سه چیزی که نباید از آن حیا داشت

امام علی علیه السّلام فرمودند: از سه چیز نباید حیا داشت : خدمت کردن مرد به میهمانش، برخاستن از جایش به احترام پدر و معلّمش، و حق خواهى، اگر چه اندک باشد

ثَلاثٌ لا یُستَحیى مِنهُنَّ : خِدمَهُ الرَّجُلِ ضَیفَهُ وَ قِیامُهُ عَن مَجلِسِهِ لأَبیهِ وَ مُعَلِّمِهِ وَ طَلَبُ الحَقِّ وَ إن قَلَّ ؛«غرر الحکم و درر الکلم،حدیث۴۶۶۶»

ان لله و انا الیه راجعون .. حسین احمدی سخا به دیار ابدی سفر کرد

:: الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ::

 «حسین احمدی سخا» طراح و گرافیست خستگی ناپذیر انقلاب در گذشت.

 از آثار ماندگار او می‌توان به مجموعه پوسترهای «کتاب بخوانیم» و «ما می‌توانیم» اشاره کرد.

این هنرمند جوان که متولد ۱۳۶۹ بود، در رشته کارگردانی مشغول تحصیل بود.

مراسم وداع با پیکر این هنرمند انقلابی ساعت ۹:۳۰ صبح فردا در مدرسه شهید آوینی واقع در خیابان پاسداران پایین تر از برج سفید برگزار خواهد شد. همچنین مراسم خاک سپاری نیز فردا در شهرستان کن برگزار می‌شود.

 

 از شما دوستان که این مطلب را مشاهده میکنید متمنی است برای شادی روح این هنرمند

 انقلابی فاتحه ای قرائت کنیم. 

  

تعدادی از پوسترهای «ما می توانيم»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

میثاق نامه رضوی


در نامه امام رضا(علیه السلام) به جناب عبدالعظیم حسنی میخوانیم:
 
بسم الله الرحمن الرحیم

ای عبدالعظیم! از سوی من به یارانم سلام برسان و به ایشان بگو شیطان را به خود راه ندهند و به آنان فرمان ده به راستی در گفتار و ادای امانت و آنها را فرمان ده در آنچه به کارشان نمی آید خاموشی ورزند و ستیزه جویی را کنار نهند و به یکدیگر روی آورند و به دیدار هم روند که موجب نزدیک شدن به من است.
 
و به در افتادن با یکدیگر خود را مشغول نسازند که من با خود عهد کرده ام هرکه چنین کند و یاری از یاران مرا به خشم آورد از خدا بخواهم در دنیا سخت ترین عذاب را به او رساند و در آخرت در شمار زیانکاران باشد.
 
و ایشان را آگاه ساز که خدای نیکوکار، آن ها را خواهد بخشید و از بدکارشان درخواهد گذشت مرگ کسی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستان مرا بیازارد یا بدخواهی او را بدل گیرد که اگر چنین کند خدای او را نبخشاید تا از این اندیشه بد باز نگردد. اگر بازگشت چه بهتر و گرنه روح ایمان از دلش رخت بربندد و از ولایت من بیرون رود و او را از ولایت ما بهره ای نخواهد بود و از این سرنوشت بد به خدا پناه می برم.

بحارالانوار ، جلد ۷۱

ناگفته‌های یک وهابی از شیعه شدنش

حمید شیرانی وهابی شیعه شده در مراسم "سوگواره شهادت بانوی دو عالم فاطمه الزهرا” که در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد، در رابطه با چگونگی تغییر مذهب از وهابیت به شیعه گفت: وهابیت معتقد است تا زمانی که شیعه در اسلام است یک ناپاکی بر روی اسلام قرار دارد و کشتن یک فرد مسلمان شیعه مباح است.

وی همچنین هدف وهابیت را دعوت از افراد متعدد به این فرقه دانست و افزود: بیشتر افراد مستعدی که به سمت وهابیت کشیده می‌شوند اهل سنت هستند برای همین است که وهابیون اهل سنت را به ظاهر برادر خود می‌دانند تا جمعیت عظیمی را با خود متحد کنند. 

درحالی که در باطن نسبت به اهل سنت کینه‌ی زیادی دارند و خون آن‌ها را مباح می‌دانند.

شیرانی ادامه داد: وهابیون کشتن شیعه را جایز می‌دانند و آن‌ها شیعه را در ذهن فرزندانشان بد ترسیم می‌کنند تا از این مذهب پیروی نکنند.

این جوان تازه شیعه شده جریان ایمان آوردنش به مکتب تشیع را تشریح کرد و افزود: در زمان دانشجویی سفری به کرمان داشتم. یک شیعه در محل کارش چند روایت به نقل از کتاب وهابیت نوشته و در بالای سرش چسبانده بود. 

یکی از این احادیث به نقل از رسول‌الله (ص) بود که فرموده بود اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگش با جهالت است، وقتی این‌ها را خواندم با خودم گفتم شیعه‌ها دروغ می‌گویند. 

چه کسی می‌آید کتاب وهابیت را ورق بزند و درستی این احادیث را پیگیر شود.

شیرانی ادامه داد: بعد از آن مصمم شدم تا ببینم این احادیث واقعا در کتب اهل سنت و وهابی هم هست یا نه، به سراغ منابع وهابیت و اهل سنت رفتم و دیدم واقعا چنین احادیثی وجود دارد و دریافتم تنها شیعیان هستند که به این احادیث چنگ می‌زنند تا گمراه نشوند.

بعد از این دائما در شک به سر می‌بردم و سر نماز با خودم می‌گفتم نکند که من اشتباه می‌کنم که به شکل وهابی‌ها نماز می‌خوانم. 

بنابراین به خود جرأت دادم که به سمت کتاب‌های شیعه بروم و با گروه تبلیغی شیعه شروع به مطالعه کردم.

آن‌ها ابتدا در مورد اختلافات با من صحبت نکردند بلکه بحث عقل و امامت را با من مطرح کردند.

وی بیان کرد: کتاب‌ الغدیر علامه امینی، نهج البلاغه، دکتر تیجانی و شب‌های پیشاور در شیعه شدن من بسیار موثر بودند.

خواستم بر کتاب علامه امینی نقدی بنویسم و نام آن را علامه امینی دروغگوی بزرگ بگذارم اما بعد از جستجو در کتاب‌های اهل سنت و وهابیت دریافتم تمام روایت‌های کتاب الغدیر صحیح است.

شیرانی اضافه کرد: یک شب که داشتم دعای سی و سوم صحیفه سجادیه را می‌خواندم خوابم برد خواب دیدم سرباز بیمارستان مرا بیدار کرد و گفت حمید بلند شو وضو بگیر و نماز بخوان. 

پس از آن که بلند شدم تا وضو بگیرم در خواب دیدم دو تن از دوستانم در حال مشاجره هستند پس از آن دیدم که نماز جماعت شیعه برپاست.

می‌خواستم به شکل وهابی‌ها نماز بخوانم که فردی به من گفت دیگر نیازی نیست و مثل شیعیان نماز بخوان.

آن جا ایستادم و مثل شیعیان نماز خواندم. آن‌جا در تشویش به سر می‌بردم.

دیدم که یک روحانی شیعه به من نگاه کرد و لبخند زد و این لبخند مانند آبی بر روی آتش بود. 

جالب این جاست که دقیقا آن لحظه با صدای دوستم از خواب بیدار شدم و تمامی اتفاقاتی که در خواب برایم افتاده بود یک به یک اتفاق افتاد.

وی اظهار کرد: بعد از این جریان به دنبال کتاب تعبیر خواب رفتم اما چون صبح زود بود هیچ کتابخانه‌ای باز نبود. یک روحانی شیعه را دیدم و به او گفتم آیا شما تعبیر خواب بلدید و او پیشنهاد کرد به دارالقرآن بروم. 

در آنجا جمعی از روحانیون حضور داشتند.

خوابم را آنجا تعریف کنم. وقتی خواب را برایشان تعریف کردم گفتند خواب شما تعبیر ندارد و مفهومی است.

خودت باید بفهمی دنبال چه منظوری بوده‌ای. همان لحظه بلند شدم و در کمال تعجب همگان به شهادت آقا امیر المومنین(ع) ایمان آوردم از همان جا بود که تازه فهمیدم که رسالت بزرگی بر دوش من است و کار من آغاز شده است.

وی با بیان این مطلب که بعد از شیعه شدنش بسیار مورد آزار وهابی‌ها قرار گرفته است، گفت: پس از شیعه شدنم وهابی‌ها با کتک زدن و تهدید کردن، من و خانواده‌ام را تحت فشار گذاشتند اما بعد از اینکه متوجه شدند تهدید کارساز نیست به من پیشنهاد پول دادند و گفتند هر چه قدر شیعه‌ها به تو پول داده‌اند ما دو برابر آن را به تو می‌دهیم تا از این بازی‌ها دست برداری و من هم در جواب گفتم این حقیقت است.

