شرح فتنهی تغلب ...

پایگاه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن سالروز حماسه نهم دیماه، مروری تصویری دارد بر وقایع آغاز تا پایان «فتنهی تغلب» به روایت حضرت آیتالله خامنهای.

پایگاه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن سالروز حماسه نهم دیماه، مروری تصویری دارد بر وقایع آغاز تا پایان «فتنهی تغلب» به روایت حضرت آیتالله خامنهای.

حسین شریعتمداری در یادداشت روز کیهان نوشت:
1- این متن را بخوانید! بخشی از پیام حضرت امام خمینی- رضوانالله تعالی علیه- است که در شهریورماه سال 1367 به مناسبت شهادت روحانی وارسته و انقلابی پاکستان «علامه عارف حسین حسینی» بهدست تکفیریهای موسوم به «سپاه صحابه»! صادر شده بود. پیامی که انگار همین امروز به مناسبت شهادت مظلومانه «آیتالله نمر» رهبر شیعیان عربستان صادر شده است؛
«علمای مبارز اسلام همیشه هدف تیرهای زهرآگین جهانخواران بودهاند و اولین تیرهای حادثه قلب آنان را نشانه رفته است... تا به حال یک آخوند درباری یا یک روحانی وهابی را ندیدهایم که در برابر ظلم و شرک و کفر، خصوصاً در مقابل شوروی متجاوز و آمریکای جهانخوار ایستاده باشد. همان گونه که یک روحانی وارسته عاشق خدمت به خدا و خلق خدا را ندیدهایم که برای یاری پابرهنگان زمین، لحظهای آرام و قرار داشته باشد و تا سر منزل جانان علیه کفر و شرک مبارزه نکرده باشد و عارف حسینی اینگونه بود و ملتهای اسلامی حتماً دلیل این واقعه را دریافتهاند که چرا در ایران «مطهری»ها و «بهشتی»ها و شهدای محراب و سایر روحانیون عزیز، و در عراق «صدر»ها و «حکیم»ها و در لبنان «راغب حرب»ها و «کُریم»ها، و در پاکستان «عارف حسینی»ها، و در تمامی کشورها روحانیون دردآشنای اسلام ناب محمدی- صلیاللهعلیهوآله- هدف توطئه و ترور میشوند.»
2- روز جمعه 8 آبان ماه سال جاری- 30 اکتبر 2015- در جریان اجلاس وین که موضوع آن بحران سوریه بود، وقتی مذاکرات به ضرورت «آتشبس» رسید، دکتر ظریف این مشکل اساسی را پیش کشید که برفرض تصمیم اجلاس به برقراری آتشبس، چه تضمینی هست که تروریستهای «داعش» و «جبههالنصره» آتشبس را بپذیرند و دست از اقدامات تروریستی خود بردارند؟ پرسش منطقی و هوشمندانهای بود و ظریف به «گره اصلی» کار اشاره کرده بود. در این هنگام جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا وارد بحث میشود. پاسخ وی اگرچه مانند بقیه موارد مشابه، «گرهگشا» نیست ولی روی گره اصلی، انگشت تأیید میگذارد و میگوید؛ «ترکیه از طرف داعش و عربستان به نمایندگی از جبهه النصره آتشبس را تضمین خواهند کرد»!
3- سفر شتابزده و از قبل اعلام نشده اردوغان به عربستان و ملاقات طولانی مدت و محرمانه وی با مقامات رژیم میهمانکش آلسعود- و نه ملاقات اعلام شده با شاه عربستان که از آلزایمر رنج میبرد و نقشی بیشتر از یک مترسک ندارد- نمیتواند با شهادت آیتالله نمر، رهبرمبارز و جانبرکف شیعیان عربستان بیارتباط باشد، چرا که براساس شواهد بارها فاش شده و غیرقابل انکار، تروریستهای تکفیری با مدیریت آمریکا و اسرائیل، دلارها و آموزشهای به اصطلاح عقیدتی مفتیهای دربار آل سعود و حمایت میدانی و آموزشهای نظامی دولت اردوغان، ساخته و به کار گرفته شدهاند. درباره پشت صحنه سفر اردوغان به حجاز نکته با اهمیت دیگری نیز هست که شرح آن را به بعد موکول میکنیم.
4- سید حسن نصرالله به تماس یکی از علمای برجسته اهل سنت مصر اشاره میکند که از سید حسن به سوگند تضمین گرفته است نام او را فاش نکند. این روحانی برجسته و صاحب نام اهل سنت در تماس و گفتوگو با رهبر گرانقدر حزبالله لبنان به وی میگوید؛ «آینده جهان اسلام و ملتهای مسلمان به انقلاب اسلامی ایران تعلق دارد... همه جا ایران در مقابل دشمنان اسلام و قدرتهای زورگو ایستاده و از اسلام و مسلمانان دفاع کرده است... ما در عصر حاضر، یک بار در مصر دست به انقلاب زدیم و حکومت حسنی مبارک را که دستنشانده آمریکا و تحت حمایت اسرائیل بود، سرنگون کردیم ولی ظرفیت ادامه راه را نداشتیم و نسخه حکومت اسلامی در آموزههای ما یافت نمیشد و اخوانالمسلمین که اصلیترین جریان انقلابی اهل سنت بود، نقشه راه را در دست نداشت. از این روی به بیراهه رفت و محمد مرسی در اولین اقدام به عربستان وهابی که همپیمان آمریکاست سفر کرد و برای «شیمون پرز»، رئیس جمهور رژیم صهیونیستی نماینده ویژه فرستاد و از او که دستهایش به خون مسلمانان رنگین است با عنوان «دوست عزیز و بزرگوارم»! یاد کرد و امروز حکومت مصر بار دیگر به آمریکا و اسرائیل تحویل داده شده است... تروریستهای تکفیری نیز، لکه ننگی است که از دامان «وهابیت» برخاسته است و مقایسه میان حزبالله لبنان به عنوان یک حرکت اسلامی و انقلابی با تروریستهای وحشی داعش، هر ناظر بیطرفی را از «وهابیت» متنفر و شیفته اسلام ناب شما میکند و...» (نقل به مضمون با حفظ کامل امانت در متن).
5- «سیم آخر» اصطلاحی است که با الفاظ متفاوت ولی مفهوم تقریباً همسان و یگانه در فرهنگ همه ملتها وجود دارد و درباره رفتار کسانی به کار میرود که با مشکلات و بنبستهای همه جانبه روبرو شدهاند و دست به اقداماتی میزنند که فقط از «دیوانهها» انتظار میرود. اعدام آیتالله نمر، رهبر شیعیان عربستان ضمن آن که فقط در قالب جنایتی هولناک از سوی سعودیهای دستنشانده - بخوانید نوکران بیاختیار - آمریکا، قابل ارزیابی و تفسیر است ولی از واقعیت غیرقابل انکار دیگری نیز خبر میدهد و آن، این که؛ آلسعود در ادامه حیات ننگین و جنایتبار خود به «آخر خط» رسیده است و از این روی «به سیم آخر زده است».
سعودیها کتمان نمیکنند که به شدت از آینده خود وحشت دارند. آنها با نگاه به منطقه و معادلات آن، ایران اسلامی را میبینند که همهروزه بر دامنه اقتدار خود میافزاید و سنگرهای به غنیمت گرفته جهان اسلام از سوی قدرتهای استکباری را که به دستنشاندگان منطقهای آنان نظیر آلسعود و آلخلیفه و سایر حاکمان نیابتی واگذار شده است، یکی پس از دیگری فتح میکند و تنها حریف مقتدر داعش و دیگر تروریستهای تکفیری است که در اردوگاه مشترک اسرائیل، آلسعود و اردوغان پرورش یافتهاند، تا آنجا که نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی با حضور شتابزده در کمیسیون سیاست خارجی کنگره آمریکا - 26 می 2011 / 5 خرداد 1390 - و در حالی که به گزارش آسوشیتدپرس، عنان از کف داده بود، میگوید:
«دفعه قبل که پشت این تریبون ایستادم درباره ایران هستهای هشدار دادم. اما اکنون از آن زمان عبور کردهایم و محور تاریخ در حال چرخش است - تاکید حضرت آقا درباره پیچ بزرگ تاریخ را به خاطر بیاورید - امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبلالطارق در مراکش، تحول و دگرگونی بزرگی در حال وقوع است، این ارتعاشها و نوسانها، دولتهای همسو با ما را متلاشی کرده است. باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما مخالف است. پرچم این نیروی قدرتمند در دست ایران است. کسانی که ایران و خطر آن را نادیده میگیرند، سرخود را در شن -کذا فیالاصل!- فرو کردهاند».
رژیم قرون وسطایی آلسعود میداند که به پایان عمر ننگین و سراپا خیانت و جنایت خود رسیده است و دست و پا زدن بیشتر، فقط فرو رفتن بیشتر در این باتلاق را به دنبال خواهد داشت.
6- گزارشهای رسیده حاکی از آن است که آلسعود بعد از جنایتی که با به شهادت رساندن آیتاللهنمر مرتکب شده است، انبوهی از نیروهای نظامی خود را با تجهیزات فراوان برای پیشگیری از اعتراضات مردمی به قطیف و سایر مناطق عربستان اعزام کرده است و از آمریکا، دولتهای اروپایی و سایر کشورها خواستار حفظ جان دیپلماتهای سعودی، در مقابل حملات احتمالی شده است.
دیروز یک جوان 29 ساله در قطیف با خودرو خود به نیروهای پلیس حمله کرده و آنان را زیر گرفت که خبرها از هلاکت یک پلیس سعودی حکایت دارد. یعنی اقدامی دقیقا شبیه آنچه امروزه در کرانه باختری جریان دارد و همه روزه شاهد حملاتی مشابه از سوی جوانان فلسطینی علیه اشغالگران صهیونیست هستیم و...
بدون کمترین تردیدی، آلسعود اگر جنایتکارتر از صهیونیستها نباشند با آنان هیچ تفاوتی ندارند، بنابراین وظیفه همه مسلمانان است که با شاهزادگان، دولتمردان و مراکز نظامی آلسعود در عربستان برخوردی دقیقا مشابه انقلابیون فلسطینی با صهیونیستهای اشغالگر داشته باشند و مخصوصا باید امیدوار بود شاهزادگان عیاش و آدمکش سعودی که هر از چندگاه برای عیاشی و خوشگذرانی به آمریکا و کشورهای اروپایی میروند، هدف انتقام خون به ناحق ریخته شهید بزرگوار، آیتالله نمر و زنان و کودکان مظلوم یمن، نیجریه، سوریه، عراق و دیگر جنایات و آدمکشیهای آلسعود باشند.

