وَ إ نْ كَرِهُوا
فرمود: هر كه خود را به وسيله خداوند بى نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواى الهى را پيشه خود كند خواه ناخواه ، مورد محبّت مردم قرار مى گيرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.
قالَ عليه السلام : عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلّيا عَلَيْهِ السَّلامُ اءلْفَ كَلِمَةٍ، كُلُّ كَلِمَةٍ يَفْتَحُ اءلْفُ كَلِمَةٍ
فرمود: حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، يك هزار كلمه به امام علىّ عليه السلام تعليم نمود كه از هر كلمه اى هزار باب علم و مسأله فرعى باز مى شود.
قالَ عليه السلام : نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِيَّئَةٍ لاتُغْفَرُ
فرمود: خدمت و نعمتى كه مورد شكر و سپاس قرار نگيرد همانند خطائى است كه غيرقابل بخشش باشد.
قالَ عليه السلام : مَوْتُ الاْ نْسانِ بِالذُّنُوبِ اءكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْ جَلِ، وَ حَياتُهُ بِالْبِرِّ اءكْثَرُ مِنْ حَياتِهِ بِالْعُمْرِ
فرمود: فرارسيدن مرگ انسان ها، به جهت معصيت و گناه ، بيشتر است تا مرگ طبيعى و عادى ، همچنين حيات و زندگى لذّت بخش به وسيله نيكى و إ حسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بى نتيجه .
قالَ عليه السلام : لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَالاْ يمانِ حَتّى يُؤْثِرَ دينَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ يُهْلِكَ حَتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دينِهِ
فرمود: بنده اى حقيقت ايمان را نمى يابد مگر آن كه دين و احكام الهى را در همه جهات بر تمايلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد. و كسى هلاك و بدبخت نمى گردد مگر آن كه هواها و خواسته هاى نفسانى خود را بر احكام إ لهى مقدّم نمايد.
قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ
فرمود: بر شما باد به تحصيل علم و معرفت ، چون فراگيرى آن واجب و بحث پيرامون آن مستحبّ و پرفائده است . علم وسيله كمك به دوستان و برادران است ، دليل و نشانه مروّت و جوانمردى است ، هديه و سرگرمى در مجالس است ، همدم و رفيق انسان در مسافرت است ؛ و اءنيس و مونس انسان در تنهائى مى باشد.
قالَ عليه السلام : خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُالْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْ دَبِ زينَةُالْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُالْحِلْمِ
فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش علم و دانش است ، اءدب داشتن و اخلاق نيك زينت بخش عقل مى باشد، خوش روئى با افراد زينت بخش حلم و بردبارى است .
قالَ عليه السلام : تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى ، وَ اعْلَمْ أ نَّكَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَيْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ
فرمود: در زندگى ، صبر را تكيه گاه خود، فقر و تنگ دستى را همنشين خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت كن. و بدان كه هيچگاه از ديدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش كه در چه حالتى خواهى بود.
قالَ عليه السلام : مَنْ اءتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ
فرمود: هركس ركوع نمازش را به طور كامل و صحيح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.
قالَ عليه السلام : الْخُشُوعُ زينَةُالصَّلاةِ، وَ تَرْكُ مالايُعْنى زينَةُالْوَرَعِ
فرمود: خشوع و خضوع زينت بخش نماز خواهد بود، ترك و رها كردن آنچه (براى دين و دنيا و آخرت ) سودمند نباشد زينت بخش ورع و تقواى انسان مى باشد.
قالَ عليه السلام : الاْ مْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اءعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
فرمود: امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق الهى است ، هر كه آن ها را يارى و اجراء كند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مى گيرد و هر كه آن ها را ترك و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار مى گيرد.
قالَ عليه السلام : إ نَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اءنْفَسَهُ لِيَاءجُرَهُ عَلى ذلِكَ
فرمود: همانا خداوند متعال بهترين و عزيزترين ثروت و فرزند مؤ من را مى گيرد (و هلاك و نابود مى گرداند)، چون دنيا و متعلّقات آن بى ارزش است تا در قيامت پاداش عظيمى عطايش نمايد.
قالَ له رجل : اءَوصِنى بَوَصِيَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟
فَقالَ عليه السلام : صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ
شخصى به حضرت عرض كرد: مرا موعظه و نصيحتى كامل و مختصر عطا فرما؟ امام عليه السلام فرمود: اعضاء و جوارح ظاهرى و باطنى خود را از ذلّت و ننگ سريع و زودرس ، همچنين از آتش و عذاب آخرت ، در اءمان و محفوظ بدار.
قالَ عليه السلام : فَسادُالاْ خْلاقِ بِمُعاشَرَةِالسُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْ خلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ
فرمود: معاشرت و همنشينى با بى خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مى باشد.
قالَ عليه السلام : الاْ دَبُ عِنْدَالنّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لاغَيْرُ، وَ هذا لايُعْتَدُّ بِهِ مالَمْ يُوصَلْ بِها إ لى رِضَااللّهِ سُبْحانَهُ، وَالْجَنَّةِ، وَالاْ دَبُ هُوَ اءدَبُ الشَّريعَةِ، فَتَاءدَّبُوا بِها تَكُونُوا اءُدَباءَ حَقّا
فرمود: مفهوم و معناى ادب از نظر مردم ، تنها خوب سخن گفتن است كه ركيك و سبك نباشد، وليكن اين نظريّه قابل توجّه نيست تا مادامى كه انسان را به خداوند متعال و بهشت نزديك نگرداند.
بنابر اين ادب يعنى رعايت احكام و مسائل دين ، پس با عمل كردن به دستورات الهى و ائمّه اطهار عليهم السلام ، ادب خود را آشكار سازيد.
قالَ عليه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْ نْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْ نْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إ لى قَلْبٍ سَليمٍ
فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى كند: انصاف در معاشرت با مردم ، همدردى در مشكلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنويات .
قالَ عليه السلام : التَّوْبَةُ عَلى اءرْبَع دَعائِم : نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ اءنْ لايَعُودَ
فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است : پشيمانى قلبى ، استغفار با زبان ، جبران كردن گناه نسبت به همان گناه حقّاللّهو يا حقّالنّاس -، تصميم جدّى بر اينكه ديگر مرتكب آن گناه نشود.
قالَ عليه السلام : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْ بْرارِ: إ قامَةُالْفَرائِض ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم ، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّين
فرمود: سه چيز از كارهاى نيكان است : انجام واجبات الهى ، ترك و دورى از گناهان ، مواظبت و رعايت مسائل و احكام دين .
قالَ عليه السلام : وَ حَقيقَةُ الاْ دَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخيْرِ، وَ تَجافى خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْ دَبِ يَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَكارِمَ الاْ خْلاقِ فِى الدُّنْيا وَ الاَّْخِرَةِ، وَ يَصِلُ بِهِ اِلَى الْجَنَّةِ
فرمود: حقيقت ادب و تربيت عبارت است از: دارا بودن خصلت هاى خوب ، خالى بودن از صفات زشت و ناپسند.
انسان به وسيله اءدب - در دنيا و آخرت - به كمالات اخلاقى مى رسد؛ و نيز با رعايت اءدب نيل به بهشت مى يابد.
قالَ عليه السلام : إ نَّ بَيْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها كانَ آمِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّار
فرمود: همانا بين دو سمت شهر طوس قطعه اى مى باشد كه از بهشت گرفته شده است ، هر كه داخل آن شود و با معرفت زيارت كند -، روز قيامت از آتش در اءمان خواهد بود.
قالَ عليه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ
فرمود: هركس قبر عمّه ام حضرت معصومه سلام اللّه عليها را با علاقه و معرفت در قم زيارت كند، أ هل بهشت خواهد بود.
قالَ عليه السلام : مَنْ زارَ قَبْرَ اءخيهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ:
((إنّا أنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِالْقَدْرِ)) سَبْعَ مَرّاتٍ، اءمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْ كْبَرِ
فرمود: هركس بر بالين قبر مؤ منى حضور يابد و رو به قبله بنشيند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مباركه(إنّا أنزلناه) را بخواند از شدايد و سختيهاى صحراى محشر در اءمان قرار مى گيرد.
قالَ عليه السلام : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ
فرمود: انجام دهنده ظلم ، كمك دهنده ظلم و كسى كه راضى به ظلم باشد، هر سه شريك خواهند بود.
قالَ عليه السلام : التَّواضُعُ زينَةُالْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زينَةُالْكَلامِ، وَ الْعَدْلُ زينَةُالاْ يمانِ، وَالسَّكينَةُ زينَةُالْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زينُةُالرِّوايَةِ
فرمود: تواضع و فروتنى زينت بخش حسب و شرف ، فصاحت زينت بخش كلام ، عدالت زينت بخش ايمان و اعتقادات ، وقار و ادب زينت بخش اعمال و عبادات ؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن ، زينت بخش نقل روايت و سخن مى باشد.

1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)
ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.
2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)
در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گویندهاى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.
3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)
حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى كنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.
4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)
هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.
5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ كُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )
همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.
6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُكَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(كوكب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)
خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى كه آنها را برگزیدهاى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .
7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)
شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى كه با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.
8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اكْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1
حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم كه عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرین مى كردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.
9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاكَلَّمْتُكَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوةٍ. 2
پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.
10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، انَّكُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْكُوَنَّكُما إلَیْهِ. 3
هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزردهاید، و مرا راضى نكردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.
11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبها لى ابى بِمُلْكِ فَدَك .4
افرادى كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّهام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.
12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْكُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِكُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیركُمْ، هَلْ تَرَكَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5
خطاب به مهاجرین و انصار كرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها كنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟
13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6
خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس ) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحكام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.
14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7
اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بیتش كه به او ملحق مى شوم و چارهاى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .
15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ؟
قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8
هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.
16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما كانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9
آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.
17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10
بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است كه مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.
18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیكَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11
ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نكنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .
19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12
در آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مىدانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچهاى روى بدنش تشییع مىكنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت كه اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.
20 قالَتْ علیها السلام : .... إنْ لَمْ یَكُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13
مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.
21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاكُمْ، قالِیَةً لِرِجالِكُمْ. 14
بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت ، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.
22 قالَتْ علیها السلام : إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15
اگر آنچه را كه ما اهل بیت دستور داده ایم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.
23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.
سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و كمك به نیازمندان در راه خدا.
24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیكَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16
در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.
25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17
همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.
26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18
روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.
27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19
تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.
28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20
كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید كسى جز خودش را سرزنش نكند.
29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21
روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود و دیگران دعا كنم .
30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22
همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از كسى باكى نخواهد داشت .
31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23
اوّل باید در فكر مشكلات و آسایش همسایه و نزدیكان و سپس در فكر خویشتن بود.
32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24
هر شخصى نسبت به مركب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن كه دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.
33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25
اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم كه مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .
34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26
هنگامى كه در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاكاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .
35 قالَتْ علیها السلام : فَاكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27
ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا كن ، چون كه میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.
36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اكَلِّفَ نَفْسَكَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28
خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .
37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)
رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.
38 قالَتْ علیها السلام : ... وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)
خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاكى جامعه از زشتىها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و دزدى نكردن ، موجب پاكى جامعه و پاكدامنى افراد مى گردد.
39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْكَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)
و خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.
بنابر این باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است ، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .
40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَكُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)
به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى كردند.
و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.
1-اصول كافى : ج 1، ص 460، بیت الا حزان : ص 104، بحارالا نوار: ج 28، ص 250، ح 30.
2-صحیح مسلم : ج 2، ص 72، صحیح بخارى : ج 6، ص 176.
3-بحارالا نوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم : ج 2، ص 72، بخارى : ج 5، ص 5.
