به یاد سردار شهید حاج حسین همدانی

سردار سرلشکر پاسدار حاج حسین همدانی در عزاداری سالار شهیدان

سردار سرلشکر پاسدار حاج حسین همدانی در عزاداری سالار شهیدان

رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در تاریخ 17 خرداد 1373 بیان کردند:

کلمه «العبرة» از ماده «ع ب ر «در زبان عربی به معنای اشک است. [۱] یکی از حالات جمع این کلمه «العبرات» است.
گفتار معروفی وجود دارد که امام حسین(ع) را به عنوان «کشته شده اشکها» یاد میکند. برای تبیین و فهم این کلام، روایاتی که این تعبیر در آن نقل شده بیان میشود.
آن صفتی که از امام حسین(ع) نقل شده و ایشان به خود استناد دادهاند، کلمه اشک به صورت مفرد است که در جملاتی متفاوت نقل شده، از جمله: «من کشته شدهی اشک هستم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند، مگر اینکه در مصیبتم اشک میریزد».[۲]
«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر»، [۳] کلمه استعبر به معنای جاری شدن اشک است. [۴] بنابر این، معنای روایت چنین است: «من کشته شده اشک هستم، مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر اینکه اشک بر چشمانش جاری میشود».
اما به کار گیری «العبرة» به صورت جمع؛ یعنی «أنا قتیل العبرات» در متون حدیثی از امام حسین(ع) یافت نشد، بلکه امامان(ع) به ایشان لقب «قتیل العبرات» را دادهاند. به عنوان نمونه، در زیارت اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَى ... وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ ...».[۵]
همچنین در روایت دیگری به صورت مفرد نیز به ایشان خطاب شده است؛ امیر المؤمنین علی(ع) خطاب به امام حسین(ع) فرمودهاند: «یا عبرة کل مؤمن»؛ [۶] ای اشک هر مؤمن.
اما در باب معنای «کشته شده اشکها»؛ احادیث فوق میتوانند معنای این تعبیر را به وضوح بیان دارند، به اینکه؛ امام کشته شدهای است که مؤمن یا هر شخص آزادهای این مصیبت را بشنود، محزون و گریان شود و اشکهایش جاری گردد. عالمان نیز چنین معنایی را برای این تعبیر آوردهاند؛ مانند اینکه طریحی میگوید: «معنای أنا قتیل العبره این است که این مصیبت وقتی بر کسی ذکر شود، آن شخص حالت حزن و اندوه را به خود میگیرد و اشک میریزد».[۷] علامه مجلسی میگوید: «قتیل العبرات؛ یعنی کشتهای که اشکها برای آن جاری میشود».[۸]
البته این معنایی است که از ظاهر متن و به حسب برخی از روایات به دست میآید. اما هیچگونه حصری بر این معنا نیست و میتوان معانی و تحلیلهای دیگری نیز عرضه داشت که بسیار آموزنده و نشانگر شخصیت امام حسین(ع)، قیام او و آنچه ایشان خواهان آن بوده است، باشد. به همین جهت، به بسیاری از معانی که بین علما و عموم مردم است نیز میتوان استناد کرد و تا زمانیکه آن معنا با این کلمات سازگار باشند و منافات با عقاید دیگر نداشته باشند، قابل پذیرش هستند.
............................
پانوشتها؛
[۱]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس صاحب الجوائب، احمد، ج ۴، ص ۵۳۲، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق.
[۲]. «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى»؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۱، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ ق.
[۳]. شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۳۷، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ ق.
[۴]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج ۲، ص ۱۲۹، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق.
[۵]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حس ن، ج ۶، ص ۱۱۳، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.
[۶]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق و مصحح: امینی، عبد الحسین، ص ۱۰۸، دار المرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، ۱۳۵۶ ش.
[۷]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج ۳، ص ۳۹۳، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ ش.
[۸]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۵۵، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، در پی جنایات آلسعود و کمبود شدید مواد غذایی و آب آشامیدنی بیش از یک میلیون و 500 هزار کودک یمنی از سوء تغذیه رنج میبرند.






... وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِيم»(صافات/109)

به یاد «حسین احمدی سخا»
شادی روح این نوکر ابا عبدالله الحسین صلوات

یکی از اعمالی که در ایام محرم به آن توصیه شده ، روزه گرفتن است البته در خصوص روز تاسوعا و عاشورا، دستور به ترک روزه این دو روز شده است.


بیانات استاد حاج منصور ارضی در سلسله همایشهای جلسه ذاکرین حسین جان علیه السلام به همراه رهنمودهای برخی علمای ربانی به روضه خوانان و مداحان
![]()
برای دریافت فایل pdf اینجا کلیک نماید.