شیرانی افزود: به پیشنهاد والدینم سیستان و بلوچستان را ترک کردم در حالی که شرایط خوبی برای مهاجرت نداشتم و در نهایت تهران را برای ادامه شغل خود انتخاب کردم.

اتوبوس در مسیر در شهر قم توقف کرد. برای زیارت وارد حرم حضرت معصومه (س) شدم، دیدم همه مردم از بی‌بی حاجت می‌خواهند همان جا دست به دامان بی‌بی شدم و در کمال حیرت وقتی از حرم بیرون آمدم مردی بلوچی با من آشنا شد و وقتی جریان من را فهمید با یک تماس تلفنی مشکل انتقالی مرا از بیمارستان حل کرد و من در جوار حضرت معصومه(س) قرار گرفتم.

این جوان شیعه شده ادامه داد: نداشتن اسکان و سرپناه مشکل اصلی دیگر من بود.

به دلیل نداشتن خانه نمی‌توانستم همسرم را از به قم بیاورم باز هم به حرم رفتم و گفتم بی‌بی، من قرار بود از شما تنها یک حاجت بخواهم اما باز هم حاجتی دارم. در حرم دعا کردم بار دیگر از حرم که بیرون آمدم مردی به دلیل لهجه‌ام توجه‌اش به سمت من جلب شد و با اصرار از من پرسید که در قم چه می‌کنی؟ بعد از شنیدن ماجرای من، مرا به یک برنامه تلویزیونی دعوت کرد. 

دقیقا بعد از برنامه تلویزیونی بود که مردی با اصرار خواسته بود تا مرا ببیند.

وقتی مرا دید با خواهش از من خواست تا در خانه‌ی او اسکان پیدا کنم و این گونه بود که بعد از ایمان آوردنم مشکلاتم با عنایت ائمه(ع) به راحتی حل شد.

وی ادامه داد: در حال حاضر عشق به ولایت و ائمه(ع) مثل عسل شیرین است.

الان به اهل بیت (ع) عشقی پیدا کرده‌ام که به خاطر آن خدا را شکرگزارم. من از خدا خواستم که مرا به راه راست هدایت کند. در ابتدا هم می‌دانستم که شیعه حق است اما در آن زمان طنابی از تعصب به دور گردن من قرار گرفته بود.

وی اظهار کرد: به تک تک شیعیان به خصوص جوانان شیعه می‌گویم که دعاهای شیعیان به خصوص دعای کمیل نعمت بزرگی است که در دست شیعیان است و وهابی‌ها هیچ بهره‌ای از آن‌ها نمی‌برند، حتی از دعای کمیل که مضمونی زیبا و عارفانه دارد و مطلبی در رابطه با حقانیت شیعه در آن نیست.

این جوان شیعه شده در پایان افزود: دعا می‌کنم که والدینم مذهب شیعه را انتخاب کنند.

خدا دستش را دراز کرده است...

به گزارش فرهنگ نیوز، مرحوم آیت‌الله آقامجتبی تهرانی از سالکان و اساتید اخلاق است که توصیه‌ها و رهنمودهای ایشان در بسیاری از موارد می‌تواند برای ما راهگشا باشد.

با توجه به اهمیت ماه رجب و جایگاه آن برای درک بهتر ماه مبارک رمضان، توصیه‌هایی از این عالم فرزانه در ادامه می‌آید:

یکی از موقعیت‌های بسیار ارزنده برای ما همین ماه رجب است. دوستان سفارش می‌کنم بروید سراغ دعاهای این ماه. این دعاهاست که ما را می‌سازد و صعود می‌دهد.

دعاهای این ماه ما را به انسانیت می‌کشاند، بخوانید این دعاها را، آن استغفارها را.

در روایتی وارد شده است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است؛ یعنی در ماه رجب، امت من استغفار می‌کنند و اگر بخواهیم شهود قرب به خدا را ببینیم باید این کار را انجام دهیم.

خدا دستش را دراز کرده است ما دستمان را می‌کشیم. «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؛ خداوند به حضرت رسول(ص) می‌فرماید: به اینها (انسان‌ها) بگو من نزدیکم به شما، جوابتان را می‌دهم، «فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی»؛ شماها بیایید جواب مرا بدهید!

تعبیر عجیبی است، خداوند بر می‌گرداند. من جواب می‌دهم، شماها جواب مرا بدهید؛ «فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی».

انسان می‌تواند شهود قرب کند و در حد خودش به این مقام والا برسد اما در صورتی که مسئلتش و این شرایط را رعایت کند.

دعای کمیل بانشاطم آرزوست / مردم را با طولانی کردن دعاها خسته نکنیم

به نام خدایی که بیش از توان مردم از آنان انتظار ندارد

سلام علیکم

سکانس اول : صبح جمعه نماز اول وقت را به جماعت اقامه می‌کنید و از فیض بزرگ آن بهره‌مند می‌شوید. بعد از آن 45 دقیقه تا یک ساعت به سخنرانی یک خطیب محترم گوش فرامی‌دهید، سپس مداح محترمی یک ربع روضه و شعر می‌خواند و سرانجام با خستگی و خواب‌آلودگی خواندن دعای ندبه شروع می‌شود و با خود می‌گویید دعای ندبه را بخوانیم و فیض ببریم اما غافل از آنکه در جای جای این دعا به تشخیص مداح محترم باید روضه گوش دهید. خلاصه یک دعای ندبه خواندن بیش از 3 ساعت طول می‌کشد!

سکانس دوم : شب جمعه برای قرائت دعای کمیل به یک مراسم مذهبی می‌روید. نماز مغرب و عشاء را به جماعت اقامه می‌کنید. سخنران محترمی حدود 45 دقیقه به ایراد سخنرانی می‌پردازند و به مناسبتی در انتهای سخنرانی روضه می‌خوانند. مجلس حال خوبی پیدا کرده و درست زمانی که منتظر خواندن دعای کمیل هستید یک مداح به عنوان میان برنامه به خواندن اشعار و قدری روضه به مدت 15 دقیقه می پردازد. با خود می گویید این هم از برکت مجلس امشب است که پربار است. دوباره خود را آماده خواندن دعای کمیل می کنید و مداح مشهوری در جایگاه مستقر می‌شود. همین که چند خطی خوانده می‌شود و شما غرق در دعا شده‌اید طبق قاعده نانوشته‌ای عبارت (یا نور یا قدوس) چندین بار تکرار می‌شود و حالا مداح محترم شروع به روضه‌خوانی می‌کند و خلاصه دعای کمیل که می‌شد در حدود 20 دقیقه قرائت شود در طول یک ساعت خوانده می‌شود و تازه وقتی دعا تمام می‌شود و مردم از خستگی در حال ترک مراسم هستند باز هم مداح محترم که گرم شده است از مردم می‌خواهد که چند دقیقه بنشینند و دوباره به روضه گوش دهند!!!

این دو سکانس حقیقی در پنج‌شنبه و جمعه پایان سال 93 (یکی در یک مجلس مشهور تهران و دیگری در یک مجلس مشهور در مشهد مقدس) به عنوان مشتی نمونه خروار ذکر شد تا بهانه‌ای باشد برای یک تذکر بسیار مهم به صاحبان هیأت‌ها و مراسم مذهبی و همه دست‌اندرکاران اعم از خطباء عزیز و محترم و مداحان ارزشمند و ارجمند.

1 -  یکی از رسم‌های اشتباه در قرائت دسته‌جمعی دعاها، روضه‌خوانی میان عبارات دعا و تکرار عبارات است. در این زمینه به یک نمونه استفتاء از مرجع معظم تقلید حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله تعالی) توجه نمایید :

سؤال : در اثناى قرائت دعاهایى همچون دعاى کمیل، ندبه، توسّل و مانند آن، خواننده، یا شرکت کنندگان جملاتى از آن را با خود زمزمه، و حتّى بعضى کلمات دعا را چند بار تکرار مى نمایند، در حالى که در دعا تکرار نشده است. این کار چه حکمى دارد؟ نقل داستان و ذکر مصیبت در وسط دعا چطور؟

پاسخ آیت الله العظمی مکارم شیرازی : بهتر است دعاها را به همان صورتى که از ائمّه(علیهم السلام) رسیده بخوانند. و اگر قصد عزادارى و ذکر مصیبت دارند، قبل یا پس از اتمام دعا بخوانند. و چیزى از دعا را تکرار نکنند.