4-بیت الا حزان : ص 113، كشف الغمّة : ج 2، ص 494.
5-خصال : ج 1، ص 173، احتجاج : ج 1، ص 146.
6-ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزّهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.
7-بحارالا نوار: ج 43، ص 200، ح 30.
8-بحارالا نوار: ج 43، ص 185، ح 17.
9-الا مامة والسّیاسة : ص 30، بحارالا نوار: ج 28، ص 355، ح 69.
10-بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48.
11-زهرة الرّیاض كوكب الدّرى : ج 1، ص 253.
12-تهذیب الا حكام : ج 1، ص 429، كشف الغمّه : ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.
13-بحارالا نوار: ج 43، ص 91، ح 16، إ حقاق الحقّ: ج 10، ص 258.
14-دلائل الا مامة : ص 128، ح 38، معانى الا خبار: ص 355، ح 2.
15-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 320، ح 191.
16-بحارالا نوار: ج 43، ص 192، ح 20، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.
17-كنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.
18-مستدرك الوسائل : ج 7، ص 336، ح 2، بحارالا نوار: ج 93، ص 294، ح 25.
19-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 354، ح 243، مستدرك الوسائل : ج 12، ص 262، بحارالا نوار: ج 72، ص 401، ح 43.
20-كنزل العمّال : ج 15، ص 242، ح 40759.
21-دلائل الا مامة : ص 71، س 16، معانى الا خبار: ص 399، ضمن ح 9.
22-تفسیر التّبیان : ج 9، ص 37، س 16.
23-علل الشّرایع : ج 1، ص 183، بحارالا نوار: ج 43، ص 82، ح 4.
24-مجمع الزّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه : ص 33 و 52.
25-كشف الغمّة : ج 2، ص 57، بحار الا نوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.
26-إ حقاق الحقّ: ج 19، ص 129.
27- بحارالا نوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.
28-اءمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.

1- تقوا و پاک دامنی
اهمیت و جایگاه تقوا برای جوانان آن وقت معلوم می شود که تمایلات و
احساسات دوره جوانی مد نظر قرار گیرد. برای جوانی که در معرض طغیان غرایز و
احساسات تند و شکوفایی خواهش های نفسانی و غریزه جنسی و تخیلات موهوم به
سر می برد، تقوا به منزله قلعه و حصار مستحکمی است که او را از تاخت و تاز
دشمنان مصون می دارد و مانند سپری است که از اصابت تیرهای زهراگین شیاطین
باز می دارد.
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن
عزیز»1؛ بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.
استاد مطهری(ره) در این خصوص می گوید: نباید تصور کرد که تقوا از مختصات
دین داری است، از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیّت است. انسان
اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته
باشد.2
جوان همواره بین دو راهی قرار دارد و به سوی دو نقطه متضاد کشیده می شود.
از یک طرف، ندای وجدان اخلاقی و الهام الهی او را به سوی خوبی ها سوق می
دهد و از طرف دیگر غرایز درونی و نفس اماره و وسوسه های شیطانی او را به
ارضای خواهش های نفسانی فرمان می دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانی می
تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکی و
آلودگی به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از
ابتدای جوانی به خودسازی و جهاد با نفس بپردازد.
حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده ای قوی
از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.
2- تقویت اراده
بسیاری از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند و برای درمان آن چاره جویی می کنند. آنان می گویند:
برای ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم.
امام علی(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس
که نقش عمده ای در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یاد می کند و می فرمایند:
آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب های سرکش و لجام گسیخته ای هستند که
گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و
تقوا همانند مرکب های راهوار و آرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند و
زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش می برند.3
باید در نظر داشت که این کار شدنی است. افرادی که در این وادی قدم بنهند،
مشمول الطاف خفیه الهی خواهند بود. چنان که قرآن کریم می فرمایند:«والذین
جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» 4 آنان که در راه ما جهاد و کوشش می کنند، راه
های خود را به آن ها نشان می دهیم.
3- فرصت جوانی:
بدون تردید یکی از عوامل مهم موفقیت و کام یابی، بهره برداری صحیح و
اصولی از شرایط و فرصت های مناسب است، که فرصت جوانی از اساسی ترین آن ها
به شمار می رود.
نیروی معنوی و قوای جسمانی، گوهر گران سنگی است که خداوند متعال در
اختیار نسل جوان قرار داده است. بر این اساس پیشوایان دین همواره بر اغتنام
فرصت جوانی تاکید کرده اند. امام علی(علیه السلام) در این باره می
فرمایند: بادر الفرصة قبل ان تکون غصه (5) پیش از آن که فرصت از دست رود و
مایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار. سعدی با الهام از سخنان بزرگان می گوید:
جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانی نیاید ز پیر
قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزش از پی شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که درباختم
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «لاتنس صحتک و قوتک وفراغک وشبابک
ونشاطک ان تطلب بها الاخرة»6 ؛ سلامتی و قدرت و فراغ بال و جوانی و نشاط
خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن.
آن حضرت درباره کسانی که از نعمت جوانی بهره صحیح و کافی نبرده اند، می
فرمایند: آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه ای مهیا نکردند و در اولین فرصت
های زندگی درس عبرتی نگرفتند، آیا کسی که جوان است جز پیری انتظار دارد.7
سؤال از جوانی
جوانی و نشاط و بالندگی، نعمت بزرگی است که در روز قیامت از آن سؤال می شود. امام علی(علیه السلام) می فرمایند:
«شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه»8 ؛ دو چیز است که
قدر و قیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: یکی
جوانی و دیگری تندرستی.
خودسازی:
بهترین زمان برای تربیت و خودسازی، دوره جوانی است، زیرا صفحه دل جوان با
زشتی ها و خصلت های ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش خاموش نگشته
است. امام علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چنین می
فرمایند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قلبه فبادرتک
بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک»9 ؛
قلب نوجوان مانند زمین خالی است که هر ذچه در آن بیفشانی آن را می پذیرد،
پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول گردد، به تعلیم و
تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.
عادات ناپسند در دوران جوانی ریشه دار نشده است، از این رو مبارزه با آن
سهل و آسان است. جوانان باید از این امتیاز بزرگ به شایستگی استفاده کنند
باید جوانان عزیز این هشدار امام علی(علیه السلام) را جدی بگیرند که می
فرمایند: «غالب الشهوة قبل قوة ضراوتها فانها ان قویت ملکتک واستفادتک ولم
تقدر علی مقاومتها»10 پیش از آن که تمایلات نفسانی به تجری و تندروی عادت
کنند با آن ها مقابله کن، زیرا اگر تمایلات در تجاوز و خودسری نیرومند
شوند، فرمانروای تو خواهند شد و تو را به هرسو که بخواهند می برند و قدرت
مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهی داد. مولوی می گوید: زان که خوی بد بگشته ست استوار مور شهوت شد ز عادت هم چو مار مار شهوت را بکش در ابتدا ورنه اینک گشت ما رت اژدها
4- بزرگ منشی:
یکی دیگر از وصایای امام علی(علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و
بزرگ منشی است، آن جا که می فرمایند: «اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی
الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک
الله حرا»11 بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود
رساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست
می دهی بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده
است.
حس عزت طلبی یکی از نیازهای اساسی انسان است که خوش بختانه دست آفرینش
بذر آن را در نهاد آدمی افشانده است. بدیهی است که این بذر نیاز به مراقبت و
رشد و شکوفایی دارد. عزت نفس موجب بهره وری فرد از نیروی خرد و به کارگیری
آن در امور زندگی و منشا تکوین شخصیت در انسان است. بی دلیل نیست که نظام
سلطه فرعونی در طول تاریخ برای استثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت
انسانی را نشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر می کند.
5- وجدان اخلاقی:
امام علی(علیه السلام) به جوانان توصیه نمودندکه ، میزان قرار دادن وجدان
اخلاقی در معاشرت اجتماعی است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنین می فرمایند:
«یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک»12 پسرم، خود را معیار و
مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.
نادیده گرفتن این اصل مهم اخلاقی نتیجه ای جز تیرگی روابط دوستانه نخواهد داشت.
6- تجربه اندوزی:
استفاده از تجارب دیگران از جمله مواردی است که در وصایای امام علی(علیه
السلام) دیده می شود. آن حضرت می فرمایند: «اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره
بما اصاب من کان قبلک من الاولین و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما
فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا»13 اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه
کن و آن چه را که به پیشینیان رسیده به یاد آر، در دیار و آثار مخروبه آن
ها گردش کن و درست بنگر آن ها چه کرده اند. ببین از کجا منتقل شده اند و در
کجا فرود آمده اند.
7- رعایت آداب معاشرت و دوستی:
شکی نیست که بقا و دوام دوستی منوط به رعایت حدود دوستی و آداب معاشرت
است. دوست گرفتن آسان است اما نگه داری آن مشکل تر است. امام علی(علیه
السلام) در قسمتی دیگر از نامه مبارک خود به نکات ظریفی که موجب پایداری
پیوند دوستی است، اشاره می کند و می فرمایند: ناتوان ترین مردم کسی است که
از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردی است که دوست را از دست
بدهد.14
بعضی جوانان از عدم ثبات و ناپایداری روابط دوستانه شکایت می کنند، که
دلیل عمده آن رعایت نکردن حدود دوستی و افراط و تفریط در رفاقت است. به طور
یقین عمل به دستورات و نصایح سودمند امام علی(علیه السلام) می تواند در حل
این مشکل کارساز باشد. پی نوشت ها: 1-نهج البلاغه، خطبه 156. 2- ده گفتار،استاد مطهری ص14. 3- نهج البلاغه، خطبه 16. 4- عنکبوت، آیه 69. 5-نهج البلاغه، نامه31. 6-بحارالانوار (چاپ بیروت) ج68، ص177. 7- نهج البلاغه، خطبه82. 8- غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص183. 9- نهج البلاغه، نامه 31. 10-غررالحکم و دررالکلم، همان، ص392. 11-نهج البلاغه، نامه 31. 12-نهج البلاغه، همان. 13- نهج البلاغه، همان. 14-بحارالانوار، ج74، ص278.
مهناز وکیلی
منبع : تبیان

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ والحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطّیّبین الطّاهرین ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین؛
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[1]
بحث راجع به مربّیان است، یعنی کسانی که میخواهند زمام تربیتی دیگران را
به دست بگیرند و به آنها روش گفتاری و کرداری دهند و در این روش دادن به
دیگران، قاصِد هستند، من در جلسات گذشته عرض کردم که اگر این روش دادن
بخواهد مفید بوده و ضرر نداشته باشد، کار هر کسی نیست و کسانی که
میخواهند مربّی باشند، باید دارای شرایطی باشند.
اوّلین شرط و سرآمد شرایط مربی تربیتی بودن، این است که فرد
باید «خود ساخته» باشد؛ البته انشاءالله اگر برسم عرض میکنم که در حدّی
که خود ساخته شده است، میتواند، مربّی باشد، خود ساختگی در ابعاد گوناگون
مطرح است، یکی از این ابعاد، مسأله نفس است، یعنی شخصی که میخواهد مربّی
باشد، باید نفس خود را چه در بُعد شهوی، چه غضبی و چه وهمیاش تربیت کرده
باشد، سرآمد دعوت انبیا نسبت به ابنای بشر نیز همین «تأدیب نفوس» است؛
یعنی اگر مربّی خود ساخته نباشد، تربیت بیفایده است، لذا انبیا سراغ
تأدیب نفوس میرفتند.
تقدم تربیت خود بر تربیت دیگران
من در جلسات گذشته بعضی از معارف را در این رابطه مطرح
کردم و در این جلسه، جملاتی را از علی(علیهالسلام) برای تتمیم آنها عرض
میکنم. در نهجالبلاغه است که حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: «مَنْ نَصَبَ
نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ
تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» هر کس بخواهد خود را زمامدار دیگری قرار دهد، باید
پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد؛ تعلیم همان تأدیب
است.