مثنوی «شور عشق» تقدیم به رهبر دلیر و آزادۀ ایرانِ اسلامی و ولیِ امر مسلمین جهان، سید علی خامنهای دامت برکاته در تفهیم به آل سعود که : اگر ایران تصمیم به واکنش بگیرد، اوضاع مسئولان عربستان خوب نخواهد بود و این واکنش سخت و خشن خواهد بود.
کامِ یمن تشنۀِ، صُبحِ ظهورِ وَلا - میرسَدَم از مِنا، بویِ خوشِ کربلا
از یمن و از مِنا تا به عِراق و دمشق - غُلغُلهای در جهان، کرده به پا شورِ عشق
نعره جَرَس میزند، می رسد از رَه کَسی - او که به در دیدۀ، منتظرانش بَسی
سِرِّ سحر میشود، فاشِ، به لبهای نور - میخورد آخر تَرَک، تُنگِ بُلورِ ظُهور
جانبِ چَشمش سَحَر، میدوَد آسیمه سَر - تا که کُند غُسلِ دَر، چَشمۀِ خورشیدِ زَر
این شب دور و دراز، این غمِ جانها گُداز - میرسد آخَر به سَر، در سَحَری دِلنواز
گَشته به پا کربلا، بارِ دگر در یمن - بارِ دگر میبُرَد، سَر ز مَلَک، اَهرِمَن
کُشته به خاکِ یمن، خفته به خون بی کَفن - دشت ِ شقایق شده، چشمِ اُویسِ قَرَن
می تَپَدم دل به خون، جان به لَب از غَم کُنون - بس که زِ خاکِ یمن، لاله زند سَر بُرون
چَشمِ اُوِیسِ قَرَن؛ خون شده از درد و داغ - بس که شقایق زند، سر زِ گریبانِ باغ
کُشت غم و محنت و داغِ یمن، شیعه را - ما به تماشایِ این، کرب و بلا از چرا
آمدنش را مگر ما نه دعا خواندهایم - او به یمن میرود، ما به چه جا ماندهایم
او به یمن میرود، بیکس و بییار و تَک - بارِ دگر کوفیان، کرده دریغ از کُمَک
حِسِّ بدی دارم، از شهره به کوفی شدن - کاش که سهمم شود، یارِ یمن آمدن
داغِ گرانِ یمن، میشِکَند پُشتِ ما - تا به کجا از بَلا، کرده گِرِه مُشتِ ما؟
تا به کجا تا به کِی؛ خَشمِ فُرو خورده را؟ - تا به کجا طاقت این، قومِ دل آزُرده را؟
تا به کجا از مِنا، بویِ فراقم رسد ؟ - تا به کجا نِفخۀِ؛ غَم زِ عِراقم رِسَد؟
تا به کجا خون چِکد، از سر و رویِ دمشق؟ – کی و کجا میزند، سَر زِ فَلَق، نورِ عشق؟
تا به کجایم به جا، بر چه ببندم رَجا ؟ - دستِ دل و دامَنِ، صبحِ ظهورش کجا؟
خونجگرِ فاطمه، داغِ تو ما را بِکُشت - کرده چرایی به ما، یوسفِ دزدیده، پُشت
تا به کجا شیعه را، بیکسی و بیبَری - تا به کُجا هر سَحَر، ظُلمتِ اِسکندَری
طعنه مرا تا به کِی، بر تو زند دیگری - قلبِ علی تا به کِی، خون زدَمِ اَشعَری
تا به کجا تا به کی، صورتِ زهرا کَبود - غرقه به خون تا کجا، فرقِ علی در سُجود
قامتِ سروِ مِنا، بارِ جنایت خَمود - تا به کجا کعبه را، ظُلمتِ آلِ سعود
تا به کجا خانۀِ، فاطمه را بویِ دود - تا به کجا باید این، غِصۀِ غَم را شُنود
تا به کدامین شَفَق، سَر ز اَهورا به نِی - شامِ غریبانِ ما، تا به کُجا، تا به کِی
تا به کجا فاطمه، دلنگران دمشق - صبحِ ظُهورِ تو را، کو سَحَراِی شمسِ عشق
ضَجِه دُعا می زند، آمدنت را به عشق - شانۀِ غَم میزند، بر سَرِ زُلفِ دمشق
لاله اذان میدهد، بر سر گُلدستهها - کرده سَحَر نیَّتِ، قومِ زِ شب خستهها
قامتِ غَم بسته گُل، بر سَرِ سَجاده باز - غرقه به خون، قَد کمانِ، فاطمه خواند نماز
بر سِرِ سِرِنیزه ها ، غافلۀِ ماه را - سرمه به خون می کشم، چشمِ سَحَرگاه را
ضَجِه به شب می زند، بیکَس و درماندهای - مُنتظرِ عاشقِ، دیده به دَر ماندهای
زمزمه بر لب کند، بُغضِ فرو خوردهای –خونِ جگر، دیده را، تا سَحَر اَفشُردهای
