گفتگوی شبکه الکوثر  با دکتر علی الشعیبی وهابی جدا شده از دربار آل سعود

نه ارتش محمد بن عبدالوهاب و نه داعش انگیزه دینی ندارند/ تنها هدف وهابی ها جمع غنائم و ثروت است

دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. علی الشعیبی در این حلقه از گفتگو درباره آغاز تشکیل حکومت وهابی و انگیزه آنها از کشتار و غارت مسلمانان سخن می گوید. 

توجیه محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود برای حمله به روستاهای مجاور خود چه بود؟ در حالی که این روستاها نیز عرب و غیور بودند؟

محمد بن سعود که در الدرعیه زندگی می کرد در ابتدا وابسته و زیر سلطه بنی خالد در احساء بود، زیرا جد او از آنجا آمده بود و الدرعیه را بنا کرده بود که در حد یک آبادی بوده و خیلی هم بزرگ نبوده. خلاصه اینکه محمد بن سعود وابسته به بنی خالد بوده و گه گاهی هم که در پرداخت خراج به بنی خالد تاخیر داشته با او جنگ می کرده اند و این جنگ ها از سال 1695 تا سال 1707 یا 1709 ادامه یافت و پس از آن اتفاقاتی افتاد که محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود هم پیمان شد و کار محمد بن سعود به جایی رسید که به جای اینکه در برابر حملات بنی خالد از خود دفاع کند به آنها حمله می کرد. هنگامی که محمد بن عبدالوهاب آمد، محمد بن سعود عادتی داشت که در هر سال یک دهم تولیدات گیاهی و حیوانی روستاهی زیر نظر خود را می گرفت و هنگامی که با ابن عبدالوهاب هم پیان شد با او شرط کرد که نباید به این یک دهم خراجی که از مردم می گیرم چشم داشته باشی، اما محمد بن عبدالوهاب به او خندید و گفت: به زودی ثروت های زیادی از هر سو به تو روی خواهد آورد زیرا محمد بن عبدالوهاب از همان ابتدا در ذهن خود برای جنگ با مسلمانان و غارت اموال آنها برنامه ریزی کرده بود. او کسی بود که کاری را بیهوده انجام نمی داد و برای تمام کارهای خود برنامه ریزی داشت و جالب این است که از ابتدا چهار نفر از ماموران انگلستان با او همراه بودند که می گفت آنها بردگانی هستند که از گرجستان خریده ام و این مساله در تاریخ ابن عبدالوهاب و جنگ های او آمده و به آن اشاره شده است. خلاصه اینکه پس از آنکه جنگ های محمد بن سعود به هم پیمانی محمد بن عبدالوهاب آغاز شد غنائم زیادی به دست آوردند و ثروت آنها زیاد شد و افراد زیادی مانند ابن بِشر، ابن غنّام، ابن بسّام این واقعیت را در کتب خود ذکر کرده اند. ابن بشر می گوید: کاخ بن سعود لبریز از خادمان و کنیزان و زنان بود و ثروت و زمین های زیادی به دست آورد و البته محمد بن عبدالوهاب هم از این غنائم سهم داشته و به عنوان نمونه ابن بشر نقل می کند در یکی از جنگ ها سهم او چهل هزار سکه طلا بوده که یک ثروت کامل است.

 - پس از آنکه حکومت وهابی با هم پیمانی محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود آغاز شد اولین جنگ آنها چه بود و به کجا حمله کردند؟

به طور طبیعی جنگ های نخست آنها با روستاهای مجاور و نزدیک به الدرعیه بود و از این جنگ ها غنائمی به دست می آوردند که محمد بن عبدالوهاب یک پنجم آن را به بن سعود می داد و سربازان هم سهم داشتند که سواره دو برابر پیاده سهم می گرفت و باقی اموال را هم برای خود برمی داشت. هنگامی که اهالی حریملاء و عُیینه و مجمعه دیدند اینها به دنبال کسب مال و غنائم هستند و ثروت زیادی در کار است، آنها هم به وهابی ها پیوستند تا چیزی به دست بیاورند.

ابن بشر می گوید در صفحه 63 از کتاب تاریخ خود می گوید اولین جنگ وهابی ها در سال 1159 قمری و جنگ بعدی 1160 بود که اهل درعیه و عیینه و حریملاء علیه ریاض وارد جنگ شدند و در آن زمان امیر عیینه و امیر حریملاء در کنار هم یک ارتش بودند و ارتش محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب هم یک لشکر دیگر بودند که هردو لشکر در یک جبهه قرار داشتند و با هم کار می کردند. حال که معلوم شد اهالی حریملاء و عیننه ارتشی جداگانه اما در خدمت ارتش بن سعود بوده اند، این سؤال پیش می آید که ارتش خود محمد بن سعود را چه افرادی تشکیل می داده اند؟ تردیدی نیست که اعضای این ارتش مردم روستاها و بیکاران آن زمان بوده اند که دیدند با عضویت در این ارتش به غارت مردم می پردازند و درآمد خوبی دارد و به این کار روی آوردند، اما در اینجا نکته بسیار مهمی وجود دارد که باید به آن اشاره کرد که بخشی مهم و قابل توجه از ارتش محمد بن سعود یهودی بوده اند که در گذشته نیز مطالبی در این رابطه برای شما بیان کردم.

در اینجا دوست دارم درباره راز قساوت شدید ارتش محمد بن عبدالوهاب برای شما بگویم و سؤال ما که وهابی ها باید به آن پاسخ بدهند این است که علت این همه قساوت چیست و سؤال دیگر این است که انگیزه این سربازان و ارتشیان چه بوده؟ آیا آنها انگیزه دینی داشته اند؟ هرگز این گونه نبوده است. هنگانی که حسین بن هبة الله الیامی از الجیزان آمد و در جنگ ها به محمد بن عبدالوهاب کمک کرد سی هزار سکه طلا از آنها دریافت کرد. علاوه بر این ما در دوره از تاریخ جنگ های وهابی ها و ارتش محمد بن عبدالوهاب می بینیم نامی از ارتش حریملاء و درعیه در این جنگ ها برده نشده، علت آن چیست؟ کسانی مانند ابن غنام که تاریخ وهابیت نوشته اند به این واقعیت و علت آن اشاره نکرده اند اما ابن سند علت آن را ذکر می کند چون او تاریخ نویسی بود که به بصره مهاجرت کرد و وهابی ها نمی توانستند روی او فشار بیاورند تا تاریخ را متناسب با میل آنها بنویسد. علت این است که محمد بن عبدالوهاب در این جنگ ها سه چهارم غنیمت ها را برای خود و ارتش خود بر می داشت و چیزی برای ارتش حریملاء و درعیه باقی نمی گذاشتند و این این رو آنها در دوره ای در جنگ ها شرکت نکردند و از اینجا معلوم می شود انگیزه آنها دینی نبوده و اوباشی بوده اند که به دنبال غارت و چپاول مسلمانان و منافع شخصی خود بوده اند نه اینکه دغدغه دینی داشته باشند.

الان نیز اوضاع داعش و تروریست ها در رقه سوریه همین است و شاهد این هستیم که هر از چند گاهی مسئول خزانه دار داعش تمام اموال را با خود می برد و فرار می کند و خبری از او نمی شود و این نشان می دهد سران تروریست ها انگیزه های دینی ندارند و انسان های چپاول گری هستند. در سال 1191 هجری بسیاری از قبایل عربستان حتی بخش زیادی از اهل درعیه مرتد شدند و از شرکت در جنگ خودداری کردند و با مذهب محمد بن عبدالوهاب مخالفت کردند و تمام این اتفاقات به خاطر رفتار وهابی ها بود.

- قبایل عربی سرزمین نجد و پیرامون آن در زمان ظهور حکومت وهابی چه نقش و جایگاهی داشته اند؟ آیا این قبائل مسلح و اهل غارت و چپاول همدیگر بوده اند؟

در سال 254 یا 256 یعنی در عصر عباسی حکومتی در نجد تاسیس شد و در آن زمان تمام قبائل منطقه نجد تحت پرچم یک حکومت بودند و یک امیر داشتند و در نیمه های قرن ششم هجری این حکومت منقرض شد و جزیرة العرب به صورت قبایل و امارت هایی تبدیل شد که برخی از آنها بزرگ و برخی کوچک یا متوسط بودند و در آن دوره برخی قبایل متمدن و شهرنشنین شدند و برخی از آنها به حالت اعرابی بودن خود باقی ماندند و برخی از قبایل هم حالتی بین تمدن و اعرابی بودن داشتند چون شهرنشین شده بودند اما هنوز املاکی در بادیه داشتند و مثلا به پسرعموهای خود سفارش کرده بودند این اموال را سرپرستی کنند اما زندگی قابل در آن دوره به طور کلی بر اساس کشتار و جنگ و چپاول همدیگر شکل گرفت و بر اساس این سبک زندگی، سنت ها و فرهنگی هم پیدا کردند که مثلا به نوجوانان خود اجازه نمی دادند قهوه بنوشند تا اینکه به جنگ بروند و دزدی و غارت کند و آن زمان بود که آن فرزند در چشم والدین خود بزرگ شده بود. آنها همچنین فرزندان خود را زن نمی دادند تا اینکه آن فرزند به جنگ برود و آدم بکشد و غارت کند و در غیر این صورت او را مرد نمی دانستند.

 - فایده آشنایی با قبایل شبه جزیره عربی چیست؟

آشنایی با این قبایل واجب است و ما هم پرونده ای در زمینه جنگ های محمد بن عبدالوهاب و بن سعود داریم که در این پرونده آشنایی با قبایل منطقه لازم و ضروری است و ما در آنجا خواهیم گفت که این قبایل در ابتدا به طور کامل با محمد بن عبدالوهاب و بن سعود مخالفت کردند.

 - چه قبایلی محمد بن عبدالوهاب را یاری کردند و چرا؟

اهل عیینه و حریملاء از قبیله تمیم بودند. در آن زمان ابن معمر حاکم عیینه به طور قطعی با محمد بن عبدالوهاب مخالفت کرد اما همین شخص هنگامی که دید همراهی با محمد بن عبدالوهاب باعث شده محمد بن سعود ثروتمند شود از مخالفت خود پشیمان شد و گروهی را به سوی محمد بن عبدالوهاب فرستاد تا رضایت او را جلب کنند و بدین ترتیب به ارتش وهابی پیوست. البته بخشی قابل توجه از ارتش ابن عبدالوهاب نیز یهودیان بودند و در اینجا بود که این غارت ها و جمع کردن اموال، باعث شد محمد بن عبدالوهاب در افکار عمومی رسوا شود و مردم بفهمند که او یک مصلح و صاحب دعوت و رسالت نیست و دغدغه دین ندارد.

در کتاب عجائب الآثار فی تراجم الاخبار معروف به تاریخ جبرتی مطالبی درباره جنگ های محمد بن عبدالوهاب آمده که می گوید در سال 1812 ارتش محمد بن عبدالوهاب مدینه را غارت کردند تا به منطقه و محله بدر رسیدند و در آنجا مردان را کشتند و اموال مردم را غارت کردند و زنان را برای شهوترانی با خود بردند و حتی این زنان را میان خود دست به دست می کردند و به همدیگر می فروختند. اکنون وهابی های جدید باید بدانند بر سفره چه کسانی نشسته اند. در همین کتاب ذکر شده یکی از مردان آن منطقه که خودش اموالش را به وهابی ها تقدیم کرد تا او را نکشند، متوجه شد یکی از سربازان وهابی زن او را گرفته و با خود می برد. به آن سرباز گفت این همسر من است آن را به من برگردان و آن سرباز به او گفت به شرطی همسرت را به تو برمی گردانم که امشب در کنار من بخوابی و در این صورت او را از فردا به تو خواهم داد. دین وهابی ها همین است. اصلاح وهابی ها همین است. ما از وهابی ها می پرسیم اصلاح شما همین است؟ چه چیزی مانع بازگشت شما به راه راست و درست شده است؟ چه اتفاقی باید بیفتد که شما دست از محمد بن عبدالوهاب بردارید و رو به سوی محمد بن عبدالله کنید؟

برنامه ما برای این است که چیزهایی را که در مورد این گروه مخفی مانده به مردم بگوییم تا جامعه وهابی تکان بخورد و من یقین دارم که در میان جامعه وهابی مردمی خوب هم هستند که فریب خورده اند و باید با حقیقت آشنا شوند و البته این سخنان ما برای شیوخ وهابی که از این تلویزیون به تلویزیون دیگر می روند و مردم را فریب می دهند فایده ای ندارد و آنها مخاطب ما نیستند.

 - سیر معارک وهابی چگونه بوده ؟

در ابتدا لازم است بگویم هدف ما در این برنامه بیان حقایقی درباره وهابیت است که به عمدا یا سهوا بر آن سرپوش گذاشته شده. در سال های جوانی که درباره وهابیت سخنرانی می کردم و اطرافیان از من تعریف و تمجید می کردند نمی دانستم این وهابی ها چه سیره ای داشته اند و چه مقدار قتل و کشتار مرتکب شده اند و چه جنایت هایی انجام داده اند.

درباره حکومت نخستین سعودی ها افراد زیادی کتاب و مطلب نوشته اند اما در این میان خانم دکتر احلام بنت احمد علی القاید در تز دکترای خود در دانشگاه القری در سال 2010 به بررسی تاریخ نخست عربستان پرداخته و از فصل سوم از زندگی محمد بن عبدالوهاب سخن می گوید و بعد از آن به بیان نظریات مستشرقان می پردازد که برخی از آنها با ابن سعود موافق و برخی مخالف هستند. موافقان ابن سعود کسانی هستند که کمپانی هند شرقی انگلستان آنها را به همراه هدایایی نزد محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب می فرستاد و نامه نگاری های مخفیانه ای نیز با آنها داشتند تا زمانی که عبدالعزیز ابن محمد بن سعود روی کار آمد روابط و با انگلیسی ها علنی شد و هنگامی که سعود بن عبدالعزیز روی کار آمد، همان شبی که پدرش از دنیا رفت، پس از چند روز به انگلیسی ها نامه نوشت که موجب تعجب انگلیسی ها شد و اعلام کرد که من هیچ دشمنی با مسیحی ها (انگلیسی ها ) ندارم و آماده انجام تمام خواسته های انگلیسی ها هستم و به نیروهای خود هم دستور داد که هیچ کس حق ندارد برای کشتی های انگلستان مزاحمتی ایجاد کند.

 - جنگ های وهابیت چگونه آغاز شد و چه اهدافی را دنبال می کرد از لحاظ جغرافیایی چه محدوده ای را شامل می شد؟

 وهابی ها در جنگ های خود و حمله به شهرها و روستا ها هدفی جز جمع آوری اموال و غارت و کشتار مسلمانان نداشتند و آن گونه که خودشان ادعا می کنند این گونه نبود که محمد بن عبدالوهاب دین جدیدی آورده باشد و اصلاحی ایجاد کرده باشد، بلکه تمام آیین آنها قتل و غارت و جمع ثروت بود، اما شانس خوبی که نصیب آنها شد این بود که در آن زمان رسانه های امروز نبودند تا جنایت های آنها را برای تاریخ منتشر و ثبت کند.

جنایت ها و قساوت وهابی ها در آن دوره به جایی رسید که در سال 1191 هجری عیینه، حریملاء، مجمعه، عنیزه و بخشی از درعیه به توافق رسیدند که به اصطلاح امروزی ها علیه وهابی ها کودتا کنند، چون از دیدن این همه جنایت فجیع خسته شده بودند اما در این حالت و تمام حالت هایی که ابن عبدالوهاب ضعیف می شد این یهودی ها بودند که از او حمایت می کردند و او را به ادامه راه تشویق می کردند تا اینکه پس از یک سلسله جنگ های داخلی حکومت وهابی به این نتیجه رسید به جنگ های خارجی روی بیاورد و در این راستا به شام روی آورد به حوران در سام حمله کردندو 35 روستای آن منطقه را ویران کردند و مردم را کشتند و غارت کردند  و اکنون عده ای از مردم سوریه که به تروریست های وهابی وابسته شده اند و خود را وهابی می دانند آیا از این جنایت ها با خبرند و آیا می خواهند همین راه را ادامه بدهند و پیرو چنین افرادی باشند؟!

وهابی ها پس از آن در سال 1220 هجری به حمص و حلب رسیدند و در آنجا هم به جنایت های خود ادامه دادند و تنها هدف آنها هم غارت و دزدی و کشتار و تجاوز به زنان بود.

وهابی ها پس از آن به کربلا حمله کردند و مرقد سید الشهدا(ع) را تخریب کردند و مردم را کشتند و بار دیگر به عربستان بازگشتند. آنها در عمان، کویت و بحرین هم به کشتار مسلمانان پرداختند.

گفتگو با دکتر علی الشعیبی وهابی جدا شده از دربار آل سعود

دکتر علی الشعیبی وهابی تندرو شیعه شده مشاور ملک فهد پادشاه پیشین عربستان در فاصله سال‌های 1983 تا 1989 به عنوان رئیس مرکز پژوهش‌های ملک فیصل فعالیت داشت و همزمان مشاور وی هم بود.

وی در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار خبرگزاری فارس در سوریه، به تشریح فعالیت‌های وهابیت، علل شیعه شدن، نقشه وهابی‌ها برای شیعیان و گروههای مقاومت، تبلیغ فعالیت‌های وهابیت در اروپا، نحوه چاپ و توزیع کتب این فرقه در ایران، آفریقا، اروپا و سطح خاورمیانه، نحوه تبلیغات آنها و برگزاری کلاس‌ها افتاء، توضیحی درباره کتاب 100 جلدی خود با عنوان اندیشه‌های اسلامی با نگاه روز و بسیاری از مسائل دیگر پرداخت که در پی می‌آید.

 

* ابتدا به طور مختصر خودتان را معرفی کنید.

ـ علی الشعیبی مشاور ملک فهد پادشاه پیشین عربستان در فاصله سال‌های 1983 تا 1989 بودم. روزنامه الاحد چاپ عربستان یک ضمیمه فرهنگی به نام ویژه‌نامه چهارشنبه فرهنگی داشت که من در آن دو صفحه داشتم و مطلب می‌نویسم.

 

* شنیدیم که قبلا وهابی بودید چه طور شد که از این تفکر و اندیشه متنفر شدید؟ چه طور شد که 180 درجه تفکرات خود را تغییر دادید؟ چه کارهایی می‌کردید؟ ما شنیدیم 5 درصد بودجه نفت عربستان صرف وهابیت می‌شود، آیا صحیح است؟

ـ اگر منظور شما این است که بدانید آیا واقعا در زمینه تبلیغ اندیشه وهابیت چقدر سرمایه‌گذاری می‌کنند، باید بگویم که فعالیت‌های وهابیت در عربستان صرفا به 5 درصد از بودجه نفتی منحصر نمی‌شود بلکه 30 درصد از بودجه کل کشور عربستان از بودجه نفتی صرف این فعالیت‌ می‌شود.

اولا که آنها مراکزی در این زمینه دارند که در طول سال‌ در راستای اهداف آنها به فعالیت می‌پردازد که در تمام عربستان به ویژه در جنوب این کشور بسیار به چشم می‌خورد. به استثنای شرق این کشور که شیعیان در آن حضور دارند در اطراف، جیران، نجران، سودا، طائف، حتی در کشورهای دیگر از جمله منطقه آندلس و جنوب اسپانیا که سالانه میلیاردها دلار در این زمینه هزینه می‌کنند.

من به عنوان مثال به شما عرض می‌کنم که کتابی در دست دارم که حدود 800 صفحه به تشریح فعالیت‌های یکی از این مراکز می‌پردازد. من از سال 1971 ارتباط خود را با سلفی‌های سوریه آغاز کردم که ارتباط تنگاتنگی با وهابی‌های عربستان داشتند و آنها در آن زمان از شیخ ناصرالدین آلبانی خواستند که به آنها اجازه تاسیس یک حزب سلفی سیاسی در سوریه بدهند.

در آن زمان ما به مساجد سوریه برای برپایی نماز صبح می‌رفتیم و پس از آن در خانه یکی از افرادی که به وی "برادر" می‌گفتیم جمع می‌شدیم. هر چند شیخ ناصرالدین آلبانی با تاسیس حزب سیاسی سلفی مخالف بود ولی عده‌ای بودند که بدون آگاهی‌ وی چنین احزابی را تاسیس می‌کردند و از جمله اقداماتی که وهابی‌های عربستان به آن مبادرت می‌ورزند می‌توان اهتمام آنان به مجالس سخنرانی اشاره کرد.

آنها ادعا می‌کنند که از این طریق به پرورش مبلغ می‌پردازند و در همین راستا در پایان هر هفته از شرکت‌کنندگان در سخنرانی‌ها امتحان می‌گیرند، برنامه روزانه آنها بدین شکل است که پس از اقامه نماز صبح به یک تمرین ورزشی سخت می‌پردازند و پس از صرف صبحانه تا نماز ظهر کلاس‌های درس و سخنرانی آنها ادامه دارد. و به همین روش ادامه می‌دهند و در پایان هر هفته ارزیابی می‌شوند.

همچنین در پایان هر ماه نیز از آنها امتحان گرفته می‌شود. گاهی پیش می‌‌آید که برخی از دانشجویان وهابی که در اروپا تحصیل می‌کنند از آنها دعوت می‌شود تا در کلاس‌ها شرکت کنند. آنها هیئتی دارند به نام هیئت "افتاء، ارشاد و امور علمی".

شاید این سؤال پیش بیاید که منظور از امور علمی چیست، من با ذکر یک مثال به تشریح این مسئله می‌پردازم. آنها با صدور یک فتوا اعلام کردند که زمین کروی نیست بلکه مسطح است و هر کس که با این اندیشه مخالفت کند، کافر محسوب شده، باید حد بخورد و اموالش نیز به نفع بیت‌المال مسلمین مصادره شود! از نکات حائز اهمیت در این میان این است که تمام منشورات وهابی‌ها در میلیون‌ها نسخه چاپ و منتشر می‌شود و در تمام نقاط دنیا توزیع می‌گردد و از فرصت حج و عمره در دو شهر مقدس مکه و مدینه برای توزیع بالاترین استفاده را می‌برند.

* آیا در کشورهای دیگر هم این کتاب‌ها توزیع می‌شود؟

ـ بله. در جنوب ایران و در ریاض هم چاپ و توزیع می‌شود و حتی به زبان انگلیسی هم کتاب‌های خود را توزیع می‌کنند. حتی به زبان‌های دیگری از جمله فارسی هم کتاب خود را توزیع می‌کنند.

* از دشمنی وهابی‌ها با شیعیان و محور مقاومت و حزب‌الله بگویید؟

ـ یکی از بزرگترین مشکلاتی که جهان اسلام با آن روبه‌روست اینکه وهابیت خود مطلقا بر حق می‌داند و این حقیقت محض است در وهله اول باید بگویم که مشکل‌ وهابی‌ها تنها با شیعیان نیست بلکه آنها تمام مسلمانان از جمله شیعه و سنی را تکفیر می‌کنند و این مخالفت با مسلمانان را می‌توان در 36 مورد یافت.یعنی در 36 مورد با تمام مسلمانان دیدگاه مخالفت دارند، برخی در ظاهر و شکل مسئله است از جمله در ظاهر لباس و پیش، برخی هم در باطن مسئله.

به طور کلی آنها به بهانه تبلیغ سلفی و جهادی در خسارت‌های زیادی را بر عموم مسلمانان تحمیل می‌کنند و یا در قالب هیئت امر به معروف و نهی از منکر به تبلیغ افکار منحرف خود می‌پردازند که با اساس اسلام هیچ گونه سازگاری ندارند. هیئت امر به معروف و نهی از منکر آن‌ها کتاب‌های ابن تیمیه را با بهترین و گرانترین کاغذ چاپ می‌کنند و به صورت رایگان در اختیار مردم قرار می‌دهند و گاهی نیز در راستای تبلیغ اندیشه وهابیت، کتابخانه کاملی را به عنوان هدیه به اشخاص مختلف می‌دهند و اینگونه هدایا هزاران بار در سال اتفاق می‌افتد.

از 20 سال پیش تاکنون به افتتاح مراکز تبلیغ وهابیت در اروپا روی آورده‌اند که امروزه در ده‌ها نقطه اروپا از جمله اطراف سوئیس مرکز دارند و در سال میلیاردها دلار هزینه می‌کنند.یکی از مسائلی که در نزد وهابیت بسیار تعجب‌برانگیز است نحوه تکفیر آنان است. مثلا آنها هر گونه سوگند به غیر از خدا را تکفیر می‌کنند.

* عمده فعالیت‌های وهابیون در رابطه با شیعه‌زدایی در منطقه چیست؟

ـ وهابیون در این راستا تلاش‌های بسیاری می‌کنند و همه این تلاش‌ها به منظور کاستن از محبوبیت شیعه است. به عنوان مثال برخی از شخصیت‌های شیعی نه چندان آگاه را برای برگزاری مناظره دعوت می‌کنند پول‌های زیادی خرج می‌کنند.

* آقای شعیبی بالاخره چه شد که از وهابیت جدا شدید و به تشیّع روی آوردید؟

ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بسیاری از شخصیت‌های برجسته اهل سنت درباره شخصیت مرحوم حضرت امام خمینی (ره) سخن گفته‌اند. از آن زمان به یاد دارم که از تلویزیون الحوار متعلق به جماعت اسلامی در لندن، بسیاری از شخصیت‌های برجسته اهل سنت در دو برنامه کامل در رابطه با شخصیت مرحوم حضرت امام سخن گفتند و من با گوش‌های خود شنیدم که یکی از آن علمای بزرگ می‌گفت که جهان اسلام به مدت 1200 سال است که شخصیتی با این عظمت به خود ندیده است.

همچنین آنها از نقش امام خمینی در راستای وحدت اسلامی و اتحاد میان اهل سنت و شیعه سخن به میان می‌آورند. فراموش نشود که نقش امام خمینی صرفا یک نقش تئوریک نبود بلکه وی در عمل خدمات شایانی به مسئله وحدت اسلامی تقدیم کردند. و ادامه همان تفکر وحدت‌گرایانه را امروز آیت‌الله امام خامنه‌ای دامت برکاته ادامه می‌دهد از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، وهابی‌ها فشار زیادی بر شیعیان ساکن در منطقه الشرقیه و اسماعیلیان در جنوب عربستان می‌آورند.همواره فعالیت‌های آنان را زیر ذره‌بین دارند.

البته نباید فراموش کرد که بسیاری از مسائل را آمریکا بر وهابی‌ها دیکته می‌کنند و خود وهابی‌ها نیاز احساس می‌کنند که این اندیشه برای آنها سنگینی می‌کند. چنانچه یک شهروند سعودی به شما اطمینان کند و بداند که شما خطری برای آن نخواهید داشت، با شما از دردها، غم‌ها و رنج‌هایش و همچنین مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم می‌کند، سخن خواهد گفت. از مصیبت‌هایی که وهابی‌های تکفیری برای آنها ایجاد کرده‌اند، می‌گوید.در حال حاضر وهابیت هر گونه که تمایل داشته باشد فتوا صادر می‌کند زیرا پول، اسلحه، و قدرت در دست آنان است. 

* جناب شعیبی جواب واضحی نگرفتیم که چرا از وهابیت جدا شدید؟

ـ بعد از آنکه کتاب ابن تیمیه به من هدیه داده شده آن را خواندم و فتواهای عجیبی را مشاهده کردم. ابن تیمیه مسلمانان را به دو قسمت تقسیم می‌کند: گروه اول؛ وی و هم مسلک‌های او هستند و گروه دوم؛ اهل سنت و شیعیان هستند که ابن تیمیه آنها را تکفیر می‌کند ولی متاسفانه برادران اهل سنت‌ها نمی‌دانند که ابن تیمیه آن را تکفیر کرده است!

ابن تیمیه، کسی که فلسفه می‌خواند، به یادگیری زبانی غیر از عربی می‌پردازد و پیش از طبخ گوشت آن را می‌شوید، کافر می‌داند! اگر من به یک نفر گل بدهم هر دو کافر هستیم!

مدت 3سال روی افکار ابن تیمیه کار کرده‌ام و توانستم ایرادات فقهی آن را خارج کنم. من یک مجموعه کتاب 100 جلدی به نام "اندیشه‌های اسلامی با نگاه روز" دارم که در فصول 37 و 38 آن به طور کامل به اندیشه سلفی‌ وهابی‌ پرداخته‌ام.

به این مسئله پرداخته‌ام که وهابیت اندیشه است یا تعصب و در 20 هزار نسخه این دو جلد را چاپ و در میان اقشار مسلمانان توزیع کرده‌ام. در این دو جلد افشا کرده‌ام که ابن تیمیه هر کسی که قبر پیامبر (ص) را زیارت کند کافر می‌داند برخلاف آنچه که بسیاری می‌پندارند، منشورات و کتب چندانی در پاسخ به این اندیشه وهابیت و یا رسوا کردن این گروه تالیف و منتشر نشده است.

در تاریخ 29 /6/ 2007 ولید جنبلاط جهت انعقاد یک قرارداد در زمینه کنترل (مرزها) به سرزمین‌های اشغالی رفت و در آنجا یک توافقنامه میان موساد اسرائیل و جماعت القاعده دست یافت و بعدها این پیمان در پایگاه‌های الکترونیکی اسرائیل نیز منتشر شده و ارتباط وهابیت و اسرائیل را افشا کرد. ‌وهابی‌ها خوارج عصر حاضر هستند و می‌بینیم که به یهودی‌ها نه تهمت می‌زنند نه بی‌حرمتی می‌کنند نه آنها را تکفیر می‌کنند.

ولی چه کسی آمده تاکنون اندیشه این گروه منحرف را افشا کند با 5 یا 10 جلد کتاب نمی‌توان ماهیت این تفکر ضاله را افشا کرد؛ این در حالی است که وهابی‌ها با تالیف و انتشار هزاران جلد کتاب، شیعیان و اهل سنت را تکفیر می‌کنند.

زمانی که ابن تیمیه مُرد، افراد معدودی وی را تشییع کردند وهابیت فکر وی را زنده کرد، وهابی‌ها با یهود، صهیونیست و موساد به نبرد نمی‌پردازند چرا که با هم یکی هستند. 

* الآن که از این فرقه ضاله جدا شده‌اید چه احساسی دارید؟

ـ من از سال 1987 این اندیشه را ترک کرده‌ام و کتاب‌های زیادی در راستای برملا کردن اندیشه‌های وهابیت نوشته‌ام. من یک جمله به شما می‌گویم هر کسی جهت تائید اسلام و اندیشه اسلامی خود به مطالعه و بررسی قرآن و احادیث شریف پیامبر نپردازد، از مسلمانی و اسلام فاصله زیادی دارد. 

* چه توصیه‌ای به وهابی‌ها دارید؟

ـ اول اینکه مردم را تکفیر نکنند. زیرا هر کسی که شهادتین را به زبان بیاورد از کفر به دور شده است. همچنین به عموم مسلمانان می‌گویم که تقدیس برخی از شخصیت‌های بارز اسلامی و یا احترام گذاشتن به آنها را شرک به حساب نیاورند.

خبرگزاری فارس

شناسنامه ‌آل سعود و چند روایت درباره ماهیت واقعی

«افعی شن‌های روان»، نام کتابی است که قاسم حسین الزین نویسنده عرب درباره چگونگی شکل‌گیری حکومت پادشاهی آل سعود به رشته تحریر درآورده است. نویسنده این کتاب، در ابتدای اثر خود به ارواح مطهر شهدای مقاومت و کرامت امت اسلام درود فرستاده است. وی نگاشتن این کتاب را افتخاری برای خود و خدمت به محور مقاومت بر ضد طرح صهیونیستی وهابی دانسته است که منطقه عربی را در امتداد جغرافیای کرامت از لبنان و سوریه تا عراق و یمن دربرگرفته است.

نظر به جذابیت این کتاب و با توجه به گذشت هشتاد و شش سال از اشغال تمام شبه جزیره و تشکیل پادشاهی عربستان سعودی، سه بخش نخست این کتاب ارزشمند ترجمه و تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود، بخش مربوط به ماهیت واقعی آل سعود به صورت کامل از این کتاب ترجمه و تقدیم می‌شود:

آل سعود چه کسانی هستند؟ (ماهیت واقعی آل سعود)

بر روی امواج گرما و خشکسالی، خورشید از اشعه‌های زرد‌رنگش، اشعه طلایی داغی را ساطع کرد که آغشته به پخش‌کننده گرمای سوزناک است،بر صورت‌های مخدوش و ریش‌های پرپشت واقع می‌شود که در زیر پوست خود، شکم‌های گرسنه را پنهان کرده است. مشتاق و علاقه‌مند به سفره‌های لبریزاز خون‌های ملت‌ها.

کاروان آقای جان فیلیپی(مسئول سفر شاهزاده فیصل فرزند ملک عبدالعزیز به انگلیس در حدود یک قرن پیش) وارد شهر نجران شد که در این کاروان، دوست وی به نام محمد التمیمی هم همراهش بود، آن دو شروع به سئوال کردن درباره یک خانواده یهودی و رئیس آن یوسف بن مقرن الیاهو کردند تا امانت ارسالی از سوی ملک عبدالعزیز آل سعود را که پانصد ریال نقره‌ای به شکل سکه‌ای که بر روی آن نام «ماری تریز» حک شده بود –واحد پولی که در یمن آن زمان رایج بود-آنها سلام گرم پادشاه را به وی رساندند و تا جایی که توانستند نیازهای وی را برآورده کردند.

یوسف الیهودی به گرمی از میهمانان خود پذیرایی و از لطف پادشاه، بزرگواری و محبت بسیارش تشکر کرد. وی آنگاه  دست‌نوشته خود را به آقای جان فیلیپی داد که بخشی از آن به زبان عربی و بخشی دیگر به زبان عِبری با نام «سرچشمه جوشان نجران در میراث اولین ساکنان آن»، و او را مامور کرد تا به نیابت از وی، دست‌خطش را به اعلی‌حضرت سلطان عبدالعزیز آل سعود به منظور تقدیر و تشکر از احساسات و محبت سرشار و دعای مکرر با پیوندهای خویشاوندان یهود نجران تقدیم کند.

آقای جان فیلیپی پس از اطلاع از بخش از دست خط در کتاب خود با عنوان روزگاران عربی آورده است که در کتاب «سرچشمه جوشان نجران در میراث اولین ساکنان آن»،به این جمله برخورد کرده بود که نام واقعی خاندان آل سعود،‌آل مردخای است.

اغلب راویان بر یهودی بودن این واژه تاکید و اتفاق نظر دارند،‌نکته دیگر این‌که اعراب از هنگام آغاز تاریخشان، این نام را بر یکدیگر اطلاق نکرده‌اند، ولی اختلاف میان راویان درباره اصل این نام است، هر چند درباره یهودی بودن آن اجماع دارند.

آیا نسب آل سعود به یهودیان بنی‌قریظه برمی‌گردد؟/شگرد عجیب برای ادغام با مسلمانان ترک

برخی ممکن است این خاندان(آل سعود) را به یهودیان بنی‌قریظه منتسب کنند که حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام آنها را از مدینه بیرون راند و آنها در الیمامه سکنی گزیدند و برخی معتقدند که نسب آنها به یهودیان یمن که برای امرار معاش و یافتن ارثیه اجدادشان به جزیره  العرب مهاجرت کردند، برمی‌گردد.

اغلب راویان و مورخان درباره این‌که نسب این خانواده به یهودیان بصره برمی‌گردد، اجماع نظر دارند که این افراد شرایط زندگی و ماندن به سبب سیاست‌های حکومت عثمانی بر آنها سخت شد، به بصره آمدند، این افراد در اصل ساکن الاستانه(استانبول) بودند که به سبب آنکه سیاست عثمانی شرایط ماندن را برای آنها سخت کرد، از این شهر آواره شدند و به بصره رفتند. به گفته اغلب مورخان، نسب این یهودیان به یک طایفه یهودی موسوم به یهودیان الدونمه برمی‌گردد که در پی برگزاری دادگاه‌های تفتیش عقاید در اسپانیا از این کشور گریختند و در ترکیه ساکن شدند و به صورت عجیب و مشکوکی با مسلمانان ترک ادغام شدند و عقیده سری مخصوص خود را ایجاد کردند و آن پنهان کردن یهودیت و ادغام در جوامع محلی از ترس سرکوب و تعقیب بود.

ویژگی این دسته از یهودیان این بود که کلاه‌‌های قرمز رنگ رو سر می‌گذاشتند و ریش‌های آنها بلند بود و سرهایشان را می‌تراسیدند، به همین سبب اعراب در ایام قدیم به آل سعود، لقب «نوادگان کلاه‌سرخ‌ها» می‌دادند.

نسب آل سعود به یهودیان بنی قینقاع برمی‌گردد!/تغییر نام «ماک رن» به «مقرن»

آقای جان فیلیپی در ادامه بخش‌هایی از کتاب «سرچشمه جوشان نجران در میراث اولین ساکنان آن» را این‌گونه روایت می‌کند: سعودی‌ها اصالتا یهودی هستند و نسب آنها به یهودیان بنی القینقاع برمی‌گردد و پسرعموهای یهودی نجرانی به نام یوسف إلیاهو هستند که افتخار پیوند با ملک عبدالعزیز را پیدا کرده است که نسب وی در جد ششم با آل سعود یکی می‌شود و همگی از سلیمان اسلایم یهودی منشعب شده‌ اند که دو پسر داشت که نام یکی از آنها،‌ماک رن بود که اسمش را به عربی تبدیل کرد تا «مقرن» شود، مقرن جد عبدالعزیز پسر سعود»

شناسنامه ‌آل سعود و چند روایت درباره ماهیت واقعی

در ادامه بخش مربوط به ماهیت واقعی آل سعود در این کتاب آمده است : یکی از مورخین به نام محمد التمیمی که در جریان سفر با جان فیلیپی از بخش‌هایی از کتاب مذکور مطلع شده، آورده است:«حلقه‌های مفقوده‌ای را در این کتاب یافتم و دلایل سرگشتگی اجداد آل مردخای و دشواری ادغام آنها در قبایل عربی را پیدا کردم، این‌که، قبایل عربی تغییر نام خانواده مردخای را بپذیرند و هضم این مسئله برای آنها، آسان نبود، قبایل از واژه غریب و تلفظ آن اکراه داشتند،خاندان آل مردخای، اسامی عشایر معروفی را بررسی کردند و مطمئن شدند که هیچ قبیله‌ای که به خودش احترام می‌گذارد، نمی‌تواند به آنها اجازه ادغام و یکی شدن را بدهد. به همین سبب فکرشان به عشیره‌ای از عشایر گمنام و ناشناخته در منطقه متمایل شد تا ماهیتشان در مقابل ساکنان نجران و عشایر مجاور برملا نشود، در نهایت گزینه انتخابی آنها،عشیره المسالیخ بود که یکی از تیره‌های قبیله عنزه بن وائل بود، این ایده یهودی به قدری محکم بود که خاندان آل مردخای توانست با المسالیخ همزیستی داشته باشد و تحت حمایت آنها نیز قرار بگیرد.

مامور ویژه سازمان اطلاعات انگلیس در خدمت آل مردخای (آل سعود)

نکته شایان ذکر برای خوانندگان این است که محمد التمیمی نویسنده شجره‌نامه سعودی است که هزینه آن را ملک عبدالعزیز پرداخت کرد و پاداش وی، واگذاری مناصب مهمی در پادشاهی سعودی از جمله مدیریت کتابخانه‌های عمومی بود، التمیمی بدون این‌که قصد اهانت به آل سعود را داشته باشد، افشاگری می‌کند، چه بسا قصد تفاخر به انساب آنها و نشان دادن زیرکی آل سعود را داشته باشد که چنین زیرکی و هوشی به ندرت در عقول عربی یافت می‌شود. گواهی و شهادت دادن وی در حالی با صحبت کردن از سفرش آغاز می‌شود که وی این نکته را درک نکرد که شهادت و گواهی برای تاریخ است و این سفرش، همان سفری است که موسس اول تاج و تخت نوین سعودی، جان فیلیپی است که به شیوه اسلام سعودی، مسلمان شد و سازمان اطلاعات انگلیس، نام شیخ الحاج محمد عبدالله فیلبی را برای وی برگزید.

شیخ التمیمی آورده است:«یوسف الیهودی نمی‌خواهد حقیقت نسبی را افشا کند که او را به آل سعود مرتبط می‌کند و علاقه‌مند است که من از حقیقت آنچه در کتاب آمده، مطلع نشوم، ولی وی پس از آن کمی محتاطانه حرف زد و آن زمانی بود که فیلپی به وی اطلاع داد که من مولف شجره‌نامه سعودی هستم، اطلاعاتی که از وی کسب کردم،‌این بود که حاکمان نخستین آل سعود، خویشاوندی با آنها را تا جد سومشان داود انکار نمی‌‌کردند، ولی بار دیگر به انکار آنها پرداخته و سعی کردند از آنها دوری کنند به سبب شرایطی که برای آل سعود پیش آمد تا آنکه عبدالعزیز روی کار آمد و پایه‌های خود را محکم کرد و از سرنوشت خود مطمئن شدند دوباره با آنها تماس گرفت و به آنها با مهربانی رفتار کرد.

منبع: تسنیم

پایان و سقوط اولین حکومت سعودی؛ رد پای استعمارگران در بزرگترین فتنه

پایان و سقوط اولین حکومت سعودی
 
آل سعود در چندین مرحله شبه جزیره عربستان را به اشغال خود درآورد، آنها در سال 1744 میلادی، دولت نخست، سال 1818 میلادی دولت دوم، سال 1902 میلادی دولت سوم، سال 1921 میلادی، پادشاهی نجد، ژانویه 1926 با اشغال سرزمین حجاز، پادشاهی حجاز و نجد و ملحقات آن و در نهایت در 23 سپتامبر 1932 با اشغال تمام سرزمین عربستان، سیطره خود را بر سرزمین حرمین شریفین کامل کرده و پادشاهی عربستان سعودی را اعلام کردند و هر سال، این روز یعنی 23 سپتامبر را به مناسبت اشغال کامل این سرزمین جشن می‌گیرند. 

روز بیست و یکم جمادی الاولی 1351 هجری قمری برابر با 23 سپتامبر 1932 میلادی، عبدالعزیز پرچمدار اشغال شبه جزیره عربستان،‌رسما پادشاهی عربستان سعودی را پس از سیطره کامل بر سرزمین حجاز اعلام کرد. آل سعود هر ساله این روز را تحت عنوان ادعایی روز ملی با هیاهوی بسیار جشن می‌گیرد. رسانه‌های سعودی محاسبه سالگرد اشغال سرزمین عربستان را بر اساس تقویم هجری قمری محاسبه کرده و به همین سبب از گذشت هشتاد و شش سال از این مناسبت شوم سخن گفته‌اند، در حالی که بر اساس تقویم میلادی، هشتاد و چهار سال از اشغال شبه جزیره عربستان می‌گذرد. 
 
رد پای استعمارگران غربی در شکل‌گیری اولین حکومت وهابی سعودی 
 
 آل سعود از زمانی که نخستین دولت محدود خود را با تکیه بر زور و شمشیر و خشونت در الدرعیه تشکیل دادند تا لحظه ای که تمام عربستان را با حمایت های استعمارگران غربی به زیر سلطه خود در آوردند، مرتکب کشتار و اقدامات خشونت آمیزی هولناکی شدند. 
 
رژیم کنونی آل سعود در حقیقت ادامه سلطه‌گری، دولت های نخست، دوم و سوم آل سعود است که در گستره و محدوه کوچکتری تشکیل شده بودند، دولت نخست سعودی در سال 1744 میلادی در الدرعیه تشکیل شد و بخش های بزرگی از شبه جزیره عربی را در برگرفت که پس از چندین درگیری با حکام مناطق و برخی امیران دیگر محقق شد، دولت نخست سعودی با سقوط پایتخت آن، الدرعیه به دست نیروهای مصری تحت فرماندهی ابراهیم پاشا در سال 1818 میلادی از هم فروپاشید. 
 
حکومت نخست سعودی در سال 1744 میلادی در الدرعیه تشکیل شد و بخش های بزرگی از شبه جزیره عربی را در برگرفت که پس از چندین درگیری با حکام مناطق و برخی امیران دیگر محقق شد، دولت نخست سعودی با سقوط پایتخت آن، الدرعیه به دست نیروهای مصری تحت فرماندهی ابراهیم پاشا در سال 1818 میلادی از هم فروپاشید. 
 
نگاهی به اولین حکومت آل سعود  : 
 
امارت الدرعیه 
پایتخت : الدرعیه 
زبان : عربی و ترکی عثمانی 
نوع حکومت : پادشاهی 
محمد بن سعود 1744 تا 1765 
عبدالعزیز بن محمد بن سعود  1765–1803 
سعود بن عبد العزیز بن محمد بن سعود  1803–1814 
عبد الله بن سعود  1814–1818 
رخدادهای تاریخی : 
-توافق الدرعیه در سال 1744 میلادی 
-جنگ سعودی-عثمانی 
فروپاشی : 1818 میلادی 
 
نقشه سیاسی شبه جزیره عربی 
 
شبه جزیره عربی به چندین بخش تقسیم می شد : حجاز مناطق کوهستانی واقع بین نجد و تهامه را شامل می شد، بیشتر بخش های تهامه و حجاز تابع حکومت اشراف مکه و سپس دولت عثمانی بود. 
 
در حالی که نجد تحت نفوذ برخی خاندان ها مانند آل سعود درالدرعیه و آل خریف در الحلوه و آل ماضی در روضه سدیر و المزاریع در منفوحه و دهام بن دواس در ریاض و بنی زید در الوشم و العرض قرار داشت، منطقه شمال نجد و پایتخت آن، حائل تابع حکومت آل علی بود. 
 
امارت الدرعیه 
 
منطقه الدرعیه را مانع بن ربیعه المریدی الدرعی ایجاد کرد و آن را الدرعیه خواند که نسبت آن به روستایی می رسد که در آنجا متولد شد و نامش الدروع بود(منطقه یا روستای کوچکی که در قدیم در نزدیکی قطیف قرار داشت) 
 
پس از مانع، فرزندش ربیعه قدرت را به دست گرفت، وی تصمیم به توسعه محدوده سرزمین تحت امارت خود گرفت و به همین سبب به اراضی آل یزید چشم دوخت و پس از جنگ و ویران کردن منازل و اخراج آنها، روستاهای النعمیه و الوصیل در مجاور الدرعیه را اشغال و ضمیمه الدرعیه کرد و پس از وی، فرزندش موسی، پس از وی، ابراهیم بن موسی، مرخان بن ابراهیم، پس از مرخان، ربیعه و مقرن به طور مشترک به امارت رسیدند، پس از آنها دو پسرشان به نام های وطبان بن ربیعه بن مرخان و مرخان بن مقرن بن مرخان، سپس ناصر بن محمد بن وطبان، محمد بن مقرن، ابراهیم بن وطبان، ادریس بن وطبان به امارت رسیدند تا اینکه دوران امارت موسی بن ربیعه بن وطبان در سال 1131 هجری رسید. 
 
ساکنان الدرعیه، وی را در سال 1132 هجری برابر با 1720میلادی از امارت خلع کردند، پس از وی، سعود اول فرزند محمد بن مقرن به امارت رسید و پس از مرگ وی در سال 1137 هجری برابر با 1725 میلادی، مسن ترین مرد خاندان یعنی زیدن بن مرخان بن وطبان به امارت رسید، وی در سال 1139 هجری برابر با 1726 میلادی به قتل رسید و پس از وی، محمد بن سعود بن محمد بن مقرن امارت الدرعیه را به دست گرفت تا بعدا به عنوان اولین فرمانروای دولت نخست سعودی تبدیل شود. 
 
تشدید تحرکات آل سعود با اتکا به عقاید و افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب 
 
«صالح بن محمد آل طالب» خطیب مسجدالحرام گفته است از بزرگترین خیانت‌ها، کشتار نمازگزاران و تخریب مساجد است، اما این خطیب سعودی مردانگی و شجاعت کافی را برای این‌که این جمله را خطاب به آل سعود بگوید، ندارد، چرا که اکنون برای همه جهانیان روشن و اثبات شده است که گروه‌های تروریستی مورد حمایت رژیم به کشتار نمازگزاران از همه ادیان و وانفجار خانه‌های خدا در عراق،‌سوریه و یمن دست می‌زنند،‌شیوخ منافق و دروغگوی وهابیت که در خفا و پنهانی به نشر فکر تکفیری ویرانگر می‌پردازند و در ظاهر مدعی تبرئه از این گناه می‌شوند، آل سعود از وهابیت و شیوخ وهابی برای ارعاب ملت به نام دین به کار گرفته است و دامنه تروریسم را گسترش داده و اسلام را با زبان تروریسم تکفیری بدنام کرده است و بر خلاف ادعای دفاع از عربیت با رویکرد خود،‌سبب نگاه تحقیرآمیز جهانیان به اعراب و سبب جنگ تمام عیار نظام سلطه به سرکردگی آمریکا علیه کشورهای اسلامی به ویژه سوریه شده است،‌رژیم آل سعود از زمان شروع پایه‌ریزی پایه‌های حکومت سراسر جنگ و کشتار و ویرانگری خود در شبه جزیره عربستان تا کنون عامل قتل و آوارگی میلیون‌ها انسان بوده و این سئوال مطرح می‌شود چه زمانی شرافتمندان حجاز برای ریشه‌کنی این شجره خبیثه ملعونه قیام خواهند کرد. 
 
محمد بن عبدالوهاب موسسه فرقه ضاله وهابیت تحرکات گسترده خود را در زمینه مذهبی با تبلیغ گسترده افکار و عقاید انحرافی و افراطی خود آغاز کرد . 
 
محمّد بن عبد الوهّاب، در سال 1115 هجری قمری برابر با 1703 میلادی در شهر العُیَینه از توابع نجد شبه جزیره عربستان به دنیا آمد، وی که فردی مغرور و خود بزرگ بین بود، پس از فرا گرفتن فقه حنبلی نزد پدرش، از همان دوران نوجوانی و جوانی، آداب و رسوم و برخی عقاید مردم را به سخره می گرفت و آنها را مشرک و جاهل می خواند، تا جایی که عقایدش با مخالفت پدر و سلیمان برادرش روبرو شد، به همین سبب تصمیم گرفت به عراق و شام و مناطق دیگر برود، وی ضمن آشنایی با مذهب و عقاید جوامع دیگر، آن را به تمسخر می گرفت.
 
رد پای استعمارگران انگلیسی در فتنه‌گری آل سعود 
 
انگلیس که ید طولایی در فتنه افکنی در جهان اسلام و میان مسلمانان دارد، نقش بسزایی در کاشتن بذر خشونت و بدعت از طریق آموزش محمد بن عبدالوهاب در ایفا کرده است. 
 
زمانی که محمد بن عبدالوهاب در بصره سرگرم تحصیل بود، "مستر همفر" جاسوس معروف انگلیسی در پوشش محصل وارد مدرسه ای که بن عبدالوهاب درس می خواند، شد، وی ماموریت داشت فرد مناسبی را برای القای افکار و عقاید ضد دینی خود برای رسیدن به اهداف استعمار انگلیس بیابد.همفر در آشنایی با محمد بن عبدالوهاب متوجه شد که وی بر خلاف دیگران، عقاید خاصی دارد و با گذشت زمان توانست چنان خود را به وی نزدیک کند تا جایی که ضمن متزلزل کردن اعتقادات عبدالوهاب نـسـبـت بـه مـسـائلی همچـون شـرب خـمـر، مـتـعه و.. او را به مسائل جنسی نیز آلوده کند. 
 
مامور انگلیسی در خاطرات خود، محمد بن عبدالوهاب را گمشده خود معرفی می کند، و پایبند نبودن به ضوابط و مسائل مذهبی،روحیه مغرورانه و خودپسندی و تنفری که از علمای عصر خود داشت و همچنین متکی بودن به استقلال نظر درباره فهم قرآن و سنت را از مطرح ترین نقاط ضعف وی می داند که توانسته است با تکیه بر این نقاط در این شخصیت منحرف نفوذ کند. 
 
محمد بن عبدالوهاب با این تفکر منحرف که قصد دارد با تکیه بر فقه حنبلی و دخل و تصرف شخصی، دین را به زعم خود اصلاح کند، شعار مبارزه با بدعت، خرافه و بازگشت به سنت های اسلامی و خلوص و سادگی اولیه آن به شیوه "سلف صالح" را مطرح کرد که منظور وی از سلف صالح، ابن تیمیه بود که پدر معنوی و مذهبی اش بود. 
 
حربه ای که محمد بن عبدالوهاب علیه مسلمانان غیر وهابی که اعتقادات وی را قبول نداشتند، مورد استفاده قرار می داد، مساله شرک بود و تمام اعمال آنها را شرک آلود القا کند و بر همین اساس همه مسلمانانی را که تابع عقاید وهابیت نمی شدند، مشرک توصیف می کرد، عده ای در نتیجه آموزه های ضد اسلامی اش که حرف هایش را باور کرده بودند، با جمود و تعصب شدید، نه تنها شیعیان بلکه مسلمانان غیر حنبلی و غیر وهابی را مشرک خوانده، ریختن خونشان را مباح و غارت اموال و به اسارت گرفتن زنان و کودکانشان را جایز دانسته و می دانند.
 
انگلیسی ها از طریق جاسوس خود، همفر، برای آماده کردن محمد بن عبدالوهاب به هر وسیله ای متوسل می شدند و با بزرگ و دانشمند جلوه دادن وی، زمینه ظهور دین و مذهبی جدید توسط عبدالوهاب را آماده می کردند. 
 
نکته ای که مستر همفر انگلیسی درباره محمد بن عبدالوهاب گفته است، بسیار قابل تامل است، اینکه روح استقلال و بی قیدی، خودپسندی و شک و تردید در همه چیز را در وی ایجاد کرده و همواره، او را به آینده ای درخشان مژده داده و روح آتشین و انتقادجویی اش را تمجید می کرد. 
 
پایه ریزی پایه های وهابیت با کمک انگلیس 
 
محمد بن عبدالوهاب پس از درگذشت پدرش در سال 1153 هجری قمری آشکارا به تبلیغ عقاید انحرافی خود پرداخت و با کمک انگلیس، پایه های فرقه وهابیت را در میان بیابانگردهای منطقه نجد که شهری واقع در بین مدینه و اردن بود، بنیان نهاد. 
 
هر چند تفکرات وهابیون توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجری تبلیغ و ترویج می شد، اما این تفکرات اساسا توسط ابن تیمیه وابن قیم که شاگرد وی بود، و در قرن هشتم هجری می زیستند، ایجاد شده بود، تفکرات ابن تیمیه به سبب مخالفت گسترده علمای شیعه و فرقه های اهل تسنن رواج پیدا نکرد، تا اینکه چهار قرن بعد فردی به نام محمد بن عبدالوهاب، همان تفکرات را دوباره مطرح کرد و رواج داد و البته انگلیسی ها نقش اساسی در این زمینه ایفا کردند. 
 
با وجود مخالفت تمام فرقه های اهل تسنن و تشیع با تفکرات محمد بن عبدالوهاب و حتی پدر و برادرش که مذهب حنبلی داشتند، وی به سبب آنکه اهل نجد بود، با اجداد آل سعود که بر مناطقی از شبه جزیره عربستان که در آن زمان شاهد حکومت قبیله ای بود، دست در دست هم داده و با این وعده که مردم منطقه نجد را تحت فرمان آنها یعنی آل سعود در می آورد، قدرت پیدا کرده و با توجه به اینکه هر قومی از مردم یا باید با محمد بن عبدالوهاب بیعت می کرد و یا به عنوان کافر حرفی کشته می شد، اقوام از ترس جانشان بیعت کرده و تحت سلطه آنها درآمدند و طولی نکشید که کار آنها رونق گرفت و بر بخش های زیادی از عربستان سیطره یافتند تا آنجا که در نهایت، آل سعود بر تمام عربستان مسلط شدند و مذهب رسمی را هم به اجبار مذهب وهابی قرار دادند که در گزارش های متوالی به مسیری که آل سعود با تکیه بر عقاید انحرافی محمد بن عبدالوهاب برای سلطه بر عربستان طی کرد، و جزئیات آن پرداخته می شود. 
 
جزئیات تحرکات محمد بن عبدالوهاب 
 
محمد بن عبدالوهاب برای تبلیغ عقاید و اندیشه های انحرافی خود به مکه مکرمه و مدینه منوره سفر کرد. بصره، الزبیر و حریملا مقصدهای بعدی محمد بن عبدالوهاب بود که البته با جنجال و تنش فراوان همراه شد. 
 
وی در ادامه به العیینه رفت که امیر آن، عثمان بن حمد بن معمر بود که وی را تایید کرد و مورد حمایت قرار داد، شیخ محمد بن عبدالوهاب سپس تبلیغ عقاید خود را با تخریب درختان آغاز کرد، وی سپس به همراه ارتش بن معمر، بقعه زید بن الخطاب را ویران کرد و امر به معروف و نهی از منکر بر اساس عقاید خود را آغاز کرد، اقدامات افراطی و خارج از اجماع مسلمانان با اعتراضات گسترده علمای مکه مکرمه، مدینه منوره، بصره و مناطق دیگر روبرو شد و آنها از وی نزد حاکم الاحساء شکایت کردند، حاکم الاحساء از بن معمر خواست شیخ محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند، اما وی دستور به خروج شیخ العیینه داد و او نیز نزد یکی از شاگردانش در الدرعیه رفت.
 
پس از آنکه وی وارد الدرعیه شد، شاگردانش هم به سوی وی روانه شدند که از جمله آنها می توان به "ثنیان بن سعود و مشاری بن سعود" برادران محمد بن سعود امیر الدرعیه اشاره کرد. امیر الدرعیه با اصرار همسرش از شیخ محمد بن عبدالوهاب حمایت کرد و با درخواست ثنیان و مشاری، امیر الدرعیه شخصا نزد محمد بن عبدالوهاب رفت و آنجا با یکدیگر دیدار کردند، امیر الدرعیه از این می ترسید که شیخ محمد بن عبدالوهاب او را ترک کرده و فرد دیگری را جایگزینش کند و وی را از رسیدن پول هایی که از مردم می گیرد، منع کند. شیخ هم اینگونه پاسخ وی را داد که خون با خون و ویرانی با ویرانی، اما درباره پول ها، شاید خداوند چیزی بهتر از آن را نصیبش گرداند، آنگاه آنچه به منشور الدرعیه معروف شد در سال 1745 میلادی نمایان شد که همین تحول، آغاز شکل گیری دولت نخست سعودی شد. 
 
توسعه طلبی آل سعود در نجد 
 
پس از منشور الدرعیه، توسعه طلبی سعودی و تبیلغ عقاید شیخ محمد بن عبدالوهاب که "دعوت اصلاح طلبانه" خوانده می شود و بیعت با محمد بن سعود امیر الدرعیه آغاز شد، دولت تازه تاسیس سعودی به سبب کثرت جنگ ها و رقبای زیاد و مخالفت با این عقاید یا کسانی که به دشمنان وهابیت روی ثبات را ندید. 
 
بزرگترین رقیب و دشمن امارت الدرعیه، امیر ریاض به نام دهام بن دواس و امیر ثرمدا به نام ابراهیم بن سلیمان العنقری بود که امیر ریاض در هفده نقطه به  مدت بیست و هفت سال با توسعه طلبی امارت الدرعیه و عقاید بن عبدالوهاب جنگید که طی آن حدود چهار هزار نفر  کشته شدند. در ادامه دهام به الدرعیه حمله ور شد که طی آن فیصل و سعود فرزندان محمد بن سعود کشته شدند. 
 
چندین جنگ میان طرفین رخ داد و فرار و گریز ادامه داشت تا اینکه دهام بن دواس خواستار صلح با شیخ محمد و محمد بن سعود شد و با شروط آنها موافقت . 
 
دهام در جنگ الدرعیه ضد قبائل الظفیر در جنگ جراب شرکت کرد، پس از مرگ محمد بن سعود، اختلافات و جنگ ها میان امارت ریاض و الدرعیه از سرگرفته شد تا اینکه ریاض پس از خروج دهام سقوط کرد، دهام به سبب کشته شدن فرزندانش و خسته شدن از جنگ ها به الدلم رفت. عبدالعزیز بن محمد بن سعود در ربیع الثانی سال 1187 برابر با 1773 میلادی به ریاض لشکرکشی کرد، وی با اطلاع از فرار دهام، ریاض را تحت سلطه خود قرار داد و عقاید وهابیت را در آنجا تبلیغ کرد. 
 
عثمان بن حمد بن معمر امیر عیینه با پذیرش عقاید محمد بن عبدالوهاب در جنگ های الدرعیه مشارکت کرد، وی در سال 1183 هجری پس از نماز جمعه به سبب ارائه قرائن و شواهدی از سوی طرفداران عقاید وهابیت مبنی بر دشمنی وی با دولت نوپای سعودی و توافقات پنهانی با دشمنان این دولت به قتل رسید، پس از وی مشاری بن معمر به امارت العیینه رسید، وی مدتی بعد عزل شد و سلطان بن محیسن المعمری به جای وی تعیین شد و به این ترتیب حکومت آل معمر به پایان رسید و العیینه هم تحت سلطه دولت نخست سعودی قرار گرفت.
 
توسعه‌طلبی و اشغالگری آل سعود با تکیه بر سیاست رعب و سرکوب 
 
آل سعود در راستای سیاست توسعه‌طلبی خود به شعله ور کردن آتش جنگ و اشغال مناطق مختلف دست زدند و فضایی از رعب و وحشت را در مناطقی که در برابر آنها مقاومت می کردند، به وجود آوردند و آن مناطق را به زور تحت سلطه خود در آوردند. 
 
حریملاء در سال 1165 هجری برابر با 1751 میلادی تحت سلطه حکومت آل سعود قرار گرفت، اما شیخ سلیمان بن عبدالوهاب قاضی حریملاء برادر شیخ محمد بن عبدالوهاب با دعوت و تبلیغات برادرش مخالفت کرد و مردم را به اخراج طرفداران وی از جمله امیر محمد بن عبدالله تحریک کرد، طردشدگان به سمت الدرعیه عزیمت کردند، اما ساکنان حریملاء از انتقامجویی آنها ترسیدند و آنها را به منطقه خود بازگرداندند، آل راشد از حریملاء بر آنها حمله ور شدند و امیر محمد بن عبدالله و هشت نفر از طرفدارانش را کشتند، مبارک بن عدوان از این حمله نجات یافت و از محمد بن سعود درخواست کمک کرد که فرزندش عبدالعزیز توانست بر حریملاء مسلط شود، مبارک بن عدوان به عنوان امیر حریملاء منصوب شد، اما پس از انکار عقاید وهابی عزل و احمد بن ناصر بن عدوان به جای وی منصوب شد. حکومت سعودی توانست بر این منطقه معارض مسلط شده و عقاید خود را هم در آنجا گسترش دهد. 
 
پایان و سقوط اولین حکومت سعودی
 
پایان و سقوط اولین حکومت سعودی
توسعه طلبی سعودی در اقلیم الوشم در شهر شقراء آغاز شد که با بن سعود بیعت کرد، آنگاه القویعیه در سال 1169هجری چاره ای جز بیعت نداشت، اما از جمله مناطقی که در برابر توسعه طلبی و هجمه آل سعود مقاومت کرد، منطقه ثرمداء، اشیقر، القصب، مرات و الفرعه بودند و تنها زمانی تسلیم شدند که امیر عبدالعزیز بن محمد بن سعود دست به چندین حمله علیه این مناطق زد، الدرعیه هم بارها به سدیر حمله کرد که بیش از 10 سال طول کشید و توانست بر برخی مناطق مسلط شود، در سال 1196 هجری برابر با 1782 میلادی ائتلاف بزرگی میان آل ماضی از روضه سدیر و زاید بن زامل الدلیمی امیر الخرج علیه نفوذ آل سعود شکل گرفت، اما نیروهای سعودی در ثادق توانستند آل ماضی را شکست داده و بر روضه  سدیر مسلط شوند و عبدالله بن عمر به عنوان امیر آن منصوب شد. 
 
توسعه‌طلبی آل سعود برای سیطره بر اقلیم الخرج ادامه یافت که در برابر آن به رهبری زاید بن زامل الدلیمی مقاومت کرد، زاید در چندین پیمان علیه الدرعیه شرکت کرد که از جمله می توان به پیمان جمعه با رهبر وادی الدواسر و رهبرانی از جنوب نجد و کمک مردم نجران اشاره کرد و با ارتش بزرگی به الدرعیه حمله کردند، نیروهای سعودی در نبرد الحایر شکست خوردند و پس از توافق میان عبدالعزیز بن محمد بن سعود و امیر نجران، نیروهای نجران به رهبری حسن بن هبه الله المکرمی عقب نشینی کردند و پس از آن زاید با الدرعیه صلح کرد، اما صلح را زیر پا گذاشت و امیر عبدالعزیز بن محمد بن سعود، دستور برکناری وی و تعیین سلیمان بن عفیصان به جای وی را صادر کرد. زاید به جنگ خود علیه الدرعیه ادامه داد تا سرانجام به دست یک گشتی سعودی کشته شد، اما فرزندانش جنگ با الدرعیه را ترک نکردند، الخرج در دوره محمد بن سعود روی ثبات ندید و گاهی با بیعت و گاهی نقض آن، روزگار را سپری می کرد، با این حال عبدالعزیز بن محمد در نهایت توانست آن را به زیر سلطه آل سعود درآورد. 
 
القصیم 
 
سعود بن عبدالعزیز بن محمد در سال 1189 هجری با محاصره"بریده"، آنجا را اشغال کرد و تحت سیطره دولت آل سعود قرار داد، هر چند "عنیزه"  و عبدالله بن احمد بن زامل امیر آن در سال 1182 تحت سیطره حکومت سعودی قرار گرفت، اما این مساله ثبات نداشت و بارها علیه آل سعود دست به شورش بزرگ زد، عنیزه از سعدون بن عریعر حاکم الاحساء درخواست کمک کرد و وی نیروهای همپیمان خود با قبائل الظفیر، بادیه شمر و عنزه را اعزام کرد و آنها نیروهای طرفدار حکومت سعودی را در بریده به محاصره خود درآوردند، این محاصره که ماه ها طول کشید، در نهایت شکست خورد و نیروهای سعدون عقب نشستند و به سمت روضه سدیر حرکت کرده و بر آن مسلط شدند. 
 
سعود بن عبدالعزیز بن محمد توانست در سال 1202 هجری برابر با 1788 میلادی، عنیزه را به زور تحت سلطه حکومت سعودی درآورد. توسعه طلبی سعودی در شمال با به راه انداختن چندین حمله به جبل شمر، این منطقه را در سال 1207 هجری به زیر سلطه خود در آورد، قبائل الشرارت در دومه الجندل و الجوف هم در سال 1208 هجری تسلیم حکومت سعودی شدند. 
 
در سال 1207 حاکم جبل شمر و شمال نجد با دولت نخست سعودی همپیمان شد و صفوف خود را از نظر عقیدتی متحد کرد و حائل به عنوان سرزمینی که تابع مذهب جدیدی که نیروهای سعودی تبلیغ می کردند، یعنی وهابیت شد، لقب گرفت. 
 
توسعه‌طلبی به شرق نجد 
 
در دوران سلیمان بن محمد حاکم الاحساء، درگیری ها با الدرعیه آغاز شد، حاکم الاحساء به امیر العیینه دستور داد محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند، اما امیر العیینه، وی را به الدرعیه فرستاد. بروز اختلافات میان رهبران بنی خالد به اخراج سلیمان بن محمد از الاحساء منجر شد، وی به الخرج پناهنده شد و همانجا درگذشت و عریعر بن دجین رهبری بنی خالد و حکومت الاحساء را به دست گرفت. 
 
حملات بنی خالد پس از ائتلاف با امیران نجد و منطقه کوهستانی در شمال وادی حنیفه به الدرعیه مقر اصلی آل سعود در سال 1172 هجری آغاز شد، اما این ائتلاف دچار شکاف و فروپاشی شد و در تحقق این هدف ناکام ماند و عریعر بن دجین به الاحساء بازگشت. 
 
عریعر بن دجین در سال 1178 هجری پس از ائتلاف با حسن بن هبه الله المکرمی رهبر نجران و دهام بن دواس امیر ریاض و برخی امیران نجد حمله گسترده ای را به الدرعیه آغاز کرد، ضربات نیروهای نجران به حدی بود که دولت نوپای سعودی را تهدید به فروپاشی کرد، اما محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب با امیر نجران صلح کردند و امیر نجران هم حملاتش را متوقف کرد، اما نیروهای عریعر به الدرعیه رسیدند و یک ماه کامل آن را در محاصره خود قرار دادند. 
 
عریعر بن دجین در سال 1188 هجری به منطقه القصیم حمله کرد و موفق به راندن عبدالله بن حسن و تعیین راشد الدریبی آل ابوعلیان شد، وی قصد داشت به الدرعیه حمله کند که پس از دو ماه از عقب نشینی خود از بریده درگذشت. در الاحساء، اختلافات و درگیری میان رهبران بنی خالد پس از مرگ عریعر بن دجین آغاز شد تا اینکه سعدون بن عریعر به حکومت رسید، سعدون چندین بار به الدرعیه حمله کرد و در این زمینه ائتلاف هایی علیه الدرعیه تشکیل داد . 
 
موازنه قوا شروع به تغییر کرد، حملات سعودی ها علیه الاحساء آغاز شد، سعود بن عبدالعزیز بن محمد در سال 1198 هجری برابر با 1784 میلادی به روستای العیون حمله ور شد و به قتل و غارت در آن دست زد. سعود در سال 1199 هجری به قتل و غارت اعضای قافله ای که از الاحساء می آمد، پرداخت. 
 
اختلافات میان رهبران بنی خالد از سرگرفته شد و سعدون بن عریعر از الاحساء خارج شد و به الدرعیه پناه برد، عبدالعزیز بن محمد از این مساله سوء استفاده کرد و به سلیمان بن عفیصان دستور داد به الاحساء حمله کند، وی منطقه الجشه و بنرد العقیر را اشغال کرد و پس از غارت اموال مردم، آنجا را به آتش کشید. سعود بن عبدالعزیز حملاتی را علیه بنی خالد و عبدالمحسن بن سرداح رهبر آنها در سال 1207 هجری به راه انداخت که در این جنگ، ارتش بنی خالد شکست خورد و عبدالمحسن به المنتفق گریخت. 
 
لشکر سعود به القطیف یورش برد و سیهات و منطقه عنک را محاصره کرد و عبدالمحسن بن سرداح رهبر بنی خالد را به قتل رساند، سعود توانست براک بن عبدالمسن بن سرداح را شکست دهد و با فرار وی به المنتفق، بر الاحساء مسلط شد و مردم آن را وادار به بیعت کرد و امیرانش را هم منصوب کرد و به تبلیغ وهابیت و تخریب گنبدها و ضریح قبور دست زد، الاحساء رنگ ثبات را ندید تا اینکه در سال 1220 هجری برابر با 1796 میلادی در جنگ الرقیقه، الاحساء به طور کامل تحت سلطه آل سعود قرار گرفت. 
 
توسعه‌طلبی آل سعود در منطقه خلیج فارس 
 
پس از سیطره سعودی ها بر الاحساء، توسعه طلبی آنها در مناطقی از خلیج فارس از جمله کویت آغاز شد، سعودی ها چندین حمله به فرماندهی ابراهیم بن عفیصان به راه انداختند، کویت با حمله ثوینی بن عبدالله که از سوی سلیمان پاشا مامور مهار تبلیغات الدرعیه شد، همکاری کرد، با این حال کویت تحت سلطه سعودی ها قرار نگرفت. 
 
آل خلیفه بحرینی الاصل نیستند 
 
توسعه‌طلبی سعودی، قطر را هم دربرگرفت و ابراهیم بن عفیصان توانست در سال 1207 هجری بر روستاهای فریحه، الحویله، الیوسیفیه و الرویضه مسلط شود و عقاید وهابیت را آنجا تبلیغ کند، ابراهیم بن عفیصان، الزباره مقر اقامت آل خلیفه را تحت سیطره خود قرار داد و آل خلیفه به جزیره بحرین گریخت. 
 
توسعه‌طلبی دولت سعودی تا عمان هم امتداد یافت، مطلق بن محمد المطیری را اعزام کرد و وی بر مطرح و نزوی مسلط شد و به راس الخیمه رسید و با القواسم صلح کرد و ساکنان آن مناطق را وادار به گرایش به وهابیت کرد و تمام ضریح ها را تخریب کرد. 
 
پایان و سقوط حکومت نخست سعودی 
 
پایان دولت سعودی به دست محمد علی پاشا و فرزندش ابراهیم پاشا رقم خورد که رهبری حملات سوم مصر به مرکز جزیره العرب را برعهده داشت و توانست پس از درگیری های متعدد به الدرعیه مقر حکومتی آل سعود وارد شود و آن را ویران کند و به دولت نخست سعودی هم پایان دهد. 
 
آغاز حملات زمانی بود که محمد علی پاشا، فرزندش ابراهیم پاشا را به عنوان فرمانده حملات مصر علیه آل سعود منصوب کرد، جنگ هایی که طی سال های 1816 تا 1819 میلادی رخ داد و طی آن درگیری های شدیدی در نجد به ویژه در الرس، شقراء، ضرماء و الدرعیه صورت گرفت و الدرعیه پایتخت دولت نخست آل سعود سقوط کرد و امیر آنها، عبدالله بن سعود هم اسیر شد و وی را نزد محمد علی پاشا در قاهره فرستادند، وی، عبدالله بن سعود را به الاستانه فرستاد، او را سه روز در بازارها گرداندند و سپس کشتند و ابراهیم پاشا به خاطر این موفقیت یعنی پایان دادن به دولت سعودی پاداش کلانی دریافت کرد. 
 
منبع: تسنیم

اگر در سوریه نجنگیم ...

تصاویر دلخراش از کودکان گرسنه یمنی

یمن به عنوان فقیرترین کشور عربی از زمان حمله رژیم سعودی با بدترین بحران اقتصادی و انسانی تاریخ معاصر خود به علت محاصره دریایی، زمینی و هوایی روبرو است. سازمان های بشردوستانه درباره وضعیت انسانی ناگوار این کشور هشدار داده و اعلام کرده‌اند که ۸۰ درصد مردم این کشور فقیر شده و ۱۴ میلیون نفر از امنیت غذایی برخوردار نیستند. کودکان نیز بر این اساس دچار سوءتغذیه‌های شدیدی شده‌اند که دیدن تصاویر آنان قلب هر مسلمانی را به درد می‌آورد.

گفت‌وگو با یکی از شیعیان نیجریه پیرامون وقایع اخیر این کشور + دانلود

شیعیان نیجریه که سهم قابل توجهی از جمعیت شیعیان قاره آفریقا را تشکیل می‌دهند طی روزهای گذشته هدف حمله ارتش این کشور قرار گرفته‌اند که براثر آن صدها تن از مسلمان شیعه به شهادت رسیدند.
 
به همین منظور شبکه جهانی ولایت در گفتگویی با ابراهیم عبدالله از شیعیان کشور نیجریه به بررسی علل و پشت پرده این فاجعه بزرگ و اقدامات شیخ زکزاکی در گسترش تشیع در نیجریه پرداخته است.
 
متن کامل گفت‌گوی ابراهیم عبدالله:
 
***
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. علت اتفاقاتی که در ایام اخیر از روز شنبه تا کنون رخ داده این بوده است که آنها متوجه گسترش تشیع در نیجریه شدند، به نحوی‌که هیچ‌کس تصور آن را نمی‌کرد. آنها می‌خواستند در ایام اربعین حسینی که در نیجریه با پیاده‌روی شیعیان برپا شد و میلیون‌ها نفر مشارکت کردند هرطور که باشد این جنبش اسلامی را که به رهبری شیخ زکزاکی اداره می‌شود از بین ببرند. به همین دلیل روز شنبه با تانک‌ها و خودروهای زرهی آمدند و می‌خواستند به تجمع شیعیان حمله کنند. چون قرار بود در روز شنبه [تولیت] حرم امام رضا(ع) به آقای شیخ زکزاکی پرچم هدیه بدهد.

 

روز شنبه بود. شیخ زکزاکی در آن روز می‌خواست مراسمی اجرا کند که در آن پرچم عاشورا را پایین بیاورند و پرچم حرم امام رضا(ع) را در استقبال برای حلول ماه ربیع و میلاد حضرت پیامبر(ص) نصب کنند. یک ساعت مانده بود که شیخ زکزاکی به حسینیه بقیه‌الله تشریف بیاورند. مردم در حسینیه حضور داشتند و منتظر تشریف‌فرمایی شیخ زکزاکی بودند. ناگهان دیدیم که ارتش به سمت آنها حرکت کرد، حرکت ارتش باعث شد که مردم بپرسند چرا اینها با خودروهای زرهی و تانک‌ها آمدند و می‌خواهند چکار کنند؟ به جای اینکه با زبان پاسخ دهند با گلوله پاسخ دادند.

 

طبق اخباری که به ما رسیده بیشتر آنهایی که در آن حسینیه بودند -چون تجمع بزرگی بود- کشته شدند و آن حسینیه را خراب کردند. در ساعت ۱۰ شب رفتند به سمت منطقه‌ای که منزل شیخ زکزاکی در آنجا بود. آنجا را اول محاصره کردند و بعد شروع به حمله علیه کسانی کردند که اطراف آن خانه برای حمایت و حفاظت از شیخ زکزاکی آمده بودند. خانه را محاصره کردند و اجازه نمی‌دادند کسی داخل منطقه و یا از آن خارج شود. صبح یک‌شنبه شروع به حمله کردند و به سمت آنهایی که چیزی دست‌شان نداشتند شلیک می‌کردند. فقط سینه خودشان را مقابل شیخ زکزاکی سپر قرار می‌دادند.

 

این باعث شد که همه آنهایی که در کوچه‌ای که منزل شیخ زکزاکی در آن واقع است کشته شوند و تعداد اندکی که در داخل خود خانه با آقای زکزاکی بودند و از او دفاع می‌کردند خیلی از آنها را زخمی کردند و بعضی از آنها را کشتند و شیخ زکزاکی از شب تا صبح را در آن سرما (چون نیجریه الان در فصل سرما قرار دارد) با همسر و دختران‌شان و تعدادی اطفال در حالی‌که دستگیر شده بودند سر کنند. منزل شیخ زکزاکی را بمباران کردند و آنجا را به آتش کشیدند. نمی‌دانم حدوداً ساعت چند بود که او را بازداشت کردند، چون خودشان سعی کردند اخبار ضد و نقیض را پخش کنند تا یاران شیخ زکزاکی خبر صحیحی دریافت نکنند. چون اگر خبر صحیحی می‌دادند یاران شیخ زکزاکی می‌آمدند و باز اتفاقات دیگری می‌افتاد. اما متأسفانه به خاطر این شایعات که آنها پخش کردند توانستند او را بازداشت کنند و به سمت ایشان شلیک کردند. به شیخ زکزاکی چهار گلوله شلیک کردند که یک گلوله به ناحیه شکم، یکی به دست، یکی به پیشانی و نزدیک چشم ایشان و دیگری به پای ایشان اصابت کرد. 

 

من امروز صبح خبری از بی‌بی‌سی شنیدم، چون قبلاً حتی دیشب اخباری منتشر شد که همسر گرامی شیخ زکزاکی را به شهادت رساندند و سه تن از فرزندان ایشان و هم دختر ایشان به نام سهیله گلوله خورده است. امروز صبح اخباری که منتشر شد گفتند وضعیت شیخ زکزاکی خوب و ایشان سالم است. انسانی که ۶۰ سال سن داشته باشد و چهار گلوله خورده باشد چگونه سالم است؟ دروغ می‌گفتند. بی‌بی‌سی اعلام کرد که ساعت ۹ یا ۱۰ به وقت نیجریه شیخ زکزاکی برای یاران خودش پیام می‌دهد. هنوز ما هیچ پیامی از سمت ایشان نرسیده است.

 

در غرب آفریقا به نیجریه می‌گویند مادر آفریقا یعنی مادر آفریقایی‌ها. یعنی هر اتفاقی که در نیجریه می‌افتد به سرعت در همه آفریقا منتشر می‌شود و هم اینکه تأثیرش در کل کشورهای آفریقا زیاد است. نیجریه در کل آفریقا تأثیرگذار است. به خاطر همین دعوت اسلامی شیخ زکزاکی باعث شده که کل آفریقا به ایشان امید داشته باشند و کل آفریقایی‌ها شیخ را به عنوان آینده آفریقا می‌دانند.

 

حتی بیشتر طلاب آفریقایی که اینجا طلبگی می‌کنند شیخ زکزاکی را به عنوان آینده آفریقا می‌دانند، به خاطر همین اینها از آینده آفریقا خیلی می‌ترسند و اجازه نمی‌دهند نیجریه ایران دوم بشود. چون آمریکایی‌ها گفتند ما اشتباه کردیم که جمهوری اسلامی در ایران تأسیس شد و دومی را اجازه نمی‌دهند. به خاطر همین شیخ زکزاکی از شروع این حرکت سعی کرد این حرکت اول مسالمت‌آمیز باشد و دوم اینکه این حرکت باید در خدمت مردم باشد. حتی به یاران خودش می‌فرماید که ما باید خودمان را برای مردم تسخیر کنیم و خدمت کنیم. مثلاً شیخ زکزاکی هر سال عید قربان و عید فطر، برنج و گوشت و پول بین همسایگان و نیازمندان پخش می‌کرد. در تجمع ما در روز عاشورا جاهایی را برای اهدای خون تخصیص می‌دهند، یعنی مثل هلال احمر ایران، صلیب سرخ را دعوت می‌کند که شیعیان خون خود را به مردم نیازمند اهدا کنند.

 

در نیجریه خرید و فروش خون می‌شود، ولی وقتی شیعیان و طرفداران خون‌شان را اهدا می‌کنند پولی دریافت نمی‌کنند. حتی خود صلیب سرخ نیجریه گفتند که ما باید به مجروحان این حادثه خدمت کنیم. چون دیدند در طی این سالها اینها خون خود را اهدا می‌کردند و الان زخمی شدند و دیگران خون خود را اهدا به آنها می‌کنند.

 

همچنین شیخ زکزاکی به زندانیان پیام می‌دهد کسانی که محکوم می‌شوند و باید جریمه بدهند و فقیر هستند و نمی‌توانند چیزی بدهند را ما جبران می‌کنیم. البته در جاهایی که به صورت غیرعمد محکوم شده باشند.

 

شیعیان خدمات جمعی انجام می‌دهند. مثلاً تمیز کردن کوچه‌ها و حتی مقبره‌ها. چون ما در نیجریه خیلی باران داریم مثلاً گاهی اوقات هفت ماه بارندگی می‌شود. گاهی تا سه چهار ساعت باران می‌آید. مقبره‌های ما هم مثل مقبره‌های ایران نیست. ممکن است بر اثر بارندگی جسد بیرون بیاید. ایشان دستور می‌دادند که نباید این مقبره در چنین وضعیتی باشد و وضعیت همه مقبره‌ها باید درست شود. به خاطر همین مردم نیجریه خودشان می‌گویند آینده ما این حرکت است. مشکلی که وجود دارد این است که خیلی‌ها می‌ترسند که ما نمی‌دانیم آیا این جنبش به پیروزی می‌رسد یا خیر. این مانعی شد که خیلی‌ها خون خود را اهدا نکنند.

 

متأسفانه نقش عربستان سعودی صد در صد منفی است. چون خبری که به ما رسیده این است هجومی که ارتش به حسینیه و منزل شیخ زکزاکی انجام داده است به طور مستقیم از سفارت عربستان در نیجریه دستور می‌گرفته است. همچنین در طی این ۳۷ سال از شروع این حرکت، عربستان سعودی به آنهایی که وهابی هستند پول می‌دهد تا علیه شیعیان در رسانه‌ها، مجالس و در محل‌های دیگر تجمع مردم سعی می‌کنند افکار عمومی را تسخیر کنند تا مردم به سمت وهابیت بروند. به خاطر همین می‌توانم بگویم عربستان به عنوان یکی از سه عقل مدبر این قضیه بود. عقل آمریکا، عقل صهیونیستی و عقل عربستان. اینها را عقل مرکب می‌دانم. در فاجعه منا چه اتفاقی افتاد؟ در نیجریه همه به وهابی‌ها پول دادند و عکس‌هایی پخش کردند و به شیعیانی که در زیر پا به شهادت رسیدند و مهاجرین الی‌الله هستند می‌گویند لعنت به شیعیان که این‌طوری طواف می‌کنند. یعنی واقعیت‌ها را به صورت وارونه جلوه می‌دهند. به خاطر همین ما احساس کردیم که دولت می‌خواهد به شیعیان حمله کند، یعنی اول چهره شیعیان را بد می‌کنند و بعد حمله می‌کنند.

 

شرح اتفاقات اخیر نیجریه | دانلود فیلم

وضعیت جنبش اسلامی نیجریه | دانلود فیلم

 

شیخ زکزاکی و 6 فرزند شهیدش

شیخ زکزاکی و 6 فرزند شهیدش

سه تن از آنها در مراسم روز قدس شهید شدند و سه تن دیگر در حوادث اخیر نیجریه

مدیریت عربستان در حمله ارتش به شیعیان نیجریه

نیجریه

حادثه کشتار شیعیان در نیجریه که منجر به کشته شدن بسیاری از شهروندان این کشور شد اگرچه بازتاب گسترده بین‌المللی را به همراه نداشت، اما حتی بازتاب این خبر در رسانه‌های منطقه‌ای نیز در حد انتشار اخبار و یا تحلیل‌های کوتاهی بود که به تمام ماجرا نپرداخته بودند. این در حالی است که وقوع این حادثه از جانب دولت نیجریه دارای ابعاد و اهداف پشت پرده و امنیتی می‌باشد که گذشت زمان این واقعیت‌ها را بهتر نشان خواهد داد. در حال حاضر آن گونه که دولت نیجریه گفته است رهبر شیعیان نیجریه به همراه خانواده‌اش در جای نامعلومی تحت محاصره نیروهای دولت می‌باشند و آمار دقیقی نیز از قربانیان این حادثه در دست نیست.

بر این اساس نظر به اهمیت وقوع این حادثه پایگاه الوقت گفتگوی کوتاهی را با «اسماعیل شعیب» یکی از شاهدان عینی و از شاگردان نزدیک شیخ ابراهیم زاکزاکی که نقش فعالی در جنبش اسلامی نیجریه دارد انجام داده و از او خواسته تا جزئیات بیشتری را از این حادثه و مسائل پشت پرده برای ما بازگو کند که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

 آقای شعیب؛ ارتش نیجریه مسلمانان را به ایجاد راه بندان در آغاز حادثه متهم می کند، اما بازماندگان و خانواده‌های قربانی روایت کاملا متفاوتی را از وقوع حادثه کشتار بازگو می کنند. آیا شما توضیحات ارتش را در ارتباط با این حادثه تائید می کنید؟

شعیب: خیر، همان گونه که شما هم می دانید هرگاه نیروهای دولتی به جایی حمله می کنند، پس از آن بهانه تراشی ها و توجیه مسئله آغاز می شود. ایجاد راه بندان توسط شیعیان یک بهانه و دروغ بیشتر نبود. خیلی پیشتر از این و بطور کلی از گذشته نیروهای ارتش و دولتی در انتظار فرصت مناسب برای حمله به شیعیان بودند چرا که نگران گسترش نفوذ شیخ زکزاکی بودند و از این مسئله که نیجریه ایران دوم در قاره آفرقا شود بشدت می ترسند تا در هفته گذشته نیروهای ارتش به حسینیه حمله کردند. حتی وقتی نیروهای ارتشی وارد حسینیه شدند، در همان دقایق اول از آن ها سوال شد که چرا وارد شده اند؛ اما هیچ کس چیزی نگفت و بلافاصله تیراندازی ها از جانب ارتش در حسینیه شروع شد. بعد از حادثه ما از طریق اخبار شنیدیم که ارتش گفته است علت تیراندازی ایجاد راه بندان در عبور کاروان وزیر دفاع بوده است.

تیراندازی و شروع حادثه از چه ساعتی بود؟

شعیب: تقریبا از ساعت دو بعد از ظهر بود که ارتش وارد حسینیه شد و از همان ابتدا نیز تیراندازی آغاز شد و تا شب ادامه داشت. ویدئوها و عکس هایی هم از آغاز حادثه موجود. بعداز ساعت ۱۰ نیروهای ارتش به سمت خانه شیخ زاکزاکی که ۱۰ کیلومتر با حسینیه فاصله دارد رفتند و خانه وی را محاصره کردند و تا ۲۰ ساعت تیراندازی ها ادامه داشت. خانه شیخ دو روز تحت محاصره قرار داشت و شیخ در تمام این مدت در خانه حضور داشت. در واقع ارتش هم حسینیه و هم خانه شیخ را به محاصره در آورده بود.

با توجه به اینکه آمار ضد و نقیضی از قربانیان این حادثه وجود دارد و برخی تعداد شهدا را ۵۰۰ نفر و برخی بسیار بیشتر عنوان کرده اند، آیا شما می توانید آمار دقیقی را از شهدای حادثه بیان کنید؟

شعیب: هیچ آمار دقیقی وجود ندارد و خود ارتش هم آمار دقیقی ندارد. چون منطقه طی دو روز محاصره بود و هرکس آن جا بوده یا کشته شده، یا فرار کرده و یا دستگیر شده است. بنابراین هیچ آمار دقیقی از تعداد شهدا یا دستگیر شدگان توسط ارتش وجود ندارد. بسیاری از اجساد شهدا جلو خانه شیخ افتاده بود و بعضی ها می گویند به نظر می رسد حدود هزار نفر در جریان این تیراندازی ها طی این دو روز کشته شده اند، ولی این آمار هم دقیق نیست چون خیلی ها هم توسط ارتش دستگیر شده اند. افراد مطلع که در حاکمیت هستند گفتند که وقوع این حادثه بی ارتباط با سفارت عربستان درابوجا نمی باشد و ارتش نیجریه مستقیم از سفارت سعودی دستور حمله دریافت کرد و ما خودمان هم دیدیم که یکی از ماشین های ارتش که به حسینیه آمد بطور کامل سربازان غیرنیجریه ای سفیدپوست بودند که مستقیم مردم را هدف قرار می دادند و پیشتر افراد مطلع خبر داده بودند که گروهی از ارتش برای آموزش به تلاویو رفته بودند که با توجه به این مسئله به نظر می رسد که این سربازان سفید پوست اسرائیلی بوده باشند .

از وضعیت شیخ و خانواده ایشان چه خبری دارید؟

شعیب: از وضعیت شیخ هیچ کسی خبر ندارد. در ابتدا ارتش اعلام کرد که شیخ سالم دستگیر شده است. بعد از آن اعلام کرد که شیخ زخمی شده و عکسش را نیز ارتش منتشر کرد و در حال حاضر نیز فرماندهان نظامی می گویند که شیخ در بیمارستان تحت محافظت و بازداشت قرار دارد، اما ما به هیچ عنوان نمی توانیم به صحبت های آنها اعتماد کنیم چون هربار خبرهای مختلفی را اعلام می کنند. با این شرایط ما حتی نمی توانیم بگوئیم که شیخ زنده است یا خیر؟ تنها خبر ما مربوط به خانواده شیخ در رابطه با آزادی یکی از دختران شیخ بنام سهیلا می باشد که امروز صبح آزاد شد. البته محمد فرزند شیخ همچنین از قول خواهرش گفته است که سه برادر دیگرشان نیز بنام های حمید، علی حیدر و حمد در این حادثه کشته شده اند که با شهادت این سه تن، شیخ تا کنون شش فرزند خود را از دست داده است. همچنین گفته شده که همسر شیخ نیز در این حادثه از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است، اما خبر بیشتری از وی در دسترس نیست.

پس از این حادثه همان گونه که خبرگزاری ها نیز اعلام کردند، ملک سلمان، پادشاه سعودی با رئیس جمهور نیجریه تماس تلفنی داشت. شما این حادثه را چطور ارزیابی می کنید؟

شعیب: دلیل این مسئله روشن است. دولت نیجریه با دولت سعودی رابطه نزدیکی دارد. پیش از این ما با خبر شده ایم که برخی سربازان نیجریه ای برای آموزش های نظامی به سرزمین های فلسطین اشغالی اعزام شده بودند که البته این اعزام با واسطه مالی و تدارکات عربستان سعودی انجام گرفته بود و شیخ نیز از روز عید غدیر این خبر را اعلام کرده بود. پس از انتشار این خبر ما پیش بینی حمله به حسینیه را کرده بودیم و احتمال می دادیم این حملات در محرم اتفاق بیافتد. با این حال در محرم اتفاق خاصی نیافتاد تا اینکه در اربعین یک انفجار انتحاری به کشته شدن ۳۰ نفر منجر گردید و پس از اربعین نیز حملات ارتش و حادثه اخیر به وقوع پیوست.

دولت فعلی نیجریه یک دولت تازه کار است که کمتر از شش ماه از عمرش می گذرد. ما انتظار نداشتیم دولت فعلی نیجریه دست به چنین واقعه هولناکی بزند اما الان متوجه شده ایم که انجام این حادثه بواسطه ارتباط و تامین مالی صورت گرفته است که عربستان سعودی به دولت فعلی نیجریه اعطا نموده است.

 طی چند روز گذشته اخباری مبنی بر کشف چند گور دسته جمعی در نیجریه منتشر گردید. آیا کشف این گورهای دسته جمعی پس از حادثه کشتار شیعیان صحت دارد؟

شعیب: بله این موضوع کاملا صحت دارد و برخی از این گورهای دسته جمعی با سیصد کشته و قربانی اخیرا کشف شده است. این گورهای دسته جمعی علاوه بر تعداد قربانیانی می باشد که مخالفان و دشمنان پس از کشته شدن اقدام به سوزاندن آن ها کرده اند.

واکنش دیگر گروه ها و سایر مردم در نیجریه نسبت به فجایع اخیر چگونه می باشد؟


شعیب: بطور کلی مردم نیجریه همراهی و همدردی بسیاری را با شیعیان پس از حوادث اخیر داشتند. در میان مردم هموطنان مسیحی ما بیشترین ابراز همدردی را با ما داشتند و صوفیان نیجریه نیز با شیعیان همراهی کردند. در رسانه ها و تلوزیون ها هم مردم پیام های همدردی خود را با شیعیان اعلام می کردند.

 با توجه به عمق فاجعه آیا شما پیگیری های داخلی و بین المللی را نیز در دستور کار دارید؟

شعیب: با توجه به اینکه مجامع حقوقی بین المللی بیشتر تحت نفوذ لابی های غربی و صهیونیستی می باشد ما ترجیح می دهیم از طریق مجامع قضایی داخلی در نیجریه پیگیری حقوقی حادثه اخیر را داشته باشیم، چون خود شیخ نیز دارای مقبولیت و مشروعیت گسترده ای در میان دستگاه های قضایی نیجریه می باشد و بسیاری از مقامات قضایی نیجریه احترام زیادی را برای شخصیت شیخ قائل هستند، لذا برای ما پیگیری حقوقی حادثه در مجامع قضایی نیجریه نسبت به مجامع و موسسات بین المللی ارجحیت دارد. حال ممکن است برخی فعلان نیجریه ای خود شخصا اقدام به پیگیری حقوقی حادثه در مجامع بین المللی نمایند .

 اتهاماتی که در ارتباط با غیرقانونی بودن فعالیت شیعیان در نیجریه از جانب برخی مخالفان عنوان شده است تا چه اندازه می تواند قابل تائید باشد؟

شعیب: برخی فرماندهان نظامی در نیجریه اخیرا گفته اند که فعالیت مسلمانان در حسینیه بقیه الله نیجریه غیر قانونی است، در حالی که این صحبت درستی نیست. شیعیان نیجریه در حال حاضر بیش از چهل سال است که بطور قانونی در حال فعالیت می باشند. خرید زمین و احداث حسینیه کاملا قانونی بوده است چون غیرممکن است در آن جا شما بتوانید مثلا در ۱۰۰۰ متر زمین بصورت غیرقانونی ساخت و ساز کنید. اصلا این شعار خود شیخ است که همه فعالیت های ما باید قانونی و مشروع باشد. خود شیخ همیشه می گفت حتی خرید یک میوه باید از یک محل مشخص و با فاکتور باشد. رویه شیخ همیشه مسالمت آمیز و دفع خشونت بوده است. علت این که شیخ در حال حاضر این همه طرفدار دارد همین رویه مسالمت آمیز و آرام شیخ در نیجریه بوده است. اینکه در مدت کمتر از بیست سال شیعیان نیجریه به چندین ملیون می رسد چیزی جز سلوک رفتاری شیخ که متاثر از ائمه بزرگوار می باشد، نبوده است. در مواردی که درگیری میان مسلمانان و مسیحیان رخ داده است، آن جا که مسیحیان برحق بوده اند شیخ طرفداری از مسیحیان را کرده است و همین باعث شده علاوه بر اهل سنت بسیاری از مسیحیان نیز در نیجریه به تشیع گرایش پیدا کنند. در موارد بسیاری شیخ از بسیاری از خون ریزی ها جلوگیری کرده است با وجودی که سال گذشته سه فرزند خود را در حمله ارتش نیجریه از دست داد اما اعلام کرد این شهدا در برابر شهدای کربلا کار بزرگی نیست. بنابراین رفتار شیخ عامل بزرگ جذب بسیاری از مردم در نیجریه به تشیع و نگرانی فزاینده گروه های وهابی و صهیونیستی از رشد شیعیان در نیجریه می باشد.

منبع:تسنیم

تشکیل هسته اولیه لشکر فاطمیون با ۲۵ نفر

اولین روزهای تابستان امسال بود که به سراغ سید ابراهیم رفتیم. او فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون بود و آن روزها تازه از سوریه برگشته بود.

سید ابراهیم با تهیه مدارک هویتی افغانستانی و یادگیری فارسی دری، خود را در دل لشکر فاطمیون جای کرده بود. او که می‌گفت با یک دست لباس و یک جفت دمپایی به سوریه رفته، بعد از مدتی نشان داد می‌تواند فرمانده باشد و شده بود فرمانده‌ گردان.

ساعتی با او به گفت‌وگو نشستیم و از تشکیل لشکر فاطمیون و عملیات‌های بچه‌های افغانستانی در سوریه گفت.

اسم‌اش «مصطفی صدرزاده» بود، اما ما برای اینکه هویت‌اش فاش نشود مجبور بودیم از اسم جهادی‌اش «سید ابراهیم» استفاده کنیم.

سه روز پیش، در تاسوعای حسینی بود که خبر دادند سید ابراهیم هم شهید شد. خبر برای ما که او را می‌شناخیتم و تا امروز با او دور و نزدیک در ارتباط بودیم، سخت و باورنکردنی بود. اما باید می‌پذیرفتیم سید ابراهیم زمینی نیست...

متن زیر حاصل گفت‌وگوی دفاع پرس با مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم است که به مناسبت شهادت این شهید بزرگوار بازنشر می‌شود.

***

سپاه محمد (ص)، اولین هسته تیپ فاطمیون
 
هسته‌ی اولیه‌ی شکل‌گیری تیپ فاطمیون، تعدادی از بچه‌های افغانستانی بودند که به آن‌ها سپاه محمد(ص) می‌گفتند. این گروه در افغانستان علیه شوروی می‌جنگیدند و نیروهایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران نیز حمایت می‌کردند و به‌نوعی نیروهای امام خمینی(ره) محسوب می‌شدند و در جنگ با طالبان نیز حضور داشتند.

سپاهیان محمد(ص) در دوره‌های مختلف از نظر تعداد اعضا در نوسان بودند و کم‌ و زیاد می‌شدند. این‌ها به شدت مرید امام خمینی(ره) بودند. حتی یکی از رزمنده‌ها به خاطر اینکه بتواند در جنگ تحمیلی شرکت کند، شناسنامه ایرانی گرفته بود. زمانی که آمریکا در افغانستان مستقر شد، گروه از هم پاشید و بسیاری از رزمنده‌ها مقیم ایران شدند؛ چون دولت افغانستان آن‌ها را بازداشت می‌کرد و سرویس‌های جاسوسی آمریکا به دنبال‌شان بودند.

 


شهید حسین بادپا و شهید مصطفی صدرزاده

زمانی که بحث سوریه پیش آمد از جمهوری اسلامی تقاضا کردند که کمک کند تا در جنگ شرکت کنند. این تقاضا را حاج آقا علوی و شهید ابوحامد(فرمانده تیپ فاطمیون) مطرح کردند. انقلاب اسلامی هم که همیشه و همه‌جا حامی گروه‌های مقاومت است، از تشکیل گروه فاطمیون حمایت کرد.

هسته اولیه تیپ فاطمیون با ۲۵ نفر شکل گرفت و این‌ها اولین نیروهایی بودند که به سوریه رفتند. اوایل با گروه‌های عراقی کتائب سیدالشهدا و دیگر گروه‌ها کار می‌کردند و به عنوان دسته کوچکی در کنار آن‌ها قرار می‌گرفتند. کم‌کم راه باز شد و هربار که شهیدی از بچه‌های افغانستانی را برای تشییع به ایران و افغانستان می‌آوردند، موجی از شیعیان افغانستان برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفتند.
 
شهید کلانی، شهید بشیر و شهید مرادی از اولین شهدایی بودند که پیکرشان بازگشت. کم‌کم جمعیت زیادی برای رفتن به سوریه ثبت‌نام کردند تا اینکه تعدادشان از ۲۵ نفر به ۵۰، ۶۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و چند هزار نفر رسید.

 
تیپی که به لشکر تبدیل شد
 
نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام شهادت حضرت زهرا(س) شکل گرفت. همچنین بچه‌ها می‌گفتند چون حضرت زهرا(س) غریب بود و در غربت شهید شد و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام فاطمیون برازنده است. همه رزمنده‌های تیپ افغانستانی هستند؛ عده‌ای از خود افغانستان و عده‌ای هم از افغانستانی‌های مقیم سوریه هستند. افغانستانی‌های مقیم سوریه در همان اطراف زینبیه زندگی می‌کردند و جمعیتی در حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر داشتند که بعد از حمله تکفیری‌ها، چیزی حدود ۵ هزار نفر ماندند و از حرم دفاع کردند.

یک عده از افغانستانی‌ها هم با حزب‌الله کار می‌کنند، ولی غالباً با تیپ فاطمیون هستند. به‌دلیل تعداد زیاد نیروها، مدتی است تیپ به لشکر تبدیل شده و تیپ‌های لشکر در شهرهای مختلف مستقر شده‌اند؛ روز به روز نیز در حال گسترش هستند و موج جمعیت به آن‌ها می‌پیوندد.


فرزند شهید بادپا، شهید مصطفی صدرزاده و فرزند شهید جمالی

به خاطر بلد نبودن زبان نزدیک بود جانمان را از دست بدهیم
 
اوایل که به سوریه آمده بودیم ارتباط‌گیری بسیار سخت بود. بعضی مواقع به‌دلیل بلد نبودن زبان نزدیک بود جان‌مان را از دست بدهیم. یک شب از توی سنگر سوری‌ها بیرون رفتم. پشتمان باغ زیتون بود و ۵۰ متر جلوتر از سنگر دشمن قرار داشت. آمدم عقب و می‌خواستم برگردم به سنگر که یک‌باره کسی از سنگر داد زد مین! گفتم مین؟! یعنی چه‌طور می‌شود در عرض چند دقیقه مین گذاشته باشند. دوباره یک قدم آمدم جلوتر که دیدم با عصبانیت می‌گوید مییین! تعجب کرده بودم که چطور ممکن است. مگر هم‌چین چیزی می‌شود. باز با صدای بلند داد زد: مین! چراغ قوه کوچکی که داشتم را روشن کردم شروع کرد به تیراندازی. سریع روی زمین خوابیدم. آن نفر با داد حرف می‌زد و منم با داد جواب می‌دادم. هرچه می‌گفتیم حرف هم را نمی‌فهمیدیم تا اینکه یکی از نیروهای حزب‌الله که کمی فارسی بلد بود مرا شناخت. بعد فهمیدم «مین» یعنی تو که هستی که در زبان عامیانه این‌طور گفته می‌شود.

نیروهای ایرانی که زخمی می‌شدند هم خیلی مظلوم بودند. در بیمارستان نمی‌توانستند ارتباط بگیرند یا اینکه نمی‌دانستند چطور هزینه بیمارستان را پرداخت کنند.
 
اجازه حضور ما را «ابوحامد» داد
 
محرم دو سال پیش بود. ما ۲۴ ـ ۴۸ کار می‌کردیم. یعنی ۲۴ ساعت با ارتش بودیم و ۴۸ ساعت با نیروهای حزب‌الله. تقریباً هر روزمان پر بود تا اینکه به ایام محرم رسیدیم. ۷ محرم بود و ما هیچ هیئتی نرفته بودم. از نیروهای سوری و حزب‌الله اجازه گرفتیم که به هیئت برویم. پرس‌وجو کردیم که هیئت فارسی‌زبانان کجاست. گفتند یک هیئت در یکی از مناطق دمشق هست. رفتیم در مجلس نشستیم. همین‌طور که سخنران صحبت می‌کرد دیدیم جمعیتی با لباس نظامی که همه افغانستانی هستند وارد هیئت شدند.

 

 هیئت که تمام شد و سفره غذا را پهن کردند دیدیم به ظاهر اهالی افغانستانی هستند، ولی یکی با لهجه قمی، یکی با لهجه تهرانی یکی با لهجه مشهدی صحبت می‌کند. چون افغانستانی‌های مقیم سوریه با لهجه غلیظ عربی حرف می‌زنند و ما و آن‌ها هیچ کدام زبان هم نمی‌فهمیم، اما این دسته این‌طور نبودند.

کمی صحبت کردیم و گرم گرفتیم. ازشان خواهش کردیم که کاری کنید ما هم با شما باشیم. گفتند ایرانی‌ها اجازه ندارند توی گروه ما باشند، چون بنا نیست نیرویی از ایران در جنگ سوریه حضور داشته باشد. خیلی اصرار کردیم. یکی گفت می‌دانی من که هستم که این‌طور اصرار می‌کنی؟ گفتیم نه. گفت من مسئول حفاظت هستم. زدیم توی سر خودمان! چون کار حفاظت همین بود که اگر ایرانی داخل گروه می‌شد، او را بیرون می‌کردند و به شدت در این موضوع سخت‌گیری داشتند. نمی‌دانم چه‌طور شد و خدا به دلش انداخت و با «ابوحامد» صحبت کرد.

ابوحامد می‌گفت اگر شما شهید یا زخمی شدید چه کاری کنیم؟ گفتم اگر شهید شدیم ما را ول کنید و بروید. به زخمی‌های ما هم کاری نداشته باشید. فقط اجازه دهید در عملیات‌ها با شما باشیم.
 
برای عضویت در تیپ فاطمیون زبان افغانستانی یاد گرفتیم
 
اولین عملیاتی که با تیپ فاطمیون همراه شدیم عملیات حجیره پشت حرم حضرت زینب(س) بود. عملیات بسیار خوبی بود و توانستیم پشت حرم را آزاد کنیم. روز تاسوعای دو سال پیش این عملیات انجام شد و ما هم توانستیم جزوی از تیپ فاطمیون باشیم.

۷۰ روز با نیروهای تیپ در منطقه بودیم. مدتی می‌شد که در منطقه حضور داشتیم و عملیاتی هم نبود؛ برای همین تصمیم گرفتیم به ایران برگردیم. با نیروهای تیپ صحبت کردیم که برای بازگشت دوباره به سوریه مشکلی برای حضور در تیپ نداشته باشیم. به‌محض اینکه به ایران برگشتیم مدتی کارهای مجروحیت یکی از دوستان را انجام دادیم. بعد که خواستیم از کانال نیروهای فاطمیون به سوریه برگردیم، دیدیم اجازه نمی‌دهند. به هر ترتیب ظاهرمان را تغییر دادیم، شناسنامه افغانستانی گرفتیم، زبان کار کردیم و دوباره عضو تیپ شدیم.

این پروسه نزدیک به دو ماه طول کشید. فقط یک ماه زبان کار کردیم. لهجه‌ای که گرفته بودیم شبیه به سنی‌های افغانستان شده بود، برای همین شک کرده بودند از نیروهای نفوذی هستیم. مرتب ما را به حفاظت می‌بردند. خیلی سختی کشیدیم تا اینکه ما را پذیرفتند.
 
هیچ گردان و دسته نظامی ایرانی در سوریه نیست

در حال حاضر وضعیت خوبی در سوریه وجود دارد. اگر بگوییم ۵۰ درصد کشور دست نیروهای تکفیری است و ۵۰ درصد دست نیروهای ما؛ نکته‌ی مثبتی که این وسط وجود دارد این است که نیروهای ما همه یکی و متحد هستند؛ اما قسمتی که دست نیروهای دشمن است بین گروه‌های مختلف مانند جیش الحر، النصره، داعش و غیره درگیری است.

نکته مهم دیگر در درگیری‌های سوریه این است که هیچ گردان و دستهٔ نظامی از ایران در سوریه نیست. ایران تنها حضور مستشاری دارد و کمک کرده تا سوری‌ها نیروهای دفاع وطنی داشته باشند. دفاع وطنی هم سعی کرده است تا روی اعتقادات و اخلاق بچه‌ها کار کند. این همان چیزی است که سید حسن نصرالله نیز در سخنرانی‌های خود به آن اشاره کرده و گفته اگر سراسر سوریه را بگردید ۵۰ نفر ایرانی را پیدا نمی‌کنید.
 
مقاومت دیگری کنار اسرائیل شکل گرفته است
 
امروز موضوع مقاومت همان‌گونه که در لبنان زنده شد در سوریه نیز زنده شده است. این‌چنین گروهی که متکی به خود است نیز در سوریه نیز شک+ل‌ گرفته است. گروهی قوی و اسرائیل‌ستیز بغل گوش رژیم صهیونیستی شکل گرفته و این از برکات جنگ است.
 
برکت دیگری که این جنگ داشت این است که بسیاری از علوی‌های سوریه، از لحاظ اعتقادی به شیعیان دوازده امامی نزدیک شوند. نکته دیگر هم اینکه بسیاری از نیروهای سوری و دفاع وطنی که اهل نماز نبودند نمازخوان شدند. نفوذ ایران سلاح و تکاور و کوماندوها نیست، نفوذ ایران نفوذ روحی بوده است.

یکی از فرماندهان سوری با گریه به یکی از فرماندهان ما می‌گفت ما از شما خیلی چیزها یاد گرفتیم؛ اینکه در خط مقدم با نیروهایمان باشیم، با نیروها غذا بخوریم، کنارشان باشیم؛ ما این‌ها را بلد نبودیم.


شهید بادپا، شهید نادر حمید و شهید مصطفی صدرزاده

سیستم نظامی خاصی در سوریه هست، شاید یک سرباز بالاتر از گروهبان را در سیستم ارتشی سوریه نمی‌دید. وقتی سوری‌ها نیروهای ما را دیدند گفتند ما را با ارتش نگذارید می‌خواهیم با شما باشیم. ما به این‌ها می‌گفتیم سوری‌هایی که نَفَسِ پاسداری خورده‌اند. دلشان می‌خواست پاسدارها بالا سرشان باشند ولی ایران محدودیت داشت. واقعاً عاشق بچه‌های ایرانی شده بودند.

فرماندهی میدان نبرد از روی موتور

از صمیمی ترین رفقایم که شهید شدند، حسن قاسمی از بسیجی‌هایی بود که خودش را به سوریه رساند. در حلب منطقه لیرمون حی الزهرا شهید شد، رزمنده‌ای عجیب دلاور بود که بسیار زیبا و معصومانه به شهادت رسید.

در سوریه باهم آشنا شدیم. منطقه‌ای در سوریه در دست بچه‌های فاطمیون بود. جناح چپ و راست را فاطمیون گرفته بودند و قسمت وسط منطقه را به دست نیروهای سوری دادند و ۲۰ نفر از نیروهای فاطمیون را عقب اینها گذاشتند تا در صورت درگیری به نیروهای سوری کمک کنند.

اتفاقی که افتاد این بود که حمله‌ای سنگین در یکی از جناح‌ها صورت گرفت. با شهید قاسمی موتوری داشتیم خودمان را سریع به محل درگیری رساندیم. اوضاع که آرام شد و بعد خبر دادند در جناح دیگر درگیری شده رفتیم آنجا و شهید قاسمی شروع کرد به تیربار زدن و دشمن را زمین گیر کرد. دشمن از این دو ناحیه که دست فاطمیون بود نتوانست نفوذ کند برای همین به وسط حمله کرد جایی که ارتش قرار داشت. یک دیده بان تک‌تیرانداز گذاشته بودیم که اگر اتفاقی افتاد، خبر دهد. به من بی سیم زدند و خبر دادند اینجا حمله شده. ساختمانی که دست سوریه‌ای‌ها بود سقوط کرد و به دست دشمن افتاد. داوطلب خواستیم تا به ساختمان حمله کنیم و آن را پس بگیریم. با فرماندهان هم هماهنگ کردیم. تا گفتیم چه کسی داوطلب است، حسن قاسمی آمد.

به نیت ۸ نفرمان نام عملیات را "علی بن موسی الرضا" گذاشت

۶ نفر دیگر هم آمدند. مجموعا ۸ نفر شدیم. همین که حرکت می‌کردیم به حسن اشاره کردم که ببیند ۸ نفر هستیم. حسن بچه مشهد و خادم علی بن موسی الرضا(ع)  بود و ارادت خاصی با امام رضا(ع) داشت. می‌گفت از زمانی که به سن تکلیف رسیده است تا پیش از اینکه به سوریه بیاید زیارت شب‌های جمعه‌ی حرم او ترک نشده است. همین که فهمید ۸ نفریم گفت اسم عملیات را علی بن موسی الرضا(ع) می‌گذاریم. یا امام رضا(ع) گویان وارد ساختمان شدیم، همکف را پاکسازی کردیم و وارد طبقه یکم شدیم.


آرام آرام وارد شدیم طوری که بین ما و داعشی تنها یک فضای خالی بین دو دیوار بود. داعشی‌ها گفتند "مین" این دفعه بلد بودم چه بگویم. اشاره دادم بچه‌ها بچسبند به دیوار به حسن اشاره کردم تا نارنجکی را آماده کند. نارنجک را به من نداد کنار دیوار ایستاد و آن را سمت دشمن انداخت و فریاد زد نحن شیعه علی بن ابی طالب(ع) و نارنجک منفجر و درگیری شروع شد. مدام تیراندازی می‌کردند و ماهم مقاومت می‌کردیم.

دشمن مدام ما را قوم مشرک و مجوس صدا می‌زد و حسن هم با حالتی معنوی شروع کرد به جواب دادن که نحن ابناء فاطمه(س) (ما فرزندان فاطمه زهرای رسول الله‌ایم(ص))، یا ابالفضل و یا حسین(ع) می‌گفتیم و حمله می‌کردیم. نارنجکی انداختند و من مجروح شدم.

حسن تنها شده بود. من و دوستم مجروح شدیم. نیم ساعت همینطور نارنجک رد و بدل شد. در دیوار ساختمان رو به بیرون شکاف ایجاد کرده بودند و مدام نیروی به آنان ملحق می‌شد.

حسن قاسمی رجز می‌خواند و نارنجک می‌انداخت. یک دفعه اسلحه را زمین انداخت و دو نارنجک به دست گرفت و گفت می‌روم کار را تمام کنم. گفتم پس جوری نارنجک‌ها را پرت کن که کار تمام شود. به سمت فضای خالی بین ما و داعشی‌ها می‌رفت که یهو برگشت، دیدم چیزی زیر لب می‌خواند. فکر کردم ترسیده گفتم حسن کار را به من بده، گفت تو که مجروح شدی. نگو داشت آخرین ذکرها را زیر لب می‌گفت. همین که رفت صدای تیراندازی آمد. دست و پایم شل شد.

می‌دانستم حسن اسلحه نداشت. بعد صدای انفجار آمد. با گریه رفتم و هر جور شد خودم را رساندم و حسن را صدا زدم. یکی دیگر از بچه‌ها به کمک آمد و حسن را گرفت. معلوم شد نارنجک حسن اثر کرده چرا که دیگر تکفیری‌ها تیراندازی نمی‌کردند. حسن را برگرداندیم عقب. از من هم خون زیادی رفته بود. ما را به بیمارستان بردند. شب جمعه این اتفاق افتاد و روز جمعه ساعت ۱۰ صبح حسن شهید شد.

جالب این بود زمانی که ترکش‌های بدنم را شمردم ۸ تا بود. قربانی این عملیات هم همین یک نفر خادم علی بن موسی الرضا(ع) بود. پیکرش را به ایران که آوردند در خواجه ربیع دفن کرد و تنها شهید مدافع حرمی است که در خواجه ربیع دفن شد.