تقدّم تربیت با رفتار بر تربیت با زبان
«وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ» و
بعد که خودش را تربیت کرد و میخواهد مردم را تربیت کند، باید اوّل آنها
را با کردار خویش تأدیب کند، نه با زبان؛ یعنی قبل از اینکه بخواهد دیگران
را با زبان خود تربیت کند، باید آنها را با عمل خود تربیت کند. همین
اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آن که بخواهد دهان باز کند و به زبان
بیاورد روش میدهد.
ارزشمندی و برتری «انسان خودساخته» بر «مربّی دیگران»
«وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ
مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[2] و آن کسی که دارد خود را میسازد
و تربیت میکند، نسبت به کسی که میخواهد مردم را تأدیب کند، برای تجلیل
سزاوارتر است، حتی اگر شخصی که میخواهد دیگری را تربیت کند خودش هم تربیت
کرده باشد، باز آن کسی که دارد خودش را تربیت میکند برای تجلیل سزاوارتر
است، چون خودسازی اینقدر ارزشمند است.
خود را ادب کنید!
اصلاً مکتب انبیا و اولیا همین است، سرلوحه دعوت آنها همین مسأله تأدیب
نفوس است. علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ
تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِکُمْ تَأْدِیبَهَا» ای مردم، تربیت خود را به دست
بگیرید! خودتان را تربیت و ادب کنید! «وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ
عَادَاتِهَا»[3] و نفس را از گستاخیِ پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده
رویگردان سازید؛ لذا در روایتی دیگر از علی(علیه السلام) دارد که فرمود:
«الاشتغال بتهذیب النفس أصلح»[4]
«نفس» انسان را به بیبندوباری دعوت میکند
عرض کردم مسأله، مسأله تأدیب نفس است؛ انسانی که میخواهد مربّی باشد،
باید ابتدا خودش را در رابطه با نفسش بسازد. دلیلش را هم در جلسه گذشته
گفتم که نفس، یعنی شهوت، غضب و وهم، مرز نشناس است. شهوت همینطور بیپروا
انسان را به شهوترانی دعوت میکند، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ
بِالسُّوءِ»[5] نفس میآید انسان را به بیبند و باری، شهوترانی، خشم وهم
و شیطنت دعوت میکند. نفس این است لذا من عرض کردم به تعبیر اهلش باید
جلوی این اطلاق مطلق را گرفت.
برخی بزرگان: «نفس انسان، لجام میخواهد»!
من خودم از بعضی بزرگان شنیدم که میفرمودند: «جلوی این یابوی چموشِ نفست
را بگیر»! ما باید دهنهای از شرع و عقل به آن بزنیم و آن را به آداب
الهیه مؤدب کنیم. چون من جلسه گذشته توضیح دادم الآن فقط اشاره کردم و رد
شدم.
نگو: «دلم میخواهد»؛ بگو: «شهوتم میخواهد»، «غضبم میخواهد»!
کسی که در زندگیاش از نظر شهوت، غضب و وهم نه شرع سرش میشود و نه عقل،
هر کاری بگویی میکند! وقتی هم که بگوییم: چرا این کارها را میکنی؟
میگوید: دلم میخواهد! این دل نیست؛ بلکه شهوت تو است و اسمش را عوض
کردهای! «قلب» خانه خدا است و تو به شهوت و غضب خود میگویی «دل»؟
تربیت یعنی اینکه دیگر نگویی: «دلم میخواهد»
این شخص اگر بخواهد نفسش تربیت کند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من
مراجعات زیادی داشتم که برخی به من میگویند: «من نمیتوانم گناه نکنم!»،
من به آنها میگویم: «نه! به من دروغ نگو! نگو: نمیتوانم؛ بگو:
نمیخواهم!». «نمیتوانم» یعنی خدا قدرتش را به من نداده است، نخیر خدا
قدرت را داده است و تو میتوانی؛ ولی نمیخواهی! چون مخالفت با نفس فشار
دارد و سخت است.
«جهاد اکبر» یعنی «تربیت نفس»
تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار
دارد و فشارش هم آنقدر زیاد است که از آن به جهاد اکبر تعبیر کردهاند. در
اصطلاح به «مقابله کردن با نفس و مهار کردن آن» غلبه بر هوای نفسانی
میگویند. هوا یعنی خواستهها، چه در بُعد شهوت باشد، چه غضب و چه وهم.
چون نفس به معنای خاصّش از این قوا تشکیل میشود. این تعلیم به تعبیر
علی(علیهالسلام) و این تأدیب، ابتدا مشکل است و از غلبه کردن بر این نفس
به «جهاد اکبر» تعبیر شده است. این که میگویند جهاد اکبر همین تربیت نفس
و غلبه بر هوای نفس است. روایتی از علی(علیهالسلام) است که میفرماید:
«ردع النفس عن الهوى الجهاد الأکبر»[6] اگر بخواهی نفست را از خواستههای
گستردهاش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اکبر کردهای.
«تربیت نفس» سختتر از «فتح شهر»
در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمین به جبهه رفته بودند. وقتی
نزد پیامبر برگشتند و از سختیهای زیاد جنگ بحث کردند، پیامبر فرمودند:
این جهاد و جنگ و کشتن دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده
است؛ آن جنگ داخلی است، غلبه بر هوای نفس است، این مشکلتر است.
من در روایتی دیدم که از حضرت سلیمان نقل میکردند که دارد: «إن الغالب
لهواه أشد من الذی یفتح المدینة وحده»[7] آن کسی که بخواهد با هوای نفس
مبارزه کند و بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سختتر است از کسی که بخواهد
تنهایی یک شهر را فتح کند. یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسانتر از جنگ و
غلبه بر هوای نفس است.
«تربیت کردن» کم کم آسان میشود
در ابتدا مشکل است و فشار دارد، امّا گام اوّل را که برداشتی، گام دوم
فشارش شاید نصف گام اوّل باشد، گام سوم نصفِ نصف است. همینطور که انسان
جلو برود فشار کم میشود تا جایی که غلبه بر هوای نفس بسیار ساده میشود.
ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد و ما فقط اصل قضیه را مطرح
کردیم؛ کسانی که میخواهند مربّی دیگران شوند باید اوّل خودشان را در بُعد
نفسانی تربیت کنند که تربیت در بُعد نفسانی فشار دارد، ولی بعد فشارش کم
میشود. البته شیطان در اینجا هم شیطنت میکند، ان شاء الله اگر توانستم
در بحث بعدی این مطلب را توضیح میدهم.
حیات معنوی در گرو تربیت نفس است
این مطلب به خصوص در مورد کسانی است که معتقد به نشئه دیگر هستند، چون سرّ
کار را من جلسه گذشته گفتم که شکوفا کردن آن بُعد معنوی است. انبیا هم که
آمدند، سرلوحه دعوتشان تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است، آن بُعد
سرنوشتساز که برای ما حیات جاودانه خوب میآورد تا از آن لذت ببریم، با
جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل میشود.
انسان بیتربیت، کر و کور است
اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونیاش که در ارتباط با امور
انسانی و معنویاش هست، از بین خواهد رفت و به تعبیری در روایات داریم که
کر و کور میشود؛ نه آهنگ معنویت را میشنود و نه ماورای ماده را میتواند
شهود کند. اگر در آن بُعد معرفتیاش برویم، انسان اگر بخواهد نفس را رها
کند آن بعد معنویاش کر و کور میشود.
در روایتی دارد که علی(علیهالسلام) فرمود: «إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ
هَوَاکَ أَصَمَّکَ وَ أَعْمَاکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ
أَوْدَاکَ»[8] اگر تو بخواهی تحت فرمان خواستههای نفسانیات عمل کنی کر و
کور میشوی و این خواستهها در عاقبت تو را به وادی هلاکت میکشاند. عرض
کردم تعبیرات مختلفه است و چه بسا میشود گفت که عقل را از انسان زائل
میکند، چون کار عقل روشنگری است و تبعیت از هوای نفسانی چراغ عقل را در
درون انسان خاموش میکند.
«عاقل» خود را تربیت میکند
لذا ما در روایاتمان میبینیم که وقتی میخواهند عاقل را تعریف کنند
میگویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که
هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه»[9]
در روایت دیگر دارد: «العاقل من عصى هواه فی طاعة ربه»[10] روایات متعدده
داریم که من نمیخواهم وارد شوم. انسان عاقل همین روشی را که انبیا به آن
دعوت کردهاند در تربیت خودش میگیرد، تا صلاحیت تربیت نسبت به غیر خودش
را پیدا کند.
اوّلین و سختترین گام تربیت
«روی عن علی(علیهالسلام) قال: مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»[11]
بحث ما راجع به کسانی بود که قصد دارند دیگران را تربیت کنند؛ یعنی روش
گفتاری و رفتاری به دیگران بدهند، که از آنها به «مربی» تعبیر میشود. عرض
کردم اوّلین شرط برای شخص مربی که نقش اساسی و زیربنایی دارد، این است که
ابتدا خود را در ابعاد گوناگون وجودیاش، مثل عقل، قلب و نفس تربیت کند.
در این ارتباط نیز عرض کردم انبیای عظام ما هم بر روی آن چیزی که تکیه
کردهاند، مسأله تربیت نفوس است و نفس هم مجموعهای از قوای سه گانه
شهوت، غضب و وهم است.
«تربیت خیال و اوهام» اوّلین مرحله تربیت نفس
در جلسه گذشته عرض کردم که تربیت نفس روش دارد، از کجا شروع کنیم؟ چون ما
قوای سه گانه را مطرح کردیم و گفتیم که تشکیل دهنده نفس به معنای اخص است،
میگویند ابتدا باید انسان به سراغ قوه خیال و واهمه برود[12] که آن
دستاویز شیطان است، یعنی شیطان آنچه را که میخواهد اِعمال کند، ابتدا
سراغ خیال و واهمه انسان میرود.
لذا از واهمه به شیطان درونی انسان تعبیر میکنند. حتی در مباحث اخلاقی هم
این مسأله را مطرح میکنند که انسان ابتدا باید سراغ ضبط خیال برود. خیال
و واهمه در انسان مثل پرندهای است که هر لحظه روی یک شاخه است و آرام و
قرار هم ندارد، اگر آن را از روی یک شاخه بپرانی، میرود و فوراً روی شاخه
دیگری مینشیند. قوه خیال است که در انسان معصیت، مسائل شهویه و مسائل
غضبی را جلوه میدهد. لذا میفرمایند مهمترین چیز در انسان ضبط خیال است
که انسان بتواند آن را مهار کند. روش مهار کردن را بعد عرض میکنم.
قدرتمند، بر خیالات خود چیره میشود
چه بسا بعضی از این روایاتی که تعبیرات خیلی شدیدی نسبت به مسأله نفس
دارند، ناظر به همین معنا باشد. جلسه گذشته روایتی را مطرح کردم، حالا
روایت دیگری را از پیغمبر اکرم میگویم، دارد که حضرت فرمودند: «قال رسول
الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): إِنَّ الشَّدِیدَ لَیْسَ مَنْ غَلَبَ
النَّاسَ وَ لَکِنَّ الشَّدِیدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ»[13] انسان قوی کسی
نیست که بر مردم چیره شود و سلطه پیدا کند، آن کسی قوی است که چیره بر
نفسش شود و بتواند این قوای سه گانه شهوت، غضب و وهم را که تشکیل دهنده
نفس به معنای اخص هستند، مهار کند. این قوه شیطانی وهم در رأسش است. اگر
بتوانی جلوی این خیالات باطله را بگیری و نگذاری این قوه هرزهگری کند،
قوی و نیرومند هستی. این مهم است.
