راز تشنگی و روزی به نام آب!

سیدمهدی طباطبایی در شبکه ایران نوشت:

... و عاشقان را با "آب" رمز و رازی ست که غیر را، از آن بهره‌ای نیست...

عاشق حتی به دور خانه محبوب هم که بگردد در فکر" آب" است و در فکر "عطش"...

چه اینکه خلیل الرحمن چنین بود و چنین فرمود...

از این روست که هشتم ذیحجه را روز "ترویه" نامیده‌اند

روزی که حاجیان برای وقوف در عرفات و مشعر و منا آب تهیه می‌کنند

و حاجیان کعبه عشق نیز برای وقوف در کربلای دل در جستجوی "آب" و "عطش"

و همین روز بود که حسین علیه السلام حج و مکه را رها کرد و به سوی کعبه عشّاق راهی شد

براستی چرا حسین در روز ترویه، کاروانش را به سمت کوفه حرکت داد؟!

گویی حسین (ع) نیز برای حج عشقی که در پیش داشت آب حیات فراهم آورده بود...

حسین روز ترویه راه کربلا در پیش گرفت که عاشقانش بدانند رمز تشنگی عاشورا، این است که حسین و حسینی‌ها پیش از آنکه قدم در راه جهاد فی سبیل الله بگذارند توشه از دنیای خویش برداشته و تعلقاتشان رها کرده‌اند و با رویی گشاده به سوی محبوب می‌شتابند...

و چه زیبا فرمودند همه اهل بیت پیامبر کشتی نجاتند اما کشتی حسین سریعتر حرکت می‌کند...

و تو به چشم خود می‌بینی که حسین از روز جمع‌آوری آب تا روز عطش همواره در میان دریای آب بود...

پس دیده بگشا و دل به دلش بسپار که اهل نجات شوی

حسین کام لب تشنگان را سیراب می‌کند از معرفت‌ نابی که در کوران حوادث چشم و دلشان برای دنیای پست تنگ نشود

آری هرکس از دست حسین سیراب شود همچون او و اولاد و اصحابش زنده و ابدی خواهد شد

امروز را دریاب که روز "آب" است برای حاجی و عاشق...

و اینها همه اسراری چنداست از "آب"

همان "آب" که مهریه فاطمه(س) بود

سلام بر حسین و اولاد و اصحابش

دعای عرفه را کجا بخوانیم؟

روز عرفه، روز شناخت است. روزي است كه خداي سبحان بندگان خود را به عبادت و اطاعت خويش فرا مي خواند و خوان كرم و احسان و لطف خود را براي آنان مي گسترد و درهاي مغفرت و بخشش و رحمتش را بر روي آنان مي گشايد. اشك و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه...

برنامه های هیئت ها و حسینیه های تهران در روز عرفه

کتاب مادر و عصاره تمدن ها ...

۱۰۰۱ اختراع دانشمندان مسلمان + دانلود

فیلمی کوتاه که در داستانی مهیج شما را با اختراعات مهم اما غیرمعروفی از دانشمندان جهان اسلام آشنا میکند.

برای دانلود کلیک کنید

مستند ادواردو + دانلود

شهید ادواردو آنیلی تنها پسر و وارث مولتی میلیاردر مشهور ایتالیایی سناتور جووآنی آنیلی بود. مادرش یک پرنسس یهودی و پدر وی قدرتمندترین مرد آن کشور محسوب می شد. فقط سود دارایی های خانواده او 60 یلیارد دلار در سال یعنی حدود 3 برابر درآمد نفتی ایران برآورد شده است. 

کارخانه ماشین سازی فیات، فراری،اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی ، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس تنها بخشی از اموال خانواده آنیلی است.

برای دانلود مستند ادواردو کلیک کنید

نماز با خشوع و خضوع وهابیون !!!

نماز با خشوع و خضوع وهابیون

تقاریر نجد; جستاری در زندگی محمد ابن عبدالوهاب


آگاهي ما از برآمدن وهابيان در نجد، آميخته‌اي است از انواع روايتهاي تاريخي و برداشت‌هاي فقهي ـ کلامي. در همه اين موارد، نگرش‌ها سرشار از حبّ و بغض است. برخي در دفاع از انديشه وهابيان نجد، بي‌توجه به دقائق دوره تاريخي شکل‌گيري دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب، تا آنجا پيش رفته‌اند که دعوي بازگشت به «سلف» را اقدامي در مسير اصلاح‌طلبي ديني، آنهم با معيارهاي رايج در سال‌هاي اخير دانسته‌اند.

برخي ديگر نيز، درباره نجديانِ وهابي شده، بدون توجه به پيشينه اغراض ومنافع قبيله‌اي، يا فارغ از تحولات مناطق پيراموني سرزمين نجد و حجاز در سال‌هاي نخستين سده 13ق/ 19م، داوري کرده‌اند. در ميان اين دسته، نويسندگاني مشاهده مي‌شوند که اساس و بنيان هر چه را که در سرزمين‌هاي اسلامي رخ داده، متأثر از توطئه‌ها و دسيسه‌هاي استعمارگران برشمرده‌اند و با فرار از واقعيت‌هاي تاريخي، مسئوليت همه بحرانها، عقب‌ماندگي‌ها، اختلافات مذهبي وسياسي را به يکباره به گردن استعمار افکنده‌اند.

در ميان همه اين داوري‌ها آنچه کمتر به چشم مي‌خورد، پژوهشي تاريخي است و بنيادين که با مطالعه آن بتوان تصوير جامع‌تر و واقع‌بينانه‌تري از شرائط آن زمان به دست آورد. اصولاً جهت‌گيري مطالعات و پژوهش‌هاي تاريخي در ايران و همچنين برخي از مناطق ديگر دنياي اسلام، رويکردي توصيف‌گراست وغالباً بدون تحليل‌هاي عميق، و حتي بدون توجه کافي به اسناد و مدارک قابل اطمينان. در چنان شيوه‌هايي، نويسندگان، پرسشي ندارند تا برمبناي آن قصد بازسازي دقيق حوادث تاريخي با توجه به جوانب گوناگون منطقه‌اي و جهاني، در ميان باشد. نمونه‌اي تاريخي، مقصود ما را با وضوح بيشتري روشن مي‌کند.

حاصل درک عمومي ما از تاريخ ايران در سال‌هاي حکومت ناصرالدين شاه قاجار، درازاي نيم قرن کامل، با توجه به همان شيوه تاريخ‌نگاري، از اين دست بوده است: بي‌تدبيري، استبداد، بيگانه‌پرستي و وابستگي به اجانب، ناکارآمدي ارکان قدرت، تسلّط اهل حرم بر ارکان سلطنت، حراج منابع و ثروتهاي ملي، قحطي و بيماري و مصيبت و بلا و از اين قبيل.