وهابی‌ها بفهمند پاکستانی در سوریه است خانواده‌اش را می‌کشند

دلیل اینکه پیکر شهدا دیر به کشور برمی‌گردد این است که بعضی جنازه‌ها می‌ماند، بعضی شناسایی نمی‌شوند، بعضی ها در ایران می‌ماند تا خانواده‌ها از افغانستان بیایند.

در سوریه به غیر از فاطمیون گروه دیگری به نام زینبیون داریم که اهل پاکستان هستند. زینبیون از خود پاکستان و اکثرا از منطقه پاراچنار می‌آیند و جالب است آنها در پاراچنار هم در جنگ هستند و اگر وهابی‌ها بفهمند کسی از اعضای خانواده در سوریه است کل خانواده را می‌کشند؛ ولی با این حال به سوریه می‌آیند و می‌جنگند.

فرزندم زمانی به دنیا آمد که در بیمارستان بستری بودم

آخرین باری که به ایران آمدم ماه نهم بارداری همسرم بود. بچه‌ام زمانی به دنیا آمد که من به دلیل مجروحیت طبقه بالای بیمارستان بستری بودم. خانمم نیز طبقه پایین بیمارستان. چیزهایی انسان در آنجا می‌بیند و به حدی عاشق حرم می‌شود که نمی تواند از آنجا دل بکند. به قول حضرت آقا کسانی که در سوریه شهید می‌شوند گویی روز عاشورا با اباعبدالله(ع) شهید شده‌اند.

یاسین، شهید سوری که در دامان اباعبدالله جای گرفت

روزی در حرم حضرت رقیه نشسته بودیم. ابویاسین مانیتورینگ حرم حضرت رقیه(س) است و پسرش از اعضای حزب الله بود که مدتی پیش شهید شد. عکس پسرش را در گوشی تلفن همراهش  را نشان‌مان داد. گفتم کمی از یاسین که شهید شده است تعریف کن. فضای خوبی بود شروع کرد به تعریف کردن و گریه کردن. گفت یک هفته قبل شهادت، یاسین پیشم آمد و گفت که خواب امام زمان(غج) را دیده‌ام. امام زمان لیستی در دست داشت که نام من هم جزو لیست بود. برایم دعا کن تا شهید شوم و این  لیست، لیست شهدا باشد. من هم برایش دعا کردم.

پدرش با گریه می‌گفت: یک هفته بعد شبی خواب دیدم آقا امام حسین(ع) سر یاسین را روی پایش گذاشته و او را می‌بوسد و با جام زیبایی به او آب می‌دهد. با گریه از خواب بیدار شدم تا نماز صبح صبر کردم. نماز صبح را خواندم و دیگر خوابم نبرد تا اینکه ساعت حدودا ۹ صبح که تلفن زنگ زد و خبر شهادت یاسین را دادند. درست همان جایی که امام بوسیده بود، تیر اصابت کرده بود.

رزمنده ۸۵ ساله عضو فاطمیون

در لشکر فاطمیون از ۱۵ ساله تا ۸۵ ساله با دشمن تکفیری می‌جنگند. در عملیات آخر رزمنده‌ای ۸۵ ساله داشتیم که اصرار می‌کرد مرا به جلو ببرید. بعضی‌ها دانشجو هستند مثل شهید رضایی یا شهید بخشی که فوق لیسانس دارند. همه قشری در بین بچه‌ها دیده می‌شود. همچون دفاع مقدس ما، راه امام هنوز ادامه دارد.

من هربار می‌خواهم به سوریه بروم به بهانه خریدن نان و با دمپایی از خانه بیرون می‌زنم و برنمی‌گردم. گاهی همسرم ناراحت می‌شود. واقعا سختی‌ها را این‌ها می‌کشند که با بچه‌ای کوچک و حرف‌های مردم می‌سازند.

رزمنده سنی که روز تاسوعا شیعه و در روز عاشورا شهید شد

از شهید صابری هرچه بگویم کم گفته‌ام. بسیار با محبت بود. به فقیرها محبت می‌کرد، برای بچه‌ها خوراکی می‌خرید، با مردم سلام علیک می‌کرد. هربار می آمد بچه‌های کوچک دورش جمع می‌شدند.

رزمنده‌ی سنی داشتیم که روز تاسوعا در حرم شیعه شد و در روز عاشورا شهید شد. اسم جهادیش "سید علی"  بود اسمش را بچه‌ها علی گذاشته بودند و سید هم صدایش می‌کردند. همه رزمنده‌ها را به اسم جهادیشان می‌شناسیم؛ به این دلیل که شناسایی نشوند. مخصوصا برای بچه‌های فاطمیون خطرناک است. چرا که چند تن از خانواده‌های فاطمیون را ترور کرده‌اند. حتی زنگ زدند و تهدید کرده‌اند که به بچه‌هایتان اجازه ندهید برای جنگ بروند.

بچه‌های فاطمیون بسیار غریب و خاص‌اند و بسیار هم مورد عنایت حضرت زهرا(س) هستند.

 

رزمنده‌های افغانستانی از برخورد ایرانی‌ها گله دارند

بسیاری از بچه‌های فاطمیون از رفتار ایرانی‌ها ناراحت هستند. واقعا هم اگر نگاه کنیم برخورد ما با بچه‌های افغانستان خوب نبوده است. عموم مردم برخورد خوبی با آن‌ها ندارند و فکر می‌کنند همگی کارگر هستند.

عملیات خیبر۹ نام نیروهای فاطمیون را سر زبان‌ها انداخت

در عملیات خیبر ۹ من هنوز وارد تیپ فاطمیون نشده بودم و جزو نیروهای عراق بودم. خیبر ۹ به این شکل بود که بچه‌های سوری و ملیت‌های مختلف بودند. جلوی خط حمله بچه‌های فاطمیون بودند. عقبی‌ها عقب‌نشینی  کرده بودند اما فاطمیون همچنان ایستاده بود. از همه طرف محاصره شده بودند. همین عملیات هم تیپ فاطمیون را معروف کرد.

ما هم اسم فاطمیون را در خیبر ۹ شنیدیم که نیروهای شیعه از افغانستان آمده‌اند. یک رزمنده‌ای به نام ابوسجاد شهدا را با فرغون عقب منتقل می‌کرد. نیروهای فاطمیون با ۲۲ نفر در این منطقه جانانه ایستاد

محبت رزمنده فاطمیونی به اسیر داعشی

یکی از رزمنده‌ها از شهادت بچه‌ها خیلی ناراحت می‌شد، می‌گفت اگر داعشی‌ها را بگیرم سرشان را می‌برم. در یکی از عملیات‌ها یکی از داعشی‌ها را به اسارت گرفتیم. چیزی نگفتم و اجازه دادم هرکار می‌خواهد بکند تا ببینم واقعا این کار را می‌کند و دلش را دارد یا نه. یه نگاه به اسیر کرد بعد سهمیه غذایش را به او داد. سیگار داد و آب هم داد. گفتم پس چرا سرش را نبریدی؟ گفت نه، سنت حضرت علی(ع) نیست که اسیر را اذیت کنیم.

در زینبیه، یک قصاب سوری مغازه دارد. یکبار یکی از بچه‌ها گفت برویم این مغازه کار دارم. پول کمی که گاهی به عنوان تشویقی به بچه‌ها می‌دهند را به قصاب داد و گفت اضافه گوشت‌هایت را به اندازه این پول به سگ‌هایی که می‌آیند اینجا و گرسنه هستند بده. قصاب بغض کرد و گفت این کار فقط از امیرالمومنین(ع) و محبان او بر می‌آید. با اینکه بچه‌ها آنجا مشکل مالی دارند ولی او پولش را برای غذای سگ‌های ولگرد دور حرم داده بود.

پیام‌هایی به خاطر شجاعت شیرمردان فاطمیون

ارتفاع «کسب» در مرز ترکیه حدود ۲ هزار متر ارتفاع داشت و به دست نیروهای داعش افتاده بود. حزب‌الله گفته بود گرفتن این منطقه کار ما نیست چون منطقه مرتفع و دشمن دید کامل دارد. کاری که حزب‌الله بگوید کار من نیست، هیچ کس دیگر توان انجام آن را ندارد. ارتش سوریه هم گفته بود ما نمی‌توانیم؛ اما بچه‌های فاطمیون قبول کردند عملیاتی را در این منطقه انجام دهند.

ابتدای عملیات شکست خوردیم و حتی سه شهیدمان را هم در آن منطقه جا گذاشتیم. فضای سنگینی ایجاد شده بود. نیروها بعد از عقب‌نشینی به دلیل شهدایی که جا گذاشتند با بغض به کوه نگاه می‌کردند. شهدایی که اسطوره‌های افغانستان بودند مثل شهید جاوید که دوره‌های تکاوری دیده و واقعا اعجوبه‌ای بود، یک تیر از چپ، یکی از راست یکی از وسط می‌زد و به جلو می‌رفت. هنوز هم گاهی که به او فکر می‌کنم به خاطر نبودنش غبطه می‌خورم. کسی به عقب‌نشینی فکر نمی‌کرد.

مرحله‌ی دوم عملیات را آغاز کردیم. به واقع اوج قدرت فاطمیون را یکی در دفاع تل قرین و دوم در حمله کسب دیدم. چنان بچه‌ها رسیدند بالای کوه که دشمن را غافلگیر کردند. نفر اولی که از داعشی‌ها تیر می‌خورد یکی از چپ یکی از راست نارنجک را در سنگر می‌انداختند. این عملیات آنقدر بزرگ بود که سید حسن نصرالله بعد از این عملیات پیام داد که دست نیروهای فاطمیون را می‌بوسم و حاج قاسم پیام داده بود دست و پای این رزمنده‌ها را می‌بوسم. دشمن هرچه سعی کرد منطقه را پس بگیرد نمی‌توانست. همان شب حمله کرد و تلفات سنگینی هم داد، اما نتوانست کوه را پس بگیرد.

داعشی‌ها نماز شب می‌خوانند

یک‌بار اسیری گرفتیم که اهل پاکستان و آموزش دیده توسط عربستان بود و از راه ترکیه به سوریه آمده بود. واقعا به اینکه اگر شیعه را بکشند به بهشت می‌روند اعتقاد و ایمان داشت. البته آدم‌هایشان مختلف است اما این اسیری که ما گرفتیم واقعا اعتقاد قوی داشت. درست مثل خوارج هستند قرآن، نماز و نماز شب می‌خوانند و برخی‌هایشان حتی حافظ قرآن هستند ولی از آن طرف سر بچه ۶ ماهه را هم می‌برند.

البته در میان نیروهای دشمن جیش الحری‌ها به شعائر دینی اهمیت نمی‌دهند. آن‌ها نیروهای سکولار هستند که در اسرائیل و اردن تعلیم می‌بینند. ولی سر شبکه‌‌ی همه‌ی این‌ها یکی هستند و هزینه و بودجه را چند خانواده صهیونیست می‌دهند. بعضا زیر شاخه‌ها باهم مجادله دارند ولی سرشاخه یکی است. حتی نیروهای خودشان هم نمی‌دانند از طرف اسرائیل حمایت می‌شوند.

کودکی که زیر بمباران سعودیها، دفن شد

کودکی که زیر بمباران سعودیها، دفن شد

 

روزه روز عاشورا، سنت پیامبر یا بدعت بنی امیه؟

یکی از موضوعاتی كه در رابطه با عاشورای حسینی از ناحیه وهابیت و عالمان دینی آل سعود در عربستان ترویج می شود،  قضیه روزه گرفتن روز عاشورا به پیروی از سیره بنی امیه و به شكرانه شهادت امام حسین و یاران آن حضرت و اظهار سرور و خوشحالی در دهم ماه محرم، می باشد. در این مقاله، به ریشه های این بدعت و تناقضات روزه عاشورا، پاسخ خواهیم گفت.

 

روزه روز عاشورا، سنت پیامبر یا بدعت بنی امیه؟

 

دیدگاه اهل سنت درباره روزه عاشورا

 

با بررسی روایات موجود در منابع اهل سنت، به تعارض آشکار میان این روایات و وجود اضطراب و خدشه در متن بعضی از آنها بر می خوریم؛ در حالیکه بعضی از این روایات بر روزه این روز تاکید می کنند بعضی دیگر خلاف این را ثابت می کنند. اکنون، به برخی از روایات اهل سنت، در باب روزه عاشورا، اشاره میشود:

 

روزه عاشورا و تبعیت پیامبر از اهل جاهلیت

 

 

از طرف دیگر در بعضی از روایات اهل سنت، آمده است که اهل جاهلیت، عاشورا را روزه می گرفتند و پیامبر نیز به تبع آنها آن روز را روزه گرفت! عَنْ عَایشَةَ رضی الله عنها قَالَتْ: كَانَ یوْمُ عَاشُورَاءَ تَصُومُهُ قُرَیشٌ فِی الْجَاهِلِیةِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یصُومُهُ. (صحیح البخاری، ج ۲، ص ۲۵۰) عایشه میگوید: روز عاشوراء را قریش در جاهلیت روزه میگرفت، و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نیز این روز را روزه میداشت، و زمانی كه حضرت به مدینه آمد هم‌چنان این روز را روزه میداشت و دیگران را نیز امر به روزه مینمود.

 

پیروی پیامبر از یهود در روزه عاشورا

 

و در بعضی دیگر از روایات اهل سنت، آمده که پیامبر فضیلت روزه عاشورا را نمی دانست اما پس از هجرت به مدینه از یهود یاد گرفت و به آن عمل کرد. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضی الله عنه قَالَ قَدِمَ النَّبِی الْمَدِینَةَ. فَرَأَی الْیهُودَ تَصُومُ یوْمَ عَاشُورَاءَ. فَقَالَ «مَا هَذَا». قَالُوا هَذَا یوْمٌ صَالِحٌ. هَذَا یوْمٌ نَجَّی اللَّهُ بَنِی إِسْرَاییلَ مِنْ عَدُوِّهِمْ. فَصَامَهُ مُوسَی. قَالَ «فَأَنَا أَحَقُّ بِمُوسَی مِنْكُمْ». فَصَامَهُ وَأَمَرَ بِصِیامِهِ. (صحیح بخاری، ج ۲، ص ۲۵۱ (. نبی اكرم(ص) به مدینه آمد و یهود را دید كه روز عاشوراء را روزه گرفته‌اند، فرمود: این كار برای چیست؟ گفتند: این روزی فرخنده‌ای است كه در آن بنی إسراییل را خداوند از دست دشمنانش نجات بخشیده است؛ لذا موسی و پیروانش این روز را روزه میدارند. حضرت فرمود: من برای تبعیت از موسی أحق و سزوارتر هستم از این رو حضرت این روز را روزه گرفت و نیز امر فرمود تا این روز را روزه بگیرند. به نظر شما، آیا امکان دارد پیامبر(ص) با آن علم لدنیش حکم مساله ای را نداند و آنرا از اهل کتاب و یهود، بیاموزد و تبعیت کند!؟

 

عمل نکردن پیامبر به حکم روزه عاشورا

 

علاوه بر اینکه، هیثمی از عالمان اهل سنت، در مجمع الزواید از ابو سعید خدری و صحابه پیامبر، روایت میكند:

 

ان رسول الله أمر بصوم عاشوراء وكان لا یصومه. (هیثمی، مجمع الزواید، ج ۳، ص ۱۸۶) رسول خدا به روزه عاشوراء امر میفرمود و حال آن‌كه خود این روز را روزه نمیگرفت!؟

 

یعنی: به گفته روایت هیثمی، اشكال بین و آشكار در روایت صوم روز عاشوراء این است كه چگونه ممكن است رسول خدا به كاری نیك امر كند در حالی كه خود اهل انجام آن نباشد؟!

 

ترک روزه عاشورا بعد از ماه رمضان

 

در بعضی دیگر از احادیث اهل سنت، ذکر شده است که روزه روز عاشورا، بعد از حکم روزه ماه رمضان، ترک و نسخ شد. عَنِ ابْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: صَامَ النَّبِی(ص) عَاشُورَاءَ، وَأَمَرَ بِصِیامِهِ، فَلَمَّا فُرِضَ رَمَضَانُ تُرِكَ.(صحیح البخاری، ج ۲، ص ۲۲۶) قبل از نزول حکم روزه ماه رمضان، روز عاشورا را روزه می گرفتند اما پس از آن، روزه عاشورا ترک شد.

 

بنابراین، همانطور که ملاحظه فرمودید، تعارض مذکور و مطالب عجیب بعضی از این روایات، این احتمال را بسیار تقویت می کند که این روایات از محصولات بنی امیه است و آنها به خاطر سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه این روز را جعل کردند و کم کم این امر به یک سنت و عادت در میان مسلمانان اهل سنت تبدیل شد. و این همان مطلبی است که در زیارت عاشورا آمده است؛ آنجا که میخوانیم: "اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنی امیه"، و نیز آنجا که "هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه".

 

روزه عاشوراء، سنت بنی امیه به شکرانه شهادت امام حسین

 

یكی از موضوعاتی كه در رابطه با عاشورای حسینی از ناحیه وهابیت مطرح بوده است قضیه روزه گرفتن روز عاشورا به پیروی از سیره بنی امیه به شكرانه شهادت حضرت سید الشهداء و یاران آن حضرت و اظهار سرور و خوشحالی در آن روز بوده است. امام صادق علیه السّلام در روایتی می‏فرماید:

 

 إن آل أمیة علیهم لعنة الله ومن أعانهم علی قتل الحسین من أهل الشام، نذروا نذرا إن قتل الحسین علیه السلام وسلم من خرج إلی الحسین علیه السلام وصارت الخلافة فی آل أبی سفیان، أن یتخذوا ذلك الیوم عیدا لهم، وأن یصوموا فیه شكرا. (شیخ طوسی امالی، ص ۶۷۷)

 

بنی امیه لعنه اللَّه علیهم و آن افرادی از اهل شام كه آنان را در كشتن حسین اعانت نمودند، نذر كردند اگر حسین كشته شود و مقام خلافت، نصیب آل ابو سفیان شود روز عاشورا را برای خود عید قرار دهند و آن روز را برای به شكرانه قتل حسین، روزه بگیرند.

 

جشن شادی و عروسی وهابیت در روز عاشورا

بنی امیه به خاطر سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه عاشورا را جعل کردند و کم کم این امر به یک سنت در میان اهل سنت تبدیل شد و تا اینکه در عصر معاصر، بنی امیه زمان، وهابیت آل سعود، نیز بر تجدید این بدعت سییه، اصرار و پافشاری می کنند، در حالیکه بیشتر اهل سنت توجه دارند که روز عاشورا، روز شهادت فرزند پیامبر، امام حسین(ع) و اصحاب ایشان است و شیعیان این روز را عزاداری می کنند. و به اهل بیت رسول اکرم، احترام ویژه ایی قایل هستند و انگیزه ای برای تقدس بخشی به روز عاشورا ندارند. اما وهابیت تکفیری و حاکمان آل سعود،  ادعای تدین و تقدس بیشتری نسبت به سایر مسلمانان دارد از اینرو در مقابل عزای امام حسین، جنبه اموی این موضوع را تقویت می کنند. و به تبعیت از بنی امیه، این روز را روز خوشحالی و شادمانی معرفی می کنند.

 

 

 

تصویر ترویج روز عاشورا، به عنوان روز فرح و شادی

 

روایات جعلی، دست آویز فتوای مفتی عربستان

 

منشاء چنین رفتارها و اقدمات در عصر معاصر از طرف حاکمان آل سعود و وهابیت تکفیری، را باید در احادیث جعلی و ساختگی از طرف بنی امیه، جستجو کرد که به علت قتل و کشتن امام حسین، به ساخت و جعل این احادیث، متوسل شدند تا گناه بزرگ حادثه کربلا، به فراموشی سپرده شود. لکن برخی از مفتی های وهابیون دربار آل سعود، با دستاویز قرار داده این احادیث جعلی، به ترویج عقیده بنی امیه، همت گماشته و همچنان بر احیای این بدعت نادرست، پافشاری می کنند.

 

شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ، مفتی كلّ و رییس هییت علمای بزرگ عربستان و رییس مركز تحقیقات علمی و فتاوای عربستان با صدور بیانیه‌ای و با توجیهی كه در متن آمده، مسلمانان را اینچنین به روزه گرفتن در روز عاشوراء ترغیب مینماید:

 

الریاض وكالة الأنباء السعودیة: وجّه سماحة الشیخ عبد العزیز بن عبد الله آل الشیخ مفتی عام المملكة رییس هییة كبار العلماء وإدارة البحوث العلمیة والإفتاء، الكلمة التالیة فی الترغیب فی صوم یوم عاشوراء ... اما بعد: فقد ثبت عن النبی أنه كان یصوم یوم عاشوراء، ویرغب الناس فی صیامه، لأنه یوم نجی الله فیه موسی وقومه، وأهلك فیه فرعون وقومه، فیستحب لكل مسلم ومسلمة صیام هذا الیوم شكرا لله عز وجل! وهو الیوم العاشر من المحرم. ویستحب أن یصوم قبله یوما أو بعده یوما ... . (کورانی، الانتصار، ج ۹، ص ۳۰۲)

 

تصویر عبد العزیز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطیف آل الشیخ مفتی اعظم وهابیت و وزیر فتوا که خصومت عجیبی با امام حسین، شیعیان دارد. وی که از نسل محمد بن عبدالوهاب موسس وهابیت است، پس از بن باز متصدی این منصب شده و نابینایی اش از جمله ویژگیهایست که از همان ابتدا جلب توجه می کند. وی علاوه بر کوری باطن از ناحیه یک چشم نیز کور می باشد.

 

خبرگزاری عربستان سعودی در بیانیه‏ای از سوی عبد العزیز بن عبدالله بن محمد آل الشیخ، اعلام كرد:

 

... اما بعد؛ از پیامبر روایت شده كه آن حضرت، روز عاشوراء را روزه گرفته و مردم را نیز به روز گرفتن در این روز تشویق و ترغیب می‏نمودند؛ چرا كه عاشوراء روزی است كه خداوند، موسی و قومش را نجات بخشید و فرعون و قومش را هلاك ساخت. از این رو بر هر زن و مرد مسلمانی مستحب است كه روز دهم از ماه محرم را به پاس شكر گزاری از خداوند روزه بدارد و بهتر است كه روز قبل و بعد آن را نیز روزه بدارد ... .

 

وی به این نیز اکتفا نکرده و بارها با موضعگیری ها و اقدمات عملی سعی در ترویج جشن و شادی در روز عاشورا، نموده است. و اخیرا عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان در عاشورای حسینی مراسم ازدواج خویش را برگزار نمود. در این مراسم بسیاری از مفتی ها وهابی سعودی شرکت نموده و این عروسی را به مفتی اعظم و فرزندش تبریک گفتند.

 

تصویر مراسم عروسی مفتی اعظم عربستان و انتشار خبر آن، در یازدهم محرم، فردای روز عروسی

 

پیشگویی امام علی از جعل حدیث توسط بنی امیه

 

محدث قمی به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» برخی از اقدمات بنی امیه که چندین قرن بر مسلمین حکومت کردند را چتین می نویسد: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند. در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت اسلام، معرفی میکردند. آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوایج را مستحب میدانستند، برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساخته‏اند و حتی دعایی هم درباره فضیلت روز عاشورا، درست کرده‏اند که اولش این است: یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا. اینها را ساخته‏اند تا امر مشتبه شود. آنان معتقدند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا این شرف زیاد میشود، مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.

 

شیخ عباس قمی در ادامه می نوسید: شیخ صدوق از میثم تمار به نقل از امام علی، نقل می کند: امام علی، فرمود: در آینده، فرزند پیامبر را به قتل می رسانند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشته‏اند، روز مبارک قرار میدهند! راوی میگوید: به میثم تمار، گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا، روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ماه ذی الحجه پذیرفته شده است. آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، در حالی که در ماه ذی القعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ماه ذی الحجه قرار گرفت. آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ماه ربیع الاول شکافته شده بود. (محدث قمی، مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا)

 

روایات منع روزه در عاشورا

 

و اما در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، احادیث مختلفی درباره روزه عاشورا، نقل شده است که با توجه به مطالب فوق، به راحتی می توان دریافت که برخی روایات فضیلت روزه عاشورا و استحباب روزه این روز در منابع حدیث شیعه، جزو احادیث ساختگی می باشد و یا از باب تقیه صادر شده است.

 

زیرا اهل بیت با ارایه ضابطه معیار تحت این عنوان که روزه روز عاشورا، بدعت بنی امیه است، شیعیان را از وجود احادیث جعلی در منابع حدیثی مسلمانان، اگاه ساختند. به عنوان مثال، می توان به این روایت اشاره کرد که امام صادق(ع) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود، که از روزه عاشورا، نهی می کنند و میفرمایند:

 

یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَی حَوْلَهُ عُرَاةً أَ فَصَوْمٌ یَكُونُ فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ كَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ.

 

روز عاشورا، روزی است كه مصیبت حسین و بر خاك افتادن او میان یارانش، پیش آمد و یارانش نیز برهنه، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه می‏گیرند؟ سوگند به پروردگار كه چنین کاری هرگز، روا نیست.

 

سپس فرمود: فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّكَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ. هر کس این روز را روزه بگیرد یا آن را مبارک بدارد؛ خداوند متعال او را با آل زیاد، محشور می گرداند. (کلینی، کافی، ج ۴، ص ۱۴۷)

 

روزه عاشورا، بدعت بنی امیه

 

همچنین در روایتی، شخصی از امام صادق(ع) راجع به روزه گرفتن در روز عاشوراء سیوال می‏كند حضرت روزه عاشورا را به صراحت روزه عاشورا را بدعت بنی امیه در اسلام، معرفی می نماید و می‏فرماید: ذاك یوم قتل فیه الحسین علیه السلام، فإن كنت شامتا فصم. ثم قال: إن آل أمیة علیهم لعنة الله ومن أعانهم علی قتل الحسین من أهل الشام، نذروا نذرا إن قتل الحسین علیه السلام وسلم من خرج إلی الحسین علیه السلام وصارت الخلافة فی آل أبی سفیان، أن یتخذوا ذلك الیوم عیدا لهم، وأن یصوموا فیه شكرا، ... . (شیخ طوسی، امالی، ص ۶۶۷)

 

 روز عاشورا، روز شهادت امام حسین است. اگر می‏خواهید به حسین شماتت كنید (و از بلایی كه به آنها وارد شده، اظهار خشنودی كنید) در روز عاشورا روزه بگیرید. بنی امیه لعنه اللَّه علیهم و آن افرادی از اهل شام كه آنان را در كشتن حسین اعانت نمودند نذر كردند، اگر حسین كشته شود و اشخاصی كه از آنان بر حسین خروج كرده‏اند سالم بمانند و مقام خلافت نصیب خاندان ابوسفیان شود، روز عاشورا را برای خود عید قرار دهند و آن روز را برای شكرگزاری روزه بگیرند ... .

 

چند نکته: کسب درآمد و روزه تاسوعا

چرا از کسب درآمد مادی، در عاشورا نهی شده است؟

 

فقهای شیعه با الهام از روایات اهل بیت علیهم السّلام چون این روز را روز حزن و اندوه و اقامه عزا در مصیبت حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) می‏دانند از هرگونه عملی كه منافات با اقامه عزا و حزن واندوه، باشد را در این روز به شدت نهی فرموده‌اند و مؤمنین را توصیه فرموده‌اند تا در این روز دست از كار‌های روزمرّه و دنیوی، كشیده و این روز را روز مصیبت و حزن و بكاء خود قرار دهند. از باب نمونه امام رضا(ع) در روایتی میفرمایند:

 

من كان یوم عاشوراء یوم مصیبته وحزنه وبكایه یجعل الله عز وجل یوم القیامة یوم فرحه وسروره وقرت بنا فی الجنان عینه. (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۲۷)

 

كسی كه روز عاشوراء روز مصیبت و حزن و اندوه و گریه او باشد خداوند روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار داده و چشمانش را در بهشت به ما روشن خواهد فرمود.

 

همچنین امام رضا، در باب آداب روز عاشورا، از تهیه و ذخیره مواد غذایی، نیز نهی فرموده اند:

 

... وَ مَنِ ادَّخَرَ إِلَی مَنْزِلِهِ ذَخِیرَهً أَعْقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَی نِفَاقاً فِی قَلْبِهِ إِلَی یَوْمِ یَلْقَاهُ، وَ انْتَزَعَ الْبَرَکَهَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ وُلْدِهِ، وَ شَارَکَهُ الشَّیْطَانُ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ. (کلینی، الکافی، ج ۴، ص ۱۴۷)

 

...کسی که در این روز، برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد.

 

روزه روز تاسوعا نیز نهی شده است

 

علاوه بر حرمت روزه عاشورا، روز تاسوعا (نهم محرم)، نیز در احادیث، نهی شده است. زیرا، تاسوعا، روزی است که امام حسین و اصحابش در کربلا، محاصره شدند.

 

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ، فَقَالَ: تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ، وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ، وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا، وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحُسَیْنَ علیه السلام نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ، بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ ... . (کلینی، الکافی، ج ۴، ص ۱۴۷)

 

از امام صادق(ع) از روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم، فرمود: تاسوعا روزی بود که در آن روز، حسین(ع) و اصحابش(رضی الله عنهم) را در کربلا محاصره کردند، لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نمودند و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل بسیاری لشکر مسرور شدند و حسین بن علی علیه السلام و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد. پس حضرت فرمود: پدرم فدای آن کسی که او را ضعیف شمرده و غریب و تنها گذاشتند ... .

 

سألت أبا عبدالله عن صوم تاسوعاء وعاشوراء من شهر المحرم؟ فقال:. .. ما هو یوم صوم. وما هو إلا یوم حزن ومصیبة دخلت علی أهل السماء وأهل الأرض وجمیع المؤمنین. ویوم فرح وسرور لابن مرجانة وآل زیاد وأهل الشام. غضب الله علیهم وعلی ذریاتهم. (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۶۰)

 

از امام صادق(ع) درباره روزه گرفتن تاسوعاء و عاشورای از ماه محرم سؤال نمودم؟ حضرت فرمود: ... این روز‌ها برای روزه گرفتن نیست، چون این روز‌ها روز حزن و مصیبت أهل آسمان‌ها و أهل زمین و همه مؤمنین است و روز فرح و سرور ابن مرجانه و آل زیاد و أهل شام است، كه غضب خدا بر آنان و ذریه آنان باد.

 

جمع بندی

 

استحباب و سنت بودن روزه عاشورا، همواره مورد توجه وهابیت و آل سعود، بوده است و بر آن تأکید میشود. از طرفی این روز در نزد شیعیان روز حزن و اندوه و شهادت امام حسین، می باشد و در نزد شیعه، روزه آن را نه تنها، سنت و مستحب نمیدانند بلکه آن را بدعت و مکروه میشمارند. شادی و روزه در عاشورای ماه محرم، نه تنها سنت پیامبر، نیست بلکه بدعتی است که از سوی افراد همسو با سیاست‌های بنی امیه در عصر معاصر و توسط حکومت آل سعود در عربستان و وهابیون به عنوان ادامه دهنده راه بین امیه و برای تفرقه افکنی بین امت اسلام، ترویج گردیده است.

 

بعد از بررسی دقیق علمی و تاریخی، دریافتیم که: روزه روز عاشورا، بدعت بوده و شایسته است بلکه واجب است به احترام اسارت و تشنگی خاندان پیامبر، بدون اینکه نیت روزه شود، از صبح تا عصر عاشورا، از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات روزه و ...، پرهیز شود و در عصر عاشورا و نزدیک غروب، مقداری وعده غذایی تناول شود تا صدق روزه، بر روز عاشورا، نشود. زیرا مخالفین اهل بیت، و دوستداران بنی امیه، روز عاشورا را به شکرانه قتل امام حسین و اسارت اهل بیت پیامبر، روزه گرفتند.

 

و روایاتی که گویای ثواب داشتن روزه عاشورا هستند از باب "تقیه" صادر شده‌اند و شاهد محکم بر این مساله، روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است. زیرا وقتی از ایشان درباره روزه روز عاشورا پرسیده شد فرمودند: صُمهُ مِن غَیرِ تَبییتٍ وأفطِرهُ مِن غَیرِ تَشمیتٍ و لا تَجعَلهُ یَومَ صَومٍ كَمَلًا وَلیَكُن إفطارُكَ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ بِسَاعَةٍ عَلی شَربَةٍ مِن ماءٍ. (شیخ طوسی، مصباح المتهجّد ص۷۸۲). در آن روز، روزه بگیر؛ امّا بدون تصمیم شبانه (یعنی بی آن كه شب، قصد روزه ‏كنی) و بخور ؛ امّا نه به قصد شادی (یعنی افطار كن؛ امّا نه برای شماتت و خوش‏حالی؛ بلكه به منظور مخالفت با كسانی كه به قصد تبرّك، روزه می‏گیرند) و روزه آن را كامل نكن و خوردنت هم ساعتی پس از نماز عصر با نوشیدن جرعه‌‏ای آب باشد.

 

در نتیجه، بعضی از فقهای شیعه، روایات نهی در روزه عاشوراء را صحیح دانسته و احادیث استحباب روزه این روز را حمل بر جعل و تقیه نموده‌ و فتوا بر حرمت روزه عاشورا، داده اند.

 

بنابراین، در مقام جمع بین احادیث، چنین درمی یابیم که: روزه روز عاشورا، مردد بین حرمت و کراهت است و جای هیچگونه احتمال استحباب در آن داده نمی شود؛ یعنی اگر روزه گرفتن در این روز به عنوان خصوصیت و تشریع در اسلام، باشد بدعت است و حرام، و اگر به عنوان تبرک و شکرگذاری باشد، نشانه پیروی از بدعت بنی امیه و نشانه کفر و خروج از دین اسلام است، و اگر به جهت فضیلت مطلق روزه باشد؛ به دلیل آن که تشبه صوری به بنی امیه پیدا میشود، مکروه و ناقص الثواب است.

---------------------------------------

لینک مرتبط:

لینک فیلم جشن وهابیت در روز عاشورا در عربستان

http://www.sonnat.net/article.asp?id=۱۷۹۰

---------------------------------------

* دانش آموخته حوزه علمیه قم

 منبع: فرهنگ نیوز

تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی

در پی تداوم حملات جنگنده‌های سعودی‌ به یمن و محاصره شهرهای مختلف بیش از یک میلیون و 500 هزار کودک دراین کشور به دلیل کمبود شدید مواد غذایی و آب آشامیدنی دچار سوءتغذیه شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، در پی جنایات آل‌سعود و کمبود شدید مواد غذایی و آب آشامیدنی بیش از یک میلیون و 500 هزار کودک یمنی از سوء تغذیه رنج ‌می‌برند.

بنابر گزارش رسانه‌ رسمی یمن، کودکان یمنی بزرگ‌ترین قربانیان محاصره و بمباران جنگنده‌های سعودی هستند و هزاران کودک که در استان‌های مختلف این کشور به شهادت رسیده‌ یا زخمی شده‌اند، نشان از سطح وسیع این جنایات دارد.

گفتنی است جنگنده‌های ائتلاف عرب به رهبری عربستان تاکنون بسیاری از مدارس، بیمارستان‌ها و پارک‌ها و دیگر مراکز مختص کودکان را در یمن به طور کامل ویران کرده‌اند. 

بمباران‌های پی در پی، شهادت و زخمی شدن شمار زیادی از مردم بی‌گناه، تخریب منازل و بیمارستان‌ها و زیر ساخت‌ها، کمبود امکانات بهداشتی، نبود آب و غذای سالم و کافی، سوءتغذیه، شیوع انواع بیماری‌، استفاده از گازهای سمی ناشی از بمب‌های ممنوعه جنگنده‌های سعودی از جمله مشکلاتی است که از آغاز تجاوز سعودی‌ها به یمن مردم این سرزمین با آن مواجه هستند.

نزدیک به 7 ماه است که مردم یمن رنگ آسایش را ندیده‌اند و جنایات رژیم سعودی  تحت حمایت اسرائیل و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر و با سکوت سازمان‌های بین‌المللی ادامه دارد.

در ادامه تصاویری را از کودکان یمنی مشاهده می‌کنید:
 
  
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی

داغ مِنا می‌دهد، بویِ ظُهور وَلی ...

مثنوی «شور عشق» تقدیم به رهبر دلیر و آزادۀ ایرانِ اسلامی و ولیِ امر مسلمین جهان، سید علی خامنه‌ای دامت برکاته در تفهیم به آل سعود که : اگر ایران تصمیم به واکنش بگیرد، اوضاع مسئولان عربستان خوب نخواهد بود و این واکنش سخت و خشن خواهد بود.

کامِ یمن تشنۀِ، صُبحِ ظهورِ وَلا - می‌رسَدَم از مِنا، بویِ خوشِ کربلا 

از یمن و از مِنا تا به عِراق و دمشق - غُلغُله‌ای در جهان، کرده به پا شورِ عشق 

نعره جَرَس میزند، می رسد از رَه کَسی - او که به در دیدۀ، منتظرانش بَسی 

سِرِّ سحر می‌شود، فاشِ، به لب‌های نور - می‌خورد آخر تَرَک، تُنگِ بُلورِ ظُهور 

جانبِ چَشمش سَحَر، می‌دوَد آسیمه سَر - تا که کُند غُسلِ دَر، چَشمۀِ خورشیدِ زَر 

این شب دور و دراز، این غمِ جان‌ها گُداز - می‌رسد آخَر به سَر، در سَحَری دِلنواز 

گَشته به پا کربلا، بارِ دگر در یمن - بارِ دگر می‌بُرَد، سَر ز مَلَک، اَهرِمَن

کُشته به خاکِ یمن، خفته به خون بی کَفن - دشت ِ شقایق شده، چشمِ اُویسِ قَرَن

می تَپَدم دل به خون، جان به لَب از غَم کُنون - بس که زِ خاکِ یمن، لاله زند سَر بُرون

چَشمِ اُوِیسِ قَرَن؛ خون شده از درد و داغ - بس که شقایق زند، سر زِ گریبانِ باغ

کُشت غم و محنت و داغِ یمن، شیعه را - ما به تماشایِ این، کرب و بلا از چرا

آمدنش را مگر ما نه دعا خوانده‌ایم - او به یمن می‌رود، ما به چه جا مانده‌ایم

او به یمن می‌رود، بی‌کس و بی‌یار و تَک - بارِ دگر کوفیان، کرده دریغ از کُمَک

حِسِّ بدی دارم، از شهره به کوفی شدن - کاش که سهمم شود، یارِ یمن آمدن 

داغِ گرانِ یمن، می‌شِکَند پُشتِ ما - تا به کجا از بَلا، کرده گِرِه مُشتِ ما؟

تا به کجا تا به کِی؛ خَشمِ فُرو خورده را؟ - تا به کجا طاقت این، قومِ دل آزُرده را؟ 

تا به کجا از مِنا، بویِ فراقم رسد ؟ - تا به کجا نِفخۀِ؛ غَم زِ عِراقم رِسَد؟ 

تا به کجا خون چِکد، از سر و رویِ دمشق؟ – کی و کجا می‌زند، سَر زِ فَلَق، نورِ عشق؟

تا به کجایم به‌ جا، بر چه ببندم رَجا ؟ - دستِ دل و دامَنِ، صبحِ ظهورش کجا؟ 

خون‌جگرِ فاطمه، داغِ تو ما را بِکُشت - کرده چرایی به ما، یوسفِ دزدیده، پُشت 

تا به کجا شیعه را، بی‌کسی و بی‌بَری - تا به کُجا هر سَحَر، ظُلمتِ اِسکندَری

طعنه مرا تا به کِی، بر تو زند دیگری - قلبِ علی تا به کِی، خون زدَمِ اَشعَری

تا به کجا تا به کی، صورتِ زهرا کَبود - غرقه به خون تا کجا، فرقِ علی در سُجود 

قامتِ سروِ مِنا، بارِ جنایت خَمود - تا به کجا کعبه را، ظُلمتِ آلِ سعود 

تا به کجا خانۀِ، فاطمه را بویِ دود - تا به کجا باید این، غِصۀِ غَم را شُنود 

تا به کدامین شَفَق، سَر ز اَهورا به نِی - شامِ غریبانِ ما، تا به کُجا، تا به کِی

تا به کجا فاطمه، دل‌نگران دمشق - صبحِ ظُهورِ تو را، کو سَحَراِی شمسِ عشق

ضَجِه دُعا می زند، آمدنت را به عشق - شانۀِ غَم می‌زند، بر سَرِ زُلفِ دمشق 

لاله اذان می‌دهد، بر سر گُلدسته‌ها - کرده سَحَر نیَّتِ، قومِ زِ شب خسته‌ها 

قامتِ غَم بسته گُل، بر سَرِ سَجاده باز - غرقه به خون، قَد کمانِ، فاطمه خواند نماز

بر سِرِ سِرِنیزه ها ، غافلۀِ ماه را - سرمه به خون می کشم، چشمِ سَحَرگاه را 

ضَجِه به شب می زند، بی‌کَس و درمانده‌ای - مُنتظرِ عاشقِ، دیده به دَر مانده‌ای 

زمزمه بر لب کند، بُغضِ فرو خورده‌ای –خونِ جگر، دیده را، تا سَحَر اَفشُرده‌ای

کِه‌ی سَحَرِ آرزو، او به کجا بُرده‌ای - یوسف ِما را به سَر، گو که چه آورده‌ای

تا که شود شاید از، بندِ فراقَش خَلاص -خون شده از دردِ یاس، دیده کند التماس 

صبحِ ظهورش بیا، موکبِ نورش بیا - در شب گُم گشتگی، آتشِ طورَش بیا 

یوسفِ عیسی نفس، فاطمه را مُقتبَس - خیز و به کنعان بیا، شیعه به فریادرَس

حادثه در حادثه، کرده گِرِه مُشتِمان - رنج و بلا می‌دهد، تاب سر انگشتمان
 
بین زِ سعودی فُرو، خنجرِ در پُشتِمان - یوسف زهرا بیا، داغِ مِنا کُشتِمان 

خون‌جگرم ای ولی، از غمِ بسیارِ تو - منتظرم در یمن، تا که شوم یارِ تو 

از یمنم می‌رسد، بویِ خوشِ نَرگِسَت - در تبِ داغِ مِنا، می‌کنم آقا حِسَت

داغ مِنا می‌دهد، بویِ ظُهور وَلی - باده به جوش آمده، در خُمِ سَیِّد علی 

چهره برافروخته، پیرِ خراسانیَ ام - قصدِ یمن کرده آن، سَیِّد نورانیَ ام 

قصدِ یمن کرده تا، یارِ یَمانی شود - تا به ظهورِ وَلی، باعث و بانی شود 

بسته میان را کَمَر، تیغِ دودَم، چون علی - از رُخِ زهرایی‌َاش، هِیبَتِ حیدر جَلی 

تیغ دودَم را بُرون، گر زِ نیام آورَد - کارِ سعودی به یک، حمله تمام آوَرَد 

سَیّدِ قوم وَلا، خون‌جگرِ کربلا - ای به غمِ فاطمه، جان و دِلَت مُبتلا 

پیرِ خراباتِ ما، قبلۀِ حاجاتِ ما - فاطمه‌ات را قسم، قصدِ مِنا را نَما

کرده تو را خون جگر، داغ ِمِنا دانَمَت - باخبر از آن غَمُ، ماتم و حِرمانَمَت 

مویِ سفیدت کِشَد، سینه به آتش مَرا - عشق تو پیرانه سَر، کرده سیاوَش مرا

پیرِ خراسانیَ ام، تا به کجا مَصلَحَت - این سپهِ عاشقی، را بِنَمایَش به خَط 

چون قَمَرِ کربلا، مَشک و عَلَم را به دوش - تیغِ دودَم را به کَف، خیز و بر آوَر خُروش

پیرِ خراسانیَ ام، اِذنِ جهادم بِده – درسِ خوشِ عاشقی، را تو به یادَم بده 

خیز و به کف گیر آن، تیغ دودَم را علی - تشنه لبِ یاریِ، ما شده کامِ وَلی 

کُن علم آن بیرقِ، سُرخِ شَقایق نِشان - این سپهِ شیعه را، سویِ سعودی کشان 

تیغِ دودِم را بِنِه، در کفِ سردارِ عشق - تا که بگیرد یمن، هم چو عراق و دمشق 

او که جهان خیره بَر، نورِ سلیمانیَ‌اش - مستِ علمداریِ پیرِ خراسانیَ‌اش

خیز و به‌صَف کن علی، لشکریانِ ظهور- بر کَفَت آوَر عَلَم، بیرقِ سبزِ غُرور 

از غَم و دردِ منا، خون‌جگری یا علی - زآتشِ اندَر یمن، شعله‌وری یا علی 

موی سفیدت به سر، جان به لبم کرده یار- زُلفِ چلیپای تو، می‌کِشدَم سَر به دار

بارِ بلا می‌کشی، بس که به دوش غَمَت - بویِ علی می‌دهد، آهِ روان از دَمَت 

دل مَکُن آشفته‌تر، از غمِ مِحنَت دِگَر - از یمن و از منا، شورِ ظهورَش نِگَر 

لَب زِ لبَت واکُنی، پیرِ خراسانیَ ام - غرقه جهانی شود، در یَمِ طوفانیَ ام 

لب ز لبَت واکنی، روبه حِجاز آوَریم - سَر زِ سعودی به نِی، پیشِ تو باز آوریم 

شورِ تو در سینه‌ها، سیّدِ خوبانِ ما - نذرِ لبت باشد این، رو ح و تن و جانِ ما 

پیر خراسانیَ ام، قَصدِ منا کرده‌ای - قَصدِ علمداریِ، کربُ و بَلا کرده‌ای 

قصدِ مِنا کرده‌ای، خون‌جگرِ فاطمه – تا که دهی کار این، آلِ زبون خاتمه 

چهره بر افروختی، میر و علمدارِ ما - قصدِ یمن کرده‌ای، دلبر و دلدار ما 

کرب و بلا پا کنم، گر که تو اِذنَم دهی - باده اگر از خُمِ، سُرخِ حُسینَم دهی 

پیرِ خراباتِ غم، بیرقِ حق کُن عَلَم - تا که زَند سَر زِ خون، تیغ دودَم از قلَم 

تِشنه لبِ رفتنم، کرب و بلا را به سَر- تا که بگیرم به بَر، خنجر و تیر و تبر 

رفته دگر یا علی، صبر و قرارم زِ کَف - می‌زند آشفته دل، سازِ پریشان چو دَف 

بی‌سر و سامانم از داغِ مِنا و یمن - اِذنِ جهادم بده، سَیّد و آقایِ من

تا که کنم آن شهِ پستِ حِجازی خموش - تا شِنَود نَعرۀِ، قومِ دلیران به گوش 

اِذنِ جهادم بده، سید و سالار من - تا که بگیرم سَر از، پیکر آن اَهرِمَن 

کاخ سعودی کنم، زیر و زِبَر در یمن - تا کُنم از غم رها، قلبِ اویسِ قَرَن 

لب ز لبت واکنی کرب و بلا می‌شود - جانِ همه عاشقان، بر تو فدا می‌شود 

لب ز لبت واکن ای، پیرِ خُراسانیَ ام - اِذنِ جهادم بده، سید نورانیَ ام 

به امید ظهور حضرت یار ......سحرگاه پنج شنبه نهم مهرماه 1394- منصور نظری

پادشاهی بر خون: سقوط سعود

شکل گیری، صعود و ادامه روند حیات رژیم آل سعود با خون، جنایت و خیانت همراه بوده و همچنان همان روند را طی می کند.
 

به گزارش گروه بین الملل فرهنگ نیوز، عربستان بخشی از شبه جزیره عرب است و پسوند سعودی پس از سلطه خاندان قبیله آل سعود به آن اضافه شد. عربستان سعودی با مساحتی حدود  2149690 کیلومتر مربع در جنوب غربی آسیا قرار دارد. سرزمینی خشک و بدون هیچ رودخانه دائمی و رودها تماما فصلی و موقتی هستند. به خاطر آب و هوای نا مساعد در سواحل گرم و مرطوب و در سایر نواحی گرم و خشک و کم باران زندگی کوچ نشینی اساس نظام اقتصادی این کشور را تشکیل می داد.(1)

 طبق آمار سازمان ملل جمعیت این کشور در سال 2015 بالغ بر 30.9 میلیون نفر تخمین زده می شود که 95 درصد آنها در شهر ها ساکن اند و بیش از 9 میلیون از این جمعیت اتباع خارجی هستند که برای کار به این کشور مهاجرت کرده اند.(2)

تایکی دو قرن پیش نامی از آل سعود در تاریخ نبود. آل سعود در سرزمین نجد (به معنای سرزمینی اندکی مرتفع) زندگی می کرد که از سرزمین های مرکزی شبه جزیره است و در همسایگی حجاز قرار دارد. محمد بن عبد الو هاب از اهالی نجد بود که از آغاز جوانی به مطالعات دینی و علمی  پرداخت وضمن سفر به بغداد، بصره و دمشق تحت تاثیر آموزش های ابن تیمیه فقیه و محدث و متکلم حنبلی قرار گرفت که مخالف آزاد اندیشی و خواهان بازگشت به سنت های صدر اسلام بود و بیش از همه با عقاید شیعه مخالف بود و کتب نهاج السنه و زیارة القبور رادر رد عقاید تشیع نگاشت. عبدالو هاب با تاثیر از این اندیشه ها  به تبلیغ افکار خود پرداخت که تقریبا ازهمه جا رانده شد ودر نهایت رهسپار شهر درعیه شد و در آنجا با محمد بن سعود شیخ قبیله هم پیمان شد (1749 م). ملاقات این دو سرآغاز حرکتی شد که در عرض هفتاد سال این امیر نشین کوچک را گسترش داد و به یک پادشاهی تبدیل کرد. قدرت معنوی در دست محمد ابن عبدالوهاب و رهبری سیاسی و نظامی برعهد ه ی محمد بن سعود قرار داشت.

دو تصویر از عبدالوهاب

عبدالوهاب كه به صورت بسيار سطحی و قشری دم از توحيد در پرستش می زد؛ بسياري از معارف دقيق و عالي اسلام را منكر بود. توحيدی كه وهابی ها طرفدار آن هستند، با بسياري از اصول اسلامي مخالف است. وهابيت دنباله‌روی احمدبن ‌تيميه (661 ـ 728 قمری) است. او يك فكر بسيار قشری و متحجری داشت. بعضی فكرشان در عمق نفوذی ندارد و ابن ‌تيميه از اين گونه اشخاص بود. او احيا كننده سنت احمدبن حنبل بود و ضد عقل و تعقل و كتابي در تحريم منطق نوشته  و در آن خاطرنشان ساخته بود که خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

محمدبن عبدالوهاب ( نفر دوم از سمت چپ) محمدبن سعود (فرد نشسته)

وهابيت هم ريشه در تفكر او داشت و ضد عقل بود و بنابراين به‌طور افراط گرایانه ای منطق و فلسفه را تحريم می کرد، يعني ظاهری و ظاهرپرست و قشری است. برخلاف تصور رايج، وهابي‌گری تنها يك نظريه ضد امامت نيست، بلكه پيش از آنكه ضد امامت باشد، ضد توحيد و ضدانسان است. از آن جهت ضد توحيد است كه به تقسيم كار ميان خالق و مخلوق قائل است و به نوعي براي اشيا، به استقلال ذاتي معتقد است. كارهاي ماوراء‌الطبيعي را قلمروي اختصاصي خدا و كارهاي طبيعي را قلمروي اختصاصي مخلوقات خدا يا قلمرو و اشتراكي خدا و مخلوق قرار داده است. قلمروي اختصاصي براي مخلوق قائل شدن عين شرك در فاعليت است. چنان‌كه قلمرو و اشتراكي نيز نوعي ديگر از آن است. وهابيت از آن جهت ضد انساني است كه استعداد انساني انسان را، كه او را از ملائك برتر ساخته و به نص قرآن مجيد «خليفة‌الله» است و ملائك مامور سجده به او، وهابيت درك نمي‌كند و او را در حد يك حيوان طبيعي تنزل مي‌دهد. به علاوه تفكيك ميان مرده و زنده به اين شكل كه مردگان حتي در جهان ديگر زنده نيستند و تمام شخصيت انسان بدن اوست كه به صورت جماد در مي‌آيد، يك انديشه مادي و ضدالهي است.

در نگاهی دیگر، وهابیت را محصول انگلستان می دانند. مستر همفر، يك جاسوس عالي‌رتبه‌ وزارت مستعمرات انگليسي بود. او در سال 1710 ميلادي از سوي وزير مستعمرات كشور انگلستان براي مدتي مسووليت كمپاني «هند شرقي» را به عهده گرفت و سپس جاسوس اين دولت در كشورهاي اسلامي شد. اين ماموريت مربوط به زماني است كه قدرت و شوكت امپراطوري عثماني رو به ضعف و سستي نهاده بود.

آلماني‌ها در خلال جنگ جهاني دوم به صورت يك مجموعه دنباله‌دار، يادداشت‌هاي «مستر همفر» را در مجله «اشپيگل» منتشر كردند. اين مجموعه به نام «اعترافات همفر» به چاپ رسيد و از چهره «امپرياليسم» انگليس پرده برداشت. اين اعترافات از ارتباط «مستر همفر» با «محمدبن عبدالوهاب» گرفته شد و چهره واقعي فرقه وهابيت و هم‌سويي اين فرقه با دشمنان اسلام را افشا كرد. بر اساس مطالب كتاب، همفر در بخشي از خاطرات خود مي‌نويسد: «وزارت مستعمرات به من گفت: تو در سفر آينده وظيفه مهمی داري؛ نقاط ضعف مسلمانان را كه ما مي‌توانيم از آن طريق به آنها آسيب برسانيم، تحقيق كن كه اين اصل پيروزي بر دشمن است. اگر اين نقطه ضعف را يافتي، به آن يورش ببر كه در اين صورت تو از موفق‌ترين مزدوراني و لايق اخذ نشان افتخار. نتيجه جلسات و گفت‌وگوهاي پي در پي اين شد كه نقاط ضعف مسلمانان تحقيق و تقويت و نقاط قوت آنها تضعيف شود؛ زيرا اين بهترين راه شكست امت اسلامي است. پس از گذشت شش ماه اقامت در لندن، به شهر بصره در عراق سفر كردم. آنجا شهري بود عشايرنشين كه دو طايفه اسلامي يعني شيعه و سني در آن زندگي مي‌كردند. در مغازه نجاري با جواني آشنا شدم كه سه زبان فارسي، تركي و عربي را مي‌دانست و لباس طلاب علوم ديني به تن داشت. نام او «محمدبن عبدالوهاب» بود. او جواني بسيار بلند پرواز و تند خو بود و از حكومت عثماني انتقاد مي‌كرد ولي به حكومت ايران كاري نداشت. وي برای مذاهب چهارگانه اهل سنت جايگاهي قائل نبود و مي‌گفت: خداوند دستوري در اين مورد نداده است. اين جوان براي فهم قرآن و سنت از اجتهاد خود استفاده مي‌كرد و نظرات بزرگان زمان خود و نيز ائمه مذاهب و حتي ابوبكر و عمر را به نقد مي‌كشيد. عبدالوهاب مي‌گفت: من بيشتر از ابوحنيفه مي‌فهمم و نيز ادعا مي‌كرد نصف كتاب صحيح بخاري بيهوده است. من نيز ارتباط را با او تقويت كردم و همواره به او تلقين مي‌كردم كه تو موهبتي از عمر هستي و اگر پيامبر(ص) الان زنده بود، تو را به جانشيني خود انتخاب مي‌كرد! من با او زياد بحث مي‌كردم و مرتب به او تلقين مي‌كردم كه تو از همه بهتر مي‌فهمي و عالمتري. بعد از مدتي يك روز به دروغ، خوابي براي او تعريف كردم و او را در صف پيامبر(ص) قرار دادم و گفتم پيامبر(ص) گفت تو همنام من و جانشين من در دنيا و آخرتي و اگر در زمان من زنده بودي، تو را جانشين خود مي‌كردم. عبدالوهاب من را قسم داد كه آيا راست مي‌گويي؟ و من نيز قسم ياد كردم... دو سال با محمدبن عبدالوهاب بوديم و زمينه آشكار كردن دعوت را در او فراهم كرديم... من در اطرافش گروهي قوي و نيرومند را جمع كردم و به آنها از طرف وزارت پول مي‌دادم. هرچه بيشتر دعوتش را آشكار مي‌كرد، دشمنانش زيادتر مي‌شدند تا جائي كه چندين بار مي‌خواست از راه خود برگردد؛ ولي ما مانع شديم. وزارت پس از سال‌ها كار و زحمت توانست "محمدبن سعود" را هم به سوي ما سوق دهد. وزارت شخصي را فرستاد و لزوم همكاري اين دو محمد (محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود) را براي من بيان كرد. بدين ترتيب قدرتي بزرگ در نزد ما به وجود آمد و نجد را پايتخت حكومت و دين تازه قرار داديم كه وزارت هم هر دو را با پول كافي تامين مي‌كرد؟!»(3)

جنایت هایی که از همان ابتدا شروع شد

دعوت وهابى دو مرحله دارد: نخست ‏يك دوره 75 ساله، تا سال 1235 ق كه خاندان سعود (محمد بن سعود، عبدالعزيز بن محمد بن سعود، سعود بن محمد و عبدالله بن سعود) حكومت كردند; و با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاى عثمانى، و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان ياد شده از قدرت ساقط شدند. پس از آن، براى مدتى قريب هشتاد سال، در عزلت روزگار را گذراندند.

مرحله دوم دعوت وهابيان با فعاليت عبدالعزيز بن عبدالرحمان در سال 1319 ق آغاز شد; زمانى كه وى از كويت‏ به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، كشور عربستان سعودى را ايجاد كرد و تاكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت مى‏ كنند.

در طول قرن نوزدهم این خاندان توانست با ضرب شمشیر نواحی زیادی رافتح کند و گاهی نیز توسط قوای عثمانی یا مصر با شکست روبه رو گشتند. در راه بسط قدرت خویش از هیچ اقدامی فروگذار نکردند و با عقاید متعصبانه ی خود حتی دو بار به شهر های مقدس شیعی در عراق حمله بردند ، یکی در سال 1802 و دیگری در سال 1856 م که در کربلا بارگاه امام حسین (ع) را باخاک یکسان کردند. (4)

شدت فتنه اين قوم از سال 1216 قمری است كه عبدالعزيز، رئيس آنها، پسر خود سعود را به عراق فرستاد، و آن لشكر، كربلا را محاصره و تصرف نموده، قتل عام جارى و چندين هزار مسلمان كشته شدند. بيش از صد تن علما و سادات و اهل فضل و صلاح به قتل رسيدند. از جمله حاجى ملا عبدالصمد همدانى صاحب كتاب بحرالمعارف است، كه استاد و شيخ طريق حاجى ميرزا آقاسى بود. (5)

در نقل قولی می خوانیم: پس از اين عمل شنيع و قتل و عام مردم، به حرم حسينى رفته، از چوب ضريح مقدس قهوه پختند. و شنيده شد كه در يكى از موزه‏هاى اروپا لوحى از مرمر، كه سنگ مزار حضرت سيدالشهدا عليه السلام بوده، موجود است. شايد در همين موقع از روى قبر مطهر كنده ‏اند يا سابقا در تعميرات تبديل به احسن شده واين سنگ در خزانه بوده وبه غارت رفته است. و شبهه نيست كه از اين جسارت و غارت، عمده مقصود وهابى آن بوده كه لشكر او بر جرئت‏ بيفزايند و گروهى عوام نيز اغوا شوند كه از روحانيت اين مشاهد، اثرى مترتب نيست و توسل به صاحبان آن لغو است; چنان كه قرامطه در خرابى مسجدالحرام و قتل حاجيان و بردن حجرالاسود همين منظورداشتند. در تاريخ عثمانى آورده كه سلطان محمودخان ديد كه اين طايفه، بيم آن است كه باعث تفريق كلمه اسلام شوند و اروپاييان منتظر استفاده از قطع پيوند اتحاد اسلامى هستند و به واسطه اين پيشامد مى‏ خواهند بلاد مسلمين را مالك شوند.(6)

حركت عبدالعزيز در تسلط بر حجاز، بيش از بيست‏ سال به درازا كشيد; تا آن كه لشكريان وى به سال 1344 ق بر مدينه مسلط شدند و به تخريب اماكن مقدس اين شهر پرداختند. زمانى كه خبر ويرانى بقيع و مشهد حمزه به مسلمانان رسيد، همه نگران شدند و دست‏ به دامان دولت ها شدند تا در برابر سعودي ها جبهه‏ گيرى كنند. با توجه به انحلال دولت عثمانى و تفرقه ‏اى كه در جهان عرب بود و نيز تلاش انگليسي ها و فرانسوي ها در تقسيم كشورهاى عربى، وهابیون توانستند سلطه خويش را بر عربستان حفظ كرده و مانع از بازگشت قدرت شرفاء شوند.

در اوايل شهريور 1304 كه خبر واقعه هولناك تسلط وهابيون بر مدينه، به ايران رسيد، علما دست‏ به تشكيل مجالس مشورتى زدند و دولت نيز شانزدهم صفر را تعطيل كرد و در مجلس نيز مذاكراتى در اين باره صورت گرفت.

گويا براى مدتى اوضاع آرام بود; تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خرداد 1305 جريان مزبور خبرساز شد. از نجف، دو تن از مراجع تقليد، سيد ابوالحسن اصفهانى و محمد حسين نائينى، تلگرافى به تهران مى‏زنند كه متن آن چنين است:

قاضى وهابى به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع حكم داده; 8 شوال مشغول تخريب. معلوم‏ نيست چه ‏شده با حكومت مطلقه چنين زنادقه وحشى به حرمين. اگر از دولت عليه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود، على الاسلام السلام.

به دنبال آن، مدرس در مجلس نطقى كرد و از شاه خواست تا عده‏اى از نمايندگان مجلس را معين كند تا كميسيونى ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند.(7) در نتیجه ی ضعف عثمانی در اوایل قرن بیستم آل سعود توانست از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برده و با شکست خاندان آل رشید ( طرفدار عثمانی ها ) ریاض را فتح نموده و بر کل نجد تسلط یابند. با شروع جنگ جهانی اول عبد العزیز بن عبد الرحمان با انگلیسی ها همپیمان شد مواضع خود را برعلیه عثمانی ها تغییر داد. و در نهایت با فتح مکه در 1924 و فراری دادن خاندان هاشمی توانستند قدرت خود را برکل شبه جزیره گسترش داده و عربستان سعودی به عنوان واحدی یک پارچه در قرن بیستم وارد معادلات روابط بین الملل گردد.

در سال 1928م/1308ش دولت ایران پادشاهی نجد و حجاز را به رسمیت شناخت و عهد نامه مودت در تاریخ 2 شهریور 1308 به امضا رسید . حبیب الله هویدا به عنوان سفیر ایران به حجاز اعزام شد . در سال 1311 ش ولیعهد فیصل بن سعود به ایران مسافرت کرد.(8)

نفت، عامل صعود سریع آل سعود

صنعت نفت عربستان که اواسط سده ی بیستم به عامل اصلی قدرت سیاسی – اقتصادی عربستان تبدیل شده بود، در حدود سی سال بعد از ایران و کسب اولین امتیاز نفت خاورمیانه (قرارداد دارسی در1903) رونق گرفت. 

می توان گفت که بسط و گسترش قدرت خاندان آل سعود در اوایل قرن بیستم همزمان با اکتشاف و استخراج نفت در خاور میانه همراه گشت و  کشف نفت در شرق عربستان توانست به عامل مهمی در ماندگاری این خاندان در قدرت تبدیل گردد. تا قبل از کشف نفت عربستان کشور مهمی به شمار نمی رفت اما بعد از استخراخ نفت در برنامه ها واستراتژی های کشور های قدرتمند جای خود را باز کرد  و در ردیف کشور های مهم و استراتراتژیک قرارگرفت. همچنان که انحصار قدرت در دست خاندان آل سعود است، انحصار نفت و ثروت نیز در این کشور در حیطه این خاندان قرار دارد. 

به روایت تاریخ سوم مارس 1938 کمپانی‌های آمریکایی "استاندارد اویل" کالیفرنیا و "تکزاس اویل" در منطقه "دمام" واقع در جنوب شرقي عربستان، پنج سال پس از آنکه امتیاز استخراج و اکتشاف نفت در عربستان را از آل سعود گرفتند توانستند اولین چاه نفت را کشف کنند. در این تاریخ کمتر از یک دهه از تاجگذاری ملک عبدالعزیز بن سعود در ریاض می‌گذشت و کشف این ثروت عظیم او و خاندانش را برای چندین دهه بر سراسر عربستان مسلط کرد. 
 
آن روزها مردمی که در عربستان زندگی می‌کردند اغلب بادیه نشین بودند و شهرنشینی به  مناطق حاصل خیز و گذرگاه‌های تجارتی محدود می‌شد. کشف این ثروت عظیم باعث شد ملک عبدالعزیز بسیاری از بادیه نشینان را وادار به یکجانشینی کند و بنیان بسیاری از شهرهای ثروتمند در آینده را بگذارد. 
 
 
بنابر اسناد منتشر شده از ویکی لیکس و رویترز، بیشتر درآمدهای نفتی عربستان به حساب شاهزاده گان سعودی می رود.  بر اساس سندی که ویکی لیکس آن را منتشر کرده است، یک شاهزاده سعودی به سفیر آمریکا در عربستان آن زمان اعلام کرده بود که "درآمد یک میلیون بشکه نفت بطور کامل روزانه به حساب ۵ تا شش شاهزاده سعودی واریز می‌شود." (9) ‎ همچنین جزئیات توزیع درآمدهادر میان افراد خاندان حاکم طبق این سند به نحوی است که تنها حقوق فرزندان ملک عبدالعزیز (بنیانگذار عربستان سعودی جدید) ماهانه به ۲۷۰ هزار دلار از خزانه دولتی می‌رسد. هم چنین دادن دختر به شاهزادگان آل سعود برای ازدواج به عنوان هدیه نیز بسیار مرسوم است. ویکی لیکس هم چنین از تصرف و فروش زمین‌ها و منابع دولتی و ملی عربستان توسط آل سعود بدون ضوابط و مقررات قانونی خبر داده است.‎
 
خبرگزاری رویترز در گزارشی که به برخی تلگراف های سفارت آمریکا در عربستان می‌پردازد، به حقوق‌های پرداختی به خاندان آل سعود اشاره می‌کند. رویترز می‌نویسد که در یک تلگراف در نوامبر سال ۱۹۹۶ با عنوان «ثروت شاهانه خاندان سعودی: از کجا این پولها بدست می‌آید» به جزئیات مفصلی از درآمدهای افراد خاندان حاکم در عربستان اشاره می‌شود و اینکه چطور دورترین فرد خاندان آل سعود تا نزدیکترین آنها به ملک عبدالعزیز حقوق‌هایی بین ۸۰۰ دلار تا ۲۷۰ هزار دلار دریافت می‌کنند. طبق این تلگراف دولت سعودی به خاندان حاکم حقوق‌هایی از این قرار می‌پردازد: به هر یک از فرزندان ملک عبدالعزیز (بنیانگذار عربستان سعودی جدید) ماهیانه حدود ۲۰۰ تا ۲۷۰ هزار دلار پرداخت می‌شود؛ همچنین به نوه‌های ملک عبدالعزیز حدود ۲۷ هزار دلار ماهیانه؛ و به فرزندان نواده‌ها (نتیجه‌های ملک عبدالعزیز) حدود ۱۳ هزار دلار ماهیانه و نواده‌های نواده‌های ملک عبدالعزیز (نبیره‌های ملک عبدالعزیز) ۸هزار دلار پرداخت می‌شود و دورترین فرد نسبت به خاندان آل سعود نیز دریافتی مابین ۸۰۰ دلار دارد. (10)
 
نهاد دینی برگرفته از اصول رسمی وهابیت مشروعیت لازم را برای حکومت آل سعود فراهم می‌کند و غالبا مهر تایید به تصمیمات رسمی زده و برای اعتبار بخشیدن به مواضع سیاسی رژیم، احکام دینی صادر می‌نماید. بنابراین نفوذ وهابیت بسیار فراتر از نقش رسمی نهاد دینی در عربستان سعودی می‌رود. از زمان تاسیس دولت(سعودی) وهابیت؛ فرهنگ، آموزش و پرورش و بستر قضایی آن را شکل داده و بر همه تمایلات و جهات اسلام گرایی در داخل و خارج از آن تاثیرگذار بوده است. در عرصه خارجی نیز در میان کشورهای اسلامی سعودی ها همواره سعی در رهبری جهان اسلام از طریق عقاید وهابی داشته اند. 
 
از بادیه نشینی تا نقش فعال در غرب آسیا
 
آنچه در بالا اشاره شد زمینه های شکل گیری نظام آل سعود در یک قرن اخیر بود. خاندانی که توانست با استفاده از موقعیت پیش آمده در نتیجه ضعف عثمانی و همراهی کشورهای استعماری در کنار ثروت نفت، یکه تاز شبه جزیره شود و پس از آن با قدرت مالی خود بر کشورهای منطقه نیز تاثیرگذار شود. ثروتی که در جهت تخریب پایه ها و اساس هنجارهای منطقه حرکت کرده و مانع اصلی شکل بخشی به اصلاحات ساختاری در داخل عربستان و نیز منطقه شده است. 
 
عربستان پیش از کشف نفت
 
رژیم سیاسی عربستان مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیله‌ای و با تکیه بر اصول وهابیت است که شخص پادشاه از وفاداری قبایل گوناگون برخوردار بوده و روئسای قبایل همواره از دستورات وی اطلاعت می‌کنند. جایگاه و نقش پادشاه اصلی‌ترین و تعیین کننده‌ترین کانون قدرت و عنصر موثر ساختار قدرت سیاسی کشور است. از آنجا که عربستان دارای یک رژیم مطلقه سلطنتی است، دارای آنچنان شیوه رفتاری است که مخالفت را برنمی تابد. از این رو آنچه برای سعودی‌ها در عرصه روابط خارجی نیز مهم بوده حفظ ثبات منطقه‌ای در راستای حفظ ثبات داخلی است. 
 
عربستان بعد از جنگ جهانی دوم وشروع جنگ سرد در استراتژی های آمریکا دارای نقش و جایگاه ویژه ای شد تا در یکی از دستورکارها، از نفوذ کمونیسم از طریق آنها در منطفه جلوگیری به عمل آورد. دکترین آیزنهاور  در سال 1957 بیان می داشت که آمریکا در برابر تهدیدات شوروی از دولت های خاورمیانه ازلحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی حمایت می کند. از این دکترین ایران وعربستان و کشورهای میانه رو عرب چون عراق، اردن و لبنان حمایت کردند. در واقع این دکترین آغاز جنگ سرد عربی بود. 
 
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اتحادهای دستوری از بین رفت و صحنه رقابت های منطقه ای میان ایران و عربستان شکل گرفت. از این زمان به بعد، نقش عربستان در قالب محدود کردن دامنه نفوذ و قدرت ایران در منطقه شکل گرفت و به همین دلیل بود که یکی از حامیان اصلی صدام حسین برای حمله به ایران، پادشاهی سعودی بود.
 
افزون بركمك های مالی، تعدادی از بنادر و فرودگاه های خود را جهت حمل و نقل كالا و محموله های نظامی مورد نياز ارتش عراق، در اختيار كامل اين كشور قرار داد و آواكس هاي امريكايي مستقر در عربستان، اطلاعات نظامی جمع آوری شده را در اختيار عراق قرار می دادند. عربستان همچنين روزانه 280 هزار بشكه نفت، از منطقه بی طرف ميان خود و عراق استخراج كرده، به حساب عراق می فروخت. اين كشورهمچنين روزانه 350 تا 500 هزار بشكه نفت عراق را از خاك خود و ازطريق خط لوله ای جديد التأسيس، به بندر ينبوع، در درياي سرخ انتقال مي داد. 
 
 در واقع انقلاب ایران زنگ خطری بود برای کشورهای حاشیه خلیج فارس و به خصوص عربستان که سیستم حاکمیت آنان نیز مشابه ایران قبل از انقلاب بود به صورتی که  یک فرد در راس قدرت قرار گرفته که این فرد در مقابل چالش ها و مخالفت های داخلی تنها متکی به قدرت های خارجی و به طور ویژه حمایت های ایالات متحده بودند . این موضوع هم ناتوانی مستمر برای خودیاری و هم ترس  ریشه دار عمیق از رها شدن به وسیله ی حامی و متحد سابق را منعکس می کند – همان مسئله ای  که برای شاه در 1979 اتفاق افتاد. (11)
 
این ترس مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی با مجموعه آشوب های در سطح منطقه خلیج فارس همراه گشت و به همین خاطر حاکمان این منطقه با بدبینی به انقلاب ایران واکنش نشان دادند و شعار صدور انقلاب را خطری برای حکومت خود در نظر گرفتند. انقلاب ایران باترکیب جمهوریت و اصول گرایی شیعی به روابط نزدیک تر عربستان و آمریکا انجامید و هر دو کشور با نگرانی های مشترک درصدد مهار انقلاب در آمدند. این رویداد باعث شد تا کشورهای منطقه خلیج فارس بیش از پیش به آمریکا وابسته تر شوند و برای حفظ خود در برابر امواج انقلاب اسلامی، تدریجا مقدمات حضور گسترده ی نظامی آمریکا را در این منطقه استراتژیک فراهم آوردند و نقش قیّمی این کشورها تا به امروز بر عهده ی آمریکا است.
 
از سوي ديگر، با وقوع جنگ ميان ايران و عراق، اين فرصت در اختيارعربستان قرار گرفت كه در شرايطی كه دو رقيب اصلي اش در سطح منطقه، در يك جنگ متقابل نابود كننده درگير شده بودند، رهبری امورخليج فارس را به دست گيرد. تشكيل يك اتحاديه جديد ـ كه در آغازبيشتر جنبه اقتصادی داشت، اما به سرعت جنبه دفاعي نيز به خودگرفت ـ عامل جديد ديگری را نيز وارد معادله پيچيده سياست های دفاعی خليج فارس كرد. 
 
شیعه ستیزی در قالب سرکوب و فشار
 
عربستان سعودی سر سازگاری با شعیان چه در داخل و چه در خارج از کشور ندارد و بیشتر گروه های مورد حمایت عربستان در منطقه و  جهان، یک اصل را همواره رعایت می کنند و آن مخالفت و سرکوب شیعیان است. در حال حاضر نیز گروه هایی مانند داعش و جبهه النصره در عراق و سوریه، شیعیان را دشمن شماره یک خود می دانند و بدترین جنایت ها را در قبال آنها اجرا می کنند.
 
تظاهرات در قطیف 1979
 
پیروزی انقلاب ایران به عنوان یک انقلاب شیعی باعث شد شهامت و قدرت به شیعیان محروم سراسر جهان دمیده شود و همین امر باعث شد که ابتدا در 20 نوامبر 1979 عده ای از ناراضیان مسجد اعظم مکه را به تسخیر خود درآوردند که در این راه تعداد زیادی از مردم نیز با آنها همراه شدند این گروه یک سری از افراد سنی مذهب متعصب بودند. به دنبال آن موجی از ناآرامی ها سراسر خلیج فارس را فرا گرفت. روز 28 نوامبر شیعیان الاحساء برای نخستین بار تصمیم گرفتند مراسم عاشورا را در ملأ عام برگزار کنند. این مسأله با دخالت گارد ملی عربستان به خشونت و زد و خورد شدیدی گرایید. 
 
اریک رولو مفسر روزنامه "لوموند" می نویسد:شورشیان شیعه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و درپی شورش مکه، دل و جرات پیدا کردند و روز 27 نوامبر 1979، مراسم روز عاشورا را که در عربستان سعودی ممنوع است برگزار کردند. جمعیت که عکس های امام خمینی (ره) را در دست داشتند به سوی قطیف، احساء و دیگر آبادی های ایالت شرقی حرکت کردند. در درگیری های به وجود آمده با گارد ملی 36 تن از آنان کشته شدند. جمعیت سه روز تمام در حال طغیان بود. آنها علیه رژیم سلطنتی شعار دادند و در اعلامیه ها از مردم برای سرنگونی رژیم سعودی دعوت کردند. پس از بازداشت صدها نفر، سر انجام آرامش در منطقه برقرار شد. اما درخواست های شیعیان پذیرفته نگردید و دولت سعودی صرفاً برای ظاهرسازی دست به اقداماتی زد تا اسلامی بودنش را ثابت کند. از جمله آرایشگاه های زنانه را تعطیل کرد و گویندگان زن را از تلویزیون دولتی اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتی منطقه شرقیه راعزل کرد.(12)
 
حکومت سعود برای کاستن از اثرات انقلاب برجامعه عربستان  دست به اقدامات پرهزینه ای زد. تاسیس موسسات تبلیغی برای خدشه دار کردن چهره ی انقلاب،  تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، حمایت از رژیم بعثی در جنگ تحمیلی، خرید های تسلیحاتی گسترده... تنها بخش از این اقدامات  بودند. تشدید اقدامات امنیتی در داخل عربستان به منظور زیر فشار گذاشتن طرفداران انقلاب اسلامی ایران از دیگر اقدامات بود .بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ایران، عربستان بسیاری از افسران ودرجه داران شیعه ی را از ارتش اخراج کرد و ازحضور نظامیان پاکستانی که از انقلاب ایران تمجید می کردند و متاثر از آن بودند کاست واز نیرو های بنگلادشی استفاده کرد. بسیاری از کارگران و متخصصان شیعی فعال در شرکت آرمکو را از کار اخراج و یا تنزّل درجه داد. استفاده از بلندگو ومیکروفون را در مساجد شیعه ممنوع کرد و پلیس امنیتی برای شناسایی رهبران شیعی و کشف سازمان آنان تدابیر شدید امنیتی برقرار ساخت و خانه های افراد مظنون به طور متوالی و ناگهانی مورد بازرسی و تفتیش قرار گرفت. (13) در مقابل پادشاه و ولیعهد برای کسب محبوبیت ملاقات های خود رابا مردم افزایش دادند و طرح های عمرانی زیادی ارائه گردید.
 
حمایت از گروه های افراطی در افغانستان 
 
افغانستان سرزمینی است که می توان آن را آزمایشگاه اولیه و حرفه ای تروریست در قرن بیستم نام نهاد. جنگ شوروی در افغانستان به ۹ سال اشغال و درگیری اتحاد جماهیر شوروی در آن کشور به جهت پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب اطلاق می‌شود. ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه چهلم این کشور وارد افغانستان شد و در نهایت در دوران میخائیل گورباچف آخرین رهبر این کشور، عقب‌نشینی در ۱۵ می ۱۹۸۸ آغاز و آخرین گروه در۱۵ فوریه ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شدند.
 
 
از دل حمایت غربی ها و برخی از کشورهای عرب از مجاهدین، طالبان و القاعده بیرون آمد و طالبان توانست در سال 1996 حکومت امارات اسلامی افغانستان را اعلام کند. حکومتی که سه کشور پاکستان، عربستان و امارات آن را به رسمیت شناختند. تا سال 2001 طالبان بر افغانستان حکمرانی می کرد. حمایت های بی دریغ مالی عربستان از طالبان افغانستان  چه در دوران شکل گیری و چه در دروران زمامداری این جریان نقطه ی تاریکی از سوابق عربستان در حمایت از گروههای بنیادگرای افراطی است. 
 
دولت عربستان ازگروه طالبان حمایت های مالی وتسلیحاتی بسیاری انجام می داد واین حمایت ها ازطریق کشورپاکستان انجام می شد. نه تنها دولت عربستان بلکه سازمان های خیریه این کشور، شورای علماء دولت سعودی به حمایت بدون قید وشرط ازگروه طالبان تا زمان شکست این گروه ادامه می داد تماس های بین گروه طالبان سران دولت عربستان ازطریق رهبر جمعیت العلماء پاکستان انجام می گرفت دولت عربستان مبالغ زیادی را به گروه طالبان کمک کرد درخرید تسلیحات برای جنبش طالبان ازدولت اوکراین نقش داشت. حمایت از طالبان و به تبع آن القاعده در راستای سیاست های خصمانه این رژیم در قبال ایران نیز قابل تحلیل است. ناامن سازی مناطق شرقی ایران و تهییج اقلیت های مذهبی در شرق کشور از سیاست های سعودی هاست که تا به امروز نیز با تشکیل گروه های تروریستی مانند جندالله و حمایت مالی و نظامی ادامه یافته است.
 
گسترش تروریسم در غرب آسیا
 
می توان از عربستان سعودی به عنوان عامل اصلی گسترش و ترویج تروریسم در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا یاد کرد. بذر اولیه ایدئولوژی های تروریستی در جهان اسلام  از افکار و اندیشه های متحجرانه مفتی های متعصب در عربستان آب می خورد.  عربستان سعودی با تکیه بر تفکرات سلفی و وهابی به عنوان منبع مشروعیت داخلی و همچنین بهره‌گیری از گروه‌های افراط‌گرا به عنوان ابزار سیاست خارجی پیوندی اساسی با جریان افراط در منطقه داشته و بارها حتی از سوی غربی‌ها به عنوان منبع پرورش و صدور تروریست‌ها از آن یاد شده است. 
 
 
انتقام از عراق
 
پس از سقوط نظام بعثی در عراق، شرایطی پدید آمد تا در جریان انتخابات اکثریت شیعه که بالغ بر 60 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، قدرت بیشتری پیدا کنند و وارد ساختارهای حکومتی شوند. تا پیش از این، در حکومت صدام حسین، شیعیان جایگاهی نداشتند و تحت بیشترین فشارها و محرومیت ها قرار داشتند. حذف صدام، عامل اصلی قدرت گیری شیعیان در عراق محسوب می شود. 
 
عراق در بهمن ۱۳۸۳ شاهد اولین انتخابات پس از اشغال بود. در مهر همان سال قانون اساسی جدید این کشور تصویب شد و دو ماه بعد انتخابات پارلمانی برگزار گردید. در این هنگام حملات تروریستی همچنان ادامه داشت و از ۲۶٬۴۹۶ حمله در ۲۰۰۴ به ۳۴٬۱۳۱ حمله در ۲۰۰۵ رسید.گروه سنی‌مذهب جماعت توحید و جهاد که در مهر ۱۳۸۳ تبدیل به القاعده‌ی عراق شد نیروهای ائتلاف و شهروندان عادی به ویژه شیعیان را هدف قرار می‌داد و بدینوسیله به آتش اختلافات مذهبی دامن می‌زد.
 
 
ابومصعب الزرقاوی رهبر القاعده عراق که در سال 2006 کشته شد، موج خشونت ها را برنامه ریزی و هدایت می کرد. داعش یا دولت اسلامی شام و عراق، در چنین شرایطی شکل گرفت. عراق در بدترین شرایط امنیتی و اطلاعاتی قرار داشت و به محیطی مناسب برای گسترش و افزایش تروریسم بدل گشت. عربستان سعودی که خود را در عراق بازنده می دید بهترین راه را برای جلوگیری از نفوذ و قدرت شیعیان، حمایت از گروه های ترویست می دید. قدرت گیری یکباره این گروه ها جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذاشت که نقش حمایت مالی شیخ نشین های خلیج فارس و به خصوص عربستان پررنگ است. در همین زمینه دولت عراق بارها اسنادی را از این حمایت ها منتشر کرده است. 
 
گروه تروریستی داعش، در حال حاضر یک سوم خاک عراق را زیر تسلط خود دارد و  دامنه جنایت های آن در این کشور از آمار بالایی برخوردار است. در حالیکه ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور، بر ضد این گروه تروریستی می جنگند اما پشتیبانی های عربستان مانع جدی توفق عراق و برچیدن دامنه نفوذ آن در کشور است.
 
سوریه، بهشت ویران شده
 
تا پیش از آغاز بحران سال 2011 در سوریه، این کشور از ثبات نسبی در حوزه های امنیتی و سیاسی برخوردار بود و توانسته بود با توجه به آثار باستانی و قرار گرفتن برخی از زیارتگاه های مذهبی، کشور آرام و با رونقی باشد. اما با شعله ور شدن اولین مخالفت ها بر ضد نظام سیاسی، این کشور به جولانگاه نخست تروریست ها و گروه های تکفیری تبدیل شد. 
 
بشار اسد یکی از مغضوبین درگاه پادشاه عربستان بود. همراهی وی با ایران در  سیاست های منطقه ای، زمینه ساز گسترش بحران در سوریه شد. مقامات سعودی میلیاردها دلار روانه این کشور کرده اند تا نظام اسد را سرنگون کنند. در سال 2013 که احتمال حمله آمریکا و ائتلاف غربی به سوریه می رفت، عربستان در کنار ترکیه، بیشترین حمایت را از این ائتلاف به عمل آوردند و عربستان حتی حاضر به تامین هزینه های مالی این جنگ نیز بود. اما با عقب نشینی آمریکا از این حمله، عربستان سرخورده و حتی سران کاخ سفید را مورد شماتت قرار داد. 
 
 
با این وجود، سعودی ها از سیاست خصمانه خود نسبت به سوریه عقب ننشستند و با وجود شرکت در ائتلاف ظاهری ضد داعش به رهبری آمریکا، حمایت های مالی و نظامی عربستان است که گروه های تروریستی تکفیری را در سوریه سرپا نگه داشته است. 
 
ماحصل بحران جنگ داخلی در سوریه، بالغ بر 250 هزار کشته و میلیون ها آواره است و شهرهای زیادی از این کشور زیر سیطره داعش و گروه های تروریستی قرار دارد. داعش بیش از نیمی از سوریه را تحت کنترل دارد. هر روز شاهد تصاویری از جنایت های این گروه ها هستیم و این مردم بیگناه سوریه هستند که قربانی سیاست های متحجرانه برخی از کشورها و به ویژه عربستان سعودی می شوند. 
 
آتش سعودی ها در یمن
 
یمن، کشور فقیری که از موقعیت استراتژیک بالایی برخوردار است اما تا کنون نتوانسته از این موهبت به خوبی بهره ببرد. این کشور در اوایل سال جاری شمسی، مورد هجوم جنگنده های ائتلاف عربی به رهبری عربستان واقع شده و تاکنون هزاران یمنی به خاک و خون کشیده شده اند. 
 
 
به بهانه حمایت از دولت مستعفی منصور الهادی، عربستان علیه یمن وارد جنگ شد و انصارالله یمن را مورد حمله قرار داد. این تهاجم تنها بخشی از سیاست های تهاجمی رژیم سعودی در منطقه محسوب می شود. با بر جلوس نشستن پادشاه جدید، این سیاست با آب و تاب بیشتری دنبال می شود و عربستان کسب پرستیژ را در این قالب پیگیری می کند. 
 
نکته جالب در ائتلاف حمله به یمن، همراهی رژیم صهیونیستی با عربستان در این نبرد است. جنگنده های اسرائیلی نیز در چندین عملیات علیه نیروهای یمنی شرکت کرده اند و کارشناسانی از این رژیم، مشاورهای نظامی را به فرماندهان سعودی می دهند. 
 
فجایع داخلی در عربستان
 
در کنار دخالت ها و توطئه های سران سعودی در منطقه و کشورهای فرامنطقه ای که لیست بلند بالایی می شود، این خاندان در داخل نیز اوضاع نامناسبی را رقم زده است. حقوق بشر، دموکراسی و حقوق شهروندی، حلقه های گمشده ای هستند که نه تنها مخالفت در داخل که حتی کشورهای حامی این رژیم را مجبور به موضع گیری علیه سعودی ها کرده است. 
 
 
تجاوز به حقوق زنان، قلع و قمع و سرکوب اقلیت‌های دینی و قومی، عدم توجه به آزادی‌های اجتماعی و جلوگیوی از آزادی بیان از مورد نقض حقوق بشر در عربستان به شمار می‌رود. زنان در این کشور حتی از حقوق اولیه انسانی نیز محروم اند و همچون دوران جاهلیت با آنها رفتار می شود. شیعیان، اقلیتی هستند که بیشترین هزینه ها جانی و مادی را به خاطر سیاست های تبعیض آمیز و ضد شیعی وهابیون پرداخت می کنند و رهبر آنان، شیخ نمر در خطر اعدام قرار دارد. 
 
در کنار این تناقض های آشکار سعودی ها، مسلمانان دیگر کشورها نیز به دلیل سوء مدیریت این رژیم، قربانیان همیشگی در اماکن مقدس سرزمین عربستان هستند. سعودی ها که خود را خادمین حرمین شریفین و کلیدار کعبه می دانند، با وجود چندین دهه مدیریت، نتوانسته اند به سطحی از قابلیت مدیریتی برسند که مانع بروز حوادث مرگبار برای زائرین شوند. 
 
سالیانه صدها حاجی یا زائر در این کشور قربانی می شوند و سعودی ها تقدیر الهی را دلیل این مرگ ها می دانند. در 30 سال اخیر حوادث مرگبار زیادی در جریان مراسم حج در عربستان روی داده است. در سال 1366 نیروهای خشن سعودی با دستور از مقامات آل سعود صدها زائر را در جریان مراسم برائت از مشرکین به قتل رساندند که حاجیان ایرانی بیشماری جز شهدای این جنایت بودند. امام خمینی (ره) عنوان داشتند اگر از جنایت های صدام و آمریکا بگذرند از آل سعود نخواهند گذشت.
 
صحرای رمی جمرات به مکانی برای قتل عام مسلمانان توسط سعودی ها تبدیل شده است. در سال 1994، در جریان این مراسم 270 حاجی کشته شدند. سه سال بعد در جریان آتش سوزی در چادرهای زائرین حرم امن الهی 340 نفر کشته و 1500 نفر زخمی شدند. سال 1998 نیز شاهد کشته شدن 180 نفر در جریان حادثه بی تدبیری و بی کفایتی سعودی ها در جریان رمی جمرات بود. این حادثه در پی سقوط تعدادی حاجی از یک پل هوایی صورت گرفت. در  سال 2006 نیز 360 نفر قربانی عدم مدیریت صحیح ماموران سعودی شدند.
 
 
تکرار این حوادث نیز سبب نشد سعودی ها راه حل اساسی برای امن سازی معابر بیندیشند. معابر تعبیه شده برای عبور حجاج به سوی مکان سنگ زدن به شیطان بزرگ و همچنین اطراف مراسم بسیار تنگ هستند و جوابگوی ازدحام جمعیت را نیستند. این مشکل معماری را کارشناسان و مهندسان زیادی تابه حال گوشزد کرده اند اما سعودی ها گوش به این نظرات کارشناسی نمی دهند و تنها این مکان مقدس را در محاصره انبوهی از جرثقیل های غول آسا درآورده اند و شکل و شمایل مذهبی و تاریخی کعبه را دگرگون کرده اند. همچنین ساخت و سازهای گسترده و بی برنامه در اطراف کعبه مانند هتل های لوکس و ساختمان های مرتفع، بافت کعبه را تغییر داده است.
 
در بدترین فاجعه روی داده در مکه، منا شاهد جان سپردن حدود 2000 حاجی بود. این فاجعه روز پنج شنبه دو مهر روی داد و مسیرهای تنگ و سوء مدیریت مدیران سعودی برگزاری حج، ابعاد این فاجعه را گسترده تر ساخت. 
 
سخن پایانی
 
نحوه شکل گیری و سیر صعودی خاندان سعودی در ساختار قدرت عربستان، مجموعه ای از جنگ، درگیری های قومی، توطئه، همدستی استعمار، نفت، نفوذ مالی، ایجاد گروه های تکفیری و مداخله های نظامی است. این مجموعه را باید در کنار مجموعه ساختار معیوب داخلی و غیرمدرن و عشیره ای با نفوذ بالای وهابیت قرار داد. 
 
زمانیکه بیداری اسلامی در مناطقی از غرب آسیا و شمال آفریقا آغاز شد، یکی از نظام هایی که بیشترین لرزه ها بر تن آن نقش بست، رژیم سعودی بود. این موج با سرعت بسیاری پیش می رفت اما کشورهای حاشیه خلیج فارس، موج شکن هایی را در مقابل آن قرار دادند و مانع از گسترش آن به سمت سرزمین های خود شدند. هر چند این اقدامات تنها موانع موقتی هستند و برافروخته شدن مجدد بیداری ملت ها باید شاهد تغییرات گسترده ای در منطقه باشیم. 
 
سعودی ها به خوبی می دانند که شکل گیری جنبش های حقوق مدنی و شهروندی در منطقه، خطر اساسی برای بقای رژیم خاندان سعودی خواهد بود. سرمایه های فراوانی که سعودی ها برای مقابله با چنین موج های صرف می کنند، نه تنها برای بر روی کار آمدن حکومت های متحد با عربستان بلکه جلوگیری از شکل گیری یا قدرت گیری جنبش های مشابه در داخل عربستان است. بنابراین چنانچه که نفت به ظهور آل سعود سرعت بخشید، همین عامل باعث بقای این رژیم شده و همین عامل ممکن است عامل سقوط آن شود. 
 
عربستان در جبنه های مختلفی در سراشیبی سقوط قرار گرفته یا سقوط کرده است. سقوط اخلاقی سعودی ها در زمینه های مختلف مسجل شده و این رژیم نه در داخل و نه در خارج از مرزهای خود، برای انسانیت شانی قائل نیست و جان انسان ها برای آنها هیچ ارزشی ندارد. از لحاظ سیاسی نیز هیچ یک از هنجارهای مدرن حکومت داری در عربستان رعایت نمی شود و تنها یک خاندان سعودی همچون قرون گذشته بر این کشور حکمرانی می کند که این شیوه پاسخگوی نیازهای حال و آینده نیست. 
 
 

منابع:

1- کتاب سبز عربستان ، انتشارات وزارت خارجه ، صص 5-1

2- http://data.un.org/Data.aspx?q=population&d=PopDiv&f=variableID%3a12

3- سه تصوير از يك تابلو وارونه» نوشته محمد الياسي از سوي آستان قدس رضوي

4- کلوید ، فوبیه ، آل سعود ، نشر فراندیش ، 1369 ، صص 7-25.

5- اعتماد السلطنه در ذيل حوادث سال 1217 - كه صحيح آن همان سال 1216 و روز غدير سال مزبور است - مى‏نويسد: هم در اين سال، عبدالعزيز نامى از مشايخ نجد، كه پيرو طريقه وهابى بود و داعى اين طايفه مى‏بود، در درعيه قلعه‏اى محكم بساخت و چند بار به حرمين شريفين - زادهما الله شرفا و تعظيما - و به نجف اشرف آمده، به غارت پرداخت. و از آن جا كه پسرش نيز در عيد غدير در آخر سال گذشته به كربلاى معلا تاخته و چندين هزار از نفوس زكيه و جمعى كثير از علما و سادات و فضلا و عرفا و محققين را در ظرف هفت‏ساعت‏شربت‏شهادت چشانيده، كه از آن جمله عارف كامل و عالم فاضل ملاعبدالصمد همدانى صاحب بحرالمعارف بود كه چهل و چهار سال در آن ارض خلد نشان مجاور و به رياضت اشتغال داشت. خلاصه بعد از سفك دماء، آن قوم شقاوت انتماء به اوطان خود بازگشتند و اين خبر مسموع ملازمان حضرت خاقان كشورستادن گرديده اسماعيل بيگ بيات را نزد سليمان پاشا، والى بغداد، فرستادند و امر فرمودند كه به طرد اين جماعت پردازد. سليمان پاشا قبول كرده، ولى چندى نگذشت كه درگذشت و اين امر بر عهده تاخير ماند، ولى شخصى از عجم، عبدالعزيز را به راه عدم روانه نمود. تاريخ منتظم ناصرى، ج 3، ص 1465 - 1466. به نوشته استاد مدرسى، كاملترين اطلاعات در باره حملات وهابيها به كربلا در كتاب الدر المكنون فى مآثر الماضية من القرون، اثر ياسين بن خيرالله خطيب عمرى، كه دو نسخه خطى آن در موزه بريتانيا (ش 312 و 313) موجود است، آمده است. به نوشته استاد مدرسى، نجديان در اين حمله - در سال 1216 - روضه مقدس حسينى را ويران ساختند و همه نفايس درون حرم و خزانه را به غارت بردند و زايران حائر شريف و اهالى كربلا را قتل عام نمودند. شمار كشتگان اين واقعه پنج هزار تن بوده است. بنگريد: روابط ايران با حكومت مستقل نجد، ص 105.

6- تاریخ وهابیة، محمد حسین قریب گرکانی به کوشش رسول جعفریان.

7- تاريخ و عقائد وهابيان از استاد على اصغر فقيهى، تهران، 1323 ش.

8- - عبد الرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران ، 1387 ص 393.

9- درآمد يك ميليون بشكه نفت عربستان سهم 5 شاهزاده سعودی

10- Special Report: U.S. cables detail Saudi royal welfare program

11- Maximillian Terhalle ,Are The Shia Rising? , MIDDLE EAST POLICY, VOL. XIV, NO. 2, SUMMER 2007 ,p 80.

12- سید داوود آقایی، سیاست و حکومت در عربستان سعودی ، تهران ،1368 ، صص 86-85.

13- منوچهر محمدی ،بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ، انتشارات پژو هشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، تهران ، 1385، ص 157.

مصاحبه‌ خواندنی با مهندس مقاومت در عراق

مهم‌ترین لقبش «مهندس» است. که عموما همراه با کنیه‌اش ابومهدی ذکر می‌شود و این نام آشنا برای مجاهدین را می‌سازد: ابومهدی المهندس. هرچند تیم محافظش در مکالماتشان برای رعایت مسائل امنیتی اسمش را نمی‌آوردند و از کلمه‌ی «الشایب» استفاده می‌کنند، ولی آشنایانش هر وقت بخواهند از او یاد کنند، فقط می‌گویند «حاجی.» حاجی، فقط اوست. فقط یک نفر دیگر هست که به او هم صرفا می‌گویند حاجی، البته به او یک کلمه‌‌ی کبیر هم اضافه می‌کنند که می‌شود «الحاجی الکبیر»، یعنی همان سردار قاسم سلیمانی.

نام اصلی ابومهدی المهندس، جمال جعفر محمد است. او را باید یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های حال حاضر عراق شمرد. fه این دلیل که به صورت «رسمی» نایب رئیس الحشد الشعبی و به صورت «عملی» رئیس آن است. اگر واقعا چنین باشد هم باید گفت که او فعالیتش را کاملا چراغ خاموش پیش می‌ببرد: از دست دوربین‌ها و روزنامه‌ها فراری است و خیلی کم در رسانه‌ها دیده می‌شود. این دور بودن از چشم‌ها را برخی‌ها به دلیل اتهامات امنیتی‌‌ای می‌دانند که در گذشته داشته [و بر آن اساس تحت تعقیب بوده است]: او یکی از 17 تنی است که در قضیه‌‌ی انفجار سفارت آمریکا و سفارت  فرانسه در کویت در سال 1983 و همچنین قضیه‌ی ترور امیر کویت جابر الاحمد الصباح در سال 1985 متهم شدند. او همچنین متهم شد که در نقشه‌ی ربایش یکی از هواپیماهای خطوط هوایی کویت در سال 1984 دست داشته است. 

اتهاماتی که باعث شد او دو بار مهاجرت را در زندگی خود تجربه کند: یک بار مهاجرت از کویت (که در آنجا زندگی می‌کرد) به ایران (تا پس از آن قضایا و در جریان پیگرد نیروهای امنیتی کویت دستگیر نشود) و هجرت دوم از عراق (که پس از سقوط صدام به آن برگشته بود) باز هم به تهران. دلیل هجرت دوم هم این بود که برخی گزارش‌های رسانه‌ای در اواخر سال 2006 اعلام کردند او یکی از اشخاصی است که آن اتهامات درباره‌شان وجود دارد و همین، او را (با اینکه در آن زمان به نمایندگی مجلس عراق انتخاب شده بود) تحت پی‌گرد اشغالگران آمریکایی قرار می‌داد.

اما داستان‌های مهم زندگی ابومهدی المهندس و فرارش از دست حکومت‌هایی که می‌‌خواستند او را دستگیر کنند، خیلی پیش از این دو مهاجرت آغاز شده بود: در سال 1979، «دادگاه انقلاب» وابسته به حکومت حزب بعث، او را متهم کرد که در ایجاد «حوادث ماه رجب» نقش داشته است (منظور، اعتراضات مردمی‌ای بود که پس از دستگیری آیت الله سید محمد باقر صدر توسط بعثی‌ها صورت گرفته بود). در آن روزها، سرکوبی حزب الدعوه (که ابومهدی المهندس از اوایل دهه‌ی هفتاد در آن فعال بود) از سوی حزب بعث به اوج خود (و حتی به حد اعدام‌های گسترده) رسیده بود. چندی بعد که صدام حسین [از سمت معاونت ریاست جمهور] به ریاست جمهوری رسیده و آیت الله صدر را اعدام کرد، ابومهدی مجبور شد از عراق گریخته و در سال 1980 به کویت برود.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
رابطه‌اش با ایران انقلابی، درست از همان اوایل آغاز شد. به محض تأسیس «سپاه بدر» [مجاهدین شیعه عراقی] توسط سپاه پاسداران در آغاز جنگ تحمیلی، به آن ملحق شد. پس از خروج از کویت و استقرار در ایران، به سرعت در سپاه بدر پیشرفت کرد تا پس از سه سال و از اواسط دهه‌ی هشتاد میلادی، فرمانده سپاه بدر شد.


در همان برهه بود که به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق (به رهبری آیت الله سید محمد باقر حکیم) هم ملحق شد و مدت زیادی نگذشته بود که به عضویت شورای فرماندهی هشت نفره‌ی مجلس اعلا هم انتخاب کردید. 

ابومهدی المهندس هم چنان به مسئولیت‌های سیاسی‌اش در مجلس اعلا و مسئولیت‌های نظامی‌اش در سپاه بدر ادامه می‌داد تا آنکه در آغاز هزاره‌ی سوم (و چنانکه برخی‌ها می‌گویند در پی اختلافاتی با آیت الله حکیم) به کلی هم از سپاه بدر و هم از مجلس اعلای انقلاب اسلامی بیرون و فعالیت‌های خود را به عنوان یک شخص مستقل و البته با حفظ روابطش با همه‌ی یاران، ادامه داد.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.

پس از سقوط صدام و بازگشت به عراق، خیلی سریع وارد محافل مهم سیاسی شد. در مذاکرات شورای حکومتی کشور با مقتدا صدر (رهبر جریان صدر) فعالیت جدی داشت. کما اینکه در خاموش کردن بحرانی که بین دولت انتقالی ایاد علاوی و جریان صدر و «سازمان بدر» ایجاد شده بود هم نقش ایفا نمود.

ابومهدی المهندس در تشکیل «ائتلاف ملی واحد عراق» و همچنین «ائتلاف ملی عراق» و سپس «ائتلاف ملی» فعلی هم صاحب نقش بود. کمااینکه گفته می‌شود او از طراحان و فعالان اصلی رسیدن ابراهیم الجعفری و سپس نوری المالکی به کرسی نخست‌وزیری بوده است. در کنار همه‌ی اینها، نقش بارزی که او در ارتباط بین احزاب داخل حکومت عراق ایفا می‌کند را هم نباید فراموش کرد.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
بعد از اشغال برخی استان‌های عراق به دست داعش در ژوئن 2014، ابومهندس باز لباس نظامی‌اش را به تن کرد، در 16 ژوئن بیانیه‌ای صادر نمود و در آن از «کادر جهادی‌‌ای که قبلا [برای جهاد با صدام] سلاح در دست داشتند» درخواست کرد که «فورا» به دفترهای تعیین شده در بغداد بپیوندند تا «حماسه‌ای جهادی» ضد داعش خلق شود. از آن روز تا به حال، الحشد الشعبی (بنا کردن آن و اداره‌اش و به‌کارگیری‌اش) تمام هم و غم و زندگی ابومهدی المهندس را به خود اختصاص داده است.


هر چند این باعث شده تا ناچار شود تا حدی از سایه به زیر نور بیاید، ولی در هر حال این ظهورش هم هنوز بی قید و شرط نیست. هنوز هم تصاویری که از او دیده می‌شود، همان فیلم‌هایی است که دوربین‌های شبکه‌های مختلف، هنگام بازدیدش از جبهه‌های نبرد از او می‌گیرند و گاهی در آنها چند کلمه‌ای هم صحبت می‌کند.

در حد فاصل اواخر عملیات آزادسازی بیجی (که چیزی تا انتهایش نمانده) تا شروع عملیات آزادسازی فلوجه (که چند روز پیش کلید خورد) احمد ابراهیم از روزنامه‌ی الاخبار لبنان به سراغ ابومهدی المهندس رفته و برای اولین بار در چندین سال گذشته، مصاحبه‌ای تفصیلی با او انجام داده است که بیش از هر چیز پیرامون الحشد الشعبی دور می‌زند. مصاحبه‌ای که به گفته‌ی روزنامه‌ی الاخبار، هرچه مقدماتش و راضی‌کردن ابومهدی المهندس به صورت دادن آن سخت بود، سیرش در اثنای ضبط؛ سلیس و راحت پیش رفت. با هم ترجمه‌ی کامل این مصاحبه را می‌خوانیم:

*احمد ابراهیم: الحشد الشعبی، نسخه‌ی عراقی سپاه پاسداران ایران است؟
-ابومهدی المهندس: نه. شرایط جمهوری اسلامی با عراق فرق دارد. چه از نظر نظام حکومتی و چه اوضاع داخلی و چه شرایط نظامی و سیاسی و اجتماعی و امنیتی. الحشد الشعبی بر مبنای خطری که به عراق و منطقه هجوم آورد، یعنی داعش، شکل گرفت. 


الحشد الشعبی پس از فتوای مشهور آیت الله‌العظمی سید علی سیستانی تشکیل شد. این فتوا باعث شد که جوانان عراقی (و پیشاپیش آنها، گروه‌های مقاومت) برای دفاع از جان و مال و ناموس عراقی‌ها هجوم بیاورند و البته همچنین برای دفاع از نظامی سیاسی‌ای که در عراق بر سر کار است و اکثریت عراقی‌ها از طریق صندوق‌های رأی رضایت خودشان را از آن اعلام کرده‌اند و از طریق همان صندوق‌های رأی دولتی تشکیل شد که همه‌ی بخش‌های ملت عراق را در خود جا داده است.


 الحشد الشعبی یک نیروی جهادی مردمی است که با فرمانده کل نیروهای مسلح یعنی نخست‌وزیر عراق ارتباط دارد و وظیفه‌اش را وظیفه‌ای دینی و ملی می‌داند و مأموریتش دفاع از همان چیزهایی است که اشاره کردم.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
*ارتباط الحشد الشعبی با مرجعیت شیعه از یک طرف و با سپاه پاسداران ایران از طرف دیگر، از چه سنخی است؟


-من تأکید می‌کنم که الحشد الشعبی چنانکه از اسمش پیداست یک «حشد» [تجمع گسترده‌] شعبی [مردمی] است و در اساس، از فتوای دینی و احساس وظیفه‌ی شرعی‌ای که از فتوای جهاد کفایی آیت الله العظمی سیستانی برخاسته بود شکل گرفته است. طبیعی بود که مجاهدین به صورت عام و خصوصا گروه‌هایی که در مقابل نظام سابق جهاد کردند و در دوره‌ی اشغالگری آمریکایی‌ها هم به مقاومت برخاستند، برای لبیک به این فتوا از یکدیگر سبقت بگیرند و به آن فتوا ایمان داشته باشند. الحشد الشعبی لشگر مرجعیت و حکومت عراق است. طبیعتا مرجعیت هم جدای از حکومت نیست، چراکه مرجعیت هم از روند سیاسی و حکومت و از تمامی بخش‌های تشکیل‌دهنده‌ی جامعه‌ی عراقی حمایت می‌کند و همواره همگان را به مسالمت اجتماعی و محافظت از نظام سیاسی کشور دعوت کرده است.
 اما در موضوع ارتباط با سپاه پاسداران، طبیعتا اگر حمایت وسیع و عظیم جمهوری اسلامی و در رأس آن حمایت آیت الله‌العظمی خامنه‌ای نمی‌بود الحشد الشعبی اساسا ممکن نبود که این حجم گسترده از کارها را در عملیات‌هایش انجام دهد (که خودتان دیده‌اید که امسال چه عملیات‌های [موفقی] داشته است). آیت الله العظمی خامنه‌ای به برادران در سپاه پاسداران دستور دادند که از الحشد الشعبی حمایت شود و سپاه هم حامی ما در بحث تسلیحات و مهمات و همچنین کمک های مستشاری و طراحی نقشه‌های عملیاتی است. این حمایت هم از همان نقطه‌ی صفرش تا کنون با توافقی بوده که بین فرمانده کل نیروهای مسلح عراق (چه نخست‌وزیر سابق چه نخست وزیر فعلی) با دولت همسایه یعنی ایران صورت گرفت.

*نظرتان درباره‌ی سر و صداهایی که اخیرا بلند شده و از لزوم تشکیل «الحشد المرجعیه» در مقابل الحشد الایرانی [نامی کنایه‌آمیز به الحشد الشعبی] صحبت می‌کنند چیست؟
-اصلا الان هم این، همان است. الحشد الشعبی در حال حاضر چیزی جز الحشد المرجعیه نیست. حالا اگر کسی هست که می‌خواهد به الحشد الشعبی بگوید الحشد الایرانی، بله ایرانی است. اشکالی ندارد، بگذار اسم‌گذاری کنند! این‌ها پیشتر به ارتش عراق هم گفتند ارتش صفوی و شدیدا طی دو سال با آن جنگیدند. 

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.

با این ارتشی که قاعدتا باید ارتشی ملی باشد و در آن سنی و شیعه و کرد و ترکمان و مسیحی‌ها و همه‌ی اقلیت‌ها با هم حضور داشته باشند، دو سال تمام مورد هجوم واقع شد. این دشمن لجوج عنود که از سوی برخی طرف‌های منطقه‌ای و حتی بین‌المللی حمایت می‌شود، ارتش عراق را با این اتهام که این ارتش صفوی و ارتشی جنایتکار است شدیدا تضعیف کرد. حالا امروز همان جنگ روانی؛ ضد الحشد الشعبی راه افتاده است، یعنی ضد این نیروی نظامی جوانی که در طول این سال ها جلوی آنها در آمده و در مقابلشان مقاومت کرده. اتهامات زیادی ضد الحشد الشعبی مطرح کرده‌اند، از جمله اینکه ایرانی است. 

حالا عبارت صفوی را رها کرده‌اند و از عبارت ایرانی استفاده می‌کنند . از دیگر روش‌هایشان این است که برای الحشد الشعبی از [لغت تحقیرآمیز و منفی] میلیشیا [به معنای گروه شبه‌نظامی] استفاده می‌کنند. این‌ها همه‌اش ظلم است و بخشی از جنگ روانی و بخشی از جنگ ما ضد داعش محسوب می‌شود.

*چند ماه پیش بود که ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق (که بعدا رئیس سیا هم شد)، اعلام کرد که الحشد الشعبی یا به قول او میلیشیا‌های شیعه برای ثبات منطقه‌ی خاورمیانه از داعش خطرناک‌تر است. چه پاسخی به این حرف دارید؟
-من در حال حاضر در صدد پاسخ دادن به هر کس که جایی حرفی می‌زند نیستم ولو اینکه این آدم پترائوس باشد. او الان یک سخنران است که مسئولیتی هم در دولت آمریکا ندارد. ولی بد نیست یادآوری کنم که این شخص وقتی در عراق حضور داشت، کارش منحصر به فعالیت‌های نظامی نبود بلکه کارهای سیاسی هم می‌کرد و طرح‌هایی برای روند سیاسی داشت از جمله‌ی آن طرح‌ها این بود که از سازمان القاعده به نفع خودش استفاده کند و بخشی از کسانی که در القاعده بودند را هم جذب کرد تا با آمریکایی‌ها کار کنند و نام آنها را گذاشتند الصحوات [نیروهای بیداری عراق]. 

هیچ بعید نیست که دیوید پترائوس و سیا در این زمینه فعالیت کرده باشند که القاعده (که به صورت مراکز تروریستی در مناطق مختلف جهان ضد منابع آمریکایی‌ها عملیات می‌کند) تبدیل شود به یک نیروی محلی که به مردم و ساکنین همان مناطق در سوریه و عراق حمله کند (و الان هم پایشان به جاهای دیگر باز شده [و به مردم آن مناطق حمله می‌کنند]). صحبت‌های پترائوس نشان می‌دهد که او هم در این سیر القاعده به داعش نقشی داشته است. 

اگر تحلیل من صحیح باشد که آنها از تبدیل القاعده به داعش نقش داشته‌اند، نتیجه این می‌شود که هر کس با داعش بجنگد در اصل مشغول جنگیدن با منافع پترائوس و کسانی است که پترائوس نماینده‌ی آنهاست. و ما نیروهایی هستیم که در مقابل داعش و خطر تروریستی آن ایستاده‌ایم.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
*همه می دانیم که الحشد الشعبی از نظر قانونی، هیئتی است، وابسته به نخست وزیری است . حالا سؤال اینجاست که اعمال قدرتی که نخست وزیر در خصوص الحشد الشعبی دارد چگونه است؟ آیا تنها نظارتی است یا فرماندهی هم دارد؟

-در همان آغاز به کار الحشد الشعبی، در روز هفدهم ژوئن سال گذشته، هیئت وزرا به نخست وزیر اختیار تام داد که تدابیر لازم جهت استفاده از نیروها و جوانانی که می خواهند به ندای مرجعیت لبیک گفته و با داعش بجنگند را به کار ببندد. در همین راستا نخست وزیر سابق (که فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می شد) دستور تشکیل هیئت الحشد الشعبی را صادر کرد. 

در سال 2015 و پس از عملیات تکریت، هیئت وزیران تصویب کرد که هیئت الحشد الشعبی هیئتی رسمی و مرتبط با نخست وزیر باشد که فرمانده کل نیروهای مسلح محسوب می شود. این هیئت به صورت رسمی بخشی از ساختار نیروهای مسلح عراق محسوب می شود و وابسته به فرمانده کل نیروهای مسلح است و طبق اوامر او عمل می کند.

*در رسانه ها خیلی عبارت «گروه های مقاومت» را می شنویم. ممکن است برای ما تشریح کنی این گروه های مقاومت چه کسانی هستند و تفاوت آنها با الحشد الشعبی چیست؟
- در دوره ی صدام تلاش های مخالفین به دلیل جنایت های صدام ضد عراقی ها (کرد و شیعه و سنی) باعث شد که تلاش های مخالفین؛ سبک و سیاق مسلحانه بگیرد که در آن دوره به آنها می گفتیم مخالفین مسلح نظام. که بزرگترین گروه مسلح مخالف نظام هم سازمان بدر بود. 

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
بعد از سقوط عراق و اعلام عراق از طرف آمریکا به عنوان «کشور تحت اشغال» و تصمیم گیری شان مبنی بر اینکه عراق به یک مستعمره ی آمریکایی تبدیل شود؛ جوانان عراقی به صورت گسترده برای مقابله با اشغالگران فعال شدند و پس از آن بود که گروه مسلح مهم و معروفی در میدان مبارزه با اشغالگران ظاهر شدند و در طول سال های اشغال، کارهای قهرمانانه ای را هم رقم زدند. این گروه ها، الان بخشی اساسی از الحشد الشعبی را تشکیل می دهند و نوک پیکان الحشد الشعبی در عملیات هایش هستند.


*آیا این گروه‌ها بخشی از الحشد الشعبی هستند یا آنکه هویت مستقل خود را حفظ کرد‌ه اند؟
-این گروه‌ها و دیگر گروه‌هایی که جدیدا تأسیس شده‌اند و همینطور برخی احزاب سیاسی که [برای خود] شاخه‌های جهادی مسلح (در سطوح مختلف) ایجاد کرده‌اند، هر کدام دو بعد دارند: یک بعد شخصی معروف به عنوان فلان حزب یا فلان گروه مقاومت که از این حیث حق دارند نظرات خود را ابراز کنند و طبق قانون اساسی به ایفای نقش سیاسی بپردازند. اما بعد دیگر این است که بخشی از الحشد الشعبی هستند. 

تعداد جوانان داوطلب بسیار بالا بود. الحشد الشعبی هم تازه تأسیس شده بود و زیرساخت‌های گسترده‌ای برای جذب این نیروها و انرژی‌ها نداشت، فلذا برخی از احزاب سیاسی و حتی نیروهای مذهبی و گروه‌های مقاومت اقدام به بسیج [و جذب] این جوانان کرده و آنها را در شکل گردان و تیپ؛ سازماندهی کردند. مجموعه‌ی این گردان‌ها و تیپ‌هاست که آن را نیروی رزمی الحشد الشعبی می‌نامیم.


ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
*می‌گویند هدایت عملیاتی الحشد الشعبی بر عهده‌ی تعدادی از مستشاران ایرانی عضو سپاه قدس است. این حرف صحیح است؟

-پیشتر گفتم که فرماندهی الحشد الشعبی با فرمانده کل نیروهای مسلح یعنی نخست‌وزیر عراق است. و تمام چیزهایی که برادران در سپاه پاسداران و جمهوری اسلامی ارائه می کنند، با توافق فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق صورت می‌گیرد. این توافق هم کلی است و هم جزئی و تفصیلی. هرچه سلاح و مهمات و مستشار بیاید، همگی تحت نظر فرمانده کل نیروهای مسلح است.

*در برخی گزارش‌های رسانه‌ای آمده که حزب الله لبنان جهت کمک به فعالیت‌های عملیاتی الحشد الشعبی تعدادی مستشار نظامی فرستاده است. آیا این گزارش‌ها را تأیید یا تکذیب می‌کنید؟
-حزب الله در همه‌‌ی فعالیت‌های مقاومت مسلحانه از زمان صدام نقش اساسی داشته است، یعنی از اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی. در آن دوره، این حزب مقاوم در آموزش و کمک به عراقی‌ها در اولین تشکیلات‌هاشان کمک کرد. رابطه‌ی گرمی بین مخالفان سیاسی و نظامی نظام صدام با حزب الله وجود داشت. این هم امر مخفی‌ای نیست. الان هم طبیعی است که این حزب به رغم مشغولیت‌هایش در جبهه‌ی اسرائیل و جبهه‌ی سوریه، به کمک جوانان و مجاهدان در عراق بیاید. 
بعد از سقوط نظام صدام، این حزب به صورت اساسی در آموزش و آماده‌کردن و خط‌دادن به گروه‌هایی که ما آن را گروه‌های مسلح مقاومت می‌خواندیم نقش ایفا کرد. امروز هم حزب الله (البته در چارچوب فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق، نه خارج از فعالیت‌های آن) به صورت‌های مختلف به ما کمک می‌کنند. خصوصا در زمینه‌ی مستشاری و آموزش. بله، حزب الله هم نقش دارد و این امری نیست که مخفی باشد. و ما به عنوان یک نیروی گسترده‌ی مردمی افتخار می‌کنیم که از حمایت این حزب مقاوم و مبارک برخورداریم.

*همه می‌دانیم که عملیات آزادسازی تکریت [که طی آن اختلافاتی بین حیدرالعبادی و الحشد الشعبی رخ داد] نقطه‌ی عطفی در سیر ارتباط الحشد الشعبی با نخست وزیر بود. ممکن است برای ما توضیح دهی مشکلی که آن روزها رخ داد اساسا چه بود و چه نتایجی در روابط بین شما با هم به وجود آورد؟
-رابطه ما، رابطه‌ی فرمانده کل نیروهای مسلح و نخست وزیر عراق با یک هیئت رسمی و مردمی به نام الحشد الشعبی است. این رابطه، رابطه‌ی تابع و متبوع است. این روشن است. اما درباره‌ی مسئله‌ی تکریت، ما در هیچ کدام از عملیات‌هایمان خواستار حمایت نیروهای ائتلاف بین‌المللی که با توافق دولت عراق به اینجا آمده‌اند نبودیم. می‌دانید که دولت قبلی درخواستی به آمریکا ارائه کرد تا از حمایت و کمک‌های آمریکایی‌ها برخوردار شود و بر همین اساس آمریکایی‌ها در عراق حاضر شدند.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.

 تأکید می‌کنم «دولت قبل» نه شخص «نخست‌وزیر عراق». یعنی منظور نیروهای سیاسی‌ای است که آن دولت را تشکیل داده بودند. در دولت فعلی یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا تشکیل شد و دولت، خواستار کمک‌های این ائتلاف شد. این کمک‌ها نه جلوی خطری را گرفت که بغداد را تهدید می‌کرد؛ نه مانع سقوط موصل شد و نه توانست حتی یک منطقه را آزاد کند. ارتش عراق هم در حالت پیش‌روی و عقب‌نشینی در مناطقی که می‌جنگید باقی ماند و تلفات زیادی هم داد. وضعیت الرمادی و منطقه ‌کمربند بغداد را در سال گذشته همه می‌دانند. فلذا ائتلاف بین‌المللی بنا بر توافقی که با دولت عراق صورت داده بود به اینجا آمد.

 ولی ما به عنوان یک نیروی مردمی و رسمی خواستار کمک ائتلاف بین‌المللی نبودیم و بحث با جناب فرمانده کل نیروهای مسلح [حیدر العبادی] این بود که ما می‌گفتیم نظرمان این است که نیازی به این کمک‌ها نداریم. به دلایل مختلف. یکی اینکه ما ارتباط یا هماهنگی ای با اتاق عملیات مشترک با کسانی که در آسمان هستند [نیروهای ائتلاف] نداریم و طبیعتا این دیوانگی است که ما روی زمین بجنگیم و هواپیماها را در هوا نیرویی دیگر رهبری کند که ما نمی‌دانیم چطور می‌خواهد اقدام به بمباران کند. 


در همین راستا چندین بار اشتباهاتی رخ داد و نیروهای عراقی بمباران شدند. چیزی که در تکریت رخ داد این بود که ما عملیات گسترده‌ای را انجام داده بودیم و کل شرق تکریت را آزاد کرده بودیم. یعنی منطقه‌ای به وسعت شش هزار کیلومتر مربع. از کوه‌های حمرین گرفته (یعنی جایی که از ده سال پیش تا آن زمان هیچ کس، نه نیروهای مسلح عراقی نه نیروهای آمریکایی، نتوانسته بودند وارد آن شوند) تا لب دجله در غرب (یعنی منطقه‌ی الدور و العلم و البوعجیل تا الفتحه). 


قدم بعدی در عملیاتمان آزادسازی خود شهر تکریت بود که از هشت ماه پیش آن را از جنوب و غرب و شمال محاصره کرده بودیم. اینجا بود که آمریکایی‌ها از دولت عراق درخواست کردند در آزادسازی شهر که وسعتی تنها در حدود 50 کیلومتر مربع دارد وارد شوند. در طرح عملیاتی ما، قرار بود به بیست کیلومتر مربع شهر که بخش حکومتی آن است، حمله کنیم و درنتیجه مابقی شهر به سادگی سقوط می‌کرد. آمریکایی‌ها اینجا درخواست کردند وارد عملیات شوند و منطقه‌ای تنگ و کوچک را بمباران کنند. 


ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
به دلایل مختلف ما با حضور انجام عملیات تحت پوشش هوایی‌ای که با ما هماهنگ نیست مخالفت کردیم. ما قرار بود عملیاتمان را جمعه آغاز کنیم. آمریکایی‌ها چهارشنبه شب وارد صحنه‌ی عملیات شدند و ما هم به دلیل نگرانی از بمباران [ضد نیروهای الحشد الشعبی] حمله را متوقف کردیم. دو روز بعد مشکل حل شد و پس از متوقف شدن بمباران‌ها، ما هم در عملیات آزادسازی مشارکت کردیم.


*یعنی دلیلی سیاسی یا مخالفت با مشارکت ائتلاف بین‌المللی در عملیات میدانی وجود نداشته؟
-گفتم که چندین دلیل وجود داشت. یکی ترس از اشتباهات میدانی در بمباران‌ها بود. داستان، داستان مخالفت نبود. ائتلاف بین‌المللی تقریبا در هیچ عملیاتی با ما مشارکت نداشته است، مگر در چند عملیاتی که از نظر اداره‌ی عملیات و هماهنگی بر عهده‌‌ی ارتش عراق بوده و الحشد الشعبی به عنوان کمک‌کننده‌‌‌ی ارتش حضور داشت. 

در عملیات آزادسازی تکریت، ما فرماندهی عملیات را به عهده داشتیم و در نتیجه هر کسی که می‌خواست در سطح میدان مشارکت کند باید حتما با ما هماهنگ می‌بود. ما هم که هیچ [ارتباط و] هماهنگی‌ای با ائتلاف بین‌المللی نداریم. پس چطور ممکن بود برای نیروهایمان و جوان‌هایمان این را بپذیریم که در کف میدان روی زمین بجنگیم و نیروی دیگری بدون هماهنگی از هوا بمباران کند؟

*آیا چنین هماهنگی‌ای را نخواهید پذیرفت؟
-ما تا الان با ائتلاف بین‌المللی هماهنگی‌ای نداریم. معتقد هم نیستیم که ائتلاف بین‌المللی جدیتی حقیقی در پشتیبانی از نیروهای مسلح عراقی داشته باشد. این چیزی بود که در [جرین سقوط] الرمادی خودش را نشان داد. گذشته از این، ما در همه‌ی عملیات‌هایی که صورت دادیم ثابت کردیم که می‌توانیم مناطق را بدون نیاز به ائتلاف بین‌المللی آزاد کنیم.

*می‌گویند نخست‌وزیر، حیدالعبادی، با اصرار بر اینکه ائتلاف بین‌المللی در عملیات‌های الحشد الشعبی مشارکت داشته باشد، دارد چوب لای چرخ عملیات‌های الحشد الشعبی می‌گذارد.
-نه، اصلا چنین اصراری وجود ندارد. آنچه در تکریت رخ داد یک استثنا بود. ماجرایی بود که رخ داد و گذشت و تمام شد. جناب نخست‌وزیر وضعیت ما و وضعیت دیگران را درک می‌کند.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
*شکی نیست که پس از شکست روحی و آشفتگی شدیدی که ارتش عراق پس از سقوط موصل بدان دچار شد، الحشد الشعبی نیروی نظامی اصلی عراق به حساب می‌آید و معروف است که هر نیروی نظامی‌ای باید با داشتن سهمی در قدرت سیاسی، خود را نشان دهد. شما از «کیک قدرت» چه سهمی دارید؟

-این کیک باشد برای کسانی که می‌خواهند از آن بخورند. ما اصلا کیک خور نیستیم!

*از چند هفته پیش وعده می‌دهید که نبرد آزادسازی الانبار آغاز خواهد شد [در زمان انجام مصاحبه هنوز این عملیات، که چند روزی است آغاز شده، شروع نشده بود.] چیزی که تا امروز رخ داده این بوده که الرمادی هم به دست داعش سقوط کرده است. این ماجرا انسان را از لحاظ شرایط و تبعاتش به یاد سقوط موصل در سال گذشته می‌اندازد. چه تفسیری درباره‌ی تأخیرتان در آغاز عملیات آزادسازی الانبار دارید؟ آیا این ماجرا برمی‌گردد به مسائل مذهبی و خطوط قرمزی که در مقابل شما ترسیم شده و می‌گوید شما نباید در استان‌هایی که از اکثریت اهل سنت تشکیل شده عملیات انجام دهید؟
-ما به عنوان الحشد الشعبی هیچ وقت از مشارکت در آزادسازی الانبار صحبت نکردیم. بله در رسانه‌ها صحبت‌هایی درباره‌ی آغاز عملیات آزادسازی الانبار بود ولی از طرف الحشد الشعبی چیزی اعلام نشد. چیزی که بعد از آزادسازی تکریت [توسط الحشد الشعبی] رخ داد عبارت بود از سقوط پالایشگاه بیجی و سقوط الرمادی. 

یک جنگ روانی گسترده و شدید هم از طرف داعش و حامیان سیاسی‌اش در عراق ضد ما به راه افتاد که الحشد الشعبی نمی‌خواهد وارد الانبار شود، با اینکه ما اصلا نگفته بودیم که طرحی برای ورود به الانبار داریم [که حالا بگویند از آن کوتاه آمده‌ایم]. ما تحت فرماندهی فرمانده کل نیروهای مسلح هستیم و [از پیش خودمان] اساسا طرحی برای ورود به الانبار نداشته‌ایم. ما سابقا برای محافظت از پایتخت در غرب بغداد [یعنی مناطق هم‌‌مرز با استان الانبار] حضور داشتیم. این مربوط به یک سال و چهار ماه قبل بود، یعنی زمانی که فلوجه سقوط کرد. فعالیت ما در آن دوره عبارت بود از برپایی خطوط دفاع از بغداد از سمت غرب. 

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
فرماندهی کل نیروهای مسلح تصمیماتی اتخاذ کرد (حتی در سطح ارتش) که مساحت جغرافیایی‌ای که تحت مسئولیت فرماندهی عملیات بغداد است گسترش پیدا کند. ولی در حال حاضر و بعد از سقوط الرمادی، ما به اراضی‌ای که از نظر اداری وابسته به استان الانبار هستند وارد شده و کل شمال غرب بغداد را آزاد کرده‌ایم (یعنی از شمال شاخه دجله در بغداد تا سامرا). در حال حاضر هم به دریاچه‌‌ی الثرثار تکیه داریم و در خلال روزهای آینده اقدام به عملیاتی اساسی در منطقه‌الانبار خواهیم کرد. منتظر اجازه‌ی هیچ کس هم نخواهیم شد مگر چیزی که بر آن توافق کرده‌ایم و از طرف فرماندهی کل نیروهای مسلح به ما ابلاغ می‌شود.


*در ماه‌های اخیر اتهامات زیادی درباره‌ی مذهب‌گرایی الحشد الشعبی [و ضدیتش با اهل سنت] مطرح شده است و ادعاهای‌های زیادی درباره‌ی به قول آنها جنایات الحشد الشعبی در جریان عملیات‌های نظامی‌اش (از قبیل دزدی و آتش زدن منازل [اهل سنت]) شنیده می‌شود. چه پاسخی به این اتهامات دارید و در صورت اثبات چنین مواردی، چه تدابیری اندیشیده‌اید تا مسائلی از این دست رخ ندهد؟
-هجوم داعشی، اساسا هجوم به مناطق ما بود. مثلا در جنایت اسپایکر در تکریت هزاران نفر از جوانان ما کشته شدند و اکثرشان هم شیعه بودند که به صرف احراز هویت شیعی‌شان به قتل رسیدند. راننده‌هایی که به اردن می‌رفتند هم بر مبنای هویتشان [شیعه بودنشان] کشته شدند. در ابتدا، هجوم به شیعیان بود. فتوا[ی مقابله با داعش] هم فتوایی شیعی بود، گرچه برای همه‌ی عراق و همه‌ی بخش‌های جامعه‌ی عراق [مفید] بود. 

این مسئله‌ی پوشیده‌ای نیست که عراق جامعه‌ای چند مذهبی و چند طائفه‌ای است. این مسئله در ساختار حکومت فعلی هم منعکس شده است. فلذا طبیعی بود که در ابتدا جوانان شیعه، بیشتر از دیگران برای مبازه بشتابند و در نتیجه، بیشترین بخش الحشد الشعبی از شیعیان تشکیل شده باشد. اما به تدریج [اهل سنت] هم به ما پیوستند. مثلا در الضلوعیه که اهالی عشیره‌ی سنی مذهب الجبور آنجا ساکن هستند و الان وارد الحشد الشعبی گریده‌اند. 

ما الان در الانبار و صلاح‌الدین و موصل حدود 4 تا 5 هزار نفر سنی در الحشد الشعبی داریم. هنگامی که ایزدی‌ها در کوه‌های سنجار گیر افتاده بودند و سرشان بریده می‌شد و به بردگی گرفته می‌شدند ما به خروجشان از آنجا کمک و بعد به تسلیح و آموزش آنها اقدام کردیم، آنها هم سپس به الحشد الشعبی پیوستند. کما اینکه در الحشد الشعبی مسیحی هم داریم. وقتی بخش‌های دیگر جامعه‌ی عراق تهدید شدند هیچ جایی برای جذب نیروهای داوطلب نبود مگر الحشد الشعبی. درست است که اغلب اعضای الحشد الشعبی شیعه هستند ولی این، طبیعی است چون اکثریت ساکنان عراق را هم شیعیان تشکیل می‌دهند. این به این معنا نیست که الحشد الشعبی طائفه‌گراست. همه‌، یک خانواده‌ایم. 


ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
تا جایی که توانستیم به محافظت از ایزدی‌ها برخاستیم، تا جایی که توانستیم از مسیحی‌ها محافظت کردیم. در الضلوعیه هم پیش از آزادسازی‌اش و برای دفاع از آن ده‌ها شهید و زخمی تقدیم کردیم. ما همانطور که محاصره‌ی آمرلی شیعه را شکستیم، تکریت سنی را هم آزاد کردیم.


*منطقه‌ی جغرافیایی‌ بعدی که در دستورکار آزادسازی‌تان قرار دارد کجاست؟
-تقریبا کار آزادسازی بخش مهمی از جنوب کرکوک را تمام کرده‌ایم. کار آزادسازی کل دیالی‌ هم تقریبا انجام شده است و هیمنطور بخش اعظم صلاح‌الدین. امنیت اطراف بغداد هم تأمین شده است و مأموریت بعدی محافظت از بغداد از ناحیه‌ی غربی است و در آن ناحیه اقدام به عملیات خواهیم کرد و این هم چیز مخفی‌ای نیست. یعنی داخل اراضی الانبار. الان نیرویی تشکیل داده‌ایم که عبارت است از الحشد موصل و برایش یک اردوگاه آموزشی در بیجی درست کرده‌ایم. ما الان در دروازه‌ی موصل قرار داریم.

*آیا در عملیات آزادسازی موصل شرکت خواهید داشت؟
-اشاره کردم که ما همین الان نیرویی داریم به اسم الحشد موصل که در آن ترکمان‌ها و ایزدی‌ها و سنی‌هایی از عشایر محلی عضویت دارند. این هم بخشی رسمی از الحشد الشعبی است که برای آن سلاح و امکانات تهیه می‌کنیم و پادگان‌های خود را دارد. ما عملا در آزدسازی موصل مشارکت داریم.

*آیا الحشد الشعبی دستورکارهایی بیرون از عراق هم دارد؟ به این معنی اینکه آیا ممکن است روزی ببینیم که الحشد الشعبی در راستای ادامه‌ی نبرد با داعش از مرزهای عراق رد شده و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت در این خصوص وارد سوریه شود؟

-ما عراقی‌ها داستانی طولانی با شورای امنیت داریم که عراقی‌ها خوب در خاطرشان نقش بسته. قضیه‌ی محاصره‌ی ملت عراق و کشته شدن این ملت با قطعنامه‌های شورای امنیت. ما در حال حاضر با دشمنی روبرو هستیم به نام داعش. این دشمن خودش را دولت نامیده و اراضی بسیار وسیعی را هم تحت اشغال دارد که بخشی از آن در سوریه و بخشی دیگر در عراق است. در حال حاضر اکثر مرزهای سوریه در اختیار دولت این کشور نیست و داعش در آنها مستقر است. ما قطعا داعش را تا لانه‌اش در هرجای دنیا که باشد دنبال خواهیم کرد و این متکی خواهد بود به پیشروی‌هایمان و نتایج نبردی که در حال حاضر مشغول آن هستیم.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.
*آیا هنوز هم به اتهام مشارکت در هجوم به سفارت آمریکا و فرانسه در کویت در سال 1983 تحت پیگرد آمریکایی‌ها هستی؟

-قضیه برعکس سؤال است. این دولت آمریکاست که به واسطه‌ی بسیاری از کارها که در عراق مرتکب شد و جنگ‌هایی که ضد عراق به راه انداخت و طی آن صدها هزار نفر را کشت شاید تحت پی‌گرد من باشد! درست است که [در جنگ اول ضد عراق] بیرون کردن صدام حسین از کویت و آزادسازی کویت امر موجه و مهمی بود. ولی چیزی که توجیهی نداشت قتل هزاران عراقی بود و راه انداختن محاصره‌ای ضد ملت عراق که طی آن، یک میلیون کودک عراقی [طی حدود ده سال] به سبب سوء تغذیه کشته شدند و تخریب زیرساخت‌های عراق به شکلی که رخ داد و باعث شد به نظر برخی‌ [کارشناسان] عراق پنجاه سال به عقب برگردد. ما به عنوان مردم عراق در حافظه‌مان نظری منفی درباره‌ی آمریکا و کارهایی که کرده داریم.

ماجرای دستور آیت الله خامنه‌ای به سپاه برای حمایت از الحشد الشعبی/کیک قدرت برای کیک‌خورها، ما اصلا کیک‌خور نیستیم!/توضیحی پیرامون اختلاف الحشد الشعبی با نخست‌وزیر عراق/سردار سلیمانی شهید زنده است.

*روابطت با حکومت کویت (که آن‌ها نیز تو را به مشارکت در ترور امیر سابق کویت جابر الاحمد در سال 1985 متهم می‌کنند) چه؟
-شنیده‌ام که دولت کویت مرا به چنین چیزی متهم می‌کند. این یک ماجرای قدیمی است و باز کردن صفحات قدیمی به حساب می‌آید. پیشتر با یک روزنامه‌ی کویتی صحبتی داشتم و در آنجا گفتم که به مصلحت و منفعت عراق و کویت است که به جای گشودن صفحات تاریخی پر از مشکلات و اختلافات، صفحه‌ی جدیدی در روابط بین دو کشور بگشاییم. به منفعت و مصلحت ماست که این رابطه را با تمامی همسایه‌ها حفظ کنیم، خصوصا کشور کویت که خودش و ملتش را دوست داریم و در وضعی که دچار آن شده [اشاره به انفجار انتحاری در مسجد شیعیان] خودمان را همدرد آنها می‌دانیم. من شخصا این ملت مهمان‌نواز را دوست دارم و به واسطه‌ی شهدایش به آنها تسلیت می‌گویم. ما دست آنها را می‌فشاریم و پشتیبان و یار آنها در مبارزه با تروریسم خواهیم بود.

*در شبکه‌های اجتماعی، تصاویر بسیاری از تو و فرمانده سپاه قدس سردار قاسم سلیمانی پخش می‌شود. او را چطور توصیف می‌کنی؟
-برادر و محبوب و دوست و فرمانده. او یک شهید زنده است.

این قاصم الشوکه المعتدین...

آخرین جمله ای که این کودک 3 ساله ی سوری قبل از مرگ گفت این بود:
 «همه چیو به خدا میگم.» 

از شیعیانی که به علف خواری عادت کردند تا ربوده شدن 63 زن و کودک شیعه سوری

 مدتی پیش گزارشی در مورد دو شهر محاصره شده شیعه نشین به نام های نبل و الزهرا در سوریه منتشر کرد، مردم این دو شهر که از 730 روز پیش تاکنون هم تحت محاصره شورشیان مخالف دولت سوریه قرار دارند، تنها به جرم شیعه بودن که نزد تکفیری ها گناهی نابخشودنی است، تحت مجازات قرار دارند و از کوچکترین نیازها و حقوق ابتدایی خود محروم هستند. 

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


اسناد موجود از این دو منطقه که از طریق ترکیه به دست آمده، نشان می دهد این نقطه فراموش شده مصیبت های زیادی را در این مدت به خود دیده است. هادی یکی از ساکنان این منطقه است که موفق شده به خارج از آن فرار کند. وی می گوید که بعد از سقوط حلب و تسلط ارتش آزاد بر مسیر غازی عنتاب دو شهر نبل الزهرا به انگیزه های فرقه ای محاصره شد. 

هادی ادامه می دهد: در ابتدا مشکل مردم بر سر پیدا کردن نان بود، اما بعدها تقریبا تمام کالاها کمیاب شدند. دیگر پیدا کردن نان برای خود و خانواده در این شهر آسان نبود و ما موارد زیادی از مرگ کودکان به علت سوء تغذیه را در آن زمان ثبت کرده ایم. 

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


هادی می افزاید: بعد از سه ماه از آغاز محاصره گذرگاهی از منطقه  عفرین به بیرون باز شد و قاچاق مواد غذایی به این دو منطقه شیعه نشین از طریق یک مسیر خاکی آغاز شد، بسیاری از مردم این شهرها با به خطر انداختن جان خود برای آوردن غذا از این مسیر اقدام می کردند، البته این اقدام خطرات زیادی برای شیعیان نبل و الزهرا داشت. 

بنا به شهادت اهالی منطقه این اوضاع زیاد طول نکشید و ائتلاف کردهای شمال سوریه با ارتش آزاد باعث بسته شدن تنها گذرگاه قاچاق اهالی شد و محاصره این دو شهر کامل شد. مدتی بعد دولت سوریه روابط خود را با کردها بهتر کرد و این موضوع تاثیر مثبتی بر ساکنان نبل و الزهرا داشت. با آغاز درگیری ها بین کردها و ارتش آزاد در حی الاشرفیه بار دیگر گذرگاه قاچاق باز شد و مردم از آن به عنوان تنها مأمن جلب مواد غذایی البته با قیمت های بسیار بالا استفاده می کردند. البته میزان بسیار کمی از مواد غذایی وارد شهرها می شد و جوابگوی نیازهای بالای ساکنان این دو منطقه نبود.

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


هادی وجود عناصر حزب الله لبنان در این دو منطقه را تکذیب کرده و در عین حال تاکید کرد که تایید این گروه نمی تواند به عنوان اتهامی مطرح باشد که مستوجب قتل است. وی در عین حال تاکید کرد که مردم این شهر کمیته های مردمی را شکل داده اند تا در صورت یورش عناصر مسلح به شهرها از شهر خود دفاع کنند. 

ام راغب از دیگر اهالی است شهر است که در گفتگو با العهد مصیبت های محاصره را بیان می کند: محاصره بیشتر و بیشتر می شد و ما کم کم به خوردن علف های خودرو روی می آوردیم. کودکان ما از گرسنگی می مردند. نوه خود من در برابر دیدگانم جان داد. وی یک ماه  اندی با گرسنگی مبارزه کرد، اما جسم وی که تنها 11 ماه داشت، بیش از این تاب گرسنگی را نیاورد و از بین رفت.

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


وی در حالی که اشک چشمان خود را پاک می کند و لبخند می زند: می گوید: ما او را به یمن سید الشهدا شهید به حساب می آوریم.

به گزارش مشرق، با وجود اینکه مردم این شهر علم آموزی را از اولویت های خود خارج کرده اند، اما همچنان با همت گروهی از جوانان مراحل تحصیل آنها در مدارس و دانشگاه ها هموار بود تا اینکه شش ماه پیش بالگردی که اساتید دانشگاه را به این شهر منتقل می کرد، منهدم شد و تمامی اساتید داخل بالگرد کشته شدند و به این ترتیب دانشگاه ها نیز بسته شد. 

با افزایش روند جنگ فشارها بر اهالی نیز بیشتر شد. "ربیع" جوان 17 ساله از اهالی این شهر از مصیبتی سخن به میان می آورد که بر سر 63 نفر از زنان این شهر روی داده است: اگر آنها شهید شوند، بر سر قبر آنها می رویم و هر صبح برای آنها فاتحه می خوانیم، اما الان نمی دانیم سرنوشت آنها چه شده است. 

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


وی از داستان ربوده شدن گاه و بی گاه اهالی این شهر که تازه ترین آنها ربوده شدن 63 زن و کودک است، خبر می دهد و می گوید عناصر ارتش آزاد آنها را با اتوبوس هایشان ربوده و به مناطق تحت سیطره خود برده اند. 

به گزارش مشرق، ابو محمد می گوید: اگر از گرسنگی نمیریم از خمپاره ها و مسلسل هایی که شلیک می شود، کشته می شویم. صحنه های مرگ و کشتار برای ما اینجا عجیب نیست، ما روزانه با افرادی که در اثر سقوط خمپاره ها کشته شده اند، مواجه می شویم. در حالی که بیشتر آنها کودکان هستند و بر اثر سقوط خمپاره بر منازل مسکونی از بین رفته اند. 

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش

720 روز از محاصره غزه شیعیان در سوریه گذشت /در حال ویرایش


ابو محمد می گوید: ما سالها پیش با همسایگان خود که اهل تسنن بودند، دراین منطقه زندگی می کردیم تا اینکه حوادث سوریه آغاز شد، اوضاع به این بدی نبود تا اینکه عناصر جبهه النصره و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) آمدند و فتوای محاصره ما را دادند. 

وی تاکید کرد که فریاد کودکان و زاریهای زنان، نغمه های مرگ است که هر صبح در کوچه های این شهر سر داده می شود. این در حالی است که همواره عناصر مسلح نیز سعی دارند وارد این دو شهر شوند.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی ــ ۸

یاسر یحیی عبدالله حبیب سلام الحبیب در سال ۱۹۷۹ در کویت و در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد. او در نوجوانی وارد فعالیت‌های خبری ـ سیاسی کویت شد و با روزنامه های مختلفی (از جمله الوطن، صوت الکویت، الطلیعه، الرای العام، القبس) همکاری کرد. حبیب پس از آشنایی با آیت الله محمد شیرازی (برادر بزرگتر آیت‌الله سیدصادق شیرازی) در سال ۱۹۹۶ یعنی زمانی که تنها ۱۷ سال داشت به قم سفر کرد و مدتی را به شاگردی سیدمحمد رضا شیرازی (فرزند سیدمحمد) گذراند. این ارتباط استاد و شاگردی باعث شد که در مراسم گرامیداشت محمدرضا شیرازی که در حسینیه رسول اعظم لندن برگزار شد نیز یاسر الحبیب به عنوان سخنران مراسم از سوی بیت شیرازی‌ها برگزیده شود.

یاسرالحبیب در برنامه تلویزیونی فدک

حمایت دولت انگلستان از یاسر الحبیب

یاسرالحبیب بعد از مدتی به کویت بازگشته و در ۲۱ سالگی (سال ۲۰۰۰) فعالیت های مذهبی اش را با تاسیس هیات «خدام المهدی» و انتشار مجله «المنبر» در کویت آغاز کرد تا آنکه در سال ۲۰۰۳ و در پی انتشار سخنانی بر ضد عایشه، همسر پیامبر(ص) توسط دولت کویت بازداشت شد. اگرچه یاسر الحبیب تحت فشار سلفی های کویت مجموعا به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود، اما دوران زندان او مدت زیادی طول نکشیده و تنها پس از گذشت سه ماه در سالروز ملی کشور کویت نام وی در میان لیست کسانی که مشمول عفو شده اند قرار گرفت و از زندان آزاد شد. برخی اخبار منتشر شده در رسانه‌های خارجی از فشار پشت پرده مقامات انگلیسی برای محقق شدن این اتفاق خبر می‌دادند. یاسر الحبیب به محض خروج از زندان از کویت گریخته و مدتی را بصورت مخفی در عراق و ایران سپری کرد و بعد از مدتی سکوت خبری، به یکباره در انگلستان مشاهده است. دولت انگلیس به محض ورود یاسر الحبیب برای وی پناهندگی و اجازه فعالیت‌های مذهبی صادر کرد. امری که باعث شد این گمانه برخی رسانه‌ها که او از سوی سیستم جاسوسی انگلستان اجیر شده است، قوت بگیرد و حتی کسانی نظیر سیدحسن نصر الله  و شیخ اسد قصیر نیز درباره آن سخن بگویند.

محل حسینیه، شبکه ماهواره‌ای و اقامت یاس الحبیب در انگلیس، در روستایی به نام فولمر (Fulmer)

اهانت به اهل سنت و حمایت عجیب انگلستان

با ورود به انگلیس، وی اقدام به راه اندازی روزنامه Shia Newspaper، حوزه امامین عسکرین، هیئت خدام المهدی، شبکه ماهواره ای فدک و شبکه ماهواره ای صوت العترة نمود و اخیرا نیز پروژه بزرگ ساخت مسجد محسن شهید را در دست انجام دارد.

الحبیب در سال ۲۰۱۰ مطابق با رمضان ۱۴۳۱ برای نخستین بار اقدام به برگزاری علنی مراسم جشنی بمناسبت سالروز وفات عایشه، همسر پیامبر(ص) نمود که انتشار خبر آن، منجر به برانگیخته شدن خشم اهل سنت در دنیا شد. وی نه تنها دست از این اقدامات بر نداشته، بلکه مواضع خویش را در مورد عایشه در یک کتاب منتشر کرد. کتاب یکه عنوانی بسیار زشت و ناپسند داشت. او مدعی شده بود که کتابش با استقبال بی‌نظیری از سوی صاحبان نظر مواجه شده و برخی کتابش را «کتاب قرن» نامیده‌اند. مطلبی که تا به امروز هیچ تأییدی نداشته است. وی با استمرار حرکت خود، اقدام به برپایی مراسمات جشن در سالروز منتسب به مرگ خلیفه دوم نمود و در اقدامی عجیب این برنامه‌ها را بصورت زنده از شبکه ماهواره‌ای خود منتشر ساخت. اقدامی که تعجب بسیاری از مسلمانان در فرق مختلف اهل سنت و شیعیان را به همراه داشت.

پس از این اتفاقات رهبر معظم انقلاب در پاسخ به استفتایی از سوی علمای شرق عربستان، با صدور فتوایی هر گونه اهانت به نمادهای اهل سنت از جمله همسران پیامبر را حرام اعلام کرد و این آغازی بود بر مخالفت علنی الحبیب با جریان شیعی مستقر در جمهوری اسلامی ایران، عراق، کویت، بحرین، عربستان سعودی، عمان، یمن و سایر جوامع شیعی در کشورهای منطقه.

تکفیر اهل سنت و تکفیر شیعیان و مراجع عظام

الحبیب که تا این زمان بیشتر درگیر مناظرات و نامه‌نگاری با علمای وهابی و بخشی از اهل سنت بود با توجه به موضع‌گیری منفی علما و مراجع شیعه علیه وی، ناگهان لبه حملات و انتقادات خویش را به سوی طیفی وسیع از علمای شیعی کشاند و در این راه، هر روز، چهره‌ای جدید از میان علمای شیعه را هدف گرفت. به گونه‌ای که در موارد بسیاری آن‌ها را تا حد کفر و خروج از دین تکفیر نمود. او با انتقاد از نگرش‌های عرفانی طیفی از علمای شیعه مانند حضرت امام خمینی، علامه طباطبایی، آیت الله بهجت، آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله حکیم و سایر مراجع بزرگ شیعه در کشورهای منطقه و ... همگی ایشان را منحرف خوانده و  بعلاوه حملات شدیدی را بر ضد شهید آیت الله محمد باقر صدر انجام داد و در گفتاری ناپسند مدعی شد که ایشان در حالی از این دنیا رفته که از مذهب تشیع خارج شده بود.

الحبیب همچنین ضمن فاسق قلمداد کردن سید حسن نصرالله طی سخنانی گفت که اگر بن لادن و قرضاوی مجاهد هستند، سید حسن نیز مجاهد است. و او را به دلیل تبعیت از علمای شیعه، گمراه خواند. یاسر الحبیب اگرچه در قبال مرجعیت آیت الله سیستانی در روزهای ابتدایی فعالیت‌هایش بسیار محتاطانه سخن می‌گفت اما هر روز به جسارت خویش در قبال ایشان نیز افزود تا اینکه در نهایت از عباراتی بسیار سخیف و ناپسند در قبال ایشان استفاده کرد. او بعد از ابراز این اظهارات سخیف، مدعی شد که آیت‌الله سیستانی توجهی به نگاه‌های نسل جدید تشیع نداشته و عن‌قریب است که شاهد طغیان تشیع بر ضد مرجعیت باشد.

تصویر یاسر الحبیب همراه با سیدمجتبی شیرازی

در میان همه توهین‌های الحبیب به مراجع عظام تقلید در تمام کشورهای اسلامی و شیعیان منطقه، تنها کسی که از گزند کلام یاسرالحبیب در امان مانده و در اقدامی عجیب همواره به عنوان مرجعیت راستین شیعه از سوی او معرفی شده، آیت‌الله سید صادق شیرازی هستند. او همچنین مدعی است که بیت آیت‌الله سید صادق شیرازی موید و حامی جریانی است که او این روزها دنبال می‌کند. ادعایی که تاکنون از جانب آیت‌الله شیرازی رد یا تأیید نشد. اما بیت ایشان نه تنها هرگز ردیه‌ای بر مدعیات الحبیب منتشر نکرده و کلامی بر ضد او و اهانت‌هایش به مراجع عظام اظهار نداشته بلکه در مواردی برای وی تاییدیه نیز نگاشته و به حمایت از او برخاسته است.

البته شخص آیت‌الله سید صادق شیرازی در اقدامی که انعکاس رسانه‌ای گشترده‌ای داشت، پس از افزوده شدن انتقادها به یاسر الحبیب مبنی بر بی سواد بودن او اجازه نامه‌ای مفصل برای او نگاشت و در آن اجازه نامه او را در ۳۰ سالگی« صاحب الفضیلة العلامة الحاج الشیخ یاسر الحبیب دام تأییده» خطاب کرد. برادر آیت‌الله سیدصادق شیرازی به نام سیدمجتبی و پسر ایشان به نام سید احمد که هر دو ساکن انگلستان هستند رابطه تنگاتنگی با یاسر الحبیب داشته و هر دو بارها از یاسر الحبیب حمایت کرده‌اند.

ارتباط یاسر الحبیب با مجتبی شیرازی پس از موضع‌گیری‌های علمای اهل سنت و شیعیان در حرام اعلام کردن اهانت به نمادهای اهل‌سنت تقویت شد. برخی نشریات عربی از جمله الوطن و عکاظ و ... اعلام کرده‌اند که یاسر الحبیب پس از آن‌که سالها شاگردی مجتبی شیرازی را در لندن انجام داده با دختر وی ازدواج نموده و ارتباط سببی میان ایشان برقرار شده است. همچنین سید احمد شیرزی (فرزند آیت‌الله سیدصادق شیرازی) که او هم ساکن لندن است، بارها در حمایت از یاسر الحبیب سخن گفته است.

عکس اقتدای یاسرالحبیب به مجتبی شیرازی که حامیان وی در صفحه فیس‌بوک‌شان منتشر کرده‌اند

حرکت پشت نقاب «احیای شعائر حسینی»

برخی رسانه‌ها معتقدند که تأسیس شبکه‌های ماهواره‌ای که بودجه فراوانی برای تبلیغ در اختیار دارند و عنوان «احیاء شعائر حسینی» بهانه‌ای برای فعالیت الحبیب شده و وی در رسانه‌های طرفدار خود به اقدامات تفرقه‌انگیز و اهانت به مذاهب مختلف مسلمانان همت گمارده است. شبکه جدید التاسیس «المرجعیة» یکی از شبکه‌هایی است که به تبلیغ گسترده و انعکاس حرف‌هایی از جنس مواضع او و افرادی می‌پردازد که مورد حمایت او و جریان همفکر هستند. همچنین رسانه‌های متبوع الحبیب اعلام می‌کنند که عموماً درآمد خود را از طریق حساب‌های بانکی که در کشور انگلستان برای خود ایجاد کرده‌اند، تأمین می‌کنند.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی ــ ۷

عصام العماد

دکتر عصام علی العماد الیمنی، شیعه‌شناس، متخصص در علم رجال و حدیث و تاریخ، مدرس مجمع جهانی اهل‌بیت علیهم السلام و فارغ التحصیل مدرسه امام محمد سعود عربستان سعودی است. وی که خود زمانی پیرو وهابیت بوده و به مذهب تشیع گرویده، در گفت‌وگویی به بررسی مهم‌ترین چالش‌های پیشِ‌روی گفتمان تقریب در جهان اسلام پرداخته و معتقد است وهابیت و جریان تکفیری مهم‌ترین مهم‌ترین مانع وحدت اسلامی است که همواره و به‌ویژه طی دو سه دهه اخیر کوشیده است تا با انواع شگردها بین مذاهب اسلامی اختلاف‌انگیزی کند.

وی تخریب چهره‌های برجسته و تأثیرگذار تقریبی دنیای اسلام میان اهل‌سنت و شیعه را از جمله ترفندهای وهابیت برای برهم زدن وحدت مسلمانان دانست. همچنان‌که پایان‌نامه‌های بسیاری در دانشگاه‌های عربستان در نقد شخصیت‌هایی چون سیدقطب، شیخ محمد عبده، شیخ محمد محمد المدنی و سید جمال‌الدین اسدآبادی نوشته شده که از جمله آنها اثر پنج جلدی شیخ ربیع المدخلی در نقد سید قطب و کتابی با عنوان «تحذیر الامم من کلب العجم» است که یکی از متعصبین وهابیت در نقد شخصیت و اندیشه سیدجمال نوشته است.

تنها کتاب «توحید»ی که منشأ فتنه و کشتار شد

عصام العماد در بخش دیگری از سخنان خود، قرائت وهابیت از مفهوم «توحید» را یکی از مهم‌ترین علل گسترش اختلاف میان مسلمین دانست و گفت: کتاب «التوحید»ی که محمد عبدالوهاب نگاشته دست‌مایه وهابیت برای دامن زدن به اختلافات سنی و شیعه است. در دنیای اهل‌سنت دو کتاب معروف در حوزه توحید نگاشته شده: یکی کتاب امام محمد عبده مصری است که به فارسی ترجمه شده و دیگری کتاب محمد عبدالوهاب سعودی. اگر کتاب امام محمد عبده را با کتاب توحید شیخ صدوق، یا کتاب توحید فخرالدین رازی و کتاب توحید سیدقطب یا با کتاب‌های توحید برگرفته از کتاب تفسیر المیزان و تفسیر شهید مطهری مقایسه کنید، می‌بینید که با وجود اختلاف نظرها هیچ اختلاف عمیقی میان آن‌ها وجود ندارد و اگر اختلافی هم هست به‌حدی که کتاب توحید عبدالوهاب با کتاب‌های اهل‌سنت و شیعیان دارد، نیست و اختلاف عمیق و بنیادینی ندارند.

وی اضافه کرد: اختلاف توحید وهابیت با دیگر کتب توحیدی در شیعه و سنی به حدی رسیده که همه کتاب‌های توحید برگرفته از قرآن و کلام اهل‌بیت(ع) را رد می‌کند و معتقدان به توحید با روایتی دیگر را کافر می‌داند و به جهان اهل‌تسنن وانمود می‌کند که توحید عبدالوهاب توحید سلف صالح و توحید خاص اهل‌تسنن است، مثلا امام فخرالدین رازی، متکلم بزرگ اهل‌سنت هم صدها سال پیش، اثر ارزشمندی درباره توحید نوشته، اما حتی یک نفر به‌خاطر این کتاب و توحیدی که در آن ارائه شده، کشته نشده است. در حالی که توحید ارائه شده توسط محمد عبدالوهاب صدها یا هزاران نفر را به کشتن داده است. تاکنون حتی یک نفر هم به‌خاطر کتاب توحید امام طبری که برگرفته از تفسیر طبری است، کشته نشده است. همچنین کسی به‌خاطر توحید شیخ صدوق کشته نشده. بنابراین کتاب‌های توحید اهل‌تسنن و تشیع هیچ‌گاه باعث ایجاد فتنه نشده است و فقط یک کتاب سبب ایجاد فتنه شده است.

تحریف اندیشه بزرگان اهل‌سنت/ توحید بزرگان اهل‌سنت را هم شرک می‌دانند

این اسلام‌شناس یمنی‌الاصل در ادامه سخنان خود به تبیین شگردهای وهابیت برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان پرداخت و گفت: یکی از شگردهای این‌ها برای ایجاد تفرقه میان تشیع و تسنن این بوده که آنها وانمود می‌کنند توحیدی که ما به بشریت ارائه می‌دهیم توحید اهل‌تسنن است، در حالی که این واقعیت ندارد. برای ارائه دلیل هم به خود کتاب این‌ها می‌توان استناد کرد. وهابیون توحید بزرگان اهل‌سنت مانند بخاری سمرقندی، فخر رازی، سید قطب و... را شرک می‌دانند. محتوا و فحوای علمی توحید آنان نسبت به توحید محمد عبدالوهاب بسیار غنی‌تر است و هیچ‌گاه هم ایجاد فتنه و شکاف نکرده است. بحث خداشناسی صحیح امام بخاری قابل مقایسه با خداشناسی وهابیت نیست؛ چراکه بحث خداشناسی امام بخاری از هرلحاظ بسیار نزدیک‌تر به مکتب تشیع است. البته بی‌شک در مسائلی اختلاف هم وجود دارد، اما اختلاف حاد و عمیقی که باعث شکاف در طول تاریخ شود، نیست و برای نمونه طرفداران امام بخاری هرگز نگفته‌اند کسانی که از توحید شیخ صدوق و امام صادق(ع) تبعیت کنند، مشکل دارند.

حتی ابن‌تیمیه را هم تحریف کردند

عصام العماد تصریح کرد: علاوه بر این، وهابیون متأسفانه کتاب‌های ابن‌تیمیه را تحریف کرده‌اند. من قویاً معتقدم یکی از شگردهای وهابیت برای ایجاد شکاف میان تسنن و تشیع تحریف کتب شیخ ابن‌تیمیه است. درست است که ابن‌تیمیه «منهاج السنه» را در رد کتاب «منهاج الکرامة فی اثبات الامامه» اثر علامه حسین‌بن مطهر حلی، مرجع تشیع در زمان خود، نوشت، اما اگر دقت کنیم می‌بینیم که ابن‌تیمیه معتقد به کفر شیعه نبوده است. دکتر فهمی هویدی یکی از بزرگان اهل‌تسنن، در کتاب «ایران از درون» می‌گوید: متأسفانه وهابیت به‌دروغ ادعا کرده ابن‌تیمیه معتقد به کفر شیعه است، در حالی که این با واقعیت در تضاد است و اندیشه و نظریه تکفیر شیعه توسط محمد عبدالوهاب ایجاد شده است.

برای رد شیعه، نُصَیریه (غلاة) را به کل شیعه تعمیم دادند

عصام العماد خاطرنشان کرد: ابن‌تیمیه ۱۰ جلد کتاب در رد اندیشه‌های علامه حلی نوشته، اما معتقد است که او مسلمان است و در هیچ‌کدام از آثارش، این مرجع شیعه را کافر نخوانده است. درست است که گاهی نسبت به علامه از کلمات غیرمؤدبانه استفاده کرده، اما هیچ‌گاه ادعا نکرده که او کافر است. متأسفانه امروز در کل جهان این ذهنیت وجود دارد که نظریه تکفیر شیعه، متعلق به ابن‌تیمیه است، در حالی که این به هیچ وجه حقیقت ندارد. ابن‌تیمیه قائل به تکفیر «علی‌اللهی» است، چون در زمان ایشان در سوریه و شامات گروه‌هایی از نُصَیریه در آنجا زندگی می‌کردند و او کتابی علیه نصیریه (‌به‌زبان امروز علی‌اللهی‌ها) نوشت و آنان را تکفیر کرد. وهابیت از این موضوع به بهترین وجه ممکن استفاده ابزاری و کلمات و اندیشه ابن‌تیمیه را تحریف کرده و به کل شیعه تعمیم داده است.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی- ۶

محمد علی جاودان

آیت‌الله جاودان، از شاگردان آیت‌الله حق‌شناس و از اساتید اخلاق استان تهران نکات تأمل‌برانگیزی درباره روز ۹ ربیع ذکر کرده است:

روز نهم ربیع، روز شادمانی است. شادمانی اهل­بیت(ع) است. آن را قدر بدانیم و به حرام آلوده نکنیم. گاهی کسانی که عنوان دوستی دارند، حرام­های خیلی روشن و مسلّم را انجام می­دهند. البته اگر واقعاً دوست بود که این کارها را نمی­کرد و به حرام آلوده نمی­شد، به بی­ادبی آلوده نمی­شد، به بی­حیایی آلوده نمی­شد.

یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبه­ فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می­کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک­وقت فرمایشات رهبر را گوش می­کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می­خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می­خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.

ایشان، اوّلین­بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می­رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی­داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه­مند شدند، اهالی آن روستا به او علاقه­مند شدند، این­جا می­توانست کار بکند، آن­جا می­توانست کار بکند، از این طرف می­بردنش، از آن طرف می­بردنش.

یک­دفعه که به روستایی رفته بود، مثلا پنجاه کیلومتر آن طرف­تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه­ای را پشت گردنش می‌گذارد و می­گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می­کند بچه­های بسیج هستند و دارند با او شوخی می­کنند. ولی دید خیلی جدّی است.

از ماشین پیاده­اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می­گوید هر کجا آن­ها پیاده شدند که آب بخورند، به من فقط اجازه­ یک مشت آب می­دادند. وقتی که فهمیده ­بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده­ بود: «یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود».

خب در راه با نهایت شجاعت با آن­ها برخورد کرد. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده ­بود؛ آن­ها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف ­دزدیده بودند. در آن­جا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله­هایی، سر می­بریدند. ایشان تعریف می­کرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می­کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه­جا برده­اند. لعن و سبّ کرده ­بود. هروقت می­خواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می­گذاشتند، خون­شان به جوش می­آمد و بعد، سر می­بریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آن­هایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آن­هایی که تشویق کردند، آن­هایی که دعوت کردند، ثوابش به آن­ها هم می­رسد!

ایشان به حساب همان حرفی که با حضرت زهرا(س) عرض کرده ­بود، تمام این حوادث را به خوبی پشت سر گذاشته­بود. همه را در یک کنار می­نشاندند، سر یک نفر را می­بریدند که بقیه را هم آزار بدهند. آن­ها به ایشان گفته بودند ما نمی­دانیم تو چه طوری هستی! همه­ این­هایی که می­بینی این­جا هستند، همه­ شما که می­گویید شیعه هستید، همه­شان مشرک هستند. وقتی پای مرگ می­آید، می­افتند به دست و­ پای ما و التماس می­کنند و قسَم می­دهند. هرکار بتوانند، می­کنند تا کشته نشوند. ما هم برای این که نشان می­دهند که مشرک هستند، حقد و کینه­مان بیشتر می­شود. آن نوار لعن و نفرین را هم که می­گذارند.

در هر صورت، در این مدّت هم که آن­جا بود، چون باسواد بود، ناگزیر با آن­ها زیاد بحث می­کرد و آیه و حدیث برایشان می­خواند. به برکت آن توسّل به حضرت صدیق طاهره، یکی از مریدان آن­ها، کمی به ایشان تمایل پیدا کرده ­بود. یعنی احساس کرده ­بود حرف­های ایشان، حق است. هم­او، یک روزی ایشان را نجات می­دهد و الان هم در خراسان، در یکی از شهرستان­های کوچک، امام جمعه است. اگر همه آن جمع توسّل می­کردند، همه­شان نجات پیدا می­کردند.

همین یک حادثه کافی است، هرچند که صد نمونه از این دست، شنیده­ایم که مثلاً یک نفر به خودش بمب می­بندد و می­رود داخل یک مسجد تا صد نفر، دویست نفر شیعه را تکّه پاره ­کند. این کار، صدها عامل دارد. آمریکا هست، اسرائیل هست، عربستان سعودی هم هست، من هم با آن منبر و اظهاراتم، یک عامل هستم که کمک می­کنم. لااقل ما نکنیم. حالا در داخل این شهر، هزار جای دیگر می­کنند، من این را نکنم. من به قتل عام شیعه کمک نکنم. رهبر هم که فتوا دادند، حکم کردند به حرمت.

ما در سابق جلساتی داشتیم، با دوستان صحبت می­کردیم، می­گفتیم تو در بند رضای خدایی یا هر کاری دلت می­خواهد، می­کنی؟ اگر خواست دلت مهم است، پس هر کاری می‌خواهی بکن! خدا که در کار نیست. اما اگر در بند رضای خدایی، من شک دارم. چون می­بینم یک مرجع تقلید، دو مرجع تقلید، بلکه بیشتر این حرکت را حرام دانسته­اند. شک می­کنم در بند رضای خدا باشی. وقتی یک نفر، دو نفر از مراجع، چنین حرفی زده­اند و از حرمت سخن گفته­اند، آدم شک در رضای خدا می­کند. شما دربند رضای خدا هستی یا نیستی؟

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی- ۵

عصام العماد

دکتر عصام علی العماد الیمنی، شیعه‌شناس، متخصص در علم رجال و حدیث و تاریخ، مدرس مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام و فارغ‌التحصیل مدرسه امام محمد سعود عربستان سعودی است. وی که خود زمانی پیرو وهابیت بوده و به مذهب تشیع گرویده، در گفت‌وگویی به بررسی مهم‌ترین چالش‌های پیش روی گفتمان تقریب در جهان اسلام پرداخته و معتقد است وهابیت و جریان تکفیری مهم‌ترین مهم‌ترین مانع وحدت اسلامی است که همواره و به‌ویژه طی  دو سه دهه اخیر کوشیده است تا با انواع شگردها بین مذاهب اسلامی اختلاف‌انگیزی کند. 

عصام العماد با استناد به سخنی از شخصیت بزرگ جهان اسلام و استاد سیدقطب، محمد بهی مصری می‌گوید: مرحوم بهی معتقد است از وقتی وهابیت ظهور کرده، تلاش می‌کند که وانمود کند اختلاف بین تشیع و تسنن بسیار عمیق است و این دو کاملا متفاوت و دو تیم معارض‌اند. ایشان سعی می‌کند اثبات کند که تشیع و تسنن دو دین مستقل از یکدیگر هستند، نه اینکه هر دو یک مذهب اسلامی باشند که هر دو به اسلام خدمت کرده‌اند. این نگاه مرحوم دکتر محمد البهی در کتاب معروف «التطور الفکر الاسلامی»  مطرح شده که مورد اعتماد بسیاری از  متفکرین اهل تسنن است.

وی می‌افزاید: شخصیت مهم دیگری به نام شیخ محمد غزالی مصری نیز در این زمینه بسیار اظهار نظر کرده و مباحث قابل توجهی مطرح کرده است. ایشان بر همین دیدگاه مرحوم محمد بهی تاکید دارد؛ خصوصا بر این ادعای  وهابیت که سعی  دارد اثبات کند شیعه و سنی هر کدام یک قرآن مستقل دارند. ایشان می‌گویند در طول تاریخ اسلام همواره مسیحیان و یهودیان به مسلمانان غبطه می‌خوردند که یک کتاب واحد دارند. اما این ادعای وهابیت دل متعصبین مسیحیت و یهودیان را شاد می‌کند. در طول تاریخ اسلام هیچ‌گاه هیچ امام و متفکری از اهل تسنن از جمله شافعی، مالک، بخاری، سمرقندی نیشابوری و... این بحث را مطرح نکرده‌اند که شیعه یک قرآن مستقل داشته باشد.

این اندیشمند اسلام‌شناس یمنی الاصل اضافه می‌کند: همچنین در هیچ یک از گفته‌ها و آثار بزرگان شیعه و روایات ائمه(ع) در هیچ موردی قرآن واحد مسلمانان مورد اختلاف نبوده است. همه مسلمانان در طول تاریخ  به یک قرآن واحد و یک کتاب مقدس اعتقاد داشته‌اند تا اینکه وهابیت یک بدعت تازه ایجاد کرد و متاسفانه این موضوع غلط را گسترش دادند که شیعه دارای یک قرآن مستقل است. من ۱۵ سال پیش کتابی به نام «روش گفتگو با وهابیت» را به زبان عربی نوشتم که به زبان فارسی هم ترجمه شده است. در این کتاب گفته‌های اهل تسنن درباره نقش وهابیت در گسترش اختلاف میان تسنن و تشیع آورده شده است. اگر توجه داشته باشید اکنون در به اصطلاح ام‌القرای جهان اسلام، در جامعه مدینه و همچنین جامعه امام محمد سعود که من آنجا تحصیل کرده‌ام، ده‌ها پایان‌نامه فوق لیسانس و دکتری در رد وحدت اسلامی نگاشته شده است.

وی اضافه می‌کند از جمله کتاب معروف دکتر شیخ ناصر القفاری است که این کتاب در واقع پایان‌‌نامه وی در در دوره فوق لیسانس است و نویسنده در آن کوشیده شخصیت‌های اهل تسنن و تشیع را که در طول تاریخ خدماتی برای ایجاد وحدت در جامعه اسلامی ارائه داده‌اند، نقد کند. وی ابتدا سیدجمال‌الدین اسدآبادی معروف به جمال‌الدین افغانی را نقد کرده که ایشان در زمان معاصر بنیانگذار وحدت اسلامی بوده است. سیدجمال نخستین کسی است که به اهمیت وحدت جهان اسلام در دوران جدید پی برد. حتی یکی از متعصبین وهابیت در کتابش با عنوان «تحذیر الامم من کلب العجم» که بسیار معروف هم شده، شخصیت و اندیشه سیدجمال را مورد انتقاد قرار داده است.

به گفته عصام العماد امام محمد عبده، دومین شخصیت مهمی است که البته به برکت مجاهدات سیدجمال‌الدین اسدآبادی از پیشگامان بحث تقریب و وحدت جهان اسلام بود و به دلیل اندیشه‌هایش بسیار مورد انتقاد وهابیت قرار گرفته است. او مفتی مصری است که با شرح نهج‌البلاغه خود قدم بزرگی برای تقریب جهان تسنن و تشیع ایجاد کرد و من مطمئنم بدون تشویق‌های سیدجمال اسدآبادی این متفکر به شرح نهج‌البلاغه همت نمی‌گماشت. این احیای نهج‌البلاغه در جهان تسنن توسط مفتی اهل تسنن گام بزرگی است در احیای وحدت اسلامی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، یعنی اوایل مشروطه ایران صورت گرفته است. اکنون پایان‌نامه‌های بسیاری در دانشگاه‌های عربستان در نقد این دو شخصیت بزرگوار وجود دارد، از این جهت که این دو وحدت اسلامی را زنده کردند.

وی خاطرنشان می‌کند: از دیگر شخصیت‌هایی که در ایجاد وحدت اسلامی موثر بوده‌اند، شیخ محمد محمد المدنی است؛ شخصیت بزرگی که آثار بسیاری از خود به جای گذاشته و شما می‌توانید مطالب متعددی از او و درباره او فضای مجازی پیدا کنید. دیگری  شهید امام سیدقطب از بزرگان جهان اسلام است؛ وی راهکارهای کاربردی برای ایجاد وحدت در جهان اسلام ارائه کرده و از همین روست که کتاب‌های بسیاری در نقد او توسط وهابیت نوشته شده که از آن جمله می‌توان به پنج جلد کتاب شیخ ربیع المدخلی اشاره کرد.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی- ۴

بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز بیست و سوم مردادماه، سالگرد پیروزی و مقاومت ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی به عنوان روز «مقاومت اسلامی» نام گذاری شده است. حجت‌الاسلام و المسلمین محمدمحسن مروجی طبسی، پژوهشگر فرق و مذاهب اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم گفت: مقاومت اسلامی در واقع همان عزت است؛ یعنی افراد بر خواسته‌های اولیه، انسانی، ثابت، مشروع و مسلم خود پافشاری و ایستادگی کرده و عزت نفس خود را در مقابل دشمن حفظ می‌کنند؛ بر این اساس هر انسان آزاده و عزیزی که حرمت خود را شناخته، از حریم عزت خود دفاع می‌کند.

وی درباره ضرورت ایستادگی و مقاومت در برابر دشمن اظهار کرد: وقتی انسان به منشا مقاومت توجه کند، درمی‌یابد که خاستگاه آن چیزی جز عزت نیست. بنابراین انسانی که بر خواسته‌های مشروع خود پافشاری می‌کند، بدان معناست که عزت دارد و نمی‌خواهد زیر بار زور و قدرت کسی برود. سوال اینجاست که چرا عده‌ای زیر بار زور می‌روند و خود را ذلیل می‌کنند. این افراد باید پاسخگو باشند، به نظر می‌رسد که اینان یا خود و عزت خود را نشناخته‌اند و یا مغرضانه تسلیم قدرت‌ها می‌شوند. انقلاب اسلامی ایران و حرکت امام(ره) حرکتی  برخاسته از عزت بود و در پی انقلاب اسلامی روحیه مقاومت در کشورهای اسلامی رخنه و رشد کرد و  نمونه بارز آن مقاومت حزب‌الله لبنان و گروه‌های فلسطینی علیه استکبار و رژیم غاصب اسرائیل بود. این حرکت مبارک امام(ره) موجب شد کشورهای اسلامی بیدار شده و به هویت اولیه و اصیل خود بازگردند.

عضو شورای پژوهشی مؤسسه تربیت محقق مذاهب اسلامی با بیان اینکه عده‌ای با ادعای مقاومت در جهان اسلام دست به خرابکاری و انحراف می‌زنند، عنوان کرد: این عده به نام مقاومت وارد صحنه شده‌اند، اما هدف اصلی آنها لکه‌دار کردن حرکت امام(ره) و به حاشیه راندن انقلاب اسلامی است؛ یکی از این جریان‌ها وهابیت و سلفی‌های افراطی هستند که ادعای مقاومت در برابر استکبار را با خود یدک می‌کشند اما در واقع با تفکرات افراطی، خودی‌ها را میزنند و تضعیف می‌کنند. نمونه بارز این جریان در سوریه قابل مشاهده است. دولت بشار اسد که دشمن اسرائیل بوده و مقاومت اسلامی را در پیش گرفته است، امروز سلفی‌ها با اقدامات خود در این کشور راه را برای اسرائیل هموار کرده و مقاومت علیه استکبار از بین برده و میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد می‌کنند.

وی با اشاره به تاثیر سوء اقدامات وهابیون و سلفی‌های تکفیری بر بدنه جهان اسلام و مقاومت اسلامی تاکید کرد: مهم‌ترین و مخرب‌ترین اثر سوء فعالیت گروه‌های تکفیری ایجاد انشقاق و اختلاف بین برادران دینی و شیعه و سنی، غافل شدن از آمریکا و اسرائیل دشمن اصلی و مشترک مسلمانان و مقدمه‎سازی برای تجزیه کشورهای اسلامی است. دستاوردهای مقاومت برخی از کشورهای جهان اسلامی در برابر استکبار تاکنون در سایه این ایستادگی محقق شده است.

این محقق و پژوهشگر افزود: مهم‌ترین نتیجه مقاومت‌های حقیقی علیه دشمن، به رخ کشیدن عزت اسلام بود که نشان داد مسلمانان واقعی هیچ‌گاه زیربار ظلم نمی‌روند و دنیا جنگل نیست که یک شیر درنده بر آن حکومت کند. هر طایفه و قوم و کشوری برای خود عزت دارد و ذلت را نمی‌پذیرد. این پیامی است برای مظلومان و ستمدیدگان جهان که روحیه خودباوری را برای مسلمان و غیرمسلمان به ارمغان می‌آورد و امید را در ذهن و دل آنها می‌آفریند.

حجت‌الاسلام مروجی طبسی یادآور شد: باید خیانت‌ها و انحرافاتی که سلفی‌های تکفیری بر جهان اسلام وارد می‌کنند، توسط رسانه‌ها آشکار شود و این جریان رسوا شده و از بین برود؛ چون خطر آنها برای مسلمانان بدتر از اسرائیل است و به نام مقاومت تیشه به ریشه اسلام می‌زنند و شکاف ایجاد می‌کنند.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی- ۳

محمد حسین رجبی دوانی

محمدحسین رجبی دوانی، چهره نام‌آشنای مسائل تاریخ اسلام و معاون پژوهش دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه امام حسین علیه السّلام در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به ارائه سخنانی درباره اسباب و ریشه‌های وقایع اخیر هتک حرمت‌ مراقد و مقابر مقدس منطقه شامات از جمله حضرت جعفربن ابی‌طالب و حجربن عدی، از اصحاب جلیل‌القدر پیامبر  و امیرالمؤمنین علیهما السّلام و اخیراً انفجار مقام حضرت ابراهیم(ع) در شهر الرقه پرداخت.

* تسنیم: جناب آقای دکتر، گفته می‌شود که حوادث دلخراش سوریه و اردن توسط گروهک‌های تروریستی تکفیری و افراطی انجام شده است. همان‌گونه که علما و حوزه‌های علمیه شیعه بهائیت را طرد کردند، آیا زمان آن نرسیده که علمای اهل تسنن این گروه افراطی را از خود طرد کنند؟ آیا اساساً می‌توان گفت نسبت این گروه‌های افراطی با اهل سنت مانند نسبت شیعه و بهائیت است؟

به‌عقیده بنده نسبت بهائیت و بابیت با شیعه کاملاً متفاوت با نسبت تکفیری‌ها و سلفی‌ها با اهل تسنن است؛ چراکه بابیت و بهاییت یک گروه منحرفی بودند که ادعاهای دروغین و گزافی داشتند. علی‌محمد باب مؤسس فرقه بهائیت ابتدا مدعی شد که باب ظهور امام زمان است و سپس مدعی شد که خود امام است و سپس هم ادعای پیامبری کرد و از همین روی از سوی شیعه به‌کلی طرد و مهدورالدم اعلام شد و نهایتاً هم به هلاکت رسید.

لذا ما بهائیت را اصلاً مسلمان نمی‌دانیم، تا چه رسد به شیعه و این که از شیعه منشعب شده باشد. و ما آنها را افرادی نجس العین تلقی می‌کنیم که مانند سایر مشرکین و کفار هستند؛ با این تفاوت که کفار مبدأ آیینشان الهی بوده و اینها مبدأ الهی هم ندارند و فاسدالاعتقاد به‌طور کامل هستند. اما تکفیری‌ها و سلفی‌ها دقیقاً اعتقادات اهل تسنن را دارند و مانند آنان خلفای ثلاثه را مقدس می‌دانند و معتقدند که همه اصحاب پیامبر پاک و مقدس و بهشتی هستند؛ منتها افراط‌هایی در برخی از موارد دارند.

تکفیری‌ها و وهابیون عده‌ای از اهل تسنن و کل شیعه و مسلمانان غیر از خودشان  را به‌سبب اینکه مثل آنها فکر نمی‌کنند، کافر تلقی می‌کنند و جز مرام خود، باقی مسلمانان را دارای فساد اعتقاد می‌دانند و با تمام گستاخی و بی‌شرمی پیروان مکتب اهل‌بیت علیهم السّلام را مشرک قلمداد می‌کنند. ما بین تکفیری‌ها و سلفی‌های متعصب جاهل با اهل تسنن تمایز قائل هستیم، هرچند که اصول و مبانی آنان یکسان است و در برخی مسائل جزئی با هم اختلاف نظر دارند، اما حساب اکثر اهل تسنن را از آنها جدا می‌دانیم.

فتنه‌انگیزی صهیونیسم جهانی و اختلاف در دنیای اسلام

با کمال تأسف می‌بینیم که علمای اهل سنت در برابر جنایات تکفیری‌ها و سلفی‌ها آن هم در توهین به مقدسات خودشان کوتاهی می‌کنند و به‌تصور من متأسفانه بر اثر فتنه‌انگیزی استکبار جهانی و صهیونیسم، اینان به‌جای این که دشمن اصلی خود و مسلمین را آمریکا و اسرائیل بدانند، شیعه را دشمن اصلی خود پنداشته و انگشت مخالفت را به‌سوی او برده‌اند.

از همین روی در چند سال اخیر با وجود جنایاتی که علیه شیعیان مظلوم بحرین صورت گرفته است و با این که شیعیان مظلوم بحرین از فلسطین و آرمان فلسطین و از اعتبار جهان اسلام در برابر شرک و کفر دفاع کرده‌اند و می‌کنند، اما با وجود مظالمی که در حق اینان صورت می‌گیرد، نه‌تنها عکس العملی از سوی علمای اهل تسنن مشاهده نمی‌شود، بلکه بعضاً به حمایت از حاکمان جبار و فاسد و سفاک بحرین هم به‌پا خاسته‌اند.

غفلت اکثر سران کشورهای اسلامی از آرمان فلسطین

در حالی که سران تمام ممالک اسلامی دستشان در یک کاسه است و خیانت آنان به آرمان فلسطین  اظهر من الشمس است، متأسفانه حتی اسماعیل هنیه‌ای که به حمایت ایران می‌تواند مقابل اسرائیل بایستد، او هم به‌خاطر همیین جوّی که علیه شیعه به‌راه افتاده، با ناسپاسی نسبت به شیعه به بحرین سفر و از امیر جنایتکار بحرین حمایت کرد.

در سوریه با جوسازی تکفیری‌های پلید و سلفی‌های جنایتکار که جنگ در سوریه را جنگ بین سنی و شیعه می‌دانند، سایر علمای اهل تسنن نیز سکوت توأم با حمایت را پیش گرفته‌اند. اینان قطعاً در تاریخ باعث روسیاهی علمای اهل سنت که مدعی دفاع از سنت پیامبر هستند، خواهند شد و البته سندی بر حقانیت و مظلومیت شیعه؛ چراکه ما به‌عنوان یک کشور شیعی ۳۴ سال است که هزینه‌های سنگین در دفاع از آرمان فلسطین را پرداخت کرده‌ایم.

ما تحریم‌ها و سختی‌ها را به‌خاطر حمایت از آرمان فلسطینی تحمل کرده‌ایم که عموم مردم آنجا سنی هستند. حال ما سنی واقعی هستیم یا آنها؟ ما در دفاع از کسی که شعار شهادتین می‌دهد، مردانه ایستاده‌ایم و سختی‌ها و تحریم‌ها را پذیرفته و تحمل کرده‌ایم، در حالی که سران سنی این کشورها با اسرائیل رابطه صمیمانه دارند؛ از مغرب تا قطر و حتی مصری که به‌اصطلاح انقلاب کرده، سفیر جدید به اسرائیل می‌فرستند و نامه فدایت شوم برای سران رژیم صهیونیستی می‌نویسند.

این کشورها حاضر نیستند که با جمهوری اسلامی که پرچم‌دار مقابله با صهیونیسم جهانی و استکبار است، رابطه برقرار کنند. البته من اصرار مسئولان خودمان را نمی‌پسندم که در هر صورت ممکن اصرار به برقراری رابطه با مصر دارند و سران مصر هم دست بالا گرفته‌اند و در برابر درخواست مسئولان ما برای گردشگری به مصر، شرط می‌گذارند که: "وقتی به مصر می‌آیید، حق دیدار رأس الحسین و زینبیه را ندارید". این نکته نشانگر جهالت اینهاست که دشمن اصلی را رها کرده و تیغ حملات خود را به‌سمت شیعه گرفته‌اند.

حزب‌الله تحقیر تاریخی اعراب را از آنها گرفت

در موقعیتی که دولت‌های سنی عرب در نهایت بدبختی و ذلت مقابل اسرائیل بودند، این حزب‌الله لبنان بود که تحقیر تاریخی اعراب را از آنها گرفت و اسرائیل را در جنگ‌های ۳۳روزه و حماسه‌های دیگر تحقیر کرد و آنها را از آن اقتدار پوشالی خارج کرد. اما اکنون می‌بینیم که در همان لبنان هم تکفیری‌ها و سلفی‌ها با سکوت جوامع سنی برای مقابله با حزب‌الله به میدان آمده‌اند. حال آن که حزب‌الله از حیثیت ملت لبنان چه مسلمان و چه مسیحی و چه شیعه و چه سنی دفاع کرد.

در ماجراهای اخیر هم به‌ویژه در ماجرای تخریب مرقد مطهر حضرت حجربن عدی، طبق اعتقادات اهل تسنن آنها عموماً قائل به این هستند که همه اصحاب پیغمبر چون افتخار حضور در محضر پیامبر را داشته‌اند،  مصداق آیه شریفه «رَضِیَ اللّه عَنهُم وَ رضُوا عَنه» هستند، ولذا خدا از همه اینها راضی است و آنان از اهل بهشت‌اند. لذا آنها به ما خرده می‌گیرند که ما به‌دلیل دشمنی برخی از ایشان با امام علی علیه السّلام به آنها ناسزا می‌گوییم و آنان را سبّ می‌کنیم.

این در حالی است که اگر کسی سنی واقعی باشد و به قداست و اعتبار همه اصحاب معتقد باشد، باید در برابر هتک حرمت به مرقد مطهر حضرت جعفر طیار بایستد و عاملان آن را به‌شدت مجازات کند. جعفربن ابی‌طالب طبق نقل خود منابع سنی، یکی از اصحاب کبار پیامبر است که نماینده رسول خدا در حبشه به‌عنوان رهبر و سرپرست مسلمانان مهاجر، پسرعموی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و برادر خلیفه چهارم اهل تسنن است که در جنگ موته به شهادت رسید. اما چون جعفر برادر امام علی علیه السّلام است و شیعه روی امام و برادر ایشان حساس است، به‌عنوان اعتراض به تبلیغ  و ترویج شیعه، علمای اهل تسنن حاضر نیستند که توهین و جسارت به این صحابی جلیل‌القدر را محکوم کنند.

همین طور حجربن عدی صحابی بزرگ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در زهد و عبادت زبانزد بود، گفته‌اند که مستجاب الدعوه بود و خدمات فراوانی به اسلام کرده است. تنها جرم حجر عشق به حضرت امیر علیه السّلام و ایستادن مقابل جنایتکاری فاسق همچون معاویه بود که معاویه در نهایت مظلومیت این مرد بزرگ را که حاضر به سبّ علی علیه السّلام و بیزاری جستن از آن وجود مقدس نشد، به شهادت رساند.

اینها با صاحب قبر مشکل دارند

اینها با صاحب قبر مشکل دارند. اگر اینها در ادعای اهل سنت پیغمبر بودن صادق باشند، می‌دانند که قرآن مردم را امر به محبت به قربای پیامبر و خویشان نزدیک و اهل‌بیت ایشان علیهم السّلام کرده است. زمانی که مرقد حضرت امامین عسکریین که از نوادگان حضرت رسول علیهم السّلام بودند در سامرا تخریب شد، اگر این جنایت نسبت به مرقد نوادگان پیامبر و هتک حرمت آن بزرگواران، توسط علمای اهل سنت محکوم می‌شد و عاملان آن مجازات می‌شدند، اکنون این جنایتکاران کار را به اینجا نمی‌رساندند.

اخیراً این جنایتکاران تکفیری گفته‌اند که در صورت دست یافتن به مرقد حضرت زینب سلام اللّه علیها آنجا را نیز نبش قبر خواهند کرد. خراب کردن قبه و بارگاه یک طرف و نبش قبر کردن یک طرف دیگر؛ با آنکه طبق منابع شیعه و سنی نبش کردن قبر مسلمانی که ــ ولو فاسق و جنایتکار باشد ــ از نظر شرعی حرام و گناهی بزرگ است. متأسفانه مقابل این کارهای خلاف شرع، اخلاق و انسانیت علمای اهل سنت سکوت مرگباری گرفته‌اند و بر اثر جهالت دشمنی خود را  به‌سمت شیعه آورده‌اند و حاضر نیستند این جنایات را محکوم کنند.

چندی پیش مقابر عمار یاسر و اویس قرنی دو شخصیت مهم جهان اسلام از سوی این جنایتکاران آسیب دید، ولی باز هیچ‌گونه برخوردی از سوی عالَم تسنن صورت نگرفت و این جنایت محکوم نشد، ولذا به این جنایتکاران در حقیقت چراغ سبزی نشان داده شد که جنایاتشان تداوم یابد.

سندی بر حقیقت شیعه

البته از سوی دیگر همان گونه که این نابکاران سفاک اعلام کرده‌اند، ما می‌بینیم که جنایت اینان سندی بزرگ و ارزشمند بر حقیقت شیعه توسط اینها رو شد. این جنایتکاران بعد از نبش قبر حضرت حجر اعلام کردند که جسد او سالم بوده و آن را بیرون آورده‌اند. سالم بودن پیکر مطهر صحابی پیامبر و یار وفادار حضرت امیر که از شیعیان خاص آن حضرت بوده، دال بر ۱۴۰۰ سال حقیقت اوست، در حالی که گور معاویه که پیشوای این ضالّین است همان موقع در زمان بنی‌عباس نبش شد و چیزی از پیکرش باقی نمانده بود.

لذا اگر کسی اندک عقل و فهمی داشته باشد، درمی‌یابد که سالم ماندن پیکر حجر پس از نزدیک به ۱۴۰۰ سال نشانگر درستی راه اوست. خوب است که آنان نبش قبر خلفای خود هم بکنند تا ببینند که آیا آثاری از خلفای آنها هم باقی مانده است یا نه؟!! البته اگر اینها جرئت و صداقت داشته باشند و عکسی از پیکر مقدس این یار باوفای حضرت امیر علیه السّلام منتشر کنند، همان سند بی‌آبرویی و باطل بودن اعتقادات آنها برای همه جهانیان خواهد بود.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی ــ ۲

رجبی دوانی

کمتر روزی است که در رسانه‌ها خبری از کشتار خاموش شیعیان منتشر نشود؛ دیروز در بامیان و پاراچنار و امروز در سوریه و عراق و آفریقا و... . اینان تنها جرم‌شان شیعه بودن است و البته همه این کشتارها با پشتوانه تبلیغات وسیعی در رسانه‌های مختلف انجام می‌شود که می‌کوشند با تمرکز بر رفتارهای موهن اقلیتی شیعه نما، تشیع را بدعت‌گزار و خارج از دین اسلام معرفی کنند. برخی از این رفتارهای موهن نه در عرف مقبول و ممدوح است و نه سابقه‌ای در عصر معصومین(ع) و حتی زمان‌های بعد از آن داشته‌اند و جای تأسف بسیار است که گروهی از عالم‌نمایان نیز – حتی با سوء استفاده از نام مرجعیت شیعی - بی‌اعتنا به وضعیت اسف‌بار شیعیان در نقاط مختلف جهان از این رفتارها حمایت می‌کنند.

واقعیت تلخی است؛ گروهی بی‌گناه هزینه بی‌توجهی گروهی دیگر را می‌پردازند. البته جای هیچ شکی نیست که رسانه‌های صهیونیستی و غربی نیز با دامن زدن به اختلافات مذهبی، این نکات را برجسته‌تر می‌کنند. همانها که باشکوه‌ترین اجتماع مردمی جهان اسلام در اربعین حسینی را سانسور کردند، با انعکاس اخبار و تصاویر برخی از نمادهای انحرافی ظاهری مانند بدعت‌های عزاداری از جمله قمه‌زنی و تیغ‌زنی و احتمالا این روزها مسئله ۹ ربیع، سعی دارند تا تصویری خشونت‌آمیز و واپس‌گرا از آموزه‌های شیعی نشان دهند و نقش مهمی برانگیختن اختلافات مذهبی دارند. اما این‌که معدودی از خود شیعیان، با نام خدمت و حراست از حریم دین، کیان تشیع را به خطر بیندازند و دستاویزی برای کشتار شیعیان در اقصی نقاط عالم فراهم آورند، جرمی سنگین و نابخشودنی است.

محمدحسین رجبی دوانی، چهره نام‌آشنای مسائل تاریخ اسلام و معاون پژوهش دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه امام حسین(ع) در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم در تشریح و تبیین اهمیت این مسئله گفت: برای ما به عنوان پیروان مکتب اهل بیت(ع)، دوری از تفرقه بین مسلمانان اصل است تا بهانه به دست دشمن ندهیم. در اینجا ممکن است حتی مسائلی که برای ما از ارزش فوق العاده برخوردار هستند، تحت الشعاع موضوع وحدت قرار بگیرند؛ زیرا در مواقع حساس و حیاتی باید اهم فی‌ الاهم را تشخیص داد و مسئله مهم‌تر را اساس عملکرد خود قرار داد. این تعلیم و دستور کاری است که موالی و ائمه(ع) و بزرگان دین برای ما ترسیم و بیان فرموده‌اند.

وی افزود: از هر آنچه که باعث شود مخالفان مکتب اهل بیت(ع) و مذهب حقه شیعه امامیه از آن برای آسیب زدن به اعتقادات ما و مخدوش کردن چهره پاک تشیع بهره برداری کنند، باید خودداری و پرهیز کرد. در همین ایام ربیع (۹ ربیع) چند سالی است که مطلبی خرافی عنوان شده و فارغ از درست یا نادرست بودن سندیت تاریخی آن، مطلب مهم این است که مقام و شأن حضرت صدیقه کبری، فاطمه الزهرا(ص) به قدری عظیم است که ما نمی توانیم یک حادثه، مانند مرگ فردی را به عنوان عید آن وجود مقدس تلقی کنیم. به نظر من این به نوعی جسارت به حضرت زهرا (ص) و پایین آوردن شان آن بزرگوار است که مرگ فردی، ولو که ظالم در حق آن بزرگوار باشد، عید آن وجود مقدس تلقی شود.

رجبی دوانی تصریح کرد: اگرچه کسانی که در حق اهل بیت به ویژه در حق حضرت زهرا(ص) ظلم‌ها کردند و اگرچه بنابر مستندات تاریخی دست برخی از این‌ها در شهادت حضرت زهرا(ص) به عیان، دیده می‌شود و حتی ظلم بزرگی کردند که به هیچ وجه قابل اغماض نیست، اما باید دید که مصالح اسلام چه چیزی را ایجاب می‌کند. امروز دشمنان داخلی و خارجی جهان اسلام و تشیع، به‌ویژه جریان‌های تکفیری، از جاذبه عمیق و وسیعی که شیعه در عالم اسلام پیدا کرده و بسیاری از مسلمانان غیرشیعی با اشتیاق به مکتب اهل بیت(ع) روی آورده‌اند، به هراس افتاده‌اند و درصدد بهانه‌جویی و پیدا کردن مستمسک‌هایی برای مخدوش کردن چهره مقدس، پاک و منور تشیع برآمده‌اند تا جریان‌های گوناگون اهل تسنن را بر علیه او برانگیزند.

کار نسنجیده‌ای نکنیم که زبان‌ها به شیعه دراز شود

وی خاطرنشان کرد: این گونه موارد (۹ ربیع و حواشی آن) بهانه‌هایی است، به دست افرادی که می‌خواهند شیعه را در دیدگاه سایر فرقه‌های مسلمان و حتی کسانی که به این مذهب تمایل پیدا کرده‌اند، مشوه و آلوده جلوه دهند. لذا، به طور کلی هر آن چیزی که باعث شود، دشمنان اسلام از آن بهره برداری کنند و به تفرقه میان مسلمانان دامن بزند و مخالف با اصل وحدت در میان مسلمانان باشد، از دیدگاه ائمه ما و بزرگان شیعه گناه و حرام تلقی می‌شود؛ به اضافه آنچه که باعث شود زبان‌ها به شیعه دراز شود و ارزش‌ها و اعتقادات و باورهای صحیح شیعه هم با این چنین کارهای نسنجیده‌ای زیر سوال برود و مورد حمله قرار بگیرد، این جریان هم گناه و حرام محسوب می‌شود، یعنی کارهایی که باعث شود بهانه‌هایی به دست مخالفان شیعه داده شود تا تشیع را بکوبند، که در اصل گناه است؛ لذا در سیره بزرگان ما چنین مسئله‌ای وجود نداشته است.

از امام خود پیشی نگیریم

چهره نام‌آشنای مسائل تاریخ اسلام تصریح کرد: ما اگر شیعه واقعی هستیم و به مصالح تشیع فکر می‌کنیم و این موضوع به عنوان دغدغه ما محسوب می‌شود، باید مطابق عملکرد بزرگان رفتار کنیم. وقتی امیرالمومنین علی(ع) که حق مطلق بودند؛ بنا بر مصالح اسلام از حق خود چشم‌پوشی می کنند و پشت سر غاصبان حق الهی خود به نماز می‌ایستند؛ زمانی که آنها در اداره امور درمانده می‌شوند و دست نیاز به سوی حضرت دراز می کنند، و علی(ع) از کمک خود به آنها دریغ نمی‌کند و... در چنین موقعیتی ما نمی‌توانیم از امام خود پیشی بگیریم و کاری را که آن بزرگوار نکرده‌اند، ما انجام دهیم. درست است که موقعیت‌های آن بزرگوار با موقعیت امروز ما متفاوت است، اما زمانی که حضرت علی (ع) به خلافت رسیدند و در راس جامعه اسلامی قرار گرفتند، جز برخی انتقادات که در خطبه شقشقیه و جاهای دیگر نسبت به عملکرد غاصبان خلافت دارد، از بیان برخی حقایق مربوط به خود که ممکن است باعث سوءاستفاده نابخردان و متعصبان شود، خودداری می‌کنند که مبادا وحدت جامعه اسلامی مخدوش شود؛ سایر بزرگواران ما هم به همین صورت بوده‌اند.

اصل عمل به تکلیف است، نه بزرگداشت احساسات خود

رجبی دوانی ادامه داد: لذا برای ما اصل، عمل به تکلیف است، نه بزرگداشت احساسات خود. اگر تکلیف ما ایجاب می کند، باید همان گونه که حضرت امام خمینی و امروز رهبر فرزانه انقلاب و دیگر مراجع فرموده‌اند، وقتی ما به حج عمره هم که می رویم، باید پشت سر امام جماعتِ وهابیِ سعودی» هم بایستیم و نماز بخوانیم و نماز ما اعاده هم نخواهد داشت؛ چون عمل و حرکت ما، باید بر مبنای اصل وحدت و جلوگیری از تفرقه در اسلام باشد. اتفاقا ما اگر این گونه مطابق شئون و دستورالعمل بزرگان دین عمل کنیم، چهره پاک، مظلوم و حقیقی شیعه را در معرض قضاوت اهل خرد قرار می‌دهیم که شیعه به خاطر مصالح اسلام حاضر است برخی از باورها و اعتقادات خود را نادیده بگیرد، در حالی که دشمنان و مخالفان شیعه به اندک بهانه‌ای و با جهل و شقاوت هر چه تمام‌تر، کمر به قتل، کشتار و حذف شیعیان بسته‌اند. همان گونه که در سوریه، یمن، عراق و برخی مناطق دیگر می‌بینیم.

وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره رفتارها و جریان‌هایی مانند ۹ ربیع که موجب مشوه شدن چهره شیعه و بهانه دادن به دست تکفیریون برای توجیه شیعه‌کشی و نیز خدشه‌دار شدن وحدت اسلامی می‌شود، عنوان کرد: ما نباید از ولایت جلو باشیم و یا از آن عقب بیفتیم. بزرگان دین ما گفته‌اند، در زیارت جامع کبیره هم موجود است و در اعتقادات ما و صلوات شعبانیه هم روایت شده که جلو افتادن از اهل بیت(ع) و ولایت، از دین به در شدن است و عقب افتادن از آن، نابود شدن است. باید پا به پای اهل بیت و ولایت حرکت کرد. در دوره غیبت هم وقتی امام معصوم به صورت ظاهر، در اختیار مردم نیست، باید از علمای بزرگ که نائبان  امام(ع) هستند، تبعیت کنیم تا به تکلیف خود عمل کرده باشیم، و هنگامی که یکی از این نائبان تشکیل حکومت داده و نظام ولایی ایجاد شود؛ تکلیف ما برای حفظ شئون و دستاوردهای آن نظام ولایی، مضاعف‌تر خواهد شد.

باید در پیشگاه الهی جوابگوی خون بی‌گناهان باشیم

استاد تاریخ اسلام اضافه کرد: علما و بزرگان ما به‌ویژه رهبر فرزانه انقلاب، مسائل جامعه اسلامی را بهتر از هر کس دیگری تشخیص می‌دهند و باید با پیروی از فرامین ایشان، بهانه به دست دشمنان شیعه و جریان‌های شقی تکفیری نداد تا شیعیان مظلوم را که در بسیاری از کشورها به عنوان اقلیت هستند، در هم بکوبند. برخی با استفاده از آزادی عمل موجود در کشور و در پناه وجود نظام شیعی و ولایی، با آزادی عمل، کارهای نامقبولی انجام داده‌اند، که باعث تحریک متعصبان کوردل شده و آنها تلافی این عملکرد را بر سر مظلومان شیعه، که در آن کشورها به عنوان اقلیت هستند، درمی‌آورند. در حقیقت ما باعث شده‌ایم گرفتاری‌ها و ظلم‌هایی به آن بندگان خوب خدا روا شود؛ ما در پدید آمدن آن مشکلات مسئول هستیم و در واقع باید در پیشگاه الهی جوابگو باشیم.

وی اضافه کرد: درست است که «اصل تولی و تبری» را در دین خود داریم، منتها باید با رعایت مصالح اسلامی و مصالح تشیع و نظام ولایت به این اصول عمل کنیم و لازمه برائت از دشمنان اهل بیت (ع) توهین به نمادهای دیگران نیست. اگر این گونه رفتار جزء تبری تلقی می‌شد، باید پیش از بنده و امثال ما در ایران، بزرگان و اولیاء دین (ائمه علیه السلام) و یا علمای بزرگ شیعی این گونه عمل می‌کردند. برای مثال اگر ما یک نمونه از جایز دانستن سب‌ و لعن علنی غاصبان خلافت در حکومت و سیره امیرالمومنین علیه السلام داشته باشیم، می‌توانیم مانند برخی به جای هفته وحدت، هفته برائت! بگیریم و آن را توجیه کنیم. اما وقتی در زمان خلافت آن وجود مقدس و ۶ ماه خلافت امام مجتبی (ع) ما چنین مسائلی را نمی‌بینیم، لذا، حق نداریم بر خلاف تدبیر مقام ولایت کاری انجام دهیم که بهانه به دست دشمنان شیعه بدهیم تا آنها کینه و بغض خود را بر سر شیعیان مظلومی که بر آنان مسلط هستند، خالی کنند.

از تکفیری نادان تا شیعه انگلیسی-۱

نجم‌الدین طبسی

آیت‌الله طبسی در پاسخ به این سوال که آیا حجربن‌عدی صحابه بوده است یا جزء تابعین به شمار می‌آید؟ گفت: ایشان جزء صحابه پیامبر(ص) است. این مطلب را ابن عبدالبر در کتاب معروف الاستیعاب تصریح می‌کند و می‌گوید: کان الحجر من فضلاء الصحابه؛ و همین حرف را ابن‌اثیر در اسدالغابه تصریح می‌کند. ابن‌حجر عسقلانی در الاصابه می‌گوید: وفد هو و اخوه علی النبی؛ یعنی جناب حجر و برادرش هانی بن عدی بر پیامبر(ص) داخل شدند. 

وی ادامه داد: گناه جناب حجر این بود که در رکاب امیرالمؤمنین علی (ع) به مصاف ناکثین و فتنه‌گران رفت و خودش سبب بسیج ۱۲ هزار نیرو از کوفه برای کمک به امیرالمؤمنین شد. ایشان در جنگ صفین هم شرکت کرد و در جنگ با خوارج نیز مشارکت داشت.

این استاد تاریخ و علوم حدیث در مورد اقدامات جناب حجربن‌عدی در دوران پس از حیات امیرالمومنین (ع) گفت: این بزرگوار بعد از امیرالمؤمنین زنده بوده و با حکومت وقت درگیر شد. او در برابر زیاد ابن ابیه که حرام‌زاده بود و برای همین به ابن‌ابیه تعبیر می‌شود موضعگیری داشته است. ذهبی در سیراعلام النبلاء می‌گوید که حجر در برابر زیاد موضع‌گیری می‌کرد و او را تکذیب می‌‌نمود. زیاد هم در برابر این اقدامات او چندین شاهد دروغین فراهم کرد تا شهادت دهند که حجر و دوستانش مشکل اعتقادی پیدا کرده‌اند و برای همین آنها را دستگیر کرده به دمشق فرستادند و معاویه دستور به قتل آنها داد.

وی ادامه داد: ۱۰ نفر از این افراد تحت فشار جلادها از اعتقادشان که حقانیت علی بن ابی طالب(ع) بود برگشتند، اما حجر دست برنداشت و از علی بیزاری نجست. او مقاومت کرد و گفت من از علی دست نمی‌کشم، هرکاری خواستید بکنید. سپس از آنها خواست تا دو رکعت نماز بخواند. این نماز در نظر حاضران نماز طولانی‌ای بود اما بعد از اتمام نماز حجر گفت تاکنون چنین نماز باسرعتی نخوانده‌ بودم، اما با سرعت خواندم تا نگویید که از ترس مرگ تعلل می‌کند. او سپس وصیت کرد که غل و زنجیر را از من باز نکنید و خون بدنم را نشویید که می‌خواهم فردای قیامت با همین وضعیت بر سر راه معاویه قرار گیرم و او را به محاکمه بکشم.

آیت‌الله طبسی در مورد تاثیر شهادت حجر بن عدی در آن زمان ادامه داد: شهادت این بزرگوار باعث ایجاد موجی در جهان اسلام شد و حتی عایشه کسی را فرستاد تا مانع قتل او شود. امام حسین(ع) نیز در بیانیه شدیداللحنی به معاویه او را توبیخ کرده و او را قاتل حجر و اصحاب او می‌داند و آنها را با این توصیفات وصف می‌کند که آنها اهل صلاح و عبادت بودند، با بدع می‌جنگیدند، از منکر متنفر بودند، قرآن را همیشه حاکم می‌دانستند و تنها از خداوند می‌ترسیدند. ایشان خطاب به معاویه می‌فرمایند تو او را به زور و دشمنی در حالی که پیمان به نکشتنش داده بودی کشتی. به این ترتیب جناب حجر که مستجاب‌الدعوه بود به دستور معاویه و به دست جلادان او کشته شد.

وی خاطرنشان کرد: ما او را یکی از صحابه بزگوار پیامبر(ص) می‌دانیم که هیچگاه از مسیری که پیامبر اکرم(ص) ترسیم کرده بود منحرف نشد. اما در مورد نبش قبر ایشان باید بگویم که فرض کنیم که ایشان اصلا نه صحابه و نه جزء تابعین نباشد و صرفا یک مسلمان باشد. آیا نبش قبر یک مسلمان جائز است؟

این استاد حوزه علمیه به بازگویی فتاوای علمای وهابی در این موضوع پرداخته گفت: من از کتاب «فتاوی‌اللجنه الدائمه» که از کتب فقهی در دسترس تمام وهابی‌ها  است (از ج ۹ صفحه ۱۲۲) نقل می‌کنم که فتوا داده‌اند که نبش قبر میت و بیرون کشیدن مرده حرام است. اگر میت در قبر قرار داده شد در واقع آنجا منزلگاه و حریم اوست و قبر در قبض اوستف، احدی حق تصرف در آن قبر را ندارد و این توهین به میت مسلمان است. همچنین در کتاب المجموع شرح مهذب، که تالیف سال ۶۷۰ است آمده که نبش قبر و بیرون آوردن میت به اتفاق علمای اهل سنت حرام است.

وی ادامه داد: این کار، کار مسلمان نیست، فعل این‌ها مرا به یاد برخورد صهیونیست‌ها در حمله به قنیطره می‌اندازد که به قبرستان حمله برند و برخی از جنازه ها را بیرون کشیدند که من پس از مدتها که به آنجا سفر کردم دیدم هنوز برخی از قبور باز مانده است. کار این‌ها کپی کار یهود است والا مسلمان نبش قبر مسلمان را بدون وجه شرعی انجام نمی‌دهد.

آیت‌الله طبسی در ادامه به بررسی دلایلی که این گروه‌های تکفیری می‌توانند ارائه دهند پرداخته گفت: حال ممکن است بگویند اینجا مزار شده است و ما می‌خواهیم با این کار جلو زیارت را بگیریم. حال باید بگوییم اگر مزار بودن دلیل بر این کار باشد قبر نبی مکرم اسلام (ص) هم مزار است، آیا نعوذ بالله باید این کار را هم با آنجا تکرار کنیم؟ یا قبر دو خلیفه اول هم مزار است و افرادی آنها را هم زیارت می‌کنند،‌ آیا می‌توان این عمل را در مورد قبر آنها هم انجام داد؟ از سوی دیگر باید پرسید که آیا شما با این کار توانسته‌اید تاکنون جلو زیارت را بگیرید؟ آیا کسی دیگر به زیارت بقیع نمی رود؟ اینها بهانه‌های بنی‌اسرائیلی و کارهای بنی‌اسرائیلی است.

وی ادامه داد: در خود سوریه در دیر سمعان قبر عمر بن عبدالعزیز است و کسانی به زیارت او می‌روند، پس چرا او را از مزار درنمی‌آورند یا مزار معاویه هم مشخص است، پس چرا او را از قبر در نمی‌آورند؟ این نشان می‌دهد که مشکل آنها با قبر نیست بلکه مشکل با صاحب قبر و خط صاحب قبر است که خط علوی و اسلام ناب محمدی است و با خط اموی نمی‌سازد.

این استاد حوزه افزود: من زمانی که این کارها را می‌بینیم به یاد حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌افتم که می‌فرمایند: خوارج خوراک سگ‌های جهنم هستند و اینها هم گروهکی هستند که از دین خارج‌اند.

آیت‌الله طبسی در ادامه به وظیفه‌ای که بر عهده علمای اهل سنت قرار دارد اشاره کرده گفت: اینها مانند بهاییت در شیعه‌اند که علمای شیعه و حوزات شیعه آنها را طرد کردند و آنها هیچ نسبتی با اسلام ندارند. حالا هم نوبت علمای اهل تسنن است که گول زر و زور را نخورند و نترسند که شاید آنها را ترور کنند؛ هم‌چنان که آقای البوطی را کشتند یا فرزند آقای حصون را ترور کردند. اما باید بدانیم که منطق اینها همین است و چاره‌ای جز مقاومت در برابر آنها نیست.

وی ادامه داد: علمای اهل سنت وقتش است که خود را نشان دهند و ثابت کنند که مجاهد فی سبیل‌الله هستند و مرعوب زر و زور واقع نمی‌شوند. علمای اهل سنت بگویند که این کارها اگر قبر یک مسلمان عادی هم باشد، مخالف با اسلام و احکام اسلامی است.

آیت‌الله طبسی در پایان خاطرنشان کرد: قبر حجربن‌عدی سال‌ها و قرن‌هاست که در سوریه بوده و مورد احترام تمام مسلمانان هم بوده و این کار این گروه‌ها پرده از چهره حقیقی آنها بر می‌دارد و باعث می شود که مردم این ها را بشناسند. اینها همان یهود هستند که نقاب بر چهره کرده‌اند و باید برنامه مسجد ضرار را که پیامبر آن را ویران کرد و منافقین را رسوا کرد در مورد اینها هم انجام شود و رسوای عام و خاص شوند.

ریشه‌یابی حوادث الانبار از سقوط رژیم صدام تا شکل‌گیری داعش

خبرگزاری فارس: ریشه‌یابی حوادث الانبار از سقوط رژیم صدام تا شکل‌گیری داعش

نیروهای امنیتی و نظامی عراق، در کنار نیروهای قبایل محلی روز چهارشنبه گذشته عملیات پاکسازی شهرها و مناطق مختلف استان «الانبار» از لوث گروهک‌های تروریستی مسلح وابسته به گروه القاعده و همچنین گروه تروریستی «امارت اسلامی عراق و شام» یا همان داعش را آغاز کردند.

نگاهی به موقعیت استان الانبار

استان «الانبار» در غرب عراق واقع شده و از جمله استان‌های بزرگ عراق از حیث مساحت تلقی می‌شود، به گونه‌ای می‌توان گفت، این استان یک سوم مساحت عراق را با 500.138 کیلومتر مربع به خود اختصاص داده است و جمعیتی بالغ بر یک میلیون و 900 هزار نفر – براساس آمار ژوئن سال 2013 میلادی – نفر را در خود جای می‌دهد.

این استان از لحاظ جغرافیایی از شمال به دو استان «صلاح الدین» و «نینوا» و همچنین از ناحیه شمال غربی با کشور سوریه، از غرب با اردن، از شرق با بغداد، از جنوب با عربستان سعودی و از جنوب شرقی با دو استان کربلا و نجف همجوار است.این استان متشکل از 8 شهرستان به نام‌های القائم، عانة،‌ راوة، حدیثة، هیت، الرمادی، الفلوجة و الرطبة است.

الانبار در دوره اشغال عراق از سوی آمریکا در سال 2003

استان الانبار طی از زمان اشغال عراق از سال 2003 میلادی پایگاه و دژ مقاومت علیه اشغالگران آمریکایی و غربی در عراق بود و آمریکایی‌ها در این استان متحمل خسارات سنگینی از جمله در شهر «فلوجه» شدند که پایگاه و کانون سرکش و طغیان علیه اشغالگران آمریکایی بود و نظامیان آمریکایی هیچ‌گاه نتوانستند، وارد آن شوند، مگر پس از دو هجوم بسیار سخت که در حمله دوم علیه اهالی آن از سلاح شیمیایی استفاده کردند و این موضوعی بود که نظامیان آمریکایی نیز به آن اعتراف کرده و تصریح کردند، در هجوم خود به فلوجه از ماده شیمیایی «ناپالم» استفاده کردند که ماده تحریم شده بین المللی است.

الانبار پس از خروج نظامیان آمریکایی از عراق

با خروج نظامیان آمریکایی از عراق، استان الانبار همچنان پایگاه و دژ گروهک‌های شبه نظامی باقی ماند که اغلب آنها وابسته به گروه تروریستی القاعده بودند.

در واقع با خروج نظامیان آمریکایی از عراق و روی کار آمدن دولت منتخب در این کشور، شبه نظامیان و گروهک‌های نظامی که زمانی در این استان علیه نظامیان خارجی مبارزه می‌کردند و همچنان به حیات خود در الانبار ادامه می‌دادند، روند مبارزات و فعالیت‌های خود را ادامه دادند.

این گروهک‌های مسلح تروریستی که عمدتا دارای دیدگاه‌ها و اندیشه‌های سلفی جهادی وهابی و طبیعتا مورد حمایت عربستان سعودی بودند، با توسل به این دستاویز که دولت عراق دولتی شیعی است که حقوق اهل سنت را زیر پا می‌گذارد و با ادعای تشکیل «امارت اسلامی» در عراق فعالیت‌های تروریستی – مسلحانه خود را با بمبگذاری و اجرای عملیات‌های انتحاری در مناطق مختلف عراق به ویژه در مناطق شیعی نشین آغاز کردند و طی این چند سال هزاران عراقی را به خاک و خون کشیدند و برای تغییر نقشه جمعیتی و بافت و ساختار جغرافیایی استان‌ها و شهرهای عراق، میلیون عراقی را از خانه و کاشانه خود آواره کردند.

نکته مهم در عملیات‌های تروریستی – مسلحانه این گروهک‌ها که «امارت اسلامی عراق»، به عنوان شاخه گروه تروریستی القاعده مهمترین آن بود که حتی اهل سنت عراق نیز از حملات و عملیات‌های تروریستی – انتحاری این گروهک‌ها در امان نبودند.

استان الانبار و آغاز بحران سوریه

آغاز بحران سوریه در 15 مارس 2011 میلادی و ورود به مرحله مسلحانه آن، مرحله‌ای بسیار مهم در حیات و فعالیت گروهک‌های تروریستی فعال در استان الانبار به شمار می‌آید. چراکه گروه‌های سلفی جهادی فعال در این استان با عنوان جهاد در سرزمین شام راهی سوریه شدند، به خصوص که استان الانبار با کشور سوریه نیز هم مرز بود.

به این ترتیب شاهد شکل گیری اولین گروهک تروریستی وابسته به سازمان القاعده در سوریه در اواخر سال 2011 یعنی هنوز یک سال از بحران سوریه نگذشته، تحت عنوان گروه «جبهه النصره» به سرکردگی «ابو محمد الجولانی» بودیم که به صورت مستقیم زیر نظر القاعده عراق در سوریه فعالیت می‌کرد.

اما بروز اختلاف در جبهه النصره شکل گیری گروهک جدیدی وابسته به گروه تروریستی القاعده در سوریه تحت عنوان «امارت اسلامی عراق و شام» معروف به «داعش» را درپی داشت که در واقع ادغامی «امارت اسلامی عراق» و «امارت اسلامی شام» یا همان القاعده عراق و سوریه بود و بالطبع عناصر این گروه‌ها صرف نظر از مرزهای ترکیه که طی دو سال و نیم بحران سوریه برای نابودی این کشور سنگ تمام گذاشت، مرزهای استان الانبار مهمترین نقطه ارسال عناصر مسلح و تجهیزات نظامی برای این دو گروه بود و به همین دلیل است که مشاهده می‌کنیم، این گروه‌ها بیشتر در مناطق شرقی و جنوبی سوریه مستقر و متمرکز هستند.

عربستان سعودی و حمایت از گروه‌های تروریستی سلفی جهادی

نیازی به توضیح نیست که در تمام طول مدت بحران سوریه نقش پر رنگ عربستان سعودی در حمایت از گروه‌های تروریستی مسلح به ویژه گروه‌های سلفی جهادی وهابی انکار ناپذیر است و بالطبع در این بین گروه‌های داعش و النصره از این امر مستثنی نیستند.

ریشه‌های حوادث الانبار

چند ماهی است که استان الانبار بسیار بحرانی و متشنج نشان می‌دهد، حضور گروهک‌های تروریستی، تشدید فعالیت این گروهک‌ها، اعتراض‌ها و تحصن‌های به ظاهر مردمی در میدان‌های شهرهای مختلف این استان که بارها سرکردگان گروهک‌های تروریستی وابسته به گروه تروریستی القاعده در میان تظاهرات کنندگان و تحصن کنندگان مشاهده شده است، نشان از ماهیت واقعی این حوادث دارد.

به ویژه آنکه در این مدت شاهد تاکید بیش از پیش این گروهک‌ها بر تبعیض‌های اعمال شده از سوی دولت عراق و منتسب کردن آن به شیعی بودن دولت و اعمال تبعیض علیه اهل سنت و همراهی برخی از سیاستمداران عراقی با این ادعاها هستیم و در تمام این ادعاها، تنش‌ها، هرج و مرج‌ها رد پای عربستان سعودی غیر قابل انکار است، چراکه سعودی‌ها هیچ‌گاه خواهان روی کار آمدن دولتی با اکثریت شیعی در عراق نبوده و نیستند و در همین حال خواهان بقای دولت علوی سوریه به ریاست «بشار اسد» در این کشور نیز نمی‌باشند، این گونه است که استان الانبار و گروهک‌های تروریستی فعال در آن به کانون توجهات سعودی‌ها وهابی‌ تبدیل می‌شود.

ریشه حوادث کنونی الانبار را باید در کجا جست‌وجو کرد

آنچه گذشته نمایی کلی و عمومی از شرایط حاکم بر عراق، سوریه و استان الانبار و گروهک‌های تروریستی مسلح در تردد بین دو کشور عراق و سوریه بود.

با تشدید فعالیت گروهک‌های تروریستی مسلح در استان الانبار دولت عراق چهارشنبه گذشته دستور انجام عملیات امنیتی و نظامی گسترده در مناطق مختلف این استان را صادر کرد، موضوعی که خوشایند بسیاری چه در داخل و چه در خارج از این کشور نبود، به ویژه آنکه عربستان سعودی به عنوان مهمترین و اولین حامی این گروهک‌ها اصلا خواهان این امر نبود.

چرا عربستان سعودی بر الانبار زوم کرده است

تغییر مواضع بین المللی و منطقه‌ای در قبال بحران سوریه ضربه‌ای مهلک بر عربستان سعودی وارد کرد که موجودیت خود را با تغییر این مواضع در معرض خطر مشاهده می‌کرد.

عقب نشینی آمریکا از اقدام نظامی علیه سوریه، بقای نظام سوریه و عدم بروز هرگونه تزلزل و ضعفی در آن، ادامه و استمرار پیروزی‌های ارتش سوریه در مناطق و شهرهای مختلف سوریه، شکست‌های پی در پی گروه‌های مسلح تروریستی، تغییر موضع طرف‌های منطقه‌ای دخیل و تاثیر گذار در بحران سوریه از جمله ترکیه و اردن سعودی‌ها را به شدت نگران کرده است که خود را در گرداب سوریه تنها می‌بینند، به ویژه اینکه در ماه‌های اخیر ترکیه و اردن مرزهای خود را به روی عناصر مسلح تروریستی و ارسال کمک‌های نظامی سعودی به سوریه مسدود کرده‌اند و دولت عراق نیز به عنوان کشوری که دارای مرزهای مشترک با سوریه است، به طور رسمی و برای چندمین بار اعلام کرد که اجازه نمی‌دهد، مرزهای این کشور دروازه ورود عناصر مسلح به سوریه و نقل و انتقال تسلیحات و تجهیزات نظامی به سوریه شود.

تحقق چنین امری به معنای تنها ماندن واقعی عربستان سعودی در بحران سوریه بدون امکان ارسال سلاح برای گروه‌های تروریستی فعال در سوریه و همچنین عناصر تروریستی به عنوان نیروی انسانی کمکی برای این گروه‌هاست.

در این میان اختلافات عربستان سعودی و ترکیه بسیار عمیق‌تر از آن بود که ریاض با حل آنها بتواند آنکارا را راضی به گشودن مرزهایش به روی تروریست‌های مسلح و نقل و انتقال سلاح و تجهیزات نظامی کند.

از سوی دیگر فشارهای سعودی‌ها بر اردن و وعده‌ها و فریب‌های مالی نتوانست امان را راضی به همراهی با ریاض در قبال بحران سوریه کند، به همین دلیل تنها روزنه باقی مانده برای عربستان؛ عراق و استان الانبار بود که تلاش دارد، از طریق آن ارتباط خود با سوریه را حفظ کند و در این میان تلاش‌های بسیاری انجام داده است، حتی در میان سیاستمداران عراقی نیز نفوذ کند.

اعتراض‌های فراکسیون «المتحدون» و کناره گیری آنها از پارلمان عراق و اظهارات «احمد العلوانی»، نماینده پارلمان این کشور دلیلی بر این مدعاست به ویژه آنکه «عالیه نصیف»، عضو کمیته ریشه کنی حزب بعث در گفت‌وگو با پایگاه خبری عراقی «السومریه» از کشف پیامکی در تلفن همراه العلوانی، خطاب به شاهزاده «بندر بن سلطان»، رئیس سازمان اطلاعات عربستان سعودی خبر داده و گفته بود: شماری از سیاستمداران عراقی، ارتباط تنگاتنگی با برخی از کشورهای منطقه دارند و کشورهایی نظیر قطر و عربستان سعودی، مبالغ هنگفتی برای حمایت از آنها هزینه می‌کنند.

نصیف در این خصوص توضیح داده بود که العلوانی، یک خودرو حاوی اس. ان. جی (دستگاه برقراری ارتباط زنده تلویزیونی) در اختیار داشت تا فعالیت‌ها و کنفرانس‌های مطبوعاتی که برگزار می‌کرد، را کاملا تحت پوشش خبری قرار دهد، وی همچنین یگانی از نیروهای القاعده را به عنوان محافظ در اختیار داشت و چنین امکاناتی، جز از طریق تدابیر بین المللی قابل دسترسی نیستند.

نصیف تاکید کرده بود: پیامکی وجود دارد که از سوی العلوانی به بندر بن سلطان فرستاده شده است و حاوی اطلاعاتی است که ثابت می‌کند، «رافع العیساوی»، وزیر مستعفی دارایی و دیگر نمایندگان پارلمان، پیش از اتخاذ تصمیم استعفا، به عربستان رفته‌اند

وی با بیان اینکه این افراد برای اتخاذ چنین تصمیماتی، از عربستان دستور می‌گیرند تا در روند سیاسی عراق اختلال ایجاد کنند، خاطر نشان کرد: آنها می‌خواهند با این کار، عملیات نظامی دولت عراق علیه تروریسم را یک عملیات ضد اهل سنت جلوه دهند، در حالی که اجرای این عملیات، به بازگشت آرامش نسبی به بغداد و دیگر استان‌ها منجر شده است.

منبع : خبرگزاری فارس

بررسی تحولات سوریه; سخنرانی استاد رائفی پور + دانلود

http://dl5.zahra-media.ir/raefi%20pour/raefi%20pour-tahavolate%20soorie-mashhad-92.7.6/raefi%20pour-tahavolate%20soorie-mashhad-92.7.6.jpg


فایل تصویری:
قسمت اول|لینک مستقیم|لینک کمکی|
قسمت دوم|لینک مستقیم|لینک کمکی|

فایل صوتی:
قسمت اول|لینک مستقیم|لینک کمکی|

نماز با خشوع و خضوع وهابیون !!!

نماز با خشوع و خضوع وهابیون

تقاریر نجد; جستاری در زندگی محمد ابن عبدالوهاب


آگاهي ما از برآمدن وهابيان در نجد، آميخته‌اي است از انواع روايتهاي تاريخي و برداشت‌هاي فقهي ـ کلامي. در همه اين موارد، نگرش‌ها سرشار از حبّ و بغض است. برخي در دفاع از انديشه وهابيان نجد، بي‌توجه به دقائق دوره تاريخي شکل‌گيري دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب، تا آنجا پيش رفته‌اند که دعوي بازگشت به «سلف» را اقدامي در مسير اصلاح‌طلبي ديني، آنهم با معيارهاي رايج در سال‌هاي اخير دانسته‌اند.

برخي ديگر نيز، درباره نجديانِ وهابي شده، بدون توجه به پيشينه اغراض ومنافع قبيله‌اي، يا فارغ از تحولات مناطق پيراموني سرزمين نجد و حجاز در سال‌هاي نخستين سده 13ق/ 19م، داوري کرده‌اند. در ميان اين دسته، نويسندگاني مشاهده مي‌شوند که اساس و بنيان هر چه را که در سرزمين‌هاي اسلامي رخ داده، متأثر از توطئه‌ها و دسيسه‌هاي استعمارگران برشمرده‌اند و با فرار از واقعيت‌هاي تاريخي، مسئوليت همه بحرانها، عقب‌ماندگي‌ها، اختلافات مذهبي وسياسي را به يکباره به گردن استعمار افکنده‌اند.

در ميان همه اين داوري‌ها آنچه کمتر به چشم مي‌خورد، پژوهشي تاريخي است و بنيادين که با مطالعه آن بتوان تصوير جامع‌تر و واقع‌بينانه‌تري از شرائط آن زمان به دست آورد. اصولاً جهت‌گيري مطالعات و پژوهش‌هاي تاريخي در ايران و همچنين برخي از مناطق ديگر دنياي اسلام، رويکردي توصيف‌گراست وغالباً بدون تحليل‌هاي عميق، و حتي بدون توجه کافي به اسناد و مدارک قابل اطمينان. در چنان شيوه‌هايي، نويسندگان، پرسشي ندارند تا برمبناي آن قصد بازسازي دقيق حوادث تاريخي با توجه به جوانب گوناگون منطقه‌اي و جهاني، در ميان باشد. نمونه‌اي تاريخي، مقصود ما را با وضوح بيشتري روشن مي‌کند.

حاصل درک عمومي ما از تاريخ ايران در سال‌هاي حکومت ناصرالدين شاه قاجار، درازاي نيم قرن کامل، با توجه به همان شيوه تاريخ‌نگاري، از اين دست بوده است: بي‌تدبيري، استبداد، بيگانه‌پرستي و وابستگي به اجانب، ناکارآمدي ارکان قدرت، تسلّط اهل حرم بر ارکان سلطنت، حراج منابع و ثروتهاي ملي، قحطي و بيماري و مصيبت و بلا و از اين قبيل.

شخص اول مملکت، درتوصيف برخي نويسندگان، عيّاشي مستبد بود که به کار ايران و ايرانيان اعتنا نداشت. در اين نگرش، فاصله پنجاه ساله آغاز و انجام سلطنت اين پادشاه به يکباره با چند جمله و کلمه خلاصه مي‌شود. حال آنکه، نوجواني از دستگاه ولايت‌ عهدي آذربايجان بر سرير قدرت نشست و در طيّ پنجاه سال سلطنت، به ويژه از حيث سياسي به پختگي رسيد. حادثه ناگوار قتل ميرزا تقي خان اميرکبير در آغاز دوره سلطنت ناصرالدين شاه جوان، نبايد اساس داوري تاريخي براي تمام آن پنجاه سال باشد. از سوي ديگر، داوري درباره شخص شاه نيز، نبايد فقط به نقش اطرافيان او ودسيسه‌هاي آنان منحصر گردد: آيا همه فجايع و بليّات ايران، ناشي از سلطه همسران و فرزندان و پيرامونيان شاه بود و بقيه اجزاء وطبقات جامعه آن روز ايران، در نابساماني‌ها سهمي نداشتند؟

مي‌توان مقطعي تاريخي، مثل همين عهد ناصري را، با يک يا چند کشور ديگر در همان دوره مقايسه کرد و البته مي‌‌بايد عوامل جغرافيايي وفرهنگي را هم درنظر گرفت. با اين همه، به يقين ميان ناصرالدين شاه قاجار با سلطان عبدالحميد عثماني يا کاترين کبير در روسيه و نيز برخي شخصيت‌هاي تاريخي همان دوره شباهت‌هاي بسيار هست: وقتي سخن از حرم ناصري يا حرم باب سعادت در استانبول ونيز کاخ‌هاي مخصوص کاترين در سنت پترزبورگ به ميان مي‌آيد، در نظر پژوهشگر تاريخ، کارکرد و تأثير گذاري تاريخي همه آنها يکسان است؛ چه مادر سلطان عثماني وچه مادر پادشاه ايران، هر دو در مسير رسيدن فرزندان خود به قدرت و جدال بر سر قدرت در درون دستگاه سلطنت، نقش سياسي آشکاري داشته‌اند. اهالي هر دو کشور ايران وترکيه، به اين دو سلطان، که اتفاقاً معاصر يکديگر نيز بوده‌اند، صفت‌هاي کمابيش مشابهي داده‌اند، اما با گسترش دامنه مطالعات تطبيقي در تاريخ هريک از اين کشورها و نيز پژوهش‌هاي ميان‌رشته‌اي در حوزه تاريخ مانند تاريخ هنر، تاريخ اقتصادي، تاريخ اجتماعي، تاريخ روابط خارجي و مانند اين‌ها، پژوهشگران معاصر، نکات جديد و تازه‌اي مي‌يابند که داوري و تصور سنّتي و کليشه‌اي از فردي يا پديده‌اي تاريخي را با ترديدهاي جدّي روبه‌رو مي‌کند. بازيِ پيچيده قدرت‌هاي اروپايي در آن روزگاران ورقابت سنگين استعماري آنها براي استيلاء بر سرزمين‌هاي ديگر، به موازات گسترش تعليم وتربيت، رشد و پيشرفت علوم و انقلابات صنعتي درکشورهاي آن‌ها، موجب مي‌شد که در معادلات جهاني دست بالا را داشته باشند. حال آن‌که شرايط در کشورهايي چون ايران و عثماني متمايز بود و به همين سبب است که ايران و عثماني، محل تلاقي تعاملات و سياست‌بازي‌هاي آن دسته از کشورها شدند.