اوّلین و سختترین گام تربیت
در باب تربیت نفس اولین گام و به تعبیری سختترین گام، ضبط خیال است که
البته سختی آن ابتدایی است. این اوهامی که میآید برخلاف رضای خدا و عقل
است و همسو با خواستههای شیطان است، جلوی این اوهام را در درون خودت
بگیر. ما از این به سنگری بسیار مهم تعبیر میکنیم، خط اوّل است، به
تعبیری باید گفت خط شکن باش، این خط اوّل است.
«خیال پیغمبر» در حال سجده بود
ما این تعبیر را از پیغمبر اکرم داریم که فرمود: «سَجَدَ لَکَ
خیَالِی»[14] پیغمبر اکرم در بین همه چیزهای درونیشان سراغ خیالشان رفتند
و میفرماید: من خیالم را طوری مهار کردم که سجده کرده است؛ یعنی اینطور
تسلیم من شده است. من نمیخواهم وارد مسائلی که مربوط به پیغمبر است بشوم.
حتّی حضرت در جایی روشنتر فرمود: «قد اسلم شیطانی بیدی» این تعبیر را
دیگر هیچ کاری نمیتوانی بکنی. عجب! معلوم میشود پیغمبر اکرم هم شیطان
داشته است، ولی شیطانش را به دست خودش مسلمان کرده است.
«قوه واهمه» شیطان درونی است
شیطان من و تو همین قوه واهمه و خیال است که معاصی را جلوه میدهد، چه در
ارتباط با شهوت باشد، چه در ارتباط با غضب باشد و چه دوز و کلک باشد که
مربوط به خود خیال و واهمه است. ابتدا باید این را مؤدب به آداب الله کنی.
کار واهمه حقّهبازی است
ابتدا همین خبیث است که این مسأله را بزرگ جلوه میدهد، از حقه بازیهایش
واهمه است که میگوید: «مؤدّب شدن، مشکل است؛ مگر میشود آدم جلوی خیالش
را بگیرد». ما طلبهها راجع به احتمالات که غیر تخیلات است، میگوییم:
«احتمال بیعار است» یعنی همینطور خودش به ذهن میآید. توهّمات هم
همینطور است. یکی از دستاویزهای شیطان که مهمترینش هم هست خیال است که
شیطان به وسیله همین خیال انسان را به شقاوت، بیدینی و بیچارگی میکشاند.
تفکّر، اوّلین راه ضبط خیال
در اینجا بحث این طوری مطرح میشود که چطوری من این را که گاهی به این
شاخه و گاهی به آن شاخه میپرد مهار کنم؟ راهش چیست؟ راهی که بزرگان ما
مطرح کردند میگویند: اولین راه تفکر است، امّا خود تفکر روش دارد. انسان
میتواند فکر خودش را مشغول کند، الآن ذهنم سراغ چیزی رفته است، میتوانم
آن را برگردانم، در این اختیار دارم. حالا ذهن را در چه وادی بیاورم؟ در
وادی ابعاد نعمتهایی که خداوند به تو عنایت کرده است بیاور. یک؛ نعمتهای
مادّی، دو؛ نعمتهای معنوی.
به نعمتها و وظایفت فکر کن!
از این به منزل تفکر تعبیر میکنند، من نمیخواهم وارد مسائل معرفتی شوم،
این منزل تفکر است بعضیها میگویند اوّلین منزل است و بعضیها میگویند
پنجمی است. ذهن را در این وادی بیاور و بایندیش که خدا این همه نعمتهای
مادّی و معنوی در اختیار تو قرار داده است، این همه پیامبر مبعوث کردهاست
که راههای معنویت را در اختیار تو قرار دهند. سراغ این نعمتها برو!
حالا از خودت سؤال کن که آیا من نسبت به این خدایی که این همه به من نعمت
مادّی و معنوی داده است، وظیفهای دارم یا نه؟
با فکر کردن خیالت را کنترل کن!
اگر من به خانه شما بیایم و در بزنم و هدیهای برای شما بیاورم، به ذهنتان
نمیآید که این را تلافی کنید؟ ظاهراً شکر مُنعم جزو فطریات بشر است. آیا
من نسبت به مولایم وظیفهای دارم یا نه؟ برای این که جلوی این خیال را
بگیری و سرگرمش کنی بیا شروع به فکر کردن کن. این همه بساط نعمت آیا فقط
برای زندگی حیوانی من است؟ به تعبیر اهلش اینها فقط برای اداره کردن شهوت
و غضب من است یا نه یک مقصود دیگری هم در کار است؟
سرنخهای تفکر، مهارکننده خیال
اینها سرنخ تفکر است. فرق من با حیوانات دیگر چیست؟ فکر کن آیا این همه
انبیا که آمدند و ما را به قانون عقل و شرع دعوت کردند، اینها با ابنای
بشر دشمن بودند؟ میخواستند دشمنی کنند یا اینها آمده بودند و صلاح و
سعادت ما را میخواستند؟ همه اینها روش تفکری است. اینها با من دشمنی
نداشتند، میگفتند این زندگی زود گذر است، زندگی دیگری هست که جاودانه
است. تو یک التذاذات دیگری داری، تو خلق نشدی برای این چمنزار طبیعت که
مثل حیوانات مشغول دنیا باشی؛ مدام بخوری و دفع کنی. محصول تو، سه نجاست
عینیه، یعنی بول و غائط و منی نیست. نباید محصول تو این باشد.
تو برای خدا خلق شدهای!
بله، تمام اینها را برای من خلق کرده است، بشر بر همه اینها سلطه دارد،
اینها را برای من خلق کرده است امّا من را برای چه خلق کرده است؟ آیا
نشستید این فکرها را بکنید؟ این نعمتها برای تو است، حالا بگو ببینم تو
را برای چه خلق کرده است؟ «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» همه اینها
را خلق کردم برای تو امّا تو را برای خودم خلق کردم. من تو را خلق کردم
برای این که جاودانه بمانی، جاودانگی که در این نشئه نیست.
«خلقتم للبقاء لا للفنا»[15] اینها روایت است. در این نشئه که از بقا خبری
نیست. اینها سرنخهایی برای تفکر است که انسان خودش را از چنگ واهمههای
شیطانی نجات دهد. میگویی چه کار کنم که نجات پیدا کنم؟ میگویم در وادی
تفکر بیا و بعد میبینی که از آن هرزهگری خیال جلوگیری کردی و رفته رفته
آن را ضبطش میکنی.
پینوشتها:
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[2] . نهجالبلاغة، ص480
[3] . نهجالبلاغة، ص537
[4] . غررالحکم، ص239
[5] . سوره یوسف، آیه 53
[6] . غررالحکم، ص241
[7] . مجموعةورام، ج1، ص60
[8] . مستدرکالوسائل، ج12، ص114
[9] . غررالحکم، ص54
[10] . غررالحکم، ص54
[۱1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[۱2]. حضرت استاد در این مباحث در صدد بیان وجوه افتراق قوه واهمه و خیال نیستند.
[۱3] . مستدرکالوسائل، ج11، ص13
[۱4] . بحارالأنوار، ج22، ص245
[15] . غررالحکم، ص133
امـام بـاقـر (ع ) فـرمـود:
دوسـت تـريـن اعـمـال نـزد خـداى عزوجل عملى است كه بنده آنرا ادامه دهد، اگر چه اندك باشد.
" اصول كافى ج : 3 ص : 129 رواية :2 "
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛
آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براي شما دشمن آشكاري است؟!
آيه 60 سوره «يس»
در اين آيه شريف صحبت از عهدي است كه خداوند از تمام انسانها و فرزندان آدم گرفته است و آن عدم پرستش شيطان است. در انتهاي آيه علت آن هم ذكر شده است؛ زيرا شيطان دشمني آشكار و روشن براي شماست.
اين آيه شريفه از جمله آياتي است كه خداوند در آن، مستقيما انسان را مورد خطاب قرار داده است. اگر كسي هنگام تلاوت قرآن، خود را مخاطب آيات الهي بداند با شنيدن اين آيه قطعا مورد تنبه تأثر قرار خواهد گرفت.در اين آيه صحبت از عهدي است كه همه ما با خداوند بستهايم و حال آن را به كل فراموش كردهايم. عهد است عهد ازل،... نامش مهم نيست، مهم اين است كه خداوند در اين كتاب كه آخرين كتاب اسماني است به ما يادآوري ميكند كه روزي با او عهدي بستهايم و حال در كثرت دنياي فاني، آن را فراموش كرده، مشغول كار خويش هستيم. شايد يكي از دلايلي كه به تلاوت هر روزه سوره يس سفارش شده است همين باشد، تا هر روز اين عهد مهم و حياتي را به ما يادآوري كنند:« از شيطان اطاعت مكن»!(1)
برخي از مفسرين عهد مزبور عهدي ميدانند كه خداي تعالي در عالم ذر از انسانها گرفته است و برخي نيز اين عهد را همان ميدانند كه انبياء الهي براي بشر به ارمغان آورده و از مردم عهد گرفتهاند كه جزء خداي را نپرستند و از شيطان اطاعت نكنند.(2)
مفسرين بزرگوار قائل هستند كه عبارت شيطان كه در اين آيه مطرح شده است همان اطاعت اوست يعني خداوند متعال از پيروي دستورات شيطان، به عبارت و پرسش شيطان ياد نموده است كه نشان دهنده اهميت بحث است.
از حضرت صادق(ع) منقول است كه فرمودند: هر كس از شخصي در معصيت خداوند اطاعت كند، او را پرستيده است گويا آن شخص را پرستيده است(3). و نيز از امام باقر(ع) روايت شده است: «هر كه به گويندهاي گوش فرا دهد گويا او را عبادت كرده است، اگر آن گوينده از خداي رحمان بگويد شنونده خداي رحمان را عبادت كرده است و اگر از شيطان گفته باشد، شنونده در پرسش شيطان وارد شده است.»(4)
روايات فوق نشان ميدهد مراد از عبادت شيطان، اطاعت او و گوش دادن به فرامين اوست. بايد باور كنيم كه در لحظه ارتكاب گناه، عملا در حال پرستش ابليس هستيم. براي همين است كه خداي متعال به ما گوشزد ميكند كه روزي با او عهد بستهايم كه شيطان را نپرستيم.
در انتهاي آيه شريفه بر دشمن آشكار شيطان تصريح شده است؛ آيات قرآن كريم در سورههاي مختلف و بالاخص در داستان خروج آدم(ع) از بهشت، دشمني شيطان را به خوبي ترسيم ميكند و نشان ميدهد كه دشمنترين دشمن ما انسانها همين ابليس است كه براي گمراهي ما قسم ياد كرده است: « قال فبيعزتك الاغوينهم اجمعين: (ابليس) گفت: خدا يا به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.(5)
پس، شيطان، دشمن قسم خورده ماست. دشمن اشكار ماست. سوگند ياد كرده است كه همه ما را گمراه كند.
داستان برصيصاي عابد كه شيطان از طريق وسوسه و زنا او را به كفر كشاند و يا داستان بلعم باعوراء كه از طريق حق گمراه شد با آنكه داراي رسم اعظم بود و ... همگي نشان دهنده دشمني آشكار و البته عميق شيطان با بني آدم است و خداوند براي همين، آنها را در قرآن كريم ذكر كرده است.(6)
پينوشتها:
1. ترجمه تفسير الميزان، ج 17، ص152
2. تفسير آسان، ج، 16، ص، 152
3 . تفسير صافي، ج، 4،ص 258
4. تفسير صافي، ج، 4 ،ص، 258 .
5 . سوره مباركه ص، آيه 82
6. ر. ك ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص 370
* نويسنده: حسين محمدي فام، كارشناس ارشد تفسير قرآن

ما آمده ایم زندگی کتیم تا قیمت پیدا کنیم
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنی؛
زندگی ما حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟
گفت : نه ، ولی تمام شد!