کِهی سَحَرِ آرزو، او به کجا بُردهای - یوسف ِما را به سَر، گو که چه آوردهای
تا که شود شاید از، بندِ فراقَش خَلاص -خون شده از دردِ یاس، دیده کند التماس
صبحِ ظهورش بیا، موکبِ نورش بیا - در شب گُم گشتگی، آتشِ طورَش بیا
یوسفِ عیسی نفس، فاطمه را مُقتبَس - خیز و به کنعان بیا، شیعه به فریادرَس
حادثه در حادثه، کرده گِرِه مُشتِمان - رنج و بلا میدهد، تاب سر انگشتمان
بین زِ سعودی فُرو، خنجرِ در پُشتِمان - یوسف زهرا بیا، داغِ مِنا کُشتِمان
خونجگرم ای ولی، از غمِ بسیارِ تو - منتظرم در یمن، تا که شوم یارِ تو
از یمنم میرسد، بویِ خوشِ نَرگِسَت - در تبِ داغِ مِنا، میکنم آقا حِسَت
داغ مِنا میدهد، بویِ ظُهور وَلی - باده به جوش آمده، در خُمِ سَیِّد علی
چهره برافروخته، پیرِ خراسانیَ ام - قصدِ یمن کرده آن، سَیِّد نورانیَ ام
قصدِ یمن کرده تا، یارِ یَمانی شود - تا به ظهورِ وَلی، باعث و بانی شود
بسته میان را کَمَر، تیغِ دودَم، چون علی - از رُخِ زهراییَاش، هِیبَتِ حیدر جَلی
تیغ دودَم را بُرون، گر زِ نیام آورَد - کارِ سعودی به یک، حمله تمام آوَرَد
سَیّدِ قوم وَلا، خونجگرِ کربلا - ای به غمِ فاطمه، جان و دِلَت مُبتلا
پیرِ خراباتِ ما، قبلۀِ حاجاتِ ما - فاطمهات را قسم، قصدِ مِنا را نَما
کرده تو را خون جگر، داغ ِمِنا دانَمَت - باخبر از آن غَمُ، ماتم و حِرمانَمَت
مویِ سفیدت کِشَد، سینه به آتش مَرا - عشق تو پیرانه سَر، کرده سیاوَش مرا
پیرِ خراسانیَ ام، تا به کجا مَصلَحَت - این سپهِ عاشقی، را بِنَمایَش به خَط
چون قَمَرِ کربلا، مَشک و عَلَم را به دوش - تیغِ دودَم را به کَف، خیز و بر آوَر خُروش
پیرِ خراسانیَ ام، اِذنِ جهادم بِده – درسِ خوشِ عاشقی، را تو به یادَم بده
خیز و به کف گیر آن، تیغ دودَم را علی - تشنه لبِ یاریِ، ما شده کامِ وَلی
کُن علم آن بیرقِ، سُرخِ شَقایق نِشان - این سپهِ شیعه را، سویِ سعودی کشان
تیغِ دودِم را بِنِه، در کفِ سردارِ عشق - تا که بگیرد یمن، هم چو عراق و دمشق
او که جهان خیره بَر، نورِ سلیمانیَاش - مستِ علمداریِ پیرِ خراسانیَاش
خیز و بهصَف کن علی، لشکریانِ ظهور- بر کَفَت آوَر عَلَم، بیرقِ سبزِ غُرور
از غَم و دردِ منا، خونجگری یا علی - زآتشِ اندَر یمن، شعلهوری یا علی
موی سفیدت به سر، جان به لبم کرده یار- زُلفِ چلیپای تو، میکِشدَم سَر به دار
بارِ بلا میکشی، بس که به دوش غَمَت - بویِ علی میدهد، آهِ روان از دَمَت
دل مَکُن آشفتهتر، از غمِ مِحنَت دِگَر - از یمن و از منا، شورِ ظهورَش نِگَر
لَب زِ لبَت واکُنی، پیرِ خراسانیَ ام - غرقه جهانی شود، در یَمِ طوفانیَ ام
لب ز لبَت واکنی، روبه حِجاز آوَریم - سَر زِ سعودی به نِی، پیشِ تو باز آوریم
شورِ تو در سینهها، سیّدِ خوبانِ ما - نذرِ لبت باشد این، رو ح و تن و جانِ ما
پیر خراسانیَ ام، قَصدِ منا کردهای - قَصدِ علمداریِ، کربُ و بَلا کردهای
قصدِ مِنا کردهای، خونجگرِ فاطمه – تا که دهی کار این، آلِ زبون خاتمه
چهره بر افروختی، میر و علمدارِ ما - قصدِ یمن کردهای، دلبر و دلدار ما
کرب و بلا پا کنم، گر که تو اِذنَم دهی - باده اگر از خُمِ، سُرخِ حُسینَم دهی
پیرِ خراباتِ غم، بیرقِ حق کُن عَلَم - تا که زَند سَر زِ خون، تیغ دودَم از قلَم
تِشنه لبِ رفتنم، کرب و بلا را به سَر- تا که بگیرم به بَر، خنجر و تیر و تبر