در چنين شرايطي، رويّه‌هاي گوناگون شاهان، که پيوسته در کوران دخالت‌هاي مستقيم و غير مستقيم روس و انگليس قرار داشتند، بايست دوباره بررسي شود. گذشته از نگرش‌هاي نوين به تاريخ، به دست آمدن انبوهي از اسناد و مدارک دولتي يا دست‌نوشته‌هاي شخصي و خانوادگي، گزارش‌هاي سيّاحان و مواردي از اين قبيل، پژوهشگران را پيوسته با مسائل و دشواري‌ها جديد روبه‌رو مي‌کند. در همين دوره ناصرالدين شاه، شاخص‌هاي چشمگير و قابل توجهي وجود دارد؛ به عنوان مثال مي‌توان شمار نسخه‌هاي خطي کتابت شده در دوره ناصر الدين شاه قاجار را با ادوار ديگر قياس کرد. کيفيّت تذهيب وتشعير، جلدسازي و نسخه‌پردازي همين متون نيز، مي‌تواند شاخصي مهم از رشد و توسعه هنر باشد. قحطي، بلا و مصيبت‌هاي ديگر مانند بيماري‌هاي خطرناک فراگير هم البته بود، اما مي‌بايد به ادلّه و اسباب بروز اين بلايا نيز پرداخت، از جمله حجم عظيم تردّد زوار و انتقال جنائز به عتبات مقدس درعراق عرب و... . بنابراين نمي‌توان عصر ناصرالدين شاه را به صرف سياست‌هاي شخص پادشاه تنها دوره شيوع بيماري‌هايي چون طاعون و وبا دانست و عنصر اعتقادات و باورهاي جامعه شيعي ايران را ناديده گرفت؛ به ويژه که صلح درازمدت در روابط ايران و عثماني در قياس با گذشته، فرصت‌هاي بي‌شماري براي سفر پديد آورده بود. چنانکه ايرانيان در همين سفرهاي زيارتي، به ويژه حج بيت الله، از طريق مسافران آناتولي و شام و مصر، با نخستين دست‌آوردهاي دنياي مدرن غرب هم، آشنايي حاصل مي‌کردند.

تاريخ‌انگاري، بسيار پيچيده، پر زحمت و پرمسئوليت است: پژوهشگر پاي‌بند به اصول تاريخ‌نويسي که قصد داشته باشد با شيوه پرسشگري و جست‌وجو و نه توصيفي، به گذشته نظر اندازد و تأثير واقعي و نه مبالغه‌آميز حوادث را بر دنياي امروز تحليل کند، مسير دشواري پيش رو دارد. کَند و کاو در موضوعات چندوجهي مانند تاريخ يک دعوي مذهبي، که ضرورت دارد هم از منظر تاريخي و هم از منظر آراء کلامي به آن پرداخته شود، البته غيرقابل دسترس نيست، اما بسيار دشوار است.

ما در روزگار خود با پديده تأثيرگذار رشد وهابيّت روبه‌رو بوده‌ايم و از تحولات جهاني پيوسته به اين باور، مانند 11سپتامبر 2001 و در پي آن، حوادث خونبار افغانستان و عراق، اطلاع يافته‌ايم. به نظر نگارنده، اکنون بيشتر از هر زمان ديگري، لازم است تا در کنار همه تأليفات گذشته در باب تاريخ وهابيان، با توجه به همان مسئوليت‌ها و روش‌هاي پيش‌گفته در مثال تاريخي دوران ناصري، تحولات منتهي به ظهور تاريخي وهابيت دوباره بررسي شود. البته ناگفته پيداست که اين گزارش کامل نيست و همچنان بايد در انتظار آزادسازي بيشتر اسناد و مدارک و آثار در اين زمينه باشيم.

تاريخ وهابيان در نجد با دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب آغاز شد، اما در اين گزارش، تنها به تحولات سياسي ـ تاريخي اين دعوت تا تشکيل دولت مستقل نجد و حجاز و سپس سقوط آن در پي فتح درعيّه توجه شده است. در حقيقت در اين گزارش، بدون هرگونه داوري نسبت به دعوت شيخ يا آراي اعتقادي وهابيان، کوشيده شده است تا تأثير اين دعوت در نجد و در قياس با دنياي معاصر آن، بررسي شود. منابع متعددي به توصيف تاريخ نجد در سال‌هاي مورد نظر ما پرداخته‌اند، اما از سر کم‌دانشي، يا بر اثر غلبه هيجان و احساسات مذهبي و عقيدتي، ناگزير پرسش‌هاي بي‌شماري را بي‌پاسخ باقي مي‌گذارند وچه‌بسا به سبب برخي تناقضات و اشکالات اساسي، موجب داوري‌هاي نادرست و گمراه‌کننده هم مي‌شوند. جاي خوشبختي است که برخي پژوهش‌هاي عميق و جدّي، در مسير بازشناسي حوادث تاريخي اين مقطع، راهنماي نگارنده بوده‌اند: پژوهش وزين و عميق استاد مدرسي طباطبائي در مجله بررسي‌هاي تاريخي يکي از بهترين گزارش‌ها به زبان فارسي است. اسناد و مدارک و گزارش‌هاي متعدد فراواني هم در آرشيوهاي برخي از کشورها موجود است که علي‌رغم کوشش، امکان دسترسي به همه آنها فراهم نشد: پژوهشگر ايراني، حتي با وجود انواع حمايت‌ها، هنوز به منابع آرشيوي مصر، عربستان سعودي و برخي از ديگر کشورهاي عربي، به سبب محدوديت‌هاي سياسي، دسترسي ندارد. آرشيوهاي هند نيز دچار کم‌توجهي دولتمردان هندي به مدارک و اسناد مربوط به اين موضوع بوده‌اند؛ زيرا براي تاريخ هند چندان مهم تلقي نمي‌شد، به هر حال اسناد آنها فهرست نشده يا کمتر قابل بازيابي است. اسناد و مدارک متعدد در آرشيوهاي قدرت‌هاي بزرگ طي سال‌هاي مورد نظر، گرچه کمابيش در دسترس پژوهشگران هست، اما طبيعتاً مشکلات ديگري بر سر راه هست، مثلاً در باب روسيّه، تسلّط پژوهشگر بر زبان روسي لازم است و در کشورهاي اروپايي، هزينه‌هاي اقامت بسيار سنگين است. اين موانع، هر پژوهشگري را براي بهره‌برداري از مدارک مورد نظر دچار عسرت و حسرت مي‌کند. با اين همه، در اثر حاضر کوشش شده است تا مجموعه‌اي مهم و اصيل از مدارک و اسناد، که مي‌تواند محور اصلي پژوهش‌هاي تکميلي آينده باشد، اساس اين تحقق قرار گيرد.

سال‌ها قبل وبه هنگام مأموريت پاريس، امکان همراهي پژوهشگر ايراني مقيم فرانسه، دکتر سيد احمد سلامتيان را در سفر حج يافتم، توجه عميق ايشان به تأثير تخريب بقاع شريف در بقيع بر عاطفه و حافظه جهان اسلام، مرا متوجه ضرورت بررسي عميق حوادث منتهي به اين اقدام کرد. از اين رو، در اين مختصر ازحُسن توجه و راهنمايي ايشان سپاسگزاريم.

نگارنده در شرايط خاص و در پي تحولات سازماني، که از بسياريِ مسئوليت‌ها، سبک ‌دوش شده بود، تصميم گرفت با مراجعه به بايگاني نخست‌وزيري جمهوري ترکيه، نخستين ديدار خود را از آن مجموعه در زمستان 1374، دوباره پيگيري کرده و امکان پژوهشي نوين را مورد توجه قرار دهد. در فاصله سال‌هاي 1386 تا پايان سال1387 چند بار امکان‌ حضور در استانبول و استفاده از اين اسناد فراهم شد. حاصل آن دوره، خود کتاب مستقلي از فهرست توصيفي اسناد بايگاني ياد شده درباره ايران بود، که در سال 1388 به همت کتابخانه بزرگ آيت الله مرعشي نجفي(رحمه الله) به نام اسناد سلطاني به زيور طبع آراسته شد.

در يکي از اين روزهاي اقامت در استانبول، به طور اتفاقي مطلّع شدم که حضرت حجت السلام والمسلمين جناب آقاي سيد جواد شهرستاني نيز، براي افتتاح دفتر مؤسسه آل البيت(علیهم السلام) به اين شهر آمده‌اند. در سال‌هاي مسئوليت اداره کل اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، تشويق‌هاي مکرّر ايشان، موجب گردآوري انبوهي از تصاوير نسخه‌هاي خطي زيديه يمن شد و محقّقاني که اکنون به آن مجموعه بي‌نظير به آسودگي دسترسي دارند، مرهون همّت والاي ايشان هستند. باري، در محضر ايشان، سخن از اسناد تاريخي دولت عثماني به ميان آمد و دامنه بحث به تحولات نوين جهان اسلام و ريشه‌هاي آن کشيد. چند اشاره مختصر اينجانب درباره گزارش‌هاي نجد به هنگام دعوت شيخ محمّد بن عبدالوهاب، ذهن وقّاد ايشان را برانگيخت و با کرامت و سخاوت تمام، تأمين‌بخشي و سپس همه مخارج اين پژوهش را تقبّل فرمودند. کار شناسايي و بررسي پرونده‌هاي مختلف در ترکيه از همان زمان ـ زمستان 1387 ـ آغاز شد و به صورت ناپيوسته در مراحل گوناگون به انجام رسيد. اکنون بر خود فرض مي‌دانم مراتب قدرداني عميق خود را به محضر ايشان تقديم دارم:

اذا عجز الأنسان عن شکر منعم فقال: «جزاک الله خيراً» و قد کفي

از درگاه خداوند متعال مسألت دارم وجود نازنين ايشان از گزند بلايا و غرض جُهّال مصون باشد.

در دوره انجام اين پژوهش، همکاري و همياري استاد دکتر علي ارغون‌چنار و نيز جناب آقاي امير عقيقي بخشايشي، موهبتي گرانقدر بود: ترجمه دقيق و حفظ سبک وسياق ادبي درباري دولت عثماني در زبان فارسي مرهون دانش وذوق دوست و برادر عزيزم جناب آقاي امير عقيقي بخشايشي است که با راهنمايي استاد دکتر علي ارغون‌چنار به انجام رسيده و کمتر نمونه مشابهي مي‌توان براي آن يافت. اکنون لازم مي‌دانم، سپاس بي‌پايان خود را به اين عزيزان تقديم کنم.

پژوهشگر فاضل و دوست ديرينم، جناب آقاي بهراميان نيز با همه مشغله‌اي که داشتند، ويرايش اين متن را برعهده گرفت وبدين‌گونه مرا رهين منّت خود کردند. سلامت و صحّت مدام ايشان را مسألت دارم.

حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي دکتر رسول جعفريان محقق و پژوهشگر نستوه تاريخ اسلام و ايران با نهايت محبت، چاپ اين اثر را در مجموعه کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران در دستور کار قرار دادند و به اين ترتيب بر اعتبار آن افزودند. لازم مي‌دانم مراتب سپاس عميق خود را از لطف ايشان در اين مختصر ابراز دارم. دوستان و همکاران، سرکار خانم فخري سادات حيدري در نمونه‌خواني و سرکار خانم فريبا محمدپور در حروف‌چيني و صفحه‌بندي نيز نگارنده را مددکار بوده‌اند و از محبت و توجه ايشان بسيار متشکرم.

سيد علي موجاني

ذي حجه 1432

تهران



پيشگفتار

محمد بن عبدالوهاب و دنياي معاصرش


محمد بن عبدالوهاب، پيشوا و شيخِ وهّابيان، در سال 1115 ق/ 1703م در روستاي العُيينه، در منطقه عارض نجد متولد شد[1]. ولادت او با تحولات مهمي در سرزمين‌هاي پيراموني مقارن بود وبه همين سبب، شيخ محمد در فضايي متفاوت از پيشينيان خود رشد و نمو کرد.

دو دولت مقتدر صفويه در اصفهان و سلاطين عثماني در استانبول، در آغاز دوره ضعف و انحطاط بودند: بيست سال پس از تولد محمد بن عبدالوهاب، اصفهان تختگاه شاه سلطان حسين صفوي، به دست افاغنه قندهار سقوط کرد[2] و دولت شيعي حاکم برسرزمين‌هاي پارسي نيز فرو افتاد. به تقريب از همين زمان، تحولات مهمي در صحنه سياسي داخلي دولت عثماني نيز روي داد: تغييرات پي در‌‌‌‌‌‌‌پي دولتمردان بدان حد رسيد که در دوره‌اي 120 ساله، بيش از 62 صدر اعظم در عثماني جابه‌جا شدند. سلطه سلاطين نيز، تحت تأثير عناصر جديدي از قدرت در دستگاه خلافت همچون فرمانداران يني‌چري[3]ونيز عودتي‌ها[4] متزلزل شده بود. رقابت‌هاي درون حرم و نيز سوءاستفاده واليان و حکّام قلمرو وسيع دولت عثماني نيز بر آشفتگي اوضاع دربار عثماني مي‌افزود. بدين ترتيب، فروپاشي ساختار سياسي دولتي که زماني تهديدي بالفعل براي همسايگان اروپايي خود و نيز دو دولت مقتدر صفوي و روسيه مي‌شد، اندک‌اندک آغاز شده بود.

در جهان خارج از منطقه‌اي که شيخ در آن به دنيا آمد و باليد نيز، پيوسته تحولات جديدي رخ مي‌داد. جايگزيني کشتي‌هاي بادباني تندرو، به جاي کشتي‌هاي پارويي وبادباني کوچک، در ناوگان کشور‌هاي اروپايي چون فرانسه و انگلستان، عصر جديدي از توجه به سرزمين‌هاي دور دست را فراهم کرده بود. قدرت‌هاي نوظهور دريايي، همچون فرانسه و بريتانيا، با قدرت ناوگان خود، توانسته بودند بر بخشي از ميراث پرتغالي ـ اسپانيايي دست يابند. آنها با اتکاء به منابع سرزمين‌هاي تحت اختيار، چون هند، رقابت در زمينه توسعه قلمرو خود را از همين زمان آغاز کرده بودند...

برای خواندن متن کامل کلیک کنید

روابط عربستان سعودی و جماعت اخوان المسلمین مصراز گذشته تا امروز؛ تحلیلی از پایگاه خبری الاهرام مصر

دولت حزب آزادی و عدالت – از احزاب وابسته به جماعت اخوان المسلمین- از همان نخستین روزهای به قدرت رسیدنش در مصر نشان داد که به مانند رژیم حسنی مبارک تمایل زیادی به برقراری روابط نزدیک با عربستان سعودی دارد. سعودی ها اما به رغم کمک های سیاسی و اقتصادی قابل توجهی که تاکنون به دولت جدید مصر ارائه داده اند، کماکان جانب احتیاط را در روابطشان با این دولت انقلابی و اسلام گرا رعایت می کنند.

 محمد مرسی، نخستین رئیس جمهور مصر پس از سقوط حسنی مبارک، کمتر از دو هفته پس از آغاز دوره ریاست جمهوری خود به ریاض سفر کرد تا از این طریق به سعودی ها اطمینان دهد که مشکلی از جانب انقلابیون مصر متوجه آنها نیست. در واقع وی به طور غیرمستقیم به حاکمان عربستان تضمین داد که اخوان المسلمین قصد ندارد انقلاب مصر را به سایر کشورهای عربی صادر کند یا از براندازی حکومت های غیرمذهبی و پادشاهی، و جایگزین ساختن آنها با حکومت های اسلام گرای نزدیک به خط فکری خود حمایت نماید. این تضمین ها اما تا به امروز برای رفع نگرانی خاندان سلطنتی سعودی از بابت مقاصد احتمالی اخوان المسلمین و نقش انقلاب مصر در آینده سیاسی کشورشان کافی نبوده است.

 اگرچه بی اعتمادی نسبی دربار سعودی به دولت تحت حمایت اخوان المسلمین در مقطع کنونی، به ویژه با در نظر گرفتن تلاش های محمد مرسی برای نشان دادن حسن نیت خود به آنها، در ابتدا تا حدی غیرمنتظره می نماید اما مروری اجمالی بر روابط پر فراز و نشیب آل سعود و جماعت اخوان المسلمین در چند دهه اخیر نشان می دهد که با توجه به اختلافات فکری بنیادین دو طرف، این بی اعتمادی چندان هم عجیب و غیرقابل هضم نیست.

مقابله با تفکرات جمال عبدالناصر؛ سرآغاز روابط سعودی ها با جماعت اخوان المسلمین

 جمال عبدالناصر، رئیس جمهور فقید مصر، در دهه های 1950 و 1960 میلادی به شدت سعی داشت تا با استفاده از محبوبیت غیرقابل انکارش در بین اعراب، سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی مد نظر خود – که دشمنی با غرب از جمله ارکان اصلی آن بود- را به سایر کشورهای عربی صادر کند. حکام سعودی که گسترش تفکرات جمال عبدالناصر در منطقه را به شدت برای ادامه حیات خود خطرناک می دیدند، سعی کردند تا با حمایت از جنبش های اسلام گرای جهان عرب به ویژه جماعت اخوان المسلمین، به نوعی درصدد مقابله با ناصریسم برآیند.

 سعودی ها در آن زمان به اشکال مختلف از نیروهای اخوان المسلمین حمایت می کردند. اعطای پناهندگی سیاسی به اعضای تحت تعقیب اخوان المسلمین در مصر، سوریه و اردن، تأمین هزینه های تأسیس بنیادهای خیریه اسلامی با محوریت اخوان المسلمین، تأسیس اتحادیه جهان اسلام در مکه به سال 1962 میلادی و تأسیس مجمع جهانی جوانان مسلمان در شهر جده به سال 1972 میلادی، از جمله اقدامات دربار سعودی برای حمایت از جنبش های اسلام گرا در راستای مقابله با گسترش تفکرات عبدالناصر در جهان عرب بود. البته این مراکز و بنیادها در اصل با هدف کمک به رشد تفکر وهابی تأسیس می شدند اما همزمان به نشر افکار اخوان المسلمین که در آن برهه تاریخی با منافع دربار ریاض همخوانی داشتند نیز می پرداختند.

 اگرچه در آن زمان وهابیت – که با بنیادگرایی و تعصبات مذهبی خشک و انعطاف ناپذیر شناخته می شود- دکترین مذهبی حاکم بر عربستان سعودی بود اما حکام سعودی همواره جماعت اخوان المسلمین که تفکراتی متفاوت و به مراتب انعطاف پذیرتر از وهابی ها داشتند را مورد حمایت خود قرار دهند. رهبران وقت اخوان المسلمین سعی می کردند با ایجاد ارتباط بین اسلام سنتی و ارزش های سیاسی غربی، به نوعی با ارائه یک دکترین جدید، از فراگیر شدن سوسیالیسم و ناصریسم در جهان عرب جلوگیری کنند. همین مسئله باعث شده بود تا خاندان سلطنتی عربستان به جای اینکه در صدد رویارویی مستقیم با جمال عبدالناصر قدرتمند برآید، از قدرت کاریزماتیک اخوان المسلمین برای مقابله با وی استفاده کند.

 اگرچه مصر پس از مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسیدن محمد انور سادات، بیشتر به سمت غرب و کشورهای پادشاهی حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان سعودی گرایش پیدا کرد اما سعودی ها همچنان منافع خود را در تداوم حمایت از اخوان المسلمین – که دشمن اصلی انور سادات به شمار می رفت- می دیدند. سعودی ها این بار از اخوان المسلمین به عنوان ابزاری برای ترویج اسلام حکومتی و مقابله با گسترش لیبرالیسم و سکولاریسم در منطقه استفاده می کردند.

حمایت سعودی ها از اخوان المسلمین هیچ گاه از روی اعتماد نبوده است

 اگرچه در سال های ریاست جمهوری جمال عبدالناصر و انور سادات بر مصر، دربار سعودی به طور کامل جماعت اخوان المسلمین را زیر چتر حمایتی خود قرار داده بود اما این مسئله لزوماً نشان دهنده وجود یک جو اعتماد بین دو طرف در آن زمان نیست. سعودی ها از همان نخستین سال های تأسیس اخوان المسلمین در مصر و سپس گسترش آن به سایر کشورهای عربی در دهه 1940 میلادی، با دیده بی اعتمادی و حتی ترس به این گروه اسلام گرای نوپا نگاه می کردند.

 اخوان المسلمین در دهه 1940 میلادی سعی داشت قرائت خود از اسلام که جمهوری خواهی و توسعه سیاسی جزو مشخصات اصلی آن بود را به کل جهان عرب تسرّی دهد. خاندان سلطنتی سعودی که خواستار اطاعت کامل مردم از حاکمان بودند و به هیچ وجه انجام فعالیت های سیاسی از سوی شهروندان خود را بر نمی تابیدند، گسترش تفکر اخوان المسلمین در جهان عرب را به شدت برای ادامه سلطنت خود خطرناک می دانستند.

 در آن سال ها حسن البناء، بنیان گذار جماعت اخوان المسلمین مصر، در راستای تلاش های خود برای آشنا کردن مردم سایر کشورهای عربی با رویکرد سیاسی گروهش به دین اسلام، از ملک عبد العزیز پادشاه وقت عربستان سعودی نیز درخواست کرد که به وی اجازه دهد تا شعبه ای از اخوان المسلمین را نیز در عربستان راه اندازی نماید. ملک عبد العزیز اما به طور کلی با فعالیت احزاب و جنبش های سیاسی در عربستان مخالف بود و خیلی محترمانه درخواست رهبر محبوب اخوان المسلمین را رد کرد. با این وجود، در سال های بعد از مرگ ملک عبدالعزیز، مهاجرت گسترده نیروهای اخوان المسلمین به عربستان سعودی باعث شد که تفکرات اخوانی بالاخره به درون شبه جزیره راه پیدا کند.

دو رخداد مهمی که دربار سعودی و جماعت اخوان المسلمین را از هم دور کرد

 در سال های پس از به قدرت رسیدن حسنی مبارک در مصر، دو اتفاق مهم در سطح منطقه و جهان باعث شد که بی اعتمادی ریشه دار بین عربستان سعودی و اخوان المسلمین کاملاً آشکار شود. در سال 1990 پس از اشغال کویت توسط رژیم صدام حسین، نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا برای آزادسازی کویت عازم خلیج فارس شدند. در حالی که عربستان سعودی برای تأمین امنیت خود در برابر حمله احتمالی نیروهای صدام، از حضور نیروهای غربی استقبال می کرد، رهبران اخوان المسلمین به مخالفت با این موضع عربستان برخاسته و نسبت به گسترش نفوذ غربی ها در منطقه هشدار دادند.

 پس از آزادسازی کویت در آغاز سال 1991 میلادی، خاندان آل سعود برای اولین بار در تاریخ حکومتشان بر عربستان شاهد تشکیل یک گروه اپوزیسیون به نام جنبش السهوه بودند. حاکمان سعودی، این جنبش که خواستار اصلاحات سیاسی در عربستان بود را به اخوان المسلمین و تلاش آن برای انتقام گرفتن از عربستان به دلیل همکاری با آمریکایی ها نسبت دادند و همین مسئله سرآغاز بروز تنش های جدی بین دو طرف شد.

 تنش بین اخوان المسلمین و دربار سعودی در سال 2001 پس از حادثه 11 سپتامبر به اوج خود رسید. پس از آن که مشخص شد 15 نفر از عاملان اصلی حادثه 11 سپتامبر جزو اتباع عربستان سعودی بوده اند، حاکمان این کشور تلاش کردند تا با طرح این ادعا که اخوان المسلمین باعث انحراف جوانان سعودی شده و آنها را به انجام چنین کاری ترغیب نموده است، به نوعی از فشارهای آمریکا و جامعه جهانی بر خود بکاهند. سعودی ها مدعی شدند که این 15 نفر با الهام گرفتن از تفکرات رهبران اخوان المسلمین، به ویژه سید قطب الدین (که در سال 1966 به فرمان جمال عبدالناصر اعدام شد) اقدام به حمله به برج های دوقلو کرده اند.

 در سال 2002 شاهزاده نایف بن عبدالعزیز که در آن زمان وزیر امور خارجه عربستان سعودی بود، طی صحبت های آتشین، اخوان المسلمین را سرمنشأ همه مشکلات جهان عرب خواند. وی با صراحت تمام اعلام کرد: «اخوان المسلمین تاکنون خسارات زیادی به عربستان وارد کرده است. ریشه همه مشکلات ما به این گروه ختم می شود. اصلاً اخوان المسلمین، کل جهان عرب را خراب کرده است».

قدرت گرفتن اخوان المسلمین در مصر جدید و به خطر افتادن منافع آل سعود در منطقه

 دربار سعودی چه در زمانی که از اخوان المسلمین به شدت حمایت می کرد و چه در زمانی که در روابط خود با این گروه به بن بست خورد، اعتماد چندانی به آنها نداشت اما در عین حال با توجه به اینکه نیروهای اخوان المسلمین به شدت در مصر سرکوب می شدند و صاحب قدرت سیاسی نبودند، خطر کمتری را از جانب آنها احساس می کرد. پس از آغاز بهار عربی و سقوط پی در پی حکومت های منطقه اما همه چیز برای سعودی ها عوض شد.

 قدرت گرفتن اخوان المسلمین در مصر و تونس – و شاید در سوریه- باعث شده است که خاندان سلطنتی عربستان بیش از هر زمان دیگری خطر این گروه اسلام گرای پرطرفدار را در نزدیکی خود احساس کنند. آنها از این بیمناکند که مبادا جنبش های الهام گرفته از اخوان المسلمین در عربستان، دوباره فعالیت خود را در عربستان از سر بگیرند و برای حکومت مشکلات جدی ایجاد کنند. در این میان، دستگیر شدن 11 شهروند مصری وابسته به اخوان المسلمین در امارات متحده عربی به اتهام تلاش برای تشکیل خانه های تیمی با هدف براندازی حکومت نیز بر شدت نگرانی و ترس دربار ریاض افزود.

 علاوه بر این، خاندان سلطنتی عربستان تفکرات سیاسی-مذهبی جماعت اخوان المسلمین را رقیبی ایدئولوژیک برای وهابیت می داند؛ رقیبی قدرتمند که می تواند با گرفتن جای وهابیت در عربستان، حیات آل سعود را به طور جدی تهدید کند. حمایت های مالی سنگین دربار سعودی از گروههای سلفی مصر در برابر احزاب وابسته به اخوان المسلمین، در جریان انتخابات پارلمانی این کشور در اواخر سال 2011 خود شاهدی بر این مدعاست.

از طرف دیگر حاکمان عربستان از بابت بلندپروازی های منطقه ای دولت تحت حمایت اخوان المسلمین در مصر نیز احساس خطر می کنند. در حال حاضر مصر روابط نزدیکی را با ترکیه و قطر برقرار کرده است و تقویت رابطه این سه کشور که از اهرم های تأثیرگذاری چون نفوذ سیاسی، ثروت و قدرت نظامی برخوردارند، می تواند موقعیت عربستان سعودی در منطقه را به خطر اندازد.


منبع: سایت شفقنا (www.shjafaqna.com/persian) - ترجمه محمد اشرفی

عبدالله بن علي القصيمي; وقتی که وهابی تندرو از نظراتش برمی گردد

عبدالله بن علي القصيمي یکی از مهمترين نويسنده وهابيان که آثار مهمي را در ضديت با شيعه نوشت و با چرخش او به جبهه وهابيت و سعودي‌‌ها ضربه سختي وارد آمد. در قرن بيستم داستان شگفتي در عرصه علم و ادب و نويسندگي روي داد. يک عالم سلفي با نام عبدالله بن علي القصيمي (1907 – 1996) که از اهالي قصيم و از شهر بريده، يعني از سلفي ترين و وهابي ترين مناطق جزيرة العرب بود، در دهه چهل قرن بيستم به عنوان يک نابغه در عرصه فکر و قلم در دفاع از وهابيت ظاهر گرديد.

نخستين نوشته اش که شادماني وهابيان را به دنبال داشت، کتاب پرحجم و دو جلدي الصراع بين الوثنية‌ و الاسلام (562 + 692صص) بود که آن را در پاسخ به کتاب کشف الارتياب علامه سيد محسن امين نوشت. سيد محسن امين اين کتاب قوي و اثرگذار را ضد عقايد وهابيت نوشته بود و عبدالله قصيمي با نثري اديبانه و قلمي توانا به پاسخ گويي برخاست. او قلم رسايي داشت و ستايش وهابيان جزيرة‌ العرب و سلفيان وهابي مصر بدرقه راهش بود.

 اما داستان اين نويسنده شگفت که هم پژوهش مي‌کرد و هم قلمفرسايي ادبي، ادامه يافت. قصيمي وهابي به مصر رفت و وارد الازهر شد و پرشور در عالم وهابيت سير مي‌کرد. يکباره دريافت که عالمي برجسته از استادان الازهر با نام يوسف الدجوي مقاله اي با عنوان «التوسل و جهالة الوهابيين» در مجله نور الاسلام (سال 1931) منتشر کرده است. او از سر تعصب وهابي گري عليه آن به پا خواست و کتابي با عنوان «البروق النجديه في اکتساح الظلمات الدجوية» را نوشت (چاپ مجدد در 190 صفحه توسط منشورات الجمل: 2007).

قصيمي به اين مقدار بسنده نکرد و دو کتاب ديگر هم عليه «ازهري‌هاي ضد وهابي» نوشت. يکي با نام «شيوخ الازهر و زيادة‌ الاسلام» ‌و ديگري «الفصل الحاسم بين الوهابيين و مخالفيهم». وي در اين آثار خود، سخت مدافع وهابيت و افکار و انديشه‌هاي متعلق به آن از ديد فکري و عقايدي است.

يکبار هم کتابچه اي در رد کتاب «حياة محمد» از هيکل نوشت. مي‌دانيم که اين کتاب قدري روشنفکرانه نوشته شده و گاه گاه رگه‌هاي صوفي گري مصري هم در آن هست. قصيمي از سر ارادت به توحيدگرايي از نوع وهابي و ضديت با تصوف، به نقد آن پرداخت و کتابش به عنوان نقد کتاب حياة‌ محمد منتشر شد (چاپ اول 1935 و چاپ جديد توسط الانتشار العربي: 2007).
قصيمي در کتاب «الثورة‌ الوهابيه» گزارشي که بيشتر جنبه ادبي و تاريخي بدون بيان مستندات دارد، بيان مي‌کند. اين اثر بيشتر به بحث در باره آثار ظهور وهابيت در سعودي پرداخته و لحني ستايش گونه از وهابيت و عبدالعزيز دارد. (تجديد چاپ توسط منشورات الجمل: 2006 همراه دو رديه بر وهابيت يکي از زيني دحلان با عنوان «الدرر السنيه» و ديگري از سليمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب با عنوان الصواعق الالهيه).

قصيمي يکباره افکارش تغيير کرد. به چه سمتي؟‌ به چه دليل و با چه انگيزه‌اي؟ روشن نيست. آنچه مسلم است، اين که يکباره از وهابيت برگشت و عليه فکر سلفي و نگرش سنتي ديني،‌ دست به قلم برد. درست ده سال پس از نگارش کتاب «الصراع بين الوثنية‌ و الاسلام» که عليه شيعه نوشته شده بود و ستايش و مداحي سلفي‌ها را به دنبال داشت و مثلا (عبدالظاهر ابوالسمح، امام وقت مسجد الحرام بر آن تقريظ نوشت) کتاب «هذي هي الاغلال» را نوشت، کتابي سخت ضد سلفي‌ها و وهابي‌ها و اساسا کتابي در ادامه جريان‌هاي روشنفکري و معرفي اسلام با يک نگاه تازه. گويا او يکباره از جمود سلفي گري رسته و به طرف مقابل غلتيده بود.

اينجا بود که ضجه همه عالم وهابي به آسمان رفت و آنان از اين انحراف به عنوان الحاد ياد کردند و به دنبال دليل ملحد شدن او گشتند.
در اين مرحله بود که او اسباب سرشکستگي وهابيان شده بود و مخالفانش مصلحت را در ترور او ديدند. گفته‌‌اند که سه بار در معرض ترور قرار گرفت؛ يکبار در مصر، بار دوم در سعودي و بار سوم در لبنان. حتي يک بار در مصر به زندان افتاد. چون متهم شده بود که طلبه‌هاي يمني را که براي تحصيل به مصر آمده بودند، ‌منحرف کرده است.
موضوع قصيمي بسيار اهميت يافت تا جايي که احمد سباعي، رساله دکتراي خود را با نام «فکر عبدالله القصيمي» نوشت.

يک آلماني ديگر هم با نام «يور غن فازلا» نوشته اي با نام «مِن اصولي الي ملحد» نوشت.
در اين داستان نکته اي که وهابيان را سخت آزار مي‌داد، آن بود که کسي که کتاب «الصراع بين الوثنية و الاسلام» را نوشته بود، به اين وضعيت دچار شده باشد. اين يک سرشکستگي وحشتناک و باورنکردني براي وهابيان بود.

کتاب الصراع در طول اين صد سال، و تا پيش از آثاري که اخيرا با حجمي گسترده از سوي وهابيان عليه شيعه نوشته شده،‌ مهمترين اثري بود که عليه شيعه و در واقع در پاسخ به کتابي که يک عالم شيعه عليه وهابيت نوشته بود، تأليف شده بود و اکنون سرنوشت آن اين چنين رقم خورده بود.
گويا، علاوه بر علامه اميني، يک نويسنده شيعي ديگر هم کتاب مفصلي در رد «الصراع» نوشت که من از جزييات آن آگاهي ندارم.

اخيرا وهابي‌ها، که با چنگ و دندان به جان شيعه افتاده‌اند، دوباره اقدام به انتشار «الصراع» کردند، در حالي که از سر خجالت، جرأت اين که نام ناشر را روي کتاب بنويسند نداشته اند. درست به همان سبک و سياق چاپ قديم فقط با يک مقدمه اي که از سر شرم نوشته شده، منتشر کرده اند.

در مقدمه چاپ جديد از اين که کار اين نويسنده به الحاد کشيده شده، ابراز تأسف شده است.
در همين مقدمه آمده است که تحول فکري قصيمي با نگارش کتاب «کيف ذلّ المسلمون» آغاز شد. بعد هم کتاب «هذي هي الاغلال» را نوشت.

بايد گفت قصيمي کتاب «هذي هي الاغلال» را براي آن نوشت که نشان دهد که چرا دنياي اسلام از غرب عقب افتاده و اين گونه گرفتار واماندگي و درماندگي شده است. وي اين کتاب را خطاب به جلال الملک يعني عبدالعزيز سعودي نوشته است. کتاب به شدت رنگ ضد خرافه دارد و به هيچ روي اثري الحادي نيست. وي بسياري از باورهاي عاميانه را که رنگ معتقدات ديني به خود گرفته، مورد ترديد قرار داده است (چاپ جديد توسط منشورات الجمل: 2000).

به نظر مي‌رسد که قصيمي پس از خروج از نجد، فکر باديه نشيني را کنار گذاشته و تحت تأثير تجدد مصر قرار گرفته است. اين همان چيزي است که درباره معروف الرصافي نويسنده کتاب «الشخصية المحمدية» رخ داد و اين زماني بود که از عراق بيرون رفت و در استانبول مسکن گزيد. اين داستان براي بسياري ديگر هم تکرار شده است.

با اين حال بايد گفت، بسا قصيمي که زماني وهابيت را از زاويه يک فکر انقلابي عليه انحرافات مي‌ديد، به تدريج اين نگرش را تغيير داد و به عبارتي، بيش از آن که برايش وهابيت اهميت داشته باشد، انقلاب فکري اهميت يافت. وي متجدد و به قول وهابي‌ها ملحد شد. تجددي که او را وادار کرد عليه وهابيت سنتي نجدي شورش کند، به نقد منابع حديثي بنشيند و از زاويه مبارزه با خرافه به سراغ بررسي متون ديني برود.

قصيمي در مصر و بيروت متحول شد و صد البته آدمي که در مصر و بيروت زندگي علمي داشته باشد، متفاوت با کسي است که در قصيم پرورش مي‌يابد.
نويسنده اين نوشتار هنوز نمي‌داند الحاد قصيمي از کجا اثبات مي‌شود، اما اين را مي‌داند که وهابي‌ها، هر کسي را که اندکي با آنان مخالفت ورزد، تکفير مي‌کنند و از دايره اسلام خارجش مي‌دانند و ملحدش مي‌خوانند. البته براي قضاوت بايد همه آثار قصيمي را ديد. بسا اين تحول به راستي تا الحاد پيش رفته باشد.

کساني که عليه قصيمي نوشتند و از تحول فکري او به عنوان الحاد ياد کردند، بر اساس گزارشي که در مقدمه چاپ جديد «الصراع بين الوثنية و الاسلام» آمده عبارتند از:
«الرد القويم علي ملحد القصيم» از شيخ عبدالله بن يابس (اين شخص از دوستان قصيمي در سفر و حضرش بوده و فراوان عليه وي نوشته و گفته است که بيش از پانزده سال، قصيمي در امور بديهي دين جدل و بحث مي‌کرد و بسيار شکاک شده بود، به گونه‌اي که حتي در وجود خودش هم شک کرده بود. حتي در باره خدا و پيغمبر هم با من مجادله مي‌کرد و بغض و حقارت وجودش را گرفته بود).

«تنزيه الدين و رجاله مما افتراه القصيمي في اغلاله از شيخ عبدالرحمن بن ناصر السعدي»
«دراسة للشيخ صلاح الدين المنجد عن القصيمي»
«بيان الهدي من الضلال في الرد علي صاحب الاغلال از شيخ ابراهيم بن عبدالعزيز النجدي»
«الشواهد و النصوص من کتاب الاغلال از شيخ محمد عبدالرزاق حمزه»
«قصيدة للشيخ راشد بن صالح الخنين» با اين بيت:
هذا القصيمي في الاغلال قد کفرا
وفاه بالزيغ و الالحاد مشتهرا
قصيدة للشيخ صالح بن سليمان بن سلحمان عليه قصيمي
قصيده طولاني ديگري از شيخ صالح بن حسين که بن باز ـ شيخ المشايخ دوره اخير سعودي‌ها ـ بر آن مقدمه نوشته است.
مقدمه اي در سايت www.saaid.net با عنوان «قصة الحاد و حکايت ملحد» در باره علل انحراف قصيمي درج شده و بيشتر روي وساوس شيطاني در وجود او به عنوان عامل انحراف تکيه شده است. اين مقاله مفصل است و بدون ذکر منبع، قضاوت‌هاي زيادي را در باره وي از جاي‌هاي گوناگون نقل کرده است.
اکنون بيش از ده سال از مرگ وي که به سال 1996 رخ داد مي‌گذرد. آثار او توسط ناشراني که افکار جديد و اصلاحي را منتشر مي‌کنند، منتشر مي‌شود. در رأس آنها منشورات الجمل (با مرکزيت آلمان) و الانتشار العربي قرار دارد. از وي به عنوان شخصيتي متجدد، نويسنده اي در رديف نويسندگان بزرگ غربي يا دست کم در رديف کساني مانند طه حسين و ... ياد مي‌شود. روزنامه الرياض عربستان در شماره پنجشنبه 6 محرم 1428 پس از يازده سال گزارشي از وي به چاپ رساند و از اين که افکار او در حال بازگشت است سخن گفت. وي مي‌گويد که کتاب‌هاي وي روي پيشخوان بسياري از کتاب فروشي‌هاست. کتاب العرب ظاهرة صوتيه، هذي هي الاغلال و ايها العقل من رآک؟
اکنون سايت‌هايي که مطالبي به اين قصيمي اختصاص داده باشند و مطبوعاتي که از وي سخن گفته باشند فراوانند.

رسول جعفريان


منبع: سایت کتابخانه تاريخ اسلام و ايران

http://www.historylib.com

ماجرای مناظره «دکتر و شیخ» در گفتگو با نویسنده کتاب

دکتر محمد حسن شجاعی فرد، نویسنده کتاب «مناظره دکتر و شیخ» و استاد دانشگاه علم و صنعت ایران، در مصاحبه با فرهنگ نیوز، به تشریح روند شکل گیری این کتاب و نکات دیگری درباره مسائل روز اجتماع از جمله وجود نشاط در دانشگاه ها، وقایع سیاسی روز کشور و تولید اولین خودروی کاملا ایرانی پرداخته است.

* کتاب مناظره دکتر و شیخ به اثبات حقانیت مکتب اهل بیت(ع) از میان اسناد موجود در کتب اهل تسنن پرداخته است و گزارشی است از مناظرات صورت گرفته توسط دکتر شجاعی فرد با علما و شیوخ اهل تسنن که می تواند به عنوان یک دوره آموزشی برای فن مناظره نیز استفاده گردد.

دکتر محمدحسن شجاعی فرد در سال ۱۳۲۸ در جهرم متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در جهرم و متوسطه را در آبادان گذراند. وی مدتی کارمند شرکت نفت بود. پس از آن به دانشگاه علم و صنعت رفت و بعد از گرفتن لیسانس به استخدام همان دانشگاه درآمد. فوق لیسانس و دکترا را از دانشگاه بیرمنگهام انگلستان اخذ نمود. دکتر شجاعی فرد هم اکنون استاد تمام دانشکده مکانیک و رییس دانشکده و پژوهشکده مهندسی خودرو دانشگاه علم و صنعت ایران است. وی در زمینه مهندسی مکانیک و مهندسی خودرو، دارای چندین کتاب و بیش از دویست مقاله علمی در نشریات و کنفرانس­های بین المللی و ملی است، به گونهای که در سال ۱۳۸۶ به عنوان استاد نمونه کشوری از طرف وزارت علوم معرفی شد.

همچنین دکتر شجاعی فرد اخیراً بالاترین سطح عضویت در انجمن مهندسان مکانیک انگلستان را کسب نموده است که این عضویت برای اساتید ایرانی نخستین بار در سه دهه اخیر صورت گرفته است.

ایشان به دلیل علاقه زیاد به امور دینی و معرفی مکتب اهل بیت (ع) از جوانی زبان عربی را آموخته و فعالیتها و تحقیقات قابل توجهی در امور مذهبی دارد.

کتاب «مناظره دکتر و شیخ» نوشته محمدحسن شجاعی فرد ۱۱ نوبت توسط انتشارات امیرکبیر و ۲ نوبت توسط انتشارات مشعر تجدید چاپ شده است.

شجاعی فرد در مقدمه این کتاب با عنوان اینکه با چه قصدی این کتاب منتشر شده است، افزوده است:

«گزارش اين مناظره به هيچ وجه عنوان قصد شيعه نمودن برادران و خواهران اهل تسنن را ندارد و صرفاً به عنوان يک آيينه در برابر اين عزيزان قرار گرفته است تا نشان دهد، اسلام حقيقي با اعتقادات اين عزيزان چقدر فاصله دارد و چقدر مکتب اهل بيت(ع) به اسلام حقيقي نزديک است.»

بخش نخست گفت و گوی فرهنگ نیوز با دکتر شجاعی فرد، با محوریت کتاب مناظره دکتر و شیخ و وحدت مسلمانان به مناسبت آغاز اعزام زائران بیت الله الحرام به سفر معنوی حج منتشر می گردد.

ایده شکل گیری مناظره و تالیف کتاب مناظره شیخ و دکتر چگونه به وجود آمد؟

 بنده در سال ۱۳۶۰ به عنوان ناظر و زبان دان به مکه مشرف شدم. در آنجا متوجه شدم اصولی که برادران اهل تسنن بویژه عامه مردم به آن عمل می کنند مغایرت های زیادی با مطالبی که در کتاب های خود اهل تسنن نیز موجود است دارد...

برای خواندن متن کامل این گفتگو کلیک کنید

سؤال سخت علامه طهرانی از وهابی‌ها

مهمترین مسئله در دیدگاه و مکتب تشیع، بالا بردن فهم و ادراک افراد نسبت به امور مختلف بر مبناى تعقل و تفکر است. در این مکتب وظیفه عالم دینى بیان حقایق و واقعیات به میزان فهم و سعه وجودى خود و بدون اعمال نظرهاى شخصى و رعایت مصالح است.

انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى

مرحوم علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی در بیان انحراف فرقه وهابیت در توحید ذات الهى‏ می‌نویسد: وهابیَه مى‏گویند که خداوند عوالم را بدون واسطه خلق کرده است؛ و موجودات، فرشتگان سماوى و أرواح مجرَده قدسیه، هیچ تأثیرى در آفرینش ندارند؛ و هیچ گونه عنوان واسطه‌گى به خود نمى‌‏گیرند؛ بنابراین استمداد از روح رسول‌الله، امامان و از ملائکه حتى ملائکه مقربین شرک است.

جواب مى‌دهیم: آیا استمداد از ارواح به صورت زنده، مثل پیغمبر زنده، و امام زنده شرک نیست؟! آیا استمداد از عالِم، طبیب، متخصص، کشاورز و صنعتکار، شرک نیست؟ اگر شرک است؛ چرا شما استمداد مى‌‏کنید؟ دست از هر گونه استمدادى در عالم طبع و در حیات دنیا بردارید، تا پس از چند لحظه‌اى همگى بمیرید و به دیار عدم و موطن اصلى خود برگردید!

و اگر شرک نیست، چه تفاوت دارد بین استمداد از پیامبر زنده، و از روح او پس از مرگ؟ چه تفاوت دارد بین استمداد از طبیب جراح، براى عمل آپاندیس مثلًا و استمداد از جبرئیل؟

مى‌گویند: اینها شرک نیست؛ و آنها شرک است! چون ارواح آنها دیده نمى‌‏شوند، و به صورت نمى‌‏آیند؛ و خلاصه استمداد از اسباب طبیعى و مادى شرک نیست؛ ولى از امور معنوى و روحانى شرک است. استمداد از ماده کثیف شرک نیست، و از نفوس عالیه مجرده قدسیه شرک است.

در جواب مى‌گوییم: قاعده عقلیه استثناء پذیر نیست؛ اگر استمداد از غیر خدا شرک باشد، همه جا شرک است؛ و همه جا غلط است. پس چگونه شما با دلیل عقلى مى‏خواهید، اثبات توحید حق را کنید و آنگاه در خصوص امور مادى و طبیعى، استثنا مى‌‏زنید!؟ آیا خنده‌آور نیست؟ یا گریه آور، بر مسکنت و تهی دستى شما از علم و عرفان حضرت حق؟!

مى‌گویند: طواف بر گرد قبر معصوم شرک است؛ بوسیدن ضریح مطهر شرک است؛ بوسیدن عتبه شرک است؛ سجده کردن بر روى تربت سید الشهداء(ع) شرک است؛ واسطه قرار دادن ائمه و حضرت زهرا(س) را براى قضاء حوائج، شرک است.

جواب مى‌‏دهیم: چرا شرک است؟ چه تفاوتی بین بوسیدن حجرالأسود یا بوسیدن ضریح است؟ چه تفاوت بین خانه بنا شده حضرت ابراهیم(ع) به نام کعبه؛ و بین مرقد مطهر آیت کبراى الهى و صاحب مقام أوْ أدْنى و صاحب شفاعت کبرى و حامل لوآء حمد است؟ چرا طواف در آنجا جایز است، و در اینجا که به لحاظ جایگاه دارای اهمیت و ارزش است جائز نیست؟

چرا سجده کردن بر روى زمین و خاک و هر چیزى جایز است، ولى خصوص تربت پاک یگانه شهید راستین شرع و شریعت، و حق و حقیقت أبا عبدالله الحسین جایز نیست! اگر سجده کردن بر روى چیزى شرک است، چرا بر روى فرش و قالى، و زمین و حصیر جایز است؛ ولى در اینجا به نحو ویژه، حرام شد؟ در آنجا توحید است؛ و در اینجا شرک شد؟!

استمداد از هر شخص زنده‌‏اى هم که مى‌‏کنید، از روح او مى‌‏کنید نه از بدن او! و در این صورت چرا استمداد از نفوس خبیثه کافره که در دنیا هستند شرک نیست! و از روح صدیقه طاهره(س) شرک شد؟

اینها سؤالاتى است که نمى‌‏توانند پاسخی برای آنها بدهند؛ و هیچ گاه هم نمى‌توانند و نتوانسته‌اند.

جواب این است که: اگر به عنوان استقلال باشد، همه شرک است؛ چه طواف به گرد خانه خدا، و چه بوسیدن حجر الأسْود؛ و چه سجده کردن بر روى فرش و زمین معمولى؛ و چه واسطه قرار دادن طبیب و جراح و عالم و متخصص؛ و اگر به عنوان استقلال نباشد، هیچ کدام شرک نیست؛ بلکه نفس توحید و عین توحید است.

آیا در موجودات این عالم به نظر به استقلال نگریستن شرک نیست؟ پس طائفه وهابیه، با این تنزیه و تقدیسى که مى‌‏خواهند از ذات حق کنند، خودشان کور کورانه در دامن شرک افتاده‏‌اند؛ «و مِمَنْ یَعْبُدُ اللَهَ عَلَى حَرْفٍ؛ و برخى از مردم هستند که خدا را از یک سو و یک جانب فقط عبادت مى‏کنند»- یعنى فقط خدا را از یک دریچه مى‏بینند و مى‏نگرند و قدرت و عظمت او را فقط در بعضى از چیزها مى‌‏دانند نه در همه چیز و در همه جا؛ گردیده‏اند.

بوسیدن امام به دلیل امامت عین احترام به خداوند است؛ عرض حاجت به ارواح مقدسه از جهت معنویت و روحانیت و تقرب آنها به خداوند، عین عرض حاجت به خدا، و عین توحید است؛ حُب محبوبان خدا حب خداست.‏

مذهب «وهابیت» ملازم انکار صریح آیات قرآن است‏

این استاد وارسته اشکال وهابیت را از نظر دلیل نقلى چنین خاطر نشان می‌کند: مى‌گوییم تمام آیات و روایات سرشار است از اینکه: موجودات وسائط در وجود و ایجاد هستند، و خلقت با سببیت صورت مى‌گیرد، و إلغاء واسطه در عالم تکوین، علاوه بر آنکه إنکار امر وجدانى است، انکار منقولات شرعیه از کتاب و سنت است.

مگر در قرآن کریم نمى‏خوانیم: «وَ الْمُدَبِراتِ أمْرًا»؛ «سوگند به فرشتگانى که تدبیر امور مى‏کنند»، «وَ اللَهُ الَذِى أَرْسَلَ الرِیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُشُورُ.»؛ «و خداوند آن است که بادها را مى‏فرستد، تا ابرها را حرکت دهند، و بنا براین ما آن ابر را به مکان مرده (و بى آب و علف) سوق مى‌دهیم؛ تا به سبب آن ابر، زمین را پس از مردنش زنده مى‌‏کنیم، نشور مردگان هم همین طور است.»

«وَ هُوَ الَذِى أنْزَلَ مِنَ السَمَآءِ مَآءً فَأخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِ شَى‏ءٍ؛ و اوست آن که از آسمان آب را فرود آورد؛ تا آنکه ما به وسیله آن، روئیدنى هر چیز را استخراج نماییم.»

چگونه در این آیات، تدبیر امور را از فرشتگان مى‏داند، و باران را از حرکت ابرها به نقاط محروم؛ و بهره‌بردارى از درختان را به واسطه تلقیح بادها؛ و بیرون آوردن هر قسم از روئیدنى‌ها را به سبب ریزش باران از آسمان، و نیز در بسیارى از آیات دیگر صریحاً ایجاد تکونات را از این اسباب ذکر مى‏کند.

و بنابراین ما چگونه مى‌توانیم نفى سببیت کنیم، در حالى که این آیات صریحاً آن را اثبات می‌کند؟

بلى باید گفت: این اسباب، همه مقهور و مأمور خدا هستند و استقلال ندارند؛ و ما هم درباره این اسباب، و همه گونه اسباب دیگر از مادى و معنوى، همین را مى‌گوییم که: از خود استقلال ندارند؛ بلکه شفیع و شافع و واسطه براى اخذ از جانب خدا و افاضه به عوالم هستند.

مى‌گویند: استمداد از ارواح پیغمبران و امامان، استمداد از روح مرده است، و این یک نوع مرده‌گرایى است؛ و یک نوع بت ‏پرستى که انسان از چیز مرده، و بدون عین و أثر حاجتى را طلب کند؛ و آن را نزد خداوند شفیع قرار دهد؛ چه تفاوت مى‌‏کند بین درخواست از صَنَم، و بین درخواست حاجت از موجود بدون اثر؟

جواب مى‌دهیم: به نص آیات قرآن و براهین عقلی، روح انسان پس از مرگ، مرده نیست بلکه زنده است و بنا بر تجرد نفس نمى‏تواند معدوم صِرف گردد؛ و مرگ عبارت است از انتقال از دنیا به آخرت، و علاوه درباره شهداء مگر قرآن کریم نمى‌‏فرماید: زنده‏اند و در نزد خداوند روزى مى‏خورند؟

«وَ لَا تَحْسَبَنَ الَذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَهِ أَمْوتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِهِمْ یُرْزَقُونَ؛«و البته (اى پیغمبر) چنین گمان مکن که: آنان که در راه خدا کشته شده‌‏اند، مردگانند! بلکه زندگانند؛ و در نزد پروردگارشان روزى مى‏خورند.»

مى‌گویند: این آیه، در خصوص شهیدان است؛ شهیدان غزوه احُد چون حمزه و غیره.

جواب آن است که: آیا حمزه و غیر او، از شهیدان؛ مگر در تحت نبوت رسول‌الله نبوده‏اند؟! آیا مقام حمزه از رسول‌الله بالاتر شد، که او زنده است؛ و رسول‌الله پس از مرگ مرده است؟! نه، چنین نیست؛ بلکه رسول‌الله شهید شُهَداء و موکَل بر ارواح پیغمبران است. ما در تمام نمازها به پیامبر درود مى ‏فرستیم: «السَلَامُ عَلَیْکَ أَیُهَا النَبِىُ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ سلام خدا بر تو باد اى پیغمبر خدا! و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد!»

مخاطب به خطاب، مگر مى‌تواند غیر از شخص زنده و مستمع کلام ما بوده باشد؟

مظلوم‌ترین خانواده شیعی ایران/ غریب‌ترین حسینیه جهان

خبرگزاری فارس: مظلوم‌ترین خانواده شیعی ایران/ غریب‌ترین حسینیه جهان+تصاویر

در همین نزدیکی در یکی از استان‌های جنوبی روستایی قرار دارد که حدود 400 خانوار دارد و فقط یک خانواده آن شیعه هستند. آن هم چه شیعه با معرفتی که در این زمانه نظیرشان کم پیدا می‌شود! این خانواده با اینکه خودشان فقیر هستند یک حسینیه کوچک در کنار منزلشان ساخته‌اند. این حسینیه با شرایط خاصش می‌تواند گوشه‌ای از مظلومیت اهل‌بیت(ع) را در مملکت شیعه به تصویر بکشد، با همکاری مسئول گروه جهادی مروجین مذهب با این خانواده مظلوم اما بلندهمت گفت‌وگو‌ کردیم که در ادامه می‌خوانید.

*خودتان را معرفی کنید:

- «ف.م» هستم که سه خواهر و سه برادر دارم.

*برادرانتان پیش شما هستند؟

-دو تا از آن‌ها در بندرعباس کارگر هستند، دیگری در خانه پدرزنش در نزدیکی ایرانشهر زندگی می‌کند و کار ندارد.

*در واقع شما اینجا تنها هستید؟

-همراه با پدر، مادرم و دو خواهر دیگرم اینجا زندگی می‌کنیم.

*روستای شما چند خانوار دارد؟

- حدود 400 خانوار است...

برای خواندن متن کامل این گفتگو کلیک کنید

سلمان حدادی، وهابی شیعه شده در شبکه جهانی ولایت + دانلود

ويژه برنامه لبخند کعبه در شبکه جهانی ولایت با حضور سلمان حدادی

دانلود کنید


وبلاگ سمان حدادی

salman-haddadi.blogfa.com


تحميل ثلاث مجلدات من کتاب نقد اصول مذهب الشيعة

بسم الله الرحمن الرحيم
 

تحميل ثلاث مجلدات من کتاب
 
نقد اصول مذهب الشيعة
 
لمؤلفه الدکتور السلفي ناصر القفاري
 

تأليف:
 
اد . السيد محمد الحسيني القزويني
 



نقد کتاب اصول مذهب الشیعه + دانلود

خبرگزاری فارس: نقد مهم‌ترین کتاب ضدشیعی ۱۴ قرن اخیر بدون حامی مانده است

ناصر بن عبدالله بن علی القفاری از اساتید دانشگاه محمد بن سعود ریاض، کتاب «اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی العشریه» را در رد مذهب حقّه تشیع نوشته است. این کتاب به عنوان رساله دکترایش بوده و در متن آن، شبهات زیادی را به شیعه وارد کرده است.

آیت‌الله سیدمحمد حسینی قزوینی، این کتاب را به زبان عربی نقد کرده است که حاصل آن کتاب ارشمند «نقد کتاب اصول مذهب الشیعه» شد و محکم‌ترین پاسخ‌ها به شبهات القفاری در آن داده‌‌ شده است.

با آیت‌الله حسینی قزوینی درباره روش و انگیزه نقد این کتاب گفت‌وگو کردیم.

وی می‌گوید: تاکنون در سه مجلد به شبهات القفاری پاسخ داده‌ایم که از نظر حجمی فقط یک‌دهم شبهات پاسخ داده شده است، اما به دلیل عدم برخورداری از امکانات و حمایت مالی، این امر متوقف شده است. بنده طی هشت سالی که این کار انجام شده، 500 میلیون تومان هزینه کرده‌ام اما در صفحه اول کتاب نوشته‌ام چاپ برای عموم آزاد است!

ترجمه فارسی جلد نخست نقدهای آیت‌الله حسینی قزوینی از اینجا یا لینک زیر قابل دریافت است:

 جلد نخست نقد کتاب اصول مذهب الشیعه 

آیت‌الله حسینی قزوینی، از استادان حوزه علمیه قم است که علاوه بر اجتهاد در حوزه علمیه، دکترای فلسفه و تقارن ادیان از دانشگاه اسلامی الحره هلند را دارد. وی مؤسس مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) است و هم‌اکنون مدیر شبکه جهانی ولایت است. وی بیش از 200 جلسه گفت‌وگو و مناظره با اساتید و مفتیان در عربستان و شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای انجام داده است. از این استاد حوزه علمیه بیش از 23 جلد کتاب، منتشر شده و حدود 45 مجلد نیز آماده چاپ و انتشار است.

کتاب ضد شیعی قفاری با یک تیم 70 نفره نوشته شده است

* با سلام. انگیزه اصلی از نوشته شدن این کتاب توسط آقای قفاری چیست؟

- یکی از مباحثی که الآن در عربستان بازار داغی دارد هجمه کردن به شیعه است. یعنی هر سخنرانی، مقاله یا کتابی هجمه و اهانت بیشتری به شیعه کند قطعا مخاطبین و مطالعه کننده‌‌های بیشتری دارد.

وهابیون از شیعه در میان خودشان یک هیولایی درست کردند و می‌گویند شیعه آمده تا اسلام را از میان بردارد و مسلمانان را نابود کند.

علمای وهابی در ذهن افراد چنین تصوری ایجاد کرده‌اند که اگر شیعه و افکارش گسترش پیدا کند، دین و جان شما در خطر است. لذا با این حساسیتی که ایجاد شده هر مطلبی که در این زمینه نوشته می‌شود از حساسیت خاصی برخوردار است.

به همین دلیل رساله‌هایی که برای ارشد یا دکترایشان می‌نویسند و به این سمت وسو می‌رود استقبال بیشتری می‌شود.

کتاب اصول مذهب الشیعه، در حقیقت پایان‌نامه دکترای آقای قفاری است. پر واضح است برای این کار دست‌هایی پشت پرده بوده، به طور مثال مسافرت‌هایی که ایشان به کشورهای اسلامی: افغانستان، پاکستان، بحرین، کویت و... انجام داده و با علمای شیعه و سنی تماس گرفته است.

خود قفاری می‌گوید که من بحارالانوار، وسائل الشیعه و دیگر کتاب‌های شیعه را صفحه به صفحه خوانده‌ام، که این کار یک نفر نیست و مشخص است گروهی انجام شده، حتی بعضی‌‌ها گفته‌اند که هفتاد نفر نیرو و بودجه میلیاردی از طرف ملک فهد پادشاه وقت عربستان سعودی در اختیار وی قرار داشته است.

کتاب قفاری مفصل‌ترین کتاب ضد شیعی 14 قرن اخیر است

این کتاب ضد شیعی از چه نظر اهمیت دارد؟

- در حقیقت این کتاب قوی‌ترین و مفصل‌ترین کتابی است که در این چهارده قرن علیه شیعه نوشته شده است.

به گمان خودش کل شبهاتی که در این چهارده قرن علیه شیعه بوده را مستند کرده و سر و سامانی داده و این‌ها را با قلم و بیان روز نوشته و از کتب شیعه هم برای خودش استشهاد و دلیل آورده است.

اولین کتابی که علیه شیعه نوشته شده به نام العثمانیه (سال 255 ه.ق) متعلق به جاحظ است.

قفاری هر کتابی که علیه شیعه تا عصر حاضر نوشته شده را دیده است. وی کتاب‌هایی هم که از طرف شیعه تحت عنوان ردیه نوشته شده را خوانده و با توجه به این قضایا چنین کتابی را نوشته است.

بعد از نوشته شدن این رساله به دستور ملک فهد آن ‌را در یک تیراژ بسیار گسترده چاپ کردند و در کشورهای مختلف به کتابخانه‌ها و مراکز علمی فرستادند، الآن هم آن ‌را کتاب درسی کارشناسی ارشد در دانشگاه بین‌المللی مدینه قرار دادند.

2 مرجع تقلید بر پاسخگویی به کتاب قفاری تأکید کردند

* نظر مراجع معظم تقلید درباره نقد این کتاب چه بود؟

- آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) حدود یک سال قبل از رحلتشان بنده را خواست و گفت که من این کتاب را دیده‌ام، خیلی بد نسبت به شیعه شبهه وارد کرده و در این زمینه خیلی قوی است. 10 سال از نوشته شدن این کتاب می‌گذرد اما جواب محکمی نه در حوزه و نه در دانشگاه به این کتاب داده نشده است.

با حضرت آیت الله سبحانی هم صحبت کردم و ایشان گفتند که من گرفتاری‌ و درس و بحثم زیاد است و نمی‌‌توانم، و به بنده با این تعبیر گفتند که شما اهلیت دارید آستین بالا بزنید و یک جوابی به این کتاب بنویسید و از جدتان امیرالمؤمنین(ع) و جده‌تان حضرت زهرا(س) دفاع کنید و آن‌ها هم قطعاً به شما کمک می‌کنند.

بنده چهارده سال شاگرد درس خارج آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی بودم و نظر ایشان برای من جایگاه ویژه‌ای دارد. کتاب را خدمتشان بردم و ایشان گفت که یک هفته پیش من بماند، بعد از یک هفته که برای گرفتن کتاب به خدمتشان رفتم، دیدم خیلی ناراحت بود و گفت: این کتاب آقای قفاری بد جوری نسبت به شیعه پیله کرده و شبهات خیلی ناجوانمردانه‌ای وارد کرده، به نظر من شما درس‌های حوزه‌ و تدریستان را تعطیل کنید و به جواب این کتاب بپردازید.

وقتی کتابی به این گستردگی نوشته می‌شود و شبهاتی که در طول چهارده قرن بوده را بازسازی می‌کند تاثیر گذاری‌اش در مخاطب بیشتر می‌شود و ما هم اولویت دارد که در اسرع وقت به این شبهات و این‌گونه کتاب‌ها جواب بدهیم.

لذا وقتی دو تن از مراجع بزرگوار چنین تکلیفی برایمان معین کردند، ما هم بعضی از کارهای متفرقه‌ را کم و جواب دادن به این کتاب را شروع کردیم.

500 میلیون تومان برای 3 جلد کتاب هزینه کردیم

در مورد هزینه‌های نقد این کتاب توضیح بدهید.

- برای سه جلدی که چاپ شده حدود پانصد میلیون تومان هزینه کردیم.

تحقیق و بررسی، تهیه کتاب، فیلم و میکروفیلم که از لندن و یمن برایمان آوردند. بعضی از کتاب‌هایی که از عربستان سعودی با قیمت گزاف خریدیم و برخی دیگر را از کتابخانه‌های خارج از کشور کپی گرفتیم که با مشکلات قانونی و هزینه‌های زیاد همراه بود.

گاهی برای پاسخ دادن به یک شبهه در دو یا سه سطر حدود سیصد ساعت وقت گذاشتیم. به طور مثال قفاری از علامه حلی نقل می‌کند که ایشان در کتابش می‌گوید: آیه 55 سوره مائده در حق حضرت علی (ع) نازل شده که انگشترش را به گدا بخشیده است. در کتاب کنونی علامه حلی آمده که این روایت در صحاح سته هست.

آقای قفاری بعد از مطالعه صحاح سته، متوجه شده که این روایت در آن‌ها نیامده و به شیعه و علامه حلی بسیار توهین و فحاشی کرده که اصلا روایت در صحاح سته نیست. ما هم که ‌دیدیم روایت در صحاح سته نیست، تصمیم گرفتیم نسخه‌های خطی را بررسی کنیم.

چند نسخه خطی از کتابخانه امام رضا مشهد و کتابخانه ملک تهران و دیگر جاها را دیدیم، و در همه صحاح سته نوشته شده بود. با پیگیری زیاد توانستیم نزدیکترین نسخه به زمان علامه حلی را در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی (ره) پیدا کنیم که در آن نوشته شده بود صحاح السنه، نه صحاح السته.

این اشتباه در استنساخ و تایپ خیلی طبیعی است، ولی ما برای این کار ساعت‌ها وقت گذاشته و هزینه گزافی کردیم که خیلی مؤدبانه و معقول پاسخ بدهیمکوچکترین کوچکترین اهانتی به علمای وهابی نکردیم

آیا در پاسخ‌گویی همانند نویسنده سخن گفته‌اید؟

ـ نکته قابل توجه در این کتاب این است که قلم نویسنده خیلی آزاد است و هر اهانتی که خواسته به بزرگان و مراجع ما انجام داده که مثلا زندیق، فاسد یا فاجرند ولی ما از ابتدا تا آخر این سه جلد کوچکترین اهانتی به خود نویسنده یا علمای وهابی نکردیم که حتی با اعتراض برخی از دوستان همراه بود.

نظر دوستان بر این بود که «جزاءُ السئیةٍ سئیةٌ مثلُها» و باید جواب این همه توهین را حداقل متناسب با خودش داد ولی ملاک ما این بود که: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏‌گویند (و با بى‏اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)». (فرقان/63)

ارشاد قم هیچ حمایتی نکرد

* آیا از نظر مادی از طرف دولت حمایت شدید؟

- از طرف دولت یا بیت علما حتی یک برگ کاغذ هم در اختیار ما قرار نگرفت. ما در ابتدای کار به درخواست اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم یک نامه نوشتیم که پاسخی داده نشد و ما هم پی‌گیری نکردیم.

البته بعد از چاپ دو جلد از کتاب، آن‌را برای بازدید خدمت آیت‌الله صافی گلپایگانی بردیم که ایشان بسیار تشویق کردند و گفتند: من باور نمی‌کردم ما در حوزه علمیه قم چنین محققانی داشته باشیم که این‌طور توانمندانه بتوانند پاسخ‌های دندان‌شکن به شبهات وهابیون بدهند.

خدمتشان عرض کردم: ما این کتاب را خدمت شما داده‌ایم که اگر نظری دارید یا نقصی در آن می‌بینید بفرمایید تا در چاپ بعدی اصلاح کنیم.

آیت الله صافی گفتند: من هرچه به ذهنم می‌آمد، شما آورده بودید و حتی در بعضی موارد که به ذهنم نمی‌آمد هم شما جواب داده بودید. ایشان در آخر سی میلیون تومان به ما مرحمت و کمک کردند.

فقط این بزرگوار چنین مرحمتی کردند. البته اخیرا هم یکی از مراکز حوزوی هزار جلد از کتاب را از ما خریداری کرده و به کتابخانه‌های داخلی تزریق کرده‌اند. غیر از این، از نظر مخارج، توسط خیرین قم و تهران حمایت می‌شدیم و با کمک آن‌ها توانستیم این سه جلد را به چاپ برسانیم.

شیوه نقد کتاب دو مرحله‌ای است

سبک نقدتان چگونه بود؟

- ما دو وجه نقد داریم: اولی نویسنده آمده در زمین ما مبارزه می‌کند؛ دومی توپ را از زمین خودشان پرتاب می‌کند.

ما در آن‌جا که در زمین ما می‌آید و روایتی نقل می‌کند یا مطالبی از بزرگان ما می‌گوید، اول روایت را بررسی می‌کنیم و اگر از نظر سند ضعیف باشد، می‌گوییم این روایتی که به آن استناد می‌کنید اصلاً معتبر نیست و آنچه از نظر ما معتبر نیست شما حق استفاده از آن علیه ما را ندارید.

در خیلی از موارد روایت را تقطیع کرده‌اند، اول روایت را آورده‌اند علیه شیعه و ذیل خود روایت که علیه اهل سنت است و جواب هم داده را نیاورده‌اند که ما این روش را خیانت می‌دانیم. مثلا در یک باب کافی پنج روایت آورده که یکی به نفع آن‌ها بوده و سه تا به ضرر آن‌ها و نفع شیعه و فقط روایتی که به نفعشان بوده را نقل کرده است.

وقتی در کنار یک روایت ضعیف، چندین روایت صحیح وجود دارد، شیعه هیچ وقت روایت صحیح را کنار نمی‌گذارد و سراغ روایت ضعیف برودهمچنین از بعضی بزرگان شیعه مثل سید نعمت‌الله جزایری مطلبی را می‌آورد، با همه احترامی ما که برایشان قائلیم، گفتارش گفتار شیعه نیست. در کنار وی علامه حلی، شهید اول، شهید ثانی، سید مرتضی، شیخ طوسی و ... را داریم که گفتارشان مخالف سید نعمت الله جزایری است.

اضافه این‌که در کتاب انوار نعمانیه، جلد دوم، صفحه 108 آیت‌الله انگجی فتوا داده‌اند که بعضی کتب سید نعمت‌الله جزایری خلاف نظر شیعه و حرام است. البته حرف ایشان خیلی تند و مایه اختلاف بین شیعه و سنی است.

اما آن‌جا که از بزرگان خودشان نقل می‌کنند، مثلا در جایی دیگر بزرگشان حرف خلاف آن دیگری را زده و ما همان را به عنوان دلیل می‌آوریم. برای نمونه اگر به حرفی از ذهبی استناد می‌کند ما هم حرف ابن حجر را که خلاف آن است می‌آوریم و می‌گوییم: اگر این نظر اهل سنت است، باید مجموع علمای شما چنین حرفی را زده باشند.

در یک کلام ما در جواب‌هایمان تلاش کردیم: اولا جواب حلی بدهیم، دوما بعد از جواب حلی، جواب نقضی داده شود.

برای مثال در یک جا روایتی از کافی نقل می‌کند و می‌گوید که نادرست و خلاف قرآن است، ما هم شبیه همان روایت را از از صحیح بخاری آوردیم و گفتیم شما هر جوابی به آن دادید، ما هم درباره کافی می‌دهیم.

به طور مثال در جایی که می‌گویند حرف‌زدن حیوان عجیب است ما در پاسخ می‌گوییم: در قرآن آمده که هدهد با پیغمبر صحبت کرده، بلکه ادعا کرده که عملش از حضرت سلیمان بالاتر است.

همچنین مورچه با حضرت سلیمان حرف زده، لذا ما هم جواب حلی دادیم و هم تلاش کرده‌ایم جواب نقضی بدهیم.

البته بنده در کلاس‌هایم در حوزه و دانشگاه به دوستان تاکید می‌کنم که روی جواب نقضی حساب جاری ویژه باز کنید، چون جواب نقضی باعث می‌شود که تار و پود فکری ضد شیعه در طرف مخالف فرو بریزد.

وقتی جواب نقضی دادیم و طرف مقابل را در این زمینه خلع سلاح کردیم، سپس جواب حلی داده تا برایش جا بیفتد ولی اگر اول پاسخ حلی بدهیم مجبور به توجیه و تاویل کردن هستیم.

به خاطر نداشتن امکانات و عدم حمایت مالی، کار متوقف شده است

* آیا تمام کتاب در سه جلد پاسخ داده شده و ترجمه‌ای دارد؟

- خیر، این سه جلد در واقع یک دهم شبهات قفاری را جواب می‌دهد و قسمت اعظم آن باقی مانده است.

فعلا به خاطر نداشتن امکانات و عدم حمایت مالی، کار متوقف شده و یک تیم ترجمه از اساتید ادبیات عرب با سرپرستی آقای دکتر فقیهی، مشغول ترجمه متن هستند.

ما هر هفته قسمتی را که ترجمه شده با هم مقایسه می‌کنیم تا دارای مشکل نباشد، زیرا زحمت زیادی کشیدیم و حتی در جمله سازی سعی کردیم لحن ما طوری باشد که اشکال ادبی و ابهام در رساندن مطلب نداشته باشد.

الغدیر معجزه تاریخ شیعه است

کتاب الغدیر علامه امینی، یکی از مهمترین کتب شیعه است. آیا این کار با الغدیر قابل مقایسه است؟

- الغدیر کار فردی بوده و در حد خودش معجزه تاریخ شیعه است که یک نفر به تنهایی این همه زحمت بکشد. در آن زمان الغدیر را کرامت و بلکه یک معجزه می‌بینیم، ولی امکاناتی که اکنون در اختیار ما هست، شاید یک هزارم آن‌ها در اختیار علامه امینی نبود.

بنده 25 هزار جلد در رایانه خود دارم که به راحتی و در دو یا سه ثانیه می‌توانم روایتی را جستجو کنم اما علامه امینی گاهی برای یافتن یک روایت مجبور بود به هند برود و در کتابخانه، کتاب‌ها را ورق زده و روایتی را بیابد. خدایش رحمت کند.

کار ما در پاسخ به شبهات قابل مقایسه با الغدیر نیست. نقد ما خیلی گسترده و متقن است، با این توضیح که اگر علامه امینی در زمان ما بود یازده جلد ایشان به صد و ده جلد افزایش یافته و کارشان متقن‌تر از ما می‌بود.

ما امروز باید متناسب با زمان خود جواب بدهیم و چه بسا در سی سال آینده امکانات بیشتری در اختیار نسل بعد باشد و پاسخ آن‌ها متقن‌تر از ما باشد.

نقدهای دیگری علیه این کتاب نوشته شده، آیا با نقد شما قابل مقایسه است؟

- بله، نقد آقای اسلامی که به بخشی از کتاب در حد چند شبهه پاسخ داده‌اند ولی در بعضی از موارد جواب‌ها طولانی است.

همچنین حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر نجارزادگان از اساتید بزرگوار دانشگاه تهران، شبهه تحریف قرآن را بسیار زیبا جواب داده‌اند و به همین خاطر ما بخش تحریف قرآن را نیاوردیم چون تنها جوابی که برای بنده دل‌نشین و متقن و میدانی است، پاسخ ایشان است.

برخی از افراد هم رساله سطح چهار حوزه یا پایان‌نامه ارشد یا دکتری دانشگاه خود را پاسخ به بخشی از این کتاب اختصاص داده‌اند.

کتاب‌ها را در فرودگاه جده ضبط کردند و مانع ورود شدند

عکس‌العمل وهابیون نسبت به نقد شما چگونه بوده است؟

- ما تلاش کردیم دو جلدی که قبلا چاپ شده بود را تقریبا دو سال پیش توسط دوستان به مکه بفرستیم که تعداد زیادی از آن را در فرودگاه جده ضبط کردند و فقط چند نسخه را به همراه بردند. یکی از دوستان به نام آقای معراجی تلاش کرد یک نسخه به دست آقای قفاری در ریاض برساند که تاکنون هیچ عکس‌العملی در سایت‌ها و رسانه‌شان ندیدیم.

حضرت آیت‌الله خزعلی قبل از چاپ کتاب آن را مطالعه کرد و گفت: اگر قفاری جواب شما را بخواند قطعا سکته می‌کند چرا که گمان نمی‌کرد که شما شبهاتش را این‌قدر محکم و متقن پاسخ بدهید.

* مشکلات و سختی کار در چه زمینه‌ای بوده، در این زمینه توضیح بدهید.

- ما از نظر نیرو به لطف خدا کم نداریم مگر کسی که بسیار توانمند باشد و بتواند ما را یاری کند، ولی اگر چنانچه افرادی از خیرین بتوانند در این زمینه سرمایه گذاری کنند و قسمت مالی را به عهده بگیرند، کار با سرعت بیشتری پیش می‌رود.

این کار حدود هشت سال است که انجام می‌شود و شاید به هزینه‌های امروز سه یا چهار میلیارد برسد، من خواهش می‌کنم از عزیزان خیری که دلشان برای شیعه می‌سوزد و از این شبهات رنج می‌برند، مشکلات مالی را به عهده بگیرند.

بنده با پانصد میلیون تومانی که تا کنون هزینه کرده‌ام در صفحه اول کتاب نوشته‌ام چاپ برای عموم آزاد است، یعنی هر ناشر و مؤسسه‌ای می‌تواند بعد از هماهنگی با ما برای کم و زیاد نشدن مطالب و بدون دریافت هیچ هزینه‌ای از کتاب چاپ کند.

همچنین در ترجمه و یا استفاده از فیلم کمک کرده و به طور رایگان در اختیارشان قرار می‌دهیم و این تنها چیزی است که در طبق اخلاص گذاشته و به آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام هدیه می‌کنیم.

خاطره‌ای از پیروزی در مناظره با وهابیون

اگر خاطره‌ای از برخورد با علمای وهابیون دارید، ذکر کنید.

- بنده یک سال در مکه مکرمه منزل آقای شیخ عاتق که از اعظم علمای مکه است با چند تن از وهابیون مناظره داشتم. ایشان رفت و چند کپی از کتاب‌ سید نعمت الله جزایری آورد و گفت: بفرمایید، این نظر شیعه است. من در همان جا گفتم: آقا در کنار سخن سید نعمت‌الله جزایری، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و.... خلاف این را می‌گویند.

اضافه بر اینکه علمای ما می‌گویند کتاب‌های این شخص بیان‌گر نظر شیعه نیست و همان طور که گفتم برخی خواندن کتاب‌های ایشان را حرام دانسته‌اند.

اینجا بود که شیخ عاتق خیلی عصبانی شد و کاغذها را پرت کرد و به همراهانش گفت: شما چطور به کتابی که این طور ضعیف است و روایاتش برای این‌ها معتبر نیست استناد می‌کنید، مگر عقل ندارید؟!

همین برخورد باعث شد جلسه آن روز کلا به نفع ما تمام شود.

امیدواریم اشخاص خیّر یا نهادهای مرتبط با تقبل هزینه‌های مورد نیاز از چاپ این کتاب حمایت کنند. از شما متشکریم، ان شاء الله بتوانید همه کتاب را نقد کنید و الغدیر دومی به جامعه مسلمانان عرضه شود.

- ان شاء الله. من هم از شما متشکرم.

گفت‌وگو از؛ حکیمه منصوری

«ماضي استمراري»؛ سلفي‌گري در جهان اسلام از وهابيت تا القاعده

اوضاع مصر دوباره ريخته است بهم و در اين كشور كنار نام «اخوان المسلمين» كلمه ديگري هم زياد شنيده مي‌شود: «سلفي‌ها». در سوريه هم وقتي خبر سربريدن كودكان به ميان مي‌آيد باز همين كلمه تكرار مي‌شود. فتواي جهاد نكاح را هم بيرون آمده از زبان همين «سلفي‌ها»ي تونس مي‌دانند. كشتار شيعيان و حتي سني‌هاي هند و پاكستان هم زير سر همين‌هاست گويا. ماجراي اقدامات آنها در افغانستان هم كه سري دراز دارد.

خلاصه بيشتر اخبار و تصاوير دردآوري كه اين روزها مخابره مي‌شود رد پاي «سلفي‌ها» به چشم مي‌آيد. اما اينها چه كساني هستند؟ چه مرام و مسلكي دارند؟ كجا و در چه زماني شكل گرفتند و ريشه در چه فكر و انديشه‌اي دارند؟ در طول تاريخ چه اقداماتي كرده‌اند و تبعات اين اقدامات چه بوده است؟

همه اين سوالات جواب‌هاي دارند كه خيلي از ما از آنها بي‌خبريم و فقط با يكي دو جمله و ربط دادن آنها به وهابيت و اگر خيلي بصير باشيم، به آمريكا و انگليس از زير بار پرسش‌ها شانه خالي مي‌كنيم. اما واقعيت آن است كه شناخت اين گروه فوايد فراواني دارد و از آن مهمتر اينكه حقايقي را روشن مي‌كند كه درك و تحليل حوادث منطقه را آسان مي‌گرداند.

كتاب «ماضي استمراري» نوشته سعيد زاهدي اثري كم‌حجم، خوش دست، زيبا، غني و نسبتا جامع درباره سلفيه است. «سلفي‌گري در جهان اسلام از وهابيت تا القاعده» زير عنوان درج شده بر جلد اين كتاب است 168 صفحه‌اي است. قطع رقعي آن باعث مي‌شود تا صفت خوش‌دست را مبالغه آميز ندانيم و طراحي جلد زيبايش را ناديده نگيريم؛ هر چند كه همه اينها در برابر نام زيبا و پرمعنايش چيزي نيست.

اما محتواي كتاب؛ نويسنده در پيش‌گفتار بسيار مجمل به تعريف لغوي «سلفي‌گري» پرداخته و بعد بسيار گذرا به روند شكل‌گيري اين انديشه مي‌پردازد:

«"بهترين امت من كساني هستند كه هم عصر من‌اند، بعد انها كه بعد از انها مي‌آيند و بعد آنها كه بعدتر مي‌آيند" با استناد به اين حديث گروهي از مسلمانان مي‌گويند در فهم و تفسير دين فقط همين سه نسل، كه پيامبر(ص) فرموده‌اند، اصل است و ما بايد تنها به آنها مراجعه كنيم. اين گروه خود را سلفي (پيرو سلف= گذشته) مي‌نامند و گويا اولين بار احمد بن حنبل اين ايده را مطرح كرده است و ابن تيميه ايده او را پي گرفته و به انديشه جديد بدل كرده است.»

بعد از اين مرور چند صفحه‌اي كه ذهن را آماده ورود به بحث مي‌كند، فصل اول كتاب آغاز مي‌شود. در اين فصل ايده اوليه سلفي‌گري توضيح داده شده و با مروري بر مكاتب فقهي و كلامي اهل سنت، زمينه‌هايي را كه به بروز اين گرايش انجاميده است برشمرده شده است. اين پيشينه كمك مي‌كند بهتر بفهميم كه چرا استدلال‌هاي ديني سلفي‌هاي امروزي ميان مردم مقبول است.

بررسي پيدايش و گسترش سلفي‌گري در عربستان و بنيان‌هاي شكل‌گيري وهابيت محور مطالب بخش دوم است. سلفي‌گري در هند(و به تبع آن پاكستان) و سلفي‌گري در مصر مطالب فصول‌هاي سوم و چهارم است. مطالبي كه كمك مي‌كنيد درك و تحليل درستي از ماجراها و اتفاقات تروريستي هند و پاكستان و مصر داشته باشيم.

بعد از اين چهار فصل تاريخي، نوبت به سه فصل معاصرتر مي‌رسد. فصل پنجم اتحاد سلفي‌هاي مصر، عربستان و هند را در افغانستان و جنگ با شوروي بازشناسي مي‌كند. وقوع انقلاب اسلامي و تاثير آن در اتفاقات اين دوره خود را نمايان مي‌كند.

فصل ششم به بررسي اختصاصي گروهي از سلفي‌ها يعني طالبان در افغانستان مي‌پردازد. فصل انتهايي هم با پرداختن به تشكيل القاعده بعد از جنگ در افغانستان كتاب را به پايان مي‌برد. مطالب اين فصل به شدت خواندني است.

كتاب «ماضي استمراري» نشر عابد با حجم نه چندان زياد و قيمت چهار هزار توماني منبع بسيار مناسبي است كه مي‌تواند خواننده را با سلفي‌گري آشنا كند. انديشه‌اي كه شايد بتوان گفت همه آتش‌هاي منطقه از گور آنها بلند مي‌شود.

حجر بن عَدی; «راهب اصحاب پیامبر»


وهابیت کوردل که همواره ادعای دروغین خود مبنی بر بی‌احترامی تشیع به صحابی پیامبر اعظم(ص) را در بوق و کرنا می‌کند، در اقدامی ننگین‌ و با نبش قبر نورانی «حجر بن عَدی» و ربودن پیکر مطهرش، چهره واقعی خود را نشان داد.

انتشار خبر تعرض به قبر نورانی حُجر بن عَدی -که به اشتباه معمولا عُدَی خوانده می‌شود- به همراه تصاویر دردناک از این فاجعه غیراخلاقی قلب میلیون‌ها مسلمان ـ اعم از شیعه و سنی ـ را به درد آورد.

این در حالی است که حجر از صحابی پیامبر(ص) به شمار می‌رود و اهل تسنن احترام بالایی برای صحابی رسول‌الله(ص) قائلند، از این رو باید میان برادران اهل تسنن با وهابی‌ها تفکیک قائل شد.

حجت‌الاسلام جواد محدثی از نویسندگان مشهور حوزوی،‌ آخرین بخش از کتاب «آشنایی با اسوه‌ها» را به معرفی «حجر بن عَدی» اختصاص داده است. وی در این کتاب که بیش از یک دهه پیش تألیف شده است، حجر و یاران همراهش را از شهدای افتخار آفرین تاریخ معرفی می‌کند که در عصر سکوت و خفقان، فریاد ظلم‌ستیزی سر دادند و تأکید می‌کند: حجر و یاران او، برای جوانان فضیلت‌خواه جامعه ما و همه امت اسلامی در سراسر جهان، سرمشق ایمان، جهاد، هجرت، فداکاری، مبارزه با فساد، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از حق و افشای چهره نفاقند.

حجت‌الاسلام محدثی در ادامه با برداشتی آزاد از کتاب «لبیب وجیه بیضون» (نویسنده سوری) تحت عنوان «حجر بن عَدی الکِندی، راهب اصحاب محمد» (1)، به معرفی این شهید راه ولایت و محبت علی(ع) می‌پردازد که گزیده‌ای از آن را به انتخاب خبرگزاری فارس می‌خوانید.

* شناخت اجمالی

یکی از قبایلی که در کوفه می‌زیست «کِنده» بود. حجر را به سبب آن که از این قبیله بود، حجر بن عَدی کِندی می‌گفتند. چون اهل خیر بود و قدم در مسیر خیر می‌گذاشت، به «حُجر الخیر» نیز معروف بود.

پیش اسلام به دنیا آمده بود؛ اما در سال های آخر عمر رسول خدا(ص) توفیق یافت که مسلمان شود. از این رو، بهره‌گیری وی از حضور پیامبر، چندسالی بیش نبود؛ اما پیوسته در عمر خویش، پیکارگری در راه حق بود. در جنگ قادسیه در زمان خلیفه دوم حضور داشت و فاتح «مَرج عذرا» بود. (2)

وی، عابدی پارسا، مجاهدی ظلم‌ستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبر خدا و امیرمؤمنان حدیث روایت می‌کرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته پیامبر خدا (ص) بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» می‌گفتند(3). پیوسته باوضو بود. هرگاه وضو می‌ساخت، به نماز می‌ایستاد. هم در زیبایی چهره، از خوش سیماترین مردان کوفه بود(4) و هم در زیبایی روح و کمال اخلاقی، از نوادر روزگار به شمار می‌رفت.

اگر تولد او را - آنچنان که گفته‌اند - در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت. هر چند دیر اسلام آورد و سن او در آن هنگام چندان زیاد نبود، ولی در عمق ایمان و صداقت عقیده و باور استوار نسبت به دین خدا و رسالت پیامبر، از بسیاری کهن‌سالان و سابقه‌داران پیشتر و بارزتر بود.

به تعبیر مرحوم «سیّد محسن امین»: حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلند همت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه، عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق‌گوی صریح، ظلم‌ستیز صبور، بی‌هراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمؤمنین علیه السلام بود. این که از سوی حضرت علی به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از علی بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای علی بردارد... . (5)

اینها گوشه‌ای از فضیلت های اخلاقی و روحی حجربن عدی است، که او را شایسته الگو بودن برای هر مسلمان حق جو و شهادت طب و وفادار به آرمان‌های والا ساخته است.

* همپای حجر، در حوادث تاریخی

حجر بن عدی پس از افتخار شرف‌یابی به محضر رسول خدا(ص) و ایمان آوردن به آیین او، پیوسته در راه گسترش این مکتب و دفاع از آن می‌کوشید، سخنان پیامبر را می‌شنید و به دیگران می‌رساند. چون در عراق می‌زیست، از حوادث مدینه که مرکز خلافت بود، کمی دور بود؛ اما در جریان حق و باطل بی‌تفاوت نبود.

وقتی یار پارسا و انقلابی پیامبر، ابوذر غفاری را به «رَبَذه» تبعید کردند و آن بزرگ‌مرد در تبعیدگاهش غریبانه به شهادت رسید، حجر بن عدی و مالک اشتر از جمله کسانی بودند که شاهد جان‌باختن ابوذر بودند و بر پیکر آن صحابی نستوه، نماز خواندند. (6)

در دوران خلافت عثمان، حجر بن عدی در کوفه می‌زیست. خلاف‌کاری‌های عثمان گسترش یافته و آوازه آن به همه جا رسیده بود. 12 نفر از چهره‌های برجسته و پارسا و مقتدر کوفه، به خلیفه سوم نامه نوشتند و ضمن انتقاد از عملکرد نادرست او در امور مسلمانان، او را نهی از منکر کردند و راه صلاح و اصلاح را به وی یادآور شدند. حجر بن عدی نیز یکی از نویسندگان این نامه اعتراض آمیز بود. (7)

موضع سیاسی حجر، جانبداری از حق مجسم در وجود علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام بود و با حکمان غاصب هرگز کنار نیامد و در اعلام مواضع خویش بی‌پروا بود و سازش کاری نداشت.

وی شاهد ماجراهای تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل می‌خورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، حجر بن عدی فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد. حتی در عرصه فرهنگ دینی و نقل حدیث نیز از راویان معتبری به شمار می‌آمد که تنها از علی(ع) روایت می‌کرد، نه از دیگران! و در سروده‌های خویش حتی در میدان جنگ جمل، علی علیه السلام را وصی راستین پیامبر خدا معرفی می‌کرد و از خداوند متعال، سلامتی آن وجود پربرکت و هدایتگر را که ولی خدا و وصی پیامبر بود، مسئلت می‌کرد.

در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، زمانی که پیمان‌شکنان از حکومت حق علوی سر بر تافتند و فتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نماینده‌ای به کوفه فرستاد تا مردم را برای یاری امام فراخواند. دلباختگان مولا، پاسخی مناسب و حمایتگرانه به فرستاده حضرت دادند و هر یک به پا خاسته، اطاعت و همراهی خویش برای پیکار با فتنه انگیزان را اعلام کردند. حجربن عدی نیز یکی از کسانی بود برخاست و گفت: ای مردم! به ندای امیر مؤمنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بکوچید، حرکت کنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود. (8)

جبهه نبرد صفین، موقعیت دیگر بود که حجر توانست با حمایت از امام خویش، جوهره ناب ایمان خود را به نمایش بگذارد. امام، او را فرمانده قبیله‌اش کنده قرار داد. (9)

در هنگامه نبرد، حجربن عدی ولای خود به امام را نشان داد. پیوسته بر دشمن می‌تاخت و هنگام حمله، چنین رجز می‌خواند: «پروردگارا! علی را، این انسان پاک و پرهیزکار را، این مؤمن هدایت یافته و پسندیده را بر ایمان نگه دار. او را هادی این امت قرار بده و آن گونه که پیامبرت را حفظ کردی، او را هم نگهبان باش، که پیامبر سرپرست ما بود و او را به جانشینی خود پسندید.» (10)

جنگ صفین با حکمیت شوم پایان یافت. نتیجه حکمیتی که آمیخته به نیرنگ و فریب، وضع جامعه را همچنان ملتهب نگاه داشت. فتنه‌انگیزی‌های معاویه در قلمرو حکومت امام علی(ع) اوضاع را متشنج ساخته بود. امام، ناچار برای فرونشاندن در اندیشه بسیج نیرو و سازماندهی دوباره یاران رزمنده بود. مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فرا خواند و از بزرگان قبایل خواست که تعداد نیروهای رزمی قبیله خود را به آن حضرت گزارش دهند. حجربن عدی از جمله کسانی بود که در پاسخ به در خواست امام، پاسخ مساعد داد و خواسته امام را به صورت مکتوب برای حضرتش نگاشت. (11)

در آن میان، فتنه دیگری سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهی از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان «خوارج نهروان» شناخته می‌شوند. در نبرد نهروان، حضرت علی(ع) به سبب رشادت و اخلاص و کاردانی حجر بن عدی، او را به فرماندهی جناح راست خویش گماشت. (12)

* حجر در ایام فتنه‌های معاویه

پس از پایان جنگ نهروان و شکست خوارج، معاویه پیوسته سربازان خود را به مناطق تحت فرمان امام علی(ع) می‌فرستاد و با شبیخون، غارت، ترور، ایجاد ناامنی، شایعه‌پراکنی و تفرقه‌آفرینی برای حکومت علوی مشکل می‌آفرید.

امام علی(ع) از سهل‌انگاری و کوتاهی و عافیت‌طلبی گروه زیادی از یاران و والیان خود به ستوه آمده بود. می‌خواست باز هم نیرو فراهم آورد و به جنگ طاغوت شام (معاویه) برود تا ریشه فتنه‌ها را بخشکاند؛ اما همراهی نکردن مردم، او را ناکام می‌ساخت.

یک بار که در کوفه مردم را به جنگ فرا خواند و آن گونه که خواسته حضرت بود، پاسخ مثبت ندادند و در حضور امام، حرف های دلسرد کننده و ناروا بر زبان آورند، امام به شدت رنجید. آن جا بود که حجربن عدی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! خداوند روز اندوه برای تو نیاورد! فرمان بده تا اطاعت کنیم. به خدا سوگند، اگر در اطاعت از تو فرمان اموال و جان‌های ما و همه قبیله ما فدا شود، هرگز بی‌تابی نخواهیم کرد. (13) ولی... مگر از این گونه یاران مطیع و گوش به فرمان، چند نفر برای علی علیه السلام مانده بود؟

در یکی از شبیخون‌هایی که ضحاک بن قیس بر منطقه قُطقُطانه زد، خبر آن به امام رسید، حضرت علی(ع) در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای دفع این گونه شبیخون‌های دشمن فرا خواند. مردم واکنش سردی از خود نشان دادند؛ اما حجر بن عدی برخاست و ضمن ستایش از شهادت و شوق بهشت و یادآوری این که حق، از سوی خدا یاری می‌شود، آمادگی خود را برای عزیمت به آن سامان ابراز کرد و از امام خواست که جمعی را همراه وی سازد و خدا هم پشتیبانی خواهد کرد.

امام از این موضع و آمادگی حجر ستایش کرد و فرمود: هرگز مبادا که خدا تو را از فیض شهادت محرم سازد، من یقین دارم که تو از مردان شهادت‌طلبی.

آنگاه حجر، دو شبانه‌روز در آن سرزمین با مهاجمان بیگانه به نبرد پرداخت. (14)

این واقعه را ابن اثیر مورخ این گونه گزارش کرده است: سال 39 هجری بود که معاویه، ضحاک بن فیس را همراه 3000 نفر گسیل داشت و دستور داد که از جنوب واقصه بگذرد و با هر گروه از طرفداران علی(ع) روبه رو شد، غارتشان کند. و چنان کردند، تا به ثعلبیه رسیدند و به یکی از پاسگاه‌های سپاه علی(ع) شبیخون زدند و تا قطقطانه پیش آمدند. چون خبر به امیرالمؤمنین رسید، آن حضرت حجربن عدی را با 4000 نفر به سوی آنان فرستاد. با ضحاک در منطقه تدمر روبه رو شدند و کار به درگیری کشید. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. تاریکی شب که فرارسید، ضحاک و سربازانش از آن جا گریختند، حجر و همراهانش نیز بازگشتند. (15)

* حجر هنگام ضربت‌خوردن امیرالمؤمنین(ع)

وقتی ابن ملجم و وردان و شبیب، برای کشتن حضرت علی(ع) همدست شدند، تصمیم خود را با اشعث بن قیس در میان گذاشتند. او که از دشمنان کینه توز خاندان پیامبر بود و در همه دسیسه ها دست داشت، با آنان همکاری کرد و در آن شب شوم که علی(ع) ضربت خورد، در آن توطئه همدست آنان بود.

آن شب، حجربن عدی در مسجد خوابیده بود. شنید که اشعث به ابن ملجم می‌گفت: زودباش، بجنب، وگرنه روشنی صبح رسوایت می‌سازد. حجر از این گفت و گو احساس خطر و توطئه کرد. به سرعت از مسجد بیرون آمد و به سمت خانه علی علیه السلام روان شد تا آن حضرت را از خطری که در کمین او است آگاه سازد. از مسجد به خانه علی علیه السلام دو را بود. حجربن عدی از یک راه به سوی خانه امام روان شد و امام از مسیر دیگری راه مسجد را در پیش گرفت و به هم بر نخوردند و... آن حادثه واقع شد و حجر و دیگران، وقتی به مسجد رسیدند که کار از کار گذشته بود و می‌گفتند: علی کشته شد! (16)

* دستگیری حجر توسط ابن‌زیاد

پس از مرگ مغیره والی کوفه، زیاد بن ابیه به ولایت کوفه منصوب شد. بصره را نیز تحت فرمان داشت. شش ماه از سال در کوفه می‌ماند، شش ماه دیگر را در بصره.

اولین بار که زیاد به عنوان والی وارد کوفه شد، سخنرانی تند و تهدیدآمیزی بر ضد مخالفان کرد. بارزترین چهره مخالف، حجربن عدی بود. در سال‌ها پیش، حجر و ابن‌زیاد با هم دوست و همفکر بودند، ولی زیاد به امویان پیوست.

حجر را خوب میشناخت و از سوابقش خبر داشت. حجر را به حضور طلبید و ابتدا با وی به نرمی سخن گفت و افزود: می‌دانم که با مغیره چه رفتاری داشتی و او تو را تحمل میکرد؛ ولی من مثل او نیستم. میدانی که زمانی دوستدار علی(ع) و دشمن معاویه بودم؛ اما آن روزگار گذشته است. امروز به جای آن، دوستی و رابطه با معاویه در دل من است. زبان خود را نگهدار، در خانه‌ات بنشین، هرچه نیاز داشتی بخواه، ولی مواظب خودت باش، مبادا کاری کنی که دستم را به خونت بیالایم! (17)

زیاد پس از مدتی تصمیم گرفت به بصره برگردد. عمروبن حریث به جانشینی خود گماشت و عزم سفر کرد؛ ولی چون از شورش حجر و مبارزه اش بیمناک بود، به او پیشنهاد کرد که با وی به بصره رود. حجر نپذیرفت و گفت: بیمارم، نمی‌توانم با تو بیایم.

او رفت و عمر بن حریث به جای او بر مسند نشست. ولی نبض کوفه در دست حجربن عدی و یارانش بود و نمی‌گذاشتند کارها طبق دلخواه والی پیش برود. کارگزار زیاد هم قضیه به زیاد نوشت و از او یاری خواست.

حجر و یارانش در مسجد کوفه مینشستند و مراقب اوضاع بودند. یک بار که عمربن حریث روز جمعه بر منبر رفت تا خطبه بخواند، به سویش سنگ‌ریزه پرتاب کردند. ناچار پایین آمد و به قصر رفت و در را به روی خود بست و جریان را به زیاد گزارش کرد. زیاد از وضع کوفه نگران شد و به کوفه آمد و در مسجد سخنرانی تند و تهدیدآمیزی کرد. آنان را که به عمرو سنگ پرتاب کرده بودند، شناسایی کرد و انگشتانشان را برید.

یک بار که زیاد در سخنرانی‌اش مکرر از معاویه به عنوان «امیرالمؤمنین» یاد کرد، حجربن عدی که این لقب را ویژه و شایسته حضرت علی(ع) می‌دانست نه معاویه، به زیاد اعتراض کرد و گفت: دروغ می‌گویی، چنان نیست. این صحنه بار دیگر تکرار شد. حجر، مشتی ریگ بر داشت و به سوی او پرتاب کرد و گفت: دروغ می‌گویی، لعنت خدا بر تو! زیاد از منبر پایین آمد، نماز خواند سپس به قصر رفت، حجر هم به خانه‌اش بازگشت. زیاد، سوارانی را برای دستگیری یا احضار حجر فرستاد. درگیری‌هایی چند میان یاران حجر و سوران زیاد در گرفت؛ ولی حاضر نشد پیش زیاد برود. زیاد، این ماجرا را نیز به معاویه نوشت... .

معاویه هم در پاسخ نوشت: او را دستگیر کرده، به شام بفرست (18)

... حجر، با یاران اندکی در مسجد ماند. مأموران به سوی او آمدند تا نزد زیاد ببرند، هواداران حجر، او را در میان گرفتند و از یکی از درهای مسجد بیرون بردند. میان آن دو گروه درگیری پیش آمد؛ اما حجربن عدی از صحنه خارج شد و خود را به قبیله آزاد رساند و شبانه روز آن جا ماند. (19) از آن پس پنهان شد، چون می‌دانست که زیاد، دست از او بر نخواهد داشت.

اولین کسی که از بزرگان کوفه به دیدار زیاد رفت، محمدبن اشعث بود. زیاد از او خواست که برود و حجر را نزد او آورد. هر چه بهانه آورد که میان من و حجر رابطه‌ای نیست، زیاد نپذیرفت و تهدید کرد که اگر او را نیابی و نیاوری، شکمت را پاره خواهم کرد. محمدبن اشعث، غمگین و نگران بیرون رفت. در راه جریربن عبدالله را دید و از او کمک خواست. جریر نزد زیاد وساطت کرد که به محمدبن اشعث کاری نداشته باش، من خودم حجربن عدی را نزد تو خواهم آورد. او هم پذیرفت؛ ولی تهدید کرد که او را حاضر نکنی خودت را قطعه قطعه خواهم کرد. او سه روز مهلت خواست. نزد حجر رفت. دوازده تن از یاران حجر نیز با او بودند. حجر به این شرط پذیرفت نزد زیاد برود که او قول دهد که او را نزد معاویه بفرستد، تا هر چه نظر او باشد عملی شود. (20) حجر، 10 شب در زندان بود، (21) یاران حجر نیز مخفی شدند. زیاد، با تلاش بسیار و با کمک چهره‌های سرشناس کوفه و قبایل اطراف، توانست دوازده نفر از آنان را دستگیر کرده و به زندان افکند.

پیش از آنکه آنان را به شام بفرستد، استشهادی بر ضد آنان فراهم کرد و سران کوفه را واداشت تا امضا کنند. گروهی از مردم را هم وادار کرد آن متن را تأیید کنند، نوعی پرونده‌سازی برای از میان برداشتن یک مخالف!

وقتی پرونده‌سازی تکمیل شد، حجر و یارانش را با غل و زنجیر از زندان بیرون آوردند، و با همراهی نزدیک به یکصد نفر از مطمئن‌ترین سربازان و چند چهره دیگر، برای گواهی دادن نزد معاویه آماده حرکت به سوی شام کردند.

گروهی که زیاد به شام فرستاده بود، دوازده نفر بودند، به نام‌های: حجربن عدی، شریک بن شداد، صیفی بن فسیل، قبیصه بن ضبیعه، محرزبن شهاب، کدام بن حیان، عبدالرحمان بن حسان، ارقم بن عبدالله، کریم بن عفیف، عاصم بن عوف، ورقاء بن سمی و عبدالله بن حویه.

دو نفر دیگر را زیاد به این جمع ملحق کرد که عتبه بن اخنس و سعدبن نمران نام داشتند و مجموعه آنان چهارده نفر شدند.

در مجلسی که معاویه درباره آنان تصمیم می‌گرفت، برخی به وساطت پرداختند و درباره تعدادی از آنان در خواست آزادی کردند. معاویه، 6 نفر از آنان را به سبب در خواست 6 نفر از یارانش که با آن زندانیان دوستی یا خویشاوندی داشتند، بخشید و دستور داد آزادشان کنند. آنان که از مرگ نجات یافتند عبارت بودند از: عاصم، ورقاء، ارقم، عتبه، سعد و عبدالله.

مالک بن هبیره هم در خواست کرد که پسر عمویم حجر را هم به خاطر من ببخش. معاویه گفت: او سر کرده گروه است و اگر رهایش کنم، دوباره به کوفه رفته آشوب میکند، آن گاه مجبور میشویم تو را به عراق بفرستیم تا او را برای ما بیاوری! او هم رنجید و از نزد معاویه رفت و خانه‌نشین شد. (22)

* در شهادتگاه «مَرجُ العذراء»

سرزمین مرج العذراء (منطقه‌ای سرسبز در حدود 20 کیلومتری دمشق) که بازداشتگاه حجر و یاران او شده بود، از جهتی برای حجر بن عدی، عزیز و خاطره‌انگیز بود. در فتح این سرزمین و گسترش دامنه اسلام به آن سامان، حجر بن عدی نقش داشت. در زمان خلیفه دوم آن دیار، آغوش به روی اسلام گشود. وقتی حجر را دست بسته به مرج العذراء آوردند و نام آن جا را پرسید و فهمید، گفت: من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدا را یاد کردم، اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آورده‌اند! (23)

بارها از حجر و یارانش خواستند که از امیر المومنین علی(ع) بیزاری بجویند تا آزاد شوند؛ ولی آنان زیر باز نرفتند و پذیرای شهادت در راه عشق مولا شدند. قبرهایی برای آنان کندند، کفن‌هایشان را آماده ساختند. حجر گفت: مثل این که کافریم، ما را می‌کشند و مثل آن که مسلمانیم، ما را کفن می‌کنند! (24)

مأموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.

هدبة بن فیاض، مأموریت داشت حجر بن عدی را گردن بزند.

طبق برخی نقل‌ها، فرزند حجر به نام «همّام» نیز همراه پدر بود. حجر به جلاد گفت: اگر به کشتن پسرم همام نیز مأموریت داری، او را زودتر از من به قتل برسان. جلاد نیز چنین کرد. وقتی به حجر گفته شد چرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی، گفت: ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمؤمنین بردارد و در نتیجه، در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است، همراه هم نباشیم.

آن روز، مرج العذراء به خون این شش شهید جاودانه رنگین شد:

حجربن عدی، شریک بن شدّاد حضرمی، صیفی بن فُسیل شیبانی، قبیصه بن ضبیعه عبسی، مُحرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عَنَزی.

در برخی نقل‌ها، نام همام، فرزند نوجوان حجربن عدی را هم آورده اند که پیش از پدر، او را به شهادت رساندند.

شهادت حجر بن عدی و یارانش در سال 51 هجری بود.

* بازتاب شهادت حجر و انتقام مختار از ویران‌کننده خانه حجر

پس از شهادت حجر عده‌ای از چاپلوسان دربار معاویه، به او تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین دشمنانش در کوفه از میان رفت؛ اما در همان مجلس، سخن از صلابت و پایداری حجر بود و لحظات قبل از شهادتش را بازگو می‌کردند.

معاویه لب به سخن گشود و گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم، دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می‌گستراندم؛ ولی... حیف و هیهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کسانی که در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداکاری می‌کنند. و پس از درنگی آمیخته به غصه و حسرت گفت: روز من با حجر، بسی طولانی خواهد بود! (25) (اشاره‌ای بود به دادگاه عدل الهی در قیامت).

وقتی معاویه به سفر حج رفت، به مدینه آمد. می‌خواست به دیدار عایشه رود. عایشه اجازه نمی داد و اعتراضش یکی بر کشته شدن محمدبن ابی‌بکر بود، یکی هم بر شهادت حجر، که هر دو به دست معاویه انجام گرفته بود. معاویه آنقدر عذر خواهی کرد تا عایشه راضی شد. عایشه برای معاویه این حدیث پیامبر را خواند که فرموده بود: در مرج العذراء گروهی کشته می‌شوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین می‌شوند. (26)

باز نقل شده است در سالی که معاویه پس از قتل حجر به مکه آمده بود، حسین بن علی علیه السلام را ملاقات کرد. به امام حسین علیه السلام گفت: آیا خبر دار شدی که با حجر و یارانش و پیروان او و شیعیان پدرت چه کردیم؟

امام پرسید: چه کردید؟

معاویه از روی طعنه و استهزا گفت: آنان را کشتیم، کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.

حسین بن علی(ع) خنده‌ای کرد و فرمود: ای معاویه! آنان روز قیامت با تو به دشمنی بر می‌خیزند. ولی... ما اگر پیروان تو را می‌کشتیم، نه کفن می‌کردیم، نه بر آنان نماز می‌خواندیم و نه به خاک می‌سپردیم! (27) (یعنی آنان را مسلمان نمی‌دانیم)

در تاریخ آورده‌اند وقتی مختار در کوفه قیام کرد، کسانی را در پی محمدبن اشعث (از عوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) فرستاد. او گریخته بود. به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند و با خشت و گل آن، خانه حجر بن عدی را که ابن‌زیاد خراب کرده بود، بازسازی کردند. (28)

پی‌نوشت‌ها:

(1). شماره نخست از سلسله کتاب های شهداء الولاء کتاب دکتر لبیب بیضون در سال 1421 در قطع وزیری، 175 صحفه از سوی مؤلف محترم در دمشق منتشر شده است، چاپ دیگر آن از سوی انتشارات بوستان کتاب در قم.

(2). نام منطقه ای در شمال دمشق، حجر و یارانش را در همان جا نیز شهید کردند و مدفن آنان نیز همان جاست.

(3). حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، ج 3، ص 468.

(4). الاغانی، ج 16، ص 89.

(5). اعیان الشیعه، ج 4، ص 571.

(6). ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 329.

(7). اعیان الشیعه، ج 4، ص 585.

(8). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 231.

(9). 1. وقعه صفین، ص 104.

(10). همان، ص 381.

(11). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 340.

(12). همان، ص 345.

(13). الدجات الرفیعه، ص 423.

(14). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 196.

(15). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 377.

(16). شیخ مفید، ارشاد، ص 17.

(17). ابن سعد، طبقات، ج 6، ص 151.

(18). الدرجات الرفیعه، سید علی خان، ص 427.

(19). ابن اثیر، کامل، ج 2، ص 476.

(20). تاریخ ابن عدیم (جلد مربوط به امام حسین و حجر)، ص 144.

(21). ابن اثیر، کامل، ج 2، ص 476.

(22). ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 484.

(23). اعیان الشیعه، ج 4، ص 580.

(24). الدرجات الرفیعه، ص 428.

(25). سید محمد بحر العلوم،، من مدرسه الامام علی علیه السلام، ص 52.

(26). کنز العمال، ج 11، حدیث 30887.

(27). طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 19؛ کشف الغمه، ج 2، ص 240.

(28). ابن اثیر، کامل، ج 4، ص 244.

حقیقت درباره برجستگی روی گنبد مسجد‌النبی (ص)


وهابیان برای انحراف اذهان عمومی از قبح تخریب حرم ائمه بقیع(ع) و یافتن توجیهی بر تأخیرشان نسبت به تخریب گنبد و بارگاه پیامبر(ص) ادعا می‌کنند، زایده‌ای که روی گنبد مسجد النبی(ص) وجود دارد، شخصی است که تصمیم داشته با مواد منفجره گنبد سبز مسجد را منهدم کند، اما خداوند نخواسته چنین اتفاقی رخ دهد و او را مسخ کرده و در همان هنگام صاعقه‌ای از آسمان نازل کرده و او را به گنبد چسبانده و چون پیکر او از گنبد جدا نمی‌شده با پوششی او را در همان جا دفن کرده‌اند!

هدف از جعل این خرافه آن است که چنین به مردم القا کنند که وجود گنبد و بارگاه بر قبور امامان شیعه در بقیع کار درست و خوبی نبوده و به همین دلیل به هنگام تخریب آن مکان، هیچ اتفاقی نیفتاده و معجزه‌ای هم به وقوع نپیوسته، اما از آن جا که حفظ گنبد و بارگاه حرم رسول خدا(ص) موضوعی استثنایی و موردنظر خداوند بوده، چنین اتفاقی افتاده است.

جالب‌تر این که چون گروهی از شیعیان از ساخت این خرافه توسط وهابیان و نیت پشت پرده آنان آگاهی ندارند و به سادگی این داستان را می‌پذیرند، آنان همه شیعیان را خرافی و ساده‌لوح معرفی می‌کنند و مایه تمسخر قرار می‌دهند.

اما حقیقت مطلب چیست؟ سید مجتبی عصیری در کتاب «پیامبر وهابیت» درباره برجستگی روی گنبد مسجد‌النبی چنین می‌نویسد:  

در حقیقت این برآمدگی پنجره‌ای بوده که بین آسمان و قبر مطهر حضرت(ص) قرار داشته و هر زمان که در مدینه خشکسالی می‌شده آن را باز و به برکت قبر مطهر آن حضرت، باران بر مردم نازل می‌شده است.


بر اساس برخی اسناد مورد قبول وهابیت، اولین بار، این کار به دستور عایشه صورت گرفت؛ در این باره «دارمی» از متقدمان علمای اهل سنت و مورد قبول وهابیت با سند معتبر در کتاب خود چنین می‌گوید: «مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ از این مشکل به عایشه شکایت بردند؛ او گفت: بالای قبر رسول خدا(ص) از سقف حجره حضرت، دریچه‌ای به سوی آسمان باز کنید تا بین آن و آسمان مانعی نباشد؛ چنین کردند و به حدی باران بارید که گیاهان رویید و شتران چاق شدند؛ آن قدر که پوست آن‌ها از چاقی ترک خورد و به همین سبب آن سال را سال ترک نامیدند».

بعدها باز کردن این دریچه جزو سنت‌های مردم مدینه شد و تا زمان «سمهودی» در قرن نهم نیز ادامه داشت؛ ولی پس از زمان او تنها جای آن باقی است، اما وهابیان که می‌دانستند دیده‌شدن چنین کرامتی برای رسول خدا(ص) اعتقاد آنان در مورد توسل به پیامبر(ص) و اولیای الهی را بر باد می‌دهد، با منحرف کردن اذهان مردم برای ترویج عقاید باطل خود کوشیدند.

سند طالبان برای ورود به بهشت !!!


فروش بهشت در برخی از گروه‌های مسیحی یک امر عادی است اما در طول چند سال گذشته این موضوع در بین گروه‌های شبه‌نظامی در افغانستان و پاکستان نیز رواج یافته است.

شبه‌نظامیان طالبان در افغانستان و پاکستان معتقدند که با عملیات انتحاری مستقیم به بهشت می‌روند. در اینجا مشکلی پیش می‌آید و آن این است که چه تضمینی برای رفتن عامل انتحاری به بهشت وجود دارد؟

فرماندهان طالبان با اعطای مدرک کتبی به شبه‌نظامیان این گروه، این مشکل را حل کرده‌اند. این مدرک که «سند شهادت» نام دارد و به زبان اردو نوشته است و تأیید می‌کند که دارنده آن اهل بهشت است.

جالب است که فرماندهان طالبان برخی مواقع سند شهادت را پیش از کشته شدن دارنده آن به وی اعطا می‌کنند. سند شهادت در حالی به عاملان انتحاری اعطا می‌شود که بیشتر مواقع قربانیان حملات آنان غیرنظامیان هستند.

البته طالبان برای کشتن غیرنظامیان نیز توجیه دارند زیرا به اعتقاد این گروه، شبه‌نظامیان با کشتن غیرنظامیان، عامل رفتن مردم به بهشت می‌شوند.