گفتاری از آیت الله بهجت (ره)

اشاره:
هشامبن حكم يكي از شاگردان خاص امام صادق عليه السّلام و صاحب دهها تأليف است و مأموريتهاي علمي خاصي از سوي آن حضرت به او محول ميشده و مناظراتي به نام وي ثبت شده است. اين شاگرد محبوب، مورد توجه امام كاظم عليه السّلام نيز بوده و در تداوم مكتب علمي امام صادق عليه السّلام از سوي امام كاظم عليه السّلام در تيررس توجه آن امام هم بوده است. آنچه در ذيل ميخوانيد، گزيدهاي از فرمايشات آن حضرت خطاب به هشامبن حكم است كه به مناسبت سالروز شهادت آن پيشواي بزرگ تقديم شما ميشود.
اى هشام! هرچيزى را نشانهاى است و نشانه خردورز، تفكّر و نشانه تفكّر، سكوت است. و هرچيزى را مركبى است و مركب خردورز، فروتنى است و در نادانى تو همين كافى باشد كه بر مركبى سوار شوى كه تو را از آن بازداشتهاند.
اى هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گويند كه در دستت مرواريد است، تو را سودى ندهد در حالى كه ميدانى آن، گردو است و چون در دستت مرواريدى باشد و مردم گويند آن، گردو است تو را زيانى نرساند و حال آن كه ميدانى آن، مرواريد است.
اى هشام! هيچ بنده اى نيست جز آنكه فرشتهاى موى پيشانياش را به دست گرفته است [يعنى زمام او را در دست دارد]؛ پس او براى خدا فروتنى نكند جز آنكه فرشته او را بالا برد و او بر خدا تكبر نورزد جز آنكه فرشته او را پست سازد.
اى هشام! به راستى خدا را بر مردم دو حجت است: حجتى آشكار و حجتى نهان.
و امّا حجّت آشكار، فرستاده شدگان و پيغمبران و امامان هستند و امّا حجت نهان، خردهايند. اى هشام! به راستى خردورز كسى است كه حلال، او را از سپاسدارى باز ندارد و حرام بر شكيب او چيره نشود.
اى هشام! هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلط سازد، گويى كه در نابودى خرد خويش هواى نفسانياش را يارى رسانده است: هر كه با آرزوى دراز، روشنى خردش را تاريك كند و با پرگويى، نكات جالب انگيز حكمتش را محو نمايد و با شهوتهاى نفسانى، روشنى عبرت را خاموش كند؛ در نتيجه گويى هواى نفسانياش را بر نابودى خردش يارى رسانده و آن كس كه خردش را نابود كند دين و دنياى خويش را تباه كرده است.
اى هشام! چگونه كردارت در پيشگاه خدا پاك باشد و حال آن كه خرد خويش را از فرمان پروردگارت بازداشتهاى و در غلبه بر خرد خويش از هواى نفست فرمان بردهاى.
اى هشام! شكيبايى بر تنهايى نشانه نيروى خرد است؛ پس هر كه به خداى تبارك و تعالى بينديشد از اهل دنيا و مشتاقان به آن، دورى جويد و به آنچه نزد پروردگارش باشد مشتاق گردد و خداى، هنگام ترس از بي كسى، مايه آرامش او و در تنهايى همراه او و در تنگدستى باعث توانگرى او و در بي كسى، عزّت دهنده به اوست.
اى هشام! آفريدگان براى فرمانبردارى از خدا آفريده شده اند و نجاتى جز در فرمانبردارى نيست و فرمانبردارى با دانش و دانش با يادگيرى و يادگيرى با خرد استوار گردد و دانش جز از دانشمند ربّانى به دست نيايد و شناخت دانشمند به خرد حاصل گردد.
اى هشام! كردار اندك از خردورز چند برابر پذيرفته آيد و كردار بسيار از هوسباز و نادان پذيرفته نيايد.اى هشام! به راستى خردورز به اندك از دنيا كه همراه حكمت باشد خشنود شود و به حكمت اندك كه همراه دنيا باشد خشنود نشود و به همين سبب تجارتش سودآور است.
اى هشام! اگر آنچه تو را كافى است، بي نيازت كند پس اندكترين چيز دنيا تو را كافى باشد و چون آنچه كه تو را كافى است بي نيازت نكند پس ديگر هيچ چيز از دنيا تو را كافى نخواهد بود.
اى هشام! همانا خردورزان زياده بر نيازشان را رها كردهاند تا چه برسد به گناهان.
رها كردن دنيا فضيلت است و رها نمودن گناهان از واجبات.
اى هشام! به راستى خردورزان در دنيا پارسايى كردند و به سراى واپسين دل بستند؛ چرا كه آنان فهميدند كه دنيا، خواهان است و خواسته شده و آخرت نيز خواهان است و خواسته شده. پس هر كه خواهان آخرت باشد، دنيا جوياى او شود تا اينكه او روزياش را از دنيا برگيرد و هر كه دنيا را بخواهد، آخرت او را بجويد؛ پس مرگش در رسد و دنيا و آخرتش را تباه كند.
اى هشام! هر كه خواهان توانگرى بدون دارايى و آسودگى دل از حسد و سلامت دين است ميبايست براى درخواست آن، در درگاه خداوند گريه و زارى كند كه خردش را كامل كند، پس هر كه بينديشد، به آنچه او را كافى است قناعت كند و هر كه به آنچه او را كافى است قناعت كند بي نياز گردد و هر كه به آنچه او را كافى است قناعت ننمود هرگز بي نياز نگردد.
اى هشام! امير مؤمنان عليه السّلام بارها ميفرمود: هيچ چيزى كه خداوند با آن فرمانبردارى شود برتر از خرد نيست و خرد مرد، كامل نگردد جز آن كه شش ويژگى گوناگون را دارا باشد: از كفر و شرّ او آسودگى باشد و هدايت و نيكى از او خواسته شود و زيادى دارايياش [به ديگران] بخشيده شود و زيادى گفتارش بازداشته شده باشد، سهمش از دنيا همان قوت روزانهاش باشد و هرگز از علم آموزى سير نشود، خوارى همراه با خداوند برايش محبوبتر از ارجمندى همراه ديگرى است و فروتنى برايش محبوبتر از اشرافي گرى است. احسان اندك ديگران را بسيار و احسان بسيار خويش را اندك شمارد و همگان را بهتر از خود و خويشتن را پستترين مردم بداند و اين تمام كار است.اى هشام! آن كس كه راست زبان باشد پاك كردار گردد و كسى كه نيك نيت باشد روزيش فزون گردد و آن كه با برادران و خانوادهاش خوش اخلاق باشد عمرش طولانى شود.
اى هشام! آن كس كه جوانمردى ندارد دين ندارد و [نيز] آن كس كه جوانمردى ندارد خرد ندارد و عالى قدرترين مردم كسى است كه دنيا را براى خويش ارزش نداند. هان! همانا جسمهاى شما را بهايى جز بهشت نباشد؛ پس آنها را به چيز ديگرى نفروشيد.
اى هشام! به راستى خردورز با كسى كه بيم دارد تكذيبش كند سخن نميگويد و از كسى كه بيم مضايقه دارد درخواست نميكند و بر آنچه نتواند وعده نميدهد و بر آنچه كه به خاطر اميدوارياش نكوهيده گردد اميد نبندد و بر آنچه كه بيم ناتوانى از آن را دارد گام برندارد و امير مؤمنان عليه السّلام بارها به ياران خود سفارش ميفرمود و ميگفت: شما را به خدا ترسى در نهان و آشكار و دادگرى هنگام خشنودى و خشمگيرى و به دست آوردن [حلال و ثواب] در تهيدستى و توانگرى سفارش ميكنم
و اينكه با كسى كه با شما قطع رابطه كرده پيوند داريد و از آن كس كه بر شما ستم روا داشته درگذريد و به كسى كه از شما مضايقه كرده محبت كنيد، و ميبايست نگاه شما عبرت آموز و سكوت شما فكر و سخن شما ذكر و طينت شما سخاوت ورزى باشد؛ چرا كه تنگ نظر به بهشت و سخاوت ورز به دوزخ درنيابد.
اى هشام! خدا رحمت كند كسى را كه آن گونه كه بايد، از خدا حيا كند؛ پس سر و آنچه را كه در بر دارد و شكم و آنچه را كه در آن جاى ميدهد [از حرام] نگهدارد و مرگ و پوسيدگى [بدن] را ياد آورد و بداند كه بهشت در ميانه ناخوشاينديها و دوزخ در ميانه شهوتهاست.
اى هشام! هر كه از ريختن آبروى مردم خوددارى كند خداوند از خطاى او در روز رستاخيز بگذرد و هر كه از خشمگيرى بر مردم خوددارى كند خداوند از خشمگيرى بر او در روز رستاخيز خوددارى نمايد.
اى هشام! همانا خردورز دروغ نميگويد هر چند دلش بخواهد.
اى هشام! روزهاى پيش روى خويش را اصلاح كن و نگاه كن كه آن چه روزى است و پاسخ را آماده كن؛ چرا كه تو در بازداشت و بازپرسى خواهى بود و از زمانه و مردمش پند بگير؛ زيرا زمانه طولانى است و [براى مردمش] كوتاه است. به گونه اى كارى را انجام بده كه گويا پاداش كردارت را ميبينى تا به آن كار حريصتر گردى و خرد را از خدا دريافت كن و در دگرگونى زمانه و حالتهاى آن نظر افكن، پس به راستى آنچه در دنيا بيايد همان است كه از دنيا رفته پس، از آن عبرت گير،
اى هشام! حيا از ايمان باشد و ايمان در بهشت است و بيحيايى از درشتى است و درشتى در دوزخ است.
اى هشام! چه بد باشد آن بنده اى كه دو رو و دو زبان است. برادرش را جلوى رويش ميستايد و در پشت سرش گوشتش را [با غيبت از او] ميخورد، اگر به برادرش چيزى بخشيده شود بر او رشك برد و هنگامى كه دچار بلايى شود وارهاندش. به راستى سريعترين نيكى در پاداشگيرى احسان است و سريعترين بدى در كيفر دهى، ستم است و همانا بدترين بندگان خدا كسى است كه به خطر بد زبانياش همنشينى با او را ناخوشايند ميدارى. آيا مردم را چيزى جز دروشده زبانهايشان به دوزخ واژگون ميكند؟ از مسلمانى مرد رها كردن سخن بيهوده است.
اى هشام! مرد، مؤمن نباشد تا اينكه هراسناك اميدوار باشد و هراسناك اميدوار نباشد تا اينكه به آنچه هراس و اميد دارد عمل نمايد.
اى هشام! بر تو باد به نرم رفتارى؛ چرا كه نرم رفتارى خجسته و تندخويى شوم است. همانا نرم رفتارى و نيكى و نيك خويى خانهها را آباد سازد و روزى را فزون كند. اى هشام! به درستى مثل دنيا، همانند مارى است كه دست ساييدن بر آن نرم است و درونش زهر كشنده دارد. مردان خردمند از آن پروا دارند و كودكان در دستشان بگيرند.اى هشام! در فرمانبردارى از خداوند شكيبايى پيشه كن و [در دورى] از نافرمانى او شكيبا باش؛ چرا كه بي گمان دنيا ساعتى است و از آنچه از دنيا رفته شادى و حزنى نيابى و از آنچه كه هنوز نيامده آگاهى ندارى؛ پس بر همين ساعتى كه در آن هستى صبر پيشه دار كه گويا تو مورد حسرت ديگران هستى.
اى هشام! مثل دنيا همانند آب درياست. هر چه [شخص تشنه] از آن نوشد تشنگى او فزون گردد تا اينكه او را بكشد. اى هشام! هر كه دوستدار دنيا شد هراس روز رستاخيز از دلش برود و به هيچ بنده اى دانشى داده نشد كه دوستدارى دنيا را فزون كند جز آن كه دورى از خدا را فزون نمايد و خداوند خشمش را بر او بيشتر كند.
اى هشام! به راستى خردورز فرزانه كسى است كه آنچه را كه توانش را ندارد وارهاند و درستى بيشتر در مخالفت ورزى با هواى نفس است و هر كه آرزويش دراز شود كردارش بد شود. اى هشام! اگر راه مرگ را ببينى بي گمان تو را از آرزو باز دارد.