امیرالمؤمنین از مهمترين القاب حضرت علی(علیه السلام) است و از ميان «سيد المسلمين» و «يعسوب الدين» و «قائد الغرالمحجلين» و «امام البررة» و «قاتل الفجرة» و «خليفة رسولالله» و «وصيه» و «وزيره» و امثال اين ها، مهمتر و در درجه بالاتر و جلوتري قرار دارد و به همين جهت رسول الله مردم را امر کردند که به حضرت علي بن ابيطالب سلام نموده و او را بدين لقب نام برند و تحيت بگويند.
اين لقب عنوان اعتباري نيست بلکه بيان حقيقتي است و کشف سري که در آن حضرت موجود بوده است چون امير و رئيس به هر چه اضافه شود راجع به معني و حقيقت آن شيء است. امير جيش يعني شخصي که از نقطه نظر فن رزم آزمائي بر تمام جيش مقدم است و اميرالامراء يعني شخصي که از نقطه نظر امارت بر ساير امراء برتري دارد.
اميرالمؤمنين يعني شخصي که از نقطه نظر ايمان، رئيس و سپهسالار مؤمنين است ولذا ابن عباس گويد: قال رسول الله: ما أنزل الله آية فيها «يا ايها الذين آمنوا» الا و علي راسها و اميرها.(1)
عبدالله بن عباس می گوید: «روزی با رسول خدا صلی اله علیه و آله در یکی از کوچه های مدینه می رفتیم که علی ابن ابی طالب از راه رسید و به رسول خدا این گونه سلام کرد: «السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته (سلام بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد. (پیامبر نیز در پاسخ فرمود: «و علیک السلام یا امیرالمومنین (و بر تو سلام باد ای امیرالمومنین).
حضرت علی علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج که مرا به آسمان بردند در مقام قاب قوسین (به قدر دو کمان یا نزدیکتر) که قرار گرفتم، خداوند به من وحی فرستاد و آنگاه فرمود: ای محمّد، علی بن ابی طالب را با عنوان امیرالمومنین بخوان، من هیچکس را قبل از او به این نام ننامیدم و هیچکس را نیز بعد از او به آن نام نخواهم نامید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فراز منبر در ضمن گفتاری به مردم فرمود: ای مردم، خداوند مرا به عنوان رسول و فرستاده اش به سوی شما برانگیخت و به من فرمان داده که علی را به عنوان امیر بر شما بگمارم، پس هر کس که من پیامبر اویم علی امیر اوست. امیر بودن علی از ناحیه خداوند است. خداوند به من فرمان داده که این خبر را به شما اعلام کنم تا او را اطاعت و هرگاه شما را فرمان داد، گوش دهید.
آگاه باشید هیچکدام از شما بر علی، امیر نیست نه در زمان حیات من و نه پس از مرگ من. خداوند علی را امیر شما قرار داد و او را امیرالمومنین نامیده است و پیش از او و پس از او هیچکس را امیرالمومنین ننامیده و نخواهد نامید.(2)
جابر جعفی هم از حضرت امام باقر علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند:
اگر مردم میدانستند ازچه زمانی علی(علیه السلام) امیرالمؤمنین خوانده شد هرگز ولایتش را انکارنمیکردند.
جابر می پرسد: خدا به شما رحمت عنایت کند،علی (علیه السلام) از چه زمانی امیرالمؤمنین خوانده شد؟
حضرت پاسخ دادند: پرودگار عزیز و جلیل [علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنين خواند] زمانیکه [درعالم ذر] از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ و محمد (صلوات الله علیه و آله ) رسول من؟ و علی (علیه الصلوات و السلام) امیرالمؤمنین؟ (3)
پینوشتها:
1- مطالب السئول، ص 21؛حلیه الولیاء، ج1، ص64.
2- دایره المعارف تشیع، ج2؛ المعارف والمعاریف، ج1؛ بحارالانوار، ج37، ص339، حدیث 81.
3- بحارالأنوار ج 37 ص 306.
بیرون خانه با خانه های اطراف هم فرق دارد. تابلویی بزرگ روی دیوار نصب شده که یادآور تابلوهای فرهنگی مساجد است. بالای تابلو هم بنری بزرگ از چهره شهدا نصب شده و دقیقا فضای بیرونی خانه را شبیه مراکز فرهنگی کرده است. وقتی داخل خانه می شویم اوضاع جالب تر می شود. حیاط خانه به دو درب ختم می شود. یکی اندورنی و دیگری به نظر می رسد اتاق مهمان نشین باشد اما وقتی درب اتاق باز می شود، شما با عجیب ترین موزه خانگی روبرو می شوید. اتاقی کوچک که ترکیبی از اتاق، موزه و سنگر است.
قاسم صادقی سردار بازنشسته سپاه از سالهای دور این موزه را در دل خانه خود ساخته و حالا از رمز و راز این موزه می گوید:

نمای بیرونی منزل حاج قاسم صادقی
۴ فرزند دارم ولی بخشی از خانه ام را موزه کردم
بدیهی ترین سوال این است که چرا باید یک نفر خانه خود را به یک موزه جنگی تبدیل کند. به نظر می رسد حاج قاسم هم بارها این سوال را جواب داده و بدون مکث می گوید: « شما قرآن را که ورق می زنید همه اش بحث عبرت هاست. خدا به پیامبر می فرماید که تو آنجا نبودی ولی ما برایت سرنوشت موسی و ابراهیم را می گوییم. در قرآن همه بحث ها مربوط به خاطرات و اتفاقات گذشته است. مثلا شما داستان ابی لهب را می خوانید. باید بفهمید ابولهب الان کیست. ما باید از سرگذشت زندگی دیگران عبرت بگیریم. در حقیقت این اتاقی که من در گوشه خانه ام به آن اختصاص دادم برای این است که به خودم و بقیه یادآوری کنم که پیش از این چه کسانی با چه چیزهایی زندگی می کردند و در مسیر زندگی شان چه اتفاقاتی افتاده است که الان قابل بیان، یا قابل گفتگو و حتی قابل نقد است.»

خلاصه جملات قاسمی یعنی عشق و علاقه ای که پای این اتاق گذاشته شده است. اما برایمان جالب است بدانیم خانواده او چطور با این ماجرا کنارآمده اند. «خانه ما فقط سه اتاق دارد و من هم ۴ بچه دارم. اما هیچ وقت مشکلی برای راضی کردن خانواده نداشتم چون پدرخانومم شهیده یعنی همسرم دختر شهید است. می گویند مردهای موفق همسر موفقی وجود دارد. بستگی دارد که هدف از زندگی شما چیست؟ اگر هدف از زندگی شما خوراک و پوشاک باشد که حیوانات بهتر از انسان ها زندگی می کنند. برتری ما انسان ها معرفت است. حالا این برتری را کسی می خواهد با پول بدست بیاورد. یکی هم می خواهد از راه شخصیت یکی از راه موقعیت، یکی از راه آبرو می خواهد به دست بیاورد. من قاسم صادقی می خواهم نمود شخصیتی م را نشان بدهم. این نمود هزینه دارد. هزینه اش این است که من از بخشی از زندگی خودم همراه همسرم و خانواده ام یک بعدی از زندگی ام را به این موضوع و آثار سکنات دفاع مقدس اختصاص بدهم. پسرم الان همه چیز را ول کرده و همراه همسرش در بیابان های مناطق جنگی در حال ساخت یادمان شهداست و شبها در کانکس می خوابد. شما الان می بینید هرکسی یک جور کلکسیون دارد. یکی کلکسیون تمبر دارد. یکی کلکسیون کبریت دارد. من می خواستم کلکسیون دفاع مقدس و ارزش های انقلاب اسلامی را در اینجا جمع کنم. من به این جا می گویم اتاق شهدا.»