در مفاتیح الجنان هم دیده‌اید که از تغییر دعاها چگونه نهی شده‌ایم؟ حالا ما دین خود را از کجا گرفته‌ایم؟ وقتی مرجع تقلید ما چنین پاسخ می‌دهد، بالاتر از آن وقتی امام معصوم علیه السلام به نقل مفاتیح الجنان از تغییر دادن دعا نهی می‌فرماید وظیفه ما چیست؟

حالا مثلاً اگر مداح محترمی از مردم بخواهد عبارات (یا رب یا رب یا رب) در دعای کمیل را چندین بار تکرار کنند و حتی صدا را در مسابقه با مداح بالاتر ببرند (لابد برای آنکه حال بهتری در مجلس حاصل شود!) این کار با اصل دین و روح دعا سازگار است؟ (این هم تجربه‌ای واقعی از یک قرائت دعای کمیل توسط یک مداح مشهور در مشهد مقدس در پایان سال 93 بوده است)

2 -  طولانی کردن دعاها به نحوی که مردم خسته شوند و دائم صفحات را ورق بزنند و حساب کنند که چند صفحه تا پایان دعا مانده چه کمکی به هدف از خواندن دعا می‌کند؟ شهید مطهری (رحمة الله تعالی علیه) در کتاب داستان راستان روایتی از تبلیغ اسلام توسط یک مسلمان به یک نصرانی تازه مسلمان شده نقل می کند. در این داستان فرد مسلمان آنقدر همسایه‌اش را در مسجد و در نماز خواندن نگه می‌دارد که وی را از مسلمان شدن پشیمان می‌کند! امام صادق علیه‌السلام ذیل این داستان فرموده‌اند : همیشه متوجه این حقیقت باشید که بر مردم تنگ نگیرید، اندازه و طاقت و توانایی مردم را در نظر بگیرید. تا می توانید کاری کنید که مردم متمایل به دین شوند و فراری نشوند. آیا نمی دانید که روش سیاست اموی بر سختگیری و عنف و شدت است ولی راه و روش ما بر نرمی و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست؟

با طولانی کردن دعا و روضه‌های متعدد که بارها در یک مجلس تکرار می‌شود و انگار هر فردی که میکروفن به دست می‌گیرد باید حتماً خود از اول تا آخر مردم را به فیض برساند بر سر نشاط در عبادت و مستحبات چه می‌آید؟

استاد فاطمی‌نیا (حفظه الله تعالی) در یک جلسه سخنرانی درباره همین نشاط در عبادت فرموده بودند : من قبلاً در جاهای دیگر عرض کرده‌ام تأکید روایات بر این است که ما به نشاط نگاه کنیم. نشاط. نشاط! ان شاء الله شب‌های قدر می‌آید. حالا این حدیث را هیچ کس عمل نمی‌کند. جلسه‌های احیاء خواهیم داشت پنج ساعت الی شش ساعت! مردم را می‌نشانیم. کاملاً که دیگر رمقشان گرفته شد، هیچ حالی که دیگر نماند تازه قرآن‌ها توزیع می‌شود بگذارند روی سرشان بگویند (بک یا الله!) دعای کمیل‌مان که باید بیست دقیقه طول بکشد معمولاً دو ساعت و نیم سه ساعت، ببینید اینها روز قیامت جواب دارد. اگر صاحب شریعت بگوید چرا لطائف و ظرائف شریعت ما را در ذهن مردم ثقیل جلوه دادید چه جواب خواهیم داد؟ یک جوان می‌خواهد برود دعای کمیل می‌داند که رفتنش با خودش است برگشتنش با کرام الکاتبین است!

3 -  در مجالس بزرگ و مشهور و بخصوص شلوغ که درها را می‌بندند و مردم قادر به رفت و برگشت در مجلس نیستند آیا نشاندن مردم برای یک دعای کمیل آنهم چندین ساعت به زحمت‌انداختن مردم نیست؟ نباید صاحبان مجالس به فکر جوانان و نوجوانانی که در مجلس هستند باشند؟ نباید به فکر این بود که مردم نیازمند تجدید وضو هستند و فرد با خود می‌اندیشد که اگر از مجلس خارج شود دیگر قادر به برگشتن نیست و به همین دلیل به زحمت می‌افتد؟ نباید به فکر سالخوردگان در مجلس بود؟ اینها تبلیغ دین است یا ضدتبلیغ؟

استاد قرائتی سال 1387 در جلسه درس‌هایی از قرآن و درباره توقعات نابجا فرمود : گاهی مثلاً پدر دست بچه‌اش را می‌گیرد به دعای کمیل می‌برد. دعای کمیل دو ساعت طول می‌کشد. این بچه جانش درمی‌آید!

فکر می‌کنید نوجوانان حاضر در چنین مجلسی چه خاطره‌ای از دعای کمیل خواهند داشت؟ چه جوابی داریم اگر کسی دعای کمیل یا ندبه نرود چون ما جلسه را طول می‌دهیم!!!

امیدواریم همانطور که استاد قرائتی اخیراً فرمودند هنرمندانه تبلیغ ضددینی نکنیم!

بر همه افرادی که در مجالس شرکت می‌کنند و بخصوص بر عالمان و فرهیختگان لازم است که در این خصوص حساس باشند و در جایی که دین برای مردم سخت جلوه داده می‌شود امر به معروف و نهی از منکر نمایند که خداوند سبحان برای مردم آسانی می‌خواهد و سختی نمی‌خواهد. (یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر : سوره مبارکه بقره، آیه 185) و چه بسا سکوت در این زمینه هم جایز نباشد که در روایت نبوی است : الساکت عن الحق شیطان اخرس (کسی که باید آنچه حق است بگوید، اگر ساکت باشد شیطان دهان بسته است)

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

به نقل از:  وبلاگ دکتر محمد لطفی‌زاده http://cmenbar.ir/post/83

9 سفارش امام صادق به علاقمندان سیر و سلوک در راه حق

دکتر محمد لطفی زاده در وبلاگ "منبر اینترنتی" نوشت:
به نام خدای حکیم و مهربان 
 
سلام علیکم 
 
عنوان بصری، مردی کهنسال با عمری نزدیک به یک قرن، موفق شد 9 سفارش از امام صادق علیه‎السلام دریافت کند تا مایه هدایت او و همه‎ی سالکان راه حق باشد. 
 
این 9 سفارش آنقدر مهم است که در کتاب دریای عرفان به نقل از عارف وارسته مرحوم آیت الله قاضی رحمة الله علیه آمده است که ایشان به شاگردان خود توصیه‏ می‎فرمود هفته‎ای یک تا دو بار این سفارشات را مطالعه و به دستورات آن عمل کنند. (شرح حدیث عنوان بصری، محمدباقر تحریری، ص13) 
 
امام صادق علیه السلام در حدیث عنوان بصری که به نام همان پیرمرد مشهور است فرمود : تو را به 9 چیز سفارش می‏کنم و آن سفارشی است به همه کسانی که بخواهند سالک راه حق باشند. 
 
این 9 سفارش در سه دسته تقسیم‎بندی شده بطوریکه سه تای آنها در مورد ریاضت نفس، سه تای آنها در مورد حلم و بردباری و سه تای دیگر درباره علم و دانش است. 
 
اما سه سفارش مربوط به ریاضت نفس : 

 
از خوردن بدون اشتها بپرهیز که این کار موجب احمقی و بلاهت می‎شود، تنها هنگام گرسنگی دست به سوی طعام دراز کن. غذایی که می‎خوری حلال باشد و از حرام، سخت بپرهیز و هنگام خوردن از یاد خدا غافل مباش و پیوسته فرمایش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را به خاطر داشته باش که فرمود : آدمی ظرفی را که بدتر از شکمش باشد پر نکرده است. آنگاه که غذاخوردن ضرورت دارد باید به قدر یک سوم گنجایش معده غذا بخوری و یک سوم دیگر آن را برای نوشیدن و یک سوم آخر را برای تنفس خود باقی گذاری. 
 
سه سفارش مربوط به حلم و بردباری : 

 
از مجازات و مقابله به مثل خودداری کن. مثلاً اگر کسی (به تو) بگوید در پاسخ یک دشنام، ده دشنام به تو خواهم داد بگو از من در برابر هر ده دشنام یک دشنام هم نخواهی شنید و اگر کسی به تو ناسزا گفت در جوابش بگو اگر به این ناسزا سزاوارم از خدا می‎خواهم من را ببخشاید و از عمل بد من صرف نظر فرماید و اگر به آن گفته سزاوار نیستم از پروردگار خود برای تو استغفار می‎کنم و آمرزش می‎خواهم. اگر کسی تو را تهدید کرد نسبت به او دلسوزی و درباره وی دعای خیر کن. 
 