تفسیر سلفیه از تقریب مذاهب


... سال‌ها پیش مکه مشرف شده بودم و بر این پندار که درب حرم از ساعت 3 نیمه‌شب باز می‌شود، به سمت حرم شریف راه افتادم لیکن درب بسته بود و دو شرطه پشت درب، پرسیدم درب کی باز می‌شود؟ پاسخ داد: ساعت 4 و من کنار سربازی نشستم و باب گفت‌وگو را باز کردم.  

چه مذهبی دارید؟ "سلفی هستم" و این جمله را با افتخار گفت. سلفی یعنی برگشت به عقاید و شیوه‌های رفتاری اسلاف. پرسیدم اگر اهل سنت‌ هستید باید بدانید که قرآن می‌فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»، پس چرا مسلمانان را می‌کشید و مساجد را بر سر نمازگزاران خراب می‌کنید؟ آیا آل‌سعود کافران را می‌کشند و با مسلمانان مهربان می‌باشند؟

پاسخ جمله اول را نداد و نگاهی به اطراف افکند و چون چفیه قرمزی را ندید پاسخ داد آل‌سعود کافر می‌باشند، ما پس از پیروزی به خدمت ایشان می‌رسیم. گفتم بسیار خب چرا مسلمانان را می‌کشید و مساجد را بر سرشان خراب می‌کنید؟ گفت زیرا مساجدشان، مساجد ضرار می‌باشد و شمایان صحابه را لعن می‌کنید، در پاسخ به او گفتم اول این را بدان که گاهی لعن به معنی محروم است و ما معتقدیم که با جایگزینی آیین خلافت به جای ولایت، مزرعه نبی از بارش ولی محروم ماند و چون باران ولی بر مزرعه نبی نبارید در بسیاری از شئون اسلامی به جای گل‌های محمدی، خارهایی به چقلی عمر‌وعاص و خس‌هایی به نرمی ابوموسی رویید که هنوز سه دوره از رحمت پیامبر(ص) نگذشته بود یکی با بیرون کشیدن انگشتری از انگشت برای همیشه آیین خلافت را منقرض کرد و دیگری با به انگشت کشیدن انگشتری پایه آیین سلطنت را بنا نهاد و اعرابی به جای خلفای راشدین بر منبر پیامبر نشستند که «أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا» بودند.

سخناننم برایش دلنشین و دل‌آزار بود ولی از آن‌جایی که صحیح می‌دانست تحمل می‌کرد، آری اعرابی که به آشکار می‌گفتند: «الحق للسیف»؛ خلیفه همان است که شمشیرش تیز‌تر باشد، به جای عمری که چون برایش خبر آوردند شراب خوری که هنوز حدش تمام نشده بود مرد با او چه کنیم؟ فرمان داد بقیه حد را بر جنازه‌اش بزنید تا حد خدا تکمیل گردد! کسانی می‌نشینند که تاریخ می‌نویسد رونق شراب‌خانه‌های امویان از شراب‌خانه‌های یهود و نصاری هم بیشتر بود.

خلیفه مروانی بر منبر شراب می‌نوشید، آخوند درباری به او گفت: بر منبر شراب ننوش، خوشایند نمی‌باشد و او پاسخ داد چرا ننوشم؟ محمد(ص) شراب را در کتابش حرام کرده(نه پیامبر در قرآن) و من شراب را با نوشیدنم بر منبر، حلال می‌کنم. امروز هم به چشم خود می‌بینید که خلیفه سعودی(ملک عبدالله) جام شرابش را از زیر عبایش بیرون می‌کشد و به جام شراب بوش می‌زند که خواستار جنگ‌های صلیبی است.

سخن دیگرم این که اگر چه آیین خلافت، جایگزین آیین مبارک ولایت گردید و چون ولی بر مزرعه نبی نبارید، اتفاقات شومی پدید آمد لیکن خلفای راشدین برای همیشه علی(ع) را محترم می‌داشتند تا آن‌جا که عمر با آن همه عظمت، به گفته اجماع مورخان70 بار گفته است: «لولا علی لهک عمر» و ارزش علی(ع) پیش عمر تا این اندازه بود.

عمر که بسیاری از ساختارهای اداری در زمان او پدید آمد روزی می‌خواست تاریخی مخصوص برای مسلمانان وضع کند و گروهی از صحابه را گرد آورد و هرکسی روز بناء تاریخ اسلامی را روزی پیشنهاد می‌کرد، یکی می‌گفت: روز تولد پیامبر، یکی روز فوت پیامبر، یکی روز بدر که روز جنگ پیروزی مسلمانان بود. هر کسی چیزی می‌گفت و عمر گوش می‌سپارد و ناگهان نظری به اطراف افکند و گفت: نظر علی(ع) چیست؟ گفتند علی(ع) در مجلس حضور ندارد، گفت بروید او را خبر کنید و چون علی(ع) آمد نظر او را پرسید، علی(ع) گفت: روز هجرت پیامبر زیرا در این روز سنگ بنای وحدت و پیروزی اسلام نهاده شد و عمر بلافاصله پذیرفت.

آری برخورد های علی(ع) هم با آن‌که پیامبر(ص) او را در غدیر خم ولی قرار داده بود با خلفاء این چنین بود. در ماجرای شور ثقیفه چون خبر به یاران علی(ع) رسید زُبیر و گروهی به آن‌جا شدند و زبیر شمشیر برکشید و گفت: اگر حق را به حق‌دار ندهید سر و کارتان با این شمشیر است لیکن علی(ع) به یاران پیام فرستاد که اگر می‌خواهید از بلندی‌ها صدای اذان را بشنوید شمشیرها را غلاف کنید که کفار و منافقان منتظر همین لحظه می‌باشند و یاران را آرام و تمکین ساخت و شگفت این که علی(ع) حتی در آن لحظه تلخ غیرت خود را برای حفظ وحدت مهار کرد.

عزیزم با صدها دلیل به مانند چنین ادله‌ای آیا می‌شود که شمایان طرفدار برگشت به خویشتن اسلافی خود باشید و چنین برخوردهایی را با شیعیان علی(ع) داشته باشید؟!

شما گفتید آل‌سعود کافرند در این صورت چرا فرمانبر آخوندهای بیسوادی می‌باشید که جیره‌خواران آل‌سعود و یاوریِ عملی آنان از صهیونیزم جهان آشکار است؟! حتما آن‌هایی که کشتن شیعیان علی(ع) را ثواب می‌دانند نه تنها در تمام روزگار، فرمان پراندن تیری را به سوی صهیونیست‌های غاصب و کشتن آنان را نداده‌اند، بلکه اخیرا فتوا داده‌اند پراندن سنگ به سوی صهیونیست‌ها حرام می‌باشد.

خب شمایان چگونه می‌خواهید با چنین رهبرانی به آیین اسلاف دینی خود برگردید؟ با شنیدن سخناننم به فکر فرو رفته بود، لیکن باور آن‌ها او را سخت آزار می‌داد.

گفت تقریب مذاهب یعنی چه؟ می‌خواهید همه عقاید انحرافی خود را روی هم بریزید و اسلامی را بسازید که همه بپذیرند؟ این که التقاطی روشن است.

گفتم چه کسی چنین پنداری را بر تو تحمیل کرده؟ ما می‌گوییم اگر حاشیه‌های منفی‌ای را که مذاهب بر علم کلام و شریعت محمدی زده‌اند نادیده بگیریم و مسلمانی قرآنی گردیم مذاهب خودبه‌خود، به یک دیگر نزدیک و مسلمانان در برخورد با کافران هماهنگ می‌گردند، می‌گوییم وضو گرفتن از بالا به پایین یا از پایین به بالا مشکل مسلمانان نیست و هر کس حجتی شرعی بر عبادت خود داشته باشد، عبادت او مقبول است.

می‌گوییم با این که قرآن می‌فرماید: «پیامبر و امت راستین او برخوردشان با کفار شدید و با مسلمانان مهربانه است»، چرا برخی از ملوک، جان مسلمانان ساده‌دل و بیت‌المال مسلمانان را خرج کشتن مسلمانان و حفظ کفر و صهیونیزم جهانی می‌کنند؟

و لا حول و ولا قوه الا بالله العلی العظیم.

حیدر رحیم‌پور ازغدی

وهابیت تندرو


بسیارى از متفکران اسلامى معتقدند که حرکت «وهابیت تندرو» با ویژگى‏هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى از جهاتى نوعى بازگشت به دوران جاهلیت عرب است؛ زیرا بسیارى از خصائص آن دوران را با خود داشته و دارد.

دلائل و مدارک آنها را ذیلاً مى‏آوریم و داورى نهایى را به عهده خوانندگان مى‏گذاریم:

۱. از بارزترین صفات عرب جاهلى خشونت و قساوت بى‏حساب بود، از کشتن انسان‏ها لذت مى‏بردند و سالیان دراز خونریزى در میان آنها متوقف نمى‏شد.
در ذیل آیه ۱۰۳ سوره آل عمران در تفاسیر مختلف آمده است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» جنگ‏هاى خونینى رخ داد که ۱۲۰ سال به طول انجامید.
( جامع البیان، ج ۴، ص ۴۶؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۶۱؛ تفسیر البغوى، ج ۱، ص ۳۳۳؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۶۹ و روح المعانى، ج ۴، ص ۱۹.)
همچنین ابن اثیر در تاریخ خود بیش از شصت جنگ مهمّ زمان جاهلیت را نام مى‏برد که در آنها هزاران تن کشته شدند. البته تعداد( کامل ابن اثیر، ج ۱، ص ۴۴۸-۳۲۱، طبع بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق.)
جنگ‏هاى کوچک و بزرگ تا ۱۷۰۰ جنگ نیز ثبت شده است.
(العرب قبل الاسلام، ص ۱۲۸.)
همچنین نقل شده است که روزى پیامبرصلى الله وعلیه وآله از بهشت و نعمت‏هاى آن سخن گفت، در این میان عربى جاهلى از آن حضرت پرسید: آیا در آنجا جنگ و خونریزى وجود دارد؟ هنگامى که پاسخ منفى شنید، گفت: «إذَنْ لاخَیْرَ فیها؛ بنابراین، فایده‏اى ندارد!!». ( پیام امام امیرالمؤمنین، ج ۲، ص ۱۱۲.)
آنها فرزندان خود را با دست خویش زنده زنده زیر خاک مى‏کردند و به آن افتخار مى‏نمودند.
مفسران ذیل آیه ۸ و ۹ سوره تکویر «وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» داستان‏هایى از زنده به گور کردن دختران توسط عرب جاهلى آورده‏اند.
(ر.ک: جامع البیان، ج ۳۰، ص ۹۱؛ تفسیر ابن ابى‏حاتم، ج ۱۰، ص ۳۴۰۳؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۹، ص ۲۳۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۸۶ و ج ۴، ص ۵۱۰؛ تفسیر آلوسى، ج ۳۰، ص ۵۴. )
قیس بن عاصم تمیمى محضر رسول خداصلى الله وعلیه وآله آمد و گفت: من در جاهلیت هشت دخترم را زنده به گور کرده‏ام! رسول خدا فرمود: در برابر هر یک از آنان یک برده را آزاد کن. در تفسیر ابن کثیر (ج ۴، ص ۵۱۰ ) ( جامع البیان طبرى، ج ۳۰، ص ۹۱؛ تفسیر قرطبى، ج ۱۹، ص ۲۳۳)
آمده است که قیس گفته است من دوازده یا سیزده دختر را زنده به گور کرده‏ام،...
عرب قبر را صهر (داماد) مى‏نامید! زیرا دخترانشان را در آن زنده به گور مى‏کردند.
( ر.ک: بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۴۴)
اسلام با شعار «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِینَ» ومطرح کردن‏( انبیاء، آیه ۱۰۷)
رحمانیت و رحیمیت خداوند هر روز در نمازها، به مبارزه با این خوى زشت پرداخت و بر آن غلبه کرد و رحمت و رأفت الهى محیط اسلام را فرا گرفت.
پیغمبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله که پیغمبر رحمت است، محبت در حق کودکان و افراد بى‏گناه و حتّى مراعات حیوانات و درختان را در جنگ‏ها سفارش مى‏فرمود.
امیرمؤمنان‏علیه‏السلام در نامه معروف خود به مالک اشتر (نامه ۵۳) به او فرمود: نسبت به همه مردم اعم از «مسلمان» و «غیر مسلمان»، مدارا و محبت کن (فانّهم صِنفان: إمّا أخٌ لک فى الدین، او نظیرٌ لک فى الخلق).
ولى وهابیت سلفى تندرو امروز، فتوا به اباحه جان و مال و ناموس همه کسانى که هم فکر آنها نیستند مى‏دهد، و پیروان آنها هر روز خون بیگناهان، اعم از شیعه و سنى زن و بچه و حتى کودک شیرخوار را مى‏ریزند، هر جا را بتوانند آتش مى‏زنند، حتى اعمال وحشتناکى که در عصر جاهلیت هم معمول نبود را انجام مى‏دهند. با رفتار آنان مصداق بارز «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً» ظاهر شد، تا( بقره، آیه ۷۴ )
آنجا که بیگانگان این شعار را سر داده‏اند «اسلام یعنى خشونت و آدم‏کشى».
همایش ضد پیروان مکتب اهل‏بیت که اخیراً در عربستان برگزار شد و سخنان پاره‏اى از عالم‏نمایان وهابى در سخت‏گیرى و تشدّد نسبت به آنها اعم از بزرگ و کوچک حتى شیرخواران و دستور به کشتار آنان حاکى از اوج قساوت قلب و زنده شدن خوى جاهلى در آنان است.
( در این همایش صالح الفوزان عضو هیأت عالى افتاى سعودى در سخنانى خواستار آن شد تا هیأت حاکمه این کشور، شیعیان مقیم مناطقى چون قطیف، مدینه منوره و نجران را به اسلام! دعوت کند و به اجبار آنها را به پذیرش اندیشه سلفى وادارند. عبداللَّه بن جبرین نیز در سخنان خود در این همایش خواستار دشمنى با پیروان مکتب اهل‏بیت و تحقیر و توهین آنان شد و گفت: نباید به آنان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند؛ باید با آنان برخورد شدید داشت. وى همچنین گفت: باید قربتاً الى اللَّه با فرزندان شیعه در دانشگاه‏ها سخت‏گیرى کرد و در صورت لزوم کشتن آنها واجب است.
یکى دیگر از وهّابى‏ها به نام ناصر العمر، در سخنان خود خواستار برخورد با مردم عراق شد؛ وى در یادداشتى خواستار ممانعت از حجّ آنها و همچنین جلوگیرى از انتشار کتاب، روزنامه و یا مجلاتى که آنان در نگارش آن نقش دارند در عربستان شد. لازم به یادآورى است که در همایش مذکور سلمان بن عبدالعزیز، امیر منطقه ریاض نیز حضور داشت. (شبکه المرصد العراقى MARSAD IRAQ.NET ؛ سایت شیعه نیوز، ۷ مهرماه shia-news.com ۱۳۸۶))
این حرکت غیر انسانى منحصر به شیعیان نبوده و نیست. راه انداختن حمام خون در طائف و مناطق دیگر در تاریخ گذشته آنها ثبت است و گواه دیگر این مدعاست.
جمیل صدقى زهاوى از علماى اهل سنت عراق درباره حمله وهابیان به شهر سنى‏نشین طائف مى‏نویسد: «از زشت‏ترین کارهاى وهابیان در سال ۱۲۱۷ قمرى قتل عام مردم طائف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روى سینه مادرش سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگیرى قرآن بودند کشتند، و حتّى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و کتابها که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخه‏هایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند.
( الفجر الصادق، ص ۲۲ )
زینى دحلان مفتى مکه نیز این ماجرا را در کتاب خود آورده است.
( الدرر السنیّه، ص ۴۵)
غالب محمد ادیب از تاریخ جبرتى نقل مى‏کند که وهابیان سه روز به غارت طائف پرداختند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را کشتند.
( اخبار الحجاز و نجد فى تاریخ الجبرتى، ص۹۳. )
صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مى‏نویسد: در سال ۱۲۱۶ امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد؛ در ماه ذى‏قعده به کربلا رسید و تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، به قتل رساند و نزدیک ظهر با اموال وغنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود برداشت و بقیّه را به نسبت، هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم میان لشگریان خود تقسیم کرد!.
( تاریخ المملکه السعودیه، ج ۳، ص ۷۳)
شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى‏نویسد: «وهابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهالى آنجا را در کوچه و بازار کشتند. ضریع حسین‏علیه‏السلام را خراب کردند و آنچه داخل آن بود را غارت نمودند و در شهر نیز هر چه از اموال، اسلحه، لباس، طلا و فرش و قرآن نفیس یافتند را ربودند، نزدیک ظهر از شهر خارج شدند، در حالى که قریب به دو هزار تن از اهالى کربلا را کشته بودند».
( عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج ۱، ص ۱۲۱، حوادث سال ۱۲۱۶)
آرى این یک خوى بسیار زشت جاهلى بود که آن را تجدید کردند.
۲. عرب جاهلى از شنیدن حرف حق ابا داشت لذا به هم سفارش مى‏کردند که به هنگام تلاوت آیات قرآن از سوى پیغمبر اکرم‏صلى الله وعلیه وآله فریاد سر دهند، تا کسى سخن آن حضرت را نشنود.
( قرآن مى‏فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ». (فصلت، آیه ۲۶) )
وهابیان سلفى تندرو نیز امروز صدها هزار کتاب بر ضد مخالفان خود که مملو از دروغ و تهمت است منتشر مى‏سازند و به زور به آنها مى‏دهند، اما اجازه نمى‏دهند حتى یک جلد کتاب روشنگر در پاسخ آنها منتشر شود.
کسى حق ندارد در سرزمین حجاز کتابى در پاسخ به شبهات وهابیت که مستدل، منطقى و محترمانه نوشته شده باشد منتشر کند و اگر از کشور دیگر نیز کسى کتابى در همین زمینه به آنجا ببرد، دستگیر و زندانى مى‏شود. در حقیقت آنها با تمام امکانات به تبلیغ آیین خویش مى‏پردازند، ولى نه خود گوش شنوایى براى شنیدن پاسخ‏هاى منطقى دارند و نه اجازه مى‏دهند کسى این پاسخ‏ها را بشنود!!
۳. مشرکان عصر جاهلیت بعد از نزول آیات قرآن آنچه را به نفعشان بود مى‏پذیرفتند و آنچه به زیانشان بود نفى مى‏کردند و از روش «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» استفاده مى‏کردند.
( نساء، آیه ۱۵۰)
سلفى‏هاى امروز نیز نسبت به آیات قرآن چنین مى‏کنند مثلاً براى نفى شفاعت پیامبر و سایر معصومین به آیه «قُلْ للَّهِ‏ِ الشَّفَاعَهُ جَمِیعاً» متوسل‏( زمر، آیه ۴۴)
مى‏شوند و آیاتى همچون «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» را که با ( بقره، آیه ۲۵۵)
صراحت از شفاعت اولیاءاللَّه سخن مى‏گوید، به فراموشى مى‏سپارند.
۴. عرب جاهلى تازه مسلمانان را شکنجه مى‏دادند و مجبور به تغییر عقیده مى‏کردند.
(داستان شکنجه‏هاى یاسر و سمیّه که به شهادت آنان انجامید و شکنجه‏هاى بلال و دیگر مسلمانان توسط مشرکان مغرور قریش را همگان شنیده‏اند.)
وهابیت تکفیرى نیز به اجبار و تهدید به قتل، مسلمین را وادار به تغییر عقیده و پذیرش آیین خود مى‏کنند و اعمال غیر وهّابى را صحیح نمى‏دانند و در گذشته نه چندان دور شاهد و ناظر بودیم که در مسجد مدینه مرتباً مخالفان را شلاق مى‏زدند.
احمد زینى دحلان مفتى مکه مکرمه مى‏نویسد: «اگر کسى به مذهب وهابیت در مى‏آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمد بن عبدالوهاب» به وى مى‏گفت: باید دوباره حج انجام دهى، زیرا حج گذشته تو در حال «شرک» صورت گرفته است! و به کسى که مى‏خواست وارد کیش وهابیت بشود، مى‏گفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بوده‏اى و پدر و مادرت نیز در حال کفر از دنیا رفته‏اند! و همچنین باید گواهى دهى که علماى گذشته نیز کافر مرده‏اند! اگر گواهى نمى‏داد وى را مى‏کشتند و هر کس را که از مذهب وهابیّت پیروى نمى‏کرد، مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مى‏دانست. آرى، او بر این باور بود که طىّ قرون گذشته تمامى مسلمانان کافر بوده‏اند!».
( الدرر السنیّه، ج ۱، ص ۴۱؛ الفجر الصادق، تألیف جمیل صدقى الزهاوى، ص ۱۷)
اکنون نیز در کنار قبرستان بقیع سردابى توسط سلفى‏هاى تکفیرى درست شده که اگر کسى زیارت نامه‏اى با صداى کمى بلند در بقیع بخواند او را به آنجا مى‏برند و شکنجه مى‏دهند و مى‏گویند تا از کار خود اظهار پشیمانى نکنى رها نمى‏شوى!
۵. عرب جاهلى به ماه‏هاى حرام (ماه هایى که جنگ در آن حرام بود) اهمیت نمى‏داد و به میل خود آن را تغییر مى‏داد.
( ماه‏هاى حرام چهار ماه است، ماه‏هاى ذى قعده، ذى حجه، محرم و رجب که در میان عرب جنگ در این چهار ماه حرام بود، ولى چون جنگ و غارت جزئى از زندگى عرب جاهلى شده بود، لذا تحمل سه ماه آتش بس براى آنان مشکل بود، به همین خاطر گاه بعضى از این سه ماه را از ماه‏هاى حرام حذف مى‏کردند و ماه دیگرى را به جاى آن مى‏گذاشتند. قرآن در همین باره مى‏فرماید: «إِنَّمَا النَّسِى‏ءُ زِیَادَهٌ فِى الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّهَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (توبه، آیه ۳۷))
سلفى‏هاى تکفیرى امروز بدتر از عرب جاهلى، کشتارهاى دسته‏جمعى بیگناهان را در عراق هیچ روز و در هیچ ماهى متوقف نمى‏کنند و حکومت طالبان در افغانستان نیز چنین بود.
۶. اعراب جاهلى سعى در تخریب مساجد داشتند چنانکه در تفسیر آیه شریفه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا» آمده است که مشرکان مکه بعد از مهاجرت مسلمین به مدینه‏( بقره، آیه ۱۱۴)

محل عبادت و نماز آنها را ویران کردند.

( در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه فوق آمده است: «وقد وردت الروایه بانّهم هدموا مساجد کان اصحاب النبى‏صلى الله وعلیه وآله یصلّون فیها بمکّه لمّا هاجر النبى‏صلى الله وعلیه وآله الى المدینه؛ در روایات آمده است، مشرکان قریش مکان‏هایى را که مسلمین در آنجا نماز مى‏خواندند، پس از هجرت پیامبر به مدینه، ویران ساختند»)
سلفى‏ها نیز اخیراً فتوا دادند مساجد پیروان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام را تخریب کنند و مراقد ائمه اهل‏بیت‏علیهم‏السلام که مرکز عبادت الهى بود نیز به دست آنها تخریب شد؛ همانگونه که طىّ چند سال گذشته مسجد على‏علیه‏السلام و مسجد حضرت زهراعلیهاالسلام را در مدینه (از مساجد سبعه) تخریب کردند.
۷. عرب جاهلى بر اثر جهل و نادانى، خود را عاقل‏ترین مردم و مسلمانان را به عنوان سفهاء و ابلهان معرفى مى‏کرد.
( «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُوا کَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ» (بقره، آیه ۱۳))
عالم‏نمایان نادان وهابى تکفیرى نیز، خود را از همه علماى اسلام اعم از سنى و شیعه عالم‏تر و بزرگان علماى اسلام را به جهل و ناآگاهى نسبت مى‏دهند.
۸ . عرب جاهلى براى زنان کمترین ارزشى قائل نبود و هنگامى که به او بشارت مى‏دادند خدا به تو دخترى داده، صورتش از شدت غضب سیاه مى‏شد و مدتى پنهان مى‏گردید، سپس اگر مى‏توانست دختر را زنده بگور مى‏کرد.
( قرآن کریم در این رابطه مى‏فرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ» (نحل، آیه ۵۹-۵۸) )
سلفى‏هاى متعصب نیز هیچ‏گونه حقى براى زنان قائل نیستند، نه مشاغل اجتماعى، نه حق رأى دادن؛ حتى حق رانندگى با رعایت کامل حجاب اسلامى را نیز به زنان نمى‏دهند.

حال خود قضاوت کنید آیا وهابیت تندرو بازگشت به دوران جاهلیت عرب نیست؟

ما امیدواریم آنان بیش از این به خود و جهان اسلام ستم نکنند و به مقتضاى «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» با علماى ‏( زمر، آیه ۱۸-۱۷)
اسلام اعم از شیعه و اهل سنت بنشینند و سخنان روشنگرانه آنها را بشنوند و به اشتباهات خطرناک خود پى ببرند و راه تفاهم جهان اسلام را به روى خود بگشایند و اتهامات دشمنان را دائر بر خشونت اسلامى در پرتو معارف نورانى واحکام حیات‏بخش و مملو از رحمت و رأفت اسلامى را بزدایند.
«وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ».
( قصص، آیه ۵۱ )

 نگارش یافته توسط تحریریه پایگاه خبری بقیع  

تحلیلی بر رشد جریانات تكفیری متاثر از بحران سوریه

:: متن سخنرانی حجه الاسلام دكتر فرمانیان ::

:: عضو هئیت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم ::

پنجشنبه گذشته، در ادامه سلسله جلسات تحلیلی امت واحده در قم، دكتر فرمانیان عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم به بررسی موضوع بررسی رشد جریانات تكفیری در جهان اسلام، متاثر از بحران سوریه پرداخت. متن این سخنان به شرح زیر است:

برای بررسی علل گسترش تفكر جریان تكفیری با توجه به بحران سوریه، نیازمند مقدمات و بیان ریشه ها و تاریخچه بحث می‌باشیم.طبق آمار رسمی 2007 جمعیت مسلمانان یك میلیارد و سیصد و هفتاد و سه میلیون نفر میباشد، كه از این تعداد یك میلیارد نفر مسلمان اهل سنت و 300 میلیون شیعه هستند. در این میان هشتاد میلیون نفر پیرو فرقه های دیگر می باشند كه نه می توان آنها را جزء اهل سنت به حساب آورد و نه شیعه.

علویان تركیه 14 میلیون نفر هستند و یك گروه نصیریه نیز وجود دارد كه طائفه ای غالی هستند و در حال حاضر در سوریه حاكم هستند (حافظ اسد، بشار اسد) كه امام خامنه ای به اینها ایتام آل محمد می گویند چرا كه از نظر فكری ضعف دارند.

جمعیت اینها كمتر از ده درصد بود ولی الان 50 سال است در حكومت سوریه اند، و بقیه سنی شافعی هستند. نصیریه ها در طرابلس و لاذقیه و... نیز حضور دارند.

درجهان اسلام چند گروه تكفیری داریم: از یك میلیارد سنی 45 میلیون از لحاظ كلامی اشعری اند (شافعی و مالكی) اكثر شمال افریقا هم اشعری هستند و رهبر اینها دانشگاه الازهر است.350 میلیون ماتریدی (حنفی ها) در شبه قاره هند و جنوب افریقا حضور دارند. و 200 میلیون رویكرد سلفی داریم كه گروه سلفی خودشان به چند دسته تقسیم می شوند و تلاش می كنند كه حكومت كنند:

1- سلفی تكفیری وهابیت : اینها خیلی نفوذ دارند در حالی كه 50 میلیون بیشتر نیستند اما خیلی اموال دارند و پر كار هستند و به گروههای دیگر هم كمك می كنند.

2- در هند گروه دیوبندیه كه با تاسیس سازمان جماعت التبلیغ ، گسترش پیدا كردند و 30% پاكستان را گرفتند كه در سیستان و بلوجستان و خراسان با وهابی ها اختلافات جدی دارند كه اینها نسبت به شبیعه خیلی تند هستند و حتی می گویند معاویه سب علی (ع) نكرده كه اینها افراطی هستند نه تكفیری ، و در 1984 گروه سپاه محاربه را راه انداختند و500 دفتر در پاكستان دارند و تا بحال خیلی شیعه را كشتند و از دل اینها طالبان در امد. اكثر افغانی هایی كه در مدارس دیووندیه درس خواندند، عضو طالبان شدند.

3- سلف سید جمال الدین و محمد عبدو كه این دو خیلی با هم تفاوت داشتند، سفلی كه سید جمال الدین از این صحبت می كرد عملی بود نه اعتقادی بر عكس محمد عبدو. رشید رضا (صاحب المنار) شاگرد عبدو بود كه از وی جدا شد و كتابهایی را چاپ كرد، وی با كتابهای ابن تیمیه سلفی شد اما می گفت سلفی تقریبی هستم و با این نگاه سلفی گری را در شمال افریقا گسترش داد.

شاگرد او حسن البنا (رئیس اخوان المسلمین) تحت تاثیر رشید رضا قرار گرفت اما رویكرد تبلیغی او بیشتر از استادش بود. او می گوید ما بر توحید الصفوف تاكید می كنیم و تاكید ما روی اتحاد مسلمانان هست و می گفتند دنبال امت واحده هستیم و رویكرد او سیاسی شد. و برای تشكیل یك امپراطوری اسلامی وارد عمل شد ولی مثل وهابی های افراطی كاری به عقاید شیعه نداشتند و حتی اخوان المسلمین در ایران دفتر زدند. و اشخاصی مثل سید هادی خسرو شاهی وارد دفتر اخوان مسلمین در ایران شد و رسما به اخوانی ها پیوست.

اخوان المسلمین در خیلی از كشورها دفتر زدند و شروع به فعالیت كردند كه از جمله این كشورها سوریه بود، اخوان سوریه ابتدا خیلی منسجم بود، جمال عبدالناصر بر راس كار امد اما بعد اختلاف پیدا كردند و جالب است بدانید رابط بین اخوان و جمال عبدالناصر، انور سادات بود.

در این بحبوحه جمال عبدالناصر ترور شد و در این راستا به اخوان تهمت زدند و شروع كردند به دستگیری اخوانی ها و تعداد زیادی از انها دستگیر شدند.

در این میان یكی از رهبران اخوان سوریه سید قطب بود كه در زندان سیاسی تر شد و كتابی نوشت به اسم معالم الفتنه و در آن طرحی را ارائه كردند، اهل سنت می گویند قیام علیه حاكم ظالم جایز نمی باشد اما اخوان المسلمین می خواست امپراطوری اسلامی راه بیاندازد و می گفتند باید این شعار عوض شود. سید قطب می گفت ما در دوران جاهلیت هستیم هر كس راضی به این جاهلیت است كافر است و شعارش خیلی با وهابی هایی كه ما می گویم متفاوت است وهابی ها می گویند اگر توسل كردی مشرك هستی و مسائل اعتقادی را بیان می كردند ولی سید قطب می گفت اگر راضی به این جهالت باشی ولو راضی هم باشی و ساكت باشی كافر هست. و همین شد كه طرح هجرت راه انداخت و این تفكر تفكر اخوانی شد و جوانان تندرو به سرعت به این تفكر پیوستند و حتی گفتند ما بزرگان اخوانی را قبول نداریم!

و در این راستا حزبی تشكیل دادند و به سمت روستاها رفتند و قصد داشتند با شروع از روستاها ، روستای اسلامی ، بعد شهر اسلامی و بعد حكومت اسلامی را شكل دهند.

این تفكر وارد اخوان سوریه هم شد و به این ترتیب اخوان سوریه دو دسته شد، یكی طرفداران سید قطب و دسته دیگر طرفداران سید هوا. و به این ترتیب جریان سلفی جهادی شكل گرفت كه این دسته طرفداران سید قطب بودند.

عبدالله عظام یكی از رهبران جریان فكری سلفی جهادی بود كه در زمان حمله روسیه به افغانستان، مكتب الجهاد را در افغانستان تشكیل داد و از اینجا افغان العرب ها شكل گرفتند. وی از از حافظ اسد از لیبی از مصر پول می گرفت برای فعالیت در افغانستان و بیرون كردن روسیه .

زمانی كه عبدالعظام توسط امریكا كشته شد سلفی های جهادی بی رهبر شدند و دیگر در افغانستان از انها خبری نبود و در جهان اسلام پراكنده شدند. و فعالیت های انها به این صورت بود كه هر جا احساس می كردند جهاد لازم است می رفتند، چه در افریقا و چه در مناطق دیگر.

سال1994 گروه سلفی های جهادی اسامه بن لادن را بعنوان رهبری انتخاب كردند، اسامه بن لادن پایگاهی در پیشاور زد و شدند القاعده، منسجم شدند و بمب گذاری هایی در كنیا، اسپانیا، سودان و ... انجام دادند.

در سال 1996 طالبان افغانستان را گرفت و در ان زمان اسامه در سودان بود و كار عمرانی می كرد و بعد از طالبان اسامه را به افغانستان اوردند.

بین سالهای 1996 تا 2001 بن لادن در افغانستان است و بعد ماجرای 11 سپتامبر اتفاق می افتد و در نتیجه كار به اسم القاعده و در نهایت به اسم اسلام تمام میشود.

امریكا به بهانه تحویل بن لادن ، افغانستان و بعد عراق را گرفت . طبق امار ان زمان طرفداران بن لادن 35 هزار نفر بیشتر در عراق نبودند ان هم به صورت پراكنده.

اتفاق مهمی كه افتاد بیداری اسلامی بود. اخوان مسلمین سوریه با گرایش سید قطبی شروع به قیام كرد. و در نتیجه سلفی های جهادی اخوانی سوریه علیه حافظ و بشار قیام كرند در حالی كه مورد حمایت تركیه نیز بودند و همان اتفاق افغانستان تكرار شد و امریكا باز هم از اینها حمایت كرد.

القاعدی هایی كه در یمن، عراق و اردن بودند به سمت سوریه امدند و به این گروه اخوانی سید قطبی كمك كردند در نتیجه گرایش سلفی سید قطبی گسترش پیدا كرد.

شعار انها این بود كه ما باید دشمن داخلی را از بین ببریم. ایشان تحت تاثیر افكار ابن تیمیه می گفتند نصریه ها قتل شان واجب است و در نتیجه با این بهانه وارد سوریه شدند و به جنگ و كشتار پرداختند و می گفتند كمك گرفتن از امریكایی هیچ اشكالی ندارد .

امریكایی ها همانطور كه افغان العرب ها را كمك كردند الان هم از انها در سوریه حمایت می كند. اما واقعیت این است كه مردم سوریه خودشان چند دسته اند. نصیریه ها، مسیحی ها، شافعی های صوفی مسلك، و مسیحیان طرفداران بشار اسد هستند و شافعی های صوفی مخالف سلفی و در نتیجه موافق بشار اسد هستند. شافعی هایی كه مدافع بشار هستند می گویند زندگی با بشار بهتر از زندگی با سلفی ها هستند. چرا كه اینها خیلی تند هستند. و القاعده ای ها از انها هم تند تر.

در سوریه چند گروه داریم. عده ای از اخوان المسلمین های معتدل كه هر چند دل خوشی از بشار اسد ندارند اما با جهادی ها هم موافق نیستند و تعدادشان هم در سوریه هم زیاد است، این ها در كنار همان سه گروه قبلی به نوعی طرفدار بشار اسد هستند.

تقریبا 100 هزار القاعده ایی در سوریه هستد كه در حال جنگ باسوریه می باشند البته به صورت پراكنده. اما چرا این اتفاق در جریان اسلام می افتد؟ تحلیل كلان برای این چرا این است كه سنی ها می گویند یك میلیارد جمعیت هستیم از نظر سرمایه مشكلی نداریم پس حق با ماست و شیعه باطل است. اما می بینیم شیعه با 300 میلیون در ایران حكومت دارد و سنی ها با این جمعیت هنوز حكومتی ندارد. ایران در عراق موفق شده است، حزب الله را تقویت كرده و یك هلال شیعی درمنطقه تشكیل داده است. امریكا دنبال قطع این هلال است. اگر سوریه بشكند هلال حزب الله شكسته و در نتیجه ایران هم ضعیف می شود . و در نتیجه شكست بشار یعنی شكست هلال شیعی.

درست است ما نیز انتقاداتی به سوریه داریم . سید حسن ده سال پیش به بشار گفته بود كه مردم را در حكومت دخالت بدهد، بله اصلاحات باید صورت گیرد اما نباید جبهه مقاومت بشكند اگر بشكند جبهه ضعیف می شود و تمام تلاش سی سال انقلاب ما هم ضعیف می شود.

در نتیجه باید دنبال حكومت مقتدر در كشوری مقتدر باشیم. اخوان معتدل مصر اگر قدرت بگیرد و مرسی اگر بتواند فضای اسلامی در مصر ایجاد كند و با اسرائیل مخالفت كند، تكفیری ها ضعیف تر می شود ، اگر این حكومت در مصر یا سوریه و یا عربستان و یا حتی پاكستان شكل گیرد این جریانات تكفیری كمرنگ تر و ضعیف تر می شود . ما حدود 80میلیون طرفدار اخوان معتدل داریم. 15 میلیون در مصر 5 الی شش میلیون در سوریه و هفت الی هشت ملیون در سودان و مابقی در لیبی الجزایر و سایر نقاط، كه اگر اینها قدرت بگیرند بقیه تكفیری ها رشد نمی كنند.

بله هرچند جهادی ها كم هستند اما هر یك از این ها یك گروه است. اینها حتی افراد عادی را هم می كشند و این خطرناك است. در واقع یكی از دلایل رشد این جریانات تكفیری در جهان اسلام، عدم حضور حاكمان اسلامی در جوامع و ارتباط شدید این حاكمان مثل عربستان ، مصر با امریكا است.

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (7) بخش پایانی

فرآیند تاسیس و بنیانگذاری سازمان القاعده

پژوهشگر: حسام افشار


از اوایل دهه 1990، راهبرد القاعده مبتنی بر حملات گاه و بی‌گاه به قصد متزلزل ساختن امنیت رژیم‌های عرب بوده است؛ اما این استراتژی به مقدار زیادی به فرصت‌هایی كه پیش می‌آید وابسته است و هیچ مركز ثابتی برای فعالیت ندارد. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، القاعده فرصت‌ یافت به آن كشور بازگردد و با داشتن مأمنی مطمئن، گسترش عملیات‌های تروریستی را در دستور كار قرار دهد. هم‌چنین، صحنه‌های مختلف جهاد در بوسنی، چچن و... استراتژی كلی سازمان را تحت تأثیر قرار داد. لذا می‌توان چنین ادعا كرد كه راهبرد القاعده بیش و پیش از هر چیز بر اثر شكل گرفتن فرصت‌های جدید «جهاد» به وجود آمده است.

اختلاف‌های راهبردی در القاعده

میان اعضای القاعده اختلافاتی مبنی بر چگونگی دستیابی به اهداف و مطلوب‌های مورد نظر وجود دارد كه برخی از آن به عنوان «اختلافات راهبردی» یاد كرده‌اند. با اشاره به اینكه «ایدئولوژی» القاعده از بدو پیدایش تاكنون تغییری نداشته است، از تحولات «راهبردی» القاعده سخن گفته‌اند. در واقع، باید گفت به رغم ثبات ایدئولوژی القاعده، راهبردهای آن به دو علت عمده زیر دچار تغییراتی شده است.

دلایل تغییر در راهبردهای القاعده

1. تغییر شرایط بیرونی حاكم بر القاعده و ایجاد فرصت‌های جدید

تا اوایل دهه 1990 القاعده صرفاً در افغانستان پایگاه داشت، ولی از آن پس با برقراری رژیم اسلامی حسن ترابی در سودان توانست به خاورمیانه عربی نزدیك شود. این تغییر كانون عملیاتی باعث شد كه بر مبارزه با رژیم‌های خاورمیانه تأكید بیشتری كند. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، القاعده فرصت‌ یافت به آن كشور بازگردد و با داشتن مأمنی مطمئن، گسترش عملیات‌های تروریستی را در دستور كار قرار دهد. هم‌چنین، صحنه‌های مختلف جهاد در بوسنی، چچن و... استراتژی كلی سازمان را تحت تأثیر قرار داد. لذا می‌توان چنین ادعا كرد كه راهبرد القاعده بیش و پیش از هر چیز بر اثر شكل گرفتن فرصت‌های جدید «جهاد» به وجود آمده است.

از اوایل دهه 1990، راهبرد القاعده مبتنی بر حملات گاه و بی‌گاه به قصد متزلزل ساختن امنیت رژیم‌های عرب بوده است؛ اما این استراتژی به مقدار زیادی به فرصت‌هایی كه پیش می‌آید وابسته است و هیچ مركز ثابتی برای فعالیت ندارد. سرانجام، این فعالیت‌ها به بحران عراق و كانون جغرافیایی مناسبی بازمی‌گردد كه برای «جهاد» در اختیار القاعده نهاده است. این فرصت، پیش از این و از زمان پایان یافتن جنگ با شوروی در افغانستان به دست نیامده بود. عراق، صحنه اصلی جنگ واقعی است كه القاعده فرصت بزرگی برای موفقیت در آن برای خود قائل است. علاوه بر این، برای نخستین‌بار این ایدئولوژی در «قلب جهان اسلام» و در كشوری عربی فرصت بالندگی یافته است. مهم‌تر از همه اینكه جنگ در عراق فرصت بی‌سابقه‌ای در اختیار القاعده قرار می‌داد تا اهداف خود را با استقرار «حكومت اسلامی» كه یا آغازی برای خلافت آینده است یا خود خلافت، محقق سازد. از آنجا كه عراق مركز خلافت عباسی بوده است، اهمیت زیادی دارد و پیروزی‌ در آن جهشی بزرگ برای موفقیت ایدئولوژی سلفی رادیكال محسوب می‌شود. این پیروزی باعث پیدایش پایگاهی برای القاعده در درون دنیای عرب و در مجاورت اهداف دیرینه آن یعنی عربستان، فلسطین و سرزمین شام می‌شود. بدین ترتیب، تأثیر «دومینو» در فتح كشورهای همسایه عراق و تمام جهان اسلام به منظور برپایی خلافت اسلامی دارد. از آنجا كه در دوره كنونی شیعیان قدرتمندترین نیروی داخلی عراق هستند، مهم‌ترین دشمن القاعده به شمار می‌آیند. از این رو، برای نخستین‌بار ویژگی «شیعه‌‌ستیزی» القاعده جلوه‌ای تمام می‌یابد، به گونه‌ای كه به شدت در پی احیا و تولید نظریه‌های ضدشیعی برمی‌آیند. بدین ترتیب، القاعده وارد دورة جدیدی از تاریخ راهبردی خود می‌شود.

گزیده آنكه القاعده به شهادت عملكرد گذشته خویش و بیانات صریح رهبرانی چون بن‌لادن و عزام، در تفكرات راهبردی خود، مرحله‌ای می‌اندیشد و با توجه به فرصت‌های پیش‌آمده اقدام می‌كند.

2. وجود دیدگاه‌های متفاوت در میان رهبران القاعده

علت دیگر تفاوت و تنوع راهبردهای القاعده، اختلاف‌های موجود میان رهبران آن مبنی بر تعیین اولویت‌ها و روش‌های رسیدن به آن اهداف و مطلوب‌هاست. در درون القاعده چندین جریان عمده وجود دارد كه در برخی راهبردها با یكدیگر اختلاف ‌نظر دارند. مهم‌ترین این جریان‌ها عبارت‌اند از:

1. مصری‌ها و همفكران ایمن ظواهری؛

2. وابستگان به حزب جماعت اسلامی پاكستان؛

3. حامیان جماعت‌ علمای اسلام به رهبری مولانا فضل الرحمن و مولانا سمیع‌الحق؛

4. پیروان گروه «توحید و الجهاد» به رهبری زرقاوی؛

5. طرفداران لشكر طیبه؛

6. پیروان اندیشمندانی چون حسن ترابی و عبدالله عزام (مدنی،1383،ص109)

حذیفه عزام، پسر عبدالله عزام، در این باره معتقد است كه پس از مرگ مشكوك پدرش در اواخر دهه 1880 و تغییر در كادر رهبری القاعده، به ویژه نفوذ گسترده ظواهری از اوایل دهه 90، القاعده با تغییرات عمده‌ای مواجه شده و به شدت به سمت رادیكالیسم و جریان‌های «تكفیری» گرایش یافته است. لذا او این تحولات را براثر فقدان عبدالله عزام، كاهش نفوذ بن‌لادن، نفوذ برخی سازمان‌های امنیتی و گسترش اقتدار افرادی چون ظواهری می‌داند. وی می نویسد :

« اگر پدرم اكنون زنده بود، به هیچ وجه موافق این اقدامات (تروریستی) نبود؛ چون او همه چیز را از دریچة سود و زیانی كه برای امت اسلام داشت، ارزیابی می‌كرد. حال آنكه عملیات‌های تروریستی، تاكنون جز بدبختی و فلاكت نتیجه دیگری برای مسلمانان نداشته است. پدرم نه تنها كشتن مسلمانان بی‌گناه، بلكه كشتن اهل ذمه ( ‌خواه یهودی خواه مسیحی ‌) را براساس تعالیم اسلام حرام می‌دانست؛ زیرا آنها در پناه حكومت اسلام زندگی می‌كنند و از حقوق اهل ذمه برخوردارند. در افغانستان، به جز عده انگشت‌شماری كه این حربه را علیه متجاوزان روس به كار می‌بردند، گروه‌های قدرتمندی كه به تكفیر این و آن بپردازند، وجود نداشت. همان عده انگشت‌شمار نیز كمی بعد چنان گرفتار تندروی شدند كه پدر مرا نیز مرتد اعلام كردند، حال آنكه وی از جمله كسانی بود كه فتوای جهاد داده بود. اكنون اگر نگاهی به آمارهای مربوط به گروه‌های فعال جهادی بیندازید، متوجه می‌شوید همه آنها جزء گروه‌های تكفیركننده‌اند... (لذا) به روشنی می‌توان ظهور و بروز تفكر «تكفیر» را در القاعده دید. بدین معنا كه این سازمان با مرتد دانستن یك مسلمان، اجازه كشتن وی را به خود می‌دهد. از مدت‌ها پیش در القاعده درباره «تكفیر» نظریه‌پردازی و كمی بعد، عملی شده بود. اما به تازگی آن را به صراحت اعلام و اجرا می‌كنند. من فكر می‌كنم تحولاتی كه به تدریج در این سازمان روی داده باعث شده است تئوریزه كردن «تكفیر» در القاعده جنبه عملی پیدا كند. شیخ‌اسامه‌بن‌لادن، كه من از نزدیك او را می‌شناسم و در عربستان، دفتر خدماتی مجاهدین در پیشاور و نیز در افغانستان او را همراهی كرده‌ام، به هیچ وجه اهل تكفیر كردن مسلمانان نیست. ریشه این تفكر و عامل غلبه آن بر ساختار فكری القاعده، گروه‌های جهادی مصری و نیز برخی دیگر از الجزایری‌ها هم‌چون «حمد الجزایری» و ابن‌قیم هستند. در آن زمان، این دو به عنوان سردمدار ایده «تكفیر» در پیشاور شناخته می‌شدند. ایمن ظواهری، كه او را هم می‌شناسم، در پیشاور به داشتن ایده «تكفیر» شهره بود؛ اما در آن زمان به صراحت از این موضوع صحبت نمی‌كرد. فكر می‌كنم این تفكر از سال 1998 به ویژه زمانی كه «ربانی» از سوی القاعده مرتد اعلام شد، از حالت نظری بیرون آمد و جنبه عملی پیدا كرد. جالب اینجاست كه «عبدالرسول سیاف» همان كاری را انجام داده بود كه ربانی به خاطر آن تكفیر شد؛ اما به علت داشتن رابطه نزدیك با سران القاعده، تكفیر نشد. سال 1998 بدین علت مبدأ دوره جدید‌ـ عملی شدن تكفیر مسلمانان‌ـ است كه القاعده بر تردید خود مبنی بر جنگیدن با مسلمانان‌ و آلوده شدن به فتنه جنگ داخلی یا اعتقادی (ارتداد مسلمانان مخالف طالبان) غلبه كرد و به صفوف جنگجویان طالبان پیوست. این رویداد نوعی تغییر دیدگاه بود. سازمان القاعده و مردی كه پیش از آن جنگ با مسلمانان را فتنه می‌دانست، تحت تأثیر افكار ایمن ظواهری، اتحاد با او و پیوستن به جبهه طالبان در جدال با گروه‌های مسلمان در سال 1988 تغییر رویه دادند.» (حذیفه عزام،پیشین)

نمونه اخیر این اختلافات را در سال‌های گذشته می‌توان میان ظواهری و زرقاوی مشاهده كرد. زرقاوی در میان رهبران القاعده از جمله افرادی بود كه برای جنگ با شیعیان و كشتار آنان اولویت خاصی قائل بود. وی «جهاد» با شیعیان را از اهم وظایف القاعده می‌دانست و تلاش می‌كرد با تئوریزه كردن این مبارزه عملیات‌هایی را در این خصوص سامان دهد. اصولاً زرقاوی بیش از سایر رهبران شناخته‌شدة القاعده به كاربرد بی‌رویه خشونت اصرار داشت؛ در حالی كه ظواهری با داشتن تجربه شكست حكومت طالبان، به علت افراط در خشونت و بدون توجه به مسائل پیرامونی جهان، نمی‌توانست با چنین روش‌هایی با شدتِ مورد نظر زرقاوی، موافق باشد. ظواهری، طی نامه‌ای به زرقاوی كه در 9 ژوئیه (تیر) 2005 منتشر شد، تلاش كرد با همان ایدئولوژی یادشده، تحلیلی منطقی‌تر نسبت به سایر رهبران القاعده درباره اهداف و راهبردهای جنگ در عراق ارائه دهد. او در این نامه انتقادهای متعددی به زرقاوی، نماینده جریانی كه تئوری شیعه‌ستیزی را بر غرب‌ستیزی ارجح می‌داند، وارد می‌سازد. ظواهری با اذعان به اینكه شیعیان كافر و دشمن هستند، به صراحت بیان می‌كند در مرحله كنونی، جنگ با شیعیان را نباید در اولویت قرار داد، بلكه باید به افكار عمومی مسلمانانی كه تمایلی به این جنگ ندارند احترام گذاشت زیرا بدون داشتن آنها نمی‌توان به اهداف مورد نظر دست یافت و به زور نمی‌توان حكومت كرد.

ظواهری می‌گوید:

« جهاد در عراق بدون دستیابی به حداقلی از حمایت مردم نمی‌تواند موفق باشد. او درباره تكرار اشتباهات طالبان هشدار می‌دهد؛ زیرا آنان به علت محدود ساختن مشاركت مردمی در حكومت، به دلیل وابستگی‌های قومی‌شان در منطقه، نتوانستند مردم را علیه تجاوز امریكا بسیج كنند. ظواهری خواستار كاهش اختلاف میان مذاهب مختلف اهل سنت است؛ زیرا توده مردم را از فهم چنین اختلافاتی ناتوان می‌بیند. وی برای اثبات مطالب خود، تعدادی از علمای برجسته «اشعری» یا «مالكی» را كه نقش‌های برجسته‌ای در «جهاد» بازی كرده و به جریان‌های سلفی‌ رادیكال یاری رسانده‌اند، به یاد زرقاوی می‌آورد. ملاعمر، رهبر طالبان كه به فرقه حنفی گرایش دارد، از جمله آنان است. ظواهری حتی برخلاف وهابیت كه سخن از رابطه عاشقانه با خدا گفتن را نمی‌پسندد، تلاش دارد از «جهاد» تفسیری عاشقانه ارائه دهد.

اختلافات میان رهبران القاعده گاه به حدی دامنه‌دار می‌شد كه شكاف میان آنان را رسانه‌ای می‌ساخت. استاد بزرگ زرقاوی، ابومحمد المقدیسی، در مصاحبه‌ای كه در وولت ووخه، تلویزیون الجزیره و روزنامه الحیات منتشر شد، به زرقاوی انتقاد كرد و شاگرد سابقش را به اعتدال فراخواند. او گفت حملات انتحاری، سر بریدن گروگان‌ها، حمله به زنان و كودكان و به قتل رساندن شیعیان رفتار اشتباهی است كه چهره «واقعی جهاد» را مخدوش می‌سازد. مقدیسی حتی علیه رفتن جوانان برای مبارزه به عراق نیز فتوا صادر كرد. زرقاوی با بن‌لادن نیز اختلافاتی داشت؛ برای نمونه، او تمام حكومت‌های عربی را بدون استثنا كافر می‌دانست؛ اما بن‌لادن برخی كشورها به ویژه عربستان را در مراحل آغازین مستثنی می‌ساخت. هم‌چنین برخلاف همكاری بن‌لادن با ملاعمر، زرقاوی ابتدا از بیعت با او سر باز زد. زرقاوی هم‌چنین برخلاف بن‌لادن كه جنگ صلیبی را مطرح می‌سازد، به وجوب جنگ با دشمن نزدیك اعتقاد داشت. (شحاده،پیشین،85) بنابراین ایدئولوژی القاعده بر چهار ركن سلفی‌گری، رادیكالیسم، شیعه‌ستیزی و غرب‌ستیزی استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر برآمده از ویژگی‌ سلفی‌گری است، به اختصار می‌توان آن را ایدئولوژی «سلفی‌ رادیكال» نامید.


نتیجه گیری

جریان القاعده و وهابیت یك جریان انحرافی و غیر منطقی و در عین حال تند و بدون پشتوانه علمی ،دینی و عقلی است كه به علت بی تحركی و سستی جهان اسلام موجب شیطنت و سوء استفاده غرب قرار گرفته است؛ از طرفی رهبران سازشكار جهان اسلام بدلیل همراهی بامنافع غرب نه تنها انگیزه ای ندارند با القاعده بر خورد كنند بلكه از دو جهت القاعده را فرصت می دانند. نخست اینكه مخالفین خود را به سمت آنها هدایت می كنند تا علاوه بر شناسائی خطر آنها دور می شود و دیگر اینكه در كنترل قدرتهای غربی علیه اسلامگرایان حقیقی به كار گیری می شوند. ازسوی دیگر نیز غربیها از وجود و حضور القاعده به دلایل ذیل بهره مند میشوند.

1- القاعده مظهر تروریست است و غرب به بهانه مبارزه با تروریست اهداف و منافع خود را در جغرافیای جهان اسلام دنبال میكند.

2- القاعده نمادی از خشونت و جنایت است. بنابراین غرب با تبلیغات روانی می تواند چهره اسلام حقیقی را درجهان مخدوش نماید

3- جهان غرب هم نمی تواند و هم نمی خواهد با جهان اسلام در گیر شود؛ زیرا عمده منافع جهان غرب در حوزه جهان اسلام واقع شده است

4- غرب از بیداری و وحدت مسلمانان نگران است؛ بنابراین القاعده مهمترین ابزار برای توسعه و مدیریت در تفرقه بین مسمانان است

5- اندیشه شیعی و بویژه اسلام سیاسی و انقلابی با محوریت ایران بزرگترین تهدید علیه منافع غرب است و القاعده بیشترین انگیزه را برای مبارزه با شیعه دارد.

6- پدیده مقاومت موتور محركی برای رشد اسلام گرائی و الگوئی برای ایستادگی در مقابل سلطه گران در جهان به شمار می آید؛ بنحوی كه توانسته است ویژگیهای قدرت سخت نظام سلطه را خنثی سازد. بنابراین تنها عامل بازدارنده علیه مقاومت كه از قدرت ایدئولوژی استفاده میكند تفكر انحرافی القاعده میتواند باشد.

7- القاعده به دلیل نداشتن عقبه و سرزمین مشخص به سهولت برای غرب هم قابل نفوذ وبرنامه ریزی است و هم دارای قابلیت ایجاد تغییرات دلخواه است؛ بنابراین غرب سلطه گر اساسأ نه تنها به دنبال حذف القاعده نیست بلكه تلاش می كند بر این فرصت به نحو مطلوبتری مدیریت نماید.

منطقه خاورمیانه به دلایل ذیل در معادلات آینده از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، بنابراین با توجه به موارد فوق الذكر پیش بینی می شود غرب از این فرصت بنحو مطلوب بهره برداری كند:

- اهمیت و ارزش منابع و ذخایر موجود در منطقه

- اندیشه رو به توسعه شیعه و پدیده مقاومت در منطقه

- رشد اسلامگرایی وتحت فشار قرار گرفتن رژیم اشغالگر قدس

- نا كارآمدی قابلیتهای غرب در جهان اسلام درجنگ سخت،نیمه سخت، و نرم

- كسب اعتماد به نفس مسلمانان در مقابل تهدیدهای غرب

- شكست آمریكا و اسرائیل درمنطقه و تضعیف پشتوانه حكومتهای سر سپرده جهان اسلام

- اقتدار روز افزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه

- تقابل اندیشه اسلام ناب و غرب

- حركت رو به تنزل اقتصاد جهانی

- رقابت قطبهای آینده جهان در این منطقه

- پتانسیل رها شده القاعده در منطقه كه میتواند برای غرب و حكام دست نشانده عرب از جهات ذیل ارزشمند باشد:



1- دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی در جهان اسلام

2- درگیر شدن با شیعه و مقاومت در منطقه

3- جلو گیری از وحدت جهان اسلام به نفع منافع غرب

4- معرفی بدترین چهره از اسلام با احكام افراطی و بدنام كردن مسلمانان

5- ادعای پرچمداری جهاد و مبارزه و توان اغفال مسلمانان

6- ایجاد خوف و وحشت در بین مسلمانان بویژه اقلییتهای شیعی در منطقه

7- انجام عملیاتهای انتحاری و جنگهای نا متقارن بویژه علیه مسلمانان

8- قابلیت ارتباط با سنیهای تند رو در ایران و مناطق مرزی ایران

9- انگیزه بالا برای در گیر شدن با شیعه و بویژه با ایران باتوجه به دیدگاهای سلفی رادیكال

10- جنگ نیابتی از سوی غرب علیه جهان اسلام وتامین فرصت برای غرب


راه كار پیشنهادی

- تلاش برای ایجاد جبهه مشترك با علما و نخبگان اهل تسنن بمنظور روشنگری افكار عمومی نسبت به حقایق وهابیت و القاعده و بویژه طرح اختلافات جدی بین القائده و اهل تسنن.

- ایجاد سایت اطلاع رسانی فعال و به روز جهت معرفی القاعده از حیث تاریخی و مذهبی و نقد رفتارها ،مواضع واقدامات آنها در ابعاد گسترده و پاسخگو بودن در برابر القائات و ابهامات.

- رصد مستمر رفتارها و اهداف القاعده و ارائه تحلیلهای لازم به منظور آگاه سازی و در صورت نیاز خنثی سازی و مقابله در قالب ساختار و سازمان تعریف شده.

- ایجاد جریان مقاومت سنی با الهام از حماس در كشور های اسلامی بویژه در مناطق درگیر.


منابع و ماخذ

- فدوی،عبدالقیوم(1381)، «اسامه بن لادن و ماجراها» ،كابل: مفاخر ؛

- آشكار،ژیلبر(1384)، «جدال در توحش،11سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی،تهران: اختران؛

- البحری،ناصر ابوجندل (2005)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه 18تا 27 مارس؛

- بن لادن،كارمن(1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار؛

- خلیل اسعد،خالد (1380)، «بن لادن ،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی،تهران: جام جم؛

-هالیدی،فرد(1360)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی،تهران: نشر روزبهانی؛

-عزام،حذیفه(1384)، «آیا شبكه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ كرده اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی،روزنامه شرق،26/7/1384؛

- طارق،علی(1385) ، «یازده سپتامبر،آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

- دوانی،علی(1366)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

- رشید ،احمد(1382)، «كابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو،تهران: هوای رضا؛

- توحیدی،عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب 11/10/1380؛

- بیكر،همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر 2006؛

- لادورنر،شرق،29/1/1385

- پل میخائیل،و خالد دوران (1381)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه،تهران: نشركارون؛

- العدل،سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی،شرق، 27/1/1384؛

- اسماعیلی،حمید رضا (1386) ، «القاعده از پندار تا پدیدار»، تهران : نشر اندیشه سازان،تهران؛

- خادم الشریف،مرضیه، «القاعده چه می خواهد؟»روزنامه ایران،ترجمه،19/6/1386.

- شوسودوفسكی،میشل(1384) ، «جنگ وجهانی سازی،واقعیت های پشت پرده 11سپتامبر»،ترجمه جمشیدنوائی،تهران: نشر نی؛

- مدنی ،جلال الدین(1383)، «مبانی و كلیات علوم سیاسی،تهران : نشر پایدار.

پيام امام خامنه ای در پی اهانت نفرت‌انگيز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پيامبر اعظم (ص)

در پی اهانت نفرت‌انگیز دشمنان اسلام به ساحت نورانی پیامبر اعظم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم، حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به ملت ایران و امت بزرگ اسلام، پشت صحنه‌ی این حركت شرارت‌بار را سیاست‌های خصمانه‌ی صهیونیسم، آمریكا و دیگر سران استكبار جهانی خواندند. ایشان با تشریح دلایل كینه‌ورزی صهیونیست‌ها نسبت به اسلام و قرآن، تأكید كردند: سیاستمداران آمریكا اگر در ادعای دخالت‌نداشتن خود صادقند، باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را كه دل ملت‌های مسلمان را به درد آورده‌اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.

متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
قال الله العزیز الحكیم: یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَ اللهِ بِأفواهِهِم و اللهُ مُتِمُّ نورِه وَ لو كَرِهَ الكافِرون(1)

ملت عزیز ایران؛ امت بزرگ اسلام
دست پلید دشمنان اسلام بار دیگر با اهانت به پیامبر اعظم صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم كینه‌ی عمیق خود را آشكار ساخت و با اقدامی جنون‌آمیز و نفرت‌انگیز، خشم مجموعه‌های خبیث صهیونیستی را از تلألؤ روزافزون اسلام و قرآن در جهان كنونی نشان داد. در روسیاهی عاملان این جنایت و گناه بزرگ، همین بس كه مقدس‌ترین و نورانی‌ترین چهره‌ میان مقدسات عالم را آماج یاوه‌های مشمئزكننده‌ی خویش ساخته‌اند.
پشت صحنه‌ی این حركت شرارت‌بار، سیاست‌های خصمانه‌ی صهیونیسم و امریكا و دیگر سران استكبار جهانی است كه به خیال باطل خود می‌خواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسل‌های جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فروافكنده و احساسات دینی آنان را خاموش كنند. اگر از حلقه‌های قبلی این زنجیره‌ی پلید، یعنی سلمان رشدی و كاریكاتوریست دانماركی و كشیش‌های امریكایی آتش‌زننده‌ی قرآن حمایت نمی‌كردند و ده‌ها فیلم ضد اسلام را در بنگاه‌های وابسته به سرمایه‌داران صهیونیست سفارش نمی‌دادند، امروز كار به این گناه عظیم و غیر قابل بخشش نمی‌رسید.
متهم اول در این جنایت، صهیونیسم و دولت امریكا است. سیاستمداران امریكا اگر در ادعای دخالت نداشتن خود صادقند، باید عاملان این جنایت شنیع و پشتیبانان مالی آن را كه دل ملت‌های مسلمان را به درد آورده‌اند، به مجازات متناسب با این جرم بزرگ برسانند.
برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان نیز بدانند كه این حركات مذبوحانه‌ی دشمنان در برابر بیداری اسلامی، نشانه‌ی عظمت و اهمیت این خیزش و مبشّر رشد روزافزون آن است. و الله غالبٌ علی أمرِهِ(2).


سید علی خامنه‌ای
23/شهریور/1391


1) سوره‌ی مباركه‌ی صف، آیه‌ی 8؛ می‌‌خواهند كه نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش كنند، و حال آن‌كه خدا تمام‌‌كننده‌ی نور خويش است، هر چند كه كافران خوش نداشته باشند.
2) سوره‌ی مباركه‌ی یوسف، بخشی از آیه‌ی 21، و خداوند بر كار خویش چیره است.


بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العزیز الحکیم: یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون

أیها الشعب الإیرانی العزیز.. أیتها الأمة الإسلامیة الکبری
کشفت الید القذرة لأعداء الإسلام مرة أخری و بإهانتها للرسول الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) حقدها العمیق، و أثبتت عبر خطوة جنونیة کریهة غیض الجماعات الصهیونیة الخبیثة من تألق الإسلام و القرآن المتزاید فی العالم حالیاً. یکفی لقبح وجوه منفذی هذه الجریمة و الذنب الکبیر أنهم استهدفوا بترهاتهم المقززة أقدس و أنور الوجوه بین مقدسات العالم. الید الخافیة وراء کوالیس هذه الخطوة الشریرة هی السیاسات العدوانیة للصهیونیة و أمریکا و سائر زعماء الاستکبار العالمی الذین یریدون حسب أوهامهم الباطلة الهبوط بالمقدسات الإسلامیة عن منزلتها الرفیعة فی أعین الأجیال الشابة فی العالم الإسلامی، و إطفاء مشاعرهم الدینیة. لو لم یکونوا قد دعموا الحلقات السابقة لهذا المسلسل القذر، أی سلمان رشدی، و رسام الکاریکاتیر الدنمارکی، و القساوسة الأمریکان الذین أحرقوا القرآن، و لم یطلبوا إنتاج عشرات الأفلام المعادیة للإسلام فی المؤسسات التابعة للرأسمالیین الصهاینة، لما أفضی الأمر الیوم إلی هذا الذنب العظیم الذی لا یقبل المغفرة. المتهم الأول فی هذه الجریمة هی الصهیونیة و الحکومة الأمریکیة. و إذا کان الساسة الأمریکان صادقین فی ادعائهم عدم التدخل فیجب علیهم معاقبة منفذی هذه الجریمة الشنیعة و داعمیهم المالیین الذین أفجعوا قلوب الشعوب المسلمة معاقبة تتناسب و هذه الجریمة الکبری.
و لیعلم الإخوة و الأخوات المسلمون فی کل العالم أن ممارسات الأعداء الیائسة هذه فی قبال الصحوة الإسلامیة دلیل عظمة هذه النهضة و أهمیتها، و بشارة بنموّها المتصاعد، و الله غالب علی أمره.


السید علی الخامنئی
23 شهریور 1391


In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful

The Mighty and Wise Allah said: "Their intention is to extinguish Allah's Light with their mouths: But Allah will complete His Light, even though the unbelievers may detest (it)." [The Holy Quran, 61: 8]
Honorable people of Iran, great Islamic Ummah:

The wicked enemies of Islam have once again revealed their deep malice by insulting the Holy Prophet (God's greetings be upon him and his household) and in an idiotic and disgusting move, they showed that evil Zionist groups are furious at the increasing brilliance of Islam and the Holy Quran in the world today. The fact that they have made the holiest person in all of creation the target of their disgusting nonsense is enough to disgrace those who have committed this great crime and sin. What lies behind this wicked move is the hostile policies of Zionism, America and other leaders of the arrogant powers, who are vainly trying to make young generations in the Islamic world lose respect for what is held sacred and to extinguish their religious sentiments. If they had refused to support the previous links in this evil chain - namely, Salman Rushdie, the Danish cartoonist and Quran-burning American priests - and if they had not ordered tens of anti-Islam films from the companies affiliated with Zionist capitalists, today this great and unforgivable sin would not have been committed. The number one culprit in this crime is Zionism and the American government. If American politicians are sincere that they are not involved, they should duly punish the perpetrators and the financial backers of this hideous crime, who have filled the hearts of Muslim people with pain.

And our Muslim brothers and sisters throughout the world should know that these futile and desperate moves by the enemies against Islamic Awakening are a sign of the greatness and importance of this uprising and a sign of its increasing growth. "And Allah has full power and control over His affairs." [The Holy Quran, 12: 21]
Sayyid Ali Khamenei
Shahrivar 23, 1391

كالبد شكافی تفكر وهابیت و القاعده (6)


فرآیند تاسیس و بنیانگذاری سازمان القاعده

پژوهشگر: حسام افشار

القاعده برخلاف سیاست اعلامی خویش كه مبارزه با اسرائیل و امریكا را تبلیغ می‌كند، به علت ویژگی‌های موجود در ایدئولوژی‌اش باید مبارزه را از داخل آغاز كند و نشان دادن دشمن خارجی نیز در واقع روشی برای جذب نیروهای بیشتر از میان جوانان اهل سنت است. القاعده برای نفوذ و تثبیت موقعیت خود در میان مسلمانان ابتدا در پی حذف رقباست؛ چه آنهایی كه با غرب و سكولاریسم تعارض دارند چه آنها كه دارای تعامل هستند. لذا القاعده بنابه ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و اقتضائات و لوازم آن، مجبور است مبارزه را از میان مسلمانان آغاز كند و بدین منظور همیشه باید میان آنان قطب‌بندی كند.


فعالیت‌های القاعده طی سال‌های دهه1990

القاعده در سودان فرصت یافت به تقویت خود بپردازد و پایگاه‌هایی در برخی كشورهای افریقایی ایجاد كند. آنان به بازسازی و تجدید نظر در مسائل راهبردی سازمان پرداختند و دست به اقدامات متنوعی زدند كه برخی فعالیت‌های اقتصادی و تجاری نمونه‌ای از آنهاست.

اما نكته مهم درباره فعالیت‌های القاعده طی دوران یادشده این است كه با تمام فراز و نشیب‌هایی كه در رابطه این سازمان با حامیان گذشته خود، یعنی عربستان، پاكستان و ایالات متحده به وجود آمد، هم‌چنان تعامل آنها با یكدیگر حفظ شد و حمایت‌های آن سه كشور از القاعده ادامه یافت. البته چنان كه پیشتر نیز اشاره كردیم، برخی معتقدند رابطه این سازمان پس از جنگ با شوروی با حامیان گذشته خود به سردی گرایید و آن سه دولت، به ویژه ایالات متحده، دست از حمایت القاعده برداشتند؛ اما وجود برخی شواهد نشان می‌دهد این تحلیل چندان با واقعیت انطباق ندارد و هرچند آن رابطه در برخی موارد با تیرگی‌ها، گسست‌ها و تردیدهایی روبه‌رو بوده، در نهایت اراده برای همكاری بر تصمیم‌های دیگر برتری داشته است.

بر این اساس و چنان كه سیف العدل درباره اعضای عربستانی القاعده تصریح می‌كند، آنان با حكومت خویش مشكل چندانی نداشته‌اند و هم‌چنان كه درباره بن‌لادن نیز مطرح می‌شود، وی تا پیش از جنگ اول خلیج ‌فارس و حمله امریكا به عراق با حكومت عربستان تعارض و برخوردی نداشته است. در واقع، تئوری‌های سیاسی بن‌لادن تفاوت ماهوی با رژیم سیاسی حاكم بر عربستان ندارد تا از وی یك اپوزیسیون بسازد. از طرف دیگر، چنان كه یسلام‌بن‌لادن، برادر اسامه می‌گوید، اسامه با آن قسمت از هیأت حاكمه عربستان كه هم‌طیف و پیرو ملك‌عبدالله هستند اشتراكات بسیار دارد و نسبت به یكدیگر سمپاتی دارند.(بن لادن،پیشین،186)

از آن گذشته، اسامه چون به خانواده اشرافیِ «بن‌لادن‌ها» تعلق دارد با برخی از شاهزاده‌های سعودی همكاری بسیار نزدیكی داشته و بدین ترتیب، خود نیز جزئی از هیأت حاكمه عربستان به حساب می‌آمده است. لذا چنان كه بسیاری از نویسندگان نوشته‌اند، اختلاف اسامه با حكومت عربستان به پس از جنگ نخست خلیج ‌فارس و همكاری این كشور با امریكا در آن جنگ بازمی‌گردد. 

بن‌لادن در اواخر سال 1989 و پس از جنگ شوروی در افغانستان به صورت عادی به عربستان بازگشت و توصیه‌هایی برای حكومت‌داری به صورت نامه‌ای مفصل، شخصی و محرمانه نزد شاه فرستاد. بن‌لادن پس از تجاوز عراق به كویت به شدت نسبت به آن واكنش نشان داد و طی نامه دیگری كه برای شاه ارسال كرد؛ پیشنهادهایی برای مقابله با ارتش عراق ارائه كرد. وی در آن نامه علاوه بر ارائه تاكتیك‌های گوناگون نظامی، داوطلب شد تمام مجاهدین عرب را برای دفاع از پادشاهی بسیج كند. آن نامه در روزهای نخست جنگ ارسال شد و پاسخ رژیم سعودی آن بود كه موضوع در دست بررسی است. اما با آمدن امریكا به منطقه همه چیز تغییر كرد و آن نامه به طور كامل مورد بی‌توجهی قرار گرفت. بن‌لادن كه از این وضعیت ناراضی بود همیشه این لحظه را تكان‌دهنده توصیف كرده است.

بن‌لادن مخالف نظام سیاسی و حكومت عربستان نیست و به هیچ وجه در پی تغییر حكومت این كشور برنیامده است. او تنها با بخشی از گروه‌های موجود در حكومت اختلاف داشته است كه در جنگ نخست خلیج‌ فارس پای امریكا را به منطقه و عربستان باز كردند و به آن حكومت «كافر» یاری رساندند. بن‌لادن در این زمان فرمان جهاد علیه امریكا را صادر كرد و به انتقاد از حكومت عربستان پرداخت.(خلیل اسعد،پیشین،ص68)

با وجود این، اختلاف‌های یادشده باعث نشد رابطه القاعده با تشكیلات سیاسی ـ امنیتی عربستان قطع و نوع رابطه آنها خصومت‌آمیز شود؛ زیرا حتی مخالفان بن‌لادن در عربستان نیز پذیرفته بودند كه وی از مهم‌ترین چهره‌های عربستان است كه در خارج از مرزهای این كشور با راه‌اندازی تشكیلات القاعده و ترویج رادیكالیسم سلفی، كمك شایانی به بسط نفوذ حكومت سلفی سعودی در كشورهای اسلامی كرده است، به ویژه برای جوامعی كه دچار فقر فرهنگ دینی هستند. لذا در چنین شرایطی، عزیمت بن‌لادن به سودان در رأس تشكیلات القاعده می‌توانست یكی از خواسته‌ها و مطلوب‌های القاعده و عربستان محسوب شود.

بدین ترتیب، در اوایل دهه 1990، با وقوع جنگ خلیج فارس و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به این علت كه نظام بین‌الملل هنوز نتوانسته بود مانند گذشته ساختارهای خود را بازیابد، القاعده تلاش كرد از این وضعیت مبهم برای رسیدن به اهداف خود بهره ببرد. این دوره تا اواسط دهه و تشكیل دولت طالبان در افغانستان به طول انجامید. طی این دوره القاعده به انجام عملیات‌های زیر متهم شده است:

1. بمب‌گذاری در هتل عدن در 20 دسامبر 1992؛

2. تولید سلاح كشتارجمعی در سودان در سال 1993؛

3. بمب‌گذاری در مركز تجارت جهانی در 26 فوریه 1993 كه طی آن شش نفر كشته شدند؛

4. بمب‌گذاری در سومالی در اكتبر 1993 و كشته شدن هیجده سرباز امریكایی؛

5. تأمین مالی سه اردوگاه آموزش «تروریستی» در شمال سودان در 1995؛

6. آموزش چریك‌های خارجی در شمال یمن در 1996؛

7. ترور نافرجام حسنی مبارك در آدیس آبابا در 1995؛

8 . انتشار نامه سرگشاده به ملك فهد مبنی بر از پا ننشستن تا خروج كامل نیروهای امریكایی از عربستان؛

9. كشتن نوزده سرباز امریكایی در بمب‌گذاری ظهران عربستان در سال 1996.(اسماعیلی،1386،ص76)

با انتساب برخی از این اقدامات به القاعده، حكومت عربستان در نهایت مجبور شد در آوریل 1994 تابعیت بن‌لادن را به علت ضربه ‌زدن به منافع «كشورهای دوست و برادر» لغو كند. اما نكته قابل توجه درباره فعالیت‌های القاعده در این دوران، نگاه ویژه ایالات متحده به آن است. واشنگتن در مجموع هیچ‌گاه القاعده و فعالیت‌های آن را مخالف منافع خود ندید و به این علت نه تنها در پی مقابله جدی با آن برنیامد، بلكه به طور مستقیم و غیرمستقیم به حمایت از آن پرداخت. برای نمونه، آنها تلویحاً از حضور القاعده در كارزار بوسنی و كوزوو حمایت كردند و برای ورودشان به جنگ علیه صرب‌ها مانع‌تراشی نكردند. گزارش كمیته حزب جمهوری‌خواه به صراحت نشان می‌دهد دولت كلینتون برای محدودسازی فعالیت سازمان‌های سلفی در زمان جنگ بوسنی اقدامی انجام نداد. این سیاست، در جنگ كوزوو نیز ادامه یافت. 

یكی از منابع رده‌بالای نظامی انگلیس در این ‌باره می‌گوید: «اداره اطلاعات دفاعی امریكا با ام‌آی6 وارد گفت‌وگو شد تا برای ارتش آزادی‌بخش كوزوو (كه با القاعده ارتباط داشت) برنامه آموزشی ترتیب دهد». بن‌لادن خود در آن زمان به آلبانی سفر كرده بود. او در رأس یكی از چند گروه اسلام‌گرایی بود كه واحدهایی را به كوزوو فرستاده بودند. وی در سال 1994 عملیاتی را در آلبانی پایه‌ریزی كرد و یكی از فرماندهان نظامی وی نیز واحدی برگزیده از ارتش آزادی‌بخش كوزوو را در منازعات آن كشور رهبری كرد. نكته قابل توجه در این باره اظهارات جو لیبرمن است كه در سال 1999 ایراد شد. وی می‌گوید: «جنگیدن برای ارتش آزادی‌بخش كوزوو، جنگیدن برای حقوق ‌بشر و ارزش‌های امریكایی است» (شوسودوفسكی،1384،ص65) هم‌چنین دولت امریكا و القاعده در حمایت مالی از سازمان ان‌ال‌ای (ارتش آزادی‌بخش ملی مقدونیه) كه با حكومت این كشور درگیر بود، همكاری تنگاتنگی داشتند. این ارتش در حالی مورد حمایت مادی و معنوی القاعده قرار داشت كه از پشتیبانی ناتو نیز برخوردار بود.

امریكا و القاعده در چچن نیز در تعریف منافع خود همسو عمل كردند. شامیل باسایف و خطاب، رهبران اصلی مبارزان چچنی، در اردوگاهی تحت حمایت آی‌اس‌آی و سیا در افغانستان و پاكستان آموزش دیدند. به گفته یوسف بودانسكی، مدیر گروه ضربت ضدتروریسم و جنگ نامتعارف كنگره امریكا، طرح جنگ در چچن در جریان دیدار مخفی برخی سران جنبش‌های اسلامی كه در سال 1996 در موگادیشوی سومالی صورت گرفت، ریخته شد. در این دیدار، اسامه‌بن‌لادن و مأموران بلندمرتبه اطلاعاتی پاكستان، عربستان و دو كشور دیگر حاضر بودند. جنگ‌های چچن سبب تزلزل نهادهای دولتی روسیه شد و نظامی موازی دولت محلی تحت نظارت شبه‌نظامیان در بسیاری از نواحی چچن ایجاد كرد. طی این فعالیت‌ها هم‌چنین فرهنگ وهابیت در منطقه رشد یافت و اصولاً یكی از انگیزه‌ها و شروط عربستان برای كمك به مبارزان چچنی گسترش فرهنگ وهابی در این منطقه بود.

اما روشن‌ترین وجه سیاست خارجی ایالات متحده كه نشان از عدم تقابل اهداف واشنگتن با القاعده در این دوره دارد، حمایت امریكا از برقراری حكومت طالبان، یعنی مأمن و پناهگاه این سازمان، در افغانستان است. البته سیاست خارجی امریكا در قبال افغانستان در این زمان مبهم و دوپهلوست؛ همانند چچن، بوسنی و كوزوو. واشنگتن در عین آنكه به طور رسمی از طالبان حمایت نمی‌كند و حتی كرسی افغانستان در سازمان ملل در دستان برهان‌الدین ربانی قرار دارد و آلبرایت نیز از عدم به رسمیت شناختن طالبان حمایت می‌كند، اما شواهد و روابط دیگر موجود میان امریكا و طالبان نشان از حمایت واشنگتن از این جنبش سلفی رادیكال دارد. برای نمونه، دانا روبچر، از نمایندگان مجلس امریكا، می‌گوید: «حمایت از طالبان همیشه جزء جدایی‌ناپذیر سیاست ایالات متحده بوده و هست. بگذارید اضافه كنم... در پاكستان یك دولت نظامی داریم كه طالبان را تا دندان مسلح می‌كند... بگذارید یادآور شوم كه كمك (امریكا) همیشه به مناطق تحت كنترل طالبان رفته... ما از طالبان حمایت كرده‌ایم، چون تمام كمك‌های ما به مناطق طالبان رفته است و وقتی افرادی از خارج سعی می‌كنند به مناطق خارج از نظارت طالبان كمك برسانند، وزارت خارجه ما مانع آنها می‌شود...». 

به هر صورت، پس از سفر رابین رافائل، معاون وزیر خارجه امریكا، به افغانستان و اظهارات وی مبنی بر اینكه به رغم سوء‌ظن بین‌المللی نسبت به طالبان، این جریان باید به عنوان یك جنبش بومی كه قدرت پایداری را به نمایش گذاشته است، به رسمیت شناخته شود، این باور در افغانستان و خارج از آن به صورت فزاینده‌ای تقویت شد كه ایالات متحده امریكا، به ویژه سازمان سیا، ضمن تبانی با سازمان اطلاعات ارتش پاكستان، بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است.(عصمت الهی،1378،ص110)

در واقع، افغانستان نیز مانند چچن محل مناسبی برای انتقال انرژی آسیای میانه و نفوذ سیاسی و اقتصادی امریكا در منطقه محسوب می‌شد؛ به طوری كه طالبان قول داده بود درها را برای ساخت یك خط لوله نفت از آسیای مركزی به افغانستان و پاكستان باز كند. امریكا از این اقدام، سیاست مهار جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر از كشورهای منطقه را نیز دنبال می‌كرد.

خلاصه آنكه القاعده با وجود طالبان و تأسیس آن در سال 1994 به افغانستان بازگشت و توانست تبلوری از اندیشه‌ها و ایدئولوژی خود را در این حكومت نوپا مشاهده و با كمك‌های مالی و نظامی خود آنان را در موقعیت خویش تحكیم كند. این شرایط تا سال 2001 یعنی تا زمان حملات 11 سپتامبر و سپس لشكركشی امریكا به افغانستان ادامه یافت.

راهبردهای القاعده 

نشریه اشپیگل به نقل از برخی رهبران ارشد القاعده، مطلبی را به چاپ رسانده است كه مراحل رسیدن به آرمان‌های القاعده و اهداف عملیاتی‌شده آنان را مشخص می‌كند. این مراحل عبارت‌اند از:

مرحله نخست، بیدارسازی، كه از سال 2001 تا 2003 (از 11 سپتامبر تا سقوط صدام) به طول می‌انجامد. بر این اساس، هدف حمله 11 سپتامبر تحریك امریكا برای اعلان جنگ به جهان اسلام و در نتیجه، بیدارسازی مسلمانان بوده است. استراتژیست‌های القاعده مرحله نخست را موفق ارزیابی كرده‌اند. 

مرحله دوم، گشودن چشم‌ها، كه تا سال 2006 ادامه می‌یابد. در این دوره القاعده می‌خواهد «سازمان» به «جنبش» تبدیل شود. آنها در این مقطع بر بسیج مردان جوان سرمایه‌گذاری می‌كنند و عراق باید مركز تمام عملیات‌های جهانی قرار گیرد تا سپاهی در آن ایجاد و پایگاه‌هایی در سراسر كشورهای عربی تأسیس شود. 

مرحله سوم كه طی سال‌های 2007 تا 2010 خواهد بود، رزمندگان مستقر در عراق به آمادگی می‌رسند و بر سوریه متمركز می‌شوند. در این مرحله حمله به تركیه و اسرائیل پیش‌بینی شده است و آنها امیدوارند با این حملات مشهور و محبوب شوند. در ضمن، كشورهای همسایه عراق نیز در خطر خواهند بود. 

مرحله چهارم، مهم‌ترین هدفی كه در این مرحله، یعنی طی سال‌های 2010 تا 2013 دنبال می‌شود، فروپاشی حكومت‌های منفور عرب است. این موضوع، رشد پایدار القاعده را در پی خواهد داشت. آنها در این دوره هم‌چنین حمله علیه اقتصاد امریكا و لوله‌های نفت را صورت خواهند داد. 

مرحله پنجم، كه بین سال‌های 2013 تا 2016 قرار دارد، دوره اعلام «خلافت اسلامی» است. در این دوره اسرائیل بسیار ضعیف می‌شود و حتی می‌توان نظم نوین جهانی را اعلام كرد. 

مرحله ششم، در این دوره كه بعد از اعلام خلافت اسلامی قرار دارد، زمان رویارویی مطلق سپاه اسلام با غیر آن در سال 2016 فرامی‌رسد. 

مرحله هفتم، این مرحله در سال 2020 با پیروزی مسلمانان و تأسیس خلافت جهانی اسلام آغاز می‌شود. (خادم الشریف،ایران19/6/1384)

حتی اگر نپذیریم مطالب بالا از سوی رهبران القاعده اعلام شده است یا تمام آنها به این مراحل معتقدند، بررسی مؤلفه‌های دیگر ایدئولوژی القاعده روشن می‌سازد همگی با اصل موضوع موافق‌اند و چنین مطلوبی را در سر می‌پرورانند؛ هرچند در برخی مراحل و راهبردها متفق‌القول نباشند. برای نمونه، ظواهری مراحل رسیدن به مطلوب‌های مورد نظر القاعده را در چهار مرحله به صورت زیر بیان می‌كند: 

نخستین مرحله، اخراج امریكایی‌ها از عراق است كه اگر امریكا از الگوی خود در ویتنام پیروی كند، ممكن است با سرعتی بیش از حد انتظار محقق شود.

مرحله دوم، باید در تمام سرزمین‌های سنی‌نشین عراق كه می‌توانند تحت كنترل درآیند، مركز قدرت یا امارت اسلامی تأسیس كرد. این مرحله باید در حین پیكار برای اخراج امریكاییان از عراق صورت بگیرد. ظواهری درباره قدرت یافتن گروه‌های دیگر در عراق هشدار می‌دهد؛ زیرا ممكن است امریكا نوع دیگری از عقب‌نشینی ناگهانی و شتاب‌زده را كه در ویتنام مرتكب شد، تكرار كند و بدین ترتیب، عراق تحت تسلط سازمانی درآید كه سازماندهی مؤثری برای به دست‌گیری اوضاع دارد. این امارت نوپا هم‌چنین باید منتظر حالت جنگ با دشمنی باشد كه می‌كوشد ثبات لازم را برای تبدیل شدن امارت به خلافت از بین ببرد .  

مرحله سوم، پیكار، گسترش دادن جهاد به كشورهای سكولار همسایه عراق است.

مرحله چهارم، نیز كه می‌تواند هم‌‌زمان یا بعد صورت گیرد، درگیری با اسرائیل است.(اسماعیلی،پیشین،ص113) 

نكته بسیار مهم آن است كه القاعده برخلاف سیاست اعلامی خویش كه مبارزه با اسرائیل و امریكا را تبلیغ می‌كند، به علت ویژگی‌های موجود در ایدئولوژی‌اش باید مبارزه را از داخل آغاز كند و نشان دادن دشمن خارجی نیز در واقع روشی برای جذب نیروهای بیشتر از میان جوانان اهل سنت است. القاعده برای نفوذ و تثبیت موقعیت خود در میان مسلمانان ابتدا در پی حذف رقباست؛ چه آنهایی كه با غرب و سكولاریسم تعارض دارند چه آنها كه دارای تعامل هستند. لذا القاعده بنابه ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و اقتضائات و لوازم آن، مجبور است مبارزه را از میان مسلمانان آغاز كند و بدین منظور همیشه باید میان آنان قطب‌بندی كند. 

ادامه دارد...


منابع و ماخذ

فدوی،عبدالقیوم(1381)، «اسامه بن لادن و ماجراها» ،كابل: مفاخر ؛

- آشكار،ژیلبر(1384)، «جدال در توحش،11سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی،تهران: اختران؛

- البحری،ناصر ابوجندل (2005)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه 18تا 27 مارس؛

- بن لادن،كارمن(1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار؛

- خلیل اسعد،خالد (1380)، «بن لادن ،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی،تهران: جام جم؛

- هالیدی،فرد(1360)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی،تهران: نشر روزبهانی؛

- عزام،حذیفه(1384)، «آیا شبكه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ كرده اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی،روزنامه شرق،26/7/1384؛

- طارق،علی(1385) ، «یازده سپتامبر،آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

- دوانی،علی(1366)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

- رشید ،احمد(1382)، «كابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو،تهران: هوای رضا؛

- توحیدی،عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب 11/10/1380؛

- بیكر،همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر 2006؛

- لادورنر،شرق،29/1/1385

- پل میخائیل،و خالد دوران (1381)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه،تهران: نشركارون؛

- العدل،سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی،شرق، 27/1/1384؛

- اسماعیلی،حمید رضا (1386) ، «القاعده از پندار تا پدیدار»، تهران : نشر اندیشه سازان،تهران؛

- خادم الشریف،مرضیه، «القاعده چه می خواهد؟»روزنامه ایران،ترجمه،19/6/1386.

- شوسودوفسكی،میشل(1384) ، «جنگ وجهانی سازی،واقعیت های پشت پرده 11سپتامبر»،ترجمه جمشیدنوائی،تهران: نشر نی.

بدون شرح ...




“عبدالرحیم ملازاده” کارشناس وهابی تلویزیون “وصال فارسی”

متعلق به آل سعود در لندن

سلفیه ...

این گروه كه در حجاز و عربستان سعودی هستند و کم‌کم به جاهای دیگر هم رسیده‌اند. به جمعيّت سلفی یا سلفی‌گرا مشهورند؛ در حال حاضر اگر یک جوان سنّی بخواهد روشن فکر شود، روشن فکری او به صورت سلفی و سلفی‌گری است.
از آغاز قرن چهاردهم هجری قمری، مکتب «سلفيّه» مشهور شد و گروهی آن را به عنوان «دین» و «مذهب» برگزیدند و خود را «سلفی» نامیدند و برخی، آن را «روش فکری» برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند.
برای روشن شدن مطلب، لازم است با تاریخچه «سلفيّه» و شیوه تفکّر و روش استدلال آنها در بحث‌های اعتقادی و فقهی بیشتر آشنا شویم.

تاریخچه «سلفيّه»

سلفی‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند که در عصر عبّاسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان، پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال241 «ه‍ .ق.» که بنیان‌گذار مذهب اهل حدیث است، این شیوه در میان حنبلی‌ها ادامه داشت و حنبلی‌ها در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث دانستند، خلفای عبّاسی از دوران متوکّل تا زمان مقتدر، به ترویج این مکتب پرداختند. در سال 305 «ه‍ .ق.»، ابوالحسن اشعری «م 324 ه‍ .ق.» تحت عنوان «احیاگری مکتب اهل حدیث» و به طور اخص احمد بن حنبل، مکتبی را پی‌ریزی کرد و خواست اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث ایجاد کند؛ زیرا عقیده آنان با خرافات زیادی آمیخته شده بود و پیوسته می‌گفتند: قرآن، قدیم است و بشر در زندگی خود فاقد اختیار است و خدا دست و پا و چشم و دیگر اعضا را دارد. او برای اصلاح این مکتب، به پا خاست و توانست اصلاحاتی انجام دهد؛ ولی متعصّبان اهل حدیث او را از خود طرد کردند.
ابوعبدالله حمرانی گفته است: اشعری وارد بغداد شد و نزد رئیس مذهب «اهل حدیث» به نام بربهاری رفت و گفت: من با سران اعتزال مانند جبایی و ابوهاشم مناظره کرده‌ام و منطق یهود و نصارا را شکسته‌ام.
رئیس مذهب اهل حدیث گفت: من از سخنان تو چیزی نمی‌فهمم و فقط به آنچه احمد بن حنبل گفته است، ایمان دارم. سپس اشعری برای جلب نظر اهل حدیث، کتاب «الابانـ[» را نوشت که تا حدّی بیان‌کننده عقیده اهل حدیث است.
با پیدایش مکتب اشعری، شکاف عظیمی بین اهل حدیث و آنها پدید آمد و پیوسته در جنگ و جدال بودند و گاهی اختلافاتشان به خون‌ریزی می‌انجامید و علّت آن این بود که اشعری اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث انجام داد و برای خود در مسائل عقیدتی مقامی قائل شد.
در تمام این دوران که اهل حدیث در یک طرف و اشاعره در طرف دیگر بودند، هرگز «سلف» و «سلفيّه» به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابن‌تیميّه «م 728 ه‍ .ق.» دعوت به شیوه «سلف » را شعار مکتب خود ساخت؛ ولی از کلمه «سلفيّه» بهره نمی‌گرفت و می‌گفت: ما تابع «اهل سنّت و جماعت» هستیم که در سه قرن نخست می‌زیسته‌اند. یعنی از یازده تا سیزده هجری قمری .
پس از درگذشت ابن‌تیميّه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضدّ او، دعوت به پیروی از اهل حدیث، آن هم به شیوه این گروه محدود، چندان رونقی نداشت و برخی از شاگردان او، مانند ذهبی «م748 ه‍ .ق.» و ابن قيّم
«م 751ه‍ .ق.» و ابن کثیر «م774ه‍ .ق.» نتوانستند شیوه او را ترویج كرده و گسترش دهند و پیروانی فراهم آورند؛ زیرا او این فکر را در «شام» و «مصر» مطرح کرد که مرکز علم و دانش و قلّه فقاهت بود.
این شیوه در سال‌های بعد، به وسیله محمّد بن عبدالوهّاب
«م 1207ه‍ .ق.» در سرزمین «نجد» که فاقد فرهنگ اسلامی و علمای برجسته بود، احیا گردید و گسترش یافت و بر اثر حمایت آل‌سعود، در آنجا به صورت مذهب رسمی درآمد و با تسخیر حرمین شریفین در پرتو حمایت استعمار انگلیس، بر این مناطق تحمیل گشت و تمام مراکز علمی و دانشگاهی و مساجد و منابر وعظ و خطابه رسمی در اختیار آنان قرار گرفت و گروه‌های دیگر، از این مراکز بی‌بهره شدند.
از نظر محقّقان، شعار «سلفيّه»، نخست در مطبوعات مصر مطرح شد؛ آنگاه که مصر به اشغال انگلستان درآمد، گروهی از مصلحان مانند سيّد جمال‌الدّین اسدآبادی «م 1316 ه‍ .ق.» و شیخ محمّد عبده
«م 1323 ه‍ .ق.» در مقابل هجوم فرهنگ و تمدّن غرب، تصوّر کردند که راه رهایی از چنگ اشغال‌گران این است که در مقابل گروهی که فریب فرهنگ غربی را خورده و بیشتر در آنها هضم شده بودند، مردم را به همان اسلام پیشینیان دعوت کنند. گروه اوّل برای اینکه حرکت خود را با شعاری زیبا، همراه کنند، شعار «سلفيّه» را انتخاب کردند تا بگویند ما پیرو اسلام راستین قرون نخستین هستیم؛2 ولی آنان از احیای این مکتب، هرگز قصد تکفیر دیگران یا ایجاد شکاف در میان مسلمانان را نداشتند؛ بلکه از روی خوش‌بینی به صحابه و تابعان، این مسلک را ترویج کردند.
در سال 1929 م. که جمعیت «اخوان المسلمین» در مصر تشکیل شد. آنها نیز به این مسلک رغبت نشان دادند و خیال ‌کردند، پیروی از گروه‌های نخستین اسلامی «صحابه و تابعین» نجات‌بخش امّت‌ اسلامی است؛ ولی در عین حال به همه فرقه‌ها، روی خوش نشان داده و غالباً به مسائل سیاسی و در رأس آنان تأسیس حکومت پرداختند؛ امّا سلفی‌گری در نجد که خود را وارث محمّد بن عبدالوهّاب می‌دانست، موجی از تند‌روی و سخت‌گیری به راه انداخت و كم‌كم به تکفیر همه مسلمانان پرداخت و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کرد، اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواند و مدّعی شد که اسلام ناب محمّدی در اختیار سلف بوده و فهم آنان از کتاب و سنّت برای همگان حجّت است و هر کس از این راه عدول نماید، بدعت‌گزار یا خارج از اسلام است.
باید توجّه داشت اکنون سلفی‌های نجدی، یک گروه نیستند؛ بلکه گروهی «سلفی، تبلیغی»اند؛ ولی گروهی دیگر گام فراتر نهاده و «سلفی، جهادی» می‌باشند و می‌گویند، با تشکیل جنبش‌های مسلّحانه زیرزمینی، باید دولت‌ها را سرنگون کرد و قدرت را به دست گرفت و اسلام اصیل را پیاده کرد.

روش فکری سلفيّه

مسئله مهم، آگاهی از روش فکری سلفيّه است، آنها دو روش دارند که به هم نزدیک است: 
گروهی فقط کتاب و سنّت را حجّت دانسته و از داوری‌های عقل کمک نمی‌گیرند. گروه دیگر می‌گویند، قرآن و سنّت وقتی برای ما حجّت است که با فهم «سلف» همراه باشد؛ زیرا ما آیین خود را از آنها گرفته‌ایم.
آنان در تعبّد به نصّ «کتاب و سنّت» ، بین خبر واحد و خبر متواتر فرق نمی‌گذارند و خبر واحد را در تبیین عقاید و معارف، حجّت می‌دانند و چند وقت پیش در همایشی درباره «حجّیت خبر واحد در عقاید»که در عربستان سعودی برگزار شد، همگان تصریح کردند که قول ثقه در عقاید، برای ما حجّت است.
بر همین اساس، خدا را با صفات بشری توصیف می‌کنند و برای او به خنده و گریه و آمدن و رفتن و نشستن و پا نهادن در جهنّم معتقد هستند و می‌گویند: صدای تختی که روی آن می‌نشیند، مانند صدای کجاوه است !!

اندیشه و اعتقادات و فتاوی وهّابیت

1. حرام بودن رفتن و زیارت کردن قبور اولیای الهی؛
2. حرام بودن و شرک دانستن ساختن بنا بر قبور انبیاء و اولیای الهی؛
3. حرام بودن و شرک دانستن ساختن مسجد بر قبور انبیاء و اولیای الهی؛
4. حرام بودن و شرک دانستن خواندن نماز در کنار قبور انبیاء و اولیای الهی؛
5. حرام بودن و شرک دانستن تبرّک جستن به آثار انبیاء و اولیای الهی؛
6. حرام بودن و شرک دانستن کمک خواستن از انبیاء و اولیای الهی؛
7. حرام بودن و شرک دانستن شفاعت خواستن از انبیاء و اولیای الهی؛
8. حرام بودن و شرک دانستن توسّل کردن و صدا کردن انبیاء و اولیای الهی بعد از مرگ آنها؛
9. حرام بودن و شرک دانستن قسم خوردن به خدا، به حقّ نبی یا وليّ خدا؛
10. حرام بودن و شرک دانستن قسم خوردن به غیر خدا ،مانند پیامبر و خانه خدا و وليّ خدا؛
11. حرام بودن نذر برای پیامبر یا وليّ خدا؛
12. حرام بودن اقامه عزا یا مجلس جشن برای انبیاء و اولیای الهی؛
13. حرام بودن برگزاری مراسم عزا یا مجلس فاتحه برای اموات؛
14. حرام بودن روشن کردن چراغ بر سر قبور اموات؛
15. حرام بودن ساختن، تعمیر و تزئین قبور اموات؛
16. نسبت دادن جسميّت به خدا؛

آيت الله جعفر سبحاني

كالبد شكافی تفكر وهابیت و القاعده (6)


روند پیدایش و شكل گیری وهابیت

پژوهشگر: حسام افشار

القاعده برخلاف سیاست اعلامی خویش كه مبارزه با اسرائیل و امریكا را تبلیغ می‌كند، به علت ویژگی‌های موجود در ایدئولوژی‌اش باید مبارزه را از داخل آغاز كند و نشان دادن دشمن خارجی نیز در واقع روشی برای جذب نیروهای بیشتر از میان جوانان اهل سنت است. القاعده برای نفوذ و تثبیت موقعیت خود در میان مسلمانان ابتدا در پی حذف رقباست؛ چه آنهایی كه با غرب و سكولاریسم تعارض دارند چه آنها كه دارای تعامل هستند. لذا القاعده بنابه ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و اقتضائات و لوازم آن، مجبور است مبارزه را از میان مسلمانان آغاز كند و بدین منظور همیشه باید میان آنان قطب‌بندی كند.


فعالیت‌های القاعده طی سال‌های دهه 1990

القاعده در سودان فرصت یافت به تقویت خود بپردازد و پایگاه‌هایی در برخی كشورهای افریقایی ایجاد كند. آنان به بازسازی و تجدید نظر در مسائل راهبردی سازمان پرداختند و دست به اقدامات متنوعی زدند كه برخی فعالیت‌های اقتصادی و تجاری نمونه‌ای از آنهاست.

اما نكته مهم درباره فعالیت‌های القاعده طی دوران یادشده این است كه با تمام فراز و نشیب‌هایی كه در رابطه این سازمان با حامیان گذشته خود، یعنی عربستان، پاكستان و ایالات متحده به وجود آمد، هم‌چنان تعامل آنها با یكدیگر حفظ شد و حمایت‌های آن سه كشور از القاعده ادامه یافت. البته چنان كه پیشتر نیز اشاره كردیم، برخی معتقدند رابطه این سازمان پس از جنگ با شوروی با حامیان گذشته خود به سردی گرایید و آن سه دولت، به ویژه ایالات متحده، دست از حمایت القاعده برداشتند؛ اما وجود برخی شواهد نشان می‌دهد این تحلیل چندان با واقعیت انطباق ندارد و هرچند آن رابطه در برخی موارد با تیرگی‌ها، گسست‌ها و تردیدهایی روبه‌رو بوده، در نهایت اراده برای همكاری بر تصمیم‌های دیگر برتری داشته است.

بر این اساس و چنان كه سیف العدل درباره اعضای عربستانی القاعده تصریح می‌كند، آنان با حكومت خویش مشكل چندانی نداشته‌اند و هم‌چنان كه درباره بن‌لادن نیز مطرح می‌شود، وی تا پیش از جنگ اول خلیج ‌فارس و حمله امریكا به عراق با حكومت عربستان تعارض و برخوردی نداشته است. در واقع، تئوری‌های سیاسی بن‌لادن تفاوت ماهوی با رژیم سیاسی حاكم بر عربستان ندارد تا از وی یك اپوزیسیون بسازد. از طرف دیگر، چنان كه یسلام‌بن‌لادن، برادر اسامه می‌گوید، اسامه با آن قسمت از هیأت حاكمه عربستان كه هم‌طیف و پیرو ملك‌عبدالله هستند اشتراكات بسیار دارد و نسبت به یكدیگر سمپاتی دارند.(بن لادن،پیشین،186)

از آن گذشته، اسامه چون به خانواده اشرافیِ «بن‌لادن‌ها» تعلق دارد با برخی از شاهزاده‌های سعودی همكاری بسیار نزدیكی داشته و بدین ترتیب، خود نیز جزئی از هیأت حاكمه عربستان به حساب می‌آمده است. لذا چنان كه بسیاری از نویسندگان نوشته‌اند، اختلاف اسامه با حكومت عربستان به پس از جنگ نخست خلیج ‌فارس و همكاری این كشور با امریكا در آن جنگ بازمی‌گردد. 

بن‌لادن در اواخر سال 1989 و پس از جنگ شوروی در افغانستان به صورت عادی به عربستان بازگشت و توصیه‌هایی برای حكومت‌داری به صورت نامه‌ای مفصل، شخصی و محرمانه نزد شاه فرستاد. بن‌لادن پس از تجاوز عراق به كویت به شدت نسبت به آن واكنش نشان داد و طی نامه دیگری كه برای شاه ارسال كرد؛ پیشنهادهایی برای مقابله با ارتش عراق ارائه كرد. وی در آن نامه علاوه بر ارائه تاكتیك‌های گوناگون نظامی، داوطلب شد تمام مجاهدین عرب را برای دفاع از پادشاهی بسیج كند. آن نامه در روزهای نخست جنگ ارسال شد و پاسخ رژیم سعودی آن بود كه موضوع در دست بررسی است. اما با آمدن امریكا به منطقه همه چیز تغییر كرد و آن نامه به طور كامل مورد بی‌توجهی قرار گرفت. بن‌لادن كه از این وضعیت ناراضی بود همیشه این لحظه را تكان‌دهنده توصیف كرده است.

بن‌لادن مخالف نظام سیاسی و حكومت عربستان نیست و به هیچ وجه در پی تغییر حكومت این كشور برنیامده است. او تنها با بخشی از گروه‌های موجود در حكومت اختلاف داشته است كه در جنگ نخست خلیج‌ فارس پای امریكا را به منطقه و عربستان باز كردند و به آن حكومت «كافر» یاری رساندند. بن‌لادن در این زمان فرمان جهاد علیه امریكا را صادر كرد و به انتقاد از حكومت عربستان پرداخت.(خلیل اسعد،پیشین،ص68)

با وجود این، اختلاف‌های یادشده باعث نشد رابطه القاعده با تشكیلات سیاسی ـ امنیتی عربستان قطع و نوع رابطه آنها خصومت‌آمیز شود؛ زیرا حتی مخالفان بن‌لادن در عربستان نیز پذیرفته بودند كه وی از مهم‌ترین چهره‌های عربستان است كه در خارج از مرزهای این كشور با راه‌اندازی تشكیلات القاعده و ترویج رادیكالیسم سلفی، كمك شایانی به بسط نفوذ حكومت سلفی سعودی در كشورهای اسلامی كرده است، به ویژه برای جوامعی كه دچار فقر فرهنگ دینی هستند. لذا در چنین شرایطی، عزیمت بن‌لادن به سودان در رأس تشكیلات القاعده می‌توانست یكی از خواسته‌ها و مطلوب‌های القاعده و عربستان محسوب شود.

بدین ترتیب، در اوایل دهه 1990، با وقوع جنگ خلیج فارس و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به این علت كه نظام بین‌الملل هنوز نتوانسته بود مانند گذشته ساختارهای خود را بازیابد، القاعده تلاش كرد از این وضعیت مبهم برای رسیدن به اهداف خود بهره ببرد. این دوره تا اواسط دهه و تشكیل دولت طالبان در افغانستان به طول انجامید. طی این دوره القاعده به انجام عملیات‌های زیر متهم شده است:

1. بمب‌گذاری در هتل عدن در 20 دسامبر 1992؛

2. تولید سلاح كشتارجمعی در سودان در سال 1993؛

3. بمب‌گذاری در مركز تجارت جهانی در 26 فوریه 1993 كه طی آن شش نفر كشته شدند؛

4. بمب‌گذاری در سومالی در اكتبر 1993 و كشته شدن هیجده سرباز امریكایی؛

5. تأمین مالی سه اردوگاه آموزش «تروریستی» در شمال سودان در 1995؛

6. آموزش چریك‌های خارجی در شمال یمن در 1996؛

7. ترور نافرجام حسنی مبارك در آدیس آبابا در 1995؛

8 . انتشار نامه سرگشاده به ملك فهد مبنی بر از پا ننشستن تا خروج كامل نیروهای امریكایی از عربستان؛

9. كشتن نوزده سرباز امریكایی در بمب‌گذاری ظهران عربستان در سال 1996.(اسماعیلی،1386،ص76)

با انتساب برخی از این اقدامات به القاعده، حكومت عربستان در نهایت مجبور شد در آوریل 1994 تابعیت بن‌لادن را به علت ضربه ‌زدن به منافع «كشورهای دوست و برادر» لغو كند. اما نكته قابل توجه درباره فعالیت‌های القاعده در این دوران، نگاه ویژه ایالات متحده به آن است. واشنگتن در مجموع هیچ‌گاه القاعده و فعالیت‌های آن را مخالف منافع خود ندید و به این علت نه تنها در پی مقابله جدی با آن برنیامد، بلكه به طور مستقیم و غیرمستقیم به حمایت از آن پرداخت. برای نمونه، آنها تلویحاً از حضور القاعده در كارزار بوسنی و كوزوو حمایت كردند و برای ورودشان به جنگ علیه صرب‌ها مانع‌تراشی نكردند. گزارش كمیته حزب جمهوری‌خواه به صراحت نشان می‌دهد دولت كلینتون برای محدودسازی فعالیت سازمان‌های سلفی در زمان جنگ بوسنی اقدامی انجام نداد. این سیاست، در جنگ كوزوو نیز ادامه یافت. 

یكی از منابع رده‌بالای نظامی انگلیس در این ‌باره می‌گوید: «اداره اطلاعات دفاعی امریكا با ام‌آی6 وارد گفت‌وگو شد تا برای ارتش آزادی‌بخش كوزوو (كه با القاعده ارتباط داشت) برنامه آموزشی ترتیب دهد». بن‌لادن خود در آن زمان به آلبانی سفر كرده بود. او در رأس یكی از چند گروه اسلام‌گرایی بود كه واحدهایی را به كوزوو فرستاده بودند. وی در سال 1994 عملیاتی را در آلبانی پایه‌ریزی كرد و یكی از فرماندهان نظامی وی نیز واحدی برگزیده از ارتش آزادی‌بخش كوزوو را در منازعات آن كشور رهبری كرد. نكته قابل توجه در این باره اظهارات جو لیبرمن است كه در سال 1999 ایراد شد. وی می‌گوید: «جنگیدن برای ارتش آزادی‌بخش كوزوو، جنگیدن برای حقوق ‌بشر و ارزش‌های امریكایی است» (شوسودوفسكی،1384،ص65) هم‌چنین دولت امریكا و القاعده در حمایت مالی از سازمان ان‌ال‌ای (ارتش آزادی‌بخش ملی مقدونیه) كه با حكومت این كشور درگیر بود، همكاری تنگاتنگی داشتند. این ارتش در حالی مورد حمایت مادی و معنوی القاعده قرار داشت كه از پشتیبانی ناتو نیز برخوردار بود.

امریكا و القاعده در چچن نیز در تعریف منافع خود همسو عمل كردند. شامیل باسایف و خطاب، رهبران اصلی مبارزان چچنی، در اردوگاهی تحت حمایت آی‌اس‌آی و سیا در افغانستان و پاكستان آموزش دیدند. به گفته یوسف بودانسكی، مدیر گروه ضربت ضدتروریسم و جنگ نامتعارف كنگره امریكا، طرح جنگ در چچن در جریان دیدار مخفی برخی سران جنبش‌های اسلامی كه در سال 1996 در موگادیشوی سومالی صورت گرفت، ریخته شد. در این دیدار، اسامه‌بن‌لادن و مأموران بلندمرتبه اطلاعاتی پاكستان، عربستان و دو كشور دیگر حاضر بودند. جنگ‌های چچن سبب تزلزل نهادهای دولتی روسیه شد و نظامی موازی دولت محلی تحت نظارت شبه‌نظامیان در بسیاری از نواحی چچن ایجاد كرد. طی این فعالیت‌ها هم‌چنین فرهنگ وهابیت در منطقه رشد یافت و اصولاً یكی از انگیزه‌ها و شروط عربستان برای كمك به مبارزان چچنی گسترش فرهنگ وهابی در این منطقه بود.

اما روشن‌ترین وجه سیاست خارجی ایالات متحده كه نشان از عدم تقابل اهداف واشنگتن با القاعده در این دوره دارد، حمایت امریكا از برقراری حكومت طالبان، یعنی مأمن و پناهگاه این سازمان، در افغانستان است. البته سیاست خارجی امریكا در قبال افغانستان در این زمان مبهم و دوپهلوست؛ همانند چچن، بوسنی و كوزوو. واشنگتن در عین آنكه به طور رسمی از طالبان حمایت نمی‌كند و حتی كرسی افغانستان در سازمان ملل در دستان برهان‌الدین ربانی قرار دارد و آلبرایت نیز از عدم به رسمیت شناختن طالبان حمایت می‌كند، اما شواهد و روابط دیگر موجود میان امریكا و طالبان نشان از حمایت واشنگتن از این جنبش سلفی رادیكال دارد. برای نمونه، دانا روبچر، از نمایندگان مجلس امریكا، می‌گوید: «حمایت از طالبان همیشه جزء جدایی‌ناپذیر سیاست ایالات متحده بوده و هست. بگذارید اضافه كنم... در پاكستان یك دولت نظامی داریم كه طالبان را تا دندان مسلح می‌كند... بگذارید یادآور شوم كه كمك (امریكا) همیشه به مناطق تحت كنترل طالبان رفته... ما از طالبان حمایت كرده‌ایم، چون تمام كمك‌های ما به مناطق طالبان رفته است و وقتی افرادی از خارج سعی می‌كنند به مناطق خارج از نظارت طالبان كمك برسانند، وزارت خارجه ما مانع آنها می‌شود...». 

به هر صورت، پس از سفر رابین رافائل، معاون وزیر خارجه امریكا، به افغانستان و اظهارات وی مبنی بر اینكه به رغم سوء‌ظن بین‌المللی نسبت به طالبان، این جریان باید به عنوان یك جنبش بومی كه قدرت پایداری را به نمایش گذاشته است، به رسمیت شناخته شود، این باور در افغانستان و خارج از آن به صورت فزاینده‌ای تقویت شد كه ایالات متحده امریكا، به ویژه سازمان سیا، ضمن تبانی با سازمان اطلاعات ارتش پاكستان، بانی پیدایش و رشد طالبان بوده است.(عصمت الهی،1378،ص110)

در واقع، افغانستان نیز مانند چچن محل مناسبی برای انتقال انرژی آسیای میانه و نفوذ سیاسی و اقتصادی امریكا در منطقه محسوب می‌شد؛ به طوری كه طالبان قول داده بود درها را برای ساخت یك خط لوله نفت از آسیای مركزی به افغانستان و پاكستان باز كند. امریكا از این اقدام، سیاست مهار جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر از كشورهای منطقه را نیز دنبال می‌كرد.

خلاصه آنكه القاعده با وجود طالبان و تأسیس آن در سال 1994 به افغانستان بازگشت و توانست تبلوری از اندیشه‌ها و ایدئولوژی خود را در این حكومت نوپا مشاهده و با كمك‌های مالی و نظامی خود آنان را در موقعیت خویش تحكیم كند. این شرایط تا سال 2001 یعنی تا زمان حملات 11 سپتامبر و سپس لشكركشی امریكا به افغانستان ادامه یافت.

راهبردهای القاعده

نشریه اشپیگل به نقل از برخی رهبران ارشد القاعده، مطلبی را به چاپ رسانده است كه مراحل رسیدن به آرمان‌های القاعده و اهداف عملیاتی‌شده آنان را مشخص می‌كند. این مراحل عبارت‌اند از:

مرحله نخست، بیدارسازی، كه از سال 2001 تا 2003 (از 11 سپتامبر تا سقوط صدام) به طول می‌انجامد. بر این اساس، هدف حمله 11 سپتامبر تحریك امریكا برای اعلان جنگ به جهان اسلام و در نتیجه، بیدارسازی مسلمانان بوده است. استراتژیست‌های القاعده مرحله نخست را موفق ارزیابی كرده‌اند. 

مرحله دوم، گشودن چشم‌ها، كه تا سال 2006 ادامه می‌یابد. در این دوره القاعده می‌خواهد «سازمان» به «جنبش» تبدیل شود. آنها در این مقطع بر بسیج مردان جوان سرمایه‌گذاری می‌كنند و عراق باید مركز تمام عملیات‌های جهانی قرار گیرد تا سپاهی در آن ایجاد و پایگاه‌هایی در سراسر كشورهای عربی تأسیس شود. 

مرحله سوم كه طی سال‌های 2007 تا 2010 خواهد بود، رزمندگان مستقر در عراق به آمادگی می‌رسند و بر سوریه متمركز می‌شوند. در این مرحله حمله به تركیه و اسرائیل پیش‌بینی شده است و آنها امیدوارند با این حملات مشهور و محبوب شوند. در ضمن، كشورهای همسایه عراق نیز در خطر خواهند بود. 

مرحله چهارم، مهم‌ترین هدفی كه در این مرحله، یعنی طی سال‌های 2010 تا 2013 دنبال می‌شود، فروپاشی حكومت‌های منفور عرب است. این موضوع، رشد پایدار القاعده را در پی خواهد داشت. آنها در این دوره هم‌چنین حمله علیه اقتصاد امریكا و لوله‌های نفت را صورت خواهند داد. 

مرحله پنجم، كه بین سال‌های 2013 تا 2016 قرار دارد، دوره اعلام «خلافت اسلامی» است. در این دوره اسرائیل بسیار ضعیف می‌شود و حتی می‌توان نظم نوین جهانی را اعلام كرد. 