فرمانده سپاه از دیدن اسلحه ها شگفت زده شد
جمع شدن این همه لوازم و حتی اسناد جنگی در خانه شخصی عادی به نظر نمی رسد. اما به نظر می رسد فضای کاری و گاهی اوقات شانس همراه حاج قاسم بوده تا بتواند گنجینه ای بزرگ از خاطرات دفاع مقدس را یکجا جمع کند. «هرچند وقت یکبار یک چیزی هم بهش اضافه می شود. هرچیزی که دستمان بیاید اضافه می کنیم. آخرین چیزی که اضافه شده است یک سگک برای بچه های عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ است. من به واسطه کارم قبل از بازنشستگی و حتی فعالیت های فعلی دائما در منطقه جنگی در حال تفحص هستم و این چیزها به دستم می رسد. روزی که فرمانده سپاه سردار جعفری به دیدن خانه ما آمد ناگهان چشمش به اسلحه روی دیوار افتاد و گفت صادقی این را چطور آورده ای؟ توضیح دادم که این اسلحه از بین رفته و هیچ کارکرد نظامی ندارد و عملا یک پوسته باقی مانده از اسلحه است که خیالشان راحت شد. خیلی از این تجهیزات را به ذوب آهن می فرستند که من با نامه نگاری و پیگیری های فراوان توانسته ام برخی از آنها را حفظ کنم.»

بخاطر این موزه من را دادگاهی کردند
واکنش مسئولین به همت آقای قاسمی باید شنیدنی باشد. از واکنش مسئولین و حمایت های احتمالی شان می پرسیم. اما او از شکایت دادسرا برای ساخت این موزه برای مان می گوید: « یک بار از طرف دادسرا هم آمدند یک بار هم از طرف دادسرا جریمه شدیم. گزارش داده بودند این صادقی در خانه اش یک چیزهایی جمع می کند. بعد به من گفتند برای چه این چیزها را جمع می کنی؟ من هم گفتم شما دوست دارید فرزند من در این وانفسای زندگی دنبال چه چیزی باشد؟ دنبال مارادونا؟ دنبال عکس کی باشد؟ این دوست دارد این چیزها را جمع کند. ما باید چه کسی را ببینیم که دوست داریم اینطور چیزها را جمع کنیم؟ حکم اولیه نزدیک یک میلیون و خرده ای ۱۰ سال پیش جریمه شدیم. اما اعتراض کردم که خوشبختانه قاضی دوم حکم اولیه را باطل کرد.»

روی دیوار های اتاق همه چیز دیده می شود. از نامه های قدیمی زمان جنگ گرفته تا خاطرات تفحص و پیکر شهدا. حتی تصویر برخی از بازدید کنندگان از موزه هم روی دیوار نقش بسته است. «سردار عزیزجعفری فرمانده سپاه، آقای الله کرم، پناهیان، طائب، شهید همدانی و خیلی های دیگر آمدند. هرکدام وقتی پایشان را توی اتاق می گذرند توی حال و هوای آن سال های خودشان. مثلا حاج محمد کوئری و سردار عزیز جعفری آمدند اینجا یاد شهدایی افتادند که زندانی بودند. یعنی حکم اعدام شان آمده بود ولی راهی جبهه شدند و بجای اعدام به شهادت رسیدند. سردار همدانی اولین بار که آمد کفترهای داخل حیاط به چشمش آمد.ما در حیاط کفتر و بلدرچین و مرغ و خروس هم داریم. وقتی که این اتاق را دید حسابی تعجب کرد.»

گپ و گفت با کسی که سالها جنگ و جبهه را برای راهیان نور روایت کرده، کار آسانی نیست. ما بحث را به حاج قاسم و اتاقش می کشیم و او با دیدن اتاق و عکس ها یاد روایت از دوستان همرزمش می افتد: « من با این نوع زندگی که هنوز رنگ و بوی جبهه می دهد، عجین شده ام. یک شهید داشتیم موتورباز بود و پیک یکی از سردارها بود. این شهید حتی لنگ را از شهرستان خودشان می خرید و جلوی موتورش نصب می کرد که خط و خشی به موتورش نخورد. آن هم در آن بمباران های سنگین. مثلا الان یک دستمال یزدی داریم که برای آن دوران است. بعدها چفیه مد شد. فکر کردید داش مشتی ها وقتی جبهه می آمدند چطوری بودند؟ با خودشان از این چیزها داشتند.»
ماجرای هدیه کتاب شاهرخ به رهبری
اگر به عکس ها و پوسترهای روی دیوار دقت کنی، چند جا عکس شاهرخ ضرغام به چشم می آید. چند دقیقه همنشینی با حاج قاسم کافی است تا متوجه شوی او هم یکی از بچه های قدیمی تهران است. « یکی از بهترین کارهایی که مقام معظم رهبری هم روی آن تاکید دارند روایت گری دفاع مقدس است. مثلا بگوییم فلان شهید با بیست و چندسال سن چگونه جنگ را مدیریت می کردند. از نظر ایشان هرآنچه که آدم را یاد دفاع مقدس می اندازد باید احیا شود. حتی من می خواستم کتاب شاهرخ را می خواستم به مقام معظم رهبری بدهم. خیلی ها مخالف بودند می گفتند این شخصیت نباید مطرح شود.»

خیلی ها شاهرخ ضرغام یا همان حُر انقلاب را از کتاب خاطراتش شناخته اند. کتابی که حسابی هم پرفروش بود. صادقی تلاش زیادی هم برای به ثمر نشستن این کتاب انجام داده و ماجرای هدیه کتاب به رهبری را برایمان بازگو می کند: « وقتی کتاب را تقدیم حضرت آقا کردم فرمودند قبلا این کتاب به دست من رسیده است. بعد ادامه دادند بعضی ها ره صدساله را یک شبه می روند راستش آنجا خجالت کشیدم حرفی بزنم ولی توی دلم گفتم آقا جان بعضی ها هم ره صدساله را یک شبه خراب می کنند. بله شاهرخ قبل انقلاب خلاف های خودش را داشته است. انقلابی هم نبوده است. اما بعد از انقلاب به جرگه انقلابیون می پیوندد و انقلابی می شود. می گفتند عرق خوری کرده است. من می گفتم مال من را که نخورده است مال خدا را خورده است. خودش به خدا جواب می دهد.»
ننه اگر خمینی نبود بچه ام را اعدام می کردند!
حاج قاسم حتی از واکنش های مردم عادی به شاهرخ و اثرات کتاب هم حرف برای گفتن دارد. «یک خانمی از تبریز با من تماس گرفت و گفت آقای صادقی من کتاب را که خواندم دوتا حاجت داشتم از شاهرخ خواستم به من داد. شما وقتی توبه کنید خدا می پذیرد و چنین جایگاهی به شما می دهد. یک جایی من از مادر شاهرخ می پرسم ننه اگر خمینی نبود بچه تو چی می شد. می گوید بچه م ننه اعدام می شد. حالا همین شاهرخ شخصیتی است که امام به دلش می نشیند. وقتی دانشجوها برای مناظره به دانشگاه می رفتند شاهرخ را به عنوان یک انقلابی برای بادیگارد بردند. آنجا می گوید ببینید بچه ها من هیچی سواد ندارم اما می دانم اگر رگ دو دستم را بزنند خونم روی زمین می نویسد خمینی. این یعنی ته ولایت پذیری!»