شخص اول مملکت، درتوصيف برخي نويسندگان، عيّاشي مستبد بود که به کار ايران و ايرانيان اعتنا نداشت. در اين نگرش، فاصله پنجاه ساله آغاز و انجام سلطنت اين پادشاه به يکباره با چند جمله و کلمه خلاصه مي‌شود. حال آنکه، نوجواني از دستگاه ولايت‌ عهدي آذربايجان بر سرير قدرت نشست و در طيّ پنجاه سال سلطنت، به ويژه از حيث سياسي به پختگي رسيد. حادثه ناگوار قتل ميرزا تقي خان اميرکبير در آغاز دوره سلطنت ناصرالدين شاه جوان، نبايد اساس داوري تاريخي براي تمام آن پنجاه سال باشد. از سوي ديگر، داوري درباره شخص شاه نيز، نبايد فقط به نقش اطرافيان او ودسيسه‌هاي آنان منحصر گردد: آيا همه فجايع و بليّات ايران، ناشي از سلطه همسران و فرزندان و پيرامونيان شاه بود و بقيه اجزاء وطبقات جامعه آن روز ايران، در نابساماني‌ها سهمي نداشتند؟

مي‌توان مقطعي تاريخي، مثل همين عهد ناصري را، با يک يا چند کشور ديگر در همان دوره مقايسه کرد و البته مي‌‌بايد عوامل جغرافيايي وفرهنگي را هم درنظر گرفت. با اين همه، به يقين ميان ناصرالدين شاه قاجار با سلطان عبدالحميد عثماني يا کاترين کبير در روسيه و نيز برخي شخصيت‌هاي تاريخي همان دوره شباهت‌هاي بسيار هست: وقتي سخن از حرم ناصري يا حرم باب سعادت در استانبول ونيز کاخ‌هاي مخصوص کاترين در سنت پترزبورگ به ميان مي‌آيد، در نظر پژوهشگر تاريخ، کارکرد و تأثير گذاري تاريخي همه آنها يکسان است؛ چه مادر سلطان عثماني وچه مادر پادشاه ايران، هر دو در مسير رسيدن فرزندان خود به قدرت و جدال بر سر قدرت در درون دستگاه سلطنت، نقش سياسي آشکاري داشته‌اند. اهالي هر دو کشور ايران وترکيه، به اين دو سلطان، که اتفاقاً معاصر يکديگر نيز بوده‌اند، صفت‌هاي کمابيش مشابهي داده‌اند، اما با گسترش دامنه مطالعات تطبيقي در تاريخ هريک از اين کشورها و نيز پژوهش‌هاي ميان‌رشته‌اي در حوزه تاريخ مانند تاريخ هنر، تاريخ اقتصادي، تاريخ اجتماعي، تاريخ روابط خارجي و مانند اين‌ها، پژوهشگران معاصر، نکات جديد و تازه‌اي مي‌يابند که داوري و تصور سنّتي و کليشه‌اي از فردي يا پديده‌اي تاريخي را با ترديدهاي جدّي روبه‌رو مي‌کند. بازيِ پيچيده قدرت‌هاي اروپايي در آن روزگاران ورقابت سنگين استعماري آنها براي استيلاء بر سرزمين‌هاي ديگر، به موازات گسترش تعليم وتربيت، رشد و پيشرفت علوم و انقلابات صنعتي درکشورهاي آن‌ها، موجب مي‌شد که در معادلات جهاني دست بالا را داشته باشند. حال آن‌که شرايط در کشورهايي چون ايران و عثماني متمايز بود و به همين سبب است که ايران و عثماني، محل تلاقي تعاملات و سياست‌بازي‌هاي آن دسته از کشورها شدند.

در چنين شرايطي، رويّه‌هاي گوناگون شاهان، که پيوسته در کوران دخالت‌هاي مستقيم و غير مستقيم روس و انگليس قرار داشتند، بايست دوباره بررسي شود. گذشته از نگرش‌هاي نوين به تاريخ، به دست آمدن انبوهي از اسناد و مدارک دولتي يا دست‌نوشته‌هاي شخصي و خانوادگي، گزارش‌هاي سيّاحان و مواردي از اين قبيل، پژوهشگران را پيوسته با مسائل و دشواري‌ها جديد روبه‌رو مي‌کند. در همين دوره ناصرالدين شاه، شاخص‌هاي چشمگير و قابل توجهي وجود دارد؛ به عنوان مثال مي‌توان شمار نسخه‌هاي خطي کتابت شده در دوره ناصر الدين شاه قاجار را با ادوار ديگر قياس کرد. کيفيّت تذهيب وتشعير، جلدسازي و نسخه‌پردازي همين متون نيز، مي‌تواند شاخصي مهم از رشد و توسعه هنر باشد. قحطي، بلا و مصيبت‌هاي ديگر مانند بيماري‌هاي خطرناک فراگير هم البته بود، اما مي‌بايد به ادلّه و اسباب بروز اين بلايا نيز پرداخت، از جمله حجم عظيم تردّد زوار و انتقال جنائز به عتبات مقدس درعراق عرب و... . بنابراين نمي‌توان عصر ناصرالدين شاه را به صرف سياست‌هاي شخص پادشاه تنها دوره شيوع بيماري‌هايي چون طاعون و وبا دانست و عنصر اعتقادات و باورهاي جامعه شيعي ايران را ناديده گرفت؛ به ويژه که صلح درازمدت در روابط ايران و عثماني در قياس با گذشته، فرصت‌هاي بي‌شماري براي سفر پديد آورده بود. چنانکه ايرانيان در همين سفرهاي زيارتي، به ويژه حج بيت الله، از طريق مسافران آناتولي و شام و مصر، با نخستين دست‌آوردهاي دنياي مدرن غرب هم، آشنايي حاصل مي‌کردند.

تاريخ‌انگاري، بسيار پيچيده، پر زحمت و پرمسئوليت است: پژوهشگر پاي‌بند به اصول تاريخ‌نويسي که قصد داشته باشد با شيوه پرسشگري و جست‌وجو و نه توصيفي، به گذشته نظر اندازد و تأثير واقعي و نه مبالغه‌آميز حوادث را بر دنياي امروز تحليل کند، مسير دشواري پيش رو دارد. کَند و کاو در موضوعات چندوجهي مانند تاريخ يک دعوي مذهبي، که ضرورت دارد هم از منظر تاريخي و هم از منظر آراء کلامي به آن پرداخته شود، البته غيرقابل دسترس نيست، اما بسيار دشوار است.

ما در روزگار خود با پديده تأثيرگذار رشد وهابيّت روبه‌رو بوده‌ايم و از تحولات جهاني پيوسته به اين باور، مانند 11سپتامبر 2001 و در پي آن، حوادث خونبار افغانستان و عراق، اطلاع يافته‌ايم. به نظر نگارنده، اکنون بيشتر از هر زمان ديگري، لازم است تا در کنار همه تأليفات گذشته در باب تاريخ وهابيان، با توجه به همان مسئوليت‌ها و روش‌هاي پيش‌گفته در مثال تاريخي دوران ناصري، تحولات منتهي به ظهور تاريخي وهابيت دوباره بررسي شود. البته ناگفته پيداست که اين گزارش کامل نيست و همچنان بايد در انتظار آزادسازي بيشتر اسناد و مدارک و آثار در اين زمينه باشيم.