و سه سفارش مربوط به علم و دانش : 

 
بکوش تا آنچه نمی‏دانی از دانایان بپرسی و مبادا به قصد سرزنش یا تجربه و آزمایش از کسی بپرسی و مبادا صرفاً به اندیشه و رأی خود رفتار کنی. پیوسته جانب احتیاط را به قدر امکان رعایت کن. از فتوا دادن هم چنان که از شیر ژیان می‏گریزی حذر کن و هرگز گردن خود را پل دیگران مساز (وبال کار دیگران را به دوش خود نینداز) 
 
هر چند این حدیث باید بسیار شرح گردد اما به اصل 9 سفارش در این نوشته اکتفا می‎کنیم به امید آنکه ان شاء الله توفیق عمل به این نصایح نصیب همه ما گردد. 
 
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

فضیلت زیارت امام رضا(ع) در ماه رجب

زیارت حضرت رضا سلام الله علیه پاداش بی‌نظیری دارد و زمانی انسان به همه این پاداش‌ها دست می‌یابد و زیارت او مقبول می‌شود که آگاهانه و از سر معرفت به زیارت امام خود بشتابد. از نکته‌هایی که در این باره سودمند به نظر می‌رسد، آگاهی از موقعیت برجسته و منزلت ویژه بقعه مبارک امام رضا علیه السلام است.

جایگاه ویژه حرم امام رضا(ع)

بر طبق روایات معتبر، مرقد مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام بوستان سرسبز و خرمی است از بوستان‌های بهشتی و اگر آدمی بتواند خود را از پلیدی‌ها و وسوسه‌های شیطانی رهانیده و روح خود را شکوفا سازد و نفس را به فضیلت‌ها و پرستش خدای متعال آرایش دهد، در همین دنیا می‌تواند عطر دل انگیز بهشتی را از رواق‌های نورانی و اطراف ضریح که امواج ناپیدای کرانه انوار معنوی آن را در خود گرفته‌اند، ببوید و صداهای آن جهانی را بشنود و دریابد که حرم مطهر رضوی از باغ‌های خرم و بی‌نظیر بهشتی است. بلکه به یقین منزلت آن حرم فراتر از آن است؛ چه این که امام رضا علیه السلام جلوه رضوان خدای متعال است و این جلوه به حدی است که باغ‌های بهشتی در مقابل آن ناچیز می‌نماید.

حضرت رضا(ع) فرمود: «و هی بأرض طوس و هی و الله روضة من ریاض الجنة؛ این بقعه در سرزمین طوس است و سوگند به خدا که باغی است از باغ‌های بهشت.»

در روایتی دیگر فرمود: «این بقعه، بوستانی است از بوستان‌های بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان الهی و هم‌واره تا زمانی که در صور دمیده شود، گروهی از فرشتگان از آسمان به سوی آن مرقد مطهر فرود می‌آیند و گروهی از آنان از آن جا به سوی آسمان بالا می‌روند.»

امام هادی(ع) پس از آن به مستجاب بودن دعا در آن بقعه مبارک اشاره می‌کند و می‌فرماید: «دلیل مستجاب شدن دعا در آن جا، این است که آن محل و قبر آن حضرت، از بقعه‌های بهشت است و هر مؤمنی که آن جا را زیارت کند، خداوند او را از آتش نجات داده و داخل بهشت خواهد کرد.»

طبق روایت جناب شیخ صدوق، امام جواد(ع) با تعبیری لطیف به این نکته اشاره می‌کند. آن حضرت فرمود: «میان دو کوه طوس، مشتی از خاک بهشت گرفته شده و در آن جا گذاشته شده است؛ هر کس داخل آن شود، روز قیامت از آتش جهنم در امان خواهد بود.»

به احتمال زیاد، مقصود امام جواد(ع) از داخل شدن در حرم، زیارت آن حضرت باشد؛ به همان سان که احتمال می‌رود مقصود ظاهر سخن باشد. بر طبق ظاهر این حدیث حتی داخل شدن در روضه مطهر، آثار شگفت انگیزی دارد.

فضیلت زیارت با معرفت امام رضا(ع)

روایات مختلف و متعدد نشان می‌دهد زیارت هرگاه از روی معرفت باشد، زائر را به اهداف عالی می‌رساند. از امام باقر علیه السلام در این باره چنین نقل کرده‌اند: «فمن زاره عارفاً بحقه؛ کسی که حضرت را زیارت کند و حق او را بشناسد.»

این تعبیر از امام صادق، امام کاظم، امام رضا، و امام جواد علیهم السلام درباره آن حضرت نقل شده است. برطبق این روایات، پاداش زیارت آن حضرت زمانی به انسان خواهد رسید که زائر به حق آن حضرت معرفت داشته باشد و به درستی بداند چه کسی را زیارت می‌کند.

از بررسی مجموع روایات استفاده می‌شود که زیارت از روی معرفت، آن است که زائر معتقد باشد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام هشتمین معصوم، حجت و خلیفه خداست و پس از او چهار معصوم حجت وخلیفه خدا در روی زمین خواهند بود. به عبارت دیگر، زائری حق امام هشتم را به درستی می‌شناسد که شیعه دوازده امامی باشد و تنها محبت و دوست داشتن ایشان کفایت نمی‌کند.

بزنطی از آن حضرت چنین نقل کرده است: «هر کس از دوستان من که حق مرا بشناسد و زیارتم کند، روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد.»

بر طبق این حدیث، افزون بر دوستی حضرت، شناخت حق وی برای دستیابی به شفاعت آن حضرت لازم است. در روایتی دیگر از آن حضرت این گونه نقل کرده‌اند: «هر کس مرا زیارت کند و حق اطاعتی از مرا که خدای تبارک و تعالی بر مردم واجب کرده، بشناسد، من و پدرانم روز قیامت شفاعت کنندگان او خواهیم بود.»

امام صادق علیه السلام این حق را که شناخت آن اهمیت ویژه‌ای دارد به روشنی توضیح داده است. آن حضرت فرمود: «یکی از فرزندان من در شهر طوس در سرزمین خراسان کشته خواهد شد! هر کس او را زیارت کند و حق او را بشناسد، روز قیامت خودم دست او را خواهم گرفت و روانه بهشت خواهم کرد؛ گر چه اهل گناه کبیره باشد.»

از امام صادق پرسیدند: شناخت حق آن حضرت یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی بداند که او امام و حجت خداست و اطاعت از او واجب و او غریب و شهید است.»

بر طبق روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام فرمود: «زیارت با معرفت امام حسین علیه السلام آن است که زائر بداند آن حضرت از ناحیه خدای عزوجل امام است و اطاعت از ایشان بر همه مردم واجب است.»

درباره حضرت رضا علیه السلام نیز فرمود: «کسی که آن حضرت را زیارت کند و معتقد باشد که ایشان پس از پدرش موسی بن جعفر، امام معصوم و حجت خداست و بر همه مردم اطاعت از ایشان واجب است، مانند کسی است که رسول خدا صلوات الله علیه و آله را زیارت کرده است.»

به طور خلاصه، بر طبق روایات مختلف زیارت از روی معرفت عبارت است از: یک- زائر معتقد باشد که امام رضا علیه السلام امام معصوم و حجت خدا است. دو- زائر بر این باور باشد که او هشتمین امام معصوم است. سه- زائر اعتقاد داشته باشد که پس از ایشان چهار امام معصوم دیگر و قبل از ایشان هفت امام معصوم دیگر که آخرین آن‌ها حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است، وجود داشته است.

همه این سه نکته را می‌توان در یک مسئله خلاصه کرد و آن این که زائر شیعه دوازده امامی باشد. افزون بر نکته‌های یاد شده، در برخی از روایات اشاره شده بود که زائر آن حضرت بداند که ایشان غریب است و در غربت و به دور از خانواده‌اش به شهادت رسیده است؛ یعنی امام غریب و شهید است.

پیش گویی از آینده

همان طور که از جناب علی بن مهزیار و حضرت عبدالعظیم حسنی نقل شد، در آن روزگار شمار زائران حضرت رضا علیه السلام بسیار کم بود؛ به گونه‌ای که جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل کردند که از این مسئله بسی شکوه داشت. تا آن جا که اشک‌های آن حضرت بر گونه‌هایش جاری شد. از این رو، هم‌واره مؤمنان را تشویق می‌کردند به زیارت آن مرقد مطهر بروند. اما حضرت رضا علیه السلام خود از آینده مرقد مطهرش خبر داد. آن حضرت به شاعر معروف، جناب دعبل خزاعی فرمود: «طوس در آینده به محل رفت و آمد شیعیان و زائران من تبدیل خواهد شد. شیعیان و دوستانم از دور و نزدیک برای زیارت من به طوس خواهند آمد.»