حاج قاسم وقتی می خواهد داستان آشنایی خود با شاهرخ ضرغام را روایت کند. همه چیز به گروه فداییان اسلام ختم می شود گروهی از جوانان باغیرت تهرانی که قبل از خیلی از سازمان ها و مسئولین و در دومین روز جنگ خودجوش راهی جنگ می شوند. « ما جز گروه فداییان اسلام بودیم. و فرمانده ما شهید مجتبی هاشمی معاون منطقه ۹ تهران بود که با آقای خلخالی بر سر جمع کردن خانه های فساد همکاری می کرد. وقتی جنگ شروع شد از جاهای مختلف اسم نویسی می کنند و می بینند اتوبوس ندارند. حدود ۹۰ نفر شده بودند. به آقای خلخالی می گویند اتوبوس نداریم. یکی می گویند که دوتا اتوبوس مواد مخدر توقیف کردیم که ماشین ها در پارکینگ هستند. راننده ها را صدا می کنند و می گویند این اتوبوس ها را ببر خرمشهر تا آنجا که رفتی توقیف خودت هم آزاد می شود. یعنی اولین گروه مردمی داوطلب بودیم که به جنگ رفتیم.»

بعد ها خیلی از زندانی ها هم عاقب بخیر می شوند و راه زندگی شان عوض می شود. « یک روز آقای خلخالی می آید برای اعدام به زندان، آنها می گویند می خواهی یک گلوله حرام ما کنی اجازه بدهید ما برویم دفاع از وطن بکنیم. برای همین حرکت می کنند به سمت جبهه تعدادی از دشمنان زیادی را از بین می برند و خودشان هم شهید می شوند. جالب اینجاست که یکی از آنها در وصیت نامه اش می نویسد خدایا اگر توبه مرا پذیرفتی جنازه ام را تیکه تیکه کن!»
از سردار همدانی نامه سفیدامضا گرفتم!
گروه فداییان اسلام بعد از سامان دهی جبهه های جنگ منحل شده و بچه های گروه به کمک سپاه و بسیج می روند. همین حضور داوطلبانه سبب می شود بعدها خیلی از بچه های گروه نتوانند سابقه جبهه خود را اثبات کنند و سردار صادقی ماموریت صدور گواهی جبهه را بر عهده می گیرد. « من تنها کسی هستم در ایران که گواهینامه جبهه بچه ها را در گروه فداییان اسلام من امضا می کنم. این بچه هایی که می آیند باید یک سری اسناد مدارک بیاورند که من بفهمم این ها با ما بودند. می آیند و می گویند که ما با فلانی و فلانی بودیم. بعد من هم می روم بنیاد شهید درباره حرفهایشان تحقیق و تفحص می کنم و اطلاعاتشان را چک می کنم. بعد می چرخم و خانواده های شهدای آنجا را پیدا می کنم.»

تصویر نامه سردار فضلی و نامه سفیدامضای شهید همدانی
ماجرای صدور این گواهی ها هم برمی گردد به حضور سردار همدانی در موزه خانگی حاج قاسم. « وقتی شهید همدانی به منزل ما آمد ماجرای مشکلات بچه های گروه فداییان را برای ایشان گفتم و همان جا در سربرگ خالی امضا زدند و گفتند خودت نامه اش را بنویس و ما به شما اعتماد داریم. بعد از آن امضای سردار حاج علی فضلی را هم گرفتیم و من مسئول صدور سابقه جبهه بچه های گروه شدم.»
رفقای ما با چاقو و پنجه بوکس جلوی استکبار ایستادند
ما به این اتاق به چشم موزه نگاه میکنیم ولی برای حاج قاسم اینجا عشق است. ما نگرانیم بعد از حاج قاسم چه بر سر این یادگاری ها می آید او ولی خیال آسوده ای دارد. « این اتاق اتاق تذکر است. اگر هم بخواهم تعبیری برایش بیاورم. می گویم اتاق شهداست. خرج خاصی هم برایش نکردم. خیلی از این ها می خواستند برای اسقاطی بروند. اگر این ها را به مال خر بدهی. چدن هایش را جدا می فروشد. مس هایش را جدا. این کار همه اش عشق است. بعد از ۱۲۰ سال این اتاق نمی دانم چه می شود. اما به ما یاد داد دنبال انجام وظیفه باشید. دنبال خیر باشید به نتیجه اش هم فکر نکنید. ما با مطرح کردن این خاطرات می خواهیم بگوییم آن زمان با دست خالی با استکبار جهانی جنگیدیم. این وسایل را نگاه کنید. رفقای ما با قمه و چاقو، پنجه بوکس آمده بودند تا در مقابل مجهز ترین سیستم های نظامی بجنگند. ما سیم خاردار نداشتیم که جلوی خودمان بکشیم.»

تصویر نامه یکی از اعضای گروه فدائیان
حاج قاسم چشمش به عکس یکی از شهدا می افتد و ادامه می دهد: «یکی از بچه ها غلامحسین زنهاری مرحله اولی که به جنگ آمد دست خالی بود. مرحله دوم که آمد رفته بود چاقو خریده بود و به خواهرش گفته بود که همچین چیزهایی برای جنگ نیاز است. همین آدم در جنگ عاشق یک دختر خرمشهری مبارز شد ولی هیچ وقت جرات نکرد پا پیش بگذارد و بجای ازدواج به شهادت رسید. در حقیقت ما در جنگ هم جنگ داشتیم هم زندگی داشتیم.»