مرحله ششم، در این دوره كه بعد از اعلام خلافت اسلامی قرار دارد، زمان رویارویی مطلق سپاه اسلام با غیر آن در سال 2016 فرامی‌رسد. 

مرحله هفتم، این مرحله در سال 2020 با پیروزی مسلمانان و تأسیس خلافت جهانی اسلام آغاز می‌شود. (خادم الشریف،ایران19/6/1384)

حتی اگر نپذیریم مطالب بالا از سوی رهبران القاعده اعلام شده است یا تمام آنها به این مراحل معتقدند، بررسی مؤلفه‌های دیگر ایدئولوژی القاعده روشن می‌سازد همگی با اصل موضوع موافق‌اند و چنین مطلوبی را در سر می‌پرورانند؛ هرچند در برخی مراحل و راهبردها متفق‌القول نباشند. برای نمونه، ظواهری مراحل رسیدن به مطلوب‌های مورد نظر القاعده را در چهار مرحله به صورت زیر بیان می‌كند: 

نخستین مرحله، اخراج امریكایی‌ها از عراق است كه اگر امریكا از الگوی خود در ویتنام پیروی كند، ممكن است با سرعتی بیش از حد انتظار محقق شود.

مرحله دوم، باید در تمام سرزمین‌های سنی‌نشین عراق كه می‌توانند تحت كنترل درآیند، مركز قدرت یا امارت اسلامی تأسیس كرد. این مرحله باید در حین پیكار برای اخراج امریكاییان از عراق صورت بگیرد. ظواهری درباره قدرت یافتن گروه‌های دیگر در عراق هشدار می‌دهد؛ زیرا ممكن است امریكا نوع دیگری از عقب‌نشینی ناگهانی و شتاب‌زده را كه در ویتنام مرتكب شد، تكرار كند و بدین ترتیب، عراق تحت تسلط سازمانی درآید كه سازماندهی مؤثری برای به دست‌گیری اوضاع دارد. این امارت نوپا هم‌چنین باید منتظر حالت جنگ با دشمنی باشد كه می‌كوشد ثبات لازم را برای تبدیل شدن امارت به خلافت از بین ببرد .  

مرحله سوم، پیكار، گسترش دادن جهاد به كشورهای سكولار همسایه عراق است.

مرحله چهارم، نیز كه می‌تواند هم‌‌زمان یا بعد صورت گیرد، درگیری با اسرائیل است.(اسماعیلی،پیشین،ص113)

نكته بسیار مهم آن است كه القاعده برخلاف سیاست اعلامی خویش كه مبارزه با اسرائیل و امریكا را تبلیغ می‌كند، به علت ویژگی‌های موجود در ایدئولوژی‌اش باید مبارزه را از داخل آغاز كند و نشان دادن دشمن خارجی نیز در واقع روشی برای جذب نیروهای بیشتر از میان جوانان اهل سنت است. القاعده برای نفوذ و تثبیت موقعیت خود در میان مسلمانان ابتدا در پی حذف رقباست؛ چه آنهایی كه با غرب و سكولاریسم تعارض دارند چه آنها كه دارای تعامل هستند. لذا القاعده بنابه ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و اقتضائات و لوازم آن، مجبور است مبارزه را از میان مسلمانان آغاز كند و بدین منظور همیشه باید میان آنان قطب‌بندی كند. 

ادامه دارد...


منابع و ماخذ 

فدوی،عبدالقیوم(1381)، «اسامه بن لادن و ماجراها» ،كابل: مفاخر ؛

- آشكار،ژیلبر(1384)، «جدال در توحش،11سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی،تهران: اختران؛

- البحری،ناصر ابوجندل (2005)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه 18تا 27 مارس؛

- بن لادن،كارمن(1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار؛

- خلیل اسعد،خالد (1380)، «بن لادن ،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی،تهران: جام جم؛

- هالیدی،فرد(1360)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی،تهران: نشر روزبهانی؛

- عزام،حذیفه(1384)، «آیا شبكه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ كرده اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی،روزنامه شرق،26/7/1384؛

- طارق،علی(1385) ، «یازده سپتامبر،آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

- دوانی،علی(1366)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

- رشید ،احمد(1382)، «كابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو،تهران: هوای رضا؛

- توحیدی،عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب 11/10/1380؛

- بیكر،همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر 2006؛

- لادورنر،شرق،29/1/1385

- پل میخائیل،و خالد دوران (1381)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه،تهران: نشركارون؛

- العدل،سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی،شرق، 27/1/1384؛

- اسماعیلی،حمید رضا (1386) ، «القاعده از پندار تا پدیدار»، تهران : نشر اندیشه سازان،تهران؛

- خادم الشریف،مرضیه، «القاعده چه می خواهد؟»روزنامه ایران،ترجمه،19/6/1386.

- شوسودوفسكی،میشل(1384) ، «جنگ وجهانی سازی،واقعیت های پشت پرده 11سپتامبر»،ترجمه جمشیدنوائی،تهران: نشر نی.

علامه سید کمال الحیدری; 1000000 ملیون ریال سعودی جایزه لمن یستطیع الرد هذا الرجل !!!


«علامه سید کمال الحیدری» از مراجع معظم تقلید و علمای برجسته شیعه و از اساتید کم نظیر حوزه های علمیه می باشند. ایشان متولد عراق، از شاگردان شهید سید محمد باقر صدر بوده و سال ها در ایران سکونت دارند.

جامعیت و اشراف بر مباحث فقهی، فلسفی، اصولی، کلامی، عرفانی، اخلاقی و تفسیری، تألیفات ارزشمند و تدریس در همه این زمینه ها در کنار تسلط بی نظیر بر منابع اهل سنت و حافظه فوق العاده، ایشان را به یکی از چهره های پر آوازه جهان اسلام تبدیل کرده است.

در سال های اخیر، حضور در شبکه های ماهواره ای و دفاع قاطع ایشان از حریم تشیع و اسلام ناب محمدی و نیز مقابله با اسلام اموی، بازتاب گسترده ای در جهان اسلام داشته تا جایی که برنامه های ایشان در شبکه های مختلف ماهواره ای و به ویژه برنامه های "مطارحات فی العقیدة" و "الاطروحة المهدویة" در شبکه «الکوثر» صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، یکی از پر بیننده ترین برنامه ها در جهان عرب است.

دقت، تسلط و تأثیر گذاری کلام ایشان در پرده برداری مستند از زوایای پنهان اندیشه های وهابیت و اسلام اموی موجب گردیده است که عربستان سعودی به عنوان پایگاه وهابیت، جوایز چندین میلیون دلاری برای پاسخ گفتن به مباحث ایشان تعیین کند.

ناتوانی تماس گیرندگان با برنامه تلویزیونی «علامه سید کمال حیدری» از کشورهای مختلف عربی، در مناظره با وی به دلیل اطلاعات و پاسخ‌های منطقی و قاطع وی، موجب شده است که سعودی‌ها جهت تشویق افراد برای شکست دادن این عالم شیعه در مناظره، یک میلیون ریال سعودی (معادل پانصد میلیون تومان) جایزه تعیین کنند.

پاراچنار درخون ...


كالبد شكافی تفكر وهابیت و القاعده (5)

فرآیند تاسیس و بنیانگذاری سازمان القاعده

پژوهشگر: حسام افشار

در شكل گیری القاعده علاوه بر اشخاصی كه رهبری و مدیریت سازمان را عهده‌دار بودند، دولت‌های متعددی مانند عربستان، پاكستان و ایالات متحده نیز همكاری بسیار مؤثری داشتند كه بدون این همكاری‌ها امكان تأسیس چنین تشكیلاتی وجود نداشت.در واقع، سازمان «القاعده» با همین ‌نام به طور رسمی توسط بن‌لادن و همكاری محمد عاطف تأسیس شد. نام «القاعده» از عنوان پادگان نظامی این گروه «قاعدة الجهاد» (پایگاه نبرد مقدس) گرفته شده است و بیشتر اعضا، ابتدا آن را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند.

فرایند تشكیل سازمان القاعده

در شكل گیری القاعده علاوه بر اشخاصی كه رهبری و مدیریت سازمان را عهده‌دار بودند، دولت‌های متعددی مانند عربستان، پاكستان و ایالات متحده نیز همكاری بسیار مؤثری داشتند كه بدون این همكاری‌ها امكان تأسیس چنین تشكیلاتی وجود نداشت.(فدوی،1380،ص29) این سازمان در اواخر دهه 1970، با عنوان دفتر «مكتب الخدمه» و با هدف آموزش، پشتیبانی و تجهیز مجاهدین عرب برای جنگ با شوروی سابق آغاز به كار كرد.(البحری،2005،مارس27) مبارزان عرب توسط سازمان‌های «خیریه» عربی، از كشورهای خود به منطقه جنگ منتقل و در آنجا تجهیز و پشتیبانی می‌شدند. برخی از این كاروان‌ها پس از انتقال به پیشاور، با عبور از چند مرحله در نهایت به بن‌لادن می‌رسیدند كه شخصاً نظارت كلی بر روند مهاجرت «مجاهدان عرب» را بر عهده داشت. این مسیر از شهر قاهره آغاز می‌شد و با گذر از شهر جده در نهایت به پیشاور می‌رسید. اعزام این داوطلبان از طریق چند مؤسسه زیر صورت می‌گرفت.

1. مؤسسة محمدبن‌لادن (پدر اسامه) در قاهره 

این مؤسسه وظیفه مهاجرت بسیاری از كارگران مصری را برای كار در عربستان سعودی به منظور توسعه حرمین شریفین برعهده داشت. شركت پدر بن‌لادن پیمان‌كار اصلی طرح توسعه حرمین بود و وزارت كشور عربستان دستور داده بود كارگران ماهر و مهندسان مورد نیاز را جذب و اعزام كند. داوطلبان مبارزه با شوروی كه بسیج آنها با هماهنگی شخص اسامه به طور محرمانه انجام می‌شد، همراه با این نیروهای كار اعزام می‌شدند.

2. سازمان جهانی امدادرسانی اسلامی (مقر این سازمان در عربستان است)

این مؤسسه كه فعالیت خود را در قاهره انجام می‌داد و توانست شمار زیادی از مجاهدان را برای فعالیت در دفاتر امدادرسانی در پیشاور جذب كند، مورد اعتراض مقام‌های امنیتی مصر بود. دفاتر و نهادهای وابسته به این سازمان در سطح جهان به 1112 نهاد، شركت و درمانگاه می‌رسید كه همگی تحت عنوان «هیأت بین‌المللی امدادرسانی اسلامی» و با تأمین مالی عربستان سعودی فعالیت می‌كردند. مؤسسه محمدبن‌لادن نیز از طریق دفاتر امدادرسانی اسلامی، از پانزده نهاد بین‌المللی كه در شهر پیشاور به امور پزشكی رسیدگی می‌كردند، حمایت كرد. در این نهادها نهصد عرب از جمله سیصد مصری كه زیر نظر محمد شوقی اسلامبولی و اسلام‌گرایان مصری هوادار او فعالیت می‌كردند، مشغول كار و فعالیت بودند.

3. دفاتر اتحادیه جهانی اسلام

مسئول آن شیخ ‌اوایل ‌بن ‌ابراهیم جلیلدان (سعودی) بود و مقر اصلی آن در شهر مكه قرار داشت. وی به رغم تلاش نتوانست جواز فعالیت در خاك مصر را بیابد و مقام‌های امنیتی مصر، خواسته آنان را رد كردند.(خلیل اسعد،1380،ص3) طبق گزارش‌های امنیتی و اطلاعاتی مصر، مؤسسه محمدبن‌لادن به هركدام از داوطلبان اعزام به پیشاور 300 دلار می‌داد كه 180 دلار در قاهره و باقی را هنگام ورود به جده می‌پرداخت. در ازای این مبلغ، این داوطلبان گذرنامه‌های خود را به امانت می‌گذاشتند و گذرنامه‌های دیگری دریافت می‌كردند. آنان پس از ده روز اقامت در مهمان‌سرای انصار كه آكنده از داوطلبان عرب، آسیایی و افریقایی بود، مستقیماً از طریق فرودگاه بین‌المللی جده عازم شهر مرزی پیشاور می‌شدند. در آنجا چند كمیته ایجاد شده بود كه از جمله آنها كمیته ویژه آموزش نظامی و مطالعه نقشه هوایی افغانستان، كمیته اداری مسئول خوراك و پوشاك و كمیته آموزش‌های اسلامی داوطلبان بود. بسیاری از عرب‌ها مانند ابوهاجر العراقی، ابونضال السوری، ابوآدم السودانی، ابوصفیه الیمانی، ابوحفص السعودی، ابودوست البنغالی و ابوحبیب البحرینی مسئولیت كمیته‌ها را برعهده داشتند.(همان ،صص35و36) به گفته بن‌لادن، بیش از پانزده‌هزار نیروی جوان، این دوره‌های آموزشی و نظامی را سپری كردند كه بیشتر آنان عرب بودند(بن لادن،پیشین،84) و به این علت آنان را مجاهد «عرب ـ افغان» نامیدند.

آنچه باعث نواختن شیپور جنگ علیه شوروی شد و گروه‌های مختلف عرب را گرد آورد، می‌توان به دو مورد زیر اشاره كرد:

الف) تبلیغات گسترده اخوان‌المسلمین در سراسر كشورهای عرب و اسلامی درباره اهمیت جهاد اسلامی و ضرورت بسیج همه امكانات مالی و جانی برای حمایت از مسلمانان كه در آن زمان به «جهاد» با شوروی تفسیر می‌شد. خطبای عرب در این دوره بسیار آتشین و بسیج‌كننده سخن می‌گفتند.

ب) تمایل سازمانهای امنیتی كشورهای عربی برای رهایی از دست جوانان بنیادگرا كه از طریق نشست‌ها و جلسات در مساجد، كشمكش بی‌پایانی را با دولت‌مردان آغاز كرده بودند و درگیری خونینی با تشكیلات امنیتی بسیاری از كشورهای عرب و اسلامی داشتند. از دید مقام‌های امنیتی، سفر به افغانستان تنها راه مشروع و قانونی رهایی از این اشخاص بود، زیرا به نظر آنان، جوانان توان پایداری در برابر شوروی را نداشتند و به زودی از پا درمی‌آمدند.(خلیل اسعد،پیشین،ص36)

اهداف امریكا، پاكستان و عربستان از تشكیل القاعده

گذشته از اهدافی كه اعضای القاعده در این فعالیت‌ها دنبال می‌كردند و در آن مقطع ایجاد حكومتی مطلوب در افغانستان مهم‌ترین خواسته آنان به شمار می‌رفت، امریكا، عربستان و پاكستان نیز در این زمینه خود را صاحب منافعی می‌دیدند كه همكاری آنان را عمیق‌تر می‌كرد.

1. اهداف و منافع امریكا

به گفته زبیگنیو برژینسكی، وزیر خارجه اسبق امریكا، ایالات متحده در گمراه كردن شوروی در حمله به افغانستان نقش مهمی ایفا كرده است. او می‌گوید: «طبق روایت رسمی تاریخ، كمك سیا به مجاهدین در سال 1980 آغاز شد؛ یعنی پس از حمله شوروی به افغانستان در 24 دسامبر 1979. اما واقعیت این است كه در 3 ژوئیه 1979 رئیس‌جمهور، كارتر، اولین دستورالعمل را برای كمك مخفی به مخالفان رژیم هوادار شوروی در كابل امضا كرد و همان روز یادداشتی برای رئیس‌جمهور نوشتم و به او توضیح دادم كه به اعتقاد من، این كمك باعث مداخله نظامی شوروی می‌شود... [لذا گرچه] ما روس‌ها را به مداخله وا نداشتیم، اما دانسته احتمال حركتشان را افزایش دادیم... روزی كه شوروی‌ها رسماً از مرز گذشتند، من به رئیس‌جمهور نوشتم كه اكنون فرصت داریم به شوروی جنگ ویتنامش را عطا كنیم... این كشمكش سبب دلسردی و در نهایت فروپاشی اتحاد شوروی شد... برای تاریخ جهان چه چیز بیشتر اهمیت دارد: طالبان یا فروپاشی امپراتوری شوروی، چند مسلمان تحریك‌شده یا آزادی اروپای مركزی و پایان جنگ سرد؟» 

جالب است كه برداشت شوروی در آن مقطع متفاوت بود؛ زیرا در شرایطی كه سفارت امریكا در ایران تسخیر شده بود، كرملین كه از سرمایه‌گذاری در خصوص انقلاب ایران مأیوس شده بود، تصور می‌كرد حمله شوروی به افغانستان، حمله امریكا به ایران را در پی خواهد داشت. در حقیقت، آنها این حمله را آغاز نوعی دیالوگ عملی با امریكا درباره ایران تلقی می‌كردند و بر این باور بودند كه با توجه به وضعیت امریكا در ایران، رضایت لازم را در مورد واگذاری افغانستان جلب خواهند كرد و با انجام این معامله، از مشكلات ناشی از انقلاب ایران خلاصی خواهند یافت.(همان،73)

بدین ترتیب، یكی از اهداف امریكا در سازماندهی این تشكیلات مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و انتقام از جنگ ویتنام بود. عده‌ای از ناظران معتقدند ویلیام كیسی[1]، رئیس وقت سازمان سیا، چنان در مقابله با كمونیسم پیش رفت و مبالغه كرد كه مدعی شد فرمانده اصلی نیروهای مخالف ارتش شوروی در افغانستان است. كنگره در این زمان كمك چشمگیری در اختیار «مجاهدان» قرار داد و كیسی نیز توانست حمایت شارل ویلسون[2]، یكی از اعضای برجسته كنگره را جلب كند. ویلسون می‌گفت: «ما از شوروی در افغانستان، به دلیل كاری كه با ما در ویتنام كرد، انتقام خواهیم گرفت و پاسخ هر ضربه را با دو ضربه خواهیم داد». كیسی، هم‌چنین فرمان ارسال موشك‌های ضدهوایی استینگر را صادر كرد كه به بن‌لادن تحویل داده شدند. 

بانك بین‌المللی سرمایه[3] نیز عمده‌ترین بانكی بود كه انتقال كمك‌های مالی امریكا را به مبارزان از طریق افغانستان برعهده داشت. در این مدت اسامه‌بن‌لادن حدود هفده میلیارد دلار از امریكا دریافت كرد. در این باره شارل ویلسون، مسئول ارزیابی مالی بودجه سیا، معتقد است كه با «مجاهدان عرب ـ افغان» سخاوتمندانه برخورد شده است.(همان،ص75) 

كمك‌های امریكا از مارس 1985 با ابلاغ دستورالعمل 166 امنیت ملی توسط رئیس‌جمهور وقت، ریگان، بیش از گذشته شد. كمك پنهانی تازه امریكا با افزایش چشمگیر تداركات جنگ‌افزارها آغاز شد. افزایش منظم سالانه 65 هزار تن تسلیحات تا 1987 و حضور پیوسته و نهانی كارشناسان سیا و پنتاگون به مقر «آی‌اس‌آی» پاكستان در راولپندی از نمونه كمك‌ها در این دوره است. لذا برخلاف تصور شوروی، سیاست‌های امریكا برای محدودسازی ایران و ایدئولوژی انقلابی آن، با حمله نظامی صورت نگرفت، بلكه امریكا سیاست‌های دیگری در پیش گرفت كه یكی از مهم‌ترین آنها یاری رساندن به جنبش‌های رادیكالیست ضدشیعی، مانند القاعده بود؛ مسأله‌ای كه شیرین هانتر[4] نیز به آن اشاره می‌كند(هانتر،روزنامه سلام،7/7/1377) و ژیلبر آشكار[5]، نویسنده فرانسوی لبنانی‌تبار، بر آن تأكید می‌ورزد. زیرا وجود این جریان علاوه بر مبارزه با شوروی، هم می‌توانست مانع از نفوذ انقلاب ایران در میان سایر كشورهای اسلامی شود و هم به تولید جریان آنتی‌تز انقلاب اسلامی در آینده بینجامد(آشكار،1384،صص63-65).

هدف دیگر واشنگتن از ایجاد این جنگ و به راه انداختن تشكیلات القاعده، دور كردن كانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفی افغانستان به عنوان كانون جدید توجهات بود. آنچه موجب تقویت این نظریه می‌شود، حساسیت «عبدالله عزام» استاد بن‌لادن و رهبر آن تشكیلات، بر سر مسأله افغانستان بود. وی به صراحت بیان می‌كرد كه افغانستان بر فلسطین اولویت دارد.(پل و دوران،1381،ص21)


2. اهداف و منافع پاكستان

مهم‌ترین هدف سیاست خارجی پاكستان در این مسأله تحت تأثیر عنصر تاریخی منازعه با افغانستان بر سر منطقه پشتونستان، منافع اقتصادی حاصل از آن و نفوذ این كشور در آسیای میانه قرار دارد. به لحاظ تاریخی منطقه پشتونستان به عنوان جغرافیای مورد منازعه دو كشور همواره در روابط پاكستان و افغانستان نقش جدی داشته است. پشتونستان، كه براساس معاهده دیوراند، تحت فشار انگلیسی‌ها به دولت پاكستان واگذار شد، همواره مورد ادعای ارضی دولت‌های افغانستان قرار داشته است. اما اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ كه زنگ خطر جدی كمونیسم را در مرزهای شمالی پاكستان به صدا درآورد، دولت پاكستان را به حساسیت بیشتر در قبال تحولات افغانستان واداشت و موجب شد شبكه‌های مختلف دولت پاكستان با بحران افغانستان درگیر شوند. افسران نظامی پاكستان نقش رابط میان منابع تسلیحاتی مجاهدین افغانی و احزاب دریافت‌كننده این امكانات را برعهده گرفتند. هم‌چنین احزاب و جریان‌های مذهبی به دلیل مسئولیت دینی در حمایت از برادران مسلمان و مجاهدشان با همكاری دولت به جهاد افغانستان كشانده شدند. دولت پاكستان علاوه بر آنكه احزاب جهادی اهل سنت را به دلیل رویارویی با كمونیسم و سدسازی در برابر ارتش مهاجم شوروی تجهیز می‌كرد، درصدد بود با روی كار آوردن یك دولت اسلام‌گرای سنی و مذهبی در افغانستان، مسأله پشتونستان را برای همیشه از اذهان دور سازد. این سیاست، بعدها با راه‌اندازی طالبان پیگیری شد.

به طور خلاصه اهداف اساسی پاكستان در افغانستان شامل موارد زیر می‌شد: 

حل اختلافات مرزی با افغانستان و مسائل مربوط به پشتونستان، منافع اقتصادی و ترانزیت كالا و انرژی، رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و همسویی با غرب به ویژه امریكا.(سجادی،1377،ش2) 

برخی معتقدند حمایت سازمان سیا از «جهاد اسلامی» افغانستان مستقیماً از مجرای آی‌اس‌آی، سازمان امنیت پاكستان، عملی می‌شد و مبارزان كه تحت ‌تأثیر ناسیونالیسم و شور مذهبی بودند، خود خبر نداشتند به سود ایالات متحده با ارتش شوروی مبارزه می‌كنند. «آی‌اس‌آی» با پشتیبانی سیا و سرازیر شدن انبوهی از كمك‌های نظامی امریكا به ساختاری موازی تبدیل شده بود كه قدرت عظیمی را بر تمام بخش‌های دولت پاكستان اعمال می‌كرد و كاركنانی در اختیار داشت كه شامل افسران نظامی و اطلاعاتی، كارمندان اداری، مأموران و خبرچینان مخفی می‌شدند و تعدادشان به 150 هزار نفر می‌رسید. در این دوران، مناسبات میان سیا و آی‌اس‌آی در پی بركناری بوتو به دست ژنرال ضیاء‌الحق بیش از پیش گرم شد. در طول جنگ، پاكستان حتی جسورانه‌تر از امریكا ضدشوروی بود. پاكستان و امریكا به طور رسمی راه‌حل مسأله افغانستان را مذاكره اعلام می‌كردند، اما در نهان معتقد به گسترش عملیات نظامی بودند.

آی‌اس‌آی از آن زمان به بعد با حمایت سیا به پشتیبانی از گروه‌های مبارز سلفی در مناطق دیگر ادامه داد و جریان‌های تازه‌ای را در مناطق آسیای مركزی، قفقاز و حوزه بالكان ایجاد كرد. به طوری كه برخی معتقدند آی‌اس‌آی در این رویكرد به عنوان «عامل شتاب‌دهنده فروپاشی اتحاد شوروی و ظهور شش جمهوری مسلمان‌نشین تازه در آسیای مركزی فعالیت می‌كرد». البته این نكته قابل توجه است كه در سازمان امنیت پاكستان دو گروه فعالیت می‌كنند: گروهی كه به علمای سلفی گرایش دارند و به تقویت و همكاری سازمان‌هایی هم‌چون القاعده و «سپاه صحابه» می‌پردازند و گروهی كه نسبت به آنان میانه‌روتر محسوب می‌شوند. عبدالله توحیدی، معاون سابق وزیر امنیت افغانستان، معتقد است: «شاخه افراطی ارتش پاكستان اسامه‌بن‌لادن را برای ورود به افغانستان پشتیبانی كرد و در طول حضور وی در این كشور، همه‌گونه وی را یاری رساند»(توحیدی،انتخاب،11/10/1380)

پاكستان علاوه بر اتخاذ سیاست‌های فوق به صورت بنیادی نیز در توسعه رادیكالیسم سلفی فعالیت دارد. مهم‌ترین این اقدامات، تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آنهاست. این مدارس در عمل، مراكزی برای رشد و تربیت جریان‌های متمایل به طالبان و القاعده هستند. مدرسه «حقانیه» واقع در «خور آتاك» از معروف‌ترین این مراكز به شمار می‌رود.(لادورنر،شرق،29/1/1385)

3. اهداف و منافع عربستان

مهم‌ترین هدف سیاست خارجی عربستان در افغانستان مقابله با نفوذ سیاسی ـ دینی ایران در این كشور است. عربستان مدعی مركز جهان اسلام و داعیه‌دار خلافت اسلامی، همواره تلاش داشته است از نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان مركز مقابله با كفر و محور تجمع امت اسلامی جلوگیری كند. بدین منظور، نخستین راهكار سعودی‌ها تبلیغ و ترویج وهابیت در جوامع اسلامی، به ویژه كشورهای تازه استقلا‌ل‌یافته و فاقد حكومت مركزی قوی است. راهبرد ایدئولوژیك سعودی‌ها در اشاعه وهابیت، آنان را قادر می‌سازد علاوه بر مطرح شدن به عنوان مركز حاكمیت اسلام در سطح جهان، از نفوذ سیاسی ـ دینی ایران به عنوان پرچمدار نهضت‌ جهانی اسلام در برابر استكبار و استعمار جهانی جلوگیری كنند. لذا كمك به تشكیل و رشد القاعده می‌توانست كوشش مناسبی در فرایند دستیابی به این اهداف تلقی شود. عربستان در این راستا تلاش داشت با امدادهای مالی و آموزش مذهبی، در كنار رایزنی با مقامات امریكایی برای خرید سلاح‌های مورد نیاز القاعده، نقش مهمی در این ائتلاف ایفا كند.

در هیأت حاكمه و مسئولان امنیتی عربستان دو رویكرد كلی نسبت به القاعده و بن‌لادن وجود دارد: رویكرد نخست، برخی مانند تركی الفیصل و به ادعای برخی نویسندگان حتی ملك‌عبدالله، پادشاه این كشور، نگرش مثبت به القاعده دارند و با آنكه سلفی‌گری «رادیكال» را در داخل كشور نمی‌پسندند، از ترویج آن در خارج از مرزهای خود حمایت می‌كنند.(بن لادن،پیشین،ص186) در حالی كه در رویكرد دیگر اعتقاد چندانی به مثبت بودن رفتار القاعده وجود ندارد. با وجود این، آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود كه سازمان امنیت عربستان به ریاست تركی الفیصل، در آن زمان، در تشكیل القاعده همكاری مؤثری انجام داد. بن‌لادن در این ‌باره به صراحت بیان می‌كند: «برای مقابله با روس‌های كافر، سعودی‌ها مرا به عنوان نماینده خود در افغانستان انتخاب كردند. من در منطقه مرزی پاكستان مستقر شدم. در آنجا، داوطلبانی را كه از عربستان سعودی و از تمام كشورهای عرب مسلمان می‌آمدند، پذیرا می‌شدم. نخستین اردوگاهم را ایجاد كردم و در آنجا، داوطلبان مزبور توسط افسران پاكستانی و امریكایی تعلیم می‌دیدند. اسلحه توسط امریكایی‌ها و پول توسط سعودی‌ها تأمین می‌شد.» عربستان حمایت خود از القاعده را بعدها نیز با فراز و نشیب‌هایی حفظ كرد كه در گزارش بیكر ـ همیلتون[6] اشاره‌ای به برخی از این كمك‌ها طی سال‌های اخیر شده است.(گزارش،بیكر-همیلتون،دسامبر2006)

نكته قابل توجه درباره فرایند تصمیم‌گیری سیاست خارجی عربستان این است كه آنها نیز در مجموع مانند پاكستان در اتخاذ راهبرد دیپلماسی خود متأثر از راهبردهای سیاست خارجی امریكا هستند. حتی می‌توان یكی از دلایل و انگیزه‌های همكاری عربستان و پاكستان را در همین مسأله جست‌وجو كرد. كشور و حكومت عربستان در چگونگی تشكیل و برقراری امنیت خود متأثر از نفوذ و اقتدار ایالات متحده است و وابستگی این كشور به واشنگتن پیشینه تاریخی دارد. در فوریه 1954، محمدبن‌عبدالعزیز، بنیان‌گذار حكومت آل‌سعود، و روزولت رئیس‌جمهور وقت امریكا، در آب‌های ساحلی مصر قراردادی امضا كردند كه در بردارنده سه توافق مهم بود: تضمین امنیت نفت ارزان برای امریكا از سوی عربستان، تضمین امنیت خانواده آل‌سعود از سوی امریكا و توازن در موضع امریكا نسبت به فلسطینی‌ها و اسرائیل. هشت هفته بعد با درگذشت روزولت و روی كار آمدن ترومن، توافق سوم عملاً به هم خورد و ترومن رسماً از صهیونیست‌ها با عنوان دوستان استراتژیك امریكا حمایت كرد. اما معادله دوپایه‌ای تضمین امنیت نفت در برابر امنیت آل‌سعود پنج دهه بعد و تا زمان حاضر نیز دوام آورد.(هالیدی،1360،صص55-58)

پایان جنگ باشوروی و آغاز دورانی جدید فراروی مجاهدان عرب ـ افغان

با پایان یافتن جنگ در سال 1989، همه چیز برای مبارزان تمام نشد. این جنگ پیامدهایی داشت كه تأثیرات خود را به تدریج در سال‌های بعد به نمایش گذاشت. برخی از آن تأثیرات عبارت‌اند از:

1. تشكیل سازمانی بین‌المللی از میان داوطلبان مسلمان موجود در سراسر دنیای اسلام در زمان جهاد در افغانستان.

2. ایجاد شبكه بین‌المللی عملیات‌های تروریستی و مورد حمایت جنبش‌های سلفی رادیكال.

3. به دست آوردن انگیزه و تجربه ناشی از پیروزی در جنگ برای حفظ سازمان خویش به منظور تحقق اهداف بعدی.

4. نفوذ عرب‌ها در منطقه پاكستان و افغانستان، به طوری كه در آغاز دهه 90 بسیاری از آنان در پاكستان سكنی گزیدند و امروز تعدادشان به بیش از هزاران نفر می‌رسد(پلی ودوران،پیشین،ص26)

5. نهادینه شدن ایدئولوژی سلفی رادیكال در میان برخی جوانان انقلابی عرب متمایلان به وهابیت.

پس از پایان جنگ مهم‌ترین مسأله درباره مبارزان عرب ـ افغانی این بود كه با این تشكیلات و ساختارهای شكل‌گرفته چه باید كرد؟

- بازگشت مبارزان به كشورهای خود، 

- نابودی هسته‌های اصلی این تشكیلات،

- حفظ آنها در منطقه یا انتقال به منطقه و كشوری دیگر،

بویژه اینكه؛ مطابق ادعای بن‌لادن پس از پایان جنگ و ترور عبدالله عزام، «این احساس در میان مجاهدان شدت گرفته بود كه اقداماتی جدی برای ترور شخصیت‌های جهاد اسلامی همگام با آغاز عقب‌نشینی شوروی از افغانستان در حال انجام است و سازمان اطلاعات امریكا، عربستان سعودی و مصر به ما پشت كرده و برای نابودی ما همدست شده‌اند تا با وجود اسنادی كه ما از آنان در اختیار داریم و حاكی از همدستی ما با آنها و آنها با ماست، به خطری برای آنها تبدیل نشویم»(خلیل اسعد ،پیشین،ص54)

طارق علی، از نویسندگان عرب نیز در این ‌باره می‌نویسد: «در سفری به پاكستان از ژنرال سابق آن كشور پرسیدم چرا گروه‌های اسلامی كه با خرسندی در سراسر جنگ سرد از ایالات متحده پول و اسلحه می‌گرفتند، یك شبه ضدامریكایی شده‌اند؟ ژنرال توضیح داد تنها این گروه‌ها ضدامریكایی نشده‌اند، بیشتر افسران پاكستانی كه از سال 1951 به بعد صادقانه به ایالات متحده خدمت می‌كردند به دلیل بی‌اعتنایی واشنگتن احساس سرافكندگی می‌كنند. او ‌گفت: «پاكستان كریدور پوششی بود كه امریكایی‌ها برای ورود به افغانستان نیاز داشتند. ما در خدمت اهدافمان بودیم و امریكا فكر می‌كرد ما همراه با آب سیفون توالت پایین می‌رویم»(طارق علی،2001،ص139) 

سیف العدل، از اعضای ارشد القاعده نیز در این ‌باره به موارد دیگری اشاره می‌كند. وی می‌گوید: «پس از خروج ارتش شوروی سابق از افغانستان، بسیاری از رزمندگان غیرافغانی از جمله اردنی‌ها و سعودی‌ها كه از نظر مسائل امنیتی در كشور خود مشكلی نداشتند به كشورهایشان بازگشتند، اما اتباع مصر، الجزایر، سوریه و لیبی از ترس بازداشت توسط نیروهای امنیتی كشورهایشان باید در همان افغانستان می‌ماندند یا به كشورهایی می‌رفتند كه فاقد دولت مركزی و صد البته پر از گروه‌های فعال مسلح بودند مثل سودان و سومالی. برخی نیز بعدها به كشورهای تازه‌استقلال‌یافته شوروی سابق رفتند و عده‌ای هم در سایر نقاط جهان پخش شدند. از همان زمان عده‌ای از آنها به این فكر افتادند كه برای ادامه جهاد باید گام‌های اساسی بردارند و اولین قدم در این راه گردآوری و سازماندهی افراد باتجربه بود تا جهاد به صورت قاعده‌مند درآید»(العدل،شرق،28/1/1384)

حذیفه فرزند عبدالله عزام تفسیر ویژه‌ای از این مقطع زمانی ارائه می‌دهد و علاوه بر آنكه مطالب پیشین را كامل می‌كند، در برخی موارد نیز با آنها در تضاد است. وی می‌گوید: «مقامات بسیاری از دستگاه‌های امنیتی جهان عرب و اسلام در حضور خود من گفته‌اند كه ترور عبدالله عزام، معادله را به نفع آنهایی كه با استدلال‌های نادرست، جوانان را به اقدامات خشونت‌بار سوق می‌دهند، بر هم زد. به همین دلیل نیز اسرائیل با همكاری امریكا و مزدوران پاكستانی، آغاز دوره‌ای را كلید زد كه عبدالله عزام در آن نباشد»(عزام،شرق،26/7/1384) در واقع، به اعتقاد او، راهبرد امریكا برای چگونگی مواجهه با «القاعده پس از جنگ»، تغییر ایدئولوژی القاعده از طریق حذف رهبر اصلی آن، یعنی عبدالله عزام است و معتقد است امریكا و اسرائیل با همكاری برخی كشورها به ترور عبدالله عزام اقدام كردند تا مسیر القاعده را از اهداف اصلی خود منحرف سازند. به این ترتیب، در كنار برخی سیاست‌هایی كه پیشتر به آنها اشاره شد، راهبرد اساسی امریكا برای القاعده تحریف آن، نفوذ در برخی رهبران القاعده و از بین بردن افراد مستقل بوده است.

به هر حال، آنچه عینیت یافت و در عمل محقق شد این بود كه بقایای القاعده؛ یعنی به جز سكنی گزیدگان در افغانستان و پاكستان، كشته‌شدگان و آنهایی كه به میهن خود بازگشتند، افراد دیگر كه مایل به ادامه همكاری بودند باید به منطقه و كشور دیگری نقل مكان می‌كردند. آنچه این تصمیم‌ را جدی‌تر می‌ساخت، عدم تمایل حاكمان كشورهای اسلامی به بازگشت آن نیروها به موطن خویش بود. آنها از اینكه شوكت و محبوبیت مبارزان، به علت پیروزی در جنگ، چند برابر شده بود، واهمه داشتند و به علت فساد دستگاه حكومتی خود و وابستگی به غرب، مبارزان را خطری جدی تلقی می‌كردند. اما در نهایت، با دعوت حسن ترابی از بن‌لادن در سال 1989 برای رفتن به سودان و استقرار تشكیلات وی در آن كشور، وضعیت آنها روشن و از حساسیت‌ها در این ‌باره كاسته شد. حسن ترابی، از اسلام‌گرایان شبه‌سلفی سودانی، با ارسال پیكی به پیشاور از آنان دعوت كرد در جنگ با شورشیان جنوب به وی كمك كنند. در پی آن، بن‌لادن و برخی اعضای القاعده در سودان مستقر شدند و با سازماندهی نیروهای سودانی، گروه «جنگجویان سودان» را تشكیل دادند.) رشید،1382،صص174-175)

در واقع، طی همین سال‌ها سازمان «القاعده» با همین ‌نام به طور رسمی توسط بن‌لادن و همكاری محمد عاطف تأسیس شد. نام «القاعده» از عنوان پادگان نظامی این گروه «قاعدة الجهاد» (پایگاه نبرد مقدس) گرفته شده است و بیشتر اعضا، ابتدا آن را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند. این سازمان متشكل از «مجاهدان عرب ـ افغانی» پیشین و سازمان «الجهاد» به رهبری ایمن ظواهری بود. اصولاً كسانی كه مانند منتصر الزیات، وكیل ظواهری، به كلیدی بودن نقش ظواهری در سازمان القاعده اعتقاد دارند بر این باورند كه تحول فكری بن‌لادن تنها پس از آشنایی وی با ظواهری آغاز شد. وی كه در سال 1986 برای نخستین‌بار با ظواهری در پیشاور ملاقات كرد، به تدریج از یك سلفی صرف به سلفی رادیكال و دارای اندیشه جهادی تبدیل شد. به گفته زیات، ظواهری نپذیرفت نفر دوم گروه شود؛ اما به این دلیل معاونت بن‌لادن را در «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» پذیرفت كه معتقد بود می‌تواند اهرم شماره یك قدرت و حركت جبهه به شمار آید؛ زیرا بن‌لادن با هیچ‌یك از آرا و پیشنهادات وی مخالفت نمی‌ورزید. این در حالی بود كه عملیات جهادی به طور مستقل و در داخل مصر برای ظواهری هزینه‌های مالی سنگینی را از جمله خرید اسلحه، قاچاق آن، تأمین عناصر فراری و كفالت خانواده‌های آنان در پی داشت.(خلیل اسعد، پیشین،ص158)

ادامه دارد...


منابع

- فدوی،عبدالقیوم(1381)، «اسامه بن لادن و ماجراها» ،كابل: مفاخر ؛

- آشكار،ژیلبر(1384)، «جدال در توحش،11سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی،تهران: اختران؛

- البحری،ناصر ابوجندل (2005)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه 18تا 27 مارس؛

- بن لادن،كارمن(1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار؛

- خلیل اسعد،خالد (1380)، «بن لادن ،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی،تهران: جام جم؛

- هالیدی،فرد(1360)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی،تهران: نشر روزبهانی؛

- عزام،حذیفه(1384)، «آیا شبكه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ كرده اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی،روزنامه شرق،26/7/1384؛

- طارق،علی(1385) ، «یازده سپتامبر،آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

- دوانی،علی(1366)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

- رشید ،احمد(1382)، «كابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو،تهران: هوای رضا؛

- توحیدی،عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب 11/10/1380؛

- بیكر،همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر 2006؛

- لادورنر،شرق،29/1/1385

- پل میخائیل،و خالد دوران (1381)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه،تهران: نشركارون؛

- العدل،سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی،شرق، 27/1/1384؛

پی نوشتها

[1] William Casey

[2] Charles Wilson

[3] B.C.C.A

[4] Shirin Hunter

[5] Gilbert Ashkar

[6] Baker - Hamilton

در سالروز تخريب بقيع; تخریب بزرگترین حرم شیعیان در شمال آفریقا

در سال روز تخریب قبرستان بقیع و شکستن قلب هزاران عاشق اهل بیت(علیهم السلام) بار دگیر این واقعه هولناک تکرار و عرش الهی به لرزه در آمد . قلب جهان اسلام به ویژه تشیع بار دیگر توسط خنجر وهابی های سلفی پاره پاره شد و معروف ترین امام زاده شمال آفریقا و بزرگترین محل تجمع محبین اهل بیت(علیهم السلام) در کشور لیبی با خاک ، یکسان گردید ولی این فاجعه به این جا ختم نشد و وهابی ها ،مزار این امام زاده شریف را تخریب و عمل قبیح نبش قبر را انجام داده و به جسد ایشان جسارت های بسیاری روا داشتند . حرم "عبدالسلام الاسمر" امام زاده مظلوم از نوادگان کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(علیه السلام) به عنوان بزرگترین قطب زیارتی شیعیان در کشور لیبی و شمال آفریقا به حساب می آمد که این واقعه عظیم در آن رخ داده و جهان اسلام را در بهتی عظیم فرو برده است .در این حادثه عظیم 30 نفر از شیعیان لیبی به شهادت رسیده و تعداد 212 نفر نیز مجروح و به بیمارستان منتقل شده اند ، خبر ها حاکی از وخیم بودن حال تعداد زیادی از این مجروحان می باشد .

قبل از تخریب


در سال های اخیر مفتی های وهابی بار ها فتوای تخریب این امام زاده شریف را صادر کرده بودند ولی به دلیل مخالفت های مردمی و دفاع آنان از حریم امام زاده ، تروریست ها کار به جایی نبرده بودند . ولی با سوء استفاده وهابی ها از اوضاع نابسمان و آشفته ی امروز لیبی ، توانستند این جسارت عظیم را در برابر چشم مردم جهان انجام داده و چنین واقعه هولناکی را رقم بزنند .

حرم امام زاده عبد السلام الاسمر مربوط به 800 سال پیش بوده و به عنوان یکی از اماکن تاریخی شیعه نیز مطرح می شود .موقعیت آن در شهر "زلیتن" (160 کیلومتری طرابلس) می باشد که بعد از فشار مفتی های وهابی توسط تروریست های سلفی تخریب و به قبر آن حضرت جسارت های بسیاری شده است . در جوار این حرم شریف کتاب خانه بسیار بزرگی از کتب شیعی و اسناد تاریخی هزاران ساله نگهداری می شد که به گفته وزیر فرهنگ لیبی بزرگترین کتاب خانه در کشور لیبی به حساب می آمده که بعد از تخریب حرم ، این کتابخانه تخلیه و به آتش کشیده شده است . لازم به ذکر است که تخریب امام زاده ها و نبش قبر این حضرات از ابتدای آشوب ها در لیبی به شدت هر چه تمام تر انجام می شد به طوری که در جمعه قبل بخشی از ضریح "الشعاب الدهمانی" از سادات بزرگوار حسنی و قبور دهها سادات دیگر را که در مرکز پایتخت لیبی سال ها زیارتگاه شیعیان بود را منهدم کرده بودند .


به گفته های "محمد المقریف" رئیس کنگره ملی لیبی در اظهاراتی تلویزیونی، تخریب و سوزاندن بسیاری از اماکن مقدس، اسناد تاریخی و نسخه های خطی در این کشور را محکوم کرده است که نشان می دهد وهابی ها به شدت در حال زدودن تاریخ شیعه و حذف نام آنها از اسناد و کتب تاریخی و خطی موجود در لیبی هستند . یادمان نرفته است زمانی که طالبان در چندین سال قبل مجسمه های بزرگ بودا را تخریب کردند چنان بلوایی در دنیا برپا شد که گویی به یکی از پیامبران الهی جسارت شده ایجاد موج های اعتراضی تمام دنیا را متوجه این حرکت ساخت و در کشور های بودایی مردم به خیابان ها ریختند ولی امروز که شیعه مظلوم تر از هر زمان است در سالروز تخریب قبر چهار امام معصومش به یکی از امام زادگان مطهر و حائز اهمیتشان جسارت شده تمامی دنیا سکوت کرده و زبان در دهان نمی گردادند . لازم به ذکر است فشار های بسیاری از طرف دولت عربستان به کشور لیبی وارد آمده بود تا این حرم شریف را تخریب کنند، این فشار ها به قدری بود که در نشست فوق العاده کشور های اسلامی در عربستان که در هفته گذشته برگزار گردید به دلیل انجام ندادن تخریب این حرم شریف و اعتراض وهابی ها، پرچم لیبی به شکل سر و ته به اهتزاز در آمده بود . 

فشار وهابی ها به قدری زیاد بوده است که ترویست ها برای نشان دادن قدرت وهابیت در سالروز تخریب بقیع که خود آن نیز در سالروز جسارتی دیگر به قبر ائمه (علیهم السلام) انجام پذیرفته صورت گرفته است . رسم وهابی ها این است که در سالروز ها اعمال شیطانی خود ،جسارت های خود را به نحوی دیگر تکرار کنند . در تخریب مزار شریف امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) نیز تخریب کامل را در سالروز اولین بمب گذاری در حرم انجام داده تا نشان دهند که تا چه اندازه در از میان بردن قبور اهل بیت (علیهم السلام) و نوادگانشان مصر و جدی هستند . امید است جامعه جهانی این خبر را ببیند و برای نابودی تروریست ها که به صاحت مقدس اهل بیت(علیهم السلام) توهین های بسیار روا می دارند اقدامی انجام دهند .

شعری آتشین از نسیم شمال در باره تخریب بقیع

سید اشرف الدین قزوینی معروف به حسینی و همچنین گیلانی مدیر مسئول روزنامه نسیم شمال در سال ۱۲۸۷ هـ ق در قزوین به دنیا آمد، از او می توان به عنوان شاعر و نویسنده ایی توانا نام برد، روزنامه نسیم شمال که به صورت انتقادی و سیاسی منتشر می شد در دوران مشروطیت بسیار فعال و پرآوازه بود، اشرف‌الدین‌ تحصیلات‌ مقدماتی‌ را در مدرسهٔ صالحیهٔ قزوین‌ نزد ملاعلی‌ طارمی‌ و ملامحمد علی‌ برغانی‌ صالحی‌ به‌ پایان‌ رساند و سپس‌ رهسپار عتبات عالیات شد. در کربلا در درس‌ فقه‌ و اصول‌ میرزاعبدالله‌ و میرزاعلی‌نقی‌برغانی‌صالحی‌ حاضر شد.

 سیداشرف الدین محبوبترین و معروفترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه بود. وی اشعار فکاهی و انتقادی خود را هر هفته در روزنامه اش چاپ میکرد و به دست مردم می داد. هنگامی که روزنامه فروشان دوره گرد فریاد را سر می دادند و روزنامه را اعلان می کردند، مردم از زن و مرد و پیر جوان و باسواد و بی سواد هجوم می آوردند و روزنامه را دست به دست می گرداندند. در قهوه خانه ها، در سرگذرها و در جاهایی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند و مردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش می داند. نام این روزنامه به اندازه ای بر سرزبان ها بود که همه جا سیداشرف الدین را آقای «نسیم شمال» صدا می زدند.

شعرهای سیداشرف الدین هر چند به بلندی سخن گویندگان کلاسیک نمی رسید، اما از حیث ترکیب عبارات و سبک بیان بر بسیاری از اشعار فکاهی و سیاسی آن زمان برتری دارد. قسمتی از اشعار وی، اقتباس یا ترجمه آزادی است از اشعار میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، گوینده قفقازی، که سیداشرف الدین آنها را در اختیار فارسی زبانان آن روز، که تشنه آزادی و خواهان برانداختن رژیم کهنه و فرسوده احتماعی بودند، قرار می داد. دفاع از استقلال ایران و دشمنی با تجاوزکاران بیگانه بزرگترین هدف هنری او بوده است که همه در قالب اشعار گرم و آتشین و با سبک و روش هزل آمیزی که از صابر آموخته بود، نمایش می داد. اشعار اصیل او نیز پر از طنز خفیف و در عین حال کوبنده است. در این سروده ها وطن فروشان، خیانتکاران و دشمنان آزادی و کلیه کسانی که دربند کشور و مردم نبودند به باد استهزا و ریشخند گرفته شده اند.

 سیداشرف مردی ساده، مهربان، بخشنده و بی اعتنا به مال دنیا و به تمام معنی حامی و طرفدار طبقات زحمتکش بود، آزادی و آزاد اندیشی این مرد عجیب بود، اندک تعصبی در او نبود. لطایف بسیار به یاد داشت، قصه های شیرین می گفت، هر چه می سرود، بدون یادداشت از بر می خواند، سرانجام در سال ۱۳۵۲ هـ ق چشم از جهان فروبست.


هم زمان با دوران هجوم وهابیها به مدینه طیبه و تخریب قبور و مراقد شریف، سید اشرف الدین قزوینی حسینی شعری حماسی در خصوص این اقدام وهابیها سرود، در ذیل قسمتی از این شعر آورده می شود :


همت کنید راجع به مدینه طیبه

از برای رفع دشمن سر بسر همت کنید

ای مسلمانان وهابی را همه لعنت کنید

از وهابی شاخ لعنت سبز شد در کوهسار

مذهب شمر از وهابی شد دوباره آشکار

هر مسلمانی شد از ظلم وهابی بقیرار

باز داغ کربلا را تازه کرده روزگار

از جفا های وهابی کشته دلها داغدار

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

این جسارت در مدینه کس ندیده تا کنون

گشت اندر مسجد و محراب جاری جوی خون

بارگاه حمزه شد از توپ ظلم سرنگون

طالع اهل مدینه سر بسر شد واژگون

زان جسارت مرد و زن هم کشته شد از حد فزون

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد(نکرد)

باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد

خویش را از بهر دنیا غرق در افسانه کرد


مسجد پاک رسول الله را ویرانه کرد

ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید

چونکه یک ملیان(میلیون) یزید بی حیا گشته پدید

از برای شیعه حال کربلا گشته جدید

همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید

تخریب قبور ائمه بقیع و نقش بهائیت

يكي از جنايتهاي كه در تاريخ معاصر به وقوع پيوسته و قلب تمامي انسانهاي داراي وجدان بيدار و بالاخص شيعيانرا بشدت جريحه دار نموده ، تخريب قبور ائمه بقيع (علیهم السّلام ) مي باشد . هرگاه شخصي پس از سفر حج به ميان هموطنان مراجعت مي نمايد از بغضي عميق پرده برمي دارد ، كه دل همه را به درد مي آورد و آن چيزي نيست جز حكايت غربت ائمه بقيع . در طي اين مقاله قصد دارم پرده از جنايتي بردارم كه در ان باز هم بهائيت و سران آن و عين الملك هويدا پدر امير عباس هويدا بطورغير مستقيم در كنار برادر نامشروعشان وهابيت نقش اساسي دارند .

شروع يك توطئه

براساس گزارش حسين پيرنظراز سفارت ايران در مصر، اگر دولت ايران براى يكى دو سال ديگر، رفتن به حج را منع مى كرد، حتماً حكومت حجاز حاضر به قبول شرايط پيشنهادى ايران مى شد و درنتيجه،هم براى زائران ايرانى رفع مزاحمت مى گرديد و هم نسبت به تعمير قبور و خرابی هاى به عمل آمده امتيازاتى به دست مى آمد.

ليكن متأسفانه اين كار صورت نمى پذيرد و در خرداد 1308 هـ . ش. اولين مراوده رسمى ديپلماتيك ميان ايران و حكومت عبدالعزيز صورت گرفته و در شهريور همين سال، معاهده مودّت ميان ايران و حجاز امضا و در فروردين سال 1309 هـ . ش. حبيب الله هويدا با عنوان نماينده ايران و با سمت كاردار وارد جدّه مى شود.تأسيس سفارت ايران در عربستان، كه به نوعى تقويت حكومت عبدالعزيز را در پى داشت، به حدّى براى عبدالعزيز مهم بود كه هويدا پس از ملاقات با وى، از قول كفيل وزارت خارجه در گزارش خود مى نويسد:

«... و ذكر كرد كه هيچ وقت اعلى حضرت را تا اين درجه شاد و مسرور نديده بوديم كه امروزه از ملاقات شما و وصول ناصر همايون شاهنشاهى اظهار شادى و سرور علنى مى فرمودند... .»

مأموريت حبيب الله هويدا

حبيب الله هويدا در ايجاد اين ارتباط نقش مهمّى داشته و لذا دولت حجاز نيز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مى دهد كه هميشه او را راضى و خورسند نگاه دارند كه اسباب تكدّر خاطر و دلتنگى براى او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاى او را به فوريت انجام دهند!باتوجه به اينكه حبيب الله هويدا يكى از دو نماينده ايران براى بررسى وضعيت حجاز در اثر حمله وهابى ها و تخريب اماكن مقدسه بوده و از سوى ديگر، وى براساس اسناد، داراى مسلك بهائيّت و از بهائيان شناخته شده بوده است،همه گوياى آن است كه متأسفانه نماينده ايران به صورت پنهانى نقشى مؤثر در ناديده گرفتن اين مسأله مهم داشته است. اين نكته زمانى تقويت مى شود كه ملك عبدالعزيز به هويدا مى گويد:

«... ما شما را از خود مى دانيم (كه البته درست هم مي گفته چون وي از سران وهابيت و عين الملك از پيروان بهائيت بوده است )، شما نيز خود را مثل ساير نمايندگان اجانب ندانيد، هيچ وقت لزوم به تحصيل اجازه نيست، هروقت كه ميل داريد، بدون هيچ ملاحظه، به ديدن ما بياييد، چه در مكه چه در اين جا، ما هميشه آماده ملاقات شما هستيم... .»

در روزنامه الوطن (چاپ بغداد)، در تاريخ 20 ربيع الاول 1348 هـ . ق. در زمينه به رسميت شناختن دولت حجاز توسط ايران درباره نماينده ايران، حبيب الله خان عين الملك معروف به هويدا مى نويسد:

«... مشاراليه كاملاً به اين قضايا آگاه است و علاوه بر اينكه زبان مملكت را به خوبىمى داند، محل اعتماد ملك عبدالعزيز و رجال حكومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بديهى است كه تعيين او به اين سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسويه مى نمايد!»

در ماده سوم عهدنامه مودّت، امضا شده ميان دو كشور، هيچ اشاره اى به مسأله تخريب و هدم آثار اسلامى و قبور ائمه بقيع نشده و با كمال تأسف راحت از كنار آن گذشته اند. هويدا تا سال 1353 هـ . ق. به عنوان نماينده ايران در حجاز مشغول به كار بوده است.حبيب الله هويدا در مأموريتش به مدينه، براى كسب اطلاع از ميزان خرابى ها، تلاش جدى كرده تا اين حادثه مهم را بسيار كمرنگ تلقى نموده، وهابيان را به نوعى، تبرئه نمايد. در گزارش وى چنين آمده است:

تصویر صفحه آخر اصل این نامه

... بالاى مناره، قبه مطهّر صعود كرديم، يكصد و سى پله بالا رفتيم و از آن جا قبه مطهر را زيارت نموديم (زيرا صعود بالاى قبه غيرممكن است). از آن جا مشاهده نموديم كه فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهر اصابت نموده و اندكى سوراخ كرده است و ابداً خرابى وارد نيامده است!

اولاً نمى شود حتم كرد كه آن گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است! ثانياً برفرض اينكه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است! و در اثناى تيراندازى به همديگر خطاءً به قبه مطهر اصابت كرده است!

و دليل صحت اين نظريه اين است كه قبه مرقد مطهر خيلى عظيم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بيش از سه ـ چهار هزار بوده است; اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلاً دو سه هزار گلوله به قبه مطهر مى رسيد! به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنين آثار چهار ـ پنج گلوله بر قبه اهل بيت بود، خادم باشىِ حرم مقدس نيز سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت كه اين ها را روى بام حرم يافته و تصور مى كند كه از گلوله هايى است كه به قبه مقدس رسيده است. فدوى آن ها را تقديم خواهم نمود كه در موزه وزارت معارف محفوظ بماند... .»

الا و لعنت الله علی القوم الظالمین ........
منبع: سایت محاکمه

عكس‌هاي اختصاصي سلطان عبدالحميد عثماني از قبرستان بقيع


با انتشار كتاب آلبوم عكس‌هاي اختصاصي سلطان عبدالحميد عثماني از مكه و مدينه، تصاوير جالب و كم‌نظيري از بقاع متبركه مدينه و به ويژه قبرستان بقيع به دست آمده است.


اين كتاب در سال 2006 تقريبا هم‌زمان در نيوجرسی آمريكا و استانبول تركیه به چاپ رسيد. در اين كتاب، حدود 130 تصوير زيبا و تاريخي از صحراي عرفات، كعبه، مسجدالنبي تا قبرستان ابوطالب و شهر مكه و مدينه منتشر شده است. 



تصاوير قبرستان بقيع در آن مقطع، از آن رو داراي اهميت است كه چند سال بعد، با روي كار آمدن آل سعود و وهابيون در عربستان و پايان قدرت عثماني‌ها در اين ديار، گنبد و بارگاه موجود در آن تخريب شد. 



اين اقدام در آن زمان، مورد اعتراض دولت ايران قرار گرفت و حتي رضاشاه پهلوي عليه آن بيانيه صادر كرد. گفتني است، سعودي‌ها سال 1340 قمري (1301 شمسي)، قدرت را در عربستان به دست گرفتند و سال 1443 قمري (1304 شمسي) ‌ساختمان‌هاي موجود در بقيع را تخريب كردند.

هشتم شوّال سال 1343 ه.ق; چند پرسش ؟؟؟

 

بقيع، بغض شيعه در گلوي تاريخ

هر شيفته‌اي كه دل به مدينه روانه مي‌كند، بر غربت قبرستان بقيع ناله مي‌كند. تربت مطهر چهار امام معصوم ـ ع ـ تنها با سنگ‌چين‌هايي نمايان است كه زائر آن اجازه زيارت ندارد و بايد به دل گريه كند. بقيع سند مظلوميت هميشگي شيعه است و بررسي و آگاهي از پيشينه آن ضروري است تا گوشه‌اي از جايگاه تاريخي و اجتماعي پيشوايان شيعيان را نمايان سازد.

اشاره

هشتم شوال سالگرد تخريب حرم ائمه بقيع است و از اين رو گفت‌وگويي با حجت الاسلام والمسلمين محمدصادق نجمي، پژوهشگر و محقق تاريخ انجام داده‌ايم. وي كتاب «تاريخ حرم ائمه بقيع» را نگاشته است كه حاوي نكات جالب پيشينه تاريخي اين مكان مقدس است. همچنين اين نويسنده به تازگي كتاب در رابطه با زندگي حضرت حمزه ـ ع ـ براي استفاده علاقه‌مندان منتشر ساخته‌اند.

* پيشينه قبرستان بقيع به چه زماني بر‌مي‌گردد و اين قبرستان نزد پيامبر اكرم ـ ص ـ و ائمه اطهار ـ ع ـ از چه منزلتي برخوردار بوده است؟

•  بقيع اولين مدفن و مزاري است كه به دستور رسول اكرم ـ ص ـ و بوسيله مسلمانان صدر اسلام به وجود آمده است. اين مدفن مقدس و تاريخي در اصل «بقيع‌الغرقد» و در قرن‌هاي اخير گاهي «جنه‌البقيع» نيز گفته مي‌شود. ابن اثير مي‌گويد: «در لغت بقيع به محل وسيعي كه داراي درخت و يا ريشه درخت باشد، گفته مي‌شود و چون مكان بقيع پيش از آن داراي درخت غرقد ‌و ريشه‌هاي آن بود پس از قطع اين اشجار نيز با همان اسم معروف گرديد.» در بقيع اولين كسي كه از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره» و از مهاجرين «عثمان بن مظعون» بوده است. سمهودي مي‌گويد: «پس از فوت ابراهيم فرزند رسول خدا ـ ص ـ آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهيم را به سلف صالح ما عثمان لاحق كنيد و در كنار او به خاك بسپاريد.» او مي‌گويد پس از دفن شدن ابراهيم در بقيع، مردم مدينه علاقه‌مند شدند پيكر اقوام و عشيره خود را در آنجا دفن كنند و هر يك از قبايل مدينه درختان و ريشه‌هاي بخشي از بقيع را قطع و زمين آن را براي همين منظور آماده نمودند.

در فضيلت بقيع حديث‌هاي متعددي از رسول خدا نقل گرديده است. از جمله در حديثي فرمودند: «از بقيع هفتاد هزار نفر كه صورتشان مانند ماه چهارده شبه است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت مي‌شوند.» در حديث ديگر آمده است كه رسول خدا ـ ص ـ در بقيع حضور يافتند و اهل قبور را بدين گونه خطاب مي‌كردند: «درود بر شما و خداوند ما و شما را بيامرزد.» شما پيشاهنگان ما بوديد و ما هم درپي شما خواهيم آمد. حرم ائمه بقيع كه در كتب تاريخ به عنوان مشهد و حرم اهل بيت ـ ع ـ معروف گرديده، در سمت غربي و منتهي اليه بقيع واقع شده است. در اين حرم مطهر قبر چهارتن از ائمه اهل بيت، امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر و امام صادق ـ عليهم السلام ـ در كنار هم و به فاصله 2 تا 3 متري اين قبرها، قبر عباس عمومي گرامي رسول خدا ـ ص ـ قرار گرفته و در كنار آن نيز قبر ديگري است كه متعلق به فاطمه بنت اسد است. قبل از ويراني ساختمان اين حرم مطهر همه اين قبور شش‌گانه در زير گنبد و داراي ضريح زيبايي بودند. همچنين مدفن تعدادي از همسران، فرزندان، اقوام و عشيره پيامبر اسلام و جمع كثيري از صحابه و ياران آن حضرت و تعداد بي‌شماري از شهدا و علما در اين قبرستان قرار دارد.

* بارگاه ائمه مدفون در بقيع در چه زماني بنا شد؟

• گرچه پس از گذشت قريب به يك قرن از تخريب حرم مطهر ائمه بقيع و از بين رفتن تمام آثار اين بناي باشكوه و معنوي نمي‌توان همانند ساير ابنيه تاريخي و مذهبي از آثار آن به عظمت و قدمتش پي برد و تاريخ بناي آن را به دست آورد. آنچه از منابع مختلف به دست مي‌آيد تا حدي مي‌تواند ما را با تاريخ و چگونگي ساخت اين حرم شريف آشنا سازد و بيانگر وضع اين بناي فخيم و پرشكوه معنوي در طول تاريخ گردد. اجمال تاريخ اين حرم مقدس اين است كه قبور ائمه بقيع از ابتداي دفن داراي ساختمان و به مرور زمان گنبد و بارگاه بوده است و در قرون متمادي داراي خادم و دربان و داراي ظريف‌ترين و گرانبها‌ترين ضريح و صندوق با زيباترين روپوش و داراي فرش و قنديل بوده است.

* در خصوص هر يك از مراحل شكل‌گيري بارگاه و مشخصات و تحولات آنها در طول تاريخ چه اطلاعاتي را جمع‌آوري كرده‌ايد؟

• آنهايي كه با تاريخ مدينه آشنايي دارند مي‌دانند كه در آن زمان رسم بود كه جنازه افراد متشخص و مورد احترام به جاي گورستان عمومي در داخل منزل دفن مي‌شد و در برخي از موارد اين منزل تبديل به آرامگاه خانوادگي مي‌شد. به عنوان مثال مي‌توان به دفن شدن عبدالله پدر گرامي رسول خدا ـ ص ـ در خانه اشاره كرد. در كنار قبرستان بقيع خانه‌هاي زيادي وجود داشت كه يكي از آنها متعلق به عقيل ابن ابي طالب بود. اين خانه به آرامگاه خصوصي و خانوادگي اقوام و فرزندان رسول خدا ـ ص ـ مبدل گرديد و اولين كسي كه در داخل آن دفن شد پيكر فاطمه بنت اسد بود. پس از آن عباس عموي پيامبر در اين خانه دفن گرديد. ابن شبه متوفاي 262 هـ . ق و از قديمي‌ترين مورخان و مدينه‌شناسان مي‌گويد: «عباس ابن عبدالمطلب در داخل خانه عقيل و در كنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شده است.» اين جمله صريح را مورخ و مدينه‌شناس معروف سمهودي و احمد بن عبدالحميد نيز در كتاب خود نقل نموده‌اند. اين خانه به همان شكل تا زمان امام حسن مجتبي ـ ع ـ باقيمانده بود كه آن حضرت در وصيت خود به برادرشان تصريح كردند تا بدن مطهرشان را در كنار قبر رسول الله ـ ص ـ به خاك سپارند و اگر بني اميه مخالفت كردند در كنار قبر مادرشان حضرت فاطمه ـ س ـ دفن شوند. البته شيخ مفيد ـ ره ـ و طبرسي اين وصيت را چنين نقل مي‌كنند كه آن حضرت فرمودند در كنار فاطمه بنت اسد دفن شوند. به اين وصيت عمل شد و پيكر مطهر امام حسن مجتبي ـ ع ـ در اين خانه دفن شد. پس از آن حضرت، پيكر مطهر امام سجاد، امام باقر و امام صادق ـ عليهم السلام ـ در كنار جد بزرگوارشان امام مجتبي ـ ع ـ دفن گرديد كه اسناد و مدارك فراواني در اين زمينه وجود دارد.

* ساخت حرم و بارگاه براي مدفن ائمه اطهار ـ ع ـ از چه زماني آغاز شد و اين بارگاه چه خصوصياتي داشت؟

• ساخت حرم و بارگاه در بقيع در چند مرحله صورت گرفت. پس از زمان بني‌اميه كه شيعيان در سخت ترين شرايط به سر مي‌بردند و حتي جرأت اظهار عقيده خود را نداشتند عباسي‌ها به روي كار آمدند و در اين زمان بود كه شيعيان به آزادي‌هايي دست يافتند، تا جايي كه سفاح به حقانيت امير مؤمنان ـ ع ـ اعتراف كرد و اقدام به بازگرداندن فدك به بني‌الحسن نمود. طبيعي است در چنين شرايط و با برداشته شدن همه موانع، شيعيان خاندان عصمت و به ويژه سادات بني‌الحسن در تعمير و توسعه مدفن ائمه بقيع و تبديل خانه عقيل به حرم به عنوان يك وظيفه ديني و نماد مذهبي اهتمام ورزند. همچنين انتساب عباسي‌ها به عباس عموي پيامبر ـ ص ـ مهمترين انگيزه براي شيعيان آن دوره بود كه به تعمير و توسعه بارگاه جد خود اقدام كنند. بر اساس مدارك تاريخي پيكر مطهر امام صادق ـ ع ـ در سال 148 هـ . ق و پس از دوران خلافت سفاح و منصور در سال‌هاي 136 تا 157هـ . ق در داخل حرم و پس از تبديل شدن خانه عقيل به مسجد و زيارتگاه عمومي در كنار قبور ائمه سه‌گانه دفن شده است. متأسفانه در مورد تغيير و تحولي كه پس از اين تاريخ تا قرن پنجم در اين حرم شريف به وجود آمده است، اطلاع دقيق و مستند تاريخي در دست نيست ولي با توجه به بحث‌هاي گذشته به يقين اين حرم در طول اين سه قرن نيز مورد توجه عباسيان و شيعيان بوده و در هر فرصت ممكن به تعمير و تجديد بناي آن اهتمام ورزيده‌اند.

اما مرحله بعدي تجديد بناي حرم از قرن پنجم آغاز شده كه خوشبختانه اسناد و مدارك تاريخي زيادي در اين زمينه وجود دارد. طبق مدارك مسلم تاريخي، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقيع كه از نظر استحكام و ارتفاع، ظرافت و زيبايي بر همه قبه‌هاي موجود در بقيع تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان مي‌سوده و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب مي‌كرد، به دستور «مجد‌الملك ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسي البراوستاني القمي»، وزير بركيارق از سلاطين سلجوقي در بين سال‌هاي 486 الي 498 هـ . ق ساخته شده است. در اين زمينه مورخ معروف ابن اثير در حوادث سال 495 هـ . ق مي‌گويد: «در اين سال امير مدينه منظور بن عماره حسيني دنيا را وداع گفت و او معماري را كه از اهالي قم بود و از سوي مجد‌الملك بلاساني براي ساختن قبه حسن بن علي و عباس عموي پيامبر در مدينه به سر مي‌برد، به قتل رسانيد.» همچنين مرحوم عبدالجليل قزويني زنده (در سال 556) در كتاب النقض مي‌گويد: «قبه حسن بن علي كه عباس بن عبدالمطلب پدر خلفا آنجا مدفون است مجدالملك فرموده است.»

شايد بهترين راه براي به دست آوردن كيفيت اين بناي شريف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبه‌اي بزرگ و سر به فلك كشيده و بسيار مستحكم» مشترك در بين مشاهدات مورخان مي‌باشد؛ جهانگرداني همچون ابن جبير و ابن نجار در قرن هفتم خالد بن عيسي البلوي المغربي و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.

* اين گنبد و بارگاه تا چه زماني پا بر جا بود و آيا سلاطين ديگري در تعمير يا توسعه آن نقشي داشته‌اند؟

• در چند مرحله تعميراتي در اين بارگاه صورت گرفته است. اولين تعمير در حرم ائمه بقيع در سال 519 هـ . ق و پس از گذشت بيست و چهار سال از ايجاد ساختمان آن مي‌باشد كه به دستور مسترشد بالله، خليفه عباسي انجام گرفته است. سمهودي در كتاب خود مي‌گويد كتيبه‌اي در طاق سمت قبر عباس وجود دارد كه تاريخ دقيق تعمير و سلطان وقت را نوشته است. دومين تعمير در حرم بقيع بين سال‌هاي 623 و 640 هـ . ق به وسيله يكي ديگر از خلفاي عباسي به نام مستنصر بالله انجام گرفته است. اين موضوع را نيز سمهودي در كتاب خود و بر اساس كتيبه‌اي كه در بالاي محراب حرم بقيع نصب شده است، ثابت مي‌كند. تعمير سوم حرم شريف متعلق به اوايل قرن سيزدهم هجري است كه به دستور سلطان محمود عثماني انجام گرفته است. فرهاد ميرزا كه در سال 1292 هـ . ق به حج مشرف شده است، مي‌نويسد: «تعمير بقعه مباركه در بقيع از سلطان محمودخان در سنه يكهزار و دويست و سي و چهار هجري به دست محمدعلي پاشاي مصري و به امر سلطان واقع شده است.» اما نكته جالب در اينجا ويژگي‌ها و خصوصيت‌هاي حرم شريف است كه نظر بسياري از مورخان را به خود جلب كرده است و به اختصار به اين ويژگي‌ها اشاره مي‌كنم. اول آنكه حرم بقيع هشت ضلعي بوده است. براي نمونه ميرزا محمدحسين فراهاني كه در سال 1302 هـ . ق اين حرم شريف را زيارت كرده است، مي‌گويد: «‌چهار نفر از ائمه اثني عشر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ است كه در بقعه بزرگي كه به صورت هشت ضلعي ساخته شده است واقع‌اند و اندرون و گنبد آن سفيدكاري است.» دوم آنكه حرم بقيع داراي دو در بوده است. ابن نجار مدينه‌شناس معروف متوفاي 647 هـ . ق مي‌گويد: «بقيع داراي دو در بوده است كه يكي از آنها هميشه و در تمام ساعات روز به روي زائرين باز بوده است.» سوم بارگاه بقيع محرابي هم داشته است. سمهودي يكي از كتيبه‌ها را در بالاي محراب ذكر مي‌كند و چهارم آنكه حرم بقيع خادماني نيز داشته است. اين خدام شامل كفش‌دار و زيارتنامه‌خوان بود. امين‌الدوله در سفرنامه خود مي‌نويسد: «يكشنبه يازدهم محرم 1316 هـ . ق هواي بقيع و زيارت ائمه هدي كردم. آنجا جز حاج صادق يزدي و يك ضعيفه كفش‌دار و يك سقا كسي نبود. كليددار، متولي و زيارتنامه‌خوان هنوز نيامده بودند» همچنين در برخي سفرنامه‌ها براي حرم تزئيناتي ذكر شده و اينكه اين حرم صحن نداشته است.

* به نظر مي‌رسد اين حرم با اين خصوصيات ضريحي هم بايد داشته باشد. در مورد ضريح اين حرم توضيحاتي بدهيد:

• آنچه از تاريخ به دست مي‌آيد اين است كه قبور ائمه بقيع و جناب عباس از قديم‌الايام و بلكه پيش‌تر از قرن هفتم تا زمان تخريب داراي ضريح‌هاي متعددي ‌بوده‌‌اند كه به مناسبت نزديكي و اتصال قبور ائمه ـ ع ـ همه آنها در داخل يك ضريح و قبر عباس عمومي پيامبر ـ ص ـ به علت فاصله آن با اين قبور داراي ضريح مستقل بوده است. همه مورخان از ظرافت و زيبايي اين ضريح‌ها تعريف و تمجيد كرده‌اند. در تاريخ براي اولين بار كه از صندوق قبور ائمه بقيع سخن به ميان آمده به وسيله جهانگرد معروف ابن جبير (متوفاي 614 هـ . ق) مي‌باشد. او مي‌گويد: «‌قبرشان بزرگ و از سطح زمين بلندتر و داراي ضريحي از چوب مي‌باشد كه بديع‌ترين و زيباترين نمونه از نظر فن و هنر است و نقوشي برجسته از جنس مس بر روي آن ترسيم و ميخ‌كوبي‌هايي به جالب‌ترين شكل در آن تعبيه شده كه نماي آن را هرچه زيباتر و جالب‌تر نموده است» و عده‌اي مورخ ديگر كه شبيه به اين تعابير را به كار برده‌اند. از آنجايي كه اين ضريح از نظر ظاهري شبيه ضريح حرم كاظمين ـ ع ـ و عبدالعظيم حسني ـ ع ـ است و اين ضريح‌ها به دستور مجدالملك ساخته شده است، مي‌توان گفت اولين ضريح بقيع نيز به دستور مجدالملك ساخته شده است. همچنين دو ضريح ديگر نيز براي بقيع ساخته و نصب شده است كه سومين آنها تا زمان تخريب اين حرم پا برجا بوده است. مرحوم سيد محسن مي‌گويد: «‌در اصفهان ضريح ديگري از فولاد به صورتي ظريف و زيبا ساخته شد كه در قسمت بالاي آن اسماء حسني با آب طلا و خط زيبا ترسيم شده بود كه با سختي فراواني به جده منتقل و به خاطر ممانعت سران مدينه سه سال متوقف و با پرداخت مبالغ كلاني به مخالفان، در حرم نصب گرديد.»

* بعد از آشنايي با تاريخ ساخت و نوع بناي حرم ائمه بقيع، مهم‌ترين موضوع ويراني اين مكان شريف است. چه دليلي باعث شد كه اين بارگاه شريف با آن قداست والاي خود مورد هجوم و تخريب قرار گيرد و اين تخريب توسط چه كساني و با چه انگيزه‌اي بود؟

• يكي از آفات بزرگ و خطرناك‌ تمام مذاهب و آيين‌ها كج‌فهمي و تندروي‌ها و برداشت‌هاي غلط و انحرافي و به اصطلاح قرائت‌هاي خودساخته از دين است كه در مقاطع مختلف از ميان پيروان همان مذاهب به وجود آمده و موجب تضعيف و تفرقه در آن مذهب گرديده است. از مصاديق و نمونه‌هاي بارز چنين انحراف فكري و برداشت‌هاي ناروا، گروه خوارج هستند كه در حال حيات رسول خدا و در ميان جامعه آن روز به وجود آمدند و در زمان اميرمؤمنان ـ ع ـ گسترش يافته و سرانجام آن بزرگوار به دست يكي از عوامل همين گروه به شهادت رسيد. يكي از اوصاف خوارج كه در احاديث بدانها تأكيد شده، كثرت عبادت و تقيد آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است، به حدي كه عبادت ساير مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقير و كم مي‌نمايد. ويژگي بعدي فاصله گرفتن آنها از اسلام و دور شدنشان از روح قرآن است كه در اثر غرور و تحجر حاضر نبودند از هيچ ناصحي نصيحت بپذيرند. يكي ديگر از اوصاف خوارج تكفير مسلمانان بود تا جايي كه هر مسلمان متعهدي را كه با عقيده و تفكر انحرافي آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام مي‌دانستند.

پس از چندين قرن از ظهور خوارج يعني در آستانه قرن هشتم نمونه‌اي ديگر از اين انحرافات ظاهر گرديد. احمد بن تيميه در شام مطالبي را در مسايل مختلف اسلامي خلاف مسلمات اسلام و مخالف با فتاواي علما و پيشوايان به شكل سخنراني و مكتوب منتشر كرد. علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظريات او به ميدان آمدند و به نقد عقايد او پرداختند و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر كردند. ابن تيميه پس از چند بار زنداني شدن در مصر و شام، سرانجام در سال 728 هـ . ق در زندان دمشق از دنيا رفت. وضع به همين منوال بود تا اينكه در قرن يازدهم، در نجد حجاز فردي به نام محمد بن عبدالوهاب پا به عرصه حيات گذاشت و پس از چهار قرن بار ديگر به ترويج و تبليغ عقايد ابن تيميه پرداخت. اما دلايل مختلفي باعث شد كه ابن وهاب در فعاليت‌هاي خود موفق شود. از جمله آنكه وي در شهر نجد به اظهار و نشر عقايد خود پرداخت كه مردم آن را افراد دور از تمدن و معارف تشكيل مي‌دادند اما ابن تيميه در مركز معارف ديني قرار داشت. همچنين با متهم كردن ساير مسلمانان به كفر، مردم نجد به غارت و كسب ثروت تشويق شدند.

فتاواي فقهي وهابيان كه موضوع اصلي بحث ما است، چندين مورد است. مهم‌ترين آنها حرمت سفر براي زيارت قبور پيامبران و صالحان و حرمت تبرك و توسل به آنان و ساختن حرم و بارگاه بر قبور آنهاست. بنابراين هرگونه توسل و تبرك جستن به ساحت پيامبران و ائمه اطهار شرك و كفر و بت‌پرستي محسوب مي‌شود و موجب حلال شدن مال و جان چنين افراد است. مرحوم آيت الله امين عاملي در كتاب خود پيرامون عقايد وهابيان مي‌نويسد:‌ «اعتقاد وهابيان درباره عموم مسلمانان اين است كه مسلمين پس از ايمان به كفر برگشته‌اند و پس از توحيد به شرك گراييده‌اند. زيرا آنان در دين بدعت گذاشته‌اند و به جهت زيارت و تبرك جستن به انبياء و صالحين به كفر و شرك روي آورده‌اند، لذا جنگ با آنان واجب و ريختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابيان) حلال است» بر اين اساس بود كه آنها به هر جا و به هر شهر و دياري دست مي‌يافتند قبل از هر چيز به تخريب مشاهد شريفه و بقاع متبركه مي‌پرداختند. كشتار وهابيان در عتبات عاليات صفحه‌اي سياه در تاريخ اسلام است. در سال 1216 هـ . ق امير سعود با لشگري بسيار به شهر كربلا حمله‌ور شدند. تعداد بيست هزار نفر از اهالي كربلا و زوار كشته شدند و خزانه حرم و تمام تزئينات و جواهرات حرم به تاراج رفت. همچنين آنان به هنگام تسلط بر طائف و مكه قبور جد و عموي پيامبر، خديجه همسر پيامبر و بسياري از اماكن‌ مقدسه را ويران كردند. در ماه رمضان 1344 هـ . ق وارد مدينه شدند و پس از گذشت چند روز در هشتم شوال گنبد و بارگاه ائمه معصومين ـ ع ـ در بقيع را به كلي منهدم كردند و از اين حرم و قبور به جز قطعه‌ سنگ‌هايي كه در اطراف قبور نصب كردند اثر و علامتي باقي نماند. به كارگراني كه اين عمل ننگين را انجام دادند، مبلغ هزار ريال مجيدي دستمزد پرداخت گرديد. تنها حرم مطهر پيامبر اسلام‌ ـ ص ـ آن هم در اثر ترس از قيام مسلمانان جهان از تعرض و تخريب مصون ماند كه اگر اين ترس نبود حرم پيامبر اسلام ـ ص ـ پيش از ساير بقاع مورد تعرض قرار مي‌گرفت. بعضي از نويسندگان وهابي اين مصونيت را بدين گونه توجيه مي‌كنند «كه ما اين گنبد را به عنوان يكي از گنبدهاي مسجد مي‌شناسيم نه به عنوان گنبد و بارگاه حرم پيامبر والا ...» و اينك با گماردن مأموران تند و خشن و گاهي چوب به دست از نزديك شدن زائران به اين حرم جلوگيري مي‌كنند.

يكي از جهانگردان غربي به نام مستر ريتر كه به فاصله كوتاه از ويراني اين حرم، بقيع را ديده، ويراني آنجا را چنين ترسيم مي‌كند: «‌چون وارد بقيع شدم، آنجا را همانند شهري ديدم كه زلزله شديدي در آن به وقوع پيوسته و به ويرانه‌اي مبدل ساخته است. زيرا در جاي جاي بقيع به جز قطعات سنگ و كلوخ به هم ريخته و تيرهاي چوب كهنه چيز ديگري نمي‌توان ديد. ولي اين ويراني‌ها و خرابي‌ها نه در اثر وقوع زلزله و يا حادثه طبيعي بلكه با عزم و اراده انسان‌ها به وجود آمده بود و همه‌ آن گنبد و بارگاه‌هاي زيبا و سفيدرنگ كه نشانگر قبور فرزندان و ياران پيامبر اسلام بود، با خاك يكسان گرديده است.» چون خبر هولناك ويراني بقاع و هتك حرمت نسبت به حرم شريف ائمه بقيع در كشورهاي اسلامي انتشار يافت مسلمانان آن را مصيبتي عظيم و حادثه‌اي بس بزرگ نسبت به جهان اسلام تلقي نمودند. تلگراف‌هاي اعتراض از سوي علما و مراجع و شخصيت‌هاي سياسي از عراق و ايران و هند و ساير كشورها به سوي حاكمان حجاز سرازير گرديد. مجالس درس در حوزه‌هاي علميه و نماز‌هاي جماعت در مساجد تعطيل شد. مراسم عزداري به عنوان اعتراض و سوگواري تشكيل گرديد ولي چه سود كه اين حادثه بزرگ و تأسف‌بار به وقوع پيوست و اين آثار و ابنيه مذهبي و تاريخي كه قداست بعضي از آنها به بيش از ده قرن مي‌رسد، به دست گروهي متعصب و متحجر و بي‌اطلاع به عنوان ايفاي يك وظيفه واجب مذهبي با خاك يكسان شد.

البته پس از آن وهابيان دست به مبارزه فرهنگي زدند تا وجود چنين مكاني را از منابع تاريخ حذف كنند. يكي از ابعاد آن را مي‌توان در تأليفات جديد و متنوعي يافت كه در تاريخ حرمين شريفين و مدينه‌شناسي منتشر شده است. در اين كتاب‌ها گزارشي از اين ابنيه تاريخ ثبت نشده است. به طوري كه گويي اصلاً چنين آثاري وجود نداشته است. يكي از اين تأليفات كه در سال 1412هـ . ق منتشر شده كتابي است به نام «تاريخ المعالم المدينه المنوره قديماً و حديثاً» به قلم سيد احمد ياسين. مؤلف در اين كتاب چهارصد صفحه‌اي تا آنجا كه توانسته است آثار قديمي و تازه‌هاي مدينه را از مساجد و قلعه‌ها و چاه‌ها با عكس و شرح و تفصيل معرفي نموده ولي از بقيع، حساس‌ترين اثر تاريخي مدينه فقط در هفت سطر و به عنوان گورستان عمومي مردم مدينه ياد نموده است.

منبع: پايگاه اطلاع رساني رسا

عثمان بن مظعون

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (4)

دموكراسی از دید القاعده

پژوهشگر: حسام افشار

القاعده در میان نظام‌‌های سیاسی موجود به تأسی از خلفای راشدین و امپراتوری‌های اموی و عباسی، هم‌چنان نظام مونارشی (سلطنتی) را بهترین نظام حكومتی می‌داند و با توجه به ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و نیز از آنجا كه نتوانسته در جلب افكار عمومی مسلمانان موفق باشد با دموكراسی مخالفت می‌ورزد. البته تجربه تاریخی اسلام درباره دو خلیفه نخست‌ و نیز تأكیدات قرآن مبنی بر مشورت و شورا باعث شده است تا نظریات الیتیستی و نخبه‌گرایانه در آنها تقویت‌ شود و جایگاهی نیز برای مشورت با اهل حل و عقد و نخبگان سلفی قائل شوند.


خلافت و حكومت دینی (فقهی‌ ـ سلفی) در ایدئولوژی القاعده

هدف نهایی ایدئولوژی القاعده، دستیابی به حكومتی فقهی است كه ریشه در سلفی‌گری وهابیت دارد و بر تمام جهان حكم می‌راند. این حكومت دینی كه شكل‌گیری جامعه دینی، از طریق اجرای قوانین فقهی بر آن مبتنی است، مهم‌ترین خواسته و موتور محركه فعالیت‌های القاعده به شمار می‌رود. حكومت طالبان بر افغانستان در واقع جلوه و تبلوری از حكومت مورد نظر القاعده است.

اسامه بن لادن می گوید:

«ما برای جهاد در راه خداوند قادر متعال از وطن خود خارج شده‌ایم و خداوند را به علت منّتی كه در راه فراهم شدن امكان جهاد و این هجرت مقدس به ما ارزانی داشته است، سپاسگزاریم. هدف و میل قلبی ما نیز این بوده كه در راه برپایی و تحكیم حكومت اسلامی و پیاده كردن احكام اسلامی جهاد كنیم. این هدف ماست و برای همین هدف از كشور خود خارج شده‌ایم» (بن لادن،1384،ص14)

به تعبیر دقیق تر القاعده در میان نظام‌‌های سیاسی موجود به تأسی از خلفای راشدین و امپراتوری‌های اموی و عباسی، هم‌چنان نظام مونارشی (سلطنتی) را بهترین نظام حكومتی می‌داند و با توجه به ویژگی‌های ایدئولوژیك خود و نیز از آنجا كه نتوانسته در جلب افكار عمومی مسلمانان موفق باشد با دموكراسی مخالفت می‌ورزد. البته تجربه تاریخی اسلام درباره دو خلیفه نخست‌ و نیز تأكیدات قرآن مبنی بر مشورت و شورا باعث شده است تا نظریات الیتیستی و نخبه‌گرایانه در آنها تقویت‌ شود و جایگاهی نیز برای مشورت با اهل حل و عقد و نخبگان سلفی قائل شوند. اما این شورا و مشورت هیچ‌گاه قابل تعمیم به عموم مردم و گروه‌های دیگر نیست. لذا ظواهری تأكید دارد «مجاهدین» نمی‌توانند با زور حكومت كنند یا مستقیماً قدرت را به دست گیرند. حكومت باید به اصل اسلامی شورا وفادار باشد و «امر به معروف و نهی از منكر» را به اجرا گذارد. هم‌چنین باید مبتنی بر نظر «اهل حل و عقد» باشد و نظر علما را به عنوان كارشناسان شریعت لحاظ كند.(قادری، 1378،صص12و23)

دموكراسی از دید القاعده

رهبران القاعده معتقدند كه دموكراسی آمده به ما بگوید كه در نظام دموكراتیك، ملت، همان حكم و مرجع اصلی است و كلام نهایی در تمام امور به رأی ملت بازمی‌گردد. حقیقت این نظام بر اصل زیر استوار است؛ حكم ملت رد نمی‌شود و كسی تصمیم آنها را مورد بازخواست و مجازات قرار نمی‌دهد. حكم اصلی از آنِ ملت است، اراده آنها مقدس و انتخابشان الزام‌‌آور است و آرا و نظریاتشان مقدم بر همه و محترم است... در واقع در این نظام هر آنچه را ملت حلال بداند؛ حلال و هر آنچه را حرام بداند، حرام است. هر چیزی كه به عنوان قانون و شریعت انتخاب شود، درست، معتبر و جز آن اشتباه و بی‌ارزش است؛ هرچند آن گفتار، وحی و از جانب خداوند متعال باشد. شعار «حكم ملت از آن ملت است»، اصل و اساس یك نظام دموكراتیك بوده و تمامی مسائل حول این محور و اصل می‌چرخد....

در ایدئولوژی القاعده دموكراسی با تفاسیر مختلفش بر یك‌سری اصول و مبادی استوار است كه مهم‌ترین آنها به شرح زیر است:

نخست، ملت مصدر تمام قوای سه‌گانه از جمله قوه مقننه است. این قوه از طریق انتخاب نمایندگان مردم تشكیل می‌شود و وظیفه قانون‌گذاری را برعهده دارد. به عبارت دیگر، در نظام دموكراتیك، قانون‌گذار اصلی انسان است؛ نه خدا و معبود حقیقی، به علت قانون‌گذاری و مشخص كردن حلال و حرام، «انسان مخلوق» است نه خدا. لذا عین كفر و شرك است و با توحید و اصول اسلام مغایرت دارد؛ زیرا انسان ضعیف در مهم‌ترین ویژگی خدا، یعنی قانون‌گذاری، با خداوند شریك شده است....

دوم، دموكراسی براساس آزادی عقیده و آزادی دینی استوار است؛ یعنی انسان در سایه دموكراسی می‌تواند هرگونه كه می‌خواهد از دین خود دست بردارد؛ هرچند این امر مستلزم خروج از دین و الحاد باشد... در اسلام سزای هر مسلمانی كه از دین‌ خویش بازگردد، مرگ است.

سوم، دموكراسی، ملت را قاضی حقیقی می‌داند؛ به طوری كه در صورت اختلاف میان حاكم و حكومت‌شونده، طرفین نزاع برای حل اختلاف خود، به رأی و اراده ملت بازمی‌گردند. این مطلب با اصل توحید كه در آن تنها خدا اختلافات را حل می‌كند، مغایرت دارد... هم‌چنین داوری خواستن از هر نهادی غیرخدا از نظر شرعی به مثابه داوری خواستن از طاغوتی است كه باید بدان كافر شد....

چهارم، دموكراسی براساس آزادی بیان استوار است، هرچند به ذات اقدس خدا و قوانین الهی دشنام و ناسزا گفته شود...

پنجم، دموكراسی بر جدایی دین از سیاست و دیانت از حكومت‌داری استوار است؛ یعنی آنچه مربوط به خداست تنها برای خداست و دین تنها به عبادت در مساجد و صومعه‌ها خلاصه می‌شود، و امور دیگر زندگی مانند سیاست، اقتصاد و جامعه به مردم مربوط می‌شود... این باور آنان درباره دین اسلام باطل و گوینده آن كافر است؛ زیرا به مثابه انكار و نفی آشكار بخش‌هایی‌ از دین اسلام است. اسلام، دین سیاست، قانون‌گذاری و حكومت‌داری و بسیار گسترده‌تر از آن است كه در پشت دیوار مساجد و صومعه‌ها خلاصه شود و این بدون شك كفری آشكار به دین خداست....

ششم، دموكراسی براساس آزادی تشكیل گروه‌ها، احزاب سیاسی و نهادهای گوناگون با هر فكر و عقیده‌ای استوار است و این از نظر شرعی، بنابه برخی دلایل، باطل است؛ از جمله اینكه احزاب و گروه‌ها با تمام عقاید و افكار شرك‌آمیزشان به راحتی به رسمیت شناخته می‌شوند و می‌توانند امور بیهوده و باطل را در كشور و میان بندگان رواج دهند. این مسأله كاملاً با متون دینی مغایر است؛ زیرا امور كفرآمیز را باید انكار كرد و درصدد تغییر آن برآمد؛ نه اینكه به آن اعتراف كرد.... بنابراین به رسمیت شناختن احزاب كافر، به مثابه راضی بودن به كفر است، و رضایت دادن به كفر عین كفر است... .

هفتم، دموكراسی براساس اصل به رسمیت شناختن نظر «اكثریت» استوار است؛ یعنی هر چه را اكثریت بپذیرد، حتی كفر و باطل، قبول می‌كند. بنابراین، دموكراسی «حقیقت» را «اكثریت» می‌داند كه از منظر اسلام اصلی باطل است. «حقیقت» از نگاه اسلام آن است كه با كتاب و سنت سازگار باشد؛ خواه یاران آن كم باشند یا زیاد. لذا هرچه با كتاب و سنت مخالف باشد، باطل است. هرچند تمام دنیا با آن موافقت كنند.(زرقاوی،صص 7-5) 

اندیشه سیاسی القاعده نسبت به حكومت دینی

1. هیچ مرجعی جز فقهای سلفی و وهابی حق افتا و استخراج قوانین برای اداره جامعه را ندارد و به طریق اولی قانون‌گذاری براساس عقل خود بنیاد هم مشروعیت ندارد. 

2. آزادی عقیده از آنجا كه می‌تواند به ارتداد و الحاد بینجامد باطل است.

3. مشروعیت حاكمان از جانب عالم بالاست و رهبران جوامع باید خاستگاه دینی و برآمده از شرع داشته باشند.

4. آزادی بیان چون به ناسزاگویی به خدا و قوانین الهی می‌انجامد مورد تأیید نیست.

5. دین از سیاست و حكومت جدا نیست.

6. تشكیلات و احزاب سیاسی چون به گسترش فعالیت عناصر غیردینی یاری می‌رسانند مورد تأیید اسلام نیستند.

با توجه به موارد فوق الذكر در می یابیم كه ایدئولوژی القاعده بیشتر مصروف مبارزه و تشكیل خلافت اسلامی شده است؛ لذا پیروان آن با دچار شدن به ازخودبیگانگی، قربانی ایدئولوژی و خلافت مورد نظر القاعده هستند. در این ایدئولوژی هیچ انسانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان، اصالتی ندارد و اصالت با ایدئولوژی سلفی و حكومت مورد نظر است. بر این اساس نباید از آن ایدئولوژی جز برخی تكالیفی كه از اسلام استنباط كرده‌اند، رهنمودی برای افراد بشر انتظار داشت. این نگرش سیاست‌زدة القاعده باعث می‌شود ابعاد عرفانی و جمالی دین به چشم نیاید و زندگی تنها به عرصه قتال و مبارزه تبدیل شود. ایدئولوژی القاعده با توجه به مطلوب‌ها و هدف نهایی در نظر گرفته از «جهاد» آغاز و به «جهاد» نیز ختم می‌شود. از مطالعه آثار آنان چنین برمی‌آید كه زندگی میدان نبرد، مبارزه و قتال با اندیشه و انسان‌های دیگر است. در چنین رویكردی، دین به جای جهت‌دهی به سیاست؛ یعنی ادعایی كه وجود دارد، با سیاست تعریف می‌شود و كوچك‌ترین مسأله سیاسی و اجتماعی می‌تواند تأثیر عمیقی بر تفسیر از دین بگذارد. لذا درباره ایدئولوژی‌هایی از این دست، نكته‌ای كه می‌تواند مورد اهمیت قرار گیرد احتمال سوق یافتن آنها به سمت ابزارگرایی است. وجود برخی شواهد نشان می‌دهد دست‌كم برخی از رهبران القاعده بیش از آنكه پایبند ایدئولوژی سلفی رادیكال باشند، ابزارگرا هستند و تأكیدشان بر شعارهای سلفی بیشتر جنبه ابزاری برای رسیدن به قدرت و مقابله با غرب و مخالفان دارد. یكی از آن موارد را می‌توان در احیای ناسیونالیسم عربی تحت لفافه سلفی‌گری جست‌وجو كرد. مطابق این ناسیونالیسمِ مذهبی‌شده، عرب‌ها باید در پی احیای شكوه بربادرفته خود پس از خلافت عباسیان برآیند. آنها اسلام‌گرایی و ناسیونالیسم عربی را دو روی یك سكه می‌دانند.

زرقاوی معتقد است كه خداوند عرب‌ها را با این دین، عزیز و سربلند گرداند و با این دین آنها را از تاریكی‌ها به سوی نور و از پرستش بت‌ها به پرستش خدای یكتا هدایت كرد و بدین وسیله آنان را بر بنی‌بشر گرامی داشت. به خدا سوگند، برانگیختن حضرت محمد(ص) از میان قبایل عرب نعمت بسیار بزرگی است.(همان،ص12)

این رویكرد القاعده، در استنباط‌ های فقهی و احكام و فتاوای شرعی نیز دنبال شده است و آنان فقیهی را كه دور از فعالیت‌های اجتماعی و رفتارهای سیاسی، صرفاً براساس كتاب و مطالعه در پی فهم احكام دینی برآید، فاقد شرایط كافی می‌دانند. به عبارت دیگر، «فقه پویا» در نظر آنان فقه جهادی و عمل‌گراست. 

زرقاوی به نقل از سیدقطب می‌نویسد:

شكوفایی فقه اسلامی تنها در عرصه حركت، فعالیت و پویایی صورت می‌گیرد و نباید آن را از فقیهی كه هنگام پویایی، فعالیت و حركت (جامعه) در گوشه‌ای آرام نشسته است انتظار داشت. در این زمانه كسانی كه سر در كتاب و دفتر دارند و برای استنباط احكام فقهی از آن منابع می‌كوشند و برآنند با استفاده از این احكام به تجدید فقه اسلامی بپردازند و به دور از فعالیت‌های (عملی) بمانند كه هدف آن رهایی انسان از عبودیت غیرخدا، حذف شریعت طاغوت، تثبیت شریعت الهی و بازگرداندن آنان به بندگی پروردگار است، در حقیقت، ماهیت و هویت این دین را نشناخته و در شناسایی فقه دین ناتوان‌اند.(همان،ص229)

صرف ‌نظر از اینكه مراد سیدقطب از عبارات بالا چیست، می‌توان نظریات زرقاوی را این‌گونه تفسیر كرد كه او فقه پویا را فقهی اجتماعی ـ سیاسی می‌داند كه با داشتن دغدغه‌های روز جامعه مسلمانان بتواند همگام با ایدئولوژی القاعده پیش برود و خواسته‌های آنان به ویژه تأسیس حكومت دینی را محقق سازد. در واقع، زرقاوی از آنكه قریب به اتفاق روحانیان اهل سنت گرایشی به آن ایدئولوژی ندارند و برای مشروعیت‌بخشی به آن حركت نمی‌كنند، آنها را فقهای حقیقی نمی‌داند و در نتیجه آنان را به چنین حركتی دعوت می‌كند. بر این اساس، ایدئولوژی القاعده به علت سیاست‌زدگی، در برخی مواقع و در بعضی افراد به ابزارگرایی انجامیده است. 

این گروه (فقها)، عقاید خود را از تلفیق عقایدی به دست آورده‌اند كه بزرگان اسلام چه در صدر و چه اكنون، آن را دور انداخته‌اند. آنها این عقاید را به گونه‌ای در هم آمیخته‌اند تا بتوانند به بدترین شكل به افسارگسیختگی، وابستگی، فساد و غارت نظام‌های حاكم و مرتد و خارج از شریعت، مشروعیت بدهند. آنان روش خوارج را در تكفیر و وارد ساختن اتهامات گوناگون مانند فسق، فجور، بدعت، حلال بودن خون و حرمت «مجاهدان اسلام» در پیش گرفته‌اند. برای مثال، مفتی مصر، كه كارمند رسمی دولت است، از آن دولت حقوق می‌گیرد تا عملی را كه برای آن اجیر شده است انجام دهد؛ یعنی مشروعیت بخشیدن به نظام لاییكی كه مطیع یهود است و با مسلمانان بدرفتاری می‌كند.(ظواهری،پیشین،صص23و24)


ادامه دارد...


منابع

1. زرقاوی،ابی مصعب(1427)، «كلمات مضیئه،الكتاب الجامع لخطب وكلمات الشیخ المعتزبدینه،شبكه البراق الاسلامیه؛
ظواهری،ایمن(1423 شوال)، «الولاء و البراء،عقیده منقوله و واقع مفقود»، بیجا، بینا؛
قادری ،حاتم، (1378)، «اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران»تهران : سمت ؛
بن لادن،كارمن، (1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار.

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (3)

دین و مبارزه در ایدئولوژی القاعده

پژوهشگر: حسام افشار


دین و مبارزه در ایدئولوژی القاعده 

از آنجا كه القاعده جریانی اسلام‌گرا محسوب می‌‌شود، شناخت دین‌شناسی رهبران آن از اهمیت بالایی برخوردار است؛ به طوری كه دین‌شناسی آنان می‌تواند بر معارف دیگر آنها تأثیر بگذارد. دین از نگاه القاعده، نظام ساده حقوقی است كه از جانب خدا وضع شده تا انسان‌ها با انجام اوامر این «مالك» «مَلكِ» «قهار» بتوانند علاوه بر نجات خود از عذاب اخروی، پاداش شایسته‌ای نیز در بهشت كسب كنند. این رویكرد به دین، بیشتر یادآور رابطه دوران بردگی و ارباب و رعیتی است. اگر انسان‌ها به قوانین خداوند، با تفسیر سلفی و وهابیت، عمل كنند، در دنیا و آخرت در ازای كردار و رفتار خود می‌توانند از آتش خشم الهی در امان بمانند و در غیر این صورت، عذاب ارباب جهان آنان را در برخواهد گرفت. از این منظر، دین علاوه بر تأمین خوش‌گذرانی در آن دنیا، بساط خوشی در این دنیا را نیز به ویژه برای مردان فراهم می‌آورد. آنها معتقدند كه ما در این دعوت مردم را، اگر اطاعت كنند، به بهشتی بشارت می‌دهیم كه بر آسمان و زمین عرضه شده است؛ و اگر مخالفت كرده و در پی هواهای نفسانی خود برآیند به عذاب الهی هشدار می‌دهیم. (زرقاوی، 1427،ص، 4)

به گمان آنها ، كسب رضایت خداوندی كه «پادشاه جهان» است به سادگی به دست نمی‌آید و بسیاری مواقع رسیدن به این مرحله بدون جان‌فشانی‌ها و خون‌فشانی‌ها میسر نخواهد شد.

رهبران القاعده معتقدند :

« برای یاری رساندن به دین پروردگارم و ارج نهادن به خون برادرانم، عزم كشتن امریكایی‌ها و دشمنان‌ دین را كرده‌ام. سوگند به خدا، هرگز خون برادرانم را كه در سرزمین فلسطین به دست یهودیان خائن و فرزندان خوك و میمون و با حمایت آشكار سردمدار كفر جهانی ریخته می‌شود، فراموش نكرده و نمی‌كنیم. دین پروردگارم جز با ریختن خون‌ها و متلاشی شدن بدن‌ها یاری نخواهد شد. بنابراین، من و برادرانم مانند شمشیری كه از غلافش خارج شود به سوی مرگ رهسپار شده‌ایم. امت اسلامی در آینده خواهد فهمید كه ما خانواده‌های خود را ترك كردیم تا پیام خون‌بار خود را به جهان برسانیم... پیامی كه مفهومش این است: «بار خدایا، خون‌های ما را بگیر تا راضی شوی؛ خدایا قرار مده برای اجساد ما قبری یا خاكی كه اجسادمان را دربرگیرد و سنگ لحدی كه آن را پنهان كند، تا اینكه در روز قیامت اجساد ما به بهشت بشارت داده شوند.» (پیام ماهواره ای، رهبران القاعده 5/2/1381)

لذا عنصر «جهاد» در ایدئولوژی القاعده از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و ابزاری‌ترین و كلیدی‌ترین مفهوم در آن ایدئولوژی به شمار می‌رود؛ به طوری كه رهبران القاعده آن را از سایر عبادت‌های دینی مانند نماز و روزه و حج مهم‌تر می‌دانند. آنها معتقدند مسلمانانی كه در عمل و نظر به «جهاد» نپرداخته‌اند، اسلام را درك نكرده‌اند(زرقاوی، پیشین، صص، 214-212)

عبدالله عزام كه از وی به عنوان یكی از مؤسسان و رهبران القاعده نام می‌برند، برخی علل جهاد را به صورت زیر بیان كرده است:

1. جلوگیری از تسلط كافران بر مسلمانان؛

2. ترس از آتش جهنم؛

3. عمل به فریضه جهاد و پاسخ به دعوت خدا؛

4. ادامه دادن راه سلف صالح؛

5. استقرار جامعه اسلامی؛

6. حفاظت از مستضعفین زمین؛

7. شهادت و كسب مقام والا در بهشت؛

8. جلوگیری از بی‌حرمت شدن «امت» و سپر بلای آن شدن؛

9. حفاظت از عزت «امت» و نقش بر آب شدن توطئه دشمنان؛

10. حفاظت از سرزمین اسلامی و جلوگیری از فاسد شدن آن؛

11. ایجاد امنیت برای مكان‌های مقدس؛

12. سعادت امت و افزایش ثروت آنها؛

13. بهترین شكل عبادت 

ایمن ظواهری در این باره معتقد است: «جوانان مسلمان نباید منتظر اجازه گرفتن از كسی باشند؛ زیرا جهاد با امریكایی‌ها، یهودیان و متحدانشان، یعنی منافقان مرتد، واجب عینی است… هر مسلمانی كه به پیروزی اسلام علاقه‌مند است نمی‌تواند هیچ ندایی را برای توقف جهاد بپذیرد و نمی‌توان امت را از آن منصرف كرد»(ظواهری 2002،ص28)

مطابق ایدئولوژی القاعده، مرز میان انسان‌ها را اعتقاد یا عدم اعتقاد به اندیشه آنان مشخص می‌كند و كسانی كه از مكتب فكری آنان پیروی نكنند تحت عنوان «كافر، مشرك و منافق» مشمول قوانین وضع‌شده سختی قرار می‌گیرند. بر همین اساس «دوستی» و «دشمنی»، با محوریت اعتقادی تعریف می‌شوند؛ به این ترتیب كه همفكران ایدئولوژیك ما «دوست» و كسانی كه اندیشه دیگری دارند «دشمن» تلقی می‌شوند. 

ظواهری در جای دیگر می نویسد :

« به اعتقاد ما، در حال حاضر مهم‌ترین فتنه‌ای كه توحید و عقیده اسلامی را تهدید می‌كند، فتنه انحراف از دوستی با مؤمنان و دشمنی با كافران است. لذا با نگارش این مطالب سعی كردیم به امت اسلامی هشدار دهیم تا در بیداری مبارك و جهادی پیروزمند ‌ـ ان‌شاءالله‌ـ مراقب حملات صلیبی‌های امریكایی و یهودی علیه امت اسلامی باشند… [زیرا مطابق هشدار] ابن‌تیمیه؛ باید دانست كه محبت به مؤمن واجب است؛ حتی اگر به تو ظلم كند و دست‌درازی كند و دشمنی با كافر واجب است؛ حتی اگر به تو خوبی كند. خداوند متعال پیامبران متعددی را با كتاب‌هایی فرستاده تا همه به دین خدا بگروند، تا محبت فقط به دوستان خدا تعلق گیرد و نفرت به دشمنان خدا اختصاص ‌یابد... ثواب مختص دوستان خدا باشد و عذاب مختص دشمنان خدا».(همان،صص،3و12)

اما چنان كه در ادامه نیز مشاهده خواهیم كرد، القاعده دایره «دوستان خدا» را به اندازه‌ای تنگ كرده است، كه بیشتر شامل جنبش‌های سلفی، به ویژه سلفی رادیكال می‌شود. آنان برای مبارزه و جهاد، اقدام به تعریف و تعیین دشمنان كرده‌اند كه به طور عمده شامل سه گروه كافران، مشركان و منافقان می‌شود و سپس تلاش كرده‌اند با تفسیرهای خاص از برخی مفاهیم دینی مانند «جهاد» و «شهادت»، ایدئولوژی خود را برای مبارزه كارامد كنند. مسیحیان و یهودیان كه از آنها با عنوان «دشمنان صلیبی» یاد می‌شود، به اتفاقِ پیروان ادیان دیگر در گروه كافران قرار می‌گیرند؛ برخی پیروان اهل سنت از جمله منافقان هستند و شیعیان نیز گاه در گروه منافقان و گاه مشركان می‌گنجند.

به عبارت دیگر، القاعده برای مبارزه با تك تك دشمنانی كه تعریف كرده، در پی ارائه حجت شرعی خاصی برآمده است و با اطلاق هر كدام از آن عنوان‌ها به گروه‌های یادشده زمینه را برای مبارزه فراهم كرده است. نگاهی به تمام گفتارها و نوشتارهای زرقاوی ما را با این واقعیت آشنا می‌سازد كه یكی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های زرقاوی، تئوری‌پردازی برای جنگ با شیعیان است و اینكه چرا مبارزه با شیعیان در اسلام مشروع شده است. وی كه پیشاپیش به سختی این كار واقف بود، بیشترین تلاش خود را در سال‌های اخیر به همین امر اختصاص داد. او در این راستا شیعیان را مهم‌ترین دشمن معرفی كرد و مقابله با آنان را بر مبارزه با «صلیبی‌ها» ترجیح دارد.

زرقاوی معتقد بود كه :

« دشمنان ما چهار گروه هستند: امریكایی‌ها، كردها، وابستگان دولت عراق و شیعیان. از نظر ما، گروه اخیر كلید تحولات سیاسی [عراق] است؛ به این معنا كه اگر ما مركز و عمق دینی، سیاسی و نظامی آنها را هدف قرار دهیم، آنها نیز تحریك می‌شوند و خوی وحشیگری خود را به اهل سنت نشان می‌دهند. اگر در این طرح موفق شویم، می‌توان گفت توانسته‌ایم اهل سنتِ غافل را نسبت به این گروه آگاه و بیدار كنیم. در آن هنگام آنها به خطر و مرگی كه به واسطه‌ همین كافران بر بالای سرشان به پرواز درآمده، آگاه می‌شوند» (زرقاوی،پیشیین،73).

وی در جای دیگر می گوید :

«(شیعیان) افعی‌های خفته، عقرب‌های مكار خبیث، زهرهای كشنده و دشمنان در كمین نشسته هستند. ما در اینجا در دو جبهه در حال نبردیم. جبهه اول، در مصاف با دشمن آشكار است و جبهه دوم، جبهه و جنگی شدید با دشمنی مكار است كه به لباس دوست درآمده و ابراز موافقت و پیوند می‌كند؛ در حالی كه در درون شر و شرارت و كینه دارد و میراث تفرقه‌ ذاتی را كه در تاریخ اسلام شاهد آن بوده‌ایم، به همراه می‌كشد... واقعیت‌های تاریخی بیانگر این حقیقت است كه تشیع با اسلام همخوانی ندارد؛ مانند یهود و نصارا كه تحت شعار اهل كتاب با هم مشترك‌اند... این قوم بر محور كفر جمع شده‌اند... جنگ با امریكا آسان است؛ زیرا دشمنی آشكار است و به دلیل ضعف سیستم اطلاعاتی، نسبت به منطقه و مجاهدان بی‌اطلاع است. ما نیك می‌دانیم كه نیروهای صلیبی بالاخره روزی این خاك را ترك خواهند كرد. به همین دلیل، آنها(امریكایی‌ها) چنین ارتش و پلیسی تشكیل می‌دهند تا مأموریت خود را به آنها واگذار كنند... واقعاً شیخ‌الاسلام «ابن تیمیه» راست می‌گفت، زمانی كه در وصف حال شیعیان، پس از یادآوری تكفیرشان نسبت به اسلام، گفت: «به كفار علیه مسلمانان كمك می‌كنند، به تاتار یاری می‌رسانند و از اصلی‌ترین دلایل طغیان چنگیز به شمار می‌آیند. آنان كافران را بر اسلام چیره گردانیدند و سبب ورود هولاكو به سرزمین عراق، تصرف‌ حلب و... شدند.... قلوب شیعیان مملو از كینه و خشم نسبت به بزرگ و كوچك و صالح و غیرصالح مسلمانان است كه در قلب هیچ قوم دیگری وجود ندارد. بزرگ‌ترین عبادت آنها بدگویی و دشنام به مسلمانان و اولیاءالله است.(همان،صص،61-66)

اما گذشته از صلیبی‌ها و شیعیان كه القاعده اختلافات عقیدتی ‌ـ كلامی بسیاری میان خود و آنان قائل است و به راحتی می‌تواند در ایدئولوژی خود برای جهاد علیه آنان فتوا صادر كند، در میان مسلمانان اهل سنت نیز گروه‌هایی را برای مبارزه تشخیص داده و تفكیك كرده است. البته آنان نسبت به باقی مسلمانان، اولویت كمتری دارند و جهاد با آنان به مراحل بعدی واگذار شده است. علمای محافظه‌كار اهل سنت، حاكمان كشورهای اسلامی، جنبش‌هایی چون اخوان‌المسلمین و حتی توده مردمی كه سرشان به زندگی خویش گرم است و در چكاچك مبارزات، القاعده را یاری نمی‌رسانند از جمله دشمنان، یا دست‌كم مسلمانان غیرحقیقی، تلقی می‌شوند.

ظواهری در این باره معتقد است كه:

« حاكمان اسلامی هم به دستورات و شریعت الهی پشت پا زده‌اند و هم با یهودیان و مسیحیان دوست شده‌اند. ... (آنها) به‌ رغم ادعای مسلمان بودن، بیش از سایر گروه‌ها از عقیده تولی و تبری دور افتاده‌اند. خطر این گروه برای امت اسلامی به قدری وسعت یافته است كه بزرگ‌ترین عامل انحراف امت اسلامی از عقیده خود به حساب می‌آیند... دشمنان اسلامی به خصوص امریكایی‌ها، یهودیان، فرانسویان و انگلیسی‌ها توانستند با یك سلسله توطئه، قرارداد، روابط سری، امتیازات، حساب‌های پنهانی، خرابكاری و جذب نیرو، این گروه از حاكمان را بر سرنوشت مسلمانان مسلط كنند... علمای درباری هم فتواهای دیكته‌شده از بالا را امضا می‌كنند. طبق این فتواها، سیطره بیگانگان، غارت ثروت كشور، سلطه‌جویی صلیبی‌ها و كشتار مسلمانان در عراق مباح خواهد شد. سپس مفتی اعظم عربستان مجوز صلح با اسرائیل را صادر می‌كند» (ظواهری،پیشین،22-25).

(اهل سنت) نیز از منظر القاعده به چند گروه تقسیم شده‌اند:

1. عامه: آنها اكثریتی ساكت و حاضر، اما در اصل غایب‌اند؛ اگرچه در مجموع از امریكا بیزارند و آرزوی نابودی آن را دارند، در عمل چشم به آینده‌ای پرآسایش و زندگی با رفاه دارند. آنها برای تبلیغات و بازی‌های سیاسی طعمه‌ای مناسب هستند.

2. علما و نخبگان.

3. اخوان: آنان دست به تجارت با خون شهدا زده و بزرگی خود را بر جمجمه‌های مخلصان بنا نهاده‌اند. دست از سلاح و زره برداشته، به جهاد جواب «نه» گفته... و دروغ ‌بافته‌اند. تمام تلاش آنها تسلط بر مناصب سیاسی به نمایندگی از اهل تسنن است تا سهمی در حكومتی كه به زودی تقسیم می‌شود داشته باشند. در درون طمع تسلط بر عموم مجاهدان را از طریق حمایت مالی... دارند... و اكنون نیز در تلاش برای تشكیل هیأت شورای اهل سنت و الجماعه هستند تا سخنگوی این گروه باشند. در واقع، عصا را از وسط گرفته‌اند تا بر اوضاع سیاسی مسلط شوند. دین آنها دو رنگی است، پای‌بند اصول ثابتی نیستند و سخنانشان از پایگاه شریعت برخوردار نیست.

4. مجاهدان: آنها مخلصان اهل سنت و عصاره بهترین‌های این سرزمین هستند. در یك كلام می‌توان آنان را منتسب به اصل عقاید اهل سنت و مذهب سلفی دانست. این گروه با دو ویژگی زیر از «مجاهدین مهاجر» متمایز می‌شوند: اول، بیشتر آنها دچار فقر تجربه و مهارت، به خصوص در زمینه كار گروهی و سازمانی هستند... دوم، با آنكه مین‌ها كاشته، موشك‌ها شلیك و خمپاره‌ها پرتاب می‌شوند، آنها هم‌چنان خواهان سلامت و بازگشت به آغوش همسران خود بدون كوچك‌ترین خراشی هستند.