رفته دگر یا علی، صبر و قرارم زِ کَف - میزند آشفته دل، سازِ پریشان چو دَف
بیسر و سامانم از داغِ مِنا و یمن - اِذنِ جهادم بده، سَیّد و آقایِ من
تا که کنم آن شهِ پستِ حِجازی خموش - تا شِنَود نَعرۀِ، قومِ دلیران به گوش
اِذنِ جهادم بده، سید و سالار من - تا که بگیرم سَر از، پیکر آن اَهرِمَن
کاخ سعودی کنم، زیر و زِبَر در یمن - تا کُنم از غم رها، قلبِ اویسِ قَرَن
لب ز لبت واکنی کرب و بلا میشود - جانِ همه عاشقان، بر تو فدا میشود
لب ز لبت واکن ای، پیرِ خُراسانیَ ام - اِذنِ جهادم بده، سید نورانیَ ام
به امید ظهور حضرت یار ......سحرگاه پنج شنبه نهم مهرماه 1394- منصور نظری

مسئلهی غدیر بخشی مهم از طرح کلی و نقشهی راه اسلام است که نسبت به امور دنیوی، مسائل اجتماعی، سیاسی و حکومتی سخن، طرح و برنامه دارد. رهبر انقلاب دربارهی رابطهی میان مسائل اجتماعی و سیاسی واقعهی غدیر با سکولاریسم چنین میفرمایند: «آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصىِ زندگى افراد- و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته باشند که تبلیغات دشمنان و دستهاى دشمنان هم این بینش را در بین مسلمانان در طول سالیان دراز ترویج کرده است- جوابشان مسئلهى غدیر است.» با آیتالله محمود رجبی، قائممقام مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمهاللهعلیه دربارهی چگونگی تقابل «سکولاریسم» با «ولایت» به گفتوگو نشستیم.
به گزارش گروه بین الملل فرهنگ نیوز، عربستان بخشی از شبه جزیره عرب است و پسوند سعودی پس از سلطه خاندان قبیله آل سعود به آن اضافه شد. عربستان سعودی با مساحتی حدود 2149690 کیلومتر مربع در جنوب غربی آسیا قرار دارد. سرزمینی خشک و بدون هیچ رودخانه دائمی و رودها تماما فصلی و موقتی هستند. به خاطر آب و هوای نا مساعد در سواحل گرم و مرطوب و در سایر نواحی گرم و خشک و کم باران زندگی کوچ نشینی اساس نظام اقتصادی این کشور را تشکیل می داد.(1)
طبق آمار سازمان ملل جمعیت این کشور در سال 2015 بالغ بر 30.9 میلیون نفر تخمین زده می شود که 95 درصد آنها در شهر ها ساکن اند و بیش از 9 میلیون از این جمعیت اتباع خارجی هستند که برای کار به این کشور مهاجرت کرده اند.(2)
تایکی دو قرن پیش نامی از آل سعود در تاریخ نبود. آل سعود در سرزمین نجد (به معنای سرزمینی اندکی مرتفع) زندگی می کرد که از سرزمین های مرکزی شبه جزیره است و در همسایگی حجاز قرار دارد. محمد بن عبد الو هاب از اهالی نجد بود که از آغاز جوانی به مطالعات دینی و علمی پرداخت وضمن سفر به بغداد، بصره و دمشق تحت تاثیر آموزش های ابن تیمیه فقیه و محدث و متکلم حنبلی قرار گرفت که مخالف آزاد اندیشی و خواهان بازگشت به سنت های صدر اسلام بود و بیش از همه با عقاید شیعه مخالف بود و کتب نهاج السنه و زیارة القبور رادر رد عقاید تشیع نگاشت. عبدالو هاب با تاثیر از این اندیشه ها به تبلیغ افکار خود پرداخت که تقریبا ازهمه جا رانده شد ودر نهایت رهسپار شهر درعیه شد و در آنجا با محمد بن سعود شیخ قبیله هم پیمان شد (1749 م). ملاقات این دو سرآغاز حرکتی شد که در عرض هفتاد سال این امیر نشین کوچک را گسترش داد و به یک پادشاهی تبدیل کرد. قدرت معنوی در دست محمد ابن عبدالوهاب و رهبری سیاسی و نظامی برعهد ه ی محمد بن سعود قرار داشت.