تاريخ وهابيان در نجد با دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب آغاز شد، اما در اين گزارش، تنها به تحولات سياسي ـ تاريخي اين دعوت تا تشکيل دولت مستقل نجد و حجاز و سپس سقوط آن در پي فتح درعيّه توجه شده است. در حقيقت در اين گزارش، بدون هرگونه داوري نسبت به دعوت شيخ يا آراي اعتقادي وهابيان، کوشيده شده است تا تأثير اين دعوت در نجد و در قياس با دنياي معاصر آن، بررسي شود. منابع متعددي به توصيف تاريخ نجد در سال‌هاي مورد نظر ما پرداخته‌اند، اما از سر کم‌دانشي، يا بر اثر غلبه هيجان و احساسات مذهبي و عقيدتي، ناگزير پرسش‌هاي بي‌شماري را بي‌پاسخ باقي مي‌گذارند وچه‌بسا به سبب برخي تناقضات و اشکالات اساسي، موجب داوري‌هاي نادرست و گمراه‌کننده هم مي‌شوند. جاي خوشبختي است که برخي پژوهش‌هاي عميق و جدّي، در مسير بازشناسي حوادث تاريخي اين مقطع، راهنماي نگارنده بوده‌اند: پژوهش وزين و عميق استاد مدرسي طباطبائي در مجله بررسي‌هاي تاريخي يکي از بهترين گزارش‌ها به زبان فارسي است. اسناد و مدارک و گزارش‌هاي متعدد فراواني هم در آرشيوهاي برخي از کشورها موجود است که علي‌رغم کوشش، امکان دسترسي به همه آنها فراهم نشد: پژوهشگر ايراني، حتي با وجود انواع حمايت‌ها، هنوز به منابع آرشيوي مصر، عربستان سعودي و برخي از ديگر کشورهاي عربي، به سبب محدوديت‌هاي سياسي، دسترسي ندارد. آرشيوهاي هند نيز دچار کم‌توجهي دولتمردان هندي به مدارک و اسناد مربوط به اين موضوع بوده‌اند؛ زيرا براي تاريخ هند چندان مهم تلقي نمي‌شد، به هر حال اسناد آنها فهرست نشده يا کمتر قابل بازيابي است. اسناد و مدارک متعدد در آرشيوهاي قدرت‌هاي بزرگ طي سال‌هاي مورد نظر، گرچه کمابيش در دسترس پژوهشگران هست، اما طبيعتاً مشکلات ديگري بر سر راه هست، مثلاً در باب روسيّه، تسلّط پژوهشگر بر زبان روسي لازم است و در کشورهاي اروپايي، هزينه‌هاي اقامت بسيار سنگين است. اين موانع، هر پژوهشگري را براي بهره‌برداري از مدارک مورد نظر دچار عسرت و حسرت مي‌کند. با اين همه، در اثر حاضر کوشش شده است تا مجموعه‌اي مهم و اصيل از مدارک و اسناد، که مي‌تواند محور اصلي پژوهش‌هاي تکميلي آينده باشد، اساس اين تحقق قرار گيرد.

سال‌ها قبل وبه هنگام مأموريت پاريس، امکان همراهي پژوهشگر ايراني مقيم فرانسه، دکتر سيد احمد سلامتيان را در سفر حج يافتم، توجه عميق ايشان به تأثير تخريب بقاع شريف در بقيع بر عاطفه و حافظه جهان اسلام، مرا متوجه ضرورت بررسي عميق حوادث منتهي به اين اقدام کرد. از اين رو، در اين مختصر ازحُسن توجه و راهنمايي ايشان سپاسگزاريم.

نگارنده در شرايط خاص و در پي تحولات سازماني، که از بسياريِ مسئوليت‌ها، سبک ‌دوش شده بود، تصميم گرفت با مراجعه به بايگاني نخست‌وزيري جمهوري ترکيه، نخستين ديدار خود را از آن مجموعه در زمستان 1374، دوباره پيگيري کرده و امکان پژوهشي نوين را مورد توجه قرار دهد. در فاصله سال‌هاي 1386 تا پايان سال1387 چند بار امکان‌ حضور در استانبول و استفاده از اين اسناد فراهم شد. حاصل آن دوره، خود کتاب مستقلي از فهرست توصيفي اسناد بايگاني ياد شده درباره ايران بود، که در سال 1388 به همت کتابخانه بزرگ آيت الله مرعشي نجفي(رحمه الله) به نام اسناد سلطاني به زيور طبع آراسته شد.

در يکي از اين روزهاي اقامت در استانبول، به طور اتفاقي مطلّع شدم که حضرت حجت السلام والمسلمين جناب آقاي سيد جواد شهرستاني نيز، براي افتتاح دفتر مؤسسه آل البيت(علیهم السلام) به اين شهر آمده‌اند. در سال‌هاي مسئوليت اداره کل اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، تشويق‌هاي مکرّر ايشان، موجب گردآوري انبوهي از تصاوير نسخه‌هاي خطي زيديه يمن شد و محقّقاني که اکنون به آن مجموعه بي‌نظير به آسودگي دسترسي دارند، مرهون همّت والاي ايشان هستند. باري، در محضر ايشان، سخن از اسناد تاريخي دولت عثماني به ميان آمد و دامنه بحث به تحولات نوين جهان اسلام و ريشه‌هاي آن کشيد. چند اشاره مختصر اينجانب درباره گزارش‌هاي نجد به هنگام دعوت شيخ محمّد بن عبدالوهاب، ذهن وقّاد ايشان را برانگيخت و با کرامت و سخاوت تمام، تأمين‌بخشي و سپس همه مخارج اين پژوهش را تقبّل فرمودند. کار شناسايي و بررسي پرونده‌هاي مختلف در ترکيه از همان زمان ـ زمستان 1387 ـ آغاز شد و به صورت ناپيوسته در مراحل گوناگون به انجام رسيد. اکنون بر خود فرض مي‌دانم مراتب قدرداني عميق خود را به محضر ايشان تقديم دارم:

اذا عجز الأنسان عن شکر منعم فقال: «جزاک الله خيراً» و قد کفي

از درگاه خداوند متعال مسألت دارم وجود نازنين ايشان از گزند بلايا و غرض جُهّال مصون باشد.

در دوره انجام اين پژوهش، همکاري و همياري استاد دکتر علي ارغون‌چنار و نيز جناب آقاي امير عقيقي بخشايشي، موهبتي گرانقدر بود: ترجمه دقيق و حفظ سبک وسياق ادبي درباري دولت عثماني در زبان فارسي مرهون دانش وذوق دوست و برادر عزيزم جناب آقاي امير عقيقي بخشايشي است که با راهنمايي استاد دکتر علي ارغون‌چنار به انجام رسيده و کمتر نمونه مشابهي مي‌توان براي آن يافت. اکنون لازم مي‌دانم، سپاس بي‌پايان خود را به اين عزيزان تقديم کنم.

پژوهشگر فاضل و دوست ديرينم، جناب آقاي بهراميان نيز با همه مشغله‌اي که داشتند، ويرايش اين متن را برعهده گرفت وبدين‌گونه مرا رهين منّت خود کردند. سلامت و صحّت مدام ايشان را مسألت دارم.

حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي دکتر رسول جعفريان محقق و پژوهشگر نستوه تاريخ اسلام و ايران با نهايت محبت، چاپ اين اثر را در مجموعه کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران در دستور کار قرار دادند و به اين ترتيب بر اعتبار آن افزودند. لازم مي‌دانم مراتب سپاس عميق خود را از لطف ايشان در اين مختصر ابراز دارم. دوستان و همکاران، سرکار خانم فخري سادات حيدري در نمونه‌خواني و سرکار خانم فريبا محمدپور در حروف‌چيني و صفحه‌بندي نيز نگارنده را مددکار بوده‌اند و از محبت و توجه ايشان بسيار متشکرم.