این موزه از آمریکا و مدارس ابتدایی هم بازدید کننده دارد
موزه زمانی موزه است که بازدید کننده هم داشته باشد. وگرنه گنجینه ای بیش نیست. این اتاق آنقدر جذاب است که همه مهمان های خانه دوست دارند توی همین اتاق ۱۲ متری بنشینند. البته بازدیدکنندگان این موزه خانگی محدود به دوست و آشنا نمی شود. «از خیلی شهرستان ها حتی برای دیدن اینجا می آیند. گاهی اوقات من هم نباشم کلیدش هست که کسی می خواهد اتاق را ببینید بتواند. یک بار کسی با من تماس گرفت گفت یک خانواده ای که با آنها دوست هستیم حالا از آمریکا آمده اند و می خواهند اتاق شما را ببینند. وقتی اینجا آمدند گفت آمده بودم اسم دخترم را در دانشگاه بنویسم. راستش وقتی رفتم دانشگاه پشیمان شدم. چند روز که رفتم دانشگاه های ایران را دیدم. این همه نفاق را دیدم پشیمان شدم. الان این فرد جز آدم هایی است که بچه هایش دوست دارند در تعطیلاشان جای اینکه به استرالیا بروند می آیند از مناطق جنگی و شلمچه بازدید کنند. گاهی اوقات از برخی مدارس هم بچه ها را اینجا می آورند تا اتاق را ببیند. خیلی ها به واسطه شنیده هایشان از دیگران علاقه مند می شوند که از اتاق ما دیدن کنند.»

روز گذشته یکی از اهالی فرانسه که وصیت کرده بود در ایران تشییع و به خاک سپرده شود پس از انتقال به ایران در شهر قم به خاک سپرده شد.
مرحومه محرز لاعب (لعیب) اهل تونس و از ساکنین شهر پاریس بانوی بزرگواری که ۳۵ سال قبل به مذهب تشیع مشرف شد این مرحومه از ثروت زیادی برخوردار بود و تعداد زیادی مرید و خدمه داشت که با تشرف ایشان به مذهب تشیع تمامی دوستان و اطرافیان او به مذهب تشیع مشرف شدند.
ایشان به پیروی از سرور خود حضرت خدیجه کبری (ع) تمامی ثروت خود را در راه اسلام خرج کرد بهنحویکه در آخر عمری اموراتش بهسختی میگذشت.
تمامی افتخار ایشان این بود که امام خمینی (ره) شخصاً با یک چایی با دست مبارکش از این ایشان در جمکران پذیرایی کرده، مرحومه حاجیهخانم بوسعدیا ملقب به حاجخانم و یا خانم لعیب ساکن پاریس بود سرگذشت شیعه شدن و افرادی که توسط ایشان مسلمان و شیعه شدن بسیار شنیدنی است.
وی هفته گذشته در پاریس درگذشت و بنا بر وصیت ایشان پیکر مطهرشان به همت مریدیان شیعه ایشان و همکاری سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس به تهران انتقال داده شد و سهشنبه در شهر مقدس قم به خاک سپرده شد.
یکی از همراهان بانو لاعب درباره نحوه آشنایی با حضرت امام خمینی (ره) و مذهب شیعه میگوید: جمعهای در مسجد جامع پاریس، نزدیک ورودی مسجد جامع که دانشجویان مسلمان انقلابی ایرانی بساط عرضه کتاب را پهن میکردند و گاه بین نمازگزاران اعلامیه پخش میکردند، نشانی کانون اسلامی را در پای اعلامیهای خوانده و خواسته بود که به کانون اسلامی بیاید تا با مسلمانان شیعه نیز آشنا گردد.
بانو لاعب خوش میگوید: تا پیش از آمدن به کانون اسلامی، آگاهی چندانی از انقلاب اسلامی ایران نداشتم، مذهب موروثیام نیز مالکی بود و از تشیع جز نامی و چند خبر ناقص چیزی نمیدانستم.
لیکن دیری نینجامید که حاجخانم پای ثابت مراسم فرهنگی و مذهبی کانون اسلامی شد و همراه او، دهها نفر از خویشاوندان و کارکنان مجموعه بزرگ اقتصادی متعلق به او و پیش از همه، همسرش مرحوم حاجآقا لائیب که همراه وفادار او نیز بود.
این زوج میانسال ثروتمند، چنان شیفته سیره حضرت امام خمینی (ره) و ارزشها و آموزههای انقلاب شکوهمند اسلامی گردیدند که هر آنچه داشتند خالصانه وقف اسلام ناب محمدی کردند. ایشان دیگر برای خود هویتی جز "پیرو خمینی" قائل نبودند و هزینه سنگین این پیروی را نیز از جانودل پرداختند.
از فعالیتهای کانون اسلامی به هراندازه که لازم میبود و به هرگونه که میشد، حمایت میکردند. بعدها با بسته شدن کانون توسط نیروهای امنیتی - انتظامی فرانسه و اخراج بسیاری از دانشجویان مسلمان انقلابی ایرانی از این کشور، این دو همچنان تکاپوهای فرهنگی و مذهبی خود را تداوم دادند و بر سر این را ه، سختیها و مرارتهای فراوان کشیدند.
فعالیتهای اقتصادی ایشان با محدودیتها و موانع متعددی روبرو گردید تا جایی که بخش بیشتر ثروتشان از بین رفت. تهدیدهای گوناگونی متوجه این خانواده و بهویژه حاجخانم شد. نهایت حاجخانم را به اتهامهایی واهی، برای ماهها به زندان انداختند. ولی در زندان نیز او از پای ننشست و زنان زندانی فرانسوی و عرب را با اسلام آشنا ساخت و براثر تکاپوهای هدایت گرایانه او، بسیاری از این به استضعاف کشیده شدگان، به اسلام و ایمان درآمده و با پشتیبانی حاجخانم در همان زندان حجاب بر سر کردند. با همت او در برخی از سلولهای زندان، تصویر حضرت امام خمینی (ره) و برگههایی حاوی آیات نورانی قران کریم و اسامی مبارک پیامبر اکرم (ص) و خاندان طاهرینش (ع) نصب گردید. موضوعی که موجب خشم فراوان برخی از نیروهای امنیتی - انتظامی زندان گردیده بود.
وی پس از رهایی از زندان باوجودآنکه تحت نظر بود و هرازگاهی توسط نیروهای امنیتی – انتظامی کشور اقامت گاهش فراخوانده میشد و علیرغم تهدیدهایی که گاهگاه از سوی پیروان باورهای افراطی ستیزهجو متوجه او و خانوادهاش میگردید تا آنگاهکه بر بستر بیماری سخت نیفتاده بود و تا آنجا که میتوانست، تکاپوهای مبارک خود را درراه مقدس اسلام ناب و تبلیغ ارزشهای انقلاب اسلامی ادامه داد و حتی از دست دادن همسر ارجمند و همراه مقاومش حاجآقا لائیب، خللی در اراده او پدید نیاورد. دهها کانون هدایت را در قالب مسجد و حسینیه و مرکز فرهنگی - مذهبی و غیره در سراسر فرانسه بنا نهاد و حمایت کرد که هرکدام از آنان چون مشعلهای هدایت در این سرزمین میدرخشند.
محمد سلیمانی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که در دوران دانشجویی خود در فرانسه با خانم محرز لاعب در ارتباط بود را در مورد فعالیتهای وی در حمایت از انقلاب اسلامی و دعوت سایرین به اسلام میخوانیم.
سلیمانی در گفتگو با فارس گفت: خانم لاعب علاوه بر گرایشش به اسلام و تشیع تلاش و توانایی زیادی را برای دعوت سایرین به اسلام داشت و افراد زیادی توسط وی به اسلام روی آوردند.
وی افزود: پس از مدتی خانم لاعب بدون هیچ دلیلی توسط پلیس فرانسه بازداشت و به زندان منتقل شد اما وی در زندان نیز افراد زیادی را با اسلام آشنا و آنان هم دین مبین اسلام را انتخاب کردند و وقتی پلیس فرانسه دید که ماندن این خانم در زندان برای آنها بیفایده است وی را آزاد کرد.
این نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: خانم لاعب سال (1363) به ایران سفر کرد و در زمانی که در ایران بود ما توانستیم یک کارت دعوت دیدار مردمی با امام خمینی (ره) را برای وی تهیه کنیم. وقتی خانم لاعب به دیدار امام رفت از زمان ورود امام به مکان سخنرانی و تا پایان مجلس و خروج امام اشک شوق میریخت.
سلیمانی خاطرنشان کرد: خانم لاعب همواره به مستمندان کمک و شرایط مالی زندگی و ازدواج و امرارمعاش آنان را فراهم میکرد و همین اقدام وی موجب گرایش بسیاری از افراد به اسلام میشد.
وی افزود: خانم لاعب وصیت کرده بود که پس از مرگ در ایران به خاک سپرده شود و به همین سبب پیکر وی برای تشییع و تدفین به ایران منتقل و در شهر قم به خاک سپرده شد.
مراسم ختم بانوی مسلمان فرانسوی که از محبین اهل بیت علیهم السلام واز چهره های شاخص وفعال شیعه درفرانسه بودندفرداشب (شب جمعه دهم دی)در مسجد رفعت خیابان صفاییه برگزار می شود.