منبع: كتاب تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، ص 699

روح لطيفش تجلى واقعى عرفان و رفتار و خُلق كريمانه اش نمادى از حضور عالمان آگاه در سطح جامعه بود سخن از عارف كامل آيت اللّه ميرزا محمد على شاه آبادى است، در اين نوشتار براى بهره مندى از درياى ژرف معارف از منظر آن حكيم الهى دست به دامان بزرگى شده ايم كه به تعبير خودش شايد هيچ كس به اندازه ايشان، آيت اللّه شاه آبادى را نشناخته است. برخى از نكته هاى نابى كه در پى مى آيد، نقل قول هايى است كه حضرت امام خمينى(ره) در كتاب هايشان از مرحوم شاه آبادى بيان نموده اند.
بهت فرشتگان
«سه آيه آخر سوره مباركه حشر را تلاوت كنيد تا ملكه شما شود و اولين اثرى كه از آن مترتب مى شود، پس از مرگ و شب اول قبر است. وقتى كه ملكين از طرف پروردگار براى سؤال و جواب مى آيند، در جواب «مَن ربُّك؟»(1) بگوئى: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(2)
وقتى اين طور پاسخ بگويى ملائكه الهى مبهوت و متحير مى شوند، چون اين معرفى حق است به زبان حق، نه معرفى حق به زبان خلق.»(3)
گوش كردن به تَغَنّيات(4)
اى عزيز، بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى،(5) كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى. زيرا كه آن عالم، محل كشف باطن و ظهور سَريره است و جرأت بر معاصى، كم كم انسان را بى عزم مى كند و اين جوهر شريف(6) رااز انسان مى ربايد. استاد معظم ما مى فرمودند:
«بيشتر از هر چه، گوش كردن به تغنيات، سلب اراده و عزم از انسان مى كند.»(7)
سگ درگاه خدا
به قول شيخ بزرگوار ما: «شيطان، سگِ درگاه خداست. اگر كسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نكند و او را اذيت نكند.»
سگِ درِ خانه، آشنايان صاحب خانه را دنبال نكند. شيطان نمى گذارد كسى كه آشنايى با صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر انسانى با صاحب خانه در ارتباط است، مى تواند از او بخواهد كه شرّ سگ خانه اش را از او كم كند و از صاحب خانه بخواهد كه صداى آن سگ را بخواباند.(8)
راهى براى اصلاح نفس
جناب عارف بزرگوار مى فرمودند كه:
«مواظبت به آيات شريفه آخر سوره حشر، از آيه شريفه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ(9) تا آخر سوره مباركه، با تدبّر در معنى آن ها در تعقيب نمازها، خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خيلى مؤثر است در اصلاح نفس.»(10)
محبت دنيا، در وقت مردن
بدان كه «نفس» در هر حظّى كه از اين عالم مى برد، در «قلب» اثرى از آن واقع مى شود... و سبب تعلّق آن است به دنيا، و التذاذات هر چه بيشتر باشد، قلب از آن بيشتر تأثير پيدا مى كند و تعلق و حُبّش بيشتر مى گردد تا آن كه تمام وِجهه ى قلب، به دنيا و زخارف آن گردد، و اين منشأ مفاسد بسيارى است. تمام خطاهاى انسان و گرفتارى به معاصى و سيّئات، براى همين محبت و علاقه است، و از مفاسد بزرگ آن ،چنان چه حضرت شيخ عارف ما، روحى فداه مى فرمودند آن است كه:
«اگر محبت دنيا، صورت قلب انسان گردد و اُنس به او شديد شود، در وقت مردن كه براى او كشف شود كه حق تعالى او را از محبوبش جدا مى كند و ما بين او و مطلوباتش افتراق مى اندازد، با سخطناكى و بُغض به او از دنيا برود.»
و اين فرمايش كمر شكن، بايد انسان را خيلى بيدار كند كه قلب خود را خيلى نگاه دارد.(11)
حضور قلب
همه ارباب صنايع و حِرَف(12) و اهل لذّات و معاملات و عادات، اعمال خود را به حضور قلب انجام مى دهند، به جهت آن كه قلب داراى محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود؛ فقط اهل عبادت، محروم از قلباند! با آن كه اُسّ اساس پرستش و ستايش بر حضور است و حقيقتاً تمام عاملين، اخطار مى كنند به اهل عبادت كه ما عملى نكرده ايم مگر به حضور قلب، آيا شما در تمام عمر عبادت كرده ايد به حضور قلب يا نه؟(13)
1. يعنى: خداى تو كيست؟
2. سوره حشر، آيه 24 - 22.
3. آيت اللّه نصراللّه شاهآبادى، برنامه راديويى سيماى فرزانگان، سال 1365.
4. آوازها و موسيقى هاى مُطرِب.
5. امام خمينى(ره) در كتاب آداب نماز مى فرمايند كه شيخ بزرگوار، شاه آبادى روحى فداه، از عزم و اراده به «مغز انسانيت» تعبير مىكردند.
6. عزم و اراده.
7. چهل حديث، امام خمينى(ره)، حديث 1، ص 8.
8. چهل حديث، امام خمينى (ره)، ص 52.
9. سوره حشر، آيه 18.
10. چهل حديث، امام خمينى، ص 207 و 208.
11. چهل حديث، امام خمينى(ره)، ص 123 و 124.
12. حرفهها.
13. شذرات المعارف، شذره چهارم، معرفه 146.
* حسن قدوسى زاده
منبع: سايت تبيان
عصر خلافت عمر بود، سلمان به عنوان استاندار مدائن ، در اين شهر خاطره ها بسر مي برد، روزي مسافر غريبي از شام به مدائن آمد، او سلمان را نمي شناخت از قيافه ساده او چنين گمان كرد كه يك شخص عادي و كارگر است ، بار علفي بر دوش داشت ، خسته شده بود، خطاب به سلمان گفت : اي بنده خدا بيا اين بار مرا تا فلان جا ببر. سلمان بي آنكه ناراحت شود، فوري با كمال اشتياق ، بار علف را به دوش كشيد و به سوي مقصود حركت كرد، در مسير راه ، مسافر غريب ديد هر كس آن كارگر بار برنده را مي بيند، احترام مي كند، و بعضي مي گويند: سلام بر امير! با خود گفت : براستي اين شخص كدام امير است ...؟! ناگهان ديد جمعي آمدند تا بار علف را از او بگيرند، و به مسافر گفتند: مگر تو اين شخص را نمي شناسي ؟ اين استاندار مدائن ، سلمان است . مسافر شامي ، سخت شرمنده شد و به دست و پاي سلمان افتاد و معذرت خواهي كرد، و عاجزانه خواست كه او را ببخشد و بار علف را تحويل دهد. ولي سلمان به او گفت : تا اين بار را به مقصد نرسانم به تو نخواهم داد.
منبع:داستان دوستان
نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي

توصيه آيت الله قاضی به نقل از علامه طباطبايي و آيت الله بهجت :
اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.

از آن نوجوان ۱۴ ساله پرسيدند تو در جنگ چه كردهاي ؟ گفت:
«البته ما كاري نكردهايم، ما ضعيفيم ... هرچه هست كار خداست.»
ما أصابَك مِن حسنة فَمِن الله نساء ۷۹.

فَليُبَلِّغِ الحاضِرِالغائِبَ وَالوالِدِ الوَلَدَ الی یُومِ القِيامَة
پس برسانند حاضران غائبان را و پدران فرزندان را تا روز قيامت.
فرازی از خطابه غدير پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله)

خير من شاورت ذوواالنهى والعلم واولوا التجارب والحزم
بهترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد.
امام على (عليه السلام)
غررالحكم 3/428/4990

اين متن عربی معجزه ای است در کلام بشری که توسط امیر المومنین علی علیه السلام بیان شده است.
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها...
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.
ترجمه خطبه
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
قرآن كريم
كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ؛(1)
هر كس براساس شخصيت خود عمل مى كند.
1
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلنّاسُ رَجُلانِ: عالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ لا خَيْرَ فيما سِواهُما؛(2)
مردم، دو گروهند: دانشمند و دانش اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
2
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِخْتَبِرُوا النّاسَ بِاَخْدانِهِمْ فَاِنَّ الرَّجُلَ يُخادِنُ مَنْ يُعْجِبُهُ؛(3)
مردم را از دوستانشان بشناسيد، زيرا انسان با كسى رفاقت مى كند كه او را مى پسندد.
3
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلنّاسُ يَعْمَلونَ بِالْخَيْرِ وَ اِنَّما يُعْطَونَ اُجورَهُمْ عَلى قَدْرِ عُقولِهِمْ؛(4)
مردم، كارهاى خير مى كنند، ولى پاداش آنان تنها به اندازه عقلشان عطا مى شود.
4
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اَلنّاسُ مَعادِنُ وَ الْعِرْقُ دَسّاسٌ وَ اَدَبُ السُّوءِ كَعِرْقِ السُّوءِ؛(5)
مردم، همانند معدن ها مختلف اند و اصل و نسب در انسان بسيار مؤثر است و تربيت بد، همانند اصل و نسبِ بد است.
5
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِنَّ ابْنَ آدَمَ لَحَريصٌ عَلى ما مُنِعَ؛(6)
آدمى زاده به آنچه كه از آن منع مى شود، حريص است.
6
پيامبر صلى الله عليه و آله :
اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلْخَيْرِ مَغاليقُ لِلشَّرِّ وَ اِنَّ مِنَ النّاسِ ناسا مَفاتيحُ لِلشَّرِّ مَغاليقُ لِلْخَيْرِ فَطوبى لِمَنْ جَعَلَ اللّه مَفاتيحَ الْخَيْرِ عَلى يَدَيْهِ وَ وَيْلٌ لِمَنْ جَعَلَ اللّه مَفاتيحَ الشَّرِ عَلى يَدَيْهِ؛(7)
برخى از مردم كليد خير و قفل شرند و برخى كليد شر و قفل خيرند، پس خوشا به سعادت كسى كه خداوند كليدهاى خير را در دست او قرار داده و بدا به حال كسى كه خداوند كليدهاى شر را به دست او سپرده است.
7
امام صادق عليه السلام :
اَلنّاسُ مَأْمورونَ وَ مَنْهيّونَ وَ مَنْ كانَ لَهُ عُذْرٌ، عَذَرَهُ اللّه ؛(8)
مردم به امورى امر و نهى شده اند، ولى هر كس (در انجام دادن آنها) عذرى داشته باشد، خداوند عذرش را مى پذيرد.
8
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا عامِلانِ: عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِلدُّنْيا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْياهُ عَنْ آخِرَتِهِ، يَخْشى عَلى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلى نَفْسِهِ فَيُفْنى عُمُرَهُ فى مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ وَ عامِلٌ عَمِلَ فِى الدُّنْيا لِما بَعْدَها، فَجاءَهُ الَّذى لَهُ مِنَ الدُّنْيا بِغَيْرِ عَمَلٍ، فَاَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعا وَ مَلَكَ الدّارَيْنِ جَميعا، فَاَصْبَحَ وَجيها عِنْدَ اللّه ، لا يَسْاَلُ اللّه حاجَةً فَيَمْنَعُهُ؛(9)
مردم در دنيا دو گونه كار مى كنند: يكى تنها براى دنيا كار مى كند، تا جايى كه كار دنيا او را از آخرت باز مى دارد. او با اين كه خودش بى نياز است، نگران فقر بازماندگان خود است و عمرش را در راه سودرسانى به ديگران فنا مى كند. ديگرى در دنيا براى آخرت كار مى كند و روزى دنيايى بدون تلاش برايش مى رسد و از بهره دنيوى و اخروى با هم برخوردار شده، هر دو دنيا را با هم دارد. در نتيجه در پيشگاه خداوند آبرومند است و هر حاجتى از خدا بخواهد، بر مى آورد.