سيد علي موجاني

ذي حجه 1432

تهران



پيشگفتار

محمد بن عبدالوهاب و دنياي معاصرش


محمد بن عبدالوهاب، پيشوا و شيخِ وهّابيان، در سال 1115 ق/ 1703م در روستاي العُيينه، در منطقه عارض نجد متولد شد[1]. ولادت او با تحولات مهمي در سرزمين‌هاي پيراموني مقارن بود وبه همين سبب، شيخ محمد در فضايي متفاوت از پيشينيان خود رشد و نمو کرد.

دو دولت مقتدر صفويه در اصفهان و سلاطين عثماني در استانبول، در آغاز دوره ضعف و انحطاط بودند: بيست سال پس از تولد محمد بن عبدالوهاب، اصفهان تختگاه شاه سلطان حسين صفوي، به دست افاغنه قندهار سقوط کرد[2] و دولت شيعي حاکم برسرزمين‌هاي پارسي نيز فرو افتاد. به تقريب از همين زمان، تحولات مهمي در صحنه سياسي داخلي دولت عثماني نيز روي داد: تغييرات پي در‌‌‌‌‌‌‌پي دولتمردان بدان حد رسيد که در دوره‌اي 120 ساله، بيش از 62 صدر اعظم در عثماني جابه‌جا شدند. سلطه سلاطين نيز، تحت تأثير عناصر جديدي از قدرت در دستگاه خلافت همچون فرمانداران يني‌چري[3]ونيز عودتي‌ها[4] متزلزل شده بود. رقابت‌هاي درون حرم و نيز سوءاستفاده واليان و حکّام قلمرو وسيع دولت عثماني نيز بر آشفتگي اوضاع دربار عثماني مي‌افزود. بدين ترتيب، فروپاشي ساختار سياسي دولتي که زماني تهديدي بالفعل براي همسايگان اروپايي خود و نيز دو دولت مقتدر صفوي و روسيه مي‌شد، اندک‌اندک آغاز شده بود.

در جهان خارج از منطقه‌اي که شيخ در آن به دنيا آمد و باليد نيز، پيوسته تحولات جديدي رخ مي‌داد. جايگزيني کشتي‌هاي بادباني تندرو، به جاي کشتي‌هاي پارويي وبادباني کوچک، در ناوگان کشور‌هاي اروپايي چون فرانسه و انگلستان، عصر جديدي از توجه به سرزمين‌هاي دور دست را فراهم کرده بود. قدرت‌هاي نوظهور دريايي، همچون فرانسه و بريتانيا، با قدرت ناوگان خود، توانسته بودند بر بخشي از ميراث پرتغالي ـ اسپانيايي دست يابند. آنها با اتکاء به منابع سرزمين‌هاي تحت اختيار، چون هند، رقابت در زمينه توسعه قلمرو خود را از همين زمان آغاز کرده بودند...

برای خواندن متن کامل کلیک کنید

پروژه ایگنوتوس و دلار بدون پشتوانه

موج چهارم بیداری یک مقوله بسیار حرفه‌ای است. مردم در اعتراض به نظام سرمایه‌داری، در یونان و جاهای دیگر به خیابان‌ها ریخته‌اند. موج پنجم بیداری، امروز در ایالات متحده امریکا شروع شده. امروز نوآم چامسکی صحبت کرده و گفته این علیه بانک نیست، علیه بورس نیست، علیه همه سیستم مالی امریکا و غرب است.

واقعاً تعجب می‌کنم در جامعه ما سرشان را مثل کبک زیر برف کرده‌اند. عملاً اقتصاد مدرن پاشیده، جهان با ورشکستگی اقتصاد‌ی روبرو شده. 45 تریلیون دلار کل گردش مالی جهان است، یک سوم آن بدهی امریکاست، یعنی 14.5 تریلیون دلار (به 17 تریلیون دلار رسید). تکرار می‌کنم در این 198 کشور، کل گردش مالی جهان 45 تریلیون دلار است. 14.5 تریلیون دلارش (به 17 تریلیون دلار رسید) بدهی امریکاست.

امریکا بی‌مهابا تا توانسته دلار بدون پشتوانه چاپ و به جهان صادر کرده، از سال 1978، 1979 به این طرف تا توانسته کاغذی را که پشتوانه‌ای به نام طلا نداشته، به جهان عرضه کرده. دوره اول از 1935 تا 1965 به مدت 30 سال، پشتوانه این دلار طلای کشورهای مختلفی بود که در جنگ جهانی دوم ترسیده بودند و بردند و در امریکا قرار دادند. ژنرال دوگل در دهه 1960 در فرانسه به امریکایی‌ها گفت طلاهای ما را که در جنگ جهانی دوم بردید، پس بدهید. کشورهای دیگر پشت سر فرانسه اصرار کردند و طلاهای‎شان را از امریکا گرفتند.

آقای نیکسون، معاون رئیس‌جمهور امریکا بود و هنوز خودش رئیس‌جمهور نشده بود، آمد و در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد که ارتباط دلار با طلا قطع شده. دلار امریکا پشتوانه‌ای به نام طلا ندارد. در سال 1973، جنگ اعراب و اسرائیل شد و اعراب نفت را به روی غرب بستند و قیمت نفت بالا رفت و فقط شاه ایران نفت صادر می‌کرد. آقای دکتر هنری کیسینجر مقاله‌ای در واشنگتن‌پست نوشت تحت عنوان «پروژه ایگنوتوس»، گفت همین‌طور که هوا و آب‌های بین‌المللی مال کسی نیست، نفت و گاز کشورهای مختلف هم مال کسی نیست و به همه تعلق دارد. این پروژه از 1975 کلید خورد و تا سال 2005 میلادی ادامه پیدا کرد و در طول این 30 سال، پشتوانه پول امریکا، “نفت و گاز” شد. چطور؟ بلافاصله بعد از مقاله آقای کیسینجر، آقای ملک خالد شاه عربستان مصاحبه‌ کرد و گفت: «از فردا تمام معاملات نفتی با دلار است». شاه ایران 24 ساعت بعد مصاحبه کرد و گفت: «تمام معاملات نفتی با دلار است». سازمانی به نام اوپک به‎وجود آمد که از تحقیقات، اکتشاف، استخراج، انتقال به پالایشگاه‌ها، فرآوری، مرحله بعد از فرآوری، عرضه به بازار را با دلار انجام دادند. اوپک برای این به‎وجود آمد که بتواند این قضیه را تسهیل کند. پس در 30 ساله 1935 تا 1965، پشتوانه دلار، طلای داخل خاک امریکا بود، از 1975 تا 2005 میلادی، پشتوانه دلار امریکا، نفت و معاملات نفتی در جهان بود.

ما اعلام کردیم بعد از قضیه 11 سپتامبر، ایالات متحده دارد به سمت این قضیه می‌رود که بگوید کسی در این زمینه به سمت تغییر پول نرود. ایران اعلام کرد که باید معاملات نفتی با پول هر کشور صورت بگیرد. اول ایران به سمت یورو رفت، روسیه شجاع شد و به سمت روبل خودش رفت، ما شروع کردیم به معامله تهاتری با چین، یعنی نفت دادیم و کالا گرفتیم. تا آنجا که مقام معظم رهبری پیشنهاد کردند اوپک گازی راه بیفتد. ایران و قطر و روسیه سهام اول اوپک گاز را داشتند. کار که شروع شد، صدای امریکا درآمد.