نیز از آن حضرت نقل شده است: «خدا این مکان(مرقد مرا) محل رفت و آمد شیعیان و دوستان من قرار خواهد داد...» همان طور که آن حضرت اشاره فرمودند: مرقد ایشان از غربت در آمده و در روزگار ما شب و روز مردان و زنان مؤمن از دور و نزدیک با دل‌هایی آکنده از عشق و محبت فرزند فاطمه(س)، به سوی آن مرقد مطهر می‌آیند و با سلام‌های برآمده از ژرفای جانشان در برابر علی بن موسی الرضا علیه السلام فروتنی کرده و می‌کوشند قطره‌ای از دریای ناپیدای کرانه حقوق اهل بیت(ع) را ادا کنند و از آن پایگاه معنویت و کانون ریزش و خیزش رحمت‌های الهی جرعه‌ای بنوشند و از آن بوستان سرسبز و با صفای بهشتی گلی بچینند.

زمان زیارت

زیارت پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله و همه معصومان علیهم السلام در همه زمان‌ها مفید و مناسب است؛ چه این که در نهایت از بهترین راه‌های تقرب به خدای متعال است و نباید از آن غفلت ورزید. بلکه باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد و هرگاه زمینه زیارت حضرت رضا علیه السلام فراهم شد، از آن بهره برده و به زیارت آن حضرت شتافت.

اما به طور کلی عبادت خدای متعال در برخی از زمان‌ها و مکان‌ها مؤثرتر است. به عنوان مثال، ماه رمضان، شعبان، رجب، شب و روز جمعه و دسته‌ای دیگر از ایام و لیالی که بر طبق روایات، دعا، زیارت و عبادت در آن زمان‌ها بیشتر اثر دارد. از این رو، زیارت آن حضرت نیز در چهارچوب این قاعده کلی در ساعت‌های خاص مانند ثلث آخر شب، قبل از اذان صبح، بین الطلوعین، شب جمعه و... مؤثرتر خواهد بود. با این حال، بر زیارت آن حضرت در دو زمان خاص تأکید شده است.

ماه رجب

بر طبق روایتی که پیش‌تر از این نقل شد و در کتاب‌های معتبر شیعه، از قبیل کافی، تهذیب الاحکام، کامل الزیارات، عیون اخبار الرضا و... گزارش شده است، امام جواد علیه السلام فرمود: «زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از حج فضیلت بیشتری دارد.»

آن حضرت در پاسخ به این سؤال که هر گاه کسی به حج رفته و پس از بازگشت از حج به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شده و آن گاه هزینه و مقدمات سفر دوباره به حج برایش فراهم شد، آیا بهتر است به حج رود یا برای زیارت امام رضا علیه السلام راهی خراسان شود، فرمود: «... اگر به خراسان رود و به امام رضا علیه السلام سلام کند، فضیلت بیشتری دارد. لیکن این سفر باید در ماه رجب باشد و سزاوار نیست در این ماه انجام شود؛ چون حکومت به خاطر آن از ما و شما بدگویی می‌کند.»

همان طور که جناب علامه مجلسی از این روایت برداشت کرده، این روایت نشان‌گر آن است که زیارت آن حضرت در ماه رجب مستحب مؤکد است و به طور خاص در این ماه بر آن تأکید شده است. دومین نکته‌ای که جناب مجلسی از این روایت فهمیده، آن است که به سبب تقیه، زیارت آن حضرت ترک می‌شود؛ زیرا امام جواد علیه السلام فرمود: اگر در این زمان به زیارت آن حضرت روید، ما و شما، یعنی شیعیان را آزار خواهند داد؛ از این رو، هر زمانی که این گونه باشد، زیارت حضرت طبق این حدیث ترک می‌گردد.

در روایتی دیگر، از امام جواد علیه السلام نقل کرده‌اند: «زیارت امام رضا علیه السلام در همه زمان‌ها خوب است، ولی با فضیلت‌ترین زمان زیارت آن حضرت، ماه رجب است.»


ایام مخصوص به حضرت رضا(ع)

سخنان جناب علامه مجلسی در بحارالانوار نشان‌گر آن است که بر استحباب زیارت آن حضرت در ایامی که به گونه‌ای به ایشان ارتباط دارد، تأکید بیشتری دارد. این ایام عبارت است از: یک- روز تولد آن حضرت؛ یعنی یازدهم ذی قعده. دو- روز شهادت آن حضرت؛ آخر ماه یا هفدهم ماه صفر و یا بیست و چهارم ماه رمضان. سه- روز بیعت مردم با ایشان؛ یعنی روز اول یا ششم ماه رمضان. در آینده به ششم رمضان اشاره خواهد شد. چهار- روز بیست و سوم ذی قعده که بنابر قولی در چنین روزی آن حضرت به شهادت رسیده است. سید بن طاووس می‌نویسد: در برخی از آثار دانشوران غیر عرب شیعه، بر این نکته تأکید شده است. پنج- روز بیست و پنجم ماه ذی القعده، معروف به روز «دحو الارض»؛ یعنی روزی که خدای متعال زمین را گسترانید و عبادت در آن روز آثار و برکات عظیم و بی‌مانندی دارد. زیارت حضرت رضا علیه السلام در این روز بسیار تأکید شده است و جناب میرداماد آن را از افضل اعمال این روز دانسته است. شش- روز ششم ماه رمضان. سید بن طاووس می‌نویسد: روایت شده است که مناسب است دو رکعت نماز خوانده شود و در هر رکعت حمد یک بار و سوره توحید بیست و پنج بار قرائت شود و مناسب آن است که این نماز در حرم مطهر حضرت رضا پس از زیارت آن حضرت خوانده شود. هفت- روز چهارشنبه. سید بن طاووس در جمال الاسبوع می‌نویسد: روز چهارشنبه به نام امامان موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی و علی بن محمد علیهم السلام است. از این رو، زیارت آن حضرت در چنین روزی مستحب است. هشت- روز جمعه، زیارت پیامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام و از جمله حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام مستحب است.

چرا امام هشتم را رضا نامیدند؟

میان همه‌ نام‌ها و القاب هشتمین امام شیعیان، حضرت علی‌ بن موسی(ع)، لقب «رضا» به معنای خشنود و خرسند از همه مشهورتر است. اما آن حضرت از چه چیزی خرسند بودند که به این نام شهره شدند؟ نام اصلی امام هشتم «علی» است و لقب یا نام معروفش رضاست. به طوری که از روایات فهمیده می‌شود، ‌علت نام‌گذاری رضا بر آن حضرت از چند جهت است: ۱- آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان و رسول خدا(ص) و امامان در زمین بود.(بحار الانوار، ج۴۹، ص۴) ۲- مخالف و موافق شیعه و سنی او را پسندیدند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. ۳- آن حضرت راضی به رضای پروردگار بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر نیست، به طور کامل داشت.(انوار البهیّه، ص ۱۴)

جالب این که به دلیل رابطه میان مأمون و امام رضا(ع) و قبول ولایت‌عهدی از سوی ایشان، این سؤال در زمان حیات حضرت و چندی پس از آن نیز مطرح شده است و برخی دلیل آن را رضایت‌مندی امام از پذیرش ولایت‌عهدی عنوان می‌کردند!

در روایات آمده شخصی از فرزند امام رضا(امام جواد علیهما السلام) علت این نام‌گذاری پدر را جویا می‌شود. حضرت جواد(ع) ضمن رد هر گونه رضایت پدر بزرگوارش از پذیرش ولایت‌عهدی، به صراحت می‌فرماید: دروغ گفتند و به گناه اندر افتادند! چنین نیست، بلکه خداوند تبارک و تعالی او را «رضا» نام داده است؛ زیرا او در آسمان خدا از او راضی بود و در زمین خدا از پیامبر و امامان پس از او رضایت داشت.

آن شخص از امام می‌پرسد: مگر همه‌ نیاکان چنین نبودند که خدای عزوجل و پیامبرش از او راضی باشند، پس چرا در این میان، تنها پدر شما را رضا نامیدند؟

امام جواد(ع) در پاسخ فرمود: چون همان گونه که همسویان و دوستانش از او خرسند بودند، دشمنان و مخالفانش هم از وی رضایت داشتند و این وضعیت برای هیچ یک از نیاکان ایشان رخ نداده بود؛ از همین رو تنها او را «رضا» نامیده‌اند.

در روایت دیگری هم آمده است که حضرت موسی‌ بن جعفر(ع) هر گاه فرزندش علی ‌بن موسی را خطاب می‌کرد، او را با کنیه «ابوالحسن» فرا می‌خواند و هنگامی که می‌خواست فرزندش را نزد او آورند یا درباره‌ او سخن می‌گفت، وی را با لقب «رضا» نام می‌برد. این در حالی است که آن زمان، هنوز نه از حکومت مأمون خبری بود و نه از ولی‌عهد شدن امام رضا(ع)!