دو تصویر از عبدالوهاب
عبدالوهاب كه به صورت بسيار سطحی و قشری دم از توحيد در پرستش می زد؛ بسياري از معارف دقيق و عالي اسلام را منكر بود. توحيدی كه وهابی ها طرفدار آن هستند، با بسياري از اصول اسلامي مخالف است. وهابيت دنبالهروی احمدبن تيميه (661 ـ 728 قمری) است. او يك فكر بسيار قشری و متحجری داشت. بعضی فكرشان در عمق نفوذی ندارد و ابن تيميه از اين گونه اشخاص بود. او احيا كننده سنت احمدبن حنبل بود و ضد عقل و تعقل و كتابي در تحريم منطق نوشته و در آن خاطرنشان ساخته بود که خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

محمدبن عبدالوهاب ( نفر دوم از سمت چپ) محمدبن سعود (فرد نشسته)
وهابيت هم ريشه در تفكر او داشت و ضد عقل بود و بنابراين بهطور افراط گرایانه ای منطق و فلسفه را تحريم می کرد، يعني ظاهری و ظاهرپرست و قشری است. برخلاف تصور رايج، وهابيگری تنها يك نظريه ضد امامت نيست، بلكه پيش از آنكه ضد امامت باشد، ضد توحيد و ضدانسان است. از آن جهت ضد توحيد است كه به تقسيم كار ميان خالق و مخلوق قائل است و به نوعي براي اشيا، به استقلال ذاتي معتقد است. كارهاي ماوراءالطبيعي را قلمروي اختصاصي خدا و كارهاي طبيعي را قلمروي اختصاصي مخلوقات خدا يا قلمرو و اشتراكي خدا و مخلوق قرار داده است. قلمروي اختصاصي براي مخلوق قائل شدن عين شرك در فاعليت است. چنانكه قلمرو و اشتراكي نيز نوعي ديگر از آن است. وهابيت از آن جهت ضد انساني است كه استعداد انساني انسان را، كه او را از ملائك برتر ساخته و به نص قرآن مجيد «خليفةالله» است و ملائك مامور سجده به او، وهابيت درك نميكند و او را در حد يك حيوان طبيعي تنزل ميدهد. به علاوه تفكيك ميان مرده و زنده به اين شكل كه مردگان حتي در جهان ديگر زنده نيستند و تمام شخصيت انسان بدن اوست كه به صورت جماد در ميآيد، يك انديشه مادي و ضدالهي است.
در نگاهی دیگر، وهابیت را محصول انگلستان می دانند. مستر همفر، يك جاسوس عاليرتبه وزارت مستعمرات انگليسي بود. او در سال 1710 ميلادي از سوي وزير مستعمرات كشور انگلستان براي مدتي مسووليت كمپاني «هند شرقي» را به عهده گرفت و سپس جاسوس اين دولت در كشورهاي اسلامي شد. اين ماموريت مربوط به زماني است كه قدرت و شوكت امپراطوري عثماني رو به ضعف و سستي نهاده بود.