5. مجاهدان مهاجر (همان سلفیان رادیكال): آنان مسلمانان واقعی هستند كه تعدادشان بسیار اندك است(زرقاوی،پیشین،ص69).

در ادبیات القاعده، واژه «كفر» علاوه بر آنكه شامل غیرمسلمانان می‌شود، دارای معنای وسیع‌تری است كه بسیاری از مسلمانان را نیز دربرمی‌گیرد. ویژگی «تكفیری» القاعده به طور عمده برآمده از تفسیر آنان از دین و برخی مفاهیم كلیدی قرآن مانند «توحید» و «طاغوت» است. در واقع، بهره‌گیری از این تفاسیر و مفاهیم، نیروی نهفته زیادی را برای مبارزه در میان آنها آزاد می‌كند.

زرقاوی معتقد است :

«این قضاوت كه ممكن است شما فكر كنید عبادت تنها نماز، روزه و زكات است و بگویید ما خدا را عبادت می‌كنیم، برای خدا نماز می‌خوانیم، سجده می‌كنیم، روزه می‌گیریم و قربانی می‌كنیم. (اما) من به شما می‌گویم عبادت آن‌گونه كه شما درك محدودی از آن دارید نیست، بلكه گسترده‌تر و فراگیرتر از آن چیزی است كه شما گمان می‌برید. كلمه توحید، كه خداوند خلق را برای آن آفرید، پیامبر فرستاد و كتاب‌هایی برای آنان نازل كرد عبارت است از «لااله الاالله» كه به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش نفی كه همان «لااله» و به این معناست كه هیچ معبودی جز «الله» وجود ندارد. در این بخش الوهیت از غیرخدا نفی می‌شود و در روزه، نماز، حج و شرع كسی غیر از او عبادت نمی‌شود. (اما) بخش دیگر، بخش اثبات و همان «الاالله» است كه الوهیت را تنها برای «الله» اثبات می‌كند و اینكه در تمام امور كوچك و بزرگ غیر از «او» اطاعت نشود... «طاغوت» در لغت یعنی هر چیزی كه از حد خود گذشته باشد... و در اصطلاح، طاغوت یعنی هر آنچه غیر از خدا عبادت شود، در حالی كه به عبادت راضی است. طاغوت شكل‌های گوناگونی دارد؛ گاهی یك بت است و گاهی قبر، انسان یا قانون... شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه می‌گوید: كسانی كه راهبان و كشیشان خود را خدایانی در برابر الله گرفتند و در حلال كردن آنچه خدا حرام كرده بود و حرام گردانیدن آنچه خدا حلال كرده بود از آنها اطاعت كردند، اگر بدانند در دین خدا تغییر ایجاد كرده‌اند و از این تغییر دنباله‌روی می‌كنند، مرتكب كفر شده و برای خدا و رسول او شریك قرار داده‌اند. حتی اگر برای این شریكان نماز نخوانده و سجده نكرده باشند. او در جای دیگر می‌گوید: زمانی كه شخصی دانشی را كه از كتاب خدا و سنت رسول او فهمیده می‌شود، ترك كند و از حكم حاكمی كه مخالف حكم خدا و رسول اوست اطاعت كند، مرتد و كافر و در دنیا و آخرت مستحق مجازات است.(همان،صص،5-7)

گذشته از درستی یا نادرستی مطالب فوق، نكته بسیار مهم جنبه فقهی آن بیانات است كه بار حقوقی خاصی در پی دارد و از این جهت قابل مقایسه با كفر عرفانی نیست.(قدردان،1376،ش4) 

از نگاه آنان، علاوه بر عوامل یادشده، موارد زیر نیز موجب «كفر» می‌شوند: كمك به كافر، ناسزاگویی به صحابه پیامبر به ویژه ابوبكر، عمر و عایشه، وضع قانون، گونه‌هایی از احترام به علما، مردگان و شخصیت‌های مورد احترام جامعه، ضعف یقین و بدگمانی نسبت به خدا، ترس و بی‌غیرتی درباره دین و تن دادن به حكومت كافران(زرقاوی،پیشین،ص495) در نتیجه، با وجود این ایدئولوژی، مبارزه با گروه‌های مختلفی كه مخالف اندیشه «سلفی رادیكال» هستند، مشروعیت می‌یابد. 

اما مسأله بسیار مهمی كه ذهن بسیاری از رهبران القاعده را برای یافتن پاسخی رضایت‌بخش درباره عصرآن به خود مشغول داشته، كشته شدن بسیاری از انسان‌های معمولی و غیرنظامی طی عملیات‌های تروریستی القاعده است كه چگونه می‌توان این كشتارها را توجیه كرد و مشروع جلوه داد. آنان برای یافتن این پاسخ كه به تدریج برای القاعده به بحران تبدیل شده ـ زیرا بسیاری از دوستان و پیروان خود را در جهان اسلام از دست داده‌اند ـ از مفهوم فقهی ‌ـ سلفی «تترس» (سپر قرار گرفتن) بهره برده‌اند. براساس این باب فقهی، قتل مسلمانان موجود در اماكن مورد هدف جایز است و اجر كشته‌شدگان هم با خداست؛ آنها روز قیامت با توجه به نیت‌هایشان محشور می‌شوند(شحاده،العصر،10/2/2006) در این باره، زرقاوی از سخنان فقهای پیشین اهل سنت، به ویژه سلفی نتایجی استنباط كرده است كه در زیر به آنها می‌پردازیم: 

1. كلام فقها و ائمه پیشین درباره سلاح‌های قدیمی و پیش از اكتشاف باروت بوده است. بدیهی است هنگام استفاده از سلاح‌های قدیمی امكان جدا كردن افراد و جلوگیری از كشته‌ شدن مسلمانان، بیش از سلاح‌های جدید وجود داشته است.

2. شرعاً موظف هستیم برای مقابله با دشمنان خدا از قوی‌ترین سلاح‌ها استفاده كنیم؛ البته اگر این كار امكان‌پذیر باشد. 

3. شرعاً وظیفه داریم پیش از پیروزی و اعتلای كلمه «الله» بر روی زمین، دشمن را سركوب و ضربه‌ای اساسی بر آن وارد سازیم تا هیبت و شكوه خود را از دست دهد و زمین‌گیر شود.

4. كلام فقهای پیشین (در این باره) به جهادهایی اشاره دارد كه هنگام حمله مسلمانان به بلاد كفر و فتح آن سرزمین‌ها به منظور تحت حكم اسلام درآوردن آنها صورت می‌گرفت. بدیهی است جواز این مسأله به طریق اولی در مورد جهادی كه از باب دفع دشمن و برای مقابله با كفار حربی كه قصد استیلا بر سرزمین مسلمین را دارند بیشتر صدق می‌كند، تا چه رسد به زمانی كه دشمن دست به استیلا بر مسلمانان زده و سال‌ها نیز از آن زمان گذشته باشد، به گونه‌ای كه حكم صلیبی‌ها بر آنان تثبیت شده باشد.

5. همان‌طور كه «قرطبی» گفته بود: اگر مسلمانان برای دستیابی به كفار، سپر را هدف قرار ندهند، كفار سپر را می‌كشند و بر جامعه اسلامی نیز تسلط می‌یابند. وضعیت امروز ما به این صورت است كه اگر شما سپر را هدف قرار ندهید، كفار سپر را دچار فتنه كفر و روی‌گردانی از دین می‌كنند تا بتوانند حكم صلیبیان را روی زمین پیاده كنند و اختیار همه چیز را به دست بگیرند. آنجاست كه دیگر حرمت دین اسلام و پیروان آن را از بین می‌برند و پس از آن نیز همه مسلمانان را به سمت جدایی از دین می‌كشانند. آنها این عمل را از طریق شرع و حكم ضدخدایی‌شان انجام می‌دهند. شیخ‌الاسلام (ابن‌تیمیه) معتقد است: «قتل سپر، ضررش از شیوع كفر كمتر است»(زرقاوی،پیشین،255)

در ایدئولوژی القاعده تنها وجود یكی از شرایط زیر موجب كشتار نظامیان و غیرنظامیان مسلمان و غیرمسلمان می‌شود:

1. مقابله به مثل؛

2. ناتوانی در تمییزگذاری میان شهروندان و نظامیان؛

3. مشاركت و همراهی شهروندان در عمل، حرف یا ذهن با دشمنان؛

4. ضرورت جنگ؛

5. كاربرد تسلیحاتی كه نمی‌توانند تمییزی میان انسان‌ها بگذارند؛

6. پیمان‌شكنی؛

7. سپر انسانی.(مهدی بخشی،ش39،ص206)

براساس همین نگرش، بن‌لادن درباره سلاح هسته‌ای معتقد است: «این حق مسلمانان است كه مالك این‌گونه سلاح‌ها باشند»(بن لادن،1384،ص14)

ادامه دارد...

منابع :


- پیام ماهواره ای رهبران القاعده، 5/2/1381 ؛

- وصیت نامه احمد الخدنوی الغامدی،عضو القاعده 5/2/1381 ؛

- بن لادن،كارمن (1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار ؛

- زرقاوی،ابی مصعب (1427 ) ، «كلمات مضیئه،الكتاب الجامع لخطب و كلمات الشیخ المعتز بدینه» ،شبكه البراق الاسلامیه،

- قدر دان قراملكی،محمد حسن(1376)، «كافر مسلمان و مسلمان كافر»، كتاب نقد،س1،ش4؛

- ظواهری،ایمن(1423) ، «الولاء و البراء،عقیده منقوله و واقع مفقود»بیجا بینا .

- مهدی بخشی،شیخ احمد، «جهاد از ابن تیمیه تا بن لادن».

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (2)


وهابیت و پیوند با آل سعود

پژوهشگر: حسام افشار


وهابیت و علمای اهل تسنن

استعمار انگلیس با سیاست تفرقه افكنانه خود، سعی كرد وهابیت را در میان اهل‌تسنن و بهائیت را در میان اهل تشیع ایجاد نماید؛ تا بتواند امنیت و منافع خود را در سایه مدیریت تفرقه در بین مسلمانان تامین كند. بنابراین، در طول دوران سلطه انگلیس بر ایران، عناصر بهائیت در حكومت از موقعیت ممتازی برخوردار بودند تا حدی كه در دوران پهلوی دوم حكومت شاه به اراده بهائیت اداره می‌شد. پس از سقوط رژیم‌ پهلوی، انگلیس و امریكا تلاش‌های بسیاری به عمل آوردند تا از باقی مانده بهائیت دفاع كنند. هنوز هم از تأثیر آنها نا امید نشده‌اند و به حمایت خود ادامه می‌دهند.

در بین فرق اهل تسنن نیز وهابیت با ایده و اعتقاد متفاوتی ظاهر شد و شعار اصلاحات در مذهب حنبلی كه مذهب پدر محمد ابن عبدالوهاب بود، را سرلوحه خود قرارداد. در این راستا، مذاهب دیگر اهل تسنن و اهل تشیع را مورد هجوم خود قرار داد. چون از منطق و استدلال مقبولی برخوردار نبود، از ابتدا ‌با چهره بسیار خشن و تند همراه با اعمال خشونت و تكفیر مسلمانان، برنامه‌های خود را آغاز كرد. آنها كه از نزدیك این انسان‌ها را دیده‌اند و با آنها معاشرت داشتند، به نحوی تأیید می‌كنند كه اینان انسان‌های بسیار تند، بد اخلاق، خشن، عمدتاً كم‌سواد و در انجام برخی مستحبات بسیار افراطی هستند. راستی پیامبری كه خداوند اخلاق او را می‌ستاید، اگر چنین برخورد می‌كرد چه بر سر اسلام و مسلمین می‌آمد؟

همانطور كه اشاره شد، بزرگترین مخالفین و دشمنان محمد ابن عبد الوهاب پدر و برادرش بودند. علاوه بر آنان كه در فقه حنبلی از اساتید بنام دوران خود بودند، دیگر علمای فرق مالكی، شافعی و حنفی نیز از افكار و اعتقادات محمد ابن عبد الوهاب تبری جستند و بر ضد او كتاب‌هایی نوشتند كه به برخی از آنها اشاره می‌شود ( محمد، پیشین، ص 26).

1. محمد بن سلیمان الكردی الشافی (استاد وی)؛

2. عبدا... ابن اللطیف الشافی (استاد او) در كتاب ‌«تجرید سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد»؛

3. شیخ عبدا... الحنبلی، در كتاب «الصواعق و الرّعود» كه در بیست جزوه كوچك منتشر شده است؛

4. الشیخ محمد بن عفالق الحنبلی، در كتاب «تهكّم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین»؛

5. سیداحمد زینی دحلان، مفتی مكه در كتاب «فتنه ‌الوهابیه» و نیز در كتاب دیگر به نام «الدّور السنیه فی ردّ علی الوهابیه»‌؛

6. شیخ‌جمیل صدقی الزهاوی، (از علماء عراق) در كتاب «الفجر الصادق فی الرّدّ علی منكری المتوسل و الكرامات و الخوارق»؛

7. شیخ سلیمان بن عبد الوهاب، برادر محمد بن عبد الوهاب در كتاب «الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه»؛

8. شیخ الشرفی المالكی الجزائری، در كتاب «اظهار العقول ممن منع التوسل بالنبّی و الولیّ الصدوق»؛

9. شیخ حسن الشطّی الحنبلی الدّمشقی در كتاب «النقول الشرعیّه فی الرّد علی الوهابیه»؛

10. سید علوی الحدّاد در كتاب «مصباح الانام و جلاء الظلام فی ردّ شبه البدعی النجدی الذی اضل العوام».

این كتاب‌ها تعدادی از كتبی است كه توسط علمایی مذاهب چهارگانه اهل تسنن در رد وهابیت نوشته‌اند. صاحب كتاب التوسل با النبی و جهله الوهابیین؛ عنوان چهل كتاب نوشته شده برضد وهابیت را در كتاب خود ذكر نموده است. علمای شیعه نیز كتاب‌های بسیاری در رد وهابیت نوشته‌اند كه از جمله آنها كتاب كشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب نوشته سید محسن امین عاملی می‌باشد.

وهابیت و حكومت سعودی

همان‌طور كه اشاره شد، در عمل كشور عربستان از دو قرن پیش با هویت وهابیت وارد عرصه معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی شده است، به نحوی كه دوران رشد آنها با پایه گذاری مذهب وهابیت آغاز شد. پس از تصرف مناطق نفت خیز شیعه نشین احساء و قطیف و اهمیت یافتن نفت، دولت وهابی عربستان رشد اقتصادی خوبی را به دنبال داشت و به مرور با تكیه بر درآمد و ذخایر نفتی، در راهبرد امریكا نیز جایگاه ویژه‌ای به دست آورد به نحوی كه قبل از انقلاب اسلامی، امریكاییها از قدرت نظامی ایران و توان مالی عربستان، به عنوان ابزار‌های پیش برنده راهبرد منطقه‌ای غرب یاد می‌كردند. پس از فروپاشی شوروی و خروج القاعده از حمایت و الویت غرب، از سوی وهابی‌ها اقدامات تروریستی برضد غرب شكل گرفت. این نیز بهانه‌ای شد برای حضور نظامی‌ و قوی‌تر امریكا در منطقه خاورمیانه و در نتیجه اشغال عراق و افغانستان، در این شرایط نه تنها اهمیت وهابیت بلكه اهمیت عربستان نیز در اولویت غرب كم رنگ شد.

امریكایی‌ها بارها تهدید كردند كه بعد از اشغال عراق، عربستان را اشغال خواهند كرد. آنها اعلام كردند باید سعودی‌ها تمام كمك‌های رسمی و فردی، دولتی و غیردولتی خود را به افراد دخیل در فعالیت‌های تروریستی قطع كنند و از تحریك اعتقادی و مذهبی تروریست‌ها به ویژه از طریق مدارس، سخنرانی‌ها و كتاب‌ها بپرهیزند. در این ضرب‌الاجل، از سوی امریكا اعلام شد كه عدم تبعیت سعودی از خواسته‌های ما (غرب)، علاوه بر تهدید مستقیم دارایی‌ها و اموال سعودی‌ها، اسقاط رژیم و تجزیه كشور از طریق انتقال حاكمیت به هاشمی‌ها و شیعیان استان شرقیه را به دنبال خواهد داشت. ( اكبری،پیشین،68) پس از آن، محكومیت سعودی‌ها در عدم رعایت حقوق بشر از سوی امریكایی‌ها مطرح شد. به نظر می‌رسد این برخورد در طول دو قرن گذشته، بیشترین فشار غربی‌ها برضد سعودی‌ها باشد.

سقوط صدام و اشغال عراق از سوی غرب، پیام‌های نگران‌كننده‌ای برای سعودی‌ها به همراه داشت. اگر چه حذف تهدید صدام برای آنها فرصت بود، حضور مستقیم امریكا در منطقه و طرح خاورمیانه بزرگ برای سعودی‌ها به مفهوم آن بود كه هر گاه امریكایی‌ها اراده كنند، مهره‌های خود را تعویض خواهند كرد. علاوه بر آن، اقتدار شیعه عراق تهدیدی برای حكومت آل سعود در عربستان خواهد بود. این معادله، قدرت ژئوپولیتیك شیعه را در منطقه تقویت خواهد نمود.

ناكامی امریكا در كسب پیروزی در عراق و اقتدار ایران، به خصوص در كسب توانمندی تولید انرژی صلح آمیز هسته‌ای و موفقیت جریانات فلسطینی و مهم‌تر از همه، شكست اسرائیل در مقابل قدرت شیعه در لبنان، موجب افزایش اقتدار ژئوپولیتیك شیعه در منطقه گردید و امریكا و غرب را‌ به شدت نگران كرد. بر این اساس مجدداً سعودی‌ها به عنوان ابزار بازدارنده در مقابل گسترش شیعه از سوی غربی‌ها مورد توجه قرار گرفتند و در جبهه ضد شیعی خاورمیانه، به دلیل داشتن دیدگاه‌ اعتقادی وهابیت با حمایت غرب وارد كارزار مخالفت با شیعه در عراق، لبنان و ایران شدند.

بنابراین، در شرایط فعلی تنها خاصیت عربستان برای غرب مخالفت با برتری ژئوپولیتیك شیعه و كمك به صلح اعراب و اسرائیل در جهت منافع غرب است. به همین دلیل، سعودی‌ها در جنگ 33 روزه تمام توان خود را برای نابودی حزب‌الله به كار گرفتند. از فتاوای علمای بزرگ سنی كه حتی دعا كردن برای حزب‌الله در مقابل صهیونیسم را گناه دانستند تا موضع‌گیری‌های سیاسی و كمك‌های پنهان.

صالح الحیدان، رئیس شورای عالی قضات و عضو هیأت علمای بزرگ عربستان گفت: «شیعیان جهان از جمله شیعیان عربستان به ایران وابسته هستند. وی حزب‌الله را حزب شیطان و كمك به آن را خطا اعلام كرد. شیخ عبدالرحمن البراك با صدور فتوایی گفت: كمك به حزب رافضی و دعا برای پیروزی آنها جایز نیست. وی از مسلمانان خواست از حزب‌الله تبری جویند، چون دشمنی حزب‌الله با اسلام و مسلمانان آشكار است» (اسدی، 1386، ص 86).

بعد از خاتمه جنگ، سعودی‌ها تلاش خود را بر ضد شكست و یا تضعیف حزب‌الله به كار گرفتند و با حمایت از گروه‌های مخالف حزب‌الله در لبنان (كه مورد حمایت غرب هستند) فعالیت‌ خود را ادامه می‌دهند. از سوی دیگر، قدرت‌یابی شیعیان این كشور با خروج عراق از جامعه عرب سنی و نگرانی همزمان غرب و سعودی‌ها از قدرت شیعیان عراق كه می‌تواند موجب تقویت توان شیعه ایران، سعودی و شیعیان حاشیه خلیج فارس شود، موجب شد تا نقش منطقه‌ای سعودی‌ها از دید غربی‌ها تقویت شود و در عراق به عنوان بازیگر اصلی برضد شكل‌گیری حكومت شیعی ایفای نقش نماید.

 ملك عبدالله، پادشاه عربستان، در اظهارات رسمی خود اعلام كرد: «اگر یك میلیارد دلار برای سرنگونی صدام هزینه كرده، آماده است برای سرنگونی حكومت شیعیان عراق دهها میلیارد دلار هزینه كند.» بنابراین، سعودی‌ها به شدت نگران افزایش قدرت منطقه‌ای ایران هستند و حاضرند به هر قیمت با شكل‌گیری آن مخالفت نمایند. (همان، 91)

وجود 75 درصد ذخایر نفتی جهان در منطقه خلیج فارس و حاكمیت 70 درصد شیعه در كمربند خلیج فارس، آن هم در مناطق نفت خیز این منطقه و اقتدار ایران و شیعه لبنان و نگرانی اسرائیل از تهدید‌های منطقه‌ای كه عمدتاً با مركزیت ام القری شیعه ایران اداره شود، رهبران اسرائیل و به تبع آن رهبران امریكا و غرب برای تصمیم‌گیری در چالش جدی قرار گرفتند. این فرصتی برای ورود بازیگران جدید به منطقه شده است. در این بحران و چالش تصمیم‌گیری برای غرب، تنها تشكیل جبهه وحدت بر ضد شیعه؛ متشكل از غرب و اهل تسنن با محوریت عربستان سعودی در حال اجرا است.

بنابراین، سعودی‌ها خود را در معرض دو تهدید جدی می‌بینند؛ اولاً اینكه امریكا در عراق پیروز شود و سپس بخواهد نقشه خاورمیانه جدید را اجرا كند، این برابر است با نابودی عربستان سعودی،(این سناریو عملاً با شكست و خروج امریكا از عراق موضوعیت خود را از دست داده است.) ثانیاً امریكا با شیعه به توافق برسد یا مجبور شود منطقه را ترك كند كه در هر دو صورت، قدرت به دست شیعه خواهد افتاد.(لازم به ذكر است كه با قدرت رسیدن نوری المالكی ، عربستان عراق را تهدید جدی تلقی می كند.) در آن صورت نیز سعودی‌ها احساس می‌كنند در معرض تهدید قرار خواهند گرفت، زیرا علی‌رغم خریدهای سنگین تسلیحات از غرب، آشكارا می‌دانند كه خریدهای نظامی كه هزینه بسیار سنگینی را خود اختصاص داده است، در عمل بیشتر كمك به بازار فروش تسلیحات غرب است تا ابزار دفاعی برای سعودی؛ بنابراین توان نظامی و تسلیحاتی عربستان در هیچ یك از این شرایط نمی‌تواند برای آنها ضمانت و امنیت دفاعی ایجاد كند.

عربستان سعودی برای حفظ بقای خود كه به نحوی خود را در معرض اشغال یا نابودی از سوی غرب می‌بیند، آماده است بدون قید و شرط منافع غرب را تأمین كند. همزمان برای حفظ هویت سیاسی و دینی‌اش تمام امكانات و توان خود را بر ضد شیعه در منطقه، صرفاً برای جلب رضایت غرب و اسرئیل به كارگیرد. در راستای اجرای خواسته‌های غرب، شیوه و حد برخورد خود را با شیعه داخلی و خارجی تنظیم خواهد كرد. بنابراین، موضعع گیری سعودی‌ها نه از موضع قدرت، كه از ضعف و تصمیمات انفعالی آنها نشأت می‌گیرد بنابراین شدت و ضعف مواضع آنها بستگی به تحولات منطقه و خواست غربی‌ها دارد. از طرفی، سیاست دیكتاتوری، رعب و وحشت در جامعه عربستان كه از اندیشه وهابیت ناشی می‌شود، تا كنون توانسته است مخالفت‌های درونی را به شدت سركوب كند. با اینكه وهابیت در جبهه‌های بیرونی با امریكا درگیری كنترل شده‌ای دارد، بعید است در داخل كشور سعودی در مقابل فشارها و تهدیدات امریكا و عملكرد رهبران سعودی در جهت منافع غرب، حركت مردمی برضد حكومت سعودی شكل گیرد.به نظر می‌رسد جهان اسلام در یك فرصت استثنایی برای ایجاد وحدت قرار گرفته است. شعار اتحاد ملی و انسجام اسلامی نیز در این راستا می‌تواند راهگشا ‌باشد. به همین دلیل، غربی‌ها تلاش خواهند كرد تا از‌توان خود برای ایجاد تفرقه استفاده كنند. 

در دو دهه اخیر، از بین كشورهای اسلامی، تركیه و عربستان بیشترین تلاش خود را در جهت تأمین منافع غرب انجام داده‌اند. در حالی كه در نقشه خاورمیانه جدید، این دو كشور بیش از همه در معرض آسیب غرب قرار گرفته‌اند. شاید این درس عبرت به آگاهی مسلمانان كمك كند و امت اسلام برای نجات خود به سوی وحدت جهان اسلام گام بردارند.(اكبری،پیشین،71)

ادامه دارد.... 


منابع :

1) اكبری، حسین(1387)، «بازی با آتش،احتمال حمله آمریكا به ایران»، تهران: موسسه اندیشه سازان،تهران.

2) محمد ، عبد(1370)، «وهابیها را اینگونه دیدم»، ترجمه میثم موسائی، تهران: نشر سازمان تبلیغات.

3) اسدی،علی اكبر(1386)، «رویكرد عربستان سعودی در قبال شیعیان خاورمیانه»فصلنامه جهان اسلام،ش29.

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (1)

روند پیدایش و شكل گیری وهابیت

پژوهشگر: حسام افشار

چكیده

به قدرت رسیدن جورج دبلیو بوش و وقوع حادثه 11 سپتامبر در سال 2001 سرآغاز تحولاتی نوین در آمریكا و در روابط بین الملل شد. این حادثه توانست نوعی انسجام به سیاست خارجی آمریكا ببخشد ؛ چرا كه كلیه چالشگران با هژمونی واشنگتن را در زیر چتر تروریسم قرار داد. حادثه 11 سپتامبر، واقعه ای بود كه دشمن جدیدی بنام تروریسم برای ایالات متحده آمریكا خلق كرد و زمینه لازم را برای بهره برداری این كشور از موقعیت و قدرت خود فراهم ساخت. با توجه به وضعیت جدید، رهبران كاخ سفید درصدد تدوین ساختاری استراتژیك و مناسب برای مقاطع كنونی و آینده خود برآمدند كه ما حصل آن تدوین استراتژیهایی از جمله «استراتژی امنیت ملی آمریكا برای قرن 21» بود. بلافاصله بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبر به برجهای دوقلوی تجارت جهانی و ساختمان پنج ضلعی پنتاگون، مقامات امریكا انگشت اتهام را به سوی گروههای بنیادگرای اسلامی نظیر القاعده، طالبان و شخص بن لادن نشانه رفتند و متعاقب آن ماشین جنگی امریكا با هدف مبارزه با تروریسم روانه افغانستان و درنهایت عراق شد. همزمان با این تحولات، مقامات امریكایی همواره جمهوری اسلامی ایران را به همكاری با القاعده و طالبان، كمك مالی و تسلیحاتی و آموزش و سازماندهی این گروهها متهم ساخته است و بارها سعی داشتهاند در مجامع بین المللی با طرح این اتهامات، جمهوری اسلامی ایران را به انزوا بكشانند. بی اساس بودن این اتهامات آنقدر واضح است كه حتی خوشبین ترین متحدان امریكا نیز آن را نپذیرفته اند، زیرا صرف نظر از مسایل سیاسی، جمهوری اسلامی ایران با ایدئولوژی و تفكر خاص شیعی خود هرگز نمی تواند با گروههای تندوری وهابی نظیر طالبان و القاعده اشتراك نظر فكری و سیاسی داشته باشد. نمونه بارز تضاد جمهوری اسلامی با تفكرات وهابی گروههایی نظیر القاعده و طالبان، شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف افغانستان توسط طالبان بود كه طرفین تا مرحله جنگ تمام عیار نیز پیش رفتند. ما در این نوشتار برآن هستیم ضمن معرفی وهابیت و گرایشهای ضد شیعی آن، نشان دهیم كه وهابیت و القاعده، نمی توانند متحدان استراتژیكی برای جمهوری اسلامی باشند.

مقدمه

وهابیت، از فرق نسبتا نوپای اسلامی‏ست. این مسلك كه در زادگاه اسلام یعنی در عربستان رشد یافته، به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی در حال گسترش به دیگر نقاط بلاد اسلام است. از آنجا كه پیروان این فرقه تنها خود را بر حق دانسته و پیروان مذاهب دیگر اسلامی را كافر و مشرك و خارج از حوزه اسلام می‏شمرند، اهمیت مطالعه و تدقیق در اصول فكری این مكتب آشكار می‏گردد. در طول تاریخ همواره انسانهایی كژاندیش و خودپسند بوده‏اند كه برای رسیدن به اهداف‏ مادی و پلید خود همواره اعتقادات و باورهای مردم ساده‏نگر را به بازی گرفته‏اند و گاه با سوء استفاده‏ از این باورها، لطمه‏های غیر قابل جبرانی را به جوامع بشری و تمدن انسانی وارد كرده‏اند. در جوامع اسلامی نیز این عده با استفاده از زور و گاه با تزویر، احساسات پاك و بی‏آلایش‏ مسلمانان را به باد سخره گرفته و حتی سخنان بی‏پایه و اساس خود را با عنوانی اسلامی به جای‏ اسلام ناب معرفی نموده تا به اهداف پست خود نایل شوند.

جدا از خسارت‏های مرگبار مادی این نوع انحرافات، صدمات معنوی و دینی آن به مراتب‏ عمیق‏تر و مهلك‏تر می‏باشد. به‏طوری كه بعد از ظهور وهابیت غیر از خسارت‏های سنگین‏ مادی، لطمه‏ها و صدمات دینی و معنوی آن بسیار خطرناكتر و همچون سمّی خطرناك و مهلك‏ است كه بر پیكرهء بی‏جان جامعه اسلامی وارد شده است. سمّی كه بی‏شك نه تنها عامل تضعیف‏ و انحطاط جامعه اسلامی می‏شود، بلكه حتی تأثیرات سوء و غیر قابل تصور بر جوامع دینی‏ (غیر اسلامی)می‏گذارد. شایان ذكر است كه اگرچه در طول تاریخ اسلام فرق و آبشخورهای اسلامی زیادی متولد شده و هر كدام به نوبهء خود تأثیر بسزایی در جهان پیرامون خود گذاشته است، اما به جرأت‏ می‏توان گفت هیچكدام از آنها همانند تأثیر وهابیت، آثار سوء و مخرّبی نداشته‏اند. خصوصاً اینكه مبارزان وهابیت از جاهل‌ترین افراد احساسی تشكیل می‌شوند و می‌توانند بسیار خطرناك باشند، به ویژه با عملیات‌های انتحاری و گستردگی جمعیت اهل تسنن تهدیدات می‌تواند علیه اندیشه شیعی بسیار جدی باشد.

از طرفی همان‌طور كه رهبران انقلاب اسلامی وحدت جهان اسلام را ضروری و مهم می‌دانند، دشمن در مسیر خلاف آن تلاش می‌كند. بنابراین، وهابیت مهم‌ترین مانع تحقق وحدت جهان اسلام است و سرسپردگی رهبران برخی از كشورهای اسلامی نیز ابزار كارآمدی برای غرب است كه سرمایه‌های جهان اسلام را دراختیار غرب قرار می‌دهد و بخشی از آن نیز برای خنثی كردن توان انقلاب اسلامی به كار می‌رود. بنابراین، جمهوری اسلامی باید تلاش كند تا بتواند جهان اسلام را نسبت به خطر وهابیت آگاه كند. از آنجایی كه رهبران و نخبگان جهان اسلام خود را به خواب زده اند، آگاه‌سازی آنها كار مشكلی است. به همین دلیل وقتی تهدید حزب‌الله علیه اسرائیل جدی می‌شود خیلی از امكانات و حمایت‌های كشورهای اسلامی به كمك اسرائیل می‌شتابد؛ زیرا این بخش از جهان اسلام رشد و تعالی حزب‌الله را در جهت خلاف منافع خود می‌داند.

روند پیدایش و شكل گیری وهابیت

اندیشه وهابیت در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره عربستان توسط محمد بن عبدالوهاب وجود آمد. عبدالوهاب كه از علمای حنبلی بود، وقتی اندیشه‌های فرزندش محمد را بر خلاف دین اسلام دید، با او مخالفت كرد. محمد كه از جامعه خود (منطقه نجد عربستان) از سوی مسلمانان به شدت طرد شده بود به بصره مهاجرت نمود. شیخ سلیمان عبدالوهاب، برادر محمد، نیز كتابی در رد بدعتها و عقاید باطل محمد تحت عنوان« الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» نوشت. گفته می‌شود، بزرگ‌ترین دشمنان محمد، پدرش عبدالوهاب و برادرش شیخ سلیمان بوده‌اند.( الاسلام فی القرن العشرین، صص 126-137)

محمد بن عبد الوهاب در بصره هنگام تبلیغ از عقاید و افكارش، از سوی مسلمانان طرد شد تا اینكه جاسوس معروف انگلیسی به نام «همفر» با وی آشنا شد. همفر در ص 34 كتاب خاطراتش می‌نویسد: « من در محمد عبدالوهاب، گمشده مقصود خود را یافتم». وی در ص 35 همان كتاب می‌گوید: « پس از ایجاد شك و تردید بیشتر در اندیشه محمد و القای اندیشه‌های خود از تفسیر قرآن، به جایی رسیدم كه اندك اندك جامه ایمان را از تن او بیرون كشیدم» (محمد، 1370 ، ص 19). در حقیقت همفر موفق شد با استفاده از ضعف شخصیت محمد بن عبدالوهاب و قدرت‌طلبی او، بستری برای طرح و اجرای اندیشه‌های ضد اسلامی خود بیابد. همفر با ایجاد اندیشه وهابیت به دنبال اهداف زیر بود :

الف) مسخ چهره اسلام به عنوان دین خشن و بی‌روح؛

ب) تضعیف پیامبر(ص) به عنوان اینكه پیامبر مرده است و نمی‌تواند نقشی داشته باشد؛

ج) جسم قائل شدن برای خداوند تبارك و تعالی؛

د) اختلاف بین مسلمانان به خصوص كینه و دشمنی با شیعه كه از قرن دهم بر منطقه خلیج فارس حكومت می‌كرد؛

هـ) حرام دانستن زیارت قبور ائمه و حتی قبر پیامبر(ص).

در نتیجه امروزه نه تنها اهداف همفر در عقاید وهابیت تبلیغ می‌شود، بلكه اساس اعتقادات وهابیت را تشكیل می‌دهد.

در بُعد حكومت نیز، همفر برای اجرا و پیش برد اندیشه محمد ابن عبدالوهاب، گروه تروریستی ایجاد كرد تا هركس با این عقیده مخالفت كند، با آنها به مبارزه برخیزد و برای توجیه این رفتار تروریستی و غیراسلامی، این اندیشه را كه در اقوال ابن تیمیه وجود دارد مطرح كرد كه هر حاكمی كه بر مردم ولو با زور و قدرت حكومت كند، لازم است از او تبعیت شود. (همان، ص 21)

ابن تیمیه، در سال 661 هـ. ق، یعنی 5 قرن قبل از محمد ابن عبدالوهاب می‌زیسته است. محمد ابن عبدالوهاب ابتدا عقاید خود را بر اساس نظرات ابن تیمیه بنا نهاد و از آنجا گسترش داد.

غزالی متوفی 505 هـ. ق، در مورد اطاعت از سلطان ظالم می‌گوید: « به نظر من اگر سلطانی ظالم باشد، مانع آن نمی‌شود كه كسی حقی از او قبول نكند. زیرا اطاعت از سلطان نادان و ظالم اگر دارای شوكت و اقتدار باشد واجب است و باید او را به حال خود واگذاشت و از او اطاعت و فرمان برداری نمود. از این رو به نظر ما ولایت و سرپرستی برای سلاطین در كشورهای مختلف، مشروع است. در واقع، ولایت تابع شوكت و قدرت است، پس هرگاه صاحب قدرت یا دارای نفوذی با كسی بیعت كند، آن شخص خلیفه خواهد بود. هر كس از راه زور، سلطه پیدا كند، ولایت و حكم او نیز نافذ خواهد بود.» (غزالی، ج2، ص 130).

ابن تیمیه، رئیس بزرگ وهابی‌ها، (متوفی 661 هـ.ق) می‌گوید: اعتقاد به امامت یزید و سایر مروانیان، قبول یك واقعیت تاریخی است، زیرا این اشخاص چه امام و چه خلیفه نامیده شوند و چه سلطان، هر یك در روزگار خود صاحب قدرت و شمشیر بودند و در عمل زمام امور را در اختیار داشتند. اما این كه آدم خوبی هم بوده‌اند یا نه، مطلب دیگری است و به این اعتبار، انكار امامت یزید یا عبدالملك مروان یا منصور عباسی چنان است كه خلافت ابوبكر، عمر و عثمان یا سلطنت كسری و قیصر و نجاشی را منكر باشد (كریم زاده،1385، ص 31).

آنان برای توجیه نظریه خود به روایتی استناد می‌كنند كه: من غلب علیهم بالسّیف حتی صار خلیفه و سمّی امیر المومنین فلا یحل لاحد یومن با... و الیوم الاخر: هركس با شمشیر بر مردم مسلط شود و از این راه، خلیفه گردد و امیر المومنین نامیده شود، بر هیچ مومنی روا نیست كه با او مخالفت كند (قاضی ابی یعلی، ص‌23).

در حالی كه مذهب شیعه اعتقاد متفاوتی دارد و معتقد به احادیث و روایاتی از پیامبر(ص) و ائمه(ع) است از جمله اینكه:

پیامبر اكرم(ص) می‌فرماید: «اذا كان یوم القیامه نادی مناد اینَ ظلمه و اعوانهم، من لاق لهم دواتاً او ربط كیساً او مدّ لهم مدر قلم فاحشروهم معهم» یعنی هرگاه روز قیامت فرا رسد، منادی از سوی خدا صدا می‌زند كجایند ظالمان و ستمگران و كارگزاران آنان؟ ، هر كس (هركاری برای آنان انجام دهد و یا قدمی برای آنان بردارد) حتی دوات برای آنان آماده و فراهم سازد و یا كیسه‌ای برای آنان بدوزد، با ظالمان محشور نمایید. (بحار، ص 372).

امام رضا(ع) فرمودند:‌ « الدخول فی اعمالهم (اعمال السلاطین) و العون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الكفر و النظر الیهم علی العمد من الكبائر التی یستحق بها النّار» بدین معنی كه وارد شدن در كارهای سلاطین غاصب و كمك به آنان و كوشش در برآوردن نیازهای آنان، معادل كفر است. همچنین نگاه عمدی به چهره آنان از گناهان كبیره به شمار می‌رود كه مستوجب آتش و عذاب الهی است». (عاملی، ، ص 138).

بنابراین، بنیانهای اندیشه وهابیت با توسل به زور و تهدید به مرور در سطح گسترده‌تری مطرح شد. برای اینكه این اندیشه از قدرت و توان نیز برخوردار باشد، همفر با محمد بن سعود كه در آن زمان حاكم منطقه الدرعیّه (منطقه‌ای است در اطراف ریاض) بود، ارتباط برقرار كرد و از او خواست به محمد بن عبد الوهاب كمك كند. پیوند این دو محمد، بنیان اندیشه و قدرت وهابیت را بنا نهاد (همان، ص 21). با حمایت دولت بریتانیا، حاكم الدرعیه مردم را با زور وادار ساخت تا اندیشه محمد بن عبد الوهاب را بپذیرند. هر كس با این اندیشه مخالفت كرد، قتل عام شد. كم كم این نگرش با قدرت محمد بن سعود به قبایل و شهرهای اطراف نیز تحمیل شد و اندیشه فرقه وهابیت زیر سایه شمشیر و تهدید و وعده و وعید گسترش یافت. همفر كه در بصره وعده حاكمیت منطقه نجد و بخشی از عربستان را به محمد بن عبد الوهاب داده بود، با شمشیر و قدرت محمد بن سعود این وعده را عملی كرد.

در طول تاریخِ وهابیت، علمای بسیاری از اهل تسنن بر افكار و اندیشه وهابیت اشكال گرفتند و مخالفت كردند. برخوردهای خشن شخص محمد بن عبد الوهاب كه به راحتی اجازه قتل و غارت را صادر می‌كرد، موجی از خوف و وحشت در بین مسلمانان ایجاد نمود. دولت و اندیشه نوپای وهابیت كم كم به فكر تصرف جغرافیای بیشتر افتاد. اولین شورش و حمله دولت وهابیت توسط ترك‌های عثمانی و فاطمیون مصر سركوب شد.

مجدداً در سال (1216 هـ. ق) وهابیها به سوی عراق لشگر كشی كردند و در روز عیدغدیر خم كه عمدتاً مردم شیعه به زیارت نجف اشرف مشرف شده بودند، وارد حرم امام حسین(ع) شدند و ضریح را آتش زدند و تمام اموال حرم و مردم را غارت كردند و حدود 5 هزار نفر از شیعیان را كشتند. (محمد، پیشین).

در جنایت دیگری در سال (1217 هـ. ق)، به شهر طائف حمله كردند و در آنجا نیز، حتی نمازگزاران را در مساجد قتل و غارت كردند، قرآنها را پاره نمودند و زیر دست و پا انداختند. محمد بن عبد الوهاب با این اندیشه كه هر كس با اندیشه توحیدی من مخالف است، كافر است. گفت: « كسانی كه قبلاً اعمال حج انجام داده‌اند، حج آنها باطل است.» وی به راحتی اجازه قتل عام و كشتار مسلمانان را صادر می‌كرد. وهابیت پس از قدرت یافتن در عربستان و چند حمله نظامی به عراق و طائف، بعد از مدتی با حمایت انگلیس به منطقه احساء و قطیف حمله كرد و تمام این مناطق نفت‌خیز را كه شیعیان در آنجا زندگی می‌كردند تصرف نمود و از بحرین جدا كرد و ضمیمه خاك عربستان نمود. در دو قرن گذشته، بخش دیگری از یمن را نیز به تصرفات خود افزود.

 استعمار انگلیس برای گسترش این اندیشه در سال،1920 یكی از فرزندان فیصل را از عربستان به حاكمیت عراق منصوب كرد، امیر عبدا... فرزند دیگر فیصل را حاكم اردن نمود، سومین فرزند فیصل را حاكم سوریه قرار داد. همین‌طور در سال 1782 طائفه وهابی الخلیفه را حاكم بحرین نمود و با حمایت از آنها در سال 1820 طائفه الخلیفه با كمك دولت وهابی عربستان، ضمن مهاجرت سنی‌های وهابی به بحرین شیعیان بحرین را قتل عام نمودند (دوانی، 1366، ص58).

در سال 1928 توسط طائفه الخلیفه، قیام شیعیان امارات به شدت سركوب شد. استعمار انگلیس با انتصاب طوائف وهابی از كشور عربستان حاكمیت شیخ‌نشین‌های خلیج فارس را نیز به دست گرفت. طی 150 سال، وهابیت به عنوان اهرمی در دست استعمار انگلیس بود و از قدرت گرفتن و وحدت جهان اسلام، ممانعت به عمل می‌آورد تا اینكه بحث اسرائیل در خاورمیانه ایجاد شد و قدرت‌های شیعی نیز به محوریت ایران احیا گردید. از آنجا كه قطب‌بندی‌های جهانی و صف‌آرایی غرب و شرق در مقابل یكدیگر، آینده حاكمیت جهان را رقم می‌زد و استعمار انگلیس جایگاه منطقه‌ای و جهانی خود را به امریكا داده بود، امریكایی‌ها در افغانستان از وهابیت با اندیشه ضد كمونیست در جنگ برضد روس‌ها به عنوان ابزاری دیگر استفاده كردند. در اظهار نظر رسمی كارتر، رئیس‌جمهور وقت امریكا، بن لادن مقام قهرمانی مبارزه با كمونیست را خود اختصاص داده بود. 

پس از فروپاشی شوروی، القاعده از دید منافع امریكا اهمیت ویژه خود را از دست داد و در نتیجه از كنترل امریكا خارج شد. این گروه به مرور در كشورهای پاكستان، افغانستان و امروزه در عراق و حتی در بوسنی وارد عرصه مبارزه بر اساس اندیشه خود شد و عملیات ‌بسیاری برضد منافع امریكا در جهان انجام داد. تا جایی كه دست آموز انگلیس، امروزه بلای جان غرب شده است و به عنوان ابزاری برضد شیعه، از امتیاز ویژه‌ای نزد غربیها و صهیونیست‌ها برخوردار است. چون وهابیت در عین حال كه با غرب جنگ و نزاع دارد ، به عنوان ابزاری مهم در مقابل وحدت جهان اسلام و شیعه همچنان مورد حمایت غربیها می‌باشد.

دلیل این وابستگی متقابل بین غرب و وهابیت، عدم اقدام تهاجمی حتی موضع‌گیری سیاسی وهابیت در مقابل صهیونیسم و مسأله فلسطین است. از سوی دیگر هر كجا شیعه برای دفاع از اسلام و مسلمین قد علم كرده است غربی‌ها پای وهابیت را در آنجا باز و از آن‌ها حمایت كردند. افغانستان، پاكستان، آذربایجان، لبنان، بوسنی، كشورهای آفریقایی و عراق. ضمناً اسناد و دلایل بسیاری وجود دارد كه غربی‌ها سعی كردند از ابزار وهابیت استفاده كنند تا علاوه بر اینكه مانع از وحدت جهان اسلام ‌شوند، آنها را در راستای تضعیف شیعه به كار گیرند. جنگ طائفه‌ای در پاكستان، عراق، نهر‌البارد لبنان و افغانستان از مصادیق بارز این ادعا می‌باشد (اكبری،1387،ص65)

ادامه دارد.....

منابع :

1) اكبری، حسین «بازی با آتش،احتمال حمله آمریكا به ایران»نشر اندیشه سازان،تهران،1387.

2) محمد ، عبد، «وهابیها را اینگونه دیدم»، ترجمه میثم موسائی، تهران: نشر سازمان تبلیغات،1370.

3) كریم زاده، پروانه، «وهابیت در بوته نقد»، تهران: دارالفكر،1385 .

4) دوانی، علی، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی،1366.

5) غزالی، محمد، «احیاءالعلوم الدینی»، بیروت: دارالمعرفه، ج2، 1402 .

6) عاملی، حر، «وسائل الشیعه»، ج12

7) بحار، ج75، ص372.

8) قاضی ابی یعلی، «احكام السلطانیه»،

وهابی‌‌شدن سوریه؛ رؤیای 200 ساله آل‌سعود


شیخ عبدالعزیز آل الشیخ، مفتی اعظم وهابیون جهان و مفتی رسمی آل سعود

حدود 200 سال پیش ارتش‌‌های وهابی و قبیله‌های بیابان نجد در قلب شبه‌جزیره عربستان تلاش كردند دمشق را تصرف كرده و وارد آن شوند اما با شكست مواجه شدند و این درحالی است كه در این تردید وجود نداشت، اگر عثمانی ها نبودند كه وهابی ها را شكست دهند و مصری ها آنها را تحت تعقیب قرار نمی دادند و به نجد عقب نمی‌نشاندند و دولت ایشان را در سال 1812 میلادی از بین نمی‌‌بردند، نتیجه حتمی، سلطه وهابی‌ها بر برخی از سرزمین شام و عراق و جزیرة العرب و وهابی‌شدن ساكنان این مناطق بود.


وهابی‌ها در آن زمان، تصرف مناطق فوق به‌ویژه دمشق را بر پیروان خود فریضه‌ای مذهبی عنوان و تحمیل كرده با اینكه برای تسلط بر دمشق و سرزمین شام حتی با استعمارگران انگلیسی نیز متحد شده و رو در روی خلافت عثمانی قرار گرفته بودند، با این حال موفق به این امر نشده و نتوانستند رؤیای خود را در این باره محقق كنند.


آیا وهابیون واقعاً از شامات دست كشیده‌اند؟

حال این پرسش پیش می‌آید كه آیا هدفی را كه وهابی‌ها سال‌ها پیش موفق به تحقق آن نشده بودند، هم‌اكنون و در قرن بیست و یكم می‌‌توانند به آن عینیت ببخشند؟ و آیا به هدفی كه حتی در اتحاد با انگلیسی‌ها نیز به آن دست نیافتند، هم‌اكنون می‌توانند با اتحاد و هم‌پیمانی با رژیم صهیونیستی اسرائیل و آمریكا و پیمان ناتو به آن جامه عمل بپوشانند و بر سرزمین شام تسلط پیدا كنند؟ و آیا وهابیون سعودی پس از اینكه برخی از تروریست‌های سلفی توانستند برخی از روستاهای سوریه را به تصرف خود درآورند، خواهند توانست بر اندیشه‌ها و دیدگاه‌های سوری‌ها حاكم شوند؟

این توطئه‌ها همه در حالی در سوریه در حال روی‌دادن است كه تا سه دهه پیش هیچ نام و نشانی از وهابیت در سوریه نبود، اما هم اكنون وهابیت در سوریه و بین شهروندان آن رسوخ كرده و موج می‌‌زند و این پدیده به‌شكلی ویژه در میان روستاییان و مستمندان سوری به‌سرعت در حال توسعه و گسترش است.


معروف است كه عربستان سعودی و قطر هزینه فعالیت احزاب وهابی و جریان های آن را در سراسر جهان تأمین می‌كنند و اموال زیادی را به این احزاب اختصاص می دهند تا رؤسای آنها را به ریاست و رهبری كادرها و سازمان های مذهبی و آموزشی و پزشكی كشورهای مختلف مسلمان جهان برسند و در رهبری میلیون ها مسلمان از جمله مسلمانان فقیر و مستمند را به دست گیرند و آنها را به شرط به فرقه وهابیت درآمدن و اثبات وفاداری‌ اشان در گفتار و كردار به وهابیت تحت انواع حمایت ها قرار دهند.


ترویج وهابیت در دیگركشورهای عربی

این موضوعی است كه عملاً در مصر شاهد آن بودیم كه وهابی‌ها با نفوذ در جریان سلفی این كشور و پس از حصول اطمینان از سرسپردگی آنها، اقدام به حمایت مالی بی‌وقفه از این جریان كردند تا سلفی‌های مصر پس از جماعت اخوان‌المسلمون، بزرگترین جایگاه سیاسی را در مصر احراز كنند و موفقیت‌های بزرگی را در انتخابات پارلمانی این كشور به دست آورند.

وهابیت در یمن طی قرون اخیر تنها چند مسجد داشت اما هم‌اكنون دارای میلیون‌ها پیرو است و در حال حاضر شهرهایی در یمن وجود دارند كه تمام ساكنان آن را وهابیون تشكیل می‌دهند و فراتر از آن حتی استان‌هایی وجود دارند كه نه تنها ساكنان آن وهابی هستند و حتی وهابی‌ها در این استان‌ها دارای گروه‌های مسلح هم هستند.

اما نفوذ وهابیت تنها به مصر و یمن ختم نمی‌شود بلكه سال‌هاست "افغانستان" نیز به عرصه تاخت و تاز وهابیت تبدیل شده است. نفوذ وهابیت در افغانستان به زمان حضور مبارزان احزاب اهل‌سنت علیه اشغال این كشور توسط اتحاد شوروی سابق بازمی‌گردد. در آن زمان وهابی‌ها به بهانه مبارزه با اشغالگران كمونیست و بعد از آن به بهانه مبارزه با اشغالگران آمریكایی و اروپایی، طالبان وهابی را روی كار آوردند و با حمایت مالی و نظامی از تفكر طالبانیستی، در ابتدا موفق شدند اشغالگران شوروی را از افغانستان بیرون كنند. بدین ترتیت تا زمان تصرف افغانستان توسط آمریكایی‌ها طالبان یكه‌تاز عرصه این كشور بود و هم‌اكنون نیز آمریكایی ها از طریق میانجیگران قطری و سعودی در حال مذاكره با طالبان هستند تا پس از خروج نظامیان آمریكایی از این كشور بار دیگر افغانستان را به آنها تحویل دهند.

در الجزایر هم مشاهده می‌كنیم كه اكثر مناطق روستایی آن بین اهل‌سنت و وهابی ها تقسیم شده و در این بین كفه وهابی‌ها بر اهل سنت سنگینی می‌كند.

وضعیت در عراق نیز آن چنان واضح و آشكار است كه نیاز چندانی به تبیین آن نیست اما برای تأكید باید گفت كه وهابیت پس از اشغال عراق توسط نظامیان آمریكایی در سال 2003 میلادی به شكل گسترده وارد این كشور شد و توانست در میان اهل‌سنت این كشور نفوذ قابل توجهی پیدا كند و دست به اقدامات و حملات تروریستی بزند. وهابی‌ها به بهانه مبارزه با اشغالگران وارد عراق شدند، اما به جای قتل عام و كشتار اشغالگران دست به قتل عام و كشتار مردم این كشور از اهل سنت و شیعه زدند كه این كشتارها و ترورها همچنان ادامه دارد.


خطر دوچندان وهابیت برای كشور سوریه

اهل سنت سوریه همچنان از خطری كه وهابیت برای آنها دارد غافل هستند، چون بیشتر آنان خیال می‌كنند وهابیت یكی از مذاهب اسلامی است و همین توهم، موجب شده تا یك و نیم میلیون روستایی در إدلب، دمشق، درعا و حماة به فرقه وهابیت بگروند و این در حالی است كه بحران امنیتی كه سوریه اكنون با آن مواجه است مورد حمایت مالی و نظامی گسترده‌ سعودی‌ها با هدف نشر و گسترش این فرقه در سراسر سوریه است.


به اعتقاد برنامه‌ریزان و تئوریسین‌های آمریكایی ـ صهیونیستی یعنی هم‌پیمانان اصلی سعودی‌ها در جنگ‌شان علیه سوریه، هیچ چیز غیرممكنی وجود ندارد؛ آنها در قرن هفدهم، ایده از بین بردن تبعیض علیه یهودیان در اروپا را مطرح كردند و اگرچه در آن زمان موفق نشدند طرح خود را جامه عمل بپوشانند اما دو قرن بعد، سرانجام آن را محقق كردند. همچنین آنها با اینكه موفق نشدند، در سال 1891 میلادی پس از ارائه طرح تشكیل دولت یهود در فلسطین آن را محقق كرده و چنین دولتی را در فلسطین تشكیل دهند، با این حال در سال 1948 میلادی به خواسته خود دست یافتند.

هم‌اكنون نیز به نظر می‌رسد كه وهابی‌های سعودی در صدد تحقق این خواسته خود هستند و تلاش دارند تا ساكنان سرزمین شام را به پیروی فرقه وهابیت بكشانند و جامعه متمدن و روشن‌اندیش و مقاوم سوریه را به جامعه‌ای شبیه نمونه وهابی عربستانی و طالبانی و سلفی تبدیل كنند و تعامل خود با سوری‌های ساكن استان‌های مختلف این كشور را بر این پایه و اساس بنا كنند كه یا باید به فرقه وهابیت بگروند یا تكفیر می‌‌شوند.

اصل تكفیر و خشونت و جنایت، اصل ثابت و حاكم بر تاریخ فرقه وهابیت است. تاریخ وهابیت مملو از نمونه‌هایی است كه اثبات‌كننده این مدعاست و در این ارتباط فقط كافی است به تاریخ مراجعه كرده و نحوه اشغال مكه، مدینه، طائف، كویت، عراق و سرزمین شام را به‌طور گذرا مطالعه كنیم تا ببینیم وهابی‌ها بین سالهای 1792 تا 1810 میلادی در حمص و دمشق مرتكب چه جنایاتی شدند و چه كشتارها و قتل‌عام‌هایی را در این دو شهر در حق پیروان دیگر مذاهب اهل‌سنت و جماعت به بهانه عدم ایمان آنها به فرقه "محمد بن عبدالوهاب" روا داشتند، فرقه‌ای كه پایه‌های اصلی و اساسی آن را خشونت و تكفیر و تحریم "تسامح و تساهل و زندگی مسالمت‌آمیز" و تعمیق دشمنی‌ها و خصومت‌ها و كینه‌ها فراگرفته است.


در تاریخ ثبت و ضبط است كه وهابی‌ها چگونه با انگلیسی ها در قرن 17 و 18 میلادی برای جنگ با امپراتوری عثمانی متحد شدند تا پس از آن در قرن بیستم با آمریكایی‌ها برای كشتار شیعیان و اهل سنت در عراق، فلسطین، لبنان، بحرین، سوریه و یمن هم‌پیمان شوند، به‌ویژه در فلسطین كه مهم‌ترین قضیه جهان اسلام است اما سعودی‌ها علیه این قضیه با صهیونیست‌ها و انگلیسی‌ها متحد شدند تا رژیم صهیونیستی در فلسطین پای گیرد و در تمام جنایات آنها از جمله محاصره و حتی به گرسنگی كشاندن ملت فلسطین از هیچ اقدامی فرو نگذاشتند.

به‌رغم گذشت 15 سال از تشدید فعالیت سازمان‌های تروریستی وهابی و به‌رغم آنچه سران وهابیت آن را با هدف انحراف اذهان عمومی در جهان اسلام، "جنگ با آمریكا" نامیده‌اند، تاكنون فلسطینیان حتی یك وهابی را هم ندیده‌اند كه یك تیر به سوی صهیونیست‌های اسرائیلی یا منافع آنها در سراسر جهان شلیك كرده باشد بلكه بالعكس آنها به‌شدت با همراهان مقاومت فلسطین در سراسر جهان از جمله در ایران، لبنان، سوریه و جهان عرب دشمن هستند.


دیدگاه علمای جهان اسلام و علمای الأزهر درباره وهابیت

 علمای الازهر و صاحبنظران و پژوهشگران جنبش های اسلامی تأكید می‌كنند كه وهابیت خطرناك‌ترین اندیشه و فكر و ‌دشمن نه‌تنها برای جهان اسلام و بلكه برای غیر اسلام است و خطر آن كمتر از خطر صهیونیسم نیست و افكار و اندیشه‌ها و كردار آنها تشویق كنند و ترویج كننده خشونت و تروریسم و نفرت و تكفیر تمام كسانی است كه برخلاف آنها فكر و عمل كنند و با رفتار و عملكرد و تعامل آنها بود كه چهره مقاومت اسلامی در فلسطین و عراق اندكی تحریف شد و از این حیث این فریضه و واجبی شرعی است كه در برابر این مكتب و پیروانش به هر طریق مجاز و ممكن مقاومت كرد.

به‌تازگی همایشی اسلامی در قاهره برگزار شد با عنوان "وهابیت: خطری علیه اسلام و جهان" بود كه در آن اندیشمندان و علمای بزرگ جهان اسلام حضور داشتند.

این همایش در بیانیه پایانی خود پیشنهادها و توصیه‌هایی به این شرح ارائه كرده است:

یك: كارشناسان و صاحب‌نظران و علمای جهان اسلام طی هفت پژوهشی كه به‌تازگی درباره وهابیت انجام دادند و بر سر این فرقه بحث و مناقشه كردند، به این نتیجه رسیدند كه وهابیت برپایه نفی و تكفیر دیگران استوار است و امنیت و صلح تمام كشورهای جهان اسلام را تهدید می‌كند و مهم‌ترین و بارزترین نماد این مكتب "سازمان القاعده" است و در این میان بی‌تردید اگر اموال و دارایی‌‌های سعودی و فتنه‌انگیزی آمریكا نبود وهابیت هیچ‌گاه نه رشد می‌كرد و نه توسعه و گسترش می‌یافت و نه اتهاماتی به اسلام و مسلمانان در جهان وارد می‌شد و چهره اسلام در سطح جهان زیر سؤال نمی‌رفت.

دو: شركت‌كنندگان در همایش تأكید كردند كه وهابیت دیدگاهی منفی نسبت به موضوعاتی مثل زنان، دانش، هنر، ادیان، مذاهب اسلامی از جمله تشیع و غیره داشته و در واقع آن را باید دعوتی به جاهلیت و خصم خونین حقایق حاكم بر جهان و عقل‌گرایی برشمرد، به همین دلیل بسیاری آن را دینی غیر از دین اسلام می‌دانند، چون با تمام اصول و مبادی اسلامی در تعارض مطلق است.

سه: شركت‌كنندگان در همایش بر ضرورت تهیه و تدوین راهبرد اسلامی و جهانی در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی برای مقابله با وهابیت تأكید كردند و در این میان الازهر باید نقش بسیار مهمی را در این راه ایفا كند و به برملا كردن ماهیت واقعی این فرقه بپردازد.

به نقل از http://www.irdc.ir

مستر همفر؛ کاشف محمد بن عبدالوهاب

شيخ عبدالعزيز بن عبدالله آل الشيخ  مفتی اعظم عربستان سعودی


دشمنان‌ اسلام‌ اعم‌ از یهودیان‌ و مسیحیان‌، پس‌ از شكست‌ از مسلمین‌ در جنگ‌های‌ صلیبی‌ متوجه‌ شدند كه‌ از طریق‌ جنگ‌ نمی‌توانند بر مسلمین‌ سلطه‌ پیدا كنند. چرا كه‌ مسلمین‌ جهاد را فریضه‌ و شهادت‌ را سعادت‌ می‌دانند. لذا در صدد برآمدند تا با حملة‌ فرهنگی‌ و ضربه‌ زدن‌ به‌ اسلام‌ بر مسلمین‌ غالب‌ شوند. و از آنجا كه‌ به‌ دین‌ مبین‌ اسلام‌ هیچ‌ شك‌ و شبه‌ و عیب‌ و ایرادی‌ وارد نبود لذا پیر استعمار، انگلیس‌ ـ این‌ دشمن‌ بزرگ‌ اسلام‌ ـ در صدد بر آمد تا دین‌ و حزب‌ تازه‌ای‌ با انبوه‌ شبهات‌ و عیبها تأسیس‌ نموده‌ و سپس‌ به‌ اسلام‌ بچسباند. و آنگاه‌ با مطرح‌ كردن‌ همان‌ شبهات‌ و بزرگنمایی‌ همان‌ عیبها و ایرادات‌ اولاً اعتقادات‌ مسلمین‌ را سست‌ نموده‌ و ثانیاً موجب‌ تفرقه‌ میان‌ مسلمین‌ شود و ثالثاً از روی‌ آوردن‌ پیروان‌ ادیان‌ دیگر به‌ اسلام‌ جلوگیری‌ نماید. و در نتیجه‌ اسلام‌ نیز مانند دیگر ادیان‌ مستعمره‌ها (بودائیت‌، برهمائیت‌ و كنفوسیون‌) برای‌ امپراطوری‌ انگلستان‌ و مسیحیت‌ و یهودیت‌ خطری‌ نداشته‌ باشد.

لذا در تاریخ‌ 1710 م‌ وزارت‌ مستعمرات‌ انگلستان‌ 10 تن‌ از جاسوسان‌ حرفه‌ای‌ خود رابه‌ مصر، عراق، ایران‌، عربستان‌ و تركیه‌ فرستاد. تا معلومات‌ كافی‌ به‌ منظور تقویت‌ راه‌هایی‌ برای‌ ایجاد تفرقه‌ میان‌ مسلمین‌ و گسترش‌ تسلط‌ بر كشورهای‌ اسلامی‌ جمع‌آوری‌ كنند.

و در این میان مستر همفر پس از سفر به تركیه ، عراق ، عربستان سرانجام با شخص مورد نیاز خود (محمد بن عبدالوهاب) مواجه می شود

و تمام‌ همت‌ خود را صرف‌ تعلیم‌ و تربیت‌ او كرد، تا سال‌ 1143 هجری استفادة‌ او از تربیت‌ آن‌ دست‌آموز به‌ مرحلة‌ عمل‌ رسیده‌ و مذهب‌ استعماری‌ وهابیت‌ (مانند قادیانیه‌ و امثال‌ او) اعلام‌ و شروع‌ به‌ كار كرد. و پس از آن با آشنا كردن محمد عبدالوهاب با محمد بن سعود وهابیت - این مذهب انگلیسی و استعماری - را تثبیت نمود .

در این مقاله بخشی از خاطرات همفر جاسوس بریتانیای کبیر  آورده شده است.


مقدمه همفر

مدتها بود كه دولت بریتانیای كبیر به موضوع نگهداری مستعمرات و پابرجایی امپراطوری عظیم خود می اندیشید؛اكنون وسعت این امپراطوری تا بدانجا رسیده كه منظره طلوع و غروب خورشید را در دریاهای آن می توان دید.اما در بعضی از این كشورها اهداف انگیس به طور كامل اجرا نمی شود.بنابراین بر ما لازم است كه در چگونگی اداره مستعمرات خود دوباره اندیشه كنیم ومخصوصا به دو نكته توجه لازم را مبذول داریم:

1. تحكیم نفوذ سلطه خود در مستعمرات

2. به چنگ آوردن سرزمینهایی كه هنوز در دام استعمار گرفتار نشده اند.

بنابراین وزارت مستعمرات انگلیس تصمیم گرفت تا برای جاسوسی و كسب اطلاعات بیشتر هیأتهایی را به این كشورها گسیل كند.

در آن زمان بریتتانیا خیالش از بابت دولتهای چین و هند به سبب اختلافات درونی این كشورها راحت بود،البته این بدان معنا نبود كه آنها را به حال خود رها كنند،به همین منظور تدابیری جهت جلوگیری از بیداری ملتها در جهت آزادی اتخاذ گردید.در تحمیل این بلایا به مردم این مناطق ما این ضرب المثل را دستور كار خود قرار دادیم:«بیمار را به حال خود گذار و شكیبایی را از دست مده،یرانجام دوا را با همه تلخی دوست خواهد داشت».

اما از بابت دولتهای ایران و عثمانی،هرچند كه قرار دادهایی را به سود خود امضا كرده بودیم،خیلی مطمئن نبودیم و پیش بینی می كردیم كه‌این

دولتها سرانجام سقوط خواهند كرد.مهمترین دلایل عبارت بودند از:

1. نفوذ معنوی اسلام در مردم این نواحی،كه از نیرومندی و ثبات كامل برخوردار بود.در بین مسلمانان شیعیان كه در سرزمین ایران سكونت دارند از حیث عقیده و ایمان استوارتر و طبعاًٍ خطرناكترند.

2. دین اسلام بنابر سوابق تاریخی دین زندگی و سیادت و آزادگی است.

3. ما از هوشیاری،دور اندیشی و تحریكات حكومتهای ایران و عثمانی در امان نبودیم.

4. علمای اسلام نیز سبب نگرانی ما بودند.توده های وسیع مردم و پادشاهان همگی مانندموشی كه از گربه بترسد از علما می ترسیدند.

در همین راستا و برای گسترش مسیحیت در عالم وزارت مستعمرات مرا مأمور جاسوسی به كشورهای مصر،عراق،ایران،حجاز و استانبول‌نمود.

همزمان با من وزارت مستعمرات 9 نفر از ورزیده ترین جاسوسها را روانه ی كشورهای اسلامی نمود.

سفر به استانبول(مركز خلافت دولت عثمانی)

در سال 1710 همفر با كشتی به استانبول می رود و سفر او چند ماه طول می كشد.او دو مأموریت داشت:1-فراگیری زبان تركی مه در آن زمان زبان رسمی مسلمانان آن دیار بود.2-فراگیری زبان عربی،قرآن و تفسیر و تجوید آن.او مأموریت داشت كه این علوم را به طور كامل یاد بگیرد طوریكه مانند مسلمانان شود.

پس از رسیدن نام محمد را برای خود برمی گزیند و در بدو ورود به مسجد جامع شهر می رود.در همان ابتدا آن قدر شیفته ی ‌مسلمانان ‌می‌شود كه با خود می گوید چرا باید اینها را رنج دهیم،اما سریعا به قول خود از این وسوسه های شیطانی دوری می جوید. یاد مأموریت خود می افتد.

با روحانی كهن سالی به نام احمد افندی آشنا می شود و شیفته ی اخلاق او می شود.هنفر به او می‌گوید كه پدر و مادر خود را از دست داده و برای امپراطور عثمانی خدمت می‌كند.

شیخ با او به مهربانی رفتار می‌كند و هرچه هنفر از او سوال می‌كرد با گشاده رویی جواب می داد.هنفر زبان تركی،عربی و همچنین علوم قرآنی را نزد او یاد می‌گیرد.

همفر در آن مدت در دكان نجاری مردی فاسدالاخلاق كار می كرد و شبها را در مسجد می‌گذراند.

اعزام به لندن

همفر و 9 نفر جاسوسان دیگر پس از چند سال به لندن فرا خوانده می‌شوند، اما فقط 6 نفر از آنها به لندن می آیند.یكی از 4 نفر مسلمان می‌شود و در‌مصر ‌می‌ماند اما رازی را فاش نمی‌كند.جاسوس دیگر كه اصلا روس بوده به روس باز می‌گردد. سومی در عماره نزدیك بغداد وبا می گیرد و می‌میرد.از‌چهارمی هم خبری در دست نداشتند.

وزارت مستعمرات در جلسه ای همه ی جاسوسان را فرا‌می‌خواند و از آنها گزارش می‌خواهد.همفر در یادگیری زبان و ‌همچنین‌ علوم قرآنی‌ تبحر یافته بود اما در تهیه گزارش از موارد ضعف دولت عثمانی توفیق چندانی نیافته بود.

معاون وزارت مستعمرات برای مأموریت بعدی همفر این نكات را به او گوشزد می‌كند:

1. یافتن نقاط ضعف مسلمانان برای ایجاد تفرقه بین آنها، زیرا عامل پیروزی ما بردشمن شناخت این مسائل است.

2. ایجاد تفرقه و اختلاف

همفر در مدت 6 ماه اقامتش در انگلیس با دختر عمه‌اش ازدواج می‌كند. اما در همان مواقع به او دستور می‌رسد كه باید به عراق برود. او حتی منتظر به دنیا آمدن فرزندش هم نمی‌شود و به این سفر می‌رود.

در یكی از جلساتی كه با مسئولین وزارت مستعمرات دارد به او می‌گویند:«اگر بتوانی در قسمتهایی از ممالك اسلامی جنگ شیعه و سنی راه بیندازی، بزرگترین خدمت را به بریتانیای كبیر كرده‌ای».


ورود به بصره

همفر پس از ورود به بصره به یكی از مساجد شهر می‌رود و با شیخ عمر‌طائی كه از عالمان اهل سنت بود آشنا می‌شود،اما شیخ به او سوء‌ظن پیدا می‌كند،اما به هر تقدیری كه بود خود را از این مهلكه بیرون می‌آورد و می‌گوید از اهالی آغدیر تركیه است.

او برای سكنی گزیدن مجبور می‌شود به یكی از كاروانسراها برود كه صاحب آن به قول همفر مردی احمق بود.هنفر مجبور بود برای اینكه شناخته نشود بعد از نماز صبح روزی یك ساعت یا بیشتر قرآن بخواند.سرانجام صاحب كاروانسرا او را به دلیل مجرد بودن اخراج كرد و مجبور شد در یك دكان نجاری كار و زندگی كند.صاحب نجاری اصلاً ایرانی شیعه بود و از مردم خراسان بود.همفر زبان فارسی را نزد او فرا می‌خواند.

آشنایی با محمد‌بن‌عبدالوهاب

در زمانی كه در نجاری زندگی می‌كرد با جوانی به نام محمد‌بن‌عبدالوهاب آشنا می‌شود،او فردی جاه‌طلب،بلند پرواز و بی‌نهایت عصبی مزاج بود.او با اینكه سنی مذهب بود اما تعصبی نسبت به عقائد اهل سنت نداشت و می‌گفت آن چه خدا گفته ما را بس است.

همفر پس از چندی آشنایی با او متوجه می‌شود كه فرد مناسبی برای پیش‌برد اهداف دولت بریتانیای كبیر است،به همین دلیل ارتباط بیشتری با او برقرار می‌كند.هنفر سعی می‌كند كه روح جاه طلبی را در محمد گسترش دهد و او را فردی بسیار بزرگ معرفی نماید.

سرانجام همفر توانست محمد را تحت تأثیر سخنان خود قرار دهد.او برای پیش‌برد اهداف خود از هیچ كوششی دریغ نكرد،حتی زنی را به نام صفیه برای او اجیر كرد تا صیغه‌ی او شود (با وجود اینكه محمد‌بن‌عبدالوهاب در ابتدا مخالف این كار بود)، حتی وقتی محمد‌بن‌عبدالوهاب به ایران رفت در آنجا هم زنی دیگر را برای او برگزید،با این كارها راه نفوذ او بر محمد‌بن‌عبدالوهاب بیشتر باز شد و كم كم ایمانش(ایمان دروغین او)را از او گرفتم.

در این مدت اقامت مرتب با وزارت مستعمرات در ارتباط بود و گزارشات خود را به آنها ارسال می‌كرد.

سفر به كربلا و نجف

در آن بحبوحه نامه‌ای از لندن به او رسید و او را به كربلا و نجف فراخواندند.

هنگام بازگشت به لندن پیشنهاد می‌كند تا مصب دجله و فرات را برای مطیع ساختن حكومت عراق تغییر دهند و مردم ناگزیر به هدفهای استعماری انگلیس تسلیم شوند.

همفر در كسوت یك بازرگان به نجف می‌رود.

او عالمان شیعه را به دلیل اینكه حاضر به تغییر نبودند جاهل می دانست. و درجلسات بحثی كه با آنان داشت به این نتیحه رسید كه اینان تا زمان ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام حاضر به تغییر نیستند.

او اوضاع شهرها را نابسامان و ویران می‌دانست و از این بابت خشنود بود.

همفر 4 ماه در كربلا می‌ماند و به بیماری سختی دچار می‌شود،آنقدر كه به بهبود خود امیدوار نبود.

پس از بهبودی به بغداد باز می‌گردد و گزارش كاملی از سفر خود می‌دهد.

بازگشت مجدد به لندن

پس از مدتی او را به لندن احضار می‌كنند و او هم سریعاً باز‌می‌گردد.همفر گزارش دقیقی از اطلاعاتش را به وزارت مستعمرات می‌دهد و آنها را از سفر خود خشنود می‌كند.

وزیر مستعمرات از نفوذ وی بر محمد‌بن‌عبدالوهاب بسیار خرسند گشته بود و به او گفت:«نفوذ در محمد بزرگترین هدف وزارت مستعمرات بوده است».او تاكید فراوان داشت كه محمد را با تنظیم قراردادهایی كاملا به وظائفی كه در آینده باید انجام دهد آشنا سازد.

در این مسیر در نتیجه‌ی مجاهدات و كوششهای شبانه‌روزی صفیه،آسیه(دو زنی كه به صیغه‌ی محمد‌بن‌عبدالوهاب در آمده بودند.)و همفر محمد‌بن‌عبدالوهاب را مطابق سلیقه وباب طبع وزارت مستعمرات در آورده بودند.

او پس از 10 روز مرخصی به وزارت مستعمرات رفت و از مأموریت بعدی خود با خبر شد.جالب اینكه در جلسه‌ای كه محرمانه بود با 5 نفر ملاقات داشت كه هم از نظر ظاهر و هم از نظر عقیده بسبار شبیه این 5 نفر بودند:1-امپراطور عثمانی 2-شیخ‌الاسلام قسطنطنیه 3-پادشاه ایران 4-عالمی شیعی مذهب در ایران 5- مرجع تقلید شیعیان در نجف.

در آن مدت وزارت،اطلاعاتی را از اشخاص مهم و همچنین نقاط ضعف مسلمانان در اختیار همفر نهاد،كه از جمله‌ی آنها این موارد بود:

· اختلاف شیعه و سنی و همچنین اختلافات حكومتها و همچنین حكومتها و مردم

· جمود فكری،بی‌اطلاعی از اوضاع روز،بی‌اعتنایی به زندگی مادی

· نبود امنیت،بهداشت و ویرانی شهرها

· هرج و مرج در حكومتها

· فقدان ارتش منظم


كتاب حاوی این اطلاعات پس از برشمردن این ضعفها بر این نكته تاكید می‌كرد كه آیین اسلام هیچ‌گونه سازگاری با این ضعفها ندارد اما باید مسلمانان را از واقعیت اسلام دور نگهداشت،و باید آنها را در نقاط ضعفشان یاری نمود.

در یكی از جلسات معاون به او می‌گوید كه اگر الان شاهد این پیروزیها نباشیم نسلهای آینده به آن خواهند رسید.

در ادامه‌ی جلسات او را از موافقتنامه‌ای خیلی محرمانه با خبر ساختند و نتیجه‌ی برچیده شدن اسلام طی صد سال آینده بود،كه از مفاد آن می‌توان به اشاعه‌ی فحشا،گسترش مذاهب من‌درآوردی و جلوگیری از پیشرفت مسلمانان اشاره كرد.

بازگشت به عراق

همفر این بار با هدف آماده‌كردن محمد‌بن‌عبدالوهاب به عراق رفت،تا بوسیله‌ی او دین جدیدی را ارائه دهند.البته دولت انگلیس در این مدت با محمد‌بن‌عبدالوهاب ارتباط داشته و نظر او را جلب كرده بود.

در این مورد دستوراتی به محمد‌بن‌عبدالوهاب داده شده بود و از آن جمله می‌توان به این نكات اشاره كرد:

تكفیر مسلمانانی كه به دین او نپیوندند.

از بین بردن مراكز عبادی به بهانه‌ی شرك.

تشویق به یاغی گری و آشوب و هرج‌و‌مرج.

چاپ قرآن‌های جدید با كم و زیاد كردن آیات.


همفر پس از مراجعت متوجه می‌شود كه محمد‌بن‌عبدالوهاب به نجد(شهری كه محمد‌بن‌عبدالوهاب می خواست از آنجا حكومت خود را بر پا كند.) رفته.هنفر هم خود را سریعا به آنجا می‌رساند.

ساكنان نجد همفر را برده‌ی محمد‌بن‌عبدالوهاب می‌دانستند.آنها 2 سال در آنجا بودند و در طی این مدت مقدمات ارائه دین جدید را فراهم ساختند.سرانجام توانستند با تطمیع عده‌ای یارانی برای محمد‌بن‌عبدالوهاب جمع كنند.با گذشت زمان مخالفان محمد‌بن‌عبدالوهاب هم زیادتر می‌شدند و هنفر تمام سعی خود را می‌كرد تا محمد‌بن‌عبدالوهاب از تصمیم خود باز نگردد.

محمد‌بن‌عبدالوهاب از 2 كار عاجز بود:1- تخریب كعبه.2- چاپ قرآن جدید.و آنها هم متقاعد شدند كه این 2 كار لازم نیست و الان نمی‌توان آنها را انجام داد.

همزمان با محمد‌بن‌عبدالوهاب دولت بریتانیا محمد‌بن‌سعود را برای حمایت سیاسی و نظامی از او اجیر ساخت،و با این كار امور دینی به محمد‌بن‌عبدالوهاب و امور سیاسی به محمد‌بن‌سعود محول شد.

سرانجام آنها توانستند بر عربستان فعلی تسلط یابند و دولتی مستقل تشكیل دهند.


منبع : ابوتراب ؛ سایت تخصصی امیرالمومنین حضرت علی علیه السّلام 

/strong

عائض القرنی !!!

http://yamazaj.com/news/wp-content/uploads/2012/02/70356_1_1330286600.jpg

"عائض القرنی" از مفتی های بارز سعودی و نزدیك به خاندان آل سعود است. آخرین فتوای جنجالی او حلال كردن قتل "بشار اسد" رییس جمهوری سوریه است.

شیخ وهابی "عائض بن عبدالله بن عائض القرنی" از روحانیون درباری عربستان، در گفتگو با شبکه العربیه (Alarabiya) مردم سوریه را به شورش مسلحانه بر ضد بشاراسد فراخواند.

وی تصریح کرد: «همه ملت سوریه باید سلاح به دست بگیرند و با بشار اسد بجنگند. اسد مشروعیت خود را از دست داده و جنگ با او واجب تر از جهاد با اسرائیل است.»!!

این شیخ وهابی حتی مفتی سوریه را به باد انتقاد گرفت و او را به دروغگویی و وارونه کردن حقایق متهم کرد. "القرنی" همچنین کینه عمیق خود از مجاهدین لبنانی را با حمله ناجوانمردانه به "سیدحسن نصرالله" بروز داد و مدعی دخالت ایشان در وقایع سوریه شد.

گفتنی است این شیخ وهابی افراطی در مصاحبه با العربیه حتی حاضر نشد نسبت به هتاکی گستاخانه صهیونیست ها به قبله نخست مسلمانان -مسجدالأقصی- و همچنین اقدام بی شرمانه نظامیان آمریکایی در سوزاندن قرآن کریم هیچ گونه واکنشی نشان بدهد!

"القرنی" همان کسی است که در دوران جنگ تحمیلی رژیم بعثی صدام علیه ملت مظلوم ایران، به صراحت از جنایات آن ها دفاع می کرد. وی پس از به دار آویخته شدن دیکتاتور معدوم عراق، شعری در تمجید از صدام سرود و با وقاحت هر چه تمام تر از او با عنوان "شهید" یاد کرد.

سقوط آل سعود و شكل گیری نظم نوین خاورمیانه

http://www.islamtimes.org/images/docs/000106/n00106705-b.jpg

ازجمله نتایج اصلی جنگ اول جهانی تغییرات گسترده ای بود كه در مناسبات منطقه ای ایجاد شد. در منطقه خاورمیانه به عنوان یكی از اصلی ترین مناطق درگیر در جنگ، تحت تاثیر عوامل گوناگون تبعی و به طور ویژه  برهم خوردن توازن قدرت در عرصه بین الملل شرایط ویژه و متفاوتی ایجاد شد. فروپاشی امپراطوری عثمانی به عنوان پرقدرت ترین دولت جهان اسلام در آن دوران ظهور دولتهای نوظهور مسلمان را منجر شد. شریف حسین و فرزاندانش به عنوان خادمین حرمین شریفین  با حمایت انگلیسی‌ها قدرت را در دست گرفتند و در سال 1924 شریف حسین خود را خلیفه مسلمین خواند. پس از اعلام رسمی ادعای شریف حسین بسیاری در داخل و خارج از سرزمین حجاز با این ادعای وی مخالفت كردند. در داخل حجاز فرمانروایان منطقه نجد كه به آل سعود معروف بودند به نبرد سخت با شریف حسین پرداخته و در نهایت در پی حمایت كشورهای خارجی از آل سعود حكومت شریف حسین مضمحل شد. در همین دوران بود كه دو فرزند شریف حسین با نامهای فیصل و عبدالله با حمایت انگلستان به ترتیب زمام امور كشورهای عراق و اردن را برعهده گرفتند و بنیان حكمرانی خاندان هاشمی در بسیاری از نواحی عرب نشین شكل گرفت.

تغییرات عمده به وقوع پیوسته در منطقه، نظمی نوین در خاورمیانه ایجاد نمود. بسیاری از دولتهای نوظهور مثل اردن، عراق و دولت عربستان سعودی به فراخور ارتباط ارگانیك و استراتژیك خود با دولتهای غربی و به طور ویژه دولت انگلستان، بسترهای لازم برای تفكیك دولتهای اسلامی خاورمیانه را مهیا نمودند. این دولتها كه ظهور و استمرار خود را مدیون دولت انگلستان بودند دولتهای محافظه كار عرب را تشكیل دادند؛ در مقابل دو دسته دیگر از دولتها با دو رویكرد تهاجمی و خنثی قرار گرفتند. نوع وامداری به دولت انگلستان در رفتار دولتهای خاورمیانه بیش از هرچیز دیگر در موضوع فلسطین خودنمایی می كرد.

مسئله فلسطین از همان آغاز به عنوان شاه بیت تعارض میان جهان اسلام و جهان غرب موضوعی محوری در جهت گیری دولتهای اسلامی خاورمیانه بود. با ظهور كودتاهای چپگرایانه در اقصی نقاط خاورمیانه و ظهور جمال عبدالناصر در مصر  تعارض میان دو  رویكرد محافظه كار به رهبری عربستان و انقلابی به رهبری مصر به نقطه اوج خود رسید.  دولت عربستان در كنار برخی دیگر از دولتهای مرتجع اسلامی چون اردن و ایران به انحا گوناگون به حمایت مستقیم و غیر مستقیم از رژیم صهیونیستی پرداختند. این دولتها به رهبری عربستان سعودی طرح سازش با غرب بر سر مسئله فلسطین را به اجرا گذاردند. با شكست جبهه اسلامی-انقلابی در جنگ 6 روزه معادلات به كلی دگرگون شد به گونه ای كه دولتهای مرتجع اسلامی عرب و غیر عرب توانستند موج تغییر و تحولات در خاورمیانه را بر عهده گیرند. با ظهور انقلاب  اسلامی ایران دسته بندیهای جدیدی شكل گرفت. بسیاری از دولتهایی كه تا قبل از آن ادعای تقابل با رژیم صهیونیستی را داشتند با انقلاب ایران درگیر دعواهای دوران جاهلی اعراب علیه غیر اعراب شده و دشمن اصلی خود را نه اسرائیل بلكه قوم فارس مستقر در كشور ایران تعریف نمودند. با اینحال دولت نوظهور ایران اولین آرمان خود را حمایت از مقاومت فلسطین اعلام و هرگونه سازش با دولت جعلی اسرائیل را از بنیان غیرموجه دانست. شرایط به كلی علیه دولتهای انقلابی بود. به غیر از ایران انقلابی و سوریه و گهگاه لیبی نه چندان قابل اعتماد، دیگر دولتهای اسلامی به ویژه در دوران پس از قرارداد كمپ دیوید به چتر حمایت از دولتهای مرتجع عرب پیوسته بودند.

با رهایی ایران از جنگ تحمیلی بار دیگر روح مقاومت در كالبد توده های مسلمان دمیده شد. در این میان جنبش مقاومت فلسطین و شاخه های مقاومت در لبنان، سوریه، مصر و بسیاری دیگر از سرزمینهای عربی رستن مجدد خود را آغاز نمودند. جنگهای 22 روزه و 33 روزه علیه اسرائیل ازجمله ضربات محكمی بود كه روند مقاوت علیه اسرائیل را در منطقه خاورمیانه سرعت بخشید. سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی و به ویژه تلاش ویژه دولت نهم در احیا نمودن مسئله فلسطین از دیگر اقدامات تاثیرگذار در شكل گیری قیامی فراگیر در جهان اسلام بود.

موج جدید مقاومت امت اسلام در تقابل با غرب و دولتهای دست نشانده مرتجع اینبار از تونس آغاز شد. این موج به سرعت بسیاری دیگر از نقاط خاورمیانه را در بر گرفت به گونه ای كه بسیاری این جنبش را بیداری اسلامی نامیده و برخی حتی با عنوان بهار عربی از آن یاد كردند. تونس، مصر، مراكش، یمن، لیبی ازجمله كشورهایی بودند كه تا به امروز تحت تاثیر این قیام فراگیر دستخوش تحولات گسترده سیاسی شدند. در این میان اما دولتهایی چون بحرین و عربستان با سركوب كامل قیامهای به ظهور پیوسته در اقصی نقاط كشور خود سعی در كنترل این قیام داشته اند. امروز به رغم سانسور شدید خبری در عربستان اخبار واصله حكایت از اوضاع نابسامان این كشور عربی دارد. به ویژه در روزهای اخیر با تجاوز سركوبگران سعودی به محافل علمی و دانشگاهی و به شهادت رساندن یك دختر مسلمان اوضاع به شكل گسترده ای از دست حاكمین سعودی خارج شده و سركوبگران به كشتار كور ملت خود پرداخته اند. اهمیت تحول در كشور عربستان به گونه ایست كه بسیاری معتقدند هرگونه تغییر در این كشور بسترهای شكل گیری نظم نوین خاورمیانه را ایجاد خواهد كرد.

مضمحل شدن دولت عربستان به عنوان آغاز كننده طرح سازش با غرب بر سر مسئله فلسطین و به عنوان دولتی كه تولد، بقا و رشد خود را تا به امروز وامدار دولتهایی چون انگلستان و آمریكا است تاثیر بنیادینی را در شكل گیری نظم نوین خاورمیانه خواهد گذارد. مضمحل شدن نظامی كه آغاز كننده طرح سازش با غرب و اسرائیل بوده است بی تردید شرایط نابودی طرح سازش را نیز مهیا خواهد نمود. نظم نوین كه براساس عنصر مقاومت شكل خواهد گرفت بی تردید بیش از هرجای دیگر تحت تاثیر اقدامات جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. با سقوط عربستان بلاشك اردن، بحرین، كویت و  دیگر  دولتهای مرتجعی كه در ذیل چتر امنیتی و حمایتی برادر بزرگترشان عربستان نیز قرار دارند به تاریخ خواهند پیوست. بی تردید در نظم نوین خاورمیانه عنصر كلیدی در تقسیم بندی دولتهای اسلامی مقاومت نمود یافته در تقابل این دولتها با غرب خواهد بود و دولتها به حسب حد تقابل با غرب به ویژه در موضوع فلسطین در طیف دوگانه "مرتجع" و  "انقلابی" تقسیم خواهند شد.

جواد حق گو

مرکز اسناد انقلاب اسلامی      http://www.irdc.ir

مستند کامل دستگیری عبدالمالک ریگی + دانلود

http://www.habilian.ir/fa/images/stories/mokhtalef/abdolmalek.jpg

مستند کامل دستگیری عبدالمالک ریگی
، سرکرده گروهک جندالله

 به همراه تصاویر جدیدی از عملیات وزارت اطلاعات منتشر شد.


http://www.habilian.ir/fa/images/stories/mokhtalef/abdolmalek.jpg

نفت دومین صادرات حكومت سعودی است !!!

عربستان سعودی یكی از بزرگترین حامیان و پرورش دهندگان تروریسم در جهان به شمار می رود. نگاهی به فعالیت های این كشور در عرصه داخلی و خارجی نشان می دهد كه عمده تروریست های منطقه ای و جهانی اصالتی سعودی دارند و یا تحت تأثیر گرایش های وهابی عربستان قرار گرفته اند.

تروریسم در عربستان سعودی دو محور دارد كه شامل تروریسم دولتی این كشور و تروریسم غیردولتی است كه تروریسم دولتی رژیم حاكم را می توان در فعالیت های سركوبگرانه ای دید كه این روزها علیه مردم این كشور و مخالفان حكومت استبدادی آل سعود اعمال می شود؛ البته این تنها جنبه نمود این بخش از فعالیت های تروریستی دولت سعودی نیست؛ مخالفان دولت در بحرین و تظاهركنندگان یمن نیز زخم این تیغ تیز را بر تن خود دیده و شلاق آن را بر اندام خود احساس كرده اند.

تشریح كلی این جنبه از تروریسم در عربستان موضوع این گزارش نیست؛ اما توجه به این نكته لازم به نظر می رسد كه عربستان با هر گونه انقلاب مردمی كه در محیط اطراف خود به وقوع بپیوندد مخالفت می كند، البته با این شرط كه این انقلاب واقعاً جنبه داخلی و مردمی داشته و در مقابل ستم و دیكتاتوری سران فاسد نظام برخاسته باشد، اما ملاحظه می كنیم كه ریاض در قبال سوریه موضعی كاملاً متفاوت به خود می گیرد و تمام امكانات دولتی و بازوهای تروریستی خود را در این كشور بسیج كرده تا بتواند به تحقق اهداف غرب در دمشق كمك كند.

جنبه دوم تروریسم در عربستان، تشكیل سازمان های تروریستی بین المللی نظیر القاعده و طالبان است كه سران آن عمدتاً اصالتی سعودی دارند. گرایش های وهابیت به عنوان شاخه ساختگی از دین اسلام و وابستگی های خاندان حاكم سعودی به قدرت های غربی تأثیر زیادی در استفاده از این اهرم برای اعمال فشار علیه كشورهای دیگر داشته است.

خاستگاه فكری این شبكه های تروریستی عمدتاً به گرایش های خردگریز برمی گردد. مهم ترین این گرایش ها در تاریخ تمدن اسلامی، خوارج، متكلمان اشعری و فقهای قشری هستند. وهابیت به عنوان اصلی ترین حامی و تغذیه كننده ایدئولوژیك این شبكه ها از این ایده ها برای پیشبرد هدف های خود استفاده می كند.


ابعاد فعالیت های تروریستی آل سعود در جهان

برای دقت نظر بیشتر در نقش عربستان سعودی در تقویت سازمان های تروریستی در جهان به اختصار به بخشی از این فعالیت ها اشاره می كنیم:

پاكستان و افغانستان: این دو كشور به علت سابقه طولانی در ناامنی و هرج و مرج و نفوذ مدارس دینی وهابی و حضور سازمانهایی نظیر القاعده و طالبان در آن مركزیت فعالیت های تروریستی عربستان را به خود اختصاص داده اند، گفته می شود بیش از سه میلیون محصل وهابی در پاكستان و صدها هزار محصل در افغانستان مشغول تحصیل در مدارس وهابی عربستان هستند.

فلسطین و لبنان: نیروهای وابسته به عربستان در غزه كه خود را مسلمانان تندرو می‌نامند و با شكل و شمایلی از سلفی‌ها و وهابی‌ها ظاهر می‌شوند، سعی می‌كنند چهره خشنی از اسلام نشان داده تا از محبوبیت حماس در فلسطین بكاهند و تمایل مردم را به سمت گروه فتح به عنوان متحد عربستان جلب كنند. گروه های "جند الشام" و "فتح الاسلام" در لبنان نیز شاخه‌ای فعال وابسته به عربستان سعودی بودند كه البته با واكنش سریع نیروهای ارتش لبنان سركوب شده اند.

سوریه: با اوج گرفتن بحران داخلی در سوریه فعالیت های تروریستی عربستان در این كشور نیز شدت گرفته است. عربستان در این راستا از سویی با كمك های مالی و انسانی به ناامنی و آشوب در سوریه دامن زده و از سوی دیگر نیز در كنار قطر رهبری تقابل سیاسی عربی علیه این كشور را در دست گرفته است. تشكیل گروه های وهابی مسلح در سوریه كه با حمایت مالی و نظامی آل سعود، تغذیه می شوند و بمب گذاری در پایتخت و دیگر شهرها و كشتار علویان و ربایش و شكنجه شیعیان را در كارنامه خود دارند، از جمله مظاهر لجستیك مادی و معنوی رژیم سعودی در منطقه شام به شمار می آید. مشرق، در صدد است به یاری خدا، طی گزارش های جداگانه، به بررسی موشكافانه ریشه ها، گستره و حجم و تنوع فعالیت های سلفی های وهابی در سوریه بپردازد.

عراق: عراق هم اكنون هسته اصلی دخالت‌های حكومت عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه است. بر اساس شواهد و قرائن بسیار كه دولت عراق نیز بارها به آن اشاره كرده، دولت عربستان سعودی مغز متفكر و مجری انفجارهای خونین عراق است؛ پول‌های عربستان و آموزش نیروهای القاعده سرنوشت تلخی را برای این كشور محروم رقم زده است. صدها انفجاری كه بویژه از حدود 10 سال پیش به این سو در عراق آغاز شده و بر تنوع و تعدد آن افزوده شده است، از جمله نقشه هایی است كه آل سعود با حمایت مالی و تسلیحاتی و فكری از وهابیونی كه عمدتاً در خارج از عراق نشو و نما یافته اند، به انجام رسانده است.

آسیای میانه، قفقاز و شبه قاره هند: عربستان سعودی در قفقاز، آذربایجان و آسیای میانه نیز بشدت فعال است و در ترورهای صورت گرفته در منطقه چچن نقش عمده‌ای را بازی كرده است. این توطئه ها عمدتاً از طریق پاكستان و افغانستان برنامه ریزی می شود و دامنه آن تا كشورهای شمال آفریقا، خاورمیانه و شبه قاره هند نیز می رسد كه نمونه آن ده ها انفجار، گروگان گیری و عملیات های تروریستی علیه غیرنظامیان در قفقاز بوده است. هم اكنون هزاران تن از نوجوانان و جوانان قفقازی و شهروندان آسیای میانه با هزینه و تشویقات مادی رژیم سعودی، از كشورهای خود عازم دانشگاه های وهابی عربستان شده اند تا برای تبلیغ وهابیت و ترویج تروریسم به كشورهای خود باز گردند.

سومالی و الجزایر: دولت عربستان به صورت آشكار در دو كشور عربی آفریقایی سومالی و الجزایر دخالت مستقیم دارد، گروهی به نام "عدالت‌گستران جوان اسلامی" در سومالی هم اینك به منبع اصلی تشنج و ناآرامی در این كشور و ایجاد بی‌ثباتی در شمال آفریقا تبدیل شده‌اند كه توسط حكومت اریتره كه بشدت از سوی ریاض مورد حمایت قرار دارد، تقویت می شوند و دست به اعمال خشونت‌آمیز می‌زنند.
سازمان های تروریستی نظیر القاعده همچنین با داشتن تروریست هایی در تمام جهان قادر است تا هدف های متفرقه ای را در هر كشور جهان مورد حمله قرار دهد. این اهداف البته بر اساس راهبردهای عربستان و غرب بویژه آمریكا تعیین می شود.

انگیزه های آل سعود از تقویت سازمان های تروریستی

مقابله با نفوذ سیاسی- مذهبی ایران به عنوان ام القرای جهان تشیع، اصلی ترین هدف عربستان سعودی در تشكیل سازمان های تروریستی و حمایت از تروریسم دولتی در منطقه و جهان است. رژیم حاكم بر این كشور به عنوان ابزار آمریكا و رژیم صهیونیستی، در جهت تلاش برای كم كردن نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان مركز مقابله با كفر و استكبار جهانی و محور وحدت امت اسلام، تبلیغ و ترویج وهابیت را در جوامع اسلامی در دستور كار قرار داده است. البته ریشه این طرح را باید در پروژه های آمریكایی جست كه برای كاهش نفوذ ایران به دنبال ایجاد رقبای سیاسی نظیر تركیه و رقبای مذهبی نظیر وهابیت سعودی در منطقه بوده است. این توطئه، علاوه بر اینكه می تواند بسیاری از جریان های اسلامگرا را از توجه به ایران بازدارد، به دنبال ایجاد شكاف در اندیشه های اسلام ناب نیز بوده و می خواهد اسلام فعال و پویای سیاسی را با شائبه های تروریسم و خشونت و افراط گرایی آلوده كند.

مقامات سعودی از آنجا كه با تشكیل دولت استبدادی هیچ پشتیبان مردمی برای خود ندارند، برای بقای حاكمیت خود مجبور به اطاعت از قدرت های خارجی هستند تا با حمایت آنها زمام امور كشور را همچنان در اختیار داشته باشند. در همین راستا رویكرد هیئت حاكمه و دستگاه های امنیتی عربستان، نسبت به سازمان هایی نظیر القاعده معمولاً مثبت بوده است. سازمان امنیت عربستان به ریاست شاهزاده "تركی الفیصل" در زمان تشكیل القاعده همكاری مؤثری انجام داد. خود بن لادن هم به صراحت بیان می كرد كه اسلحه این شبكه توسط آمریكایی ها و با پول سعودی ها تأمین می شود. به اذعان رسانه های سعودی، هم اكنون نیز بسیاری از مفتی ها و شاهزادگان سعودی، هزینه های سرسام آور عملیات های تروریستی بویژه علیه شیعیان در عراق و پاكستان و افغانستان را تأمین می كنند. البته گاه نیز افراط گری برخی عناصر خودسر القاعده، دامنگیر خود عربستان نیز شده و منابع آن را به هدر داده است اما این نیز باعث نشده كه آل سعود از حمایت از این شبكه وهابی دست بردارد.

از سوی دیگر مقامات آل سعود برای فرسایش توان رادیكال های وهابی در عربستان و برای اینكه آنها علیه دولت لیبرال این كشور اقدامی نكنند، توجه این جریان ها را به خارج از مرزهای خود جلب می كنند تا از خطرات آنها برای دولت خود در امان باشند.
بنابراین عربستان با تقویت این گروه ها در خارج از مرزهای خود، بحران را از داخل به خارج هدایت كرده تا خود را از دردسر احتمالی رادیكال ها و جریان سلفی در امنیت كامل نگه دارد.

حمایت عربستان از این شبكه ها همچنین در جهت تبلیغ وهابیت و مقابله با پیشرفت روز افزون اسلام خواهی در جهان بوده است، به همین علت سعودی ها علاوه بر حمایت از گروه های تروریستی، كشورهای غربی را از وارد شدن به جنگ علیه جنبش های تحت حمایت خود بر حذر می داشتند. مدارس دینی وهابی ها در كشورهای آسیایی بویژه افغانستان و پاكستان نقش مهمی در این زمینه ایفا می كند. دانش آموختگان این مدارس عمدتاً به گروه های جهادی و تروریستی می پیوندند.

این كشور همچنین فعالیت های تروریستی زیادی را در كشورهای شیعه نشین بویژه عراق كه از حاكمیت مقتدر سیاسی برخوردار نیست، انجام می دهند تا آنها را از كنترل روند امنیتی كشور بازدارند. به عنوان مثال هفته نامه ساندی تایمز در یكی از مطالب خود در مورد فعالیت های تروریستی عربستان در عراق نوشت كه نیمی از تروریست هایی كه در پایگاه آمریكایی كروبر عراق بازداشت هستند سعودی تبارند. این هفته نامه تأكید كرده است كه نواری صوتی با صدای شیخ "صالح اللحیدان" مفتی سعودی و مسؤول عالی قضایی عربستان در اختیار دارد كه وی در آن جوانان عربستانی را به انجام اقدامات تروریستی در عراق دعوت كرده است.

ایجاد موج وحشت در جهان بر اساس یكی از پروتكل های تأسیس رژیم صهیونیستی از دیگر اهدافی است كه این سازمان های تروریستی دنبال می كنند. جالب اینجاست كه این سازمان های به ظاهر اسلامی كه تاكنون هیچ هدف صهیونیستی را تهدید و ترور نكرده اند، درست در راستای اهداف برنامه ریزی شده رژیم صهیونیستی فعالیت می كنند. صهیونیست ها ب صراحت در پروتكل نهم خود اعتراف می‌كنند: «موجهای وحشت كه مصیبتِ آن، مردم را در برگرفته از ما برخاسته است.»

ایجاد اختلاف و درگیری های فرقه ای و مذهبی در جهان اسلام انگیزه دیگر وهابی ها از تشكیل این گروه ها و ایجاد بنیادگرایان وهابی است. افراطیون وهابی در این راستا علاوه بر تلاش برای ایجاد جنگ داخلی با توسل به حربه تكفیر، به مبارزه با تمامی مذاهب و فرقه های اسلامی غیر از خود رفته و به جز خویش، سایر گروه ها را یكسره باطل و كافر و ریختن خون آنان را واجب می پندارد. آنها شیعیان را هم رافضی و كافر می دانند و از وجوب جهاد علیه رافضی های كافر شیعی و مجوس های صفوی سخن به میان می آورند!


روابط پنهان وهابیت با صهیونیسم

وهابیت آل سعود را بی شك همپای رژیم صهیونیستی، می توان شرورترین رژیم منطقه به شمار آورد. شرارت موجود در این دو از آنجا ناشی می شود كه ریشه هر دوی آنها در استعمار غرب و اروپا قرار دارد و هم وهابیت و هم صهیونیسم زاییده تفكر شیطانی و فراماسونری غرب بویژه با مركزیت بریتانیا در تسلط بر كشورهای منطقه است و همین موضع مشترك روابطی را میان این دو به وجود آورده كه البته باید برای پیشبرد این نقشه ها در خفا باقی بماند.

بسیاری از علمای شیعه و سنی و تاریخ شناسان معاصر، ریشه تأسیس وهابیت را از افكار صهیونیستی می دانند. "ناصر السعید" در كتاب "صفحة عن آل سعود، الوهابیین و آراء علما السنة فی الوهابیة" ، در مورد «محمد بن عبدالوهاب»، بنیانگزار فرقه وهابیت می نویسد: «پدر بزرگ محمد بن عبدالوهاب، یك یهودی به نام "سلیمان قرقوزی" بود كه از تركیه به حجاز مهاجرت كرده بود. این كتاب در مورد خاندان سعودی كه مدت دو قرن است بر حجاز حكومت می رانند نیز تأكید كرده است كه نام جد یهودی خاندان آل سعود كه خود را به مسلمانی زد، "موردخای بن ابراهیم بن موسی" بود كه از یهودیان بصره بوده است.

ملك فیصل یكی از مقامات سعودی بود كه در دهه 70 قرن گذشته نیز با افتخار از اصالت یهودی آل سعود سخن می گفت و تلاش می كرد تا این موضوع را ثابت كند. البته وی مسیر بازگشت به اسلام را نیز با تزویر حفظ می كرد. وی می گفت: «پیوند آل سعود با یهودیت، به ریشه مشترك سامی این دو بازمی گردد.» این مطلب در روزنامه واشنگتن پست 17 سپتامبر 1969 میلادی و همچنین برخی روزنامه های عربی مثل الحیات نیز منتشر شده است.وی همچنین آشكارا تصریح می كرد: «ما و یهود، پسر عمو هستیم! لذا راضی نشدیم آن گونه كه برخی می خواستند آنها را در دریا غرق كنیم، بلكه می خواهیم با آنها در فضای صلح و امنیت زندگی كنیم!»

شاید به همین دلیل باشد كه رژیم حاكم بر عربستان سعودی، تنها حكومتی باشد كه تا كنون هیچ اعتراضی به تداوم اشغال جزایر مهم و استراتژیك خود از سوی رژیم صهیونیستی نشان نداده و به غصب آنها توسط این رژیم رضایت داده است.

شاید بتوان گفت غیر از عربستان سعودی، دومین جریانی كه از گسترش سازمان های تروریستی تحت نظر وهابیت سعودی سود می برد، رژیم صهیونیستی است. این منافع را در چند بعد می توان دید كه اتفاقاً شباهت های زیادی به اهداف سعودی ها از گسترش سازمان های تروریستی دارد: ایجاد اختلاف و جنگ داخلی میان اهل سنت و شیعیان، ایجاد فضای رعب و وحشت در جهان و ممانعت از گرایش روز افزون مردم جهان به اسلام و مقابله با نفوذ ایران تنها بخشی از ابعاد این منافع گسترده را شكل می دهد.

در همین راستا سیاستمداران رژیم صهیونیستی رسماً ابراز امیدواری كرده اند كه شیعیان و سنّی ها آن قدر با یكدیگر در منطقه بجنگند تا هر دو از بین بروند و منطقه متعلق به صهیونیست ها گردد. جالب است كه به فاصلۀ چند ماه از این اظهار نظر، دومین مرجع مذهبی فرقۀ وهابیّت در فوریۀ 2007 میلادی فتوای تخریب مساجد و مرقدهای مقدّس شیعیان را صادر كرد.


سركرده فعالیت های تروریستی آل سعود در جهان

"بندر بن سلطان بن عبدالعزیز آل سعود" مهندس و طراح اصلی فعالیت های تروریستی عربستان سعودی در جهان به شمار می رود. این فرد بنوعی رهبر اصلی تمام گروه های تروریستی است كه بصورت مستقیم یا غیر مستقیم زیر نظر عربستان سعودی كار می كنند. بندر به مدت 23 سال سفیر عربستان سعودی در آمریكا بود و ارتباطات بسیار نزدكی با مقامات آمریكایی و لابی‌های صهیونیستی در این كشور برقرار كرده است.

بندر از راه دور دستورات مستقیمی در عزل و نصب‌های مقامات و رهبران القاعده می‌دهد و با گماردن تعدادی از عناصر و افسران اطلاعاتی عربستان در پست‌های فرماندهی القاعده هر چه بیشتر سعی می‌كند تا همراهی این گروه‌های تروریستی با سازمان جاسوسی عربستان را حفظ كند. پایگاه خبری عراقی "براثا " پارسال سندی را منتشر كرد كه نشان می‌دهد بن سلطان كه تجهیز و فرماندهی گروه‌های تروریستی در منطقه را بر عهده دارد، بعد از مرگ "ابوعمر البغدادی"، "ابوایوب المصری" فرمانده جدید القاعده در عراق را تعیین كرده است و عناصر آن را با سلاح و پول تجهیز نموده است. از مهم ترین اقدامات تروریستی بندر، ترور ناكام مرحوم علامه "سید محمدحسین فضل الله" و ترور حاج عماد مغنیه فرمانده ارشد حزب‌الله لبنان بود كه جزئیات آن، در رسانه ها منتشر شد.

به نظر می رسد اكنون با اوج گیری زوال و انحطاط رژیم آل سعود و تشدید بحران های داخلی و قیام مردم این كشور علیه خاندان حاكم كه روز به روز تقویت می شود، سعودی ها برای تداوم بقای خود و به عقب انداختن لحظه سقوط رژیم وهابی این كشور، دست به دامان آمریكا و رژیم صهیونیستی شده اند تا با تضعیف دولت سوریه از طریق حمایت های مالی، سیاسی، فكری و نظامی از یك سو و تضعیف دولت عراق با استفاده از حمایت از عناصر وابسته به خود مانند "طارق الهاشمی" و دیگر همفكران خود در حكومت عراق و نیز تشدید عملیات های تروریستی و بمب گذاری ها در این كشور، زمینه را برای نجات یافتن از غرق شدن در گرداب جمود و استبداد، فراهم می كنند كه دستیابی به این هدف، با توجه به سیر قیام های مردمی در منطقه و رشد گرایش به اسلام اصیل، بسیار دور از دسترس خواهد بود.

وهابیت !!!

http://asraar.ir/static/uploads/wahabi_antek_koloni.jpg

فداییان صدام در خدمت آل خلیفه

http://fa.alalam.ir/sites/default/files/imagecache/slider/fa-alalam1324403567.jpg

"قاسم الهاشمي"  در گفت وگو با شبكه خبري العالم اظهار داشت: مسئولان بحريني گروهی از فداييان صدام را در شهرهای "الرفاء الشرقي" و "حمد" اسكان داده اند.

وي افزود : مسئولان بحريني به اين گروه تابعيت داده اند و آن ها را در ارتش، پليس و نيروهاي امنيتي به كار گرفته اند؛ به طوري كه اين گروه در درگيري ها و سركوب ملت بحرين نقشي مهم داشتند.

الهاشمي از اين كه مخالفان رژيم آل خليفه در ميان هيات حقيقت ياب بين المللي حضور ندارند، انتقاد كرد و آن را براي تضمين بي طرف بودن اين كميته و عدم جانبداري از رژيم حاكم، لازم و ضروري دانست.

برخي از رسانه ها خبر داده اند كه ارتش آمريكا پيش از خروج از عراق به سران عشاير پیشنهاد کرده در مقابل دادن اطلاعات درباره فعالیتهای مسلحانه ضد آمریکایی ها، تابعیت بحرینی دریافت کنند.

منابع رسانه اي تاكيد كرده اند كه اعطاي تابعيت سياسي به صورت گسترده صورت گرفته، و شمار زيادي از بعثي ها و هواداران صدام و عناصر گردان هاي جنایتکار موسوم به "فداييان صدام " را نيز شامل شده است.

عاشورای کابل ...

عاشورای افغانستان

عكاس «مسعود حسینی» ، هنرمند افغان


«مسعود حسینی» :  "وقتی دسته عزاداران ولایت «لوگر» که هر ساله در روز عاشورا به کابل می‏آیند و مراسم ویژه‏ای به زبان پشتو اجرا می‏کنند، به محل حادثه رسیدند، من هم رفتم تا از آنان عکس بگیرم که ناگهان انفجار مهیبی رخ داد و همه جا تاریک شد."


در روز عاشورا هنگامی که عزاداران افغان در شهر مشغول عزاداری بودند، یک عامل انتحاری خود را در میان عزاداران منفجر کرد که به روایت رسمی بیش از 80 کشته و 150 زخمی بر جای گذاشت.

این حمله تروریستی نخستین بار بود که در ایام عزاداری ماه محرم و میان دسته‌ای از عزاداران صورت گرفت و خشم و انزجار زیادی را در پی داشت.

مرداد ماه ۱۳۶۶سال .. زیر زمین  بعثه امام خمینی در مکه مکرمه

در 9 مرداد ماه سال 1366 400 حاجی ایرانی در حرم امن الهی ، با گلوله نیروهای مسلح عربستان سعودی به شهادت رسیدند. جرم این حاجیان ، سردادن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی در خیابان های مکه مکرمه بود.

در این تصویر ، پیکر پاک گروهی از شهدای روز جمعه سیاه مکه دیده می شوند که توسط حجاج ایرانی جمع آوری و به بعثه امام خمینی تحویل داده شده اند. این عکس توسط علی فریدونی در تاریخ ثبت شده است تا سندی باشد بر خدمات آل سعود به حرمین شریفین.

سلطان بن عبدالعزيز آل سعود ؟!!!

 
سلطان بن عبدالعزيز آل یهود ... آخ ببخشید آل سعود !!! ولیعهد رژیم پادشاهی عربستان سعودی ، در سن 86 سالگی مرد. او پانزدهمین فرزند بنیانگذار پادشاهی سعودی بود و از سال 1362 ، وزارت دفاع و هوانوردی عربستان را بر عهده داشت. وی پس از مرگ «ملک فهد» پادشاه پیشین عربستان ، با حفظ سمت ، به عنوان ولیعهد پادشاه فعلی عربستان معرفی شد و سرانجام در حسرت پادشاهی به اجدادش پیوست.
 
«سلطان بن عبدالعزیز» به عنوان وزیر دفاع و هوانوردی و فرمانده گارد سلطنتی آل سعود، مسؤولیت اصلی را در اعزام نیروهای نظامی و امنیتی سعودی برای سرکوب حجاج مکه در حج خونین سال 1366 داشته است که طی آن صدها تن از هموطنان مان، مظلومانه به شهادت رسیدند.

سردار سعید قاسمی درباره نقش این شاهزاده سعودی با استناد به منابع خود غربی‌ها می‌گوید: «طی جلسه‌ای که در یک ویلا در سواحل مدیترانه‌ای جنوب فرانسه که متعلق به آل سعود بود با شاهزاده «سلطان بن عبدالعزیز» سعودی، قرار بر این شد که [برای استفاده در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران] پایگاه در اختیارشان بگذارند و از آنجا، آواکس‌ها را به پرواز درآورند و البته به طور تلویحی به تصمیم کشتار حجاج در این جلسه هم اشاره می‌کند که این جلسه مهم، درست 55 روز قبل از فاجعه کشتار حجاج برگزار می‌شود.»

سلطان بن عبدالعزیز همچنین عامل اصلی استخدام «اولریش ویگنر»، ژنرال یهودی آلمانی تبار به عنوان فرمانده میدانی عملیات کشتار جمعه خونین مکه بود، وی کسی بود که پیش از عملیات آمریکایی‌ها در طبس، زیرپوشش خبرنگار شبکه ZDF آلمان، مسیر طبس را شناسایی کرده و اطلاعات منطقه عملیات را به «چارلی بکویث» فرمانده عملیات طبس سپرده بود.

خانه کعبه و مسجدالحرام و مسجدالنبی باید تخریب شوند!!!!!!!!

خبرگزاری فارس: مفتی وهابی دستور تخریب کعبه را صادر کرد

 عبدالرحمن البراک (مفتی وهابی):

 برای حل مشکل اختلاط زن و مرد در هنگام طواف خانه کعبه و مسجدالحرام و

  مسجدالنبی باید تخریب شوند!!!!!!!! 

شایان ذکر است که مفتی‌های فرقه نوظهور وهابی برای گسستن صفوف به هم پیوسته مسلمانان و ضربه زدن به پایه‌های اعتقادی اسلام فتواهای بسیار عجیبی را تاکنون صادر کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به خوردن خون کفتار گرفته و تخریب خانه کعبه اشاره کرد!!!

حال سؤال اصلی اینجاست که این به ظاهر مسلمانان با کدام دلیل و منطق اقدام به صدور چنین فتواهای عجیب و غریب و گاهی مضحک می‌کنند! آیا غیر از این است که این افراد تربیت شده استعمارگران و مستکبران برای تخریب چهره اسلام عزیز است؟

ماجرای عادل کلبانی !!!

 

«عادل بن سالم الکلبانی» اولین امام جماعت آفریقایی‏تبار مسجدالحرام است. این شیخ که مانند بقیه امامان جماعت مکه، صاحب صوت و لحن است از امارت "رأس الخیمه" به عربستان سعودی مهاجرت کرده است.

وی ابتدا به عنوان کارمند شرکت هواپیمایی سعودی در عربستان مشغول به کار شد، تا اینکه در سال 1984 (1363 شمسی) در امتحان اداره اوقاف برای تصدی امامت جماعت قبول و به عنوان پیش‏نماز "مسجد فرودگاه رياض" تعیین گردید.

وی از حدود سال 1365 شمسی کارش را به عنوان امام جماعت "مسجد صلاح الدين" در منطقه سليمانيه رياض پایتخت عربستان ادامه داد در حالی که بر خلاف ائمه جماعت اینگونه مساجد، حافظ قرآن نبود و باید سوره‏ها را از روی قرآن می‏خواند.