9
امام صادق عليه السلام :
إِنَّ رِضَا النّاسِ لايُمْلَكُ وَ اَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ وَ كَيْفَ تَسْلَمونَ مِمّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ اَنبياءُ اللّه وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللّه عليهم السلام ... ؛(10)
همانا خشنودى مردم را نتوان به دست آورد و جلو زبان هايشان را نتوان گرفت، چگونه در امان مانيد از چيزى (زبان مردم) كه پيامبران و فرستادگان و حجت هاى خدا عليهم السلام از آن در امان نماندند...؟
10
پيامبر عليه السلام :
اَبْغونى الضُّعَفاءَ فَاِنَّما تُرْزَقونَ وَ تُنْصَرونَ بِضُعَفائِكُمْ؛(11)
ناتوانان را براى من بيابيد؛ زيرا شما به بركت ناتوانان خود روزى داده و يارى مى شويد.
11
امام صادق عليه السلام :
اَلنّاسُ سَواءٌ كَاَسْنانِ الْمُشْطِ وَ الْمَرْءُ كَثيرٌ بِاَخيهِ؛(12)
مردم، همانند دندانه هاى شانه با هم برابرند و انسان با برادرش پر تعداد (و پر توان) مى گردد.
12
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اِخْوانٌ فَمَنْ كانَتْ اُخُوَّتُهُ فى غَيْرِ ذاتِ اللّه فَهِىَ عَداوَةٌ؛(13)
مردم برادرند، اما آن كه برادرى اش براى خدا نباشد، برادرى وى، دشمنى است.
13
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ لا يُلامُ الرَّجُلُ عَلى حُبِّ اُمِّهِ؛(14)
مردم، فرزندان دنيايند و كسى براى دوست داشتن مادرش سرزنش نمى شود.
14
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ كَالشَّجَرِ شَرابُهُ واحِدٌ وَ ثَمَرُهُ مُخْتَلِفٌ؛(15)
مردم، همانند درختانند كه آبشان يكى و ميوه هايشان گوناگون است.
15
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اَعْداءُ ماجَهِلوُا؛(16)
مردم با آنچه آشنا نيستند دشمنى مى ورزند.
16
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ مَنْقوصونَ مَدْخولونَ اِلاّ مَنْ عَصَمَ اللّه ؛(17)
مردم، داراى عيب و نقص اند، مگر كسى كه خداوند او را حفظ كند.
17
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ مُتَعَجِّلُوا الذُّلِّ؛(18)
مردم از ترس ذلّت، به سوى ذلّت شتابانند.
18
امام على عليه السلام :
لا يَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذَا اسْتَوَوا هَلَكوا؛(19)
مردم تا زمانى كه متفاوتند در خيرند، و هرگاه يكسان گردند هلاك مى شوند.
19
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ وَلكِنَّ اللّه خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضا؛(20)
مردم همگى آزادند، ولى خداوند بعضى را سرپرست بعضى ديگر قرار داده است.
20
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛(21)
مردم، به دولتمردان خود شبيه ترند تا به پدرانشان.
21
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اِلى اَشْكالِهِمْ اَمْيَلُ؛(22)
مردم، به همانند خود بيشتر تمايل دارند.
22
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛(23)
مردم در خوابند، چون بميرند بيدار مى شوند.
23
امام باقر عليه السلام :
اَلنّاسُ رَجُلانِ: مَسْتَريحٌ بِالْمَوْتِ وَ مُسْتَراحٌ بِهِ مِنْهُ ؛(24)
مردم بر دو دسته اند: آن كه با مرگ آسوده شود و آن كه با مرگش ديگران آسوده شوند.
24
امام صادق عليه السلام :
اَلنّاسُ اِذا صَلَحُوا، كَفُّوا عَنْ تَتَبُّعِ عُيوبِهِمْ؛(25)
مردم، هنگامى كه درستكار شوند، از عيب جويىِ يكديگر دست مى كِشند.
25
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اَبْناءُ ما يُحْسِنونَ؛(26)
مردم فرزند نيكى هاى خويش اند (بنگريد عملشان چيست نه پدرشان كيست).
26
امام صادق عليه السلام :
اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُبْتَلىً وَ مُعافىً، فَارْحَمُوا الْمُبْتَلى وَ احْمَدُوا اللّه عَلَى الْعافيَةِ؛(27)
مردم دو دسته اند: گرفتار و سلامت؛ پس به گرفتاران ترحم نماييد و خدا را بر سلامتى سپاس گوييد.
27
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ اثْنانِ، بَرٌّ تَقِىٌّ وَ آخَرُ شَقِىٌّ؛(28)
مردم دو دسته اند: نيكوكارِ پرهيزكار و سنگ دل بدبخت.
28
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛(29)
مردم به زمان خود شبيه ترند تا به پدران خود.
29
امام باقر عليه السلام :
اَلنّاسُ رَجُلانِ: مُؤْمِنٌ وَ جاهِلٌ، فَلا تُؤْذِى الْمُؤْمِنَ وَ لا تَجْهَلُ الْجاهِلَ فَتَكونَ مِثْلَهُ؛(30)
مردم دو گروه اند: مؤمن و جاهل، مؤمن را آزار ندهيد و با جاهل، رفتار جاهلانه نكنيد؛ زيرا همانند او خواهيد بود.
30
امام على عليه السلام :
اِذَا اسْتَولَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ ثُمَّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ، وَ اِذَا اسْتَوْلَى الفَسادُ عَلَى الزَّمانِ وَ اَهْلِهِ فَاَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛(31)
هرگاه درستكارى بر روزگار و مردمش حاكم شود و در چنين زمانى كسى به ديگرى بى آن كه گناهى از او آشكار شود، گمان بد ببرد، ظلم كرده است و هرگاه فساد بر روزگار و مردم آن حاكم شود و كسى به ديگرى خوشبين باشد، خود را فريب داده است.
31
امام على عليه السلام :
... فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِى الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتى عَلى اَيْديِهمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأِ فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذى تُحِبُّ اَنْ يُعْطيَكَ اللّه مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ...؛(32)
... مردم دو گروهند: يا هم دين تو هستند، يا هم نوع تو، كه از همه آنها خطاهايى سر مى زند، و به آنان حالات گوناگون رو مى آورد، و به عمد يا خطا دچار لغزش هايى مى گردند، پس از گذشت و بخشش خويش بهره شان ده، همانگونه كه دوست دارى تا خدا نيز از گذشت و بخشش خود، تو را بهره دهد... .
32
امام حسين عليه السلام :
اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛(33)
به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند.
33
امام على عليه السلام :
عَجِبْتُ مِمَّنْ يَشْتَرى المَماليكَ بِمالِهِ كَيْفَ لا يَشْتَرى الاَْحْرارَ بِمَعروفِهِ فَيَملِكَهُمْ؟!(34)
در شگفتم از كسى كه بنده ها را با مال خود مى خرد، چرا با نيكى و احسان خويش، آزادها را نمى خرد تا مالك آنان شود؟!
34
امام صادق عليه السلام :
اِنَّ النّاسَ يَعْبُدونَ اللّه عَزَّوَجَلَّ عَلى ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: فَطَبَقَةٌ يَعْبُدونَهُ رَغْبَةً فى ثَوابِهِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الحُرَصاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرونَ يَعْبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ وَ هِىَ الرَّهْبَةُ وَ لكِنّى اَعْبُدُهُ حُبّا لَهُ عَزَّوَجَلَّ فَتِلْكَ عِبادَةُ الكِرامِ وَ هُوَ الاَْمْنُ... ؛(35)
عبادت كنندگان خداوند سه گروهند: گروهى او را براى پاداش عبادت مى كنند، كه طمعكارانه است و اينان حريصند. گروهى او را از ترس جهنم عبادت مى كنند كه اين عبادت بردگان و از روى ترس است. ولى من خداوند را از روى محبت عبادت مى كنم كه چنين عبادتى مايه امنيت و آرامش و عبادت كريمان است.
35
امام كاظم عليه السلام :
اِنَّ لِلّهِ عِبادا فِى الاَْرضِ يَسْعَوْنَ فى حَوائِجِ النّاسِ هُمُ الآْمِنونَ يَوْمَ القيامَةِ؛(36)
خدا را در زمين بندگانى است كه براى رفع نيازهاى مردم مى كوشند. اينان در روز قيامت در امان هستند.
36
امام كاظم عليه السلام :
اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّى كُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ كِبْرا وَ عالِمٌ يُريدُ اَنْ يوطَاَ عُقْباهُ وَ يُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَ عارِفٌ عَلى طَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القيامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِكَ وَ اَرْجَحُهُمْ عَقْلاً؛(37)
مردم چهار گروهند: جاهلى كه غرق در هوا و هوس و در معرض هلاكت است، عابدى كه تظاهر به تقوا مى كند و هر چه بيشتر عبادت مى نمايد، تكبرش بيشتر مى شود، عالمى كه مى خواهد پشت سرش حركت كنند و دوست دارد از او تعريف نمايند، و حق شناسِ حق پويى كه دوست دارد حق را به پادارد، اما يا ناتوان است و يا زير سلطه. چنين فردى بهترين نمونه روزگار و عاقل ترين مردم دوران است.
37
امام على عليه السلام :
اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ لَمْ يَسْتَضيئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَؤُوا اِلى رُكْنٍ وَثيقٍ؛(38)
مردم سه گروهند: دانشمند خداشناس، دانش جوى در راه رستگارى و فرومايگانى بى اراده و سرگردان كه هر دعوتى را اجابت مى كنند و به هر طرف كه باد بيايد به همان طرف مى روند، از نور دانش روشنايى نمى گيرند و به پايگاه محكمى پناه نمى برند.
38
امام حسن مجتبى عليه السلام :
اَلنّاسُ اَرْبَعَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ لا خَلاقَ لَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خَلاقٌ وَ لا خُلقَ لَهُ، قَدْ ذَهَبَ الرّابِعُ وَ هُوَ الَّذى لا خَلاقَ وَ لا خُلقَ لَهُ وَ ذلِكَ شَرُّ النّاسِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ خُلقٌ وَ خَلاقٌ فَذلِكَ خَيْرُ النّاسِ؛(39)
مردم چهار دسته اند: دسته اى از آنها اخلاق دارند، امّا بهره اى (از دنيا) ندارند. دسته اى بهره مندند، اما اخلاق ندارند. دسته اى نه بهره اى (از دنيا) و نه اخلاق دارند كه اينها بدترين مردم اند. و دسته اى كه هم اخلاق دارند و هم (از دنيا) بهره مندند كه اينان، بهترين مردم اند.
39
امام رضا عليه السلام :
عَجِبْتُ لِمَنْ يَشْتَرِى الْعَبيدَ بِمالِهِ فَيُعْتِقُهُم كَيْفَ لا يَشْتَرِى الاَحْرارَ بِحُسْنِ خُلقِهِ؛(40)
در شگفتم از كسى كه بندگان را با ثروت خويش مى خرد تا رهايشان كند، چگونه با خوش اخلاقىِ خويش آزادگان را نمى خرد.
40
امام هادى عليه السلام :
اَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الآْخِرَةِ بِالاَْعْمالِ؛(41)
اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل.
1.سوره اسراء، آيه 84 .
2. نهج الفصاحه، ح 3145 .
3. نهج الفصاحه، ح 106.
4. كنزالعمال، ح 7052.
5. نهج الفصاحه، ح 3146.
6. كنزالعمال، ح 44095.
7. نهج الفصاحه، ح 920.
8. محاسن، ج 1، ص 245، ح 242.
9. نهج البلاغه، قصار 269.
10. بحارالأنوار، ج 70، ص 2، ح 4.
11. نهج الفصاحه، ح 20.
12. تحف العقول، ص 368.