روز شنبه بود. شیخ زکزاکی در آن روز میخواست مراسمی اجرا کند که در آن پرچم عاشورا را پایین بیاورند و پرچم حرم امام رضا(ع) را در استقبال برای حلول ماه ربیع و میلاد حضرت پیامبر(ص) نصب کنند. یک ساعت مانده بود که شیخ زکزاکی به حسینیه بقیهالله تشریف بیاورند. مردم در حسینیه حضور داشتند و منتظر تشریففرمایی شیخ زکزاکی بودند. ناگهان دیدیم که ارتش به سمت آنها حرکت کرد، حرکت ارتش باعث شد که مردم بپرسند چرا اینها با خودروهای زرهی و تانکها آمدند و میخواهند چکار کنند؟ به جای اینکه با زبان پاسخ دهند با گلوله پاسخ دادند.
طبق اخباری که به ما رسیده بیشتر آنهایی که در آن حسینیه بودند -چون تجمع بزرگی بود- کشته شدند و آن حسینیه را خراب کردند. در ساعت ۱۰ شب رفتند به سمت منطقهای که منزل شیخ زکزاکی در آنجا بود. آنجا را اول محاصره کردند و بعد شروع به حمله علیه کسانی کردند که اطراف آن خانه برای حمایت و حفاظت از شیخ زکزاکی آمده بودند. خانه را محاصره کردند و اجازه نمیدادند کسی داخل منطقه و یا از آن خارج شود. صبح یکشنبه شروع به حمله کردند و به سمت آنهایی که چیزی دستشان نداشتند شلیک میکردند. فقط سینه خودشان را مقابل شیخ زکزاکی سپر قرار میدادند.
این باعث شد که همه آنهایی که در کوچهای که منزل شیخ زکزاکی در آن واقع است کشته شوند و تعداد اندکی که در داخل خود خانه با آقای زکزاکی بودند و از او دفاع میکردند خیلی از آنها را زخمی کردند و بعضی از آنها را کشتند و شیخ زکزاکی از شب تا صبح را در آن سرما (چون نیجریه الان در فصل سرما قرار دارد) با همسر و دخترانشان و تعدادی اطفال در حالیکه دستگیر شده بودند سر کنند. منزل شیخ زکزاکی را بمباران کردند و آنجا را به آتش کشیدند. نمیدانم حدوداً ساعت چند بود که او را بازداشت کردند، چون خودشان سعی کردند اخبار ضد و نقیض را پخش کنند تا یاران شیخ زکزاکی خبر صحیحی دریافت نکنند. چون اگر خبر صحیحی میدادند یاران شیخ زکزاکی میآمدند و باز اتفاقات دیگری میافتاد. اما متأسفانه به خاطر این شایعات که آنها پخش کردند توانستند او را بازداشت کنند و به سمت ایشان شلیک کردند. به شیخ زکزاکی چهار گلوله شلیک کردند که یک گلوله به ناحیه شکم، یکی به دست، یکی به پیشانی و نزدیک چشم ایشان و دیگری به پای ایشان اصابت کرد.
من امروز صبح خبری از بیبیسی شنیدم، چون قبلاً حتی دیشب اخباری منتشر شد که همسر گرامی شیخ زکزاکی را به شهادت رساندند و سه تن از فرزندان ایشان و هم دختر ایشان به نام سهیله گلوله خورده است. امروز صبح اخباری که منتشر شد گفتند وضعیت شیخ زکزاکی خوب و ایشان سالم است. انسانی که ۶۰ سال سن داشته باشد و چهار گلوله خورده باشد چگونه سالم است؟ دروغ میگفتند. بیبیسی اعلام کرد که ساعت ۹ یا ۱۰ به وقت نیجریه شیخ زکزاکی برای یاران خودش پیام میدهد. هنوز ما هیچ پیامی از سمت ایشان نرسیده است.
در غرب آفریقا به نیجریه میگویند مادر آفریقا یعنی مادر آفریقاییها. یعنی هر اتفاقی که در نیجریه میافتد به سرعت در همه آفریقا منتشر میشود و هم اینکه تأثیرش در کل کشورهای آفریقا زیاد است. نیجریه در کل آفریقا تأثیرگذار است. به خاطر همین دعوت اسلامی شیخ زکزاکی باعث شده که کل آفریقا به ایشان امید داشته باشند و کل آفریقاییها شیخ را به عنوان آینده آفریقا میدانند.
حتی بیشتر طلاب آفریقایی که اینجا طلبگی میکنند شیخ زکزاکی را به عنوان آینده آفریقا میدانند، به خاطر همین اینها از آینده آفریقا خیلی میترسند و اجازه نمیدهند نیجریه ایران دوم بشود. چون آمریکاییها گفتند ما اشتباه کردیم که جمهوری اسلامی در ایران تأسیس شد و دومی را اجازه نمیدهند. به خاطر همین شیخ زکزاکی از شروع این حرکت سعی کرد این حرکت اول مسالمتآمیز باشد و دوم اینکه این حرکت باید در خدمت مردم باشد. حتی به یاران خودش میفرماید که ما باید خودمان را برای مردم تسخیر کنیم و خدمت کنیم. مثلاً شیخ زکزاکی هر سال عید قربان و عید فطر، برنج و گوشت و پول بین همسایگان و نیازمندان پخش میکرد. در تجمع ما در روز عاشورا جاهایی را برای اهدای خون تخصیص میدهند، یعنی مثل هلال احمر ایران، صلیب سرخ را دعوت میکند که شیعیان خون خود را به مردم نیازمند اهدا کنند.
در نیجریه خرید و فروش خون میشود، ولی وقتی شیعیان و طرفداران خونشان را اهدا میکنند پولی دریافت نمیکنند. حتی خود صلیب سرخ نیجریه گفتند که ما باید به مجروحان این حادثه خدمت کنیم. چون دیدند در طی این سالها اینها خون خود را اهدا میکردند و الان زخمی شدند و دیگران خون خود را اهدا به آنها میکنند.
همچنین شیخ زکزاکی به زندانیان پیام میدهد کسانی که محکوم میشوند و باید جریمه بدهند و فقیر هستند و نمیتوانند چیزی بدهند را ما جبران میکنیم. البته در جاهایی که به صورت غیرعمد محکوم شده باشند.
شیعیان خدمات جمعی انجام میدهند. مثلاً تمیز کردن کوچهها و حتی مقبرهها. چون ما در نیجریه خیلی باران داریم مثلاً گاهی اوقات هفت ماه بارندگی میشود. گاهی تا سه چهار ساعت باران میآید. مقبرههای ما هم مثل مقبرههای ایران نیست. ممکن است بر اثر بارندگی جسد بیرون بیاید. ایشان دستور میدادند که نباید این مقبره در چنین وضعیتی باشد و وضعیت همه مقبرهها باید درست شود. به خاطر همین مردم نیجریه خودشان میگویند آینده ما این حرکت است. مشکلی که وجود دارد این است که خیلیها میترسند که ما نمیدانیم آیا این جنبش به پیروزی میرسد یا خیر. این مانعی شد که خیلیها خون خود را اهدا نکنند.
متأسفانه نقش عربستان سعودی صد در صد منفی است. چون خبری که به ما رسیده این است هجومی که ارتش به حسینیه و منزل شیخ زکزاکی انجام داده است به طور مستقیم از سفارت عربستان در نیجریه دستور میگرفته است. همچنین در طی این ۳۷ سال از شروع این حرکت، عربستان سعودی به آنهایی که وهابی هستند پول میدهد تا علیه شیعیان در رسانهها، مجالس و در محلهای دیگر تجمع مردم سعی میکنند افکار عمومی را تسخیر کنند تا مردم به سمت وهابیت بروند. به خاطر همین میتوانم بگویم عربستان به عنوان یکی از سه عقل مدبر این قضیه بود. عقل آمریکا، عقل صهیونیستی و عقل عربستان. اینها را عقل مرکب میدانم. در فاجعه منا چه اتفاقی افتاد؟ در نیجریه همه به وهابیها پول دادند و عکسهایی پخش کردند و به شیعیانی که در زیر پا به شهادت رسیدند و مهاجرین الیالله هستند میگویند لعنت به شیعیان که اینطوری طواف میکنند. یعنی واقعیتها را به صورت وارونه جلوه میدهند. به خاطر همین ما احساس کردیم که دولت میخواهد به شیعیان حمله کند، یعنی اول چهره شیعیان را بد میکنند و بعد حمله میکنند.
![]()
شرح اتفاقات اخیر نیجریه | دانلود فیلم
وضعیت جنبش اسلامی نیجریه | دانلود فیلم