آلمانيها در خلال جنگ جهاني دوم به صورت يك مجموعه دنبالهدار، يادداشتهاي «مستر همفر» را در مجله «اشپيگل» منتشر كردند. اين مجموعه به نام «اعترافات همفر» به چاپ رسيد و از چهره «امپرياليسم» انگليس پرده برداشت. اين اعترافات از ارتباط «مستر همفر» با «محمدبن عبدالوهاب» گرفته شد و چهره واقعي فرقه وهابيت و همسويي اين فرقه با دشمنان اسلام را افشا كرد. بر اساس مطالب كتاب، همفر در بخشي از خاطرات خود مينويسد: «وزارت مستعمرات به من گفت: تو در سفر آينده وظيفه مهمی داري؛ نقاط ضعف مسلمانان را كه ما ميتوانيم از آن طريق به آنها آسيب برسانيم، تحقيق كن كه اين اصل پيروزي بر دشمن است. اگر اين نقطه ضعف را يافتي، به آن يورش ببر كه در اين صورت تو از موفقترين مزدوراني و لايق اخذ نشان افتخار. نتيجه جلسات و گفتوگوهاي پي در پي اين شد كه نقاط ضعف مسلمانان تحقيق و تقويت و نقاط قوت آنها تضعيف شود؛ زيرا اين بهترين راه شكست امت اسلامي است. پس از گذشت شش ماه اقامت در لندن، به شهر بصره در عراق سفر كردم. آنجا شهري بود عشايرنشين كه دو طايفه اسلامي يعني شيعه و سني در آن زندگي ميكردند. در مغازه نجاري با جواني آشنا شدم كه سه زبان فارسي، تركي و عربي را ميدانست و لباس طلاب علوم ديني به تن داشت. نام او «محمدبن عبدالوهاب» بود. او جواني بسيار بلند پرواز و تند خو بود و از حكومت عثماني انتقاد ميكرد ولي به حكومت ايران كاري نداشت. وي برای مذاهب چهارگانه اهل سنت جايگاهي قائل نبود و ميگفت: خداوند دستوري در اين مورد نداده است. اين جوان براي فهم قرآن و سنت از اجتهاد خود استفاده ميكرد و نظرات بزرگان زمان خود و نيز ائمه مذاهب و حتي ابوبكر و عمر را به نقد ميكشيد. عبدالوهاب ميگفت: من بيشتر از ابوحنيفه ميفهمم و نيز ادعا ميكرد نصف كتاب صحيح بخاري بيهوده است. من نيز ارتباط را با او تقويت كردم و همواره به او تلقين ميكردم كه تو موهبتي از عمر هستي و اگر پيامبر(ص) الان زنده بود، تو را به جانشيني خود انتخاب ميكرد! من با او زياد بحث ميكردم و مرتب به او تلقين ميكردم كه تو از همه بهتر ميفهمي و عالمتري. بعد از مدتي يك روز به دروغ، خوابي براي او تعريف كردم و او را در صف پيامبر(ص) قرار دادم و گفتم پيامبر(ص) گفت تو همنام من و جانشين من در دنيا و آخرتي و اگر در زمان من زنده بودي، تو را جانشين خود ميكردم. عبدالوهاب من را قسم داد كه آيا راست ميگويي؟ و من نيز قسم ياد كردم... دو سال با محمدبن عبدالوهاب بوديم و زمينه آشكار كردن دعوت را در او فراهم كرديم... من در اطرافش گروهي قوي و نيرومند را جمع كردم و به آنها از طرف وزارت پول ميدادم. هرچه بيشتر دعوتش را آشكار ميكرد، دشمنانش زيادتر ميشدند تا جائي كه چندين بار ميخواست از راه خود برگردد؛ ولي ما مانع شديم. وزارت پس از سالها كار و زحمت توانست "محمدبن سعود" را هم به سوي ما سوق دهد. وزارت شخصي را فرستاد و لزوم همكاري اين دو محمد (محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود) را براي من بيان كرد. بدين ترتيب قدرتي بزرگ در نزد ما به وجود آمد و نجد را پايتخت حكومت و دين تازه قرار داديم كه وزارت هم هر دو را با پول كافي تامين ميكرد؟!»(3)
جنایت هایی که از همان ابتدا شروع شد
دعوت وهابى دو مرحله دارد: نخست يك دوره 75 ساله، تا سال 1235 ق كه خاندان سعود (محمد بن سعود، عبدالعزيز بن محمد بن سعود، سعود بن محمد و عبدالله بن سعود) حكومت كردند; و با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاى عثمانى، و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان ياد شده از قدرت ساقط شدند. پس از آن، براى مدتى قريب هشتاد سال، در عزلت روزگار را گذراندند.

مرحله دوم دعوت وهابيان با فعاليت عبدالعزيز بن عبدالرحمان در سال 1319 ق آغاز شد; زمانى كه وى از كويت به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، كشور عربستان سعودى را ايجاد كرد و تاكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت مى كنند.
