به یاد سردار شهید حاج حسین همدانی

 سردار سرلشکر پاسدار حاج حسین همدانی در عزاداری سالار شهیدان

بدعت های عزاداری در کلام امام خامنه ای

 رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در تاریخ 17 خرداد 1373 بیان کردند:

« بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه، چهار سال اخیر، برخی کارها در ارتباط با مراسم عزاداری ماه محرّم دیده شده است که دستهایی به غلط، آن را در جامعه ما ترویج کرده‌اند. کارهایی را باب میکنند و رواج میدهند که هر کس ناظرِ آن باشد، برایش سؤال به‌وجود می‌آید. به‌عنوال مثال، در قدیم‌الایام بین طبقه عوام‌النّاس معمول بود که در روزهای عزاداری، به بدن خودشان قفل میزدند! البته، پس از مدتی، بزرگان و علما آن را منع کردند و این رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترویج این رسم کرده‌اند و شنیدم که بعضی افراد، در گوشه و کنار این کشور، به بدن خودشان قفل میزنند! این چه کارِ غلطی است که بعضی افراد انجام میدهند!؟

قمه‌زدن نیز همین‌طور است. قمه‌زدن هم از کارهای خلاف است. میدانم عدّه‌ای خواهند گفت: «حق این بود که فلانی اسم قمه را نمیآورد.» خواهند گفت: «شما به قمه‌زدن چه‌کار داشتید؟ عدّه‌ای میزنند؛ بگذارید بزنند!» نه؛ نمیشود در مقابل این کارِ غلط سکوت کرد. اگر به‌گونه‌ای که طىّ چهار، پنج سال اخیرِ بعد از جنگ، قمه‌زدن را ترویج کردند و هنوز هم میکنند، در زمان حیات مبارک امام رضوان‌اللَّه‌علیه ترویج میکردند، قطعاً ایشان در مقابل این قضیه میایستادند. کارِ غلطی است که عدّه‌ای قمه به‌دست بگیرند و به سر خودشان بزنند و خون بریزند. این کار را میکنند که چه بشود؟! کجای این حرکت، عزاداری است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعی نشانه عزاداری است. شما بارها دیده‌اید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش می‌آید، برسروسینه خود میکوبند. این نشانه عزادارىِ معمولی است. 

اما شما تا به حال کجا دیده‌اید که فردی به خاطر رویکرد مصیبتِ عزیزترین عزیزانش، با شمشیر برمغز خود بکوبد و از سرِ خود خون جاری کند؟! کجای این کار، عزاداری است؟! قمه‌زدن، سنّتی جعلی است. از اموری است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضی نیست. علمای سلف دستشان بسته بود و نمیتوانستند بگویند «این کار، غلط و خلاف است.» امروز روز حاکمیت اسلام و روز جلوه اسلام است. نباید کاری کنیم که آحاد جامعه اسلامىِ برتر، یعنی جامعه محبِ‌ اهل‌بیت علیهم‌السّلام که به نام مقدس ولىِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام و به نام امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظر مسلمانان و غیرمسلمانان عالم، به‌عنوان یک گروه آدمهای خرافىِ بیمنطق معرفی شوند. 

من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب - قمه‌زدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضیام. این را من جدّاً عرض میکنم. یک وقت بود در گوشه و کنار، چند نفر دوْرِ هم جمع میشدند و دور از انظار عمومی مبادرت به قمه‌زنی میکردند و کارشان، تظاهر - به این معنا که امروز هست - نبود. کسی هم به خوب و بدِ عملشان کار نداشت؛ چرا که در دایره محدودی انجام میشد.

 اما یک وقت بناست که چند هزار نفر، ناگهان در خیابانی از خیابانهای تهران یا قم یا شهرهای آذربایجان و یا شهرهای خراسان ظاهر شوند و با قمه و شمشیر برسر خودشان ضربه وارد کنند. این کار، قطعاً خلاف است. امام حسین علیه‌السّلام، به این معنا راضی نیست. من نمیدانم کدام سلیقه‌هایی و از کجا این بدعتهای عجیب و خلاف را وارد جوامع اسلامی و جامعه انقلابی ما میکنند؟!