 ایران روی این قضیه پافشاری کرد. کشورهای دیگر هم پای کار آمدند. امریکا در 2005 ارتباطش را با نفت و گاز قطع کرد و همان‌طور که پیش‌بینی کرده که بتواند ارتباطش را با طلا قطع و نفت و گاز را جایگزین کند، حرفش این بود که ما بین 5 تا 10 سال، یعنی از 2005 تا 2010 یا 2015 پشتوانه دلار را اطلاعات داخل اینترنت قرار می‌دهیم.

یک چیزی در رسانه‌ها می‌شنوید که اقتصاد دانش‌بنیان، تجارت دانش‌بنیان که در ایران بعضی‌ها می‌گویند و نمی‌دانند معنی‌اش چیست. موقعی که اتحادیه اروپا در سال 1992 می‌خواست شکل بگیرد، در پیمان ماستریخت حرف‎شان این بود که اساس طرح‌ریزی استراتژیک برای اتحادیه اروپای آینده باید مبتنی بر دانش‌محوری باشد، مگر جای دیگر غیر از این است؟ بله، مثلاً طرح‌ریزی استراتژیک ایالات متحده امنیت‌محور است. امریکا، 16 سازمان امنیتی دارد، مهم‌ترین شورای آن هم شورای‎عالی امنیت ملی است. هر جامعه‌ای را که می‌خواهید بسازید، از یک متغیر استفاده می‌کنید. امریکا امنیت‌محور بود، اروپا گفت می‌خواهیم دانش‌محور باشیم. این دانش‌بنیادی را از نظرات تافلر گرفته بودند، چون دیدند او دارد می‌گوید در آینده، سپهر اطلاعات منشأ قدرت است. چرا نتوانستند اینترنت را پشتوانه قرار بدهند؟ چون کلاً در اینترنت دو تریلیون دلار ثروت وجود دارد. تکرار می‌کنم. از 45 تریلیون دلار گردش مالی جهان، کلاً ثروتی که از نظر اطلاعات در اینترنت وجود دارد، دو تریلیون دلار است. امریکا حساب کرده بود که از سال 2005 تا سال 2010 یا نهایتاً 2015 این مبلغ به‌راحتی به 30 تریلیون دلار برسد. امیدی که بسته‌اند، امید غلطی است.

نتیجه این شد که الان دلار امریکا پشتوانه ندارد. 1935 تا 1965 طلا و فلزات گرانبها، ارتباطش 10 سال قطع می‌شود. در 1975 تا 2005 میلادی با پروژه ایگنوتوس آقای کیسینجر می‌شود منابع نفت و گاز، منابع فسیلی جهان. امروز دلار فاقد پشتوانه است و امریکا هر چه دلار چاپ و در بازار جهانی عرضه می‌کند، بی‌پشتوانه است.

حالا آمریکا آمده و سایت بدهی آنلاین را انداخته و می‌گوید هوای مرا داشته باشید، چون اگر اقتصاد من بپاشد، همه شما می‌پاشید.

منبع: حسن عباسی؛ سخرانی زندگی پول و دیگر هیچ، دانشگاه شهید رجایی، 1390

روابط عربستان سعودی و جماعت اخوان المسلمین مصراز گذشته تا امروز؛ تحلیلی از پایگاه خبری الاهرام مصر

دولت حزب آزادی و عدالت – از احزاب وابسته به جماعت اخوان المسلمین- از همان نخستین روزهای به قدرت رسیدنش در مصر نشان داد که به مانند رژیم حسنی مبارک تمایل زیادی به برقراری روابط نزدیک با عربستان سعودی دارد. سعودی ها اما به رغم کمک های سیاسی و اقتصادی قابل توجهی که تاکنون به دولت جدید مصر ارائه داده اند، کماکان جانب احتیاط را در روابطشان با این دولت انقلابی و اسلام گرا رعایت می کنند.

 محمد مرسی، نخستین رئیس جمهور مصر پس از سقوط حسنی مبارک، کمتر از دو هفته پس از آغاز دوره ریاست جمهوری خود به ریاض سفر کرد تا از این طریق به سعودی ها اطمینان دهد که مشکلی از جانب انقلابیون مصر متوجه آنها نیست. در واقع وی به طور غیرمستقیم به حاکمان عربستان تضمین داد که اخوان المسلمین قصد ندارد انقلاب مصر را به سایر کشورهای عربی صادر کند یا از براندازی حکومت های غیرمذهبی و پادشاهی، و جایگزین ساختن آنها با حکومت های اسلام گرای نزدیک به خط فکری خود حمایت نماید. این تضمین ها اما تا به امروز برای رفع نگرانی خاندان سلطنتی سعودی از بابت مقاصد احتمالی اخوان المسلمین و نقش انقلاب مصر در آینده سیاسی کشورشان کافی نبوده است.

 اگرچه بی اعتمادی نسبی دربار سعودی به دولت تحت حمایت اخوان المسلمین در مقطع کنونی، به ویژه با در نظر گرفتن تلاش های محمد مرسی برای نشان دادن حسن نیت خود به آنها، در ابتدا تا حدی غیرمنتظره می نماید اما مروری اجمالی بر روابط پر فراز و نشیب آل سعود و جماعت اخوان المسلمین در چند دهه اخیر نشان می دهد که با توجه به اختلافات فکری بنیادین دو طرف، این بی اعتمادی چندان هم عجیب و غیرقابل هضم نیست.

مقابله با تفکرات جمال عبدالناصر؛ سرآغاز روابط سعودی ها با جماعت اخوان المسلمین

 جمال عبدالناصر، رئیس جمهور فقید مصر، در دهه های 1950 و 1960 میلادی به شدت سعی داشت تا با استفاده از محبوبیت غیرقابل انکارش در بین اعراب، سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی مد نظر خود – که دشمنی با غرب از جمله ارکان اصلی آن بود- را به سایر کشورهای عربی صادر کند. حکام سعودی که گسترش تفکرات جمال عبدالناصر در منطقه را به شدت برای ادامه حیات خود خطرناک می دیدند، سعی کردند تا با حمایت از جنبش های اسلام گرای جهان عرب به ویژه جماعت اخوان المسلمین، به نوعی درصدد مقابله با ناصریسم برآیند.

 سعودی ها در آن زمان به اشکال مختلف از نیروهای اخوان المسلمین حمایت می کردند. اعطای پناهندگی سیاسی به اعضای تحت تعقیب اخوان المسلمین در مصر، سوریه و اردن، تأمین هزینه های تأسیس بنیادهای خیریه اسلامی با محوریت اخوان المسلمین، تأسیس اتحادیه جهان اسلام در مکه به سال 1962 میلادی و تأسیس مجمع جهانی جوانان مسلمان در شهر جده به سال 1972 میلادی، از جمله اقدامات دربار سعودی برای حمایت از جنبش های اسلام گرا در راستای مقابله با گسترش تفکرات عبدالناصر در جهان عرب بود. البته این مراکز و بنیادها در اصل با هدف کمک به رشد تفکر وهابی تأسیس می شدند اما همزمان به نشر افکار اخوان المسلمین که در آن برهه تاریخی با منافع دربار ریاض همخوانی داشتند نیز می پرداختند.