در طول قرن نوزدهم این خاندان توانست با ضرب شمشیر نواحی زیادی رافتح کند و گاهی نیز توسط قوای عثمانی یا مصر با شکست روبه رو گشتند. در راه بسط قدرت خویش از هیچ اقدامی فروگذار نکردند و با عقاید متعصبانه ی خود حتی دو بار به شهر های مقدس شیعی در عراق حمله بردند ، یکی در سال 1802 و دیگری در سال 1856 م که در کربلا بارگاه امام حسین (ع) را باخاک یکسان کردند. (4)
شدت فتنه اين قوم از سال 1216 قمری است كه عبدالعزيز، رئيس آنها، پسر خود سعود را به عراق فرستاد، و آن لشكر، كربلا را محاصره و تصرف نموده، قتل عام جارى و چندين هزار مسلمان كشته شدند. بيش از صد تن علما و سادات و اهل فضل و صلاح به قتل رسيدند. از جمله حاجى ملا عبدالصمد همدانى صاحب كتاب بحرالمعارف است، كه استاد و شيخ طريق حاجى ميرزا آقاسى بود. (5)
در نقل قولی می خوانیم: پس از اين عمل شنيع و قتل و عام مردم، به حرم حسينى رفته، از چوب ضريح مقدس قهوه پختند. و شنيده شد كه در يكى از موزههاى اروپا لوحى از مرمر، كه سنگ مزار حضرت سيدالشهدا عليه السلام بوده، موجود است. شايد در همين موقع از روى قبر مطهر كنده اند يا سابقا در تعميرات تبديل به احسن شده واين سنگ در خزانه بوده وبه غارت رفته است. و شبهه نيست كه از اين جسارت و غارت، عمده مقصود وهابى آن بوده كه لشكر او بر جرئت بيفزايند و گروهى عوام نيز اغوا شوند كه از روحانيت اين مشاهد، اثرى مترتب نيست و توسل به صاحبان آن لغو است; چنان كه قرامطه در خرابى مسجدالحرام و قتل حاجيان و بردن حجرالاسود همين منظورداشتند. در تاريخ عثمانى آورده كه سلطان محمودخان ديد كه اين طايفه، بيم آن است كه باعث تفريق كلمه اسلام شوند و اروپاييان منتظر استفاده از قطع پيوند اتحاد اسلامى هستند و به واسطه اين پيشامد مى خواهند بلاد مسلمين را مالك شوند.(6)
حركت عبدالعزيز در تسلط بر حجاز، بيش از بيست سال به درازا كشيد; تا آن كه لشكريان وى به سال 1344 ق بر مدينه مسلط شدند و به تخريب اماكن مقدس اين شهر پرداختند. زمانى كه خبر ويرانى بقيع و مشهد حمزه به مسلمانان رسيد، همه نگران شدند و دست به دامان دولت ها شدند تا در برابر سعودي ها جبهه گيرى كنند. با توجه به انحلال دولت عثمانى و تفرقه اى كه در جهان عرب بود و نيز تلاش انگليسي ها و فرانسوي ها در تقسيم كشورهاى عربى، وهابیون توانستند سلطه خويش را بر عربستان حفظ كرده و مانع از بازگشت قدرت شرفاء شوند.
در اوايل شهريور 1304 كه خبر واقعه هولناك تسلط وهابيون بر مدينه، به ايران رسيد، علما دست به تشكيل مجالس مشورتى زدند و دولت نيز شانزدهم صفر را تعطيل كرد و در مجلس نيز مذاكراتى در اين باره صورت گرفت.
گويا براى مدتى اوضاع آرام بود; تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خرداد 1305 جريان مزبور خبرساز شد. از نجف، دو تن از مراجع تقليد، سيد ابوالحسن اصفهانى و محمد حسين نائينى، تلگرافى به تهران مىزنند كه متن آن چنين است:
قاضى وهابى به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع حكم داده; 8 شوال مشغول تخريب. معلوم نيست چه شده با حكومت مطلقه چنين زنادقه وحشى به حرمين. اگر از دولت عليه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود، على الاسلام السلام.
به دنبال آن، مدرس در مجلس نطقى كرد و از شاه خواست تا عدهاى از نمايندگان مجلس را معين كند تا كميسيونى ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند.(7) در نتیجه ی ضعف عثمانی در اوایل قرن بیستم آل سعود توانست از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برده و با شکست خاندان آل رشید ( طرفدار عثمانی ها ) ریاض را فتح نموده و بر کل نجد تسلط یابند. با شروع جنگ جهانی اول عبد العزیز بن عبد الرحمان با انگلیسی ها همپیمان شد مواضع خود را برعلیه عثمانی ها تغییر داد. و در نهایت با فتح مکه در 1924 و فراری دادن خاندان هاشمی توانستند قدرت خود را برکل شبه جزیره گسترش داده و عربستان سعودی به عنوان واحدی یک پارچه در قرن بیستم وارد معادلات روابط بین الملل گردد.
در سال 1928م/1308ش دولت ایران پادشاهی نجد و حجاز را به رسمیت شناخت و عهد نامه مودت در تاریخ 2 شهریور 1308 به امضا رسید . حبیب الله هویدا به عنوان سفیر ایران به حجاز اعزام شد . در سال 1311 ش ولیعهد فیصل بن سعود به ایران مسافرت کرد.(8)
نفت، عامل صعود سریع آل سعود
صنعت نفت عربستان که اواسط سده ی بیستم به عامل اصلی قدرت سیاسی – اقتصادی عربستان تبدیل شده بود، در حدود سی سال بعد از ایران و کسب اولین امتیاز نفت خاورمیانه (قرارداد دارسی در1903) رونق گرفت.