منبع: افکار نیوز

ماجرای سوزناک میدان «الف- دزفول»

 آغازين روزهاي نوروز امسال حال و هواي ديگري داشت. حس و حال عيد گرفتن و ديد و بازديد و مهماني رفتن و لباس نو پوشيدن و آجيل و شيريني تعارف کردن نداشت. مادر که روزهاي آخرش را نفس بکشد هر خانه‌اي همينطور مي شود. بي جان و بي رمق. آن هم مادري که هر چقدر نامش بلند است نشاني ندارد. براي آغاز سال نو بي مادر هيچ جا را بهتر از مأمن شهداي گمنام ايران نتوانستم سراغ بگيرم. بساط سفر را مهيا کرديم و به دعوت يکي از دوستان عازم جنوب شديم.

دي ماه ۹۱ به دعوت دوست و برادرم تقي دژاکام همراه کارواني از اهالي رسانه شدم که عازم سفر آسماني پياده روي اربعين بودند. گروهي شامل ۴۰ نفر از فيلمسازان، خبرنگاران، شاعران و نويسندگان و هنرمندان. بسياري از افراد اين گروه پيش از سفر آشنايي با يکديگر نداشتند اما به لطف حضرت اباعبدالله الحسين ( علیه السلام) الفتي مدام ميان اين جمع حاصل شد و پس از بازگشت از سفر ارتباط ميان همسفران برقرار ماند. یکی از اعضای اصلی اين گروه که «چله» نام گرفت بسيجي گمنامي است به نام حاج علي گل اکبر. حاج علي اهل دزفول است و ميزبان ما.

رودخانه دز شهر زيبا و تميز دزفول را به دو نيمه تقسيم مي کند. از بخت ما، وقتي که رسيديم بارش باران رودخانه را گل آلود کرده بود. گويا رود دز بر خلاف کارون هميشه زلال و شفاف است. 

با اين وجود هواي لطيف پس از باران، مردم را کنار رودخانه کشانده بود. يادم آمد که دو – سه ماه آخر سال خوزستان اسير گرد و غباري شده بود که زندگي و سلامت شهروندان مظلوم اين خطه را با بحران روبرو کرده بود. حالا ما به هواي پاک بهاريش رسيده بوديم. از کنار رودخانه که مي‌گذشتيم روي تابلوي يک ميدان نوشته بود «ميدان الف دزفول» اسم ميدان برايم جالب بود هر چقدر فکر کردم نتوانستم دليل اين نامگذاري را حدس بزنم. 

وقتي وارد خانه پدري حاج علي شديم اولين چيزي که به چشم آمد قاب عکس کنار پنجره بود. تصويري از شهيد محمد گل اکبر برادر بزرگتر حاج علي که زيرش نوشته بود يادمان شهداي اطلاعات عمليات لشکر هفت حضرت ولي عصر (عج). بيت شهيد برايم حکم امامزاده را دارد. 

کسي در اين خانه نفس کشيده و راه رفته و نماز خوانده است و قيام و قعود کرده که لياقت عند ربهم يرزقوني يافته است. و سال‌هاست پدر و مادري در اينجا زندگي مي‌کنند که داغ جگرگوشه به دل دارند و هر نفسشان عطر جوان شهيدشان را مي‌پراکند.

سردارشهيد دکتر احمد سوداگر در کتاب خاطراتش به نام «جاده‌هاي سربي» در وصف شهيد محمد گل اکبر مي نويسد:

از بچه هاي اطلاعات و شناسايي بود. رابطه نزديکي بين من و او وجود داشت. بچه‌هاي اطلاعات و عمليات مي دانستند که هر جا او هست، عمليات همان جاست.[ براي اينکه محل عمليات لو نرود] تصميم بر اين شد تا او از منطقه ام الرصاص و اروند کنده شده و به جزاير مجنون فرستاده شود. لذا به او گفتم :بايد به جزيره مجنون بروي !

گفت: عمليات اينجاست و من هم اينجا مي‌مانم.

گفتم: دليلي ندارد عمليات اينجا باشد، ما تقسيم کار کرده ايم (شهيد) علي کميلي فر آنجاست، تو هم بايد آنجا بروي و براي عمليات آماده بشويد .

گفت: گنجشک رنگ کرده‌اي و مي خواهي به جاي قناري به من بفروشي ؟

نپذيرفت. در آخر مجبور شدم به ترفندي او را روانه کنم ! نامه اي به آقاي کاج، مسئول محور جزاير مجنون نوشتم و دادم دستش گفتم: اين نامه را مي بري و به دست آقاي کاج مي دهي و تا جواب نامه را نگرفتي برنمي گردي. هيچ کس هم حق ندارد نامه را باز کند و اگر اتفاقي افتاد و يا درگير شديد نامه را بخور يا به شکلي از بين ببر !

نامه را برده و تحويل آقاي کاج داده بود. بعدها پيگير شدم، کاج گفته بود برو داخل سنگر تا نامه را بخوانم. او گفته بود مي خواهم جواب نامه را بگيرم و ببرم ! کاج مي گويد: بگذار نامه را بخوانم بعدجواب مي دهم. بعد از رفتن محمد به سنگر و خواندن نامه، آقاي کاج به سنگر رفته و به او مي‌گويد: حالا نامه را برايت مي خوانم. حاج احمد نوشته است:

«آقاي کاج، به محض رسيدن گل اکبر، ولو به قيمت زنداني کردنش او را در جزاير نگهدار و حق برگشتن به منطقه ام الرصاص را ندارد !»

بعد کاج مي گويد آزاد نمي شوي مگر قول بدهي حرف ام الرصاص و اروند را نزني!...

در آخر نامه نوشته بودم شما مکلف به اطاعت از دستور هستيد، حتما مصلحتي در کار است. 

بعد از مدتي، نامه‌اي برايم نوشت به اين مضمون:

«شما دستور داده بوديد و من بايد اطاعت مي‌کردم ...».

از شهيد محمد گل اکبر شيرمردي که هر جا او هست همه مي دانستند آنجا عمليات خواهد بود گفتني‌هاي بسياري هست که مي‌ماند براي بعد و در اين يادداشت گزارشي از آنچه در دزفول ديده‌ام وشنيده‌ام ارائه خواهم کرد. 

کم کَمک خورشيد دومين روز فروردين غروب مي‌کرد که ما رسيديم. بعد از نماز و شام و کمي استراحت ميزبان مهربان ما پيشنهاد داد که دو نفري برويم و چرخي در شهر بزنيم. به رغم خستگي راه با اشتياق پذيرفتم و راه افتاديم. حاج علي گفت برويم «شهيدآباد»

شهيد آباد همان بهشت زهراي ما تهراني‌هاست. شب به نيمه رسيده بود که وارد شهيد آباد شديم. باد خنکي مي وزيد. در ابتداي ورودمان حاج علي يکي از دوستان قدیمی برادرش را ديد. 

مصطفي آهوزاده يکي از پير بسيجي‌های قدیمی و فعالان فضای مجازی که آمده بود سور و سات گردهمايي رزمندگان قديمي را که قرار بود صبح فردا در شهيد آباد دور هم جمع شوند فراهم کند. از همان در ورودي ابتدا قطعه شهدا قرار دارد. رفتيم سر مزار شهيدان. شهيد ۱۷ ساله‌ای به نام رحيم کريمي که زمان کارگری در کوره آجرپزی برای آنکه موسیقی شبهه ناکی که همکارانش گوش می‌دادند به گوشش نرسد بی‌توجه به کنایه‌ها و متلک اطرافیان پنبه در گوشش می‌گذاشت. يا عليداد عشيري که نقاشي مي‌کرده است و در فوتبال هم کسي حريفش نمي شده. شهيد که مي شود جنازه اش بعد از ۱۰ سال بر مي‌گردد. شهيد غلامعلي قنادان، شهيد حسين بيدخ ... پيش از اين تعريف شهيد حسين بيدخ را از حاج علي شنيده بودم. 

برادر شهيد بيدخ هم در همان سفر اربعين همراهمان بود. حاج علي هميشه از حسين بيدخ با احترام خاصي ياد مي کرد و بارها به هر بهانه اي خاطراتي از او تعريف مي‌کرد. عليرضا زماني راد يکي ديگر از کهنه سربازان دزفولي ست که خاطرات نابي از حسين بيدخ دارد و من حالا مشتاق شنيدن و خواندن آنها هستم. او مي گويد حسين يکي از داوطلبين هميشگي اعزام به جبهه بود حسين تقريبا همه جبهه‌ها را امتحان کرد.