اخیراً یک بدعت عجیب و غریب و نامأنوس دیگر هم در باب زیارت درست کرده‌اند! بدین ترتیب که وقتی میخواهند قبور مطهّر ائمّه علیهم‌السلام را زیارت کنند، از درِ صحن که وارد میشوند، روی زمین میخوابند و سینه‌خیز خود را به حرم میرسانند! شما میدانید که قبر مطهّر پیغمبر صلواةاللَّه‌علیه و قبور مطهّر امام حسین، امام صادق، موسیبن‌جعفر، امام رضا و بقیه ائمّه علیهم‌السّلام را همه مردم، ایضاً علما و فقهای بزرگ، در مدینه و عراق و ایران، زیارت میکردند. 

آیا هرگز شنیده‌اید که یک نفر از ائمّه علیهم‌السّلام و یا علما، وقتی میخواستند زیارت کنند، خود را از درِ صحن، به‌طور سینه‌خیز به حرم برسانند؟! اگر این کار، مستحسن و مستحب بود و مقبول و خوب مینمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت میکردند. اما نکردند. حتی نقل شد که مرحوم آیت‌اللَّه‌العظمی آقای بروجردی رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه، آن عالم بزرگ ومجتهد قوی و عمیق و روشنفکر، عتبه‌بوسی را با این‌که شاید مستحب باشد، منع میکرد. احتمالاً استحبابِ بوسیدن عتبه، در روایت وارد شده است. در کتب دعا که هست. 

به ذهنم این است که برای عتبه بوسی، روایت هم وجود دارد. با این‌که این‌کار مستحب است، ایشان میگفتند «انجامش ندهید، تا مبادا دشمنان خیال کنند سجده میکنیم؛ و علیه شیعه، تشنیعی درست نکنند.» اما امروز، وقتی عدّه‌ای وارد صحن مطهّر علی‌بن‌موسیالرّضا علیه‌الصّلاةوالسّلام میشوند، خود را به زمین میاندازند و دویست متر راه را به‌طور سینه‌خیز میپیماند تا خود را به حرم برسانند! آیا این کار درستی است؟ نه؛ این‌کار، غلط است. اصلاً اهانت به دین و زیارت است. چه‌کسی چنین بدعتهایی را بین مردم رواج میدهد؟ نکند این هم کار دشمن باشد؟! اینها را به مردم بگویید و ذهنها را روشن کنید.

عرض کردم: عدّه‌ای وقتی این حرف را بشنوند، مطمئناً از روی دلسوزی خواهند گفت «خوب بود فلانی این حرف را امروز نمیزد.» نه؛ من بایستی این حرف را میزدم. من باید این حرف را بزنم. بنده مسؤولیتم بیشتر از دیگران است. البته آقایان هم باید این حرف را بزنند. شما آقایان هم باید بگویید. امام بزرگوار، خطشکنی بود که هرجا انحرافی در نکته‌ای مشاهده میکرد، با کمال قدرت و بدون هیچ ملاحظه‌ای، بیان میفرمود. اگر این بدعتها و خلافها در زمان آن بزرگوار میبود یا به این رواج میرسید، بلاشک میگفت.

 البته عدّه‌ای هم که به این مسائل دل بسته‌اند، متاذّی خواهند شد که چرا فلانی به موضوع مورد علاقه ما این‌طور بی محبّتی کرد و با این لحن از آن یاد نمود. آنها هم البته، اغلب، مردمان مؤمن و صادق و بیغرضی هستند؛ اما اشتباه میکنند. وظیفه بزرگی که آقایان روحانیون و علما، در هر بخش و هرجا که هستید، باید برعهده داشته باشید، همانهاست که عرض شد. مجلس عزای حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام، مجلسی است که باید منشأ معرفت باشد.»