وی پس از 4 سال به عنوان امام جماعت "مسجد جامع ملك خالد" در شهر رياض منصوب شد اما با دستوری که از سوی "دختران ملک خالد" صادر گردید از این منصب عزل شد! دلیل این برکناری، همچنان نامعلوم است.

کلبانی از سوي پادشاه سعودي به امامت جمعه و جماعت مسجدالحرام در شهر مقدس مکه منصوب گشت که این برای او رشد بزرگی محسوب می‏شد؛ چرا که وی فاقد تحصیلات آکادمیک دینی است و تنها به شکل غیر رسمی از درس‏ برخی شیوخ وهابی استفاده کرده است. «بن جبرين» از مهم‏ترین اساتید وی بوده و تأثیرپذیری کلبانی از او در سخنرانی‏ها و خطبه‏هایش واضح است. عبدالله بن عبدالرحمن الجبرین از متعصب‏ترین شیوخ سلفی است که به خاطر فتاوای خشونت‏طلبانه و گمراه‏کننده‏اش علیه پیروان دیگر مذاهب اسلامی ـ از جمله شیعیان ـ حتی تحت تعقیب دستگاه‏های قضایی اروپا نیز قرار دارد. بن جبرین همان شخصی است که فتوای وجوب انهدام حرم ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ را نیز صادر کرده بود.

کلباني همچنین از دوستان و هم‌فكران نزديك «اسامه بن لادن» است و در دهه هشتاد ميلادي به منظور همراهي با بن لادن به افغانستان هم سفر كرد اما پس از آنکه از سوی وزارت كشور سعودي جذب شد از طرفداران حاكميت گردید. وی هم اکنون دو همسر و 12 فرزند دارد.

آنچه بسیار جالب است اینکه کلبانی ـ مطابق زندگینامه خودنوشت‏اش ـ از تربیت دینی خانوادگی برخوردار نبوده و دوران جوانی و نوجوانی خود را به دور از نماز و قرآن و محافل دینی گذرانده و پیوسته به لهو و لعب و تفریح مشغول بوده است، تا اینکه به قول خودش تحت تأثیر قرائت «منشاوی» ـ که یک روز به شکل اتفاقی آن را از رادیوی ماشینش شنید ـ به سوی دین بازگشته است. به غیر از این اعترافات شخصی، دوستانش نیز وی را فردی "متقلب المزاج" معرفی می‏کنند. وی در محافل فرهنگي عربستان نیز به فقدان وزن علمي و نداشتن آگاهي‌هاي كافي مشهور بوده و به لحاظ شخصيتي، يك فرد متزلزل و فرصت‏طلب قلمداد مي‌شود.

به دلیل همین بی‏سوادی و بی‏اطلاعی، منصوب شدن کلبانی به عنوان امام مسجدالحرام، که به غیر از صوت و لحن شرایط دیگری مانند عالم بودن را نیز می‏طلبد، عکس‏العمل‏ها و واکنش‏های زیادی را در خود محافل علمی وهابی نیز برانگیخت. خودِ وی در همان مصاحبه معروف با بی.بی.سی، منصوب شدنش به عنوان امام مسجدالحرام را دليلی بر "شجاعت ملك عبدالله" دانست چرا که علاوه بر برخوردار نبودن از تحصیلات متناسب با این مقام، دارای پوست سیاه نیز هست و سياهپوستان در جامعه عربستان در جايگاه اجتماعي پاييني به سر می‏برند!!

تکفیر شیعیان

متأسفانه کلبانی به عنوان امام جماعت مسجدالحرام در شهر مکه معظمه (یعنی جایی که باید محور وحدت مسلمین باشد) در مصاحبه با شبکه بی.بی.سی (یعنی بنگاهی که به دشمنی با مسلمین شهره است) شیعیان را تکفیر کرد!

وی در این مصاحبه که شامگاه دوشنبه 14 اردیبهشت 1388 پخش شد گفت: «در حالی که شیعیان بیشتر از حقشان را دریافت کرده‏اند، دائما از وضعیت موجود شکایت می‏کنند».

او در استدلال این اظهارات، به دیدار «عبدالله بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان با بازداشت شدگان شیعه که در پی حوادث مدینه بازداشت شده بودند اشاره کرد و افزود: «شیعیان در اقلیت قرار دارند و باید از وضع موجود راضی باشند».

این عالم‏نمای وهابی در ادامه این مصاحبه تلویزیونی به تکفیر شیعیان که به زعم وی مقدسات اسلامی را مورد توهین قرار می‏دهند، پرداخت.

با کمال تأسف وی این اظهارات تفرقه‏افکنانه را در روز 30 اردیبهشت 1388 تکرار کرد و گفت: «چرا تعجب می‏کنید؟ این موضوع به هیچ وجه جدید نیست. پیش از من نیز بسیاری از علمای اهل سنت و خلفای راشدین حکم به تکفیر شیعیان داده بودند»!

وی در روز 23 خرداد هم با تکفیر سه‏باره شیعیان، از مسلمانان خواست آنها را مانند مسیحیان بدانند.

کلبانی در اظهاراتی که در چند سایت وهابی منتشر شده گفته است: «بر من واجب است که رای و عقیده خود را درمورد کفر علمای گمراه‏کننده رافضیان تبیین و اظهار کنم»!

تحليل‌گران، سخنان شيخ عادل کلبانی علیه شیعیان را نیز به جايگاه اجتماعي نازل و روحيه جاه‌طلبي وي نسبت مي‌دهند. آن‌ها بر اين باورند که وي اين سخنان را بدون در نظر گرفتن واقعيات و فقط براي خوش خدمتي به سلفي‌هاي متحجر و كج‌انديش و در راستاي ارتقاي موقعيت شغلي و تحقق حس قدرت‌طلبي بر زبان آورده و تکرار می‏کند.

واکنش‏ها 

با گذشت مدتی کوتاه از تکفیر شیعیان توسط وی، علمای شیعه  و سنی واکنش‌های متعددی نشان دادند. نام برخی از این علما به شرح زیر است:

«شیخ عبدالمهدی کربلایی» نماینده آیت الله سیستانی و امام جمعه کربلا، «شیخ محمدحسن حبیب»امام جمعه شهر صفوی از مناطق مهم شیعه‌نشین عربستان، «شیخ حسن صفار» امام جمعه قطیف عربستان، «شیخ حسن نمر» امام جمعه دمام عربستان، «شیخ عبدالکریم حبیل» امام جمعه ربیعه عربستان، «فرج الخضری» دبیرکل سازمان "ثوابت الشيعة" در کویت، «شیخ عبدالحمید مهاجر» از سخنرانان سرشناس جهان عرب، «سید منیر خباز» از علمای شیعه عربستان، «مجلس اسلامی علمای شیعه بحرین»، «سيد محمد باقر الناصر» امام جمعه شهر الخبر عربستان، «شیخ محمدحسن اختري» دبیرکل مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)، «محمد الدوريني» رئيس موسسه اهل بيت (ع) قاهره، «وعد الحسيني» رئيس موسسه اهل بيت (ع) عراق، «شیخ عبدالقادر الکتانی» از علمای اهل تسنن سوریه، و«شيخ عبدالكريم الهابيل» از علمای سعودی.

داستانک: حج خونین

:: به بهانه نهم مرداد 1366، سالروز قتل عام زائران بیت الله الحرام ::

بالاخره هواپیما از روی باند بلند شد. باورم نمی شد به زیارت خانه خدا مشرف می شوم. مهریه ام صد و پنجاه تومان بود. پدر شوهرم به من گفت...


بالاخره هواپیما از روی باند بلند شد. باورم نمی شد به زیارت خانه خدا مشرف می شوم. مهریه ام صد و پنجاه تومان بود. پدر شوهرم به من گفت مهریه ات را ببخش، به پسرم می گویم با ثبت نامتان کند مکه. همین هم شد. ثبت نام کردیم و رفتیم زیارت خانه خدا. همه چیز سفر خوب بود و داشت مثل رویاهایم پیش می رفت. با خانواده های جوانتر کاروان حسابی گرم گرفته بودیم. هرچه بود سفری بود به خانه خدا. همه چیزش به نظرم منحصر بفرد می آمد. حتی اتفاقات تلخ روز آخرش.
بالاخره هواپیما از روی باند بلند شد. بلند شد و ما را به سوی ایران برگرداند.تا آن روز، انقدر همسفرانم را خوشحال ندیده بودم. ولی من حسی جدید داشتم خوشحالی توام با اشک هایی که از سر بی کسی از چشمانم سرازیر بود. انگار چیزی را جاگذاشته بودم. قلبم می خواست از سینه ام بیرون بزند. دلم می خواست همان لحظه هواپیمای لعنتیمان دور می زد و بر می گشت جده. برمی گشت پیش جوادم. بر می گشت و من را هم همانجا می گذاشت. شانه هایم می لرزید. صندلی کناری ام خالی مانده بود. خانم یعقوبی که در جریان سفر با او دوست شده بودم سرم را به سینه اش می فشرد و با حرکت آرام بدنم به جلو و عقب، پا به پایم گریه می کرد.
بالاخره هواپیما از روی باند بلند شد و پس از مسافتی نه چندان طولانی روی باند جده آرام گرفت. کشور هنوز در جنگ بود و ما با داشتن رهبری مثل امام احساس غرور و افتخار می کردیم. مسلمانهای کشور های دیگر از اوضاع و احوال انقلاب و امام می پرسیدند. اسرائیل لبنان را اشغال کرده بود و امام یک تنه در برابر شرق و غرب و اسرائیل و دشمنان بشریت موضع گیری می کرد. یادم هست بارها و بارها امام درباره لزوم وحدت بین مسلمان ها سخن گفته بود. گفته بود اگر هر مسلمانی یک سطل آب روی اسرائیل بریزد غرق خواهد شد. پیامش برای آل سعود را هم برایمان خوانده بودند. جواد می گفت در این شرایط بحرانی دعوای بین مسلمانها آرزوی آمریکاست.
 آن سال هم مثل سالهای قبل ما برای اعلام برائت از کفار و مشرکین آماده شدیم. اواخر جنگ بود. سال 66. دقیقا نهم مرداد 66. نماز عصرمان را که خواندیم رفتیم برای راهپیمایی و تظاهرات و رساندن اعتراض و خشممان به کسانی که خون هزاران بیگناه را در سراسر دنیا می ریزند.غالب جمعیت را ایرانی ها تشکیل می دادند. البته از زائرهای کشور های دیگر هم بودند اما آن روز به طور غیر منتظره ای حاجیان کشور های دیگر کمتر دیده می شدند . اصلا روسای کاروانها قرار گذاشته بودند که حجاج خود را بیاورند. اما نمی دانم چرا آن جمعه ایشان نیامده بودند. البته بعد ها معلوم شد که یکساعت قبل از شروع راهپیمایی، درهای ورودی به بنای بزرگ مخصوص حجاج اردنی و فلسطینی بسته شده و به هیچ کس اجازه داخل یا خارج شدن از آن داده نمی شده است. بعدا شوهر خانم یعقوبی به من گفت می خواستند ایرانی ها را قلع و قمع کنند.
برنامه تظاهرات و راهپیمایی ساعت چهار و نیم بعد از ظهر با تلاوت قرآن کریم شروع شد.رفته بودیم منطقه العباده و قرار بود به طرف مسجد الحرام حرکت کنیم تا بتوانیم با اتمام تظاهرات در برنامه نماز مغرب و عشا شرکت نماییم.
بعد از قرائت قر آن آقای کروبی به عنوان نماینده امام پیام ایشان را که به حاجیان داده بودند خواند. پیام امام مثل همیشه پر غرور و انرژی بخش بود.
« قلم ها و زبان ها و گفتار ها و نوشتار ها عاجز است از شکر نعمت های بی پایانی که نصیب عالمیان شده و می شود ...
... و حمد و شکر بی پایان بر ذات مقدس ربوبیت که با تربیت های معنوی خود ملت ایران را از غرقاب فساد و ستمشاهی نجات بخشید و راه و رسم زیستن مستقل در پناه بیرق شکوهمند اسلام را به آنان آموخت و امروز در جهان کشوری نیست جز ایران که از دخالت ابرقدرت ها پیراسته باشد و سرنوشت خویش را خود بر اساس اسلام عزیز تعیین کند...
... مگر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است ؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود و کدام خانه ای سزاوارتر از خانه کعبه و خانه امن و طهارت و ناس که در آن به هر چه تجاوز ستم و استثمار و بردگی و یا دون صفتی و نامردی است عملاً و قولاً پشت شود...
فریاد برائت ما ، فریاد برائت مردم لبنان و فلسطین و همه ملت ها و کشورهای دیگری است که ابرقدرت های شرق و غرب خصوصاً آمریکا و اسرائیل به آنان چشم طمع دوخته اند و سرمایه آنان را به غارت برده اند و نوکران و سرسپردگان خود را به آنان تحمیل کرده اند و از فواصل هزاران کیلومتر راه به سرزمین های آنان چنگ انداخته و مرزهای آبی و خاکی کشورشان را اشغال کرده اند....
خداوندا تو میدانی که فرزندان این سرزمین در کنار پدران ومادران خود برای عزت ودین تو به شهادت می رسند و بالبی خندان و دلی پر از شوق و امید به جوار رحمت بی انتهای تو بال و پر می کشند... »

بالاخره جواد من هم پر کشید. درست مثل هواپیمایی که مدت مدیدی باشد بخواهد از روی باند کنده شود. از آن روز به بعد هر وقت می خواهم با هواپیما جایی بروم درست لحظه کنده شدنش از روی زمین بغضم می ترکد و مهماندار ها شتابان خودشان می رسانند.
از آن روز و از آن سفر به بعد فقط به کربلا می روم. وقتی به صحن و سرای اباعبدلله وارد می شوم حس می کنم جوادم میان کشته های حسین آرمیده است.
اما خاطره درناک آن روز هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود.
آن روز غروب بعد از اینکه راهپیمایی تمام شد و پلاکاردها را جمع کردیم . ستونهای بیشماری از سربازان سعودی به سمتمان حمله ور شدند. با پاشیدن آب سعی در پراکنده کردن ما داشتند. ولی نه، انگار از قبل همه چیز برنامه ریزی شده بود. از پشت بام های خانه های سمت چپ مشرف به جمعیت، به سمتمان سنگ و آجر پرتاب می شد. خشابهایشان پر بود و اسلحه هایشان مسلح. جواد از من دور و دور و دور تر شد. روحانی کاروان داد می زد مسلمانان مگر این جا مکان امن الاهی نیست...

************

در این سانحه دردناک قریب 500 تن کشته و 700 نفر زخمی شدند. جواد لاهوتی، به علت صدمات وارد شده در روز درگیری و عدم پذیرش بیمارستانهای سعودی در روزهای بعد از واقعه، به فیض شهادت نایل آمد.

حضرت امام خمینی (ره) در پاسخ به نماینده خود در حج و در خصوص این واقعه فرمود:

اگـر هـزاران مـبـلـغ روحانی را به اقطار عالم می فرستادیم تا مرز واقعی بین اسلام راستین واسلام آمریکایی و فرق بین حکومت عدل و حـکـومت سرسپردگان مدعی حمایت از اسلام را مشخص کنیم ، بصورتی چنین زیبا نمی توانستیم.

جنایات وهابیت

درگيري وهابيت با مردگان !!!

  :: آری وهابیت با مردگان بیش از زندگان درگیری دارد ::

آنچه پیش روست، دومین بخش از سخنان دكتر عصام العماد این مستبصر شیعه شناس است که در آن به افشای تناقض‌گویی سران وهابیت، ارتباط اسامه بن لادن با بن باز از علمای وهابیت، سؤالات جدی پیرامون این فرقه و ... پرداخته است.

*پاسخ به يك سئوال

پرسش مهمی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا بسیاری از جوانان وهابی از وهابیت تعلیمی به وهابیت جهادی تغییر مسلک می‌دهند؟

ما شاهد هستیم که نه تنها افراد عادی، بلکه بسیاری از رهبران وهابیت جهادی، عضو جریان وهابیت تعلیمی بوده و به طور ناگهانی تغییر موضع داده‌اند، مثلاً اسامه‌بن لادن شاگرد بن باز، وهابی تعلیمی است و ناگهان به وهابیت جهادی می‌پیوندد و هم ‌اکنون از سران این جریان است. جهیمان العتیبی نیز همین‌گونه است، شاگردان شیخ الالبانی و شیخ الوادعی نیز همین‌گونه بوده‌اند، یعنی تعلیمی بوده و جهادی شدند. جالب این است که این افراد توانستند سران وهابیت تعلیمی را به خود جذب کنند و آنان را وارد فضای جهاد با مفهوم وهابی و نه اسلامی و قرآنی بنمایند.

پاسخ سوال این است که این امر یک روند کاملا طبیعی است، چرا که در تفکر وهابیت تعلیمی یک مشکل بزرگ و جدی وجود دارد و آن تناقض گویی است.

سران تفکر وهابیت تعلیمی، مثلا شیخ مقبل الوادعی در کتاب خود «الخروج من ‌الفتنه» یا شیخ الجامی در کتاب‌های خود یا شیخ‌الالبانی در کتاب‌هایش از طرفی وجوب اطاعت حکام را در عصر حاضر مطرح نموده و می‌گویند وجوب اطاعت از آنها از واجبات دینی است و آنها کسانی هستند که خداوند به اطاعت از ایشان امر فرموده است و آنها اولو‌الامر هستند، این مطلب در فتواهای شیخ بن باز به وضوح مشاهده مي‌شود.

 اما از سویی دیگر همین شیوخ وهابیت تعلیمی در مورد نظام‌های اسلامی حاکم، می‌گویند که تمامی نظام‌های اسلامی حاکم، نظام‌های شرک و کفر است.

شیخ مقبل الوادعی در کتب خود می‌نویسد: همانا قانون در این نظام‌های اسلامی، قانون طاغوت و زندقه و کفر و شرک اکبر است و پس از آن می‌نویسد: بر ما واجب است که از حاکم نظام اطاعت کنیم.

*یک سؤال جدی

چگونه ممکن است قانون یک حاکم اسلامی کفر و شرک اکبر باشد، اما اطاعت از همین حاکم واجب دینی باشد.

یک جوان وهابی در برابر این پرسش متحیر مي‌شود و جمع بین این دو گفتار را ناممکن می‌بیند، گفتاری که هر دو از یک شیخ صادر شده است، اما راه حلی برای این معادله نمی‌یابد.

همین مشکل را در برابر اسامه ‌بن لادن نيز می‌بینیم، اسامه‌بن‌لادن در نامه‌هایی به بن باز در دهه 90 میلادی، یعنی پیش از رخدادهای 11 سپتامبر و حتی پیش از اشغال کویت توسط صدام، اين مشکل را مطرح می‌کند.

*شاگردی که قربانی تنقاض گویی استاد شد!

اسامةبن‌لادن از بن‌باز راه حل تناقض در فتواها را خواستار می‌شود و از وی می‌پرسد که تو، قوانین حکومت‌های اسلامی را قوانین شرک آلود و شامل کفر اکبر می‌بینی و از طرفی حاکم همین قوانین را نماینده رسول خدا و اطاعت از او را اطاعت از خدا و رسول واجب می‌بینی؟

اما متاسفانه بن باز به جای پاسخگویی به جواب شاگرد خود به او گفت؛ افکار تو افکار منحرف و شرک آلود است، افکار تو افکار رافضه و اخوان المسلمین است و او را متهم به افکار انحرافی نمود!

بر همین اساس شیخ ربیع‌المدخلی در نوشته‌های خود از دست رفتن جوانان وهابی را مایه ‌تاسف می‌داند و شكوه مي‌كند كه چه بسیار جوانانی را مورد آموزش داديم، اما هم‌ اکنون در جنگ و خونریزی و مباح شمردن خون حاکمان به سر می‌برند و این به سبب کوتاهی ماست.

 به نظر من تمام این مشکل به محمد‌عبدالوهاب بر می‌گردد، چرا که او هیچ‌گونه طرح اسلامی برای حل مقوله جهاد اسلامی مورد نظر قرآن نداشت، وی حتی نتوانست هیچ‌گونه جنبش اسلامی ارائه دهد، جنبشی که قابل مقایسه با جنبش‌های اخوان‌المسلمین یا جنبش مودودی باشد چه رسد که آن را با جنبش‌های شیعه مقایسه کرد.

*تفاوت اخوان المسلمین با وهابیت از زمین تا آسمان است

به عبارت دیگر میان جنبش اخوان‌المسلمین و وهابیت جهادی، تفاوت از زمین تا آسمان است و این دو در شیوه‌ کار و موفقیت متفاوتند. اخوان‌المسلمین توانست بسیاری از متفکران را به خود جذب نماید، اما در جریان وهابی جهادی شاهد گریختن بسیاری از متفکران هستیم، اگر چه در ابتدا در ضمن این جریان بو‌ده‌اند.

مشکل دیگری که در این میان وجود دارد، مشکل شیوه برخورد و الفاظ استخدامی توسط وهابیت تعلیمی و جهادی است.

*پایگاه های وهابیت، سرشار از الفاظ رکیک شرم آور

اگر سري به پایگاه‌های وهابیت جهادی و تعلیمی بزنیم، با الفاظ رکیکي روبرو خواهیم شد که نمی‌توان آن را ذکر كرد و هيچ انساني الفاظی به این اندازه زشت را تصور نمی‌کند. و هیچ متدین به آداب و اخلاق اسلامی، بلکه به آداب و اخلاق مسیحی و یهودی در گفتار خود از آنها استفاده نمی‌کند و همین مساله سبب رنجش بسیاری از جوانان وهابی شده است.

*وهابیت دچار مشکل اخلاقی است

مرحوم شیخ سعید حوّی در کتاب خود یعنی «تربیتنا ‌الروحیه» به این مطلب اشاره می‌کند که وهابیت دچار مشکل اخلاقی است و از آن رنج می‌برد، چرا که آنها با صوفیه درگير شدند و به يك پادگان تبديل شدند.

*جوانان وهابي سردرگم هستند

الفاظی که میان این دو جریان رد و بدل می‌شود را در فرهنگ‌های فحش و دشنام نمی‌توان دید، بلکه برخی جوانان وهابی می‌گویند: این گونه الفاظ را در فیلم‌های جنسی شاهد نخواهیم بود، دو شیخ از دو جریان رکیک‌ترین الفاظ و اتهامات اخلاقی و جنسی را رد و بدل می‌کند و هر دو متعلق به فرقه‌ وهابیت هستند و به نظر من این پدیده کاملا طبیعی است، هنگامی که ما به فرهنگ ناسزاهای شیخ محمد عبدالوهاب آگاهی پیدا کنیم، تعجب نمی‌کنیم. الفاظی زشت و رکیک که وی از آنها در برابر علمای حنبلیّه نجد استفاده کرد و حتی برخی از وهابیان در قسمت‌هایی از کتاب‌های شیخ محمد عبدالوهاب نقطه‌گذاری می‌کنند و نمی‌توانند این الفاظ رکیک را بر کاغذ بیاورند.

برخی به هنگام برخورد ناشایست و شیوه‌ی رکیک یک شیخ وهابی با شیعه، تعجب می‌کنند، اما من می‌گویم هنگامی که روش برخورد دو تن از شیوخ وهابیت را ببینیم، دیگر تعجب نخواهیم کرد، چرا که این شیوه‌ی ناشایست، شیوه برخورد وهابیت است و بر افرادی که در سایه تربیتی شیخ محمدعبدالوهاب قرارگرفته‌اند، چیزی جز این توقع نمی‌رود.

*پاسخ به چند سئوال

* آیا افکار وهابیت جهادی از فقه حنبلی نشات گرفته است؟

جواب: حقیقت این است که هیچ گونه ارتباطی میان افکار محمد بن عبدالوهاب و افکار امام احمد‌بن حنبل وجود ندارد، چرا که این دو در افکار اختلاف دارند، امام احمدبن‌حنبل به اموات متوسل می‌شد، همچنین این دو طرز تفکر در کیفیت جهاد نیز اختلاف دارند و کیفیت جهاد وهابیت جهادی، حتی در نزد ابن تیمیه وجود ندارد چه برسد به امام احمدبن‌حنبل و باید گفت؛ این شیوه‌ جهاد از ابتکارات محمد عبدالوهاب است.

*آیا شما معتقدید که وهابیت تعلیمی مروج وهابیت سلفی نیستند؟

جواب: حقیقت این است چنانکه بسیاری از متفکران اسلامی شیعه و سنی بر این باورند. وهابیت ارتباط به سلفیت ندارد، سلفیت پیش از قرن‌ها وجود داشته. در حالی که وهابیت بعد از دوران محمد عبدالوهاب شکل گرفته است بر همین اساس شاهد هستیم که بسیاری از سلفی‌ها مانند الشوقانی و محمد بن اسماعیل الامیر از حرکات وحشیانه‌ وهابیت بیزاری جسته‌اند.

* جایگاه زن در تفکر وهابیت جهادی چگونه است؟

جواب: بین وهابیت جهادی و تعلیمی اختلاف دیدگاه در اين خصوص وجود ندارد و هر دو رویکرد غیر مثبتی نسبت به آموزش زنان، رانندگی زنان و ... دارند.

* تعداد قربانیان از اهل سنت که به واسطه انتشار افکار وهابیت جهادی از بین رفتند، چقدر است؟

در تاریخ وهابیت می‌خوانیم که آنها در قرن 18 و 19 میلادی از حجاج بیت‌الله الحرام به عنوان مبلغ استفاده می‌کردند، این افراد از تفکر وهابیت تاثیر می‌پذیرفتند و پس از آن شمشیر برداشته و به دیار خود باز می‌گشتند و شروع به کشتار می‌کردند، البته این افراد فقط اجرا کننده افکار وهابیت بوده و عالم دینی نبوده‌اند، در کتاب تاریخ غزوات وهابیت، ادعا مي‌كنند ما 1000 غزوه انجام دادیم.

البته تمام این جنگ‌ها و به تعبیر آنان غزوات، در قلب عالم اسلام انجام می‌شده و اکثر آنها در مقبره‌ها و مشاهد صورت می‌پذیرفته‌ است!

مرحوم شیخ محمد غزالی در جریان انفجار انتحاری یکی از وهابیان در قبرستانی بزرگ در مراکش می‌گوید: من تعجب می‌کنم که برادران ما در حماس، عملیات استشهادی خود را در پادگان‌های رژیم صهیونیستی انجام می‌دهند و این وهابی به عملیات انتحاری در مقبره‌ی مسلمانان دست می‌زند.

آری وهابیت با مردگان بیش از زندگان درگیری دارد.

* درباره‌ی نقش وهابیت جهادی در برابر دیکتاتوری عربستان سعودی توضیح دهید

مشکل بزرگ این است که شیخ محمد عبدالوهاب هنگامی که شرک را به صورت ناصحیح تفسیر کرد و در پی آن توحید را نیز نادرست تفسیر کرد، روش نادرستی را پی‌ریزی کرد، روشی که منجر به تکفیر مسلمانان و توسعه مفهوم شرک شد، همچنین منجر به تفسیر نادرستی از جهاد شد، تفسیری که خون مسلمانان را مباح می‌شمرد و تنها متوجه حاکمان ظالم و طاغوت نیست، بلکه وهابیت بیشترین قتل عام خود را در میان مسلمانان شیعه و سنی انجام داده‌اند.

*آیا وهابیت در گروه اخوان المسلمین نفوذ کرده است یا خیر؟

شیخ ربیع المدخلی در اشاره به سوال فوق در کتاب های خود می‌گوید؛ ما دچار اشتباه بزرگی شدیم، ما در جریانات سیاسی مصر و اختلاف جمال عبدالناصر و شاه فیصل خواستیم که اخوان‌المسلمین را به خود جذب کنیم، پس ایشان را به عربستان دعوت کردیم و در نتیجه شیخ غزالی و دیگر علمای اخوان به این منطقه هجرت کردند، اما علم علمای اخوان المسلمین بیش از علم ما بود و در نتیجه تاثیر آنها بر ما بیش از تاثیر ما بر آنان بود.

آری برخی از اخوان‌المسلمین از تفکر وهابیت متأثر گشتند، اما حقیقت آن است که شیخ ربیع المدخلی شکایت می‌کند که بسیاری از رهبران وهابی از میان ما رفتند و به اخوان‌المسلمین پیوستند.

شبکه‏های ماهواره‏ای شیعی؛ کابوس وهابیون

پایگاه خبری "مفکرة الاسلام" ـ وابسته به علمای افراطی سعودی ـ مطلبی تحت عنوان «شبکه‏های ماهواره‏ای شیعی؛ جنگ جدید ایران» به قلم «احمد عمرو» منتشر کرده است که نشان از داغ‏دیدگی فراوان وهابیون تندرو و افراطی، از تلاش‏های مخلصانه و بدون چشمداشت تعدادی از شیعیان عقل‏گرا و هنرمند دارد.

احمد عمرو در مقاله خود آورده است: «در سال‏های اخیر، تلاش‏های پرشتاب و هماهنگی از سوی شیعیان رو به فزونی گذاشته که سعی دارند "فضای فرهنگی کشورهای عرب سنی را در دست بگیرند"»!

جالب آنکه نویسنده در بخشی از مقاله خود، خطر نفوذ شبکه‏های شیعی را از شبکه‏های مسیحی نیز فراتر دانسته و می‏گوید: «خطر نفوذ و رسوخ شبکه‏های ماهواره‏ای مبلغ مسیحیت را می‏توان با اندکی برحذر داشتن و اخطار دادن به بینندگان مسلمان آنها، از منازل دور کرد؛ ولی شبکه‏های شیعی به گونه‏ای نرم و آرام وارد خانه‏ها شده‏اند و مسلمانان سنی احساس نمی‏کنند که دین‏شان در خطر است»!

او در ادامه به نکته تأمل برانگیز وضعیت حزن‏انگیز ورود ابتذال به شبکه‏های غیرشیعی عربی نیز اشاره ـ و در واقع اعتراف ـ می‏کند، ولی با این‏که در هیچیک از شبکه‏های شیعه ابتذال رایج در دیگر شبکه‏های عربی وجود دارد، باز هم استقبال خانواده‏های سنی از شبکه‏های شیعیان را خطرناک می‏داند.

نویسنده در این‏باره می‏نویسد: «شبکه‏های شیعی با پخش فیلم‏ها و سریال‏های جذابی که در آنها از ابتذال موجود در دیگر شبکه‏های عرب‏زبان خبری نیست، سعی در جذب خانواده‏ها، زنان و کودکان دارند. این مسأله را به وضوح می‏بینیم و آن را خطرناک‏تر از تبلیغ مستقیم می‏دانیم؛ چراکه تأثیر آن عمقی‏تر و بلندمدت‏تر است و کودکان فعلی که مردان و زنان آینده هستند، راحت‏تر پذیرای تفکرات التقاطی شیعیان خواهند بود»!

نویسنده وهابی در ادامه، به دروغ‏پراکنی هم متوسل می‏شود و ادعا می‏کند: «برای من بسیار عجیب است که ایران از 35 شبکه ماهواره‏ای شیعی حمایت می‏کند(!!) ولی دولت‏های سنی و عرب منطقه، حتی یک شبکه فارسی زبان هم ندارند(!!) به عبارت دیگر، یک کشور، از ده‏ها شبکه‏ای که زبان اصلی آن کشور نیست حمایت می‏کند؛ ولی ده‏ها دولت عرب سنی حاضر نیستند از یک شبکه ماهواره‏ای فارسی‏زبان که مبلغ عقاید اهل سنت باشد، حمایت کنند»!

این درحالی است که شبکه ماهواره‏ای "نور" یکی از چندین شبکه‏ای است که با پشتیبانی مستقیم دولت سعودی به تبلیغ عقاید وهابیون به زبان فارسی می‏پردازد.

این پایگاه خبری وهابی در بخش دیگری از این مقاله، به ایران تهمت می‏زند که از طریق شبکه‏های ماهواره‏ای دینی، به دنبال نفوذ در امور داخلی کشورهای منطقه است و این یعنی خطر به هم ریخته شدن اوضاع داخلی و سیاسی کشورهای عرب سنی!

این مقاله در ادامه ـ از زاویه نگاه خودش ـ تعدادی از شبکه‏های شیعی عربی(!) را اینگونه معرفی می‏کند:

الکوثر: شبکه‏ای است که در سال 1980 و در ایام جنگ ایران و عراق با یک ساعت برنامه در روز آغاز به کار کرد. این شبکه در آن زمان به تبلیغ انقلاب [امام] خمینی در عراق و سوریه می‏پرداخت و بیشتر در زمینه مسائل سیاسی آن زمان جهان عرب برنامه پخش می‏کرد و کمتر به تبلیغ تشیع می‏پرداخت. ولی هم‏اکنون به یکی از فعال‏ترین شبکه‏های شیعی مبدل شده است.

المنار: شبکه متلق به شیعیان لبنان و خصوصا جنبش حزب‏الله است که در سال 1991 آغاز به کار کرد. در سال‏های آغازین فعالیت المنار، پخش برنامه‏هایش محدود به مناطق جنوبی لبنان و برخی کشورهای همسایه آن بود. اما در سال 200 به عنوان شبکه‏ای ماهواره‏ای که در تمام دنیا قابل دریافت است، فعالیت منسجم‏تر و هدفمندتری در دستور کار خود قرار داد. این شبکه در حال حاضر از ضریب نفوذ بالایی در مناطق عربی برخوردار است و به خاطر انتسابش به مقاومت اسلامی، بیشتر برنامه‏های خود را با نگاهی سیاسی تولید می‏کند. مهمترین اقدام المنار، تسریع در روند خروج کامل نیروهای اسرائیلی از مناطق اشغالی جنوب لبنان بود. البته این مسأله مانع از آن نیست که المنار از پخش زنده برنامه‏های دینی و تبلیغی به خصوص در ایام محرم و غدیر خودداری کند!

اهل بیت(ع): شبکه‏ای ماهواره‏ای است که از کربلا در عراق پخش برنامه می‏کند.

الانوار: مقر شبکه‏های ماهواره‏ای الأنوار یک و دو در کویت است. یکی از آنها، اقدام به تولید و پخش برنامه‏های آموزشی و علمی در زمینه عقاید شیعه می‏نماید و دیگری برنامه‏های ادعیه و مراثی شیعیان را پخش می‏کند.

المعارف: متعلق به شیعیان بحرین است. آنها بزودی شبکه "فورتین" (14 معصوم ـ دوازده امام(ع) و نبی(ص) و فاطمه(س)) را هم ارائه خواهند کرد.

هادی تی‏وی: شبکه ماهواره‏ای مخصوص کودکان است و کارتون‏ها و سریال‏های شیعی مخصوص کودکان و نوجوانان پخش می‏کند. بسیاری از خانواده‏های سنی نیز کودکان خود را به دیدن این برنانمه‏ها تشویق می‏کنند؛ حال آنکه از خطر تأثیر و نفوذ تشیع در کودکان غافلند!

اخیرا نیز شبکه‏های شیعی به شکلی هماهنگ سریال ایرانی یوسف پیامبر(ع) را بر روی آنتن‏های خود دارند که بسیاری از مردم منطقه و به خصوص زنان و جوانان را مجذوب خود کرده است.

نویسنده مقاله در ادامه توهین‏های خود به ایران و شیعیان، اتهام ناروای دیگری به شبکه‏های ماهواره‏ای شیعی وارد می‏کند. او می‏گوید: «شبکه‏های شیعی تمام تلاش و هم خود را صرف بیان احادیث منقول از ائمه(ع) می‏کنند. درواقع آنها تلاش می‏کنند تا این مطلب را القاء کنند که صحابه و احادیث نقل شده از آنها ـ با وجود امام معصوم(ع) ـ بی‏فایده و غیرقابل استناد هستند و به جای آن باید از احادیث مجعول و نامعلوم شیعیان استفاده کرد»!!

مقاله سراسر وهن و اتهام مفکرة الاسلام، در انتها غرض واقعی خود را نشان می‏دهد و تیر خلاص خود ـ که همانا خشم از ولایت فقیه و مبارزه با مقاومت اسلامی است ـ را رها می‏کند و می‏نویسد: «دو شبکه الکوثر ایران و المعارف بحرین، تلاش زیادی برای حمایت از ولایت فقیه و لزوم تبعیت و پیروی از شخص ولی فقیه می‏کنند. همچنین شبکه‏های شیعی عراق نیز تلاش دارند تا مقاومت علیه اشغال آمریکایی را به نام خود به پایان برسانند؛ درحالی که همین شیعیان بودند که پای آمریکایی‏ها را به بهانه مبارزه صدام به عراق باز کردند(!!!) از سوی دیگر نیز شبکه المنار تلاش دارد تا مقاومت مردم لبنان علیه اشغال اسرائیل را به نام خود ثبت کند(!!!)». گویا نویسنده مقاله فراموش کرده است که در جنگ 33 روزه تنها حزب‏الله بود که با وجود حمایت بی‏دریغ آمریکا، غرب و همه کشورهای عربی از دشمن اسلام و مسلمین، در برابر ارتش تا بن دندان مسلح رژیم صهیونیستی مقاومت کردند.

جمله پایانی مقاله موهن چنین است: «خطر شبکه‏های ماهواره‏ای شیعیان که تحت حمایت ایران است، از سلاح هسته‏ای این کشور بدتر است»!

تروريسم وهابي ؛ غولی كه از شيشه رها شد

 عنوان اين نوشتار، از جمله معروف «برنارد هيكل» استاد اردنی مطالعات شرق به عاريت گرفته شده است. وی مي‌گويد: «غول از شيشه فرار كرده است و سعودی‌ها توان برگرداندن مجدد آن به داخل شيشه را ندارند» و با اين تمثيل، به اعتراضات و احتجاجاتي اشاره مي‌كند كه عليه افراطيون وهابی در گوشه و كنار جهان برپاست و عربستان سعودی تلاش می‌كند تا به مدد دلارهای نفتی روی آنها سرپوش بگذارد.

چندي است كه توجه پژوهشگران غربي ـ بخصوص در حوزه‌هاي تروريسم و امنيت ـ به عربستان سعودي و فرقه وهابيت جلب شده است؛ بخصوص پس از داستان 11 سپتامبر و عرض اندام‌های گاه و بيگاه «بن‌لادن» و يارانش كه كم‌كم فيلم‌هاي تهديدآميز خود را نه در غارهاي "تورابورا" بلكه در آسمانخراش‌هاي نيويورك و واشنگتن پر مي‌كنند!

اگرچه «عادل الجبيري» سفير عربستان در آمريكا، تلاش زيادي به خرج مي‌دهد تا با گرفتن ژست‌های اصلاح‌طلبانه، نهادهاي امنيتي و مراكز علمي آمريكا را با جملاتي همچون "ما قدم‌هاي مهمي براي اصلاح نظام تعليم و تربيت عربستان و غرس نهال تسامح و تساهل در آن برداشته‌ايم" متقاعد كند؛ ولي تأثير اين تلاش‌ها زياد نبوده است؛ چرا كه مثلاً «راجر هری» تحليلگر مسايل خاورميانه به بي‌بي‌سي گفته است: «‌ادبيات وهابي كه در مدارس عربستان سعودي مورد استفاده قرار  مي‌گيرد و از آنجا به تمام دنيا صادر می‌شود، ادبياتي است كه سوءظن و تنفر را نسبت به كساني كه از ديدگاه اعتقادات وهابيت "غير مؤمن"‌ ناميده مي‌شوند ترويج مي‌كند».

هری، مؤسسات خيريه‌اي كه با پول سعودي‌ها در غرب فعاليت مي‌كنند را پياده نظام آن ادبيات مي‌داند و مي‌گويد: «پژوهشگراني كه حمايت عربستان سعودي از تروريسم را بدقت بررسي مي‌كنند با حجم شگفت‌انگيزي از كمك‌هاي مالي اين كشور در حمايت از تروريسم مواجه شده‌اند. اين محققان، مخصوصاً سوء‌ظن عميقي نسبت به مؤسسات خيريه سعودي پيدا كرده‌اند».

وكيل مشهور آمريكايي «پاتريك فيتزجرالد» نيز از دلايلي پرده برداشت كه وی را متقاعد كرد «مؤسسه خيريه سعودي الاحسان» كه دفتر مركزي آن در شيكاگو بود، در واقع خاكريزي براي القاعده بوده است. اين دلايل، منتهي به پلمب شدن اين مؤسسه و تعطيلي فعاليت‌هاي آن در سال 2002 گرديد.

از سوي ديگر، ده‌ها حقوقدان آمريكايي، 12 سناتور را واسطه قرار داده‌ و نامه‌اي به «كاندوليزا رايس» رسانده‌اند كه در آن خواسته شده است «آكادمي سعودي الخليج» را تعطيل كند. به نظر اين حقوقدانان، آكادمي مذكور، افراط و تنفر را آموزش مي‌دهد. «حسن المالكي» متخصص سعودي تعليم و تربيت درباره اين آكادمي مي‌گويد: «آنها به دانشجويان می‌آموزند كه هركس با وهابيت مخالف باشد يا كافر است يا گمراه؛ بنابراين يا بايد ابراز پشيماني و توبه كند، و يا به قتل برسد».

اگر به تمام اينها، گزارش نماينده ويژه رونالد ريگان (رييس جمهور اسبق ايالات متحده) در خاورميانه را اضافه كنيم، به واقعيت جمله ابتدايي اين تحليل بيش از پيش پي خواهيم برد. وي در آن زمان اعلام كرد كه عربستان سعودي نزديك به 87 ميليارد دلار براي تبليغ وهابيت در جهان هزينه كرده است.

شايد نيازي به رفتن به سال‌هاي دوري مثل ايام رياست جمهوري ريگان نيز نباشد و فقط نگاه به وضعيت امروز عراق، بخوبي مبين "صدور تروريسم و تروريست" از سوي محافل افراطي سعودي باشد. مثلاً گزارشي كه روزنامه "ساندي تايمز" منتشر و اعلام كرد كه 55 درصد از تروريست‌هاي موجود در عراق، عربستاني هستند. اين روزنامه، اين 55 درصد را «وحشي‌ترين تروريست‌ها» توصيف مي‌كند!

روزنامه "گاردين" نيز به نقل از «ماتيو مينين» عضو پژوهشكده آمريكايي امور خليج فارس مي‌نويسد: «عربستان سعودي همچنان در ترويج ايدئولوژي تكفير ديگران ممارست مي‌ورزد. اين كشور بر الزام مسلمانان سني به  "جهاد براي تطهير اسلام از لوث وجود شيعيان" متمركز شده است. پيرو اين سياست، صدها سعودي بدون آنكه هيچ مزاحمتي از سوي نيروهاي امنيتي و مرزي سعودي احساس كنند از مرزهاي اين كشور با عراق عبور مي‌كنند تا خشونت فرقه‌اي بيشتري را در اين كشور دامن زنند».

اين روزنامه، دو هفته پيش اعلام كرد نواري صوتي در اختيار دارد كه در آن «صالح اللحيدان» رييس شوراي عالي قضايي عربستان در خطابه‌اي كه سال 2004 ايراد كرده است جوانان سعودي را به جنگ در عراق بر عليه كساني كه به زعم او از اديان ديگر پيروي مي‌كنند تشويق مي‌نمايد.

ماتيو مينين وضعيت اقليت‌هاي ديني ـ از جمله شيعيان ـ در عربستان سعودي را اسف‌بار توصيف كرده و مي‌گويد: «شيعيان به نظر وهابي‌ها و مطابق آنچه در نظام آموزشي اين كشور آموخته مي‌شود، مشرك و زنديق‌اند و بت مي‌پرستند و وجودشان در واقع يك توطئه يهودي بر ضد اسلام بوده است. بنابراين به آنها اجازه شهادت دادن در دادگاه‌ها داده نمي‌شود و كتاب‌هايشان منتشر نمي‌گردد». اين تضييقات شديد، نشان‌دهنده عمق نفوذ انديشه‌های وهابی در قوانين و ساختارهای عربستان سعودی است.

عربستان سعودي پس از سپتامبر 2001 (شهريور 1380) تلاش كرد خود را از اين اتهامات برهاند. پس از اينكه «عبدالله بن عبدالعزيز» از امارت به سلطنت رسيد، جسته و گريخته آزادي‌هايي به اقليت‌ها ـ از جمله شيعيان ـ  داده شد و فشار هايي به افراطيون وارد آمد؛ اما اين اقدامات بيش از آنكه به عنوان تحولي اساسي در سياست‌هاي عربستان سعودي تلقي شود، پاسخي به فشارهاي بين‌المللي از سوي آمريكا -وطرح خاورميانه جديدش- انگاشته گرديد.

تا اينكه بالاخره غولی كه از شيشه عربستان بيرون آمده است، دامنگير رأس هرم نيز گرديد و پس از آنكه ملك عبدالله در سفر اخيرش به انگلستان، با ملكه بريتانيا دست داد، فتواي روحانيون وهابي درباره "گمراه بودن پادشاه" صادر گرديد. ملك عبدالله نيز در شديدترين عكس‌العملي كه تاكنون در اين باره از وي مشاهده شده است، مفتيان وهابي را با نامگذاري آنها به «شيوخ ماهواره و اينترنت» تحقير كرد و خطر آنان را بدتر از خطر كفار و مشركان دانست ؛ كسانی كه حتی پس از آنكه مي‌فهمند فتوايشان اشتباه است متكبرانه به خدا دروغ مي‌بندند!!

پادشاه عربستان مخصوصاً به اين نكته كليدي اشاره كرده است كه اين علماي وهابی، جهان اسلام را به خاك و خون و انتحار و انفجار كشانده‌اند.

با اينكه در هفته‌هاي اخير شاهد افشاگري‌هاي پي‌در‌پي روزنامه‌ها و رسانه‌هاي غربي در رابطه با نظام سعودي هستيم و تظاهرات مختلفي در واشنگتن، لندن و برخي پايتخت‌هاي اروپايي در محكوميت اقدامات تبليغي اين كشور برپا شده و عده‌اي از سياستمداران و سازمان‌هاي حقوق بشري نيز در آنها مشاركت داشته‌اند، و با وجود ناخشنودي فوق الذكر هيأت حاكمه، هنوز دستگاه افتاء وهابيت دست از توليدات خشونت‌زاي خويش برنداشته است.

به نظر نمی‌رسد كه اين غول افسارگسيخته، به اين زودی‌ها به شيشه خويش برگردد.

کنکاشی کوتاه در سه اصل وهابیت

 
 
به قلم: عصامه النجفی

فرقه وهابیت بر اساس یک هدف ظاهری و یک هدف باطنی تشکیل شده است. هدف ظاهری وهابيت عبارت است از اخلاص در توحید و جنگ با شرک و بت پرستی ، ولی واقعیت جنبش وهابیت، چه از جهت فکری و چه عملی، این هدف را تأیید نمی كند، هدف باطنی و پنهان آنها کشتار مسلمانان و افروختن آتش فتنه و جنگ در بین آنان، در جهت خدمت به فراماسونری و امپریالیسم جهانی است و این اصل، محور تمام تلاشهای وهابیت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهری را فقط برای اغوا و گمراه کردن ساده لوحان و عوامّ الناس قرار داده اند.       

شکی نیست که شعار اخلاص در توحید و  مبارزه با شرک، شعار بسیار جذابی است که پیروان وهابيت با شور و هیجان تمام از آن سخن می گویند. وليكن آن بيچارگان خبر ندارند كه این شعار تنها دستاویزی برای رسیدن به آن اهداف پنهاني است که استعمار غرب برای تحققش این فرقه را به وجود آورده.

محققان تاریخ وهابیت ثابت کرده اند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت بریتانیا ایجاد شد، به عنوان مثال به کتابهایی چون "پایه های استعمار" از خیری حماد و "تاریخ نجد" از سنت جان ویلبی یا عبد الله ویلبی و "خاطرات حاییم وایزمن" اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و نیز "خاطرات مستر همفر" و "وهابیت، نقد و تحلیل" از دکتر همایون همّتی مراجعه کنید. «وهابیت عملاً مصمّم شده که نقش خود را در زشت جلوه دادن چهره اسلام به عنوان یک دین خونریز به خوبي بازی کند»...

بر این اساس، این فرقه از نظر فکری قائم بر سه اصل عملی می باشد و می توان این اصول را با نگاهی به برنامه های درسی و تربیتی سعودی دریافت، اولین اصل آنان اطاعت مطلق از ولی امر است: با صرفنظر از اینکه این مَلِک کیست و ماهیت اعمال و افکارش چیست و چطور به حکومت رسیده است؟ دلیل اینکه آل سعود از آنها خواسته پیرو امپریالیسم جهانی باشند، به این مطلب بر می گردد که آنها تنها به امر انگلیسی ها در گذشته، و در زمان حاضر به دستور آمریکاییان تعیین می شوند و از این رو وهابیون بردگانی به تمام معنی کلمه اند، اینان جز به دستور اربابانشان کاری نمی کنند و تنها به اشاره آنها حرف می زنند.

اصل دوم آنها تکفیر مخالفان و قتل آنان است: وهابیان در آغاز پیدایش خود هزاران تن از مسلمانان شیعه و سنی را کشتند و در زمان حاضر نیز، حسب راهنماییهای گام به گام آمریکا و صهیونیسم، بیشترین توجه خود را به طور خاصّ بر قتل شیعيان و تکفیر آنها متمرکز کرده اند.

از زمان پيروزي انقلاب اسلامی ایران، آتش جنگ بر ضدّ تشیّع افزوده تر شده است و این آتش تا ظهور فرج ادامه خواهد داشت، امّا اين بدين معني نيست كه مسلمانان اهل سنت از شعله هاي این جنگ بر کنار باشند، زیرا وهابیت و رؤسای آنان در پی این نیستند که در آن واحد در دو جبهه کار کنند . آنها ميخواهند اهل سنّت را بر ضدّ برادران شیعه شان برانگیزند، تا فتنه ایجاد شود و همگی در خون خود غرق شوند.

اصل سوم آنان الغا و بی اعتبار سازی عنصر عقل و اندیشه و منطق و جایگزین کردن سلفیه است: یعنی هر آنچه را که سلف انجام داده اند را انجام بدهیم، و این مصیبت بزرگي است؛ زیرا اسلام تأکید زیادی بر تفکر و حکمت و منطق و رحمت و احسان نموده، نه تقلید از سلف، اگر منظور از سلف، صحابه باشد که آنها هرگز معصوم از خطا نبوده اند، پس آیا ما باید از خطاهای آنان هم پیروی کنیم؟ پس نقش عقل کجا رفت؟ و حرمت ریختن خون مسلمانان و بی گناهان که اسلام آن همه تأکید بر آن داشته و آن را اولین اولویت بعد از ایمان به خدا قرار داده، چه می شود؟ آیا رسول الله (ص) یک حدیث گفته اند که در آن به پیروی از صحابه یا سلف امر کرده باشد؟ و همگان بر آن اتفاق داشته باشند؟ جواب: نه، بلکه ایشان آشکارا به پیروی از اهل بیت (ع) و صحابه بزرگ مثل: ابوذر غفاری و عمار یاسر و حذیفة بن نعمان و سلمان و جابر انصاری و محمد بن ابی بکر و مقداد و عثمان بن مظعون و مانند آنان امر کرده است، در حالی که منظور از سلف نزد وهابيت، بدکارانی چون معاویه و ابوسفیان و یزید و مروان و عمرو ابن العاص و حجاج و بنی امیه و بنی عباس و بقیه آدمکشانی است که چهره تاریخ را با جنایاتشان سیاه کرده اند...

الغای عقل و منطق و فکر نزد وهابیت و به جای آن تمرکز بر فرهنگ گله و چوپان در بین آنان مهمترین وظیفه ای است که سرویس اطلاعاتی بریتانیا از طریق آل سعود و فتواهای مزدوران یهودی صفتشان ترویج می دهند که بر اساس آن باید کر و لال و کور شد، و این یعنی استمرار بندگی و خضوع در مقابل دشمنان اسلام و نابودی اسلام از داخل...

بهترین مثال در رابطه با شستشوی مغزی و الغای عقل نزد وهابیون، فتوای ابن باز در تکفیر کسانی است كه قائل به كروي بودن زمین هستند، مسلمان شیعه یا سنی یا صوفی اگر به غیر این معتقد باشد، کافر است و بر حسب شریعت وهابیت قتلش واجب! آری وهابی، چه سعودی، چه عراقی، چه افغانی و چه پاکستانی و ...  اول مغزش را با حشیش و پول استعمار شستشو می دهند و بعد می رود و خودش را در بازارها و مناطق شیعه منفجر می کند، علیرغم اینکه هیچ کدام از آن انسانها دخالتی در حوادث و رویدادهای موجود نداشته اند، و این موضوع، از نظر تروریست وهابی هیچ اشکالی ندارد!

اسلام هراسی

زشت نشان دادن چهره اسلامی که پیامبر رحمة للعالمین آورده و توقف انتشار آن در جهان به دست سلفیه فقط بر حسب تصادف نیست، بلکه بر اساس نقشه خطرناکی است که وظیفه اولش این است که کودکان وهابی در سنین نونهالی را با مفاهیم قتل و خونریزی و رافضه و تکفیر شستشوی مغزی دهند، بر اساس این نقشه، آل سعود خلفای خداوند در زمین هستند و علمائشان (که فاسدترین خلق خدایند) عابد و زاهد و واجب الاطاعه می باشند(!) و اینکه "شیعه را بکشيد تا وارد بهشت شوید و صوفیه و زائران قبور اولياء الله مشرکند و قتل آنان واجب است. اهل سنّت هم اشعری مذهب و گمراهند و بیش از ایمان به کفر نزدیکند!" دیگر چه توقعی می توان از آنان داشت؟ جز تخریب و کشتار و جنايت.

بر حسب نظریه بوردیو Bourdie جامعه شناس و کارشناس علوم تربیتی فرانسوی، بعد از بهره برداری از سرمایه فکری کودکان، با آموزش مفاهیم افراطی گری و قتل به آنان، بسیار سخت و حتی محال خواهد بود که آنها بتوانند در آینده از قید و بند این مفاهیم آزاد شوند!                  

کلمه تروریست اسلامی در روزنامه های جهانی بسیار شایع شده، در حالی که صحیح آن این است که بگویند تروریست وهابی، چرا که اسلام هیچ دخلی در کارهایی که آنان انجام می دهند، ندارد، دینی که رحمت برای عالمیان است و برای اتمام مکارم اخلاق آمده است.

وهابیت به عنوان یک جنبش تروریستی و سازمانی بسیار نزدیک به مافیا عمل می کند. این جنبش شوم با پولهای بی حساب آل سعود زنده است، پولهایی که در اصل از دزدی از جيب ملّت نجد و حجاز بدست آمده است، ملتي كه دچار فقر و ظلم و بیکاری و پخش موادّ مخدّر و ناهنجاریهاي جنسی هستند. اینها فقط فرضیه و ادّعا نیست، بلکه حقایق مستند و گزارشهای سازمان ملل متحدّ و فیلمهای واقعی از سایت یوتیوب است.

در هر حال ما می گوییم که برادران اهل سنت بیشتر از شيعيان خواستار محکومیت وهابیت هستند، زیرا آینده جهان اسلام با وجود اين فرقه انحرافي بسيار خطرناك است و هر دوی آنها باید در کنار هم متوجه غدّه سرطانی وهابی سعودی خونخوار باشند که ملّت عراق را به بازی گرفته و تار و پود آن را از هم گسیخته است.

ما در برابر همه این مصائب به خداوند قادر و مدبر توکّل می کنیم و از او می خواهیم که همه شهدای مظلوم اين جنايات را در رحمت واسعه خود جای دهد و در این مصائب بزرگ که بر سر انسانیت و مسلمین می آید، اجر جمیل عنایت نماید و عراق را از لوث بعثیان و تکفیریان وهابی و سلفی رهایی بخشد. و الحمد لله ربّ العالمین.

وهابیون دست در دست فراماسونها !!!

 :: آسمانخراشهاي مشرف به مسجد الحرام و كعبه معظمه، فضاي معنوي اين مقدس ترين مسجد مسلمين را بشدت مخدوش كرده است ::

آنچه كه بيش از همه ساختمانهاي مشرف به مسجد الحرام جلب توجه مي كند، برجي است كه با داشتن ارتفاع 400 متري يكي از بلند ترين ساختمانهاي دنيا بوده و با داشتن ساعتي در بلندترين نقطه آن كه به ساعت ام القري موسوم است،بخش قابل توجهي از توجه زوار و طواف كنندگان گرد كعبه معظمه را به سمت خود منحرف مي سازد.

 

اين برج كه به اعتقاد بعضي از كارشناسان در ساخت آن نمادهاي مورد علاقه فراماسون ها مد نظر قرار گرفته است، ضمن داشتن شباهت قابل توجهي به ساعت بيگ بن لندن از زاويه ركن يماني به بيت الله الحرام مشرف بوده و حجاج در حين طواف گرد كعبه بعد از عبور از حجر اسماعيل و ركن غربي و حركت به سمت ركن يماني با آن مواجه شده و ناخود آگاه نگاهشان از كعبه منحرف و به سمت و سوي آن جلب مي شود.

اين ساختمان عظيم با ارتفاع بلندش بگونه ايي ساخته شده كه از همه نقاط شهر مكه و بلكه چندين كيلومتر قبل از ورودي هاي شهر قابل رويت است و خواسته يا نا خواسته اولين تصويري كه از مكه مكرمه در ذهن زواري كه بعد از سالها چشم انتظاري مشتاقانه به سمت اين شهر مقدس در حركتند، نقش مي بندد، برج مذكور بوده و همچنين در هنگام خروج از شهر نيز تا كيلومترها اين برج در نظر زوار قرار داشته و در در واقع اين ساختمان عظيم صرف نظر از اهداف ساخت آن و بدون هيچگونه قضاوتي ،در دراز مدت مي تواند به خلق نماد و سمبل ديگري در كنار كعبه براي شهر نزول وحي منجر شده و همتاي نشان و سمبل منحصر بفرد اين شهر مقدس قرار گيرد.

فرقه‌ی وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر

 

به قلم: حجة‌الاسلام و المسلمين عباس جعفري
(دبير شوراي كتاب و مدير اداره مجلات مجمع جهاني اهل‌بيت عليهم السلام)

امام خمينى (رحمه الله) در باره‌ى عملكرد وهابيان سعودى فرمودند:

«مگر مسلمانان جهان فاجعه‌ى قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه هاى مسلمين را در طول حيات ننگين آل سعود و نيز جنايت قتل عام زائران خانه ى خدا ] كشتار فجيع حجاج ايرانى در سال 1366 هـ . ش [ را فراموش مى كنند؟ مگر مسلمانان نمى بينند كه امروز مراكز وهابيت در جهان به كانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شده اند كه از يك طرف اسلامِ اشرافيت، اسلامِ ابوسفيان، اسلامِ ملاهاى كثيف دربارى، اسلامِ مقدس نماهاى بى شعور حوزه هاى علمى و دانشگاهى، اسلامِ ذلّت و نكبت، اسلامِ پول و زور، اسلامِ فريب و سازش و اسارت، اسلامِ حاكميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه‌ها و در يك كلمه اسلامِ امريكايى را ترويج مى كنند و از طرف ديگر سر برآستان سرور خويش، آمريكاى جهانخوار مى گذارند. مسلمانان جهان نمى دانند اين درد را به كجا ببرند كه آل سعود و خادم الحرمين ] !؟ [ به اسرائيل اطمينان مى دهد كه ما اسلحه ى خودمان را عليه شما به كارنمى بريم و براى اثبات حرف خود با ايران قطع رابطه مى كنند...» ( [1])

مقدّمه

به طور قطع، مى   توان گفت: در دنياى كنونى، غير از كشور ايران، هيچ دولتِ اسلامى كه قانون و مقرّرات حاكم بر آن كشور، برخاسته از قرآن و سنّت صحيح (متجلّى در تشيّع اثنا عشرى) باشد، وجود ندارد. در اين ميان، كشور عربستان به جهت قداستى كه حرمين شريفين به آن بخشيده و در نگاه مسلمانان جهان به عنوان مهبط وحى و كانون نزول قرآن و سرزمين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در دوره 23 ساله شناخته شده جايگاه ويژه   اى دارد.

اين كشور از گذشته   اى نسبتاً دور، تحت حاكميت تركان عثمانى قرار داشته و پس از جنگ جهانى اول و دوم با تلاش حاكمان محلّى و با حمايت بريتانيا و امريكا خاندان آل   سعود بر سر كار آمدند و تاكنون بر اين سرزمين شريف حكم   رانى مى   كنند و در پرتو حكومت اين خاندان است كه مذهب وهابيّت در اين كشور رواج يافته است.

در رأس برنامه‌هاى فكرى وهّابيان مبارزه با افكار و انديشه   هاى ناب تشيّعِ دوازده امامى قرار دارد كه كانون آن، كشور اسلامى ايران با سرمايه عظيم و گران   سنگ حوزه   هاى علميه و مراجع و علماى بزرگ و مردم صميمى و وفادار به آرمانهاى اعتقادى ـ اسلامى است.

يكى از ابزارهاى مهم حاكمان عربستان سلاح نفت و ثروت حاصل از فروش آن به سراسر جهان و سعى و تلاش زياد مبنى بر معرفى اسلامِ سلف صالح به مسلمانان كشورهاى اسلامى در آسيا، افريقا، اروپا و امريكا مى   باشد كه اين مسأله پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران گسترش زيادترى پيدا كرد.

چاپ كتاب‌هاى پيشوايان سلفيه و وهّابى مانند ابن تيميه، ابن قيّم، محمدبن عبدالوهّاب و خاندان او و صدها كتاب ( [2]) .     و مجله ديگر در عربستان و خارج از آن، بر عليه تشيّع، انقلاب اسلامى، رهبرى و مردم ايران با به كارگيرى جديدترين فناورى تبليغاتى و همچنين تربيت مبلّغان وهّابى و تأمين هزينه‌هاى مالى آنها، ساختن مساجد متعدّد در سراسر جهان، كمك   هاى بلا عوض و سرمايه   گذارى‌هاى كلان در راه نشر و گسترش اسلام سعودى، گوشه   اى از فعاليت   هاى حاكمان وهابى به شمار مى‌آيد.

البته وهّابيت در زمان حاضر، ديگر آن وهّابيت خشن اوليه در دهه   هاى نخستين قرن بيستم (1913 م) نيست كه در راه استقرار حاكميت خود، با كمك اربابان قدرتمند مانند انگلستان، هرگونه صداى مخالف مانند آل رشيد در كويت (مورد حمايت عثمانيان) و شرفاى مكّه را سركوب نمود، بلكه وهّابيت كنونى حاكميتى به ظاهر مهربان با مردم و متمايل به دست   رسى به آخرين پيشرفت   هاى علمى و صنعتى جهان و مظاهر نوين تمدن و رفاه مى   باشد كه البته اين   ها همه از قدرت نفت و ثروت فراوان كشور عربستان مى   باشد كه بنا به اعتراف كشورهاى صنعتى دنيا، بر بيش   ترين و بزرگ   ترين انبارهاى نفت جهان (41) تسلط دارد. ( [3])

در مركزيت وهّابيان عربستان، پادشاه (مَلِك) حاكم مطلق است و هيچ كس حق عزل او را ندارد و تاكنون كه بيش از هفتاد سال از تأسيس حكومت آل سعود مى گذرد، هيچ گونه قانون مدوّنى كه در برابر اراده و خواست پادشاه قرار داشته باشد، وجود ندارد. امروزه منافع بخش عمده اى از مردم عربستان با خاندان سعودى گره خورده است. از اين رو، حفظ آل سعود و تسلّط آنان بر امور كشور و شؤون مملكتى با هر قيمت، در درجه اول اهميت قرار دارد. جمعيت خاندان آل سعود، كه بيش از چهار هزار نفر مى باشند، عمده مشاغل و پست هاى كليدى را در سراسر كشور وسيع و پهناور عربستان در دست دارند.

مذهب رسمى كشور عربستان "سنّى حنبلى" است كه بر اساس تعاليم محمدبن عبدالوهّاب اداره مى شود و اقليّتى (15%) در منطقه شرقى، قطيف، احساء، دمام و ظهران شيعه مى باشند. خاندان محمدبن عبدالوهّاب كه به «آل الشيخ» معروف شده اند، پست هاى مهم افتا، ارشاد، تبليغات، آموزش مذهب وهّابيت و مانند آن را در دست دارند.

در ذيل، به ساختار مذهبى، فرهنگى و سياسى كشور عربستان سعودى و عملكرد آن در دوره هاى اخير، پس از تأسيس كشور و استقرار قدرت وهّابيان اشاره مى شود:

الف. مذهب وهّابى‌گرى

«محمد بن عبدالوهّاب نجدى تميمى» در سال 1115 هـ ./ 1703 م. در عُيينه (يكى از مناطق نجد در جزيرة العرب) به دنيا آمد. او مدت ها زير نظر پدر، برادر و استادان خود، علوم حديث، تفسير قرآن و تاريخ را فرا گرفت تا اين كه پدرش در سال 1153 هـ . از دنيا رفت. او مسافرت هاى متعددى انجام داد و سرانجام در سال 1160 هـ. رهسپار درعيه شد و با محمدبن سعود (حاكم منطقه) آشنا و آراء و پندارهاى خود مبنى بر دعوت به توحيد خالص و سلفى گرى را مطرح و او را مجذوب خود كرد و پيمان محكمى با هم امضا نمودند.

براساس اين پيمان تقسيم كارى صورت گرفت؛ يعنى سمت سازمان دهى و رهبرى نيروها (جيش و سپاه) و نصب والى و حاكم براى مناطق، به عهده محمد بن سعود و سِمَت فتوا دادن، قضاوت و نصب قاضى براى مناطق و اجراى حدود، تعزيرات و جمع و نظارت بر توزيع بيت المال بر عهده محمدبن عبدالوهّاب گذاشته شد. ( [4])

در سايه اين پيمان و اتحاد بين محمدبن عبدالوهّاب به عنوان «امام الدين» (العقيدة) و محمدبن سعود به عنوان «امام السيف» (الجيش)، با هدف گسترش توحيد و مبارزه با بدعت ها، حمله به مردم روستاها و شهرها آغاز شد و قريب شصت سال اين وحدت و همكارى ادامه پيدا كرد.

در طول اين مدت، محمدبن عبدالوهّاب با تمسّك به ظواهر بعضى از آيات و احاديث، تمامى مخالفان خود را كافر و مشرك خطاب مى كرد و فتواى قتل آنان و مصادره اموالشان را صادر مى نمود. او پس از تأليف كتاب هاى متعدد و تربيت شاگردان و طرف داران زيادى در سال 1206 هـ. درگذشت و در درعيه به خاك سپرده شد. اينك به طور خلاصه، به بخشى از آراء و پندارهاى محمدبن عبدالوهّاب اشاره مى شود:

توحيد: معناى «لااله الاالله» برائت جستن از هر معبودى غير از الله و اخلاص كامل به خداى يگانه است و هركسى كه به غير خداوند متوسّل شود، مشرك مى باشد؛ چون از غير خدا (مخلوقان) طلب كمك و يارى كرده است.

شفاعت: درخواست شفاعت از پيامبر و اولياى الهى جائز نيست و بدعت است.

قبور: ساختن بناها روى قبور و نذر و نياز و مانند آن شرك و بدعت است.

اعلان جنگ و جهاد: هر كسى كه دعوت به توحيد خالص را نپذيرد و با آن مخالفت كند، مال او حلال و خونش هدر است و جنگ هاى حكّام آل سعود و وهّابيان در حمله به مكّه، مدينه، عراق، يمن و سوريه بر اين اساس بوده است. البته علما و دانشمندان شيعه پاسخ هاى مناسبى به ادعاهاى وهّابيان داده اند. ( [5])

درباره ساير آراء و پندارهاى محمدبن عبدالوهّاب مانند مخالفت با اختراعات و اكتشافات جديد، مسأله دخانيات و مانند آن بحث هاى زيادى مطرح مى باشد كه از آن ها صرف نظر مى شود. ( [6])

ب. آثار و عملكردهاى فرهنگى، علمى وهّابيان

پس از آغاز و استمرار دعوت وهّابيان و استقرار حاكميت آل سعود، بيش تر سرزمين هاى مردم مسلمان جزيرة العرب مانند شهرهاى مكّه، مدينه، طائف، دمام، نجران، بريده، الكبار، هفوف، جدّه، تبوك، رياض (نجد) قطيف، الأحساء و مناطق ديگر به تصرف و اشغال حاكمان سعودى در آمد و با اجبار، آيين وهّابيان رسميت يافت، ولى تعدادى از مسلمانان مناطق شرقى مانند قطيف، احساء عسير و نجران، كه قبلا شيعه اثنا عشرى بودند، تسليم نشدند و هنوز هم مراسم دينى و مذهبى را طبق اعتقاد خود عمل مى كنند.

وهّابيان نسبت به آيين ها و شعاير مذهبى سخت گيرى زيادى مى كنند و با تعمير و ساختن قبور پيامبران، زيارت قبور اموات، توسّل به اولياى الهى، نذر براى مردگان، طلب شفاعت و بزرگداشت آن ها، به طور جدّى، برخورد مى كنند!

تمامى كتب، مجلات و سخنان خطبا در مساجد، به ويژه مسجدالحرام و مسجدالنبى، كه چاپ، منتشر و ايراد مى شود، درباره مباحث توحيد و شرك، بدعت و نهى مردم در استفاده از دعا و توسّل و شفاعت مى‌باشد. اينك شرح مهم ترين مراكز و دستگاه هاى فرهنگى تبليغاتى وهّابيان:

1. تبليغ وهّابى گرى در داخل عربستان

1ـ وزارت حج و اوقاف و ارشاد و شؤونات اسلامى: به دليل اهميتى كه مسأله حج در بين مسلمانان جهان دارد و همه ساله ميليون ها زن و مرد مسلمانِ عاشق حضور در مراسم عبادى ـ سياسى حج بيت اللّه الحرام و زيارت قبر مقدّس پيامبرگرامى و صحابه ايشان و بازديد از امكنه تاريخى، عازم عربستان مى شوند، حاكمان سعودى وزارت خانه مستقلى به نام «حج» تشكيل داده اند كه وظيفه اساسى و مهم آن، رسيدگى به مسائل حج و حجّاج مى باشد. تمامى علما و دانشمندان وهّابى، بايد آمادگى كامل در جهت برگزارى مراسم را داشته باشند و احكام و سؤالات شرعى حاجيان را طبق مذهب وهّابيت پاسخ گويند.

اداره حرمين شريفين (مكّه و مدينه) از وظايف عمده وزارت حج و شؤونات اسلامى است. اين وزارت خانه به طور منظّم، كتب، مجلاتى براى معرفى مكان هاى تاريخى و اعمال مذهبى مسلمانان طبق مذهب وهّابيت چاپ، منتشر و توزيع مى كند. ( [7])

 لازم به ذكر است كه مؤسسات و نهادهاى متعددى مانند «مجلس شوراى الدعوة والارشاد»، «المجلس الاعلى و الشؤون الاسلامية»، «رياسة شؤون الحرم المكّى والحرم المدنى»، «دور الحج فى نشره الدعوة»، «هيئة الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر»، «الرسالة العالية لادارة الهجرة العلمية والاِفتا»، «الجماعة الخيرية لتحفيظ القرآن الكريم» و «هيئة كبار العلماء» زيرنظر وزارت حج فعاليت مى كنند كه هر كدام به سهم خود با برپايى جلسات، سخن رانى ها در داخل و خارج، تأليف كتب و چاپ نشريات و توزيع و اهداى آنان، به ويژه در ايام حج (ماه هاى ذى القعده و ذى الحجه)، به وظايف خود عمل مى كنند.

2 ـ دانشگاه ها و مراكز علمى، مذهبى

1) «جامعة ام القرى» بمكة المكرمة: اين دانشگاه در سال 1369 هـ. ابتدا به صورت دانشكده «الشريعة» تأسيس و در سال 1401 هـ. با موافقت مجلس الوزراء به دانشگاه ام القرى تغيير نام داد. هدف از تأسيس اين دانشگاه، آموزش زبان عربى و گسترش فرهنگ اسلامى براى برادران و خواهران مى باشد و در شهرهاى جدّه و طائف نيز شعبه دارد.

دانشكده هاى «كلية الشريعة»، «مركز البحوث العلمى»، «احياء التراث الاسلامى»، «مركز البحوث النفسية والتربوية»، «مركز ابحاث الحج»، «معهد تعليم اللغة العربية» و «المركز العالمى للتعليم الاسلامى» زيرنظر اين دانشگاه فعاليت مى كنند.

اين دانشگاه تاكنون كتاب ها و مجلات متعددى را چاپ و منتشر كرده است. ( [8])

2) الجامعة الاسلامية بالمدينة المنوّرة: اين دانشگاه در سال 1380 هـ. براى خدمت به جهان اسلام و كمك به آموزش و تربيت علما و خطبا و مبلّغان مذهبى در شهر مدينه تأسيس شد كه تاكنون فعاليت هاى مهمى در زمينه چاپ و نشر كتاب و مجله انجام داده است.

3) «جامعة الامام محمدبن سعود الاسلامية»: اين دانشگاه در سال 1394 هـ. با هدف خدمت به جهان اسلام در زمينه بحث هاى اسلامى و گسترش و تبليغ آن در كشورهاى گوناگون تأسيس شد. دانشكده هاى مهم «كلية اللغة العربية»، «كلية اصول الدين»، «كلية العلوم الاجتماعية»، «المعهد العالى للقضاء» و «مركز البحوث» وابسته به آن هستند كه كتاب ها و مجلّات گوناگونى در زمينه اهداف خود، چاپ و توزيع نموده اند. ( [9])

4) جامعة الملك سعود: اين دانشگاه از سال 1398 هـ. در زمينه مباحث تربيتى، اقتصادى، ادبى، ادارى، بيمارستانى و ساير علوم فنى مانند زراعت و هندسه تأسيس  شد و آثار و تأليفات گوناگونى به زبان هاى عربى و انگيسى منتشر نموده است. ( [10])

5) جامعة الملك عبدالعزيز: اين دانشگاه از سال 1405 هـ. تأسيس و در زمينه مباحث اقتصادى و ادارى و آداب و علوم انسانى و زمين شناسى، هندسه و مانند آن فعاليت مى كند. از مهم ترين مراكز علمى اين دانشگاه، «مركز أبحاث الاقتصاد الإسلامى» مى باشد كه تاكنون 207 كتاب و 20 نشريه مهم منتشر نموده و با «سازمان كنفرانس اسلامى» نيز همكارى دارد. ( [11])

3ـ رابطه العالم الاسلامى: اين مركز در سال 1381 هـ./ 1962 م توسط ملك سعود در مكّه افتتاح شد و تاكنون 38 سال از تأسيس آن مى گذرد و از پرقدرت ترين سازمان هاى مذهبى در عربستان محسوب مى شود.

وظايف مهم اين مركز عبارتند از: آموزش هاى اسلامى، چاپ و توزيع قرآن و كتب اسلامى، آموزش زبان عربى، كمك مالى به كشورها و اداره مؤسسات خيريه در سراسر جهان.

مجموعه اى از مجامع و ادارات دينى وابسته به اين سازمان عبارتند از:

 1. مجمع فقه اسلامى؛ ( [12])  2. شوراى عالى جهانى مساجد؛ 3. مؤتمر (كنفرانس) تربيت اسلامى؛ 4. جمعيت اسلامى جوانان.

اين سازمان طى 10 سال گذشته قريب يك ميليارد ريال صرف ساختمان بناهاى اسلامى و ترويج اسلام سعودى نموده و دولت عربستان مبلغ 35 ميليون ريال به سازمان هاى خيريه، بيمارستان ها و درمانگاه ها در خارج از كشور، 20ميليون ريال به نشر و حفظ قرآن و ارشاد اسلامى كمك كرده است.

تاكنون بيش از يك هزار مسجد و صدها مركز اسلامى در سراسر جهان  زير نظر اين سازمان مشغول فعاليت هستند.

كمك هاى اين مركز در كشورهاى ديگر براى احداث 2 مؤسسه اسلامى، 1259 مسجد، 1069 مدرسه، 200 مؤسسه مذهبى، 134 دانشگاه، 41 درمانگاه، 76 بيمارستان و يك دانشكده جهان عرب در پاريس هزينه شده است. ( [13])

4ـ رئاسة ادارات البحوث العلمية والافتاء و الدعوة والارشاد(هيئة كبار العلماء): در سال 1391 هـ. به دستور ملك خالدبن عبدالعزيز، فرمانى خطاب به شيخ ابراهيم بن محمد آل الشيخ (از نوادگان محمدبن عبدالوهّاب) صادر و قرار شد، گروهى از علما و دانشمندان وهّابى عربستان متشكّل شوند تا ضمن بحث و بررسى، (به صورت گروهى و دسته جمعى) فتواهاى لازم براى احكام شرعى بدون توجه به مذاهب فقهى مشهور اهل سنّت (حنبلى، شافعى، حنفىو مالكى) را صادر نمايند و مردم نيز موظّف به پيروى و اطاعت باشند.

در سال 1395 هـ. پس از مرگ شيخ ابراهيم بن محمد آل الشيخ، رياست اين اداره به شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز (آل الشيخ) منتقل گرديد.

«شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز» در سال 1330 هـ. در شهر رياض متولد شد. دروس دينى و اسلامى را از استادانى مانند الشيخ محمد بن عبداللطيف بن عبد الرحمان آل الشيخ و الشيخ محمد بن ابراهيم آل الشيخ فرا گرفت. سپس سال ها امور قضا، تدريس، سخن رانى و رياست دانشگاه اسلامى در مدينه را عهده دار بود. بن باز در سال 1346 هـ. در اثر بيمارى از دو چشم نابينا گرديد، ولى مشكل كورى نتوانست او را از فعاليت علمى و سياسى باز دارد.

5ـ ساير مراكز و مؤسسات مذهبى: مؤسسات و سازمان هاى ديگرى كه در عربستان، به فعاليت هاى مذهبى ـ دينى و خيريه مى پردازند، عبارتند از:

1. «هيئه الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر» 2. «الجماعه الخيريه لتحفيظ القرآن الكريم»؛ 3. «مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف»؛ 4. الندوة العالميه للشباب الإسلامى»؛ 5. «المجلس الأعلى للشؤون الاسلامية»؛

روشن است به دليل آن كه كشور عربستان از قديم يك كشور تاريخى، اسلامى و مذهبى بوده، همواره فرهنگى آميخته به دين و آداب و رسوم مذهبى داشته و مردمان اين كشور نيز پاى بندى زيادى به انجام فرايض دينى، آداب و سنن مربوط به مذهب دارند. البته در كنار فرهنگ دينى، فرهنگ و آداب و رسوم قبيله اى و نژادى نيز در مردم تأثير داشته است. ( [14])

6ـ حوزه هاى علميه و مراكز آموزشى ـ دينى: در كشور عربستان، چيزى بنام حوزه هاى علميه، آنطورى كه در كشورهاى شيعه نشين مرسوم بوده و هست، وجود ندارد. پس از استقرار دولت عربستان سعودى (به ويژه در مرحله سوم آن بدست ملك عبدالعزيز بن سعود در سال 1353 هـ.) دولت تلاش زيادى به عمل آورد تا غير از مراكز دانشگاهى، مركزيتى به عنوان حوزه هاى علمى مانند حوزه هاى علمى شيعه و يا مدارس امام خطيب (الجامعات الاسلامية در عثمانى و جامع الأزهر در مصربوجود نيايد.

در واقع، حوزه هاى علمى ـ دينى عربستان، شكل دانشگاهى تكامل يافته است، به طورى كه مروّج آيين و مذهب رسمى وهّابيت هم هستند. از گذشته هاى دور تاكنون، از داخل و خارج عربستان علاقه مندان به تحصيل در رشته هاى دينى مانند قرآن، تفسير، حديث، تاريخ اسلام و فقه جذب دانشگاه هاى اين كشور مانند «جامعة ام القرى»، «جامعة الملك سعود»، «جامعة الملك عبدالعزيز» و «جامعة الاسلامية فى المدينة» مى شوند.

براى نمونه، دانشگاه اسلامى در مدينه (تأسيس در سال 1381 هـ.) با 5 دانشكده تخصصى و بخش هاى گوناگون وابسته، به آموزش دانش جويان در شريعت اسلامى، تبليغ و ارشاد، اصول دين، قرآن و حديث، حديث و روايات شريفه، مطالعات اسلامى، زبان عربى و مانند آن مى پردازد. فارغ التحصيلان اين مراكز علمى به اقامه نماز جماعت در مساجد و تبليغ مسائل شرعى و دينى در داخل و خارج عربستان مشغول مى شوند. ( [15])

در كشور عربستان، هرگونه فعاليت مذهبى خارج از آيين وهّابيت ممنوع است و به شدت با آن برخورد مى شود. البته در ميان وهّابيان نيز گرايش هاى مختلف تندروى افراطى (متعصّب)، سنّت گرا، معتدل و ميانه‌رو وجود دارند.

ارتباط و وابستگى شديد سياسى، نظامى، اقتصادى كشور عربستان به امريكا، انگلستان، مسأله فلسطين، مسائل حج و برخورد با حجاج ايرانى در سال 1407 هـ./ 1366 ش، جنگ ايران و عراق، مسأله افغانستان، گروه «سپاه صحابه» و گروه «طالبان»، باعث اعتراض و شورش هاى متعددى در شهرهاى مكّه، مدينه و مناطق ديگر، به ويژه مناطق شيعه نشين، شده است.

دولت سعودى در نصب مسؤولان دينى، سياسى و اقتصادى كشور دقت زيادى صرف مى كند تا مبادا مخالفان سياست هاى آل سعود ميدان و فرصت فعاليت پيدا كنند.

7ـ مراكز انتشاراتى، رسانه اى و كتاب خانه اى: حكام وهّابى آل سعود از تمامى امكاناتى كه از استخراج بى حدّ و حساب نفت به دست مى آيد، در راه تبليغ حكومت استبدادى سعودى و آيين منحرف وهّابيت استفاده مى كنند. يكى از مهم ترين فعاليت هاىِ مراكز فرهنگى، رسانه اى (راديو، تلويزيون و مطبوعات) تلاش در معرفى نظام حكومتى آل سعود و آيين وهّابيت به عنوان بهترين تشكيلات ادارى و مذهب مورد علاقه مردم و هماهنگ با قرآن و سنّت نبوى است. هرگونه تحقيق و پژوهشى كه همگام اين برنامه ها باشد، تهيه، تنظيم، منتشر، نگه دارى و تبليغ مى گردد و هرگونه تأليف و تحقيقى كه موافق با مذاهب ديگر (به ويژه مذهب تشيّع دوازده امامى) باشد، به عنوان انحراف از دين اسلام و بدعت و كفر معرفى و مردم را از نزديك شدن به آن منع مى كنند.

براى نمونه، تعدادى از كتابخانه ها، مراكز انتشاراتى، آثار منتشره و رسانه هاى تبليغاتى كشور عربستان ذيلا معرفى مى شود.

الف) كتاب‌خانه‌ها:

1. كتاب‌خانه دانشگاه ملك سعود در شهر رياض داراى بيش از 11 ميليون جلد كتاب عربى و فارسى، 3000 نشريه ادوارى، 8600 نشريه دولتى و منابع كمياب خطى فراوان؛

2. كتاب خانه عمومى ملك عبدالعزيز داراى 200000 جلد كتاب عربى، انگليسى و مجموعه زيادى از نسخه هاى خطى كمياب و نشريات ادوارى در موضوعات گوناگون؛

3. كتاب خانه دانشگاه اسلامى مدينه منوّره داراى 334000 جلد كتاب، نشريه، پايان نامه، اسلايد و ميكرو فيلم در موضوعات گوناگون؛

4ـ كتاب‌خانه انجمن اداره عمومى داراى بيش از 1770000 جلد كتاب عربى، انگليسى و مجلات دوره‌اى و نشريات دولتى؛

5ـ كتاب خانه ملى ملك فيصل داراى 37000 جلد كتاب به زبان عربى، انگليسى و فرانسه؛

6ـ كتاب خانه ملى ملك فهد در حال حاضر، بيش از 30 هزار مدرك و سند پيرامون تاريخ عربستان و توسعه كشور سعودى را نگه دارى مى كند.

ب) مؤسسات انتشاراتى و چاپ خانه ها:

بيش از 117 مركز انتشاراتى و چاپ خانه در زمينه چاپ و انتشار كتاب و مجله در عربستان تأسيس شده كه مهم ترين آن ها به شرح ذيل است:

1. دار ابن الجوزى، دمام؛ 2. مؤسسة اُسام، الرياض 3. مكتبة الأوس، المدينة؛ 4. مكتبة الباز، مكّة؛ 5. دارالشروق للنشر والتوزيع، جدّة؛ و...

ج) كتاب هاى منتشرشده ضد شيعه:

بخش مهمى از كتاب هاى منتشرشده به  زبان هاى عربى، انگليسى، فارسى و اردو در اين چاپ خانه ها غير از كتب قديمى پيشوايان سلفى گرى مانند ابن تيميه، ابن القيم، ابن كثير و محمدبن عبدالوهّاب اختصاص به ردّ عقايد مذهب شيعه و دشمنى و ضديت با آن، به ويژه پس از انقلاب اسلامى ايران، دارد كه ناشران با دستور حاكمان وهّابى با جديّت زيادى آن ها را چاپ و در داخل عربستان و خارج آن در ميان مسلمانان و غير مسلمانان (بيش تر به صورت اهدايى) توزيع مى كنند. ( [16])

برخى از كتاب هاى ضد شيعه، كه در عربستان چاپ و در سراسر دنيا توزيع مى شود، از اين قرار است:

1ـ الشيعة و تحريف القرآن، محمد مال الله؛

2ـ كلمات فى كشف الاباطيل والافترائات، عبدالفتاح ابوغدّه، الاستاذ فى جامعة الملك سعود بالرياض؛

3ـ وجاء دور المجوس، عبدالله محمد الغريب (اين كتاب پر از افترا و تهمت به شيعه و انقلاب اسلامى ايران است)؛

4ـ و جاؤوا يركضون، ابوبكر جابرالجزايرى، المدّرس بالجامعة الاسلامية؛

5ـ مهلا يا دعاة الضلالة، الواعظ بالمسجد النبوى الشريف؛

6ـ حوار هادىٌ بين السنّه والشيعه، عبدالله بن سعيد ابوالجنيد؛

7ـ مسألة التقريب بين الشيعة والسنّة، ناصربن عبدالله بن على؛

8ـ تبديد الظلام و تنبيه النيام الى خطر التشيع على المسلمين والاسلام، ابراهيم سليمان الجبهان؛

9ـ بطلان عقايد الشيعة و بيان ضيق معتنقيها و مفترياتهم على الاسلام من مراجعهم الاسلامية، محمد عبدالستار التونسى؛

10ـ الشيعة والمتعة، محمد مال الله؛

11ـ عقيدة الامامية عند الشيعة الاثنى عشرية؛ دراسة فى ضوء الكتاب والسنّة، على السالوس؛

12ـ الخطوط العريضه، محب الدين الخطيب (اين كتاب مكرّر به چاپ رسيده است)؛

13ـ الثورة الايرانيه فى ميزان الاسلام، محمد منظور النعمانى؛

14ـ عبدالله بن سبا واثره فى احداث الفتنة فى صدر الاسلام، سليمان بن حمد العود؛

15ـ المؤامرة على الكعبة من القرامطة الى الخمينى؛ تاريخ و وثائق، الدكتور عبدالمنعم النمر، مكتبة التراث الاسلامى، القاهرة، 1988 م؛

16ـ الشيعة واهل البيت، دكتر احسان الهى ظهير، ادارة ترجمان السنة، اللاهور، پاكستان، 1403هـ.؛

17ـ الشيعة والقرآن، دكتر احسان الهى ظهير؛

18ـ مفاهيم يجب ان تصحّح، السيد محمد بن علوى المالكى، دائرة الاوقاف والشؤون الاسلامية، دبى، 1415هـ.؛

19ـ رسالة الردّ على الرافضة، محمدبن عبدالوهاب.

20 ـ لله ثم للتاريخ، كشف الأسرار وتبرئة الأئمة الأطهار، السيد حسين الموسوى (عثمان الخميس).

21 ـ اُصول مذهب الشيعة الإمامية الاثنى عشرية، عرض و نقد، الدكتور ناصر بن عبدالله القفارى، در 3 جلد.

و...

يكى از مسائل مهمى كه در بيش تر اين كتاب ها به چشم مى خورد و نويسندگان وهّابى آن را مطرح مى كنند، مسأله اختصاصى دانستن تفسير اسلام و سنّت نبوى(صلى الله عليه وآله) به مركز وحى (حرمين شريفين) و علما و ساكنان آن است و هر گونه عقيده و فكرى را كه خارج از محيط حرمين در سراسر جهان مطرح شود، باطل مى دانند. دانشمندان وهّابى خود را متولّيان و مفسّران جهان اسلام مى دانند و داعيه رهبرى آن را دارند. آنان با فراخوانى متفكران و دانشمندان جهان اسلام و با در اختيار گذاشتن امكانات (كتاب خانه و بودجه) در راه اين هدف تلاش مى كنند.

بخش عمده آثار منتشره (غير از ضديت با عقايد تشيّع و ايران اسلامى) درباره جنبش و دعوت سلفى گرى و وهّابى گرى مطابق با آثار ابن تيميه، محمدبن عبدالوهّاب و مبارزه با هرگونه نوآورى و مخالفت با افكار پيشوايان سلفى مى باشد كه براى نمونه مى توان به انتشار كتابى با عنوان حوارٌ هادىٌ مع محمد الغزالى، وقفات مع كتاب السنّة النبوية چاپ دارالوطن، الرياض تأليف سلمان بن فهد العودة اشاره كرد كه در مخالفت با افكار نويسنده پرآوازه معاصر مصرى (الشيخ محمد الغزّالى) نوشته شده، نويسنده اى كه به بحث هاى عقلى و علمى پرداخته و طرف دار نوآورى فرهنگى در جهان امروز، دفاع از انقلاب اسلامى ايران، امام خمينى(قدس سره) و مخالف وهّابيان است.

به هرحال، اين ها بخشى از فعاليت ها و تلاش هاى وهّابيان سعودى مى باشد. البته بحث هاى فقهى كه در بعضى مجلّات علمى مانند مجلة البحوث الفقهية، از انتشارات مجمع الفقه الاسلامى وابسته به رابطة العالم الاسلامى چاپ و منتشر مى شود قابل توجه و اميدوار كننده است. ( [17])

د) مطبوعات و راديو و تلويزيون و خبرگزارى ها:

1. مطبوعات: در كشور عربستان، تمامى مطبوعات در داخل و خارج كشور به زبان هاى عربى و انگليسى با شمارگان بالا، زير نظر دولت (وزارت تبليغات) و با بودجه دولتى فعاليت مى كنند. در واقع، رسانه ها بازگوكننده خط فكرى و سياسى حاكم بر كشور هستند كه دولت آن را ترسيم مى كند.

مهم ترين روزنامه ها و مجلات عربى و انگليسى عبارتند از: الجزيرة، الرياض، المدينة المنوّرة، عُكاظ، اليوم، البلاد، الشرق الاوسط، الحيات، المجلة، المستقبل، الندوة، الدعوة، المجتمع، المسلمون، اخبار العالم الاسلامى، اليمامة و...

Saudi Business, Arabian sun, News from Saudi Avabia, Saudi Economic Surrey , Saudi Arabia Business Week. Arab News.

2. خبرگزارى (داخلى و خارجى): خبرگزارى داخلى در سال 1970 م تأسيس شده است و با عنوان عربى «وكالة الأنباء السعودية» و عنوان لاتين « S.P.A » فعاليت مى كند.

ـ خبرگزارى اسلامى « I.P.A »؛

ـ خبرگزارى خارجى رويتر و آسوشيتدپرس.

3. راديو و تلويزيون: راديو و تلويزيون عربستان در سال 1967 م راه اندازى شده و زيرنظر دولت، به ويژه وزارت اطلاعات، قرار دارد و به زبان هاى عربى، انگليسى، فارسى، فرانسوى، تركى، اردو در جهت سياست هاى فرهنگى، سياسى كشور برنامه هاى درون مرزى و برون مرزى تهيه و پخش مى كنند.

فعاليت فرهنگى، راديويى و تلويزيونى براى مردم آزاد نيست و تمام مردم طى فرمانى از اظهار نظر مطبوعاتى و رسانه اى ممنوع شده اند، ورود نشريات خارجى به دليل انتقاد از برنامه هاى حكومتى سعودى به داخل كشور ممنوع مى باشند و اعضاى حاكم بر كشور كه تماماً از خاندان سعودى و وابستگان آنان مى باشند، شديداً بر برنامه هاى رسانه هاى نظارت دارند.

2. تبليغ وهّابى‌گرى در خارج از عربستان

تبليغ وهّابيت در كشورهاى اسلامى مسأله اى جدّى است. غير از انحرافات اساسى اين فرقه، كه از آراء و پندارهاى پيشوايان سلفى گرى (ابن تيميه و محمدبن عبدالوهّاب) نشأت گرفته است، از سوى ديگر، به عنوان ابزارى در دست استعمارگران و سياست هاى شيطانى امريكا و انگلستان قرار دارد و يكى از عوامل اصلى ايجاد اختلاف و تفرقه بين مسلمانان محسوب مى شود.

تفرقه و تشتّت در دنياى اسلام، خواست استكبار جهانى به سركردگى امريكا مى باشد و در اثر همين اختلاف و تشديد آن، دشمنان اسلام و مسلمانان بيش ترين بهره بردارى را از ذخاير مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و از سلطه و نفوذ بر مناطق مسلمان نشين كرده اند.

دشمنى و خصومت وهّابيان با تشيّع دوازده امامى و انقلاب اسلامى، كه به رهبرى امام خمينى(قدس سره) در سال 1357 هـ./ 1978م به پيروزى رسيد، قابل كتمان نيست. ( [18])

پيش از پيروزى انقلاب اسلامى تاكنون، از سوى دستگاه هاى تبليغاتى و انتشاراتى و مراكز علمى و تبليغى وهابيّت صدها و هزاران جلد كتاب و نشريه در تبليغ وهّابيت و دشمنى با تشيع و اهل بيت(عليهم السلام)چاپ و در كشورهاى ايران (مناطق سنّى نشين شرق و غرب) پاكستان، عراق، سوريه، لبنان، هند، اردن و افغانستان، مصر، ليبى الجزاير، مغرب، تركيه، كشورهاى آسياى ميانه، تاجيكستان و كشورهاى قاره اروپا و امريكا توزيع و تبليغ شده و مى شود.

تربيت مبلّغان مذهبىِ داخلى و خارجى در دانشگاه هاى عربستان جايگاه ويژه اى دارد؛ مبلّغانى كه پس از طى دوره هاى لازم، آيين و مرام وهّابيت را فراگرفته و براى معرفى وهّابى گرى و مبارزه با افكار تشيّع و ايران اسلامى، به سراسر دنيا اعزام مى شوند. فعاليت هاى تبليغى وهّابيان در مناطق شيعه نشين منطقه شرقى عربستان مانند قطيف، احساء، دمام و ظهران نيز كم نيست. در اين مناطق، تمام مسؤولان ادارى ـ سياسى و فرهنگى از طرف داران حكومت سعودى انتخاب مى شوند و حتى معلمانِ مدارس و امامانِ مساجد نيز بايد گرايش به آيين وهّابيت داشته باشند.

شيعيان حق تبليغ فرهنگ و آداب و رسوم شيعى در عبادات دينى و آموزش آن را ندارند و در صورت مشاهده به سخت ترين نوع با آن ها برخورد مى شود. ( [19])

اكنون بعضى از كشورهايى كه وهّابيان به تبليغ آيين وهّابى گرى در آن ها موفق بوده اند، ذكر مى شوند:

1ـ پاكستان

كشور اسلامى پاكستان با چهار ايالت پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسايگى شرقى ايران با فرهنگ سنّتى ـ اسلامى و حاكميتى حزبى، همواره مورد طمع و تجاوز استعمارگران خارجى بوده است.

مهم ترين احزاب اين كشور حزب «مردم»، «جماعت اسلامى»، «استقلال» و «نهضت اجراى فقه جعفرى» مى باشند و اين كشور به دو دليل (فقر فرهنگى و نفوذ روحانيان متعصّب و مخالف شيعه) يكى از عمده ترين مراكز تبليغ وهّابيت در بين كشورهاى اسلامى است. گروه هاى پاكستانى وهّابى مذهب گاه به صورت حزب سياسى، با نفوذ در دولت و گاه به صورت گروه هاى فرقه گراى تروريستى و گاه به صورت فعاليت هاى فرهنگى عمل مى كنند.

بخش زيادى از روحانيان طرفدار آيين وهّابيت در پاكستان، دروس دينى خود را در كشور عربستان گذرانده و يا با حمايت مالى و سياسى و فرهنگى سعوديان به مسؤوليت ها و مناصب مهم دست پيدا كرده اند. ( [20])

سفارت و نمايندگى هاى عربستان سعودى در پاكستان همواره از فعاليت هاى گروه هاى فرقه گرا و مخالف شيعيان، حمايت مى كند و تعداد زيادى از جوانان اين كشور را براى تحصيل در دانشگاه ها و مراكز علمى عربستان، جذب مى كند و از تأسيس گروه هاى تروريستى و حمايت مالى و سياسى آنان غافل نيست، كه نمونه هايى آورده مى شود:

الف. گروه سپاه صحابه: «سپاه صحابه» نمونه كامل يك حزب تفرقه گرا و مورد حمايت عربستان در پاكستان مى باشد. اين حزب در سال 1984 م، توسط فردى به نام حق نواز جهنگوى در شهر جهنگ (ايالت پنجاب) در زمان حكومت ژنرال ضياءالحق تأسيس و با سرعتى بى سابقه در سراسر كشور گسترش يافت.

مراكز فعاليت «سپاه صحابه» (شهرهاى سيالكوت، فيصل آباد، جهنگ و مانند آن) مناطقى هستند كه قبلا محل فعاليت فئودال هاى شيعه مذهب بوده و تأسيس «سپاه صحابه» يكى از ابزارهاى فئودال‌هاى سنّى مذهب در مبارزه با شيعيان مى باشد. ( [21])

از سوى ديگر عربستان سعودى كه پشتيبان سرسخت ضياءالحق بود، از «سپاه صحابه» و فعاليت هاى آنان حمايت مالى و سياسى مى كرد. يكى از شعارها و اهداف تأسيس «سپاه صحابه» دفاع از احترام به صحابه (گرايش وهّابيان) و مبارزه با افكار شيعيان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامى ايران است. تبليغات گسترده و گم راه كننده آن ها و كارهايى مانند آدم ربايى، سرقت مسلّحانه، ترور، كشتار جمعى (بمب گذارى) و اعمال وحشيانه ديگر، باعث ايجاد وحشت و دلهره در بين شيعيان شده است. ( [22])

لازم به ذكر است كه «سپاه صحابه» گروهك هاى وابسته ديگرى را كه در جهت اهداف آن ها تلاش مى كنند مانند گروه «سوار اعظم» به رهبرى مولانا اسفنديار و سليم الله خانى و گروه «حركة الانصار» و «تنظيم الدعوة» تأسيس نموده است.

ب. دكتر احسان الهى ظهير: نام‌برده، كه متولد پاكستان بود و تحصيلات خود را در عربستان و با حمايت هاى مالى وهّابيان سعودى طى كرد، يكى از مهره هاى تفرقه انگيز و مبلّغان فرقه وهّابى و عامل قتل عام تعداد زيادى از شيعيان در مراسم عزادارى در پاكستان و كشورهاى ديگر است. نمونه هايى از آثار و تأليفات او در تبليغ آراء و سياست هاى وهّابيان و مبارزه با عقايد تشيّع عبارتند از:

- الشيعة واهل البيت؛ الشيعة والتشيّع؛ الشيعة والقرآن؛ الشيعة والسنّة.

ج. تأسيس مراكز فرهنگى، آموزشى و خيريه در ايالت بلوچستان پاكستان: رژيم آل سعود وهّابى از شهريور ماه 1368 به بهانه كمك هاى آموزشى و انسان دوستانه به مهاجران افغانى در ايالت بلوچستان، مراكز متعددى را به نام هاى «مؤسسة الدعوة الاسلامية»، «ادارة الاسراء»، «مؤسسة مكة المكّرمة الخيرية» و «مؤسسة مسلم» تأسيس و از طريق كمك هاى مالى، فرهنگ ضد شيعى وهّابيت و سياست هاى ضد ايرانى را نيز از طريق توزيع كتاب، جلسات سخن رانى، فيلم و نوار و عكس به آوارگان و مهاجران سنّى مذهب مقيم در اين ايالت منتقل مى كند.

طبق گزارش هاى به دست آمده، مهم ترين فعاليت هاى اين مراكز عبارتد از: پرداخت حق التدريس به كسانى كه به كودكان افغانى قرآن تعليم مى دهند، تغذيه فرهنگى (كتاب، جزوه و تصوير) پرداخت مستمرى به گردانندگان اردوگاه هاى آوارگان افغانى و روحانيان وابسته به افكار وهّابيان، چاپ و نشر و توزيع كتاب (كتاب هاى اهل سنّت و كتاب هاى ضد تشيّع) براى مهاجران و آوارگان افغانى به زبانهاى فارسى ـ اردو ـ پشتو و... .

2. افغانستان

گروه «طالبان» ( [23])  از قوم پشتون (بزرگ ترين قوم افغانستان) هستند، كه به دست ارتش I.S.I ( [24]) ، «سپاه صحابه»، «جمعيت العلما»ى پاكستان و مدارس ديوبند، (محل آموزش انديشه ها و پندارى هاى وهّابيان) شكل گرفت.

هرچند طالبان، مدعىِ استقرار شريعت غرّاى محمدى(صلى الله عليه وآله)هستند و خود را حنفى مذهب و صوفى مشرب قلمداد مى كنند، ولى اعمالشان نشان دهنده احياى سنّت هاى قومى و قبيله اى 250 سال گذشته پشتون ها مى باشد. اين باورها و سنّتها شباهت زيادى با عملكرد وهّابيان دارد، به طورى كه شواهد موجود نشان از حمايت كامل سياسى، فكرى و اقتصادى عربستان از آن ها دارد. ( [25])

نام اين گروه در دوازدهم اكتبر 1994 م براى اولين بار روى تلكس خبرگزارى ها در جهان مطرح شد، آن ها با يك دسته دويست نفره به طور سريع، در سايه حمايت مالى و نظامى دولت پاكستان، امريكا، عربستان سعودى و امارات متحده عربى، توانستند مناطق وسيعى را از دست دولت اسلامى افغانستان خارج كنند و به تصرّف خود درآورند. ( [26])

نقش عربستان سعودى در ظهور و رشد طالبان: عربستان از زمان هاى گذشته، به ويژه در زمان اشغال كشور افغانستان، توسط شوروى (سابق) به چند دليل عمده به مسائل اين كشور توجه داشت:

1ـ ممكن است در صورت ادامه اشغال، شوروى بتواند براى رسيدن به منافع نفتى خليج فارس، اقداماتى صورت دهد.

2ـ ادامه اشغال و گسترش نظام كمونيستى، اعتقادات مسلمانان جهان و افغانستان را در معرض خطر قرار مى دهد.

3ـ ادامه اشغال افغانستان و حمايت ايران از گروه هاى جهادى شيعه، با ايفاى نقش اُمّ القرايى عربستان سازگار نيست.

4ـ رقابت با نفوذ رو به گسترش جمهورى اسلامى ايران در كشورهاى آسياى ميانه، به ويژه پس از فروپاشى شوروى و نظام كمونيستى.

با توجه به دلايل مزبور، عربستان به طور جدّى و به صورت هاى گوناگون در مسائل افغانستان دخالت نمود:

الف. مبلغ دو ميليارد دلار در سال هاى 1992 تا 1994 م، به پشتون ها (گلبدين حكمتيار) كمك مالى كرد. ( [27])

ب. در حمايت از گروه هاى جهادى مخالف ايران، مبلغ 150 ميليون دلار به دولت ربّانى ـ مسعود ( [28]) كمك كرد.

ج. دولت عربستان در كنار پاكستان، به حمايت مالى و نظامى از جنبش «طالبان» پرداخت. در يك رقم، براى خريد تسليحات نظامى «طالبان» از اوكراين، بخش عمده مبلغ هفتاد ميليون دلارى را پرداخت نمود. ( [29])

دكتر حميد احمدى مى نويسد: «عربستان در پشتيبانى از طالبان، دو انگيزه اساسى داشته است: نخست آن كه عربستان خود را اُمّ القراى جهان اسلام مى داند و كمك به مسلمانان را نوعى وظيفه دينى و الهى براى خود در نظر مى گيرد. انگيزه دوم، رقابت با نفوذ رو به رشد ايران در افغانستان و آسياى مركزى و منزوى ساختن جمهورى اسلامى ايران، كه خود را اُمّ القرى جهان اسلام مى داند، بوده است.» ( [30])

انورالحق احدى مى گويد: «با وجود اين كه عربستان هيچ منافعى در آسياى مركزى ندارد، امريكا و پاكستان را متحدين استراتژيك و ايران را رقيب منطقه اى خود مى پندارد.» ( [31])

دولت عربستان در تاريخ 26/ 5/ 1997 م به شكل صريح، با به رسميت شناختن حكومت خودخوانده گروه «طالبان»، سفارت رياض در افغانستان را تحويل آن ها داد.

3. كشورهاى ديگر:

كشور بزرگ هندوستان (دومين كشور جهان از نظر جمعيت) كه داراى نژادهاى جمعيتى و گرايش ها و مذاهب گوناگون مى باشد ( [32]) ، يكى از مناطقى است كه به ويژه پس از استقلال پاكستان و رسميت يافتن مذهب و زبان هندو، از فعاليت هاى تبليغاتى وهّابيت در امان نمانده است.

در سايه كمك ها و حمايت هاى مالى و تبليغاتى وهّابيان سعودى، به دليل فقر شديد مسلمانان، گرايش به آيين وهّابيت در بين مردم مسلمان هند زياد ديده مى شود.

در ايران اسلامى و بين مردم سنّى مذهب ساكن در مناطق مرزى ( [33]) از تبليغات سعوديان وهّابى در امان نمانده و اين مسأله پس از پيروزى انقلاب اسلامى تشديد شده است. در مدارس علميه اهل سنّت، ديده شده است كه كتاب هاى ابن تيميه و محمدبن عبدالوهّاب به صورت آشكار براى طلاب تدريس و ديگر كتاب هاى وهّابيان به صورت اهدايى بين طلاب و روحانيان منطقه توزيع مى شود.

جزاير قشم و كيش به دليل نزديك بودن به كشورهاى خليج و شنيدن و ديدن صدا و تصوير راديوها و تلويزيون هاى منطقه، كه آيين وهّابيت را تبليغ و از نظام شيعى حاكم بر ايرانِ اسلامى انتقاد و بدگويى مى كنند، نيز در معرض آسيب و حتى خطر گرايش قرار دارند.

مسلمانان شوروى سابق (قريب 70 ميليون نفر) و كشورهاى تازه استقلال يافته آسياى ميانه مانند تركمنستان، تاجيكستان، قزاقستان، قرقيزستان، ازبكستان، آذربايجان، ارمنستان و چچن همچون زمان هاى گذشته، مورد طمعِ سياست هاى تبليغاتى وهّابيان بوده و هستند. سالانه ميليون ها جلد قرآن با چاپ نفيس، اهدايى پادشاهان سعودى در بين مردم به صورت رايگان توزيع مى گردد. ( [34])

تأسيس مسجد، مراكز مذهبى، كمك هاى مالى براى مسلمانان و ارسال و اهداى كتاب ها و نشريات و مبلّغان مذهبى و قاريان قرآن براى اقامه جماعت و سخن رانى و قرائت قرآن از ديگر برنامه هاى وهّابيان سعودى براى مسلمانان شوروى (سابق) مى باشد كه به طور مرتّب، به ويژه پس از فروپاشى شوروى (سابق) و ايجاد كشورهاى مستقل مسلمان و فراهم شدن زمينه تبليغات اسلامى در كشورها و امكان سفر به عربستان براى مراسم حج صورت مى گيرد.

كشور آلبانى با قريب سه ميليون مسلمانِ حنفى مذهب، على رغم همه فشارهاى قرون وسطايى دوران سلطه كمونيست ها، پس از فروپاشى شوروى سابق، آمادگى زيادى براى پذيرفتن تبليغات اسلامى را دارد كه دستگاه هاى سعودى با اهداى قرآن، كتب و نشريات، تأسيس و تكميل مساجد و دعوت مسلمانان براى بازديد از اماكن مقدّسه مكّه و مدينه در ايام حج و غير آن و پذيرش دانشجو از فرصت پديد آمده استفاده مى كنند.

جزاير مالديو، سرى لانكا در اقيانوس هند، كشورهاى كنيا، اتيوپى، اوگاندا، غنا، نيجريه، مالى، سنگال، ليبى، استراليا، كانادا،امريكا، آرژانتين، فيليپين، سنگاپور، اندونزى، مالزى، چين و ژاپن از ديگر مناطقى هستند كه رژيم آل سعود با شيوه هاى گوناگون در اين كشورها به تبليغ اسلام وهّابى (اسلام سلفى) مى پردازد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - امام خمينى(رحمه الله) ، جهان اسلام از ديدگاه امام خمينى(رحمه الله): ص244 (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(رحمه الله)، 1378 هـ . ش).

[2] - البته وهّابيان سعودى از چاپ قرآن كريم با زيباترين خط و كاغذ و اهداى آن به حاجيان و زوّار مكّه و مدينه در ايام حج و در طول سال نيز غافل نيستند .

[3] - ـ روزنامه بورس تاريخ 29 مرداد 1365 به نقل از: سيد داوود آقايى، سياست و حكومت در عربستان سعودى، ص 15

[4] - حافظ وهبة، جزيرة العرب فى القرن العشرين، ص 307 / شوقى ضيف، تاريخ الأدب العربى، ص 183؛ اتحاد ابن سعود و ابن عبدالوهّاب به تصوير مسترهمفر ساخته و پرداخته پيشنهادى يا دستورى استعمار بريتانياى كبير بوده است، گرچه انتساب يادداشت   ها، چندان دقيق نباشد، اما بنابر قراين تاريخى و سياسى تصويرى بجا و متين است.

[5] - حافظ وهبه، جزيره العرب فى القرن العشرين، ص 310 / سيد محسن   امين عاملى، كشف الارتياب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، ص10.

[6] - لازم به ذكر است كه وهابيان و آل سعود در دوره   هاى اخير، نه تنها با اختراعات و اكتشافات بشرى مخالفت نكردند، بلكه بيش   ترين سعى و تلاش خود را در راه استفاده و به كارگيرى از آن   ها در سايه ثروت انبوه نفت  به كار برده   اند.

[7] - مؤلف كتاب تاريخ الجزيره العربية فى عصر الشيخ محمدبن عبدالوهّاب، ص 341 مى   گويد: «از شيخ 6 فرزند پسر به نام   هاى: ابراهيم، عبدالعزيز، عبدالله، حسن، حسين و على و 6 دختر به نام   هاى سلمى، صفيه، فاطمه، سعدى، عايده و حبيبه باقى ماند.»

[8] - فهد بن محمد الدرعان، النشر فى الجامعات السعودية، دراسة تحليلية نقديه، الرياض مطبوعات مكتبة فهد الوطنية، 1423 هـ.؛ نويسنده در اين كتاب آمار انتشارات اين دانشگاه را بالغ بر 103 كتاب و 11 نشريه نوشته است..

[9] - آمار انتشارات اين دانشگاه بر 147 كتاب و 19 نشريه فصلى بالغ شده است. (النشر فى الجامعات السعودية) ص 460.

[10] - همان،اين   كتاب   آمار انتشارات را بالغ بر 288 كتاب و 31 نشريه نوشته است.

[11] - همان، ص 466..

[12] - محل اصلى اين مجمع در شهر جدّه عربستان بوده و با اهداف  وحدت نظرى و عملى اسلامى و حل مشكلات عقيدتى، اجتماعى فقهى در چارچوب شريعت اسلامى تشكيل شده است.از ايران نيز همه ساله هيأتى از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى در اين مجمع شركت مى   كنند. .

[13] - حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، شناخت عربستان، ص 128. .

[14] - شناخت عربستان، ص 130 / ص 147 / ص 165. .

[15] - شناخت عربستان، ص 130 / ص 147 / ص 165. .

[16] - شناخت عربستان، ص 130 / ص 147 / ص 165. .

[17] - شناخت عربستان، ص 130 / ص 147 / ص 165. .

[18] - قابل ذكر است كه پس از شكست انقلاب مشروطيت و پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، در سايه تبليغ وهّابى گرى، افرادى مانند سيد احمد كسروى، شريعت سنگلجى و حكمى زاده گرايشاتى به آراء و پندارهاى وهّابيان پيدا كرده بودند و كتاب هايى در مخالفت با عقايد شيعه نوشتند؛ چنان كه مقدّمه كتاب و بخش مهمى از كتاب كشف اسرار حضرت امام خمينى(قدس سره)در پاسخ به شبهات و ايرادات وهّابيان و طرف داران آن ها و آثارى مانند شيعه گرى، كسروى و اسرار هزار ساله، حكمى‌زاده مى باشد.

[19] -  عقيدتى ـ سياسى نيروى انتظامى، نگاهى به ماهيت  و عملكرد فرقه ضالّه وهّابيت، ص 48.

[20] - عربستان سعودى با دقت و توجه براى تأثير گذارى بر فرهنگ و مردم پاكستان، اين فعاليت   هاى مالى و نظامى را انجام داده و مى   دهد. قراردادى نظامى بين دولت عربستان و پاكستان مبنى بر آموزش سياسى و نظامى و فرهنگى يك صدهزار نيروى نظامى ارتش پاكستان در داخل عربستان امضا شده است و شواهد تاريخى نشان مى   دهد، بيش   تر كودتاهاى نظامى پاكستان با حمايت ارتش امريكا و عربستان صورت مى   گيرد؛ مانند كودتاى ژنرال ضياءالحق در سال 1979 م بر ضد ذوالفقار على بوتو كه در سايه حمايت آل   سعود، ذوالفقار على بوتو اعدام شد و دولت ضياء الحق، از كمك بلاعوض 578 ميليون دلارى برخوردار گرديد. (جزوه نيروى انتظامى، ص 52) .

[21] - حافظ تقى   الدين، احزاب و نهضتهاى سياسى پاكستان، ص 503 به نقل از: مرتضى زيدى، علل تفرقه   گرايى در پاكستان (پايان   نامه) ص 110.

[22] - «تلاش گروه   هاى تروريستى وهّابى عليه ايران» روزنامه جمهورى اسلامى، مورخه 5 / 10/ 1369، ش 3355، مرتضى زيدى، به نقل از: علل تفرقه   گرايى در پاكستان..

[23] - نام طلبه‌هاى فارغ‌التحصيل از جمعية العلماى پاكستان و مورد حمايت گروه «سپاه صحابه». .

[24] - علامت اختصارى سازمان اطلاعات، امنيت ارتش پاكستان. .

[25] - مركز مطالعات فرهنگى بين   المللى، جريان پر شتاب طالبان، ص 48

[26] - مركز مطالعات فرهنگى بين   المللى، جريان پر شتاب طالبان، ص 91. .

[27] - همان، ص 117 به نقل از: انوارالحق احدى (كارشناس مسائل سياسى خاورميانه) در مصاحبه با مجله ميدل ايست، ژوئن 1994 م. .

[28] - بايدتوجه   داشت كه   شاه   مسعود،درآن تاريخ، سياستِ مخالف ايران داشت. .

[29] - همان، ص 118. .

[30] - حميد احمدى، «طالبان؛ علل و عوامل رشد»، اطلاعات سياسى ـ اقتصادى، ش 131 ـ 132، ص 32 به نقل از: حركت پرشتاب طالبان، ص 118. .

[31] - انورالحق احدى، عربستان سعودى ايران و جنگ در افغانستان، ص 173 به نقل از: حركت پرشتاب طالبان، ص 118. .

[32] - يكى از استادان محترم (جناب آقاى دكتر رضا شعبانى) در كلاس درس شبه قاره هند نقل مى   كرد: هم   اكنون آمار فرق و مذاهب در كشور هندوستان به بيش از يك ميليون رسيده است. .

[33] - قريب 12% از مردم ايران كه بيش   تر در نواحى مرزى در شمال، جنوب، شرق و غرب زندگى مى‌كنند، سنّى مذهب هستند. .

[34] - هفته   نامه المسلمون كه در جدّه منتشر مى   شود، نوشت: خطوط هوايى شوروى (سابق) به زودى 28 پرواز بين جدّه و مسكو براى حمل يك ميليون جلد قرآن كه توسط شاه فهد به مسلمانان شوروى اهدا شده است، انجام خواهد داد. (جزوه نيروى انتظامى).

منبع : abna.ir