کوله پشتي حسين به هنگام اعزام به جبهه دالپري، پر از کتاب بود، علت آن را پرسيدم. حسين در جواب گفت: دالپري جبهه‌اي نسبتا راکد است و فرصتهاي زيادي پيش مي‌آيد و من سعي مي کنم کمترين فرصتي را از دست ندهم.

حسين بيدخ وصيت نامه عجيبي دارد. وصيت نامه‌اي که از زبان يک جوان ۱۸ - ۱۹ساله نوشته شده اما انگار کلماتش از زبان کسي بيرون آمده که عمري را صرف تحصيل علم و دین کرده و ۷۰ سال شب‌ها را به عبادت و روزها را به روزه گذرانده است. حسين بيدخ وصيت نامه اش را با اين جملات آغاز مي کند: "آنان که به هزاران دليل زندگي مي‌کنند نمي‌توانند به يک دليل بميرند و آنان که به يک دليل زندگي مي‌کنند با همان دليل نيز مي‌ميرند.

بعد از يک عمر گناه حال بايد در يک آزمايش الهي آماده سفر مرگ شوي. بعد از يک عمر معصيت حال بايد افسوس يک عمر خطا را بخوري. بعد از يک عمر خنده حال بايد نشست و بر يک عمر اشتباه رفتن و نفهميدن گريست. ديگر جاي خنده نيست.آخر دليلي بر خنديدن نيست. آخر در کجاي دنيا انساني که بين بهشت و جهنم در رفت و آمد است، خود را به خنديدن خوشحال مي‌کند؟”

وقتي اين‌ها را مي خواني و مي داني کسي اين کلمات را نوشته که تازه در ابتداي راه جواني است معني اين کلام حضرت روح الله را در می‌یابی که فرمودند: اين وصيتنامه‏ هايى که اين عزيزان مى‏نويسند مطالعه کنيد. پنجاه سال عبادت کرديد، و خدا قبول کند، يک روز هم يکى از اين وصيتنامه‏ها را بگيريد و مطالعه کنيد و تفکر کنيد. (صحيفه امام ج‏۱۴ص۴۹۱)

در فرصتي نزديک متن کامل وصيت نامه اين شهيد آسماني را در همين صفحه منتشر خواهيم کرد.

در ميان قبرها مي رفتيم و گل اکبر خاطرات ديده و شنيده اش را تعريف مي کرد. در يکي از رديف‌ها توجهم را جلب کرد به تاريخ شهادت که روي قبرها نوشته شده بود. دوم فروردين ۶۱. 

يعني دقيقا چنين شبي در سي و سه سال پيش اولين شب آسماني شدن حسين بيدخ و رفقايش بوده. برايم تعريف کرد که عمليات فتح‌المبين بوده ست و يکي از واحدهاي عمل‌کننده هم بچه‌هاي دزفول بودند که به عنوان یکی از گردان‌های خط شکن در خلق حماسه این فتح‌الفتوح نقش تعیین کننده‌ای داشته‌اند.

بر سر مزار چند شهيد ديگر هم رفتيم و فاتحه‌اي خوانديم و خاطره اي شنيدم. شنيدن خاطراتي از شهدا در کنار مزارشان از زبان همر زمان و رفقايشان در سالگرد شهادتشان در خنکاي يک نيمه شب بهاري لذتي وصف ناشدني دارد. هر يک از شهدا همچون کتاب عشق و معرفتي است که بايد بارها خوانده و شنيده شود. رسيدن به مرتبه عند ربهم يرزقوني سير و سلوک و مراتبي دارد که عقول دنيا زده از فهم آن عاجزند.

پس از زيارت مزار شهداي جنگ، رفتيم به قسمت ديگري از شهيد آباد که زير سايباني بقعه مانند آرامگاه چند جوان و نوجوان بود. دومين روز فروردين ۷۸ کانون فرهنگي مسجد حجت‌بن الحسن (عج) دزفول مي خواهد تعدادي از نوجوانان فعال (جلسات قرائت) قرآن را به اردو ببرد. در بين راه خودرو حامل بچه‌های مسجد دچار سانحه شده و ۳۱ نفر از آنها در اين حادثه کشته مي شوند.

۳۱ نفر در روز دوم عيد. خبر به شهر مي رسد و عيد دزفول تبديل به عزا مي شود. اغلب مردم شهر به نحوي با يکي از اين بچه‌ها نسبت فاميلي و آشنايي داشتند و همين باعث شد بسياري رخت نوروز را درآورند و لباس عزا بپوشند. در اين کاروان از نوجوان ۱۱ ساله تا جوان ۲۳ ساله حضور داشت. گذشته از اهميت انساني و عاطفي، اين فاجعه بعد ديگري هم دارد. کشته شدگان اين کاروان همه از پاي ثابت هاي بسيج و مسجد بودند و قاري قرآن و مانوس با شهدا. 

شرح انس این بچه‌ها با شهدا و شور و عطشی که در دست نوشته‌های آنها برای رسیدن به شهادت مشهود است به دفتر مقام معظم رهبری ( که برای این حادثه پیام تسلیت صادر کردند) که می‌رسد از آنها به عنوان شهید یاد می‌کنند. بعد از آن اين شهدا معروف به شهداي قرآني دزفول مي شوند. علی گل اکبر که تقریبا همه آنها را از نزدیک می‌شناخت مي‌گفت: هر کدام از آنها اگر در زمان جنگ بودند شهادت نصيبشان مي‌شد. از دفتر خاطرات علي عطار روشن مي‌گفت که بزرگترينشان بود و دفتر خاطراتش پر بود از آرزوي سربازي امام زمان و عشق به شهادت.

از اين بچه‌ها، آنها که به سن تکليف رسيده بودند براي جمع کردن پول فعاليت‌هاي فرهنگي مسجد روزه اجیری مي گرفتند و نماز مي خواندند. آنها گروهي تشکيل داده بودند که به «صائمين» معروف شده بودند. مهدي پاپي يک نوجوان ۱۱ ساله بود که وصيت نامه نوشته بود. 

نوشتن وصيت نامه در سن ۱۱ سالگي نشان از مرگ آگاهي دارد. محمد کاکا دزفولي ۱۵ سالش بود. شب‌هاي گرم دزفول را در پشت بام مي خوابيده است و طنابي به پايش مي بسته و سر طناب را از ديوار کوچه پايين مي انداخته و از دوستش مي خواسته قبل از اذان صبح که به مسجد مي رود او را با کشیدن اين طناب بيدار کند تا هم مزاحم خانواده نشود و هم نماز شب را در مسجد بخوانند. برادرش احسان کاکادزفولي هم که در آن سانحه به شهادت رسيد، شب قبل از پروازش کسي او را در خيابان مي بيند و مي پرسد کجا مي روي مي گويد فردا قرار است برويم اردو، الان مي خواهم بروم در مسجد بخوابم. مي گويد فردا قرار است اردو بروي چرا از الان مي روي مسجد. مي خندد و جواب مي دهد امشب بايد ياران عاشورايي دورهم جمع شوند.

کم کم هوا سرد شد و وادارمان کرد که خلوت روحاني شهيد آباد را ترک کنيم. در راه خانه‌ايم و هنوز ذهنم در شهيد آباد است. در بخشي از شهيدآباد نسل اول انقلاب خفته بودند و در قسمتي ديگر نسل دومي‌ها. بعضي‌هاشان نه امام را درک کرده بودند نه جنگ را. فکر کردم شجره ي طيبه‌اي که حضرت روح‌الله در اين سرزمين کاشت با انقلاب و جنگ تمام نشد و حالا حالاها ريشه خواهد دوانيد، شاخ و برگ خواهد داد و ميوه‌هايش را حتي امروز هم مي‌بينيم که در سوريه و عراق با نام مدافعان حرم مي‌رسند و چيده مي‌شوند.

وقتي از حال و هواي بچه‌هاي جنگ و جبهه گفته مي‌شود، مي‌گوييم آنها زمان انقلاب و امام و جنگ بودند و همه اين‌ها باعث تعالي روحيه‌شان شده بود. اما بچه‌هاي شهداي قرآني چه؟ همان ۳۱ نفري را مي‌گويم که در حادثه تصادف جانشان را از دست داده بودند. جانشان را از دست داده بودند و چه به دست آورده بودند؟! ترجيح مي‌دهم جواب اين سوال را هر کس در ذهن خودش جستجو کند. ياد اولين جمله وصيت‌نامه شهيد حسين بيدخ افتادم. «آنان که به هزاران دليل زندگي مي‌کنند نمي‌توانند به يک دليل بميرند و آنان که به يک دليل زندگي مي‌کنند به همان دليل نيز مي‌ميرند.»