«قتیل العبرات» به چه معنا است؟

کلمه‌ «العبرة» از ماده «ع ب ر‌ «در زبان عربی به معنای اشک است. [۱] یکی از حالات جمع این کلمه «العبرات» است.
 
گفتار معروفی وجود دارد که امام حسین(ع) را به عنوان «کشته شده‌ اشک‌ها» یاد می‌کند. برای تبیین و فهم این کلام، روایاتی که این تعبیر در آن نقل شده بیان می‌شود.

 آن صفتی که از امام حسین‌(ع) نقل شده و ایشان به خود استناد داده‌اند، کلمه‌ اشک به صورت مفرد است که در جملاتی متفاوت نقل شده، از جمله: «من کشته شده‌ی اشک هستم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند، مگر این‌که در مصیبتم اشک می‌ریزد».[۲]

«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر»، [۳] کلمه‌ استعبر به معنای جاری شدن اشک است. [۴] بنابر این، معنای روایت چنین است: «من کشته شده‌ اشک هستم، مؤمنی مرا یاد نمی‌کند مگر این‌که اشک بر چشمانش جاری می‌شود».

 اما به ‌کار گیری «العبرة» به صورت جمع؛ یعنی «أنا قتیل العبرات» در متون حدیثی از امام حسین(ع) یافت نشد، بلکه امامان(ع) به ایشان لقب «قتیل العبرات» را داده‌اند. به عنوان نمونه، در زیارت اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَى ... وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ ...».[۵]

 همچنین در روایت دیگری به ‌صورت مفرد نیز به ایشان خطاب شده است؛ امیر المؤمنین علی‌(ع) خطاب به امام حسین‌(ع) فرموده‌اند: «یا عبرة کل مؤمن»؛ [۶] ای اشک هر مؤمن.

 اما در باب معنای «کشته شده اشک‌ها»؛ احادیث فوق می‌توانند معنای این تعبیر را به وضوح بیان دارند، به این‌که؛ امام کشته شده‌ای است که مؤمن یا هر شخص آزاده‌ای این مصیبت را بشنود، محزون و گریان شود و اشک‌هایش جاری گردد. عالمان نیز چنین معنایی را برای این تعبیر آورده‌اند؛ مانند این‌که طریحی می‌گوید: «معنای أنا قتیل العبره این است که این مصیبت وقتی بر کسی ذکر شود، آن شخص حالت حزن و اندوه را به خود می‌گیرد و اشک می‌ریزد».[۷] علامه مجلسی می‌گوید: «قتیل العبرات؛ یعنی کشته‌ای که اشک‌ها برای آن جاری می‌شود».[۸]

البته این معنایی است که از ظاهر متن و به حسب برخی از روایات به دست می‌آید. اما هیچ‌گونه حصری بر این معنا نیست و می‌توان معانی و تحلیل‌های دیگری نیز عرضه داشت که بسیار آموزنده و نشانگر شخصیت امام حسین(ع)، قیام او و آنچه ایشان خواهان آن بوده است، باشد. به همین جهت، به بسیاری از معانی که بین علما و عموم مردم است نیز می‌توان استناد کرد و تا زمانی‌که آن معنا با این کلمات سازگار باشند و منافات با عقاید دیگر نداشته باشند، قابل پذیرش هستند.

............................

 پانوشتها؛
 
[۱]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس صاحب الجوائب، احمد، ج ۴، ص ۵۳۲، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق.
[۲]. «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى»؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۱۱، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ ق.
[۳]. شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۳۷، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ ق.
[۴]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج ۲، ص ۱۲۹، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق.
[۵]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حس ن، ج ۶، ص ۱۱۳، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.
[۶]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق و مصحح: امینی، عبد الحسین، ص ۱۰۸، دار المرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، ۱۳۵۶ ش.
[۷]. ‌طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج ۳، ص ۳۹۳، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ ش.
[۸]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۹۸، ص ۳۵۵، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق.