شیخ زکزاکی و 6 فرزند شهیدش
سه تن از آنها در مراسم روز قدس شهید شدند و سه تن دیگر در حوادث اخیر نیجریه
شعری زیبا از محمدجواد الهی پور با مضمون وحدت شیعه و اهل سنت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجه های بی رحمیم
بین ما وجه مشترک کم نیست
حرف هم را چه خوب می فهمیم
***
گر چه این روزها تن اسلام
زخمی از تیغ مارقین دارد
متحد می شویم و می بینند
خشم ما آه آتشین دارد
***
باز خورشید عشق می تابد
این دعا...نه...یقین قلب من است
صلح و آزادی و غرور و شرف
همه در سایه ی یکی شدن است
***
صبح آن روز را تصور کن
که جهان زیر چتر قدرت ماست
شرق تا غرب هم صدا...هم دل
این همان وعده و قرار خداست
***
صبح آن روز را تصور کن
که فلسطین دوباره آزاد است
دل فرزند های شام و عراق
فارغ از رنج و مرثیه... شاد است
***
صبح آن روز خاک مرده به عشق
یک سلام دوباره خواهد کرد
شتک اشک مادران شهید
خاک را پر ستاره خواهد کرد
***
این شعار و خیال باطل نیست
بغض یک امت است...می دانی؟
امت واحده ست غایت ما
با دلی قرص و عزم طوفانی
***
نقشه ی راهمان بصیرت ماست
تکیه گاه همیم پس غم نیست
قبله، قرآن، پیامبر، دین، اسم
بین ما وجه مشترک کم نیست
***
خواب شوم نفاق را باید
دل بیدارمان به هم بزند
سرنوشت تمام دنیا را
یکدلی هایمان رقم بزند
***
شب ما رنگ فجر خواهد داشت
پیشتازان جاده ی سحریم
آخر قصه ی من و تو یکی ست
هر دو در انتظار یک نفریم