صبح با قصد زيارت بقعه امامزاده سلطانعلي سياهپوش يا پير رودبند از خانه بيرون آمديم. پير رودبند با ۲۲ واسطه نسبش به حضرت امام موسي کاظم عليه السلام مي‌رسد. بقعه‌اي آرام و با صفا در کنار رود دز که در سومين روز نوروز زائران زيادي داشت. در راه بازگشت به همراه حاج علي از همان ميداني گذشتيم که روز قبل ديده بودم و ذهنم را مشغول کرده بود. ميدان الف دزفول. از حاج علي پرسيدم اين الف دزفول چه معنايي دارد...؟

سال‌هاي جنگ، دزفول پذيراي بيشترين موشک‌ها و بمب‌ها و حتي خمپاره‌هاي رژيم بعث عراق بود. هر بار که صدام مي‌خواست شهرهاي ايران را موشک‌باران کند سهميه دزفول ثابت و محفوظ بود. يک روز قبل از هر موشک‌باران راديوي عراق در برنامه‌اي مضحک به اصطلاح مي‌خواست شهروندان غير نظامي را از شهرهايي که قرار است توسط موشک يا بمب‌افکن هدف قرار دهد مطلع کند تا شهرها را ترک کنند. در اين برنامه اسم شهرها با ترتيب حروف ابجد خوانده مي‌شد.

شهر اول هميشه دزفول بود و شهرهاي بعد از آن بنا به وضعيت و موقعيت تفاوت مي‌کرد.
گوينده راديو عراق که سعي مي‌کرد با صداي زمخت و نخراشيده‌اش فارسي صحبت ‌کند مي‌گفت
الف - دزفول
ب - ...
ج - ...
د - ...

ديگر شنيدن الف - دزفول براي ساکنين اين شهر کوچک، واژه‌اي مانوس و آشنا شده بود. الف- دزفول يعني فردا چند خانه ويران خواهد شد. چند فرزند بر سر نعش پدر و مادر خود خواهند گريست و چند نفر جنازه خونين فرزندشان را درآغوش خواهند کشيد. الف - دزفول يعني، صداي انفجاري که در نيمه شب حتي به تو مهلت بيدار شدن هم نخواهد داد. الف - دزفول يعني، کوچه‌اي که همين غروب بچه‌هاي شاد و پرهياهو در آن فوتبال بازي مي کردند تبديل به مخروبه خواهد شد. الف - دزفول يعني خانه و مسجد و مدرسه و بيمارستان و ... فرقي نمي‌کند، هر چه که باشد با موشک‌هاي زبان نفهم بعثي فرو خواهد ريخت.

حالا... الف - دزفول خاطرات تلخ و تلخ و تلخ و شايد گاهي شيرين مردم دزفول است. حالا بچه‌هاي دزفولي هم که جنگ و موشک و خانه‌هاي ويران و دست‌هاي خونين را نديده‌اند، مي‌دانند الف-دزفول يعني چه. مردم دزفول کوچک و بزرگ و پير و جوان به زبان الف - دزفول حرف مي‌زنند. به زبان الف- دزفول زندگي مي‌کنند به زبان الف- دزفول مي‌خوابند و به زبان الف - دزفول خواب مي‌بينند. فکر مي‌کنم اصلا پخش آن برنامه مضحک از راديو عراق بهانه‌اي بوده تا آن گوينده بعثي که سعي مي کرده با صداي زمخت و نخراشيده‌اش فارسي حرف بزند و بگويد الف - دزفول.

بگويد الف تا دزفولي‌ها اين خاطره ي تلخ را سينه به سينه نقل کنند و بسپارند به نسل‌هاي بعد.
بعثي‌ها مي‌خواستند مردم دزفول را بترسانند تا خانه و شهرشان را ترک کنند و عقبه جنگ خالي بماند. مي‌خواستند غرور دزفولي‌ها شکسته شود تا کمر جنگ را بشکنند.

دزفول عقبه جنگ بود. خط دوم به حساب مي‌آمد. ستاد پشتيباني جنگ در آنجا مستقر بود. 

بيمارستان‌هاي اين شهر نزديک‌ترين جايي بودند که مجروحين جنگي را درمان مي‌کردند و در صورت نياز به بيمارستان‌هاي مجهزتري در شهرهاي ديگر انتقال مي‌دادند. رزمندگان خسته از جنگ در اين شهر با غذا و حمام و سلماني صلواتي استقبال و پذيرايي مي‌شدند و جان تازه مي‌گرفتند. مقر لشکر ۳۱ عاشورا دزفول بود. حتما رزمندگان اين لشکر به خوبي مهمان نوازي دزفولي‌ها را به خاطر دارند. مردم روزها بساط پذيرايي از رزمندگان را فراهم مي‌کردند و شب که مي‌شد بايد آماده مي‌شدند که موشک‌هاي بعثي از راه برسند و خانه‌شان را ويران کنند و جان‌هايشان را بگيرند. اما هيچ يک از رزمندگان، دزفول را خراب يا خالي نديد. امشب که موشک مي‌آمد و محله‌اي را ويران مي‌کرد از همان فردايش مردم شروع مي‌کردند به ساختن.

هر چند پس از تخريب يک کوچه حتي بازشناسي و تفکيک خانه‌ها از يکديگر دشوار مي‌شد. به قدري شدت تخريب بالا بود که بازماندگان براي بيرون کشيدن اجساد نمي‌توانستند حد و مرز خانه را تشخيص دهند و جا يابي کنند. ماجراي موشک ۱۲ متري در کوچه‌هاي سه متري را همه شنيده‌ايم. اما خبر نداريم که موشک‌هايي که به دليل نزديکي دزفول به محل پرتاب موشک تمام سوخت خود را خرج انفجار مي‌کنند چه بلايي سر کوچه‌ها و خانه‌ها مي‌آورند.

مسجد حجت بن الحسن(عج) دو بار با موشک ويران شد و باز از نو ساختند. کساني خانه‌هایشان را چند بار پس از ويراني باز از نو ساخته بودند که قامت شهر راست بماند. شهر را که خالي کنيم عراقي‌ها مي‌آيند. شهر را که خالي کنيم رزمنده‌ها بي پناه مي‌شوند. همين حرف‌ها بود که دلشان را قرص مي‌کرد و مي‌ايستادند.

علي گل اکبر مدام از دزفول و مقاومتش حرف مي‌زد. يک بار به او گفتم: شما ناسيوناليستي نسبت به دزفول حرف مي‌زنيد. بزرگ‌تر و بيشتر از آنچه بوده نشان مي‌دهيد. انگار مي‌خواهيد سهم شهرتان را از جنگ بگيريد... سکوت کرد. گفتم دزفول چند شهيد دارد گفت دو هزار و ۶۰۰ نفر. گفتم من بچه‌ محله ابوذرم [فلاح]. کوچکترين منطقه تهران. محله ما چهار هزار شهيد داده است. حتي بيشتر از بعضي استان‌های کشور. اما ما آنقدر هاي و هو نداريم. سکوت کرد. وقتي اين يادداشت را مي نوشتم در اينترنت نام دزفول را جستجو کردم.

عکس‌هايي که از زن و بچه‌هاي کشته شده در موشک‌باران و خانه‌ها و مسجدها و مدرسه‌هاي ويران بود، پاسخ حرف‌هايم را داد. در محله ما – ابوذر – هر که رفت مَرد بود. حتي اگر سن وسالش کم بود آنقدر مَرد شده بود که بداند کجا مي‌رود. اصلا آنقدر بزرگ شده بود که بتواند اسلحه دست بگيرد. اما زنان و کودکان دزفولي ....

مي‌گفت زن‌ها شب با مقنعه و مانتو و حتی چادر مي‌خوابيدند که اگر موشکي آمد و خانه‌اشان ويران شد، مرده يا زنده‌شان را با حجاب از زير خاک بيرون بکشند. چه خوابي مي‌شود اين خواب با اين همه آمادگي مرگ.

تمام کردن روایت مقاومت دزفول از عهده این قلم خارج است. چقدر حرف دارد این شهر و باز همان حسرت و دریغ همیشگی که هیچ کاری برای داشته‌ها و اندوخته‌هایمان نمی‌کنیم. گنجِ جنگ همچنان مدفون است و ما آب در هاون بی‌خبری می‌کوبیم. ادبیات، تئاتر، سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی، رسانه‌های جمعی و... همه این‌ها ابزاری شده است برای واگویه‌های بی‌سر و تهی که فقط ساز فراموشی را کوک می‌کنند. خدا می‌داند چه وقت به خودمان خواهیم آمد.

منبع : کیهان 

مرگ بر عآل صعود!