"ان الحسین مصباح الهدی"

تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی

در پی تداوم حملات جنگنده‌های سعودی‌ به یمن و محاصره شهرهای مختلف بیش از یک میلیون و 500 هزار کودک دراین کشور به دلیل کمبود شدید مواد غذایی و آب آشامیدنی دچار سوءتغذیه شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، در پی جنایات آل‌سعود و کمبود شدید مواد غذایی و آب آشامیدنی بیش از یک میلیون و 500 هزار کودک یمنی از سوء تغذیه رنج ‌می‌برند.

بنابر گزارش رسانه‌ رسمی یمن، کودکان یمنی بزرگ‌ترین قربانیان محاصره و بمباران جنگنده‌های سعودی هستند و هزاران کودک که در استان‌های مختلف این کشور به شهادت رسیده‌ یا زخمی شده‌اند، نشان از سطح وسیع این جنایات دارد.

گفتنی است جنگنده‌های ائتلاف عرب به رهبری عربستان تاکنون بسیاری از مدارس، بیمارستان‌ها و پارک‌ها و دیگر مراکز مختص کودکان را در یمن به طور کامل ویران کرده‌اند. 

بمباران‌های پی در پی، شهادت و زخمی شدن شمار زیادی از مردم بی‌گناه، تخریب منازل و بیمارستان‌ها و زیر ساخت‌ها، کمبود امکانات بهداشتی، نبود آب و غذای سالم و کافی، سوءتغذیه، شیوع انواع بیماری‌، استفاده از گازهای سمی ناشی از بمب‌های ممنوعه جنگنده‌های سعودی از جمله مشکلاتی است که از آغاز تجاوز سعودی‌ها به یمن مردم این سرزمین با آن مواجه هستند.

نزدیک به 7 ماه است که مردم یمن رنگ آسایش را ندیده‌اند و جنایات رژیم سعودی  تحت حمایت اسرائیل و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر و با سکوت سازمان‌های بین‌المللی ادامه دارد.

در ادامه تصاویری را از کودکان یمنی مشاهده می‌کنید:
 
  
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی
 
تصاویری تکان‌ دهنده از سوء تغذیه کودکان یمنی

السلام علیک یا زینب الکبری

سلام بر ابراهیم ...

... وقتی که کتاب را تمام کردم، استخاره بلد نبودم و تمرین نداشتم، ولی قرآن را باز کردم و نیت کردم که خدایا! اسم کتاب را چه بگذارم؟ اول صفحه آمد: «سَلَامٌ عَلىَ إِبْرَاهِيم»(صافات/109)

به یاد «حسین احمدی سخا»

شادی روح این نوکر ابا عبدالله الحسین صلوات

روزه در کدام روز از ماه محرم مستحب است؟

یکی از اعمالی که در ایام محرم به آن توصیه شده ، روزه گرفتن است البته در خصوص روز تاسوعا و عاشورا، دستور به ترک روزه این دو روز شده است.

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لِمَنْ أَمْکَنَهُ صَوْمُ الْمُحَرَّمِ، فَإِنَّهُ یَعْصِمُ صَائِمَهُ مِنْ کُلِّ سَیِّئَهٍ.[1]
 
حضرت صادق علیه السلام فرمود: کسی که می تواند، محرّم را روزه بگیرد، زیرا روزه دار را از هر بدی حفظ می کند.
 
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: إِنَّ أَفْضَلَ الصَّوْمِ بَعْدَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ صَوْمُ شَهْرِ اللَّهِ الَّذِی یَدْعُونَهُ الْمُحَرَّمَ.[2]
 
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: همانا برترین روزه بعد از روزه ماه رمضان، روزه ماه خداست که به آن محرّم می گویند.
 
عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله لِرَجُلٍ: إِنْ کُنْتَ صَائِماً بَعْدَ شَهْرِ رَمَضَانَ فَصُمِ الْمُحَرَّمَ، فَإِنَّهُ شَهْرٌ تَابَ اللَّهُ فِیهِ عَلَى قَوْمٍ، وَ یَتُوبُ اللَّهُ تَعَالَى فِیهِ عَلَى آخَرِینَ.[3]
 
امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که به فردی فرمودند: اگر بعد از ماه رمضان خواستی روزه بگیری، در ماه محرّم روزه بگیر، زیرا محرّم ماهی است که خداوند توبه قومی را پذیرفت و خداوند تعالی در این ماه توبه دیگران را نیز می پذیرد.
 
روزه یک روز از ماه محرّم
 
عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: مَنْ صَامَ یَوْماً مِنَ الْمُحَرَّمِ فَلَهُ بِکُلِّ یَوْمٍ ثَلَاثُونَ یَوْماً.[4]
 
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس یک روز از ماه محرّم روزه بگیرد، به ازای هر روز، سی روز در نظر گرفته می شود.
 
رُوِیَ عَنهُمْ علیهم السلام: أَنَّ مَنْ صَامَ یَوْماً مِنَ الْمُحَرَّمِ مُحْتَسِباً جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ جَهَنَّمَ جُنَّهً کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.[5]
 
از معصومین علیهم السلام نقل شده است که فرمودند: هرکس یک روز از ماه محرّم را با اخلاص روزه بگیرد، خداوند بین او و جهنّم سپری قرار می دهد، همانگونه که بین آسمان و زمین قرار داده است.
 
روزه روز اول ماه محرّم
 
عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا علیه السلام فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ لِی: إِنَّ هَذَا الْیَوْمَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا علیه السلام رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِکَهَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ: أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏، فَمَنْ صَامَ هَذَا الْیَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ کَمَا اسْتَجَابَ لِزَکَرِیَّا علیه السلام.[6]
 
ریّان بن شبیب گوید: در اوّلین روز محرّم به خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم، حضرت فرمودند: امروز، روزى است که زکریّا علیه السّلام پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا! فرزندى پاک به من مرحمت فرما، همانا تو دعاى بندگان را میشنوى» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریّا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد. پس هر کس این روز را روزه بگیرد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب خواهد کرد.
 
روزه روز سوّم ماه محرّم
 
قَالَ الْمُفِیدُ فِی الْحَدَائِقِ: الْیَوْمُ الثَّالِثُ مِنَ الْمُحَرَّمِ یَوْمٌ مُبَارَکٌ، کَانَ فِیهِ خَلَاصُ یُوسُفَ علیه السلام مِنَ الْجُبِّ، فَمَنْ صَامَهُ یَسَّرَ اللَّهُ لَهُ الصَّعْبَ وَ فَرَّجَ عَنْهُ الْکَرْبَ.[7]
شیخ مفید در حدائق می نویسد: روز سوم ماه محرّم، روز مبارکی است. این روز، روز رهایی حضرت یوسف علیه السلام از چاه است. هرکس این روز را روزه بگیرد، خداوند برای وی هر سختی را آسان کرده و اندوه را از وی برطرف می سازد.
 
عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه وآله قال: إنَّ مَنْ صَامَ الْیَوْمَ الثَّالِثَ مِنَ الْمُحَرَّمِ اسْتُجِیبَتْ دَعْوَتُهُ.[8]
 
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: همانا هرکس روز سوم محرّم را روزه بگیرد، دعایش مستجاب می شود.
 