می توان گفت که بسط و گسترش قدرت خاندان آل سعود در اوایل قرن بیستم همزمان با اکتشاف و استخراج نفت در خاور میانه همراه گشت و کشف نفت در شرق عربستان توانست به عامل مهمی در ماندگاری این خاندان در قدرت تبدیل گردد. تا قبل از کشف نفت عربستان کشور مهمی به شمار نمی رفت اما بعد از استخراخ نفت در برنامه ها واستراتژی های کشور های قدرتمند جای خود را باز کرد و در ردیف کشور های مهم و استراتراتژیک قرارگرفت. همچنان که انحصار قدرت در دست خاندان آل سعود است، انحصار نفت و ثروت نیز در این کشور در حیطه این خاندان قرار دارد.


منابع:
1- کتاب سبز عربستان ، انتشارات وزارت خارجه ، صص 5-1
2- http://data.un.org/Data.aspx?q=population&d=PopDiv&f=variableID%3a12
3- سه تصوير از يك تابلو وارونه» نوشته محمد الياسي از سوي آستان قدس رضوي
4- کلوید ، فوبیه ، آل سعود ، نشر فراندیش ، 1369 ، صص 7-25.
5- اعتماد السلطنه در ذيل حوادث سال 1217 - كه صحيح آن همان سال 1216 و روز غدير سال مزبور است - مىنويسد: هم در اين سال، عبدالعزيز نامى از مشايخ نجد، كه پيرو طريقه وهابى بود و داعى اين طايفه مىبود، در درعيه قلعهاى محكم بساخت و چند بار به حرمين شريفين - زادهما الله شرفا و تعظيما - و به نجف اشرف آمده، به غارت پرداخت. و از آن جا كه پسرش نيز در عيد غدير در آخر سال گذشته به كربلاى معلا تاخته و چندين هزار از نفوس زكيه و جمعى كثير از علما و سادات و فضلا و عرفا و محققين را در ظرف هفتساعتشربتشهادت چشانيده، كه از آن جمله عارف كامل و عالم فاضل ملاعبدالصمد همدانى صاحب بحرالمعارف بود كه چهل و چهار سال در آن ارض خلد نشان مجاور و به رياضت اشتغال داشت. خلاصه بعد از سفك دماء، آن قوم شقاوت انتماء به اوطان خود بازگشتند و اين خبر مسموع ملازمان حضرت خاقان كشورستادن گرديده اسماعيل بيگ بيات را نزد سليمان پاشا، والى بغداد، فرستادند و امر فرمودند كه به طرد اين جماعت پردازد. سليمان پاشا قبول كرده، ولى چندى نگذشت كه درگذشت و اين امر بر عهده تاخير ماند، ولى شخصى از عجم، عبدالعزيز را به راه عدم روانه نمود. تاريخ منتظم ناصرى، ج 3، ص 1465 - 1466. به نوشته استاد مدرسى، كاملترين اطلاعات در باره حملات وهابيها به كربلا در كتاب الدر المكنون فى مآثر الماضية من القرون، اثر ياسين بن خيرالله خطيب عمرى، كه دو نسخه خطى آن در موزه بريتانيا (ش 312 و 313) موجود است، آمده است. به نوشته استاد مدرسى، نجديان در اين حمله - در سال 1216 - روضه مقدس حسينى را ويران ساختند و همه نفايس درون حرم و خزانه را به غارت بردند و زايران حائر شريف و اهالى كربلا را قتل عام نمودند. شمار كشتگان اين واقعه پنج هزار تن بوده است. بنگريد: روابط ايران با حكومت مستقل نجد، ص 105.
6- تاریخ وهابیة، محمد حسین قریب گرکانی به کوشش رسول جعفریان.
7- تاريخ و عقائد وهابيان از استاد على اصغر فقيهى، تهران، 1323 ش.
8- - عبد الرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران ، 1387 ص 393.
9- درآمد يك ميليون بشكه نفت عربستان سهم 5 شاهزاده سعودی
10- Special Report: U.S. cables detail Saudi royal welfare program
11- Maximillian Terhalle ,Are The Shia Rising? , MIDDLE EAST POLICY, VOL. XIV, NO. 2, SUMMER 2007 ,p 80.
12- سید داوود آقایی، سیاست و حکومت در عربستان سعودی ، تهران ،1368 ، صص 86-85.
13- منوچهر محمدی ،بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ، انتشارات پژو هشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، تهران ، 1385، ص 157.