13. بحارالأنوار، ج 74، ص 165، ح 29.
14. نهج البلاغه، حكمت 303.
15. غررالحكم، ح 2097.
16. نهج البلاغه، حكمت 172.
17. نهج البلاغه، حكمت 343.
18. غررالحكم، ح 2172.
19. امالى شيخ صدوق، ص 531، ح 718.
20. كافى، ج 8، ص 69، ح 26.
21. تحف العقول، ص208.
22. بحارالأنوار، ج 78، ص 92، ح 100.
23. بحارالأنوار، ج 4، ص 43، ح 18 .
24. معانى الأخبار، ص 290.
25. من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 401، ح 5862.
26. كافى، ج 1، ص 51، ح 14.
27. تحف العقول، ص 305.
28. بحارالأنوار، ج 78، ص 23، ح 86 .
29. خصائص الائمه، ص 115.
30. خصال، ص 49.
31. نهج البلاغه، حكمت 114.
32. نهج البلاغه، از نامه 53 .
33. تحف العقول، ص 245 .
34. تحف العقول، ص 204.
35. خصال، ص 188، ح259 .
36. كافى، ج 2، ص197، ح 2 .
37. خصال، ص 262.
38. نهج البلاغه، قصار 147.
39. بحارالأنوار، ج 70، ص 10، ح 8 .
40. فقه الرضا، ص 354 .
41. بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح 3.

مانند نگینی در میان حلقه میدرخشید.
دور امام صادق(ع) نشسته بودند و قرآن میخواندند. قاری خواند: «والشمس و ضحیها… .»
فرمود: «خورشید؛ محمد(ص) است که دین را برای مردم روشن کرد.»
خواند: «والقمر اذا تلیها… .»
فرمود: «ماه؛ علی(ع) است بعدِ محمد(ص)»
خواند: «والنهار اذا جلیها… .»
فرمود: «روز؛ امامی است از نسل [مادرمان] فاطمه(س) که تاریکیهای ظلم را از بین میبرد.»
تأویلالایات، ص 778

از امام صادق عليه السلام از پدرشان از پدرانشان از امير مؤمنان صلوات الله عليهم روايت شده كه ايشان فرمودند: حكما و فقها وقتى با يكديگر مكاتبه مى نمودند، سه مطلب را ذكر مى نمودند و مطلب چهارمى همراه آن نبود:
كسى كه تمام مقصود او آخرت باشد، خداوند مقصود او را از دنيا كفايت فرمايد؛
و كسى كه نهان خود را اصلاح نمايد، خداوند آشكارِ او را اصلاح فرمايد؛
و هر كس آنچه را كه بين او و خداوند است اصلاح نمايد، خداوند آنچه را كه بين او و مردم است اصلاح فرمايد.
مولاى من!
خلیفه نیستى
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانى
و جاى پنج سال
مىشد كه پنجاه سال حاكم باشى
مىشد كه شامات را
چون دندانى كند و پراكند
كه سهم بچههاى ابوسفیان باشد
و در امارت كوفه
كارى هم به «ابنملجم» و «قطام» داد.
مىشد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا كند
چیزى شبیه همین ضیافتهاى شام
در تالارهاى آیینه و مرمر
و پشت درهاى بسته
مىشد حسین و حسن را با خود همراه كرد
یكى مشاور اعظم
یكى وزیر خزانهدارى كل
مىشد كارى كرد
كه جعده هم مشاورت امور بانوان را عهدهدار باشد
یا كارهاى كه زهر نریزد
یا نه
حكومت ایران هم مىشد كه سهم حسن باشد
حكومت عراق، سهم حسین
حتى عقیل را مىشد سه چهار سالى
با حقوق ارزى آن روز
به اندلس فرستاد
مىشد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخالهها
كه تا هنوز و تا همیشه سفیرند!
مىشد كنار رود فرات
كاخى سبز ساخت
براى تابستانها
سرى به بغداد زد
بر بالاى كوه ابوقبیس
كاخى سپید داشت
چیزى شبیه كاخ سعدآباد
شبیه كاخ ملك فهد
كاخى بلندتر از خانه خدا
مىشد كه بعد خود
به فكر پادشاهى فرزندان بود
مثل همین ملك حسین و ملك حسن
مثل همین حیدر علىاف
و اف بر این دنیا...
مىشد كه امام على بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام على رحمانف
مىشد با خانم رایس دست داد
مىشد انبان خویش را پر كرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید
و افطارى داد از بیتالمال
و جامههاى اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازى كرد
رقاصههاى روم را دعوت كرد
با چشمبندى و آتشبازى
شب را به صبح رساند
در برجهاى دوبى سهمى داشت
و در بازار بورس، دستى...
نشست بالاى تختى و
كلاهى از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست كم
هر روز یك اسب پیشكش قبول كرد
یك شمشیر مُرصّع
كه نام تو بر آن حك شده باشد
این تحفهها از هند است
آن جامهها از روم
این فرشهاى ابریشمین از ایران ...
جشنى بگیر
بگو كه شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
كه كاترینا و سونامى در راه است
براى كندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده
به شركتهاى چند ملیّتى
براى بردن نان فرصت نیست
این را به سازمان غله و نان بسپار!
این وقت شب
نشستهاى و به من لبخند مىزنى
مىدانم
اینگونه شعرها خوب نیستند
اما مولاى من!
آن كفشهاى وصلهدار هم
مناسب پاى حضرت حاكم نیست!
علیرضا قزوه
وَ قَالَ [عليه السلام] سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ .
دورد خدا بر او ، فرمود : گناهى كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكى است كه تو را به خود پسندى وا دارد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
بدترين افراد كسى است كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد.
بر سردر خانقاه "شيخ ابوالحسن خرقاني" چنين نوشته بود:
هر که در اين سرا درآيد نانش دهيد. نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آن کس که به درگاه باريتعالي به جان ارزد؛ البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.
وَ قَالَ [عليه السلام] بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ .
و درود خدا بر او ، فرمود: ميان شما و پندپذيرى ، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ . قال الرضى و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم إلا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة
و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد ، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن ، مورد آزمايش قرار نداد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
اي آن كه ياد تو يادآورانت را بزرگي دهد، و اي آن كه سپاس تو سپاسگزارانت را رستگار كند، و اي آن كه فرمانبرداريِتو فرمانبردارانت را رهايي بخشد، بر محمد و خاندانش درود فرست؛ و با ياد خود، دلهاي ما را از هر ياد ديگري بپرداز؛ و با سپاس خود، زبانهاي ما را از هر سپاس ديگر، و با فرمانبرداري خود، اعضاي ما را از فرمانبرداري ديگران بازدار...
خدايا، اي آن كه گناهكاران از رحمتِ تو ياري خواهند.
اي آن كه درماندگان به يادكرد احسانِ تو امان جويند.
اي آن كه خطا پيشگان از بيم تو با فرياد بگريند.
اي مونس مردم گريزانِ دور از ديار. اي غمگسار غم زدگان و شكسته دلان. اي فرياد رس
بيكسانِ بيياور. اي ياور نيازمندانِ رانده شده...
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] و لا تنكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.
و درود خدا بر او ، فرمود: بنده ديگرى مباش، كه خدا، تو را آزاده آفريده است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] لا تستح من اعطاء آلقليل فان الحرمان اقل منه.
و درود خدا بر او ، فرمود: از بخش اندك شرمنده مباش، زيرا هيچ ندادن از آن (( بخشش اندك)) نيز كمتر و ناچيزتر است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] كم من أكله منعت أكلات.
و درود خدا بر او ، فرمود: بسا كه يك خوردن چيزى، تو را از خوردن بسيارى از خوردنيهاى ديگر، محروم مىكند.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] و أكثر أن تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من أبواب الشكر.
و درود خدا بر او ، فرمود: به افراد پائينتر از خود، زياد بنگر، كه اين نگريستنها، درهاىشكر گزارى را به روى تو باز مىكند.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] و احذر كل عمل يعمل به فى السرو يستحيى منه فى العلانيه، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره أو اعتذرمنه.
و درود خدا بر او ، فرمود: از كارى كه در نهان انجام مىشود، و در آشكار شرم آور است، بپرهيز و نيز از كارى كه اگر انجام دهندهاش، در باره آن بپر سند، يا انجام آن را انكار مىكند و يا بخاطر آن پوزش مىطلبد، دورى كن.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] ان لم تكن حلما فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا أو شك أن يكون منهم.
و درود خدا بر او ، فرمود: اگر بردبار نيستى، خود را وادار به بردبارى كن، زيرا كسى كه خودرا به گروهى شبيه كند، به زودى از آنان مىشود.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
و درود خدا بر او ، فرمود: مالى كه از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] و العجز افه، و الصبر شجاعه، و الزهد ثروه، و الورع جنه، و نعم القرين الرضا.
و درود خدا بر او ، فرمود: ناتوانى آفت است و بردبارى شجاعت، پرهيز كارى و پارسايى توانگرى است و خرسندى به رويدادها يار و همراهى است با ارزش.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند الله! و أحسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله.
و درود خدا بر او ، فرمود: چه زيباست فروتنى توانگران، در برابر مستمندان، بخاطر رضاى خدا، و چه زيباتر است سرفرازى و بى اعتنائى تهيدستان، در برابر ثروتمندان، بخاطر اعتماد و توكل بر خدا.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
قالَ(عليه السلام): اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ
حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ
حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.
فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود، تو
را در علم كافى است كه از خداوند ترسناك باشى; و به دانش و علم خود باليدن،
بهترين نشانه نادانى است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
قالَ(عليه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ
حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌ صافِيَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ،
وَ كَفى بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.
فرمود: علم; ارثيه اى با ارزش، و ادب; زيورى نيكو، و انديشه; آئينه اى صاف،
و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همين
بس كه آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ ديگران روا نداشته باشى.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .
و درود خدا بر او ، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان (41) ، و اگر نادرست باشد، درد جان است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ .
و درود خدا بر او، فرمود: تندخويى بى مرود نوعى ديوانگى است ، زيرا كه تندخو پشيمان مى شود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِى مَالِكَ وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ .
و درود خدا بر او ، فرمود : اى فرزند آدم ! خودت وصى مال خويش باش، امروز به گونه اى عمل كن كه دوست دارى پس از مرگت عمل كنند.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَقَالَ ع مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ .
و درود خدا بر او ، فرمود: ( از فاصله ميان مشرق و مغرب پرسيدند ، فرمود:) به اندازه يك روز حركت خورشيد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُكَ صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ وَ أَعْدَاؤُكَ عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ .
و درود خدا بر او ، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نيز سه دسته اند؛ اما دوستانت : دوست تو و دوستِ دوست تو ، و دشمنِ دشمن تو است، و اما دشمنانت : دشمن تو ، و دشمن دوست تو ، و دوست دشمن تو است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ .
و درود خدا بر او ، فرمود: عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذيران چه اندك !
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] كُلُّ مُعَاجَلٍ يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ وَ كُلُّ مُؤَجَّلٍ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيفِ .
درود خدا بر او ، فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافته خواستار مهلتند ، و آنان كه مهلت دارند كوتاهى مى ورزند!
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ .
و درود خدا بر او ، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بر بهانه جويان بسته است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ .
و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم ها دروغ مى نماياند ، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى كند.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ .
و درود خدا بر او ، فرمود: كار اندكى كه ادامه يابد، از كار بسيارى كه از آن به ستوه آيى اميدوار كننده تر است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا .
و درود خدا بر او ، فرمود: علم خود را نادانى ، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً مَا .
و درود خدا بر او ، فرمود: در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن ، زيرا شايد روزى دوست تو گردد.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً .
و درود خدا بر او ، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان ، و اگر نادرست باشد، درد جان است.
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه
وَ قَالَ [عليه السلام] الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : انسان زير زبان خود پنهان است
سخنان حكمت آميز نهج البلاغه