دستور به ترک روزه روز تاسوعا و عاشورا
 
در موضوع روزه روز عاشورا (و تاسوعا) دو دسته روایات مشاهده می شود. در بعضی از روایات، استحباب و ترغیب به روزه عاشورا مطرح است و در بعضی از روایات، تحریم یا کراهت این روزه بیان شده است. برای مثال روایت زیر حاکی از استحباب روزه این دو روز می باشد:
 
عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام قَالَ: صُومُوا مِنْ عَاشُورَاءَ التَّاسِعَ وَ الْعَاشِرَ فَإِنَّهُ یُکَفِّرُ ذُنُوبَ سَنَهٍ.[9]
 
حضرت صادق از حضرت باقر علیهماالسلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: دو روز نهم و دهم محرم را روزه بگیرید، زیرا کفّاره گناه یک سال است.
 
مرحوم سید بن طاووس نیز در اقبال الاعمال به همین نکته اشاره می کند:
 
بدان که روایات متظافری در تحریم روزه روز عاشورا (اگر با نیت خوشحالی از فعل بنی امیّۀ باشد) وارد شده است و اهل دین از این مسئله آگاهی دارند. همچنین در روایات زیادی به روزه این روز ترغیب شده است.[10]
 
روایاتی که به ترک روزه روز عاشورا دلالت می کنند، عبارتند از:
 
مرحوم سید بن طاووس از کتاب تاریخ حاکم نیشابوری در معرّفی نصر بن عبدالله نیشابوری روایتی را از سعید بن مسیِّب نقل می کند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله در عاشورا روزه نمی گرفتند.[11]
 
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ، فَقَالَ: تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ، وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ، وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا، وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحُسَیْنَ علیه السلام نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ، بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ. ثُمَّ قَالَ: وَ أَمَّا یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ، وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاهً، أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ؟ کَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ، مَا هُوَ یَوْمَ صَوْمٍ، وَ مَا هُوَ إِلَّا یَوْمُ حُزْنٍ وَ مُصِیبَهٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ یَوْمُ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ لِابْنِ مَرْجَانَهَ وَ آلِ زِیَادٍ وَ أَهْلِ الشَّامِ، غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ، وَ ذَلِکَ یَوْمٌ بَکَتْ عَلَیْهِ جَمِیعُ بِقَاعِ الْأَرْضِ خَلَا بُقْعَهِ الشَّامِ، فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّکَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ مَمْسُوخُ الْقَلْبِ مَسْخُوطٌ عَلَیْهِ، وَ مَنِ ادَّخَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ ذَخِیرَهً أَعْقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى نِفَاقاً فِی قَلْبِهِ إِلَى یَوْمِ یَلْقَاهُ، وَ انْتَزَعَ الْبَرَکَهَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ وُلْدِهِ، وَ شَارَکَهُ الشَّیْطَانُ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ.[12]
 
عبد الملک گفت: از حضرت صادق علیه السلام از روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم، فرمود: تاسوعا روزى بود که در آن روز، حسین و اصحابش رضى الله عنهم را در کربلا محاصره کردند، لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نمودند و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل بسیاری لشکر مسرور شدند و حسین بن علی علیه السلام و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد. پس حضرت فرمود: پدرم فدای آن کسی که او را ضعیف شمرده و غریب و تنها گذاشتند. سپس حضرتش فرمود: امّا روز عاشورا، روزى بود که حسین بن علی علیه السّلام میان یارانش به شهادت رسید و اصحابش اطراف او عریان بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه گرفته می شود؟ هرگز، به مالک خانه خدا قسم که این روز، روز روزه نیست؛ این روز، جز روز حزن و مصیبت نیست، حزن و مصیبتی که بر اهل آسمان و زمین و همه مؤمنین وارد شد. این روز، روز فرح و شادی ابن مرجانۀ و آل زیاد و اهل شام بود که خدای بر آنها و ذرّیّه ایشان خشم نماید. این روز، روزی بود که همه بقعه های زمین به جز شام، بر حسین بن علی علیه السلام گریستند. لذا هرکس این روز را روزه گیرد یا به آن تبرّک جوید، خداوند او را با قلبی مسخ شده به همراه آل زیاد محشور می کند و بر او خشمناک خواهد بود. کسی که در این روز، برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد.
 