 اگرچه در آن زمان وهابیت – که با بنیادگرایی و تعصبات مذهبی خشک و انعطاف ناپذیر شناخته می شود- دکترین مذهبی حاکم بر عربستان سعودی بود اما حکام سعودی همواره جماعت اخوان المسلمین که تفکراتی متفاوت و به مراتب انعطاف پذیرتر از وهابی ها داشتند را مورد حمایت خود قرار دهند. رهبران وقت اخوان المسلمین سعی می کردند با ایجاد ارتباط بین اسلام سنتی و ارزش های سیاسی غربی، به نوعی با ارائه یک دکترین جدید، از فراگیر شدن سوسیالیسم و ناصریسم در جهان عرب جلوگیری کنند. همین مسئله باعث شده بود تا خاندان سلطنتی عربستان به جای اینکه در صدد رویارویی مستقیم با جمال عبدالناصر قدرتمند برآید، از قدرت کاریزماتیک اخوان المسلمین برای مقابله با وی استفاده کند.

 اگرچه مصر پس از مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسیدن محمد انور سادات، بیشتر به سمت غرب و کشورهای پادشاهی حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان سعودی گرایش پیدا کرد اما سعودی ها همچنان منافع خود را در تداوم حمایت از اخوان المسلمین – که دشمن اصلی انور سادات به شمار می رفت- می دیدند. سعودی ها این بار از اخوان المسلمین به عنوان ابزاری برای ترویج اسلام حکومتی و مقابله با گسترش لیبرالیسم و سکولاریسم در منطقه استفاده می کردند.

حمایت سعودی ها از اخوان المسلمین هیچ گاه از روی اعتماد نبوده است

 اگرچه در سال های ریاست جمهوری جمال عبدالناصر و انور سادات بر مصر، دربار سعودی به طور کامل جماعت اخوان المسلمین را زیر چتر حمایتی خود قرار داده بود اما این مسئله لزوماً نشان دهنده وجود یک جو اعتماد بین دو طرف در آن زمان نیست. سعودی ها از همان نخستین سال های تأسیس اخوان المسلمین در مصر و سپس گسترش آن به سایر کشورهای عربی در دهه 1940 میلادی، با دیده بی اعتمادی و حتی ترس به این گروه اسلام گرای نوپا نگاه می کردند.

 اخوان المسلمین در دهه 1940 میلادی سعی داشت قرائت خود از اسلام که جمهوری خواهی و توسعه سیاسی جزو مشخصات اصلی آن بود را به کل جهان عرب تسرّی دهد. خاندان سلطنتی سعودی که خواستار اطاعت کامل مردم از حاکمان بودند و به هیچ وجه انجام فعالیت های سیاسی از سوی شهروندان خود را بر نمی تابیدند، گسترش تفکر اخوان المسلمین در جهان عرب را به شدت برای ادامه سلطنت خود خطرناک می دانستند.

 در آن سال ها حسن البناء، بنیان گذار جماعت اخوان المسلمین مصر، در راستای تلاش های خود برای آشنا کردن مردم سایر کشورهای عربی با رویکرد سیاسی گروهش به دین اسلام، از ملک عبد العزیز پادشاه وقت عربستان سعودی نیز درخواست کرد که به وی اجازه دهد تا شعبه ای از اخوان المسلمین را نیز در عربستان راه اندازی نماید. ملک عبد العزیز اما به طور کلی با فعالیت احزاب و جنبش های سیاسی در عربستان مخالف بود و خیلی محترمانه درخواست رهبر محبوب اخوان المسلمین را رد کرد. با این وجود، در سال های بعد از مرگ ملک عبدالعزیز، مهاجرت گسترده نیروهای اخوان المسلمین به عربستان سعودی باعث شد که تفکرات اخوانی بالاخره به درون شبه جزیره راه پیدا کند.

دو رخداد مهمی که دربار سعودی و جماعت اخوان المسلمین را از هم دور کرد

 در سال های پس از به قدرت رسیدن حسنی مبارک در مصر، دو اتفاق مهم در سطح منطقه و جهان باعث شد که بی اعتمادی ریشه دار بین عربستان سعودی و اخوان المسلمین کاملاً آشکار شود. در سال 1990 پس از اشغال کویت توسط رژیم صدام حسین، نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا برای آزادسازی کویت عازم خلیج فارس شدند. در حالی که عربستان سعودی برای تأمین امنیت خود در برابر حمله احتمالی نیروهای صدام، از حضور نیروهای غربی استقبال می کرد، رهبران اخوان المسلمین به مخالفت با این موضع عربستان برخاسته و نسبت به گسترش نفوذ غربی ها در منطقه هشدار دادند.

 پس از آزادسازی کویت در آغاز سال 1991 میلادی، خاندان آل سعود برای اولین بار در تاریخ حکومتشان بر عربستان شاهد تشکیل یک گروه اپوزیسیون به نام جنبش السهوه بودند. حاکمان سعودی، این جنبش که خواستار اصلاحات سیاسی در عربستان بود را به اخوان المسلمین و تلاش آن برای انتقام گرفتن از عربستان به دلیل همکاری با آمریکایی ها نسبت دادند و همین مسئله سرآغاز بروز تنش های جدی بین دو طرف شد.

 تنش بین اخوان المسلمین و دربار سعودی در سال 2001 پس از حادثه 11 سپتامبر به اوج خود رسید. پس از آن که مشخص شد 15 نفر از عاملان اصلی حادثه 11 سپتامبر جزو اتباع عربستان سعودی بوده اند، حاکمان این کشور تلاش کردند تا با طرح این ادعا که اخوان المسلمین باعث انحراف جوانان سعودی شده و آنها را به انجام چنین کاری ترغیب نموده است، به نوعی از فشارهای آمریکا و جامعه جهانی بر خود بکاهند. سعودی ها مدعی شدند که این 15 نفر با الهام گرفتن از تفکرات رهبران اخوان المسلمین، به ویژه سید قطب الدین (که در سال 1966 به فرمان جمال عبدالناصر اعدام شد) اقدام به حمله به برج های دوقلو کرده اند.

 در سال 2002 شاهزاده نایف بن عبدالعزیز که در آن زمان وزیر امور خارجه عربستان سعودی بود، طی صحبت های آتشین، اخوان المسلمین را سرمنشأ همه مشکلات جهان عرب خواند. وی با صراحت تمام اعلام کرد: «اخوان المسلمین تاکنون خسارات زیادی به عربستان وارد کرده است. ریشه همه مشکلات ما به این گروه ختم می شود. اصلاً اخوان المسلمین، کل جهان عرب را خراب کرده است».

قدرت گرفتن اخوان المسلمین در مصر جدید و به خطر افتادن منافع آل سعود در منطقه

 دربار سعودی چه در زمانی که از اخوان المسلمین به شدت حمایت می کرد و چه در زمانی که در روابط خود با این گروه به بن بست خورد، اعتماد چندانی به آنها نداشت اما در عین حال با توجه به اینکه نیروهای اخوان المسلمین به شدت در مصر سرکوب می شدند و صاحب قدرت سیاسی نبودند، خطر کمتری را از جانب آنها احساس می کرد. پس از آغاز بهار عربی و سقوط پی در پی حکومت های منطقه اما همه چیز برای سعودی ها عوض شد.

 قدرت گرفتن اخوان المسلمین در مصر و تونس – و شاید در سوریه- باعث شده است که خاندان سلطنتی عربستان بیش از هر زمان دیگری خطر این گروه اسلام گرای پرطرفدار را در نزدیکی خود احساس کنند. آنها از این بیمناکند که مبادا جنبش های الهام گرفته از اخوان المسلمین در عربستان، دوباره فعالیت خود را در عربستان از سر بگیرند و برای حکومت مشکلات جدی ایجاد کنند. در این میان، دستگیر شدن 11 شهروند مصری وابسته به اخوان المسلمین در امارات متحده عربی به اتهام تلاش برای تشکیل خانه های تیمی با هدف براندازی حکومت نیز بر شدت نگرانی و ترس دربار ریاض افزود.

 علاوه بر این، خاندان سلطنتی عربستان تفکرات سیاسی-مذهبی جماعت اخوان المسلمین را رقیبی ایدئولوژیک برای وهابیت می داند؛ رقیبی قدرتمند که می تواند با گرفتن جای وهابیت در عربستان، حیات آل سعود را به طور جدی تهدید کند. حمایت های مالی سنگین دربار سعودی از گروههای سلفی مصر در برابر احزاب وابسته به اخوان المسلمین، در جریان انتخابات پارلمانی این کشور در اواخر سال 2011 خود شاهدی بر این مدعاست.

از طرف دیگر حاکمان عربستان از بابت بلندپروازی های منطقه ای دولت تحت حمایت اخوان المسلمین در مصر نیز احساس خطر می کنند. در حال حاضر مصر روابط نزدیکی را با ترکیه و قطر برقرار کرده است و تقویت رابطه این سه کشور که از اهرم های تأثیرگذاری چون نفوذ سیاسی، ثروت و قدرت نظامی برخوردارند، می تواند موقعیت عربستان سعودی در منطقه را به خطر اندازد.


منبع: سایت شفقنا (www.shjafaqna.com/persian) - ترجمه محمد اشرفی

عبدالله بن علي القصيمي; وقتی که وهابی تندرو از نظراتش برمی گردد

عبدالله بن علي القصيمي یکی از مهمترين نويسنده وهابيان که آثار مهمي را در ضديت با شيعه نوشت و با چرخش او به جبهه وهابيت و سعودي‌‌ها ضربه سختي وارد آمد. در قرن بيستم داستان شگفتي در عرصه علم و ادب و نويسندگي روي داد. يک عالم سلفي با نام عبدالله بن علي القصيمي (1907 – 1996) که از اهالي قصيم و از شهر بريده، يعني از سلفي ترين و وهابي ترين مناطق جزيرة العرب بود، در دهه چهل قرن بيستم به عنوان يک نابغه در عرصه فکر و قلم در دفاع از وهابيت ظاهر گرديد.

نخستين نوشته اش که شادماني وهابيان را به دنبال داشت، کتاب پرحجم و دو جلدي الصراع بين الوثنية‌ و الاسلام (562 + 692صص) بود که آن را در پاسخ به کتاب کشف الارتياب علامه سيد محسن امين نوشت. سيد محسن امين اين کتاب قوي و اثرگذار را ضد عقايد وهابيت نوشته بود و عبدالله قصيمي با نثري اديبانه و قلمي توانا به پاسخ گويي برخاست. او قلم رسايي داشت و ستايش وهابيان جزيرة‌ العرب و سلفيان وهابي مصر بدرقه راهش بود.

 اما داستان اين نويسنده شگفت که هم پژوهش مي‌کرد و هم قلمفرسايي ادبي، ادامه يافت. قصيمي وهابي به مصر رفت و وارد الازهر شد و پرشور در عالم وهابيت سير مي‌کرد. يکباره دريافت که عالمي برجسته از استادان الازهر با نام يوسف الدجوي مقاله اي با عنوان «التوسل و جهالة الوهابيين» در مجله نور الاسلام (سال 1931) منتشر کرده است. او از سر تعصب وهابي گري عليه آن به پا خواست و کتابي با عنوان «البروق النجديه في اکتساح الظلمات الدجوية» را نوشت (چاپ مجدد در 190 صفحه توسط منشورات الجمل: 2007).

قصيمي به اين مقدار بسنده نکرد و دو کتاب ديگر هم عليه «ازهري‌هاي ضد وهابي» نوشت. يکي با نام «شيوخ الازهر و زيادة‌ الاسلام» ‌و ديگري «الفصل الحاسم بين الوهابيين و مخالفيهم». وي در اين آثار خود، سخت مدافع وهابيت و افکار و انديشه‌هاي متعلق به آن از ديد فکري و عقايدي است.

يکبار هم کتابچه اي در رد کتاب «حياة محمد» از هيکل نوشت. مي‌دانيم که اين کتاب قدري روشنفکرانه نوشته شده و گاه گاه رگه‌هاي صوفي گري مصري هم در آن هست. قصيمي از سر ارادت به توحيدگرايي از نوع وهابي و ضديت با تصوف، به نقد آن پرداخت و کتابش به عنوان نقد کتاب حياة‌ محمد منتشر شد (چاپ اول 1935 و چاپ جديد توسط الانتشار العربي: 2007).
قصيمي در کتاب «الثورة‌ الوهابيه» گزارشي که بيشتر جنبه ادبي و تاريخي بدون بيان مستندات دارد، بيان مي‌کند. اين اثر بيشتر به بحث در باره آثار ظهور وهابيت در سعودي پرداخته و لحني ستايش گونه از وهابيت و عبدالعزيز دارد. (تجديد چاپ توسط منشورات الجمل: 2006 همراه دو رديه بر وهابيت يکي از زيني دحلان با عنوان «الدرر السنيه» و ديگري از سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب با عنوان الصواعق الالهيه).

قصيمي يکباره افکارش تغيير کرد. به چه سمتي؟‌ به چه دليل و با چه انگيزه‌اي؟ روشن نيست. آنچه مسلم است، اين که يکباره از وهابيت برگشت و عليه فکر سلفي و نگرش سنتي ديني،‌ دست به قلم برد. درست ده سال پس از نگارش کتاب «الصراع بين الوثنية‌ و الاسلام» که عليه شيعه نوشته شده بود و ستايش و مداحي سلفي‌ها را به دنبال داشت و مثلا (عبدالظاهر ابوالسمح، امام وقت مسجد الحرام بر آن تقريظ نوشت) کتاب «هذي هي الاغلال» را نوشت، کتابي سخت ضد سلفي‌ها و وهابي‌ها و اساسا کتابي در ادامه جريان‌هاي روشنفکري و معرفي اسلام با يک نگاه تازه. گويا او يکباره از جمود سلفي گري رسته و به طرف مقابل غلتيده بود.

اينجا بود که ضجه همه عالم وهابي به آسمان رفت و آنان از اين انحراف به عنوان الحاد ياد کردند و به دنبال دليل ملحد شدن او گشتند.
در اين مرحله بود که او اسباب سرشکستگي وهابيان شده بود و مخالفانش مصلحت را در ترور او ديدند. گفته‌‌اند که سه بار در معرض ترور قرار گرفت؛ يکبار در مصر، بار دوم در سعودي و بار سوم در لبنان. حتي يک بار در مصر به زندان افتاد. چون متهم شده بود که طلبه‌هاي يمني را که براي تحصيل به مصر آمده بودند، ‌منحرف کرده است.
موضوع قصيمي بسيار اهميت يافت تا جايي که احمد سباعي، رساله دکتراي خود را با نام «فکر عبدالله القصيمي» نوشت.