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ یَاسِینَ الضَّرِیرِ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهماالسلام قَالَا: لَا تَصُمْ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ.[13]
 
زراره از حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام نقل می کند که فرمودند: روز عاشورا، روزه نگیر.
 
عَن نَجَبَهِ بْنِ الْحَارِثِ الْعَطَّارُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَاشُورَاءَ، فَقَالَ: صَوْمٌ مَتْرُوکٌ بِنُزُولِ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ الْمَتْرُوکُ بِدْعَهٌ. قَالَ نَجَبَهُ: فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْ بَعْدِ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَأَجَابَنِی بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِیهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَا إِنَّهُ صَوْمُ یَوْمٍ مَا نَزَلَ بِهِ کِتَابٌ، وَ لَا جَرَتْ بِهِ سُنَّهٌ إِلَّا سُنَّهُ آلِ زِیَادٍ بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا.[14]
 
نجبۀ گفت: از حضرت باقر علیه السّلام از روزه روز عاشورا پرسیدم. فرمود: روزه روز عاشورا، روزه‏اى است که با نزول روزه ماه رمضان ترک شد و انجام هر ترک شده ای بدعت است. نجبۀ گفت: بعد از حضرت باقر علیه السلام، همین سؤال را از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم و حضرتش همچون پدرش پاسخ داد. آنگاه فرمود: آگاه باش که این روزه، روزه‏اى است که نه کتابى نسبت به آن نازل شده و نه سنّتى بر آن جاری شده است، جز سنّت آل زیاد که به واسطه قتل حسین بن على علیهما السّلام این روزه را رواج دادند.
 
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَى قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ صَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِیهِ، فَقَالَ: عَنْ صَوْمِ ابْنِ مَرْجَانَهَ تَسْأَلُنِی؟! ذَلِکَ یَوْمٌ صَامَهُ الْأَدْعِیَاءُ مِنْ آلِ زِیَادٍ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ هُوَ یَوْمٌ یَتَشَأَّمُ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله، وَ یَتَشَأَّمُ بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ، وَ الْیَوْمُ الَّذِی یَتَشَأَّمُ بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ لَا یُصَامُ وَ لَا یُتَبَرَّکُ بِهِ، وَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٌ، قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ نَبِیَّهُ، وَ مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ، فَتَشَأَّمْنَا بِهِ وَ تَبَرَّکَ بِهِ عَدُوُّنَا، وَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ تَبَرَّکَ‏ بِهِ ابْنُ مَرْجَانَهَ وَ تَشَأَّمَ بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ، فَمَنْ صَامَهُمَا أَوْ تَبَرَّکَ بِهِمَا لَقِیَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَمْسُوخَ الْقَلْبِ وَ کَانَ حَشْرُهُ مَعَ الَّذِینَ سَنُّوا صَوْمَهُمَا وَ التَّبَرُّکَ بِهِمَا.[15]
 
جعفر بن عیسى یقطینى می گوید: از حضرت رضا علیه السّلام درباره روزه روز عاشورا و آنچه عامّۀ در این مورد می گویند سؤال کردم. فرمود: از روزه ابن مرجانه از من سؤال مى‏کنى؟! آن روز، روزى است که حرامزادگان آل زیاد به خاطر قتل حسین بن علی علیه السلام روزه گرفتند. آن روز، روزی است که آل محمد صلّی الله علیه وآله آن را شوم می دانند. آن روز، روزی است که اهل اسلام آن را شوم می دانند و روزی که اهل اسلام آن را شوم بدانند نباید روزه گرفت و نباید به آن تبرّک جست. روز دوشنبه نیز روز نحسی است، زیرا خداوند در این روز پیامبر خویش را قبض روح کرد و مصیبتی به آل محمّد وارد نشد جز در روز دوشنبه. لذا ما دوشنبه را شوم دانسته