يک آلماني ديگر هم با نام «يور غن فازلا» نوشته اي با نام «مِن اصولي الي ملحد» نوشت.
در اين داستان نکته اي که وهابيان را سخت آزار مي‌داد، آن بود که کسي که کتاب «الصراع بين الوثنية و الاسلام» را نوشته بود، به اين وضعيت دچار شده باشد. اين يک سرشکستگي وحشتناک و باورنکردني براي وهابيان بود.

کتاب الصراع در طول اين صد سال، و تا پيش از آثاري که اخيرا با حجمي گسترده از سوي وهابيان عليه شيعه نوشته شده،‌ مهمترين اثري بود که عليه شيعه و در واقع در پاسخ به کتابي که يک عالم شيعه عليه وهابيت نوشته بود، تأليف شده بود و اکنون سرنوشت آن اين چنين رقم خورده بود.
گويا، علاوه بر علامه اميني، يک نويسنده شيعي ديگر هم کتاب مفصلي در رد «الصراع» نوشت که من از جزييات آن آگاهي ندارم.

اخيرا وهابي‌ها، که با چنگ و دندان به جان شيعه افتاده‌اند، دوباره اقدام به انتشار «الصراع» کردند، در حالي که از سر خجالت، جرأت اين که نام ناشر را روي کتاب بنويسند نداشته اند. درست به همان سبک و سياق چاپ قديم فقط با يک مقدمه اي که از سر شرم نوشته شده، منتشر کرده اند.

در مقدمه چاپ جديد از اين که کار اين نويسنده به الحاد کشيده شده، ابراز تأسف شده است.
در همين مقدمه آمده است که تحول فکري قصيمي با نگارش کتاب «کيف ذلّ المسلمون» آغاز شد. بعد هم کتاب «هذي هي الاغلال» را نوشت.

بايد گفت قصيمي کتاب «هذي هي الاغلال» را براي آن نوشت که نشان دهد که چرا دنياي اسلام از غرب عقب افتاده و اين گونه گرفتار واماندگي و درماندگي شده است. وي اين کتاب را خطاب به جلال الملک يعني عبدالعزيز سعودي نوشته است. کتاب به شدت رنگ ضد خرافه دارد و به هيچ روي اثري الحادي نيست. وي بسياري از باورهاي عاميانه را که رنگ معتقدات ديني به خود گرفته، مورد ترديد قرار داده است (چاپ جديد توسط منشورات الجمل: 2000).

به نظر مي‌رسد که قصيمي پس از خروج از نجد، فکر باديه نشيني را کنار گذاشته و تحت تأثير تجدد مصر قرار گرفته است. اين همان چيزي است که درباره معروف الرصافي نويسنده کتاب «الشخصية المحمدية» رخ داد و اين زماني بود که از عراق بيرون رفت و در استانبول مسکن گزيد. اين داستان براي بسياري ديگر هم تکرار شده است.

با اين حال بايد گفت، بسا قصيمي که زماني وهابيت را از زاويه يک فکر انقلابي عليه انحرافات مي‌ديد، به تدريج اين نگرش را تغيير داد و به عبارتي، بيش از آن که برايش وهابيت اهميت داشته باشد، انقلاب فکري اهميت يافت. وي متجدد و به قول وهابي‌ها ملحد شد. تجددي که او را وادار کرد عليه وهابيت سنتي نجدي شورش کند، به نقد منابع حديثي بنشيند و از زاويه مبارزه با خرافه به سراغ بررسي متون ديني برود.

قصيمي در مصر و بيروت متحول شد و صد البته آدمي که در مصر و بيروت زندگي علمي داشته باشد، متفاوت با کسي است که در قصيم پرورش مي‌يابد.
نويسنده اين نوشتار هنوز نمي‌داند الحاد قصيمي از کجا اثبات مي‌شود، اما اين را مي‌داند که وهابي‌ها، هر کسي را که اندکي با آنان مخالفت ورزد، تکفير مي‌کنند و از دايره اسلام خارجش مي‌دانند و ملحدش مي‌خوانند. البته براي قضاوت بايد همه آثار قصيمي را ديد. بسا اين تحول به راستي تا الحاد پيش رفته باشد.

کساني که عليه قصيمي نوشتند و از تحول فکري او به عنوان الحاد ياد کردند، بر اساس گزارشي که در مقدمه چاپ جديد «الصراع بين الوثنية و الاسلام» آمده عبارتند از:
«الرد القويم علي ملحد القصيم» از شيخ عبدالله بن يابس (اين شخص از دوستان قصيمي در سفر و حضرش بوده و فراوان عليه وي نوشته و گفته است که بيش از پانزده سال، قصيمي در امور بديهي دين جدل و بحث مي‌کرد و بسيار شکاک شده بود، به گونه‌اي که حتي در وجود خودش هم شک کرده بود. حتي در باره خدا و پيغمبر هم با من مجادله مي‌کرد و بغض و حقارت وجودش را گرفته بود).

«تنزيه الدين و رجاله مما افتراه القصيمي في اغلاله از شيخ عبدالرحمن بن ناصر السعدي»
«دراسة للشيخ صلاح الدين المنجد عن القصيمي»
«بيان الهدي من الضلال في الرد علي صاحب الاغلال از شيخ ابراهيم بن عبدالعزيز النجدي»
«الشواهد و النصوص من کتاب الاغلال از شيخ محمد عبدالرزاق حمزه»
«قصيدة للشيخ راشد بن صالح الخنين» با اين بيت:
هذا القصيمي في الاغلال قد کفرا
وفاه بالزيغ و الالحاد مشتهرا
قصيدة للشيخ صالح بن سليمان بن سلحمان عليه قصيمي
قصيده طولاني ديگري از شيخ صالح بن حسين که بن باز ـ شيخ المشايخ دوره اخير سعودي‌ها ـ بر آن مقدمه نوشته است.
مقدمه اي در سايت www.saaid.net با عنوان «قصة الحاد و حکايت ملحد» در باره علل انحراف قصيمي درج شده و بيشتر روي وساوس شيطاني در وجود او به عنوان عامل انحراف تکيه شده است. اين مقاله مفصل است و بدون ذکر منبع، قضاوت‌هاي زيادي را در باره وي از جاي‌هاي گوناگون نقل کرده است.
اکنون بيش از ده سال از مرگ وي که به سال 1996 رخ داد مي‌گذرد. آثار او توسط ناشراني که افکار جديد و اصلاحي را منتشر مي‌کنند، منتشر مي‌شود. در رأس آنها منشورات الجمل (با مرکزيت آلمان) و الانتشار العربي قرار دارد. از وي به عنوان شخصيتي متجدد، نويسنده اي در رديف نويسندگان بزرگ غربي يا دست کم در رديف کساني مانند طه حسين و ... ياد مي‌شود. روزنامه الرياض عربستان در شماره پنجشنبه 6 محرم 1428 پس از يازده سال گزارشي از وي به چاپ رساند و از اين که افکار او در حال بازگشت است سخن گفت. وي مي‌گويد که کتاب‌هاي وي روي پيشخوان بسياري از کتاب فروشي‌هاست. کتاب العرب ظاهرة صوتيه، هذي هي الاغلال و ايها العقل من رآک؟
اکنون سايت‌هايي که مطالبي به اين قصيمي اختصاص داده باشند و مطبوعاتي که از وي سخن گفته باشند فراوانند.

رسول جعفريان


منبع: سایت کتابخانه تاريخ اسلام و ايران

http://www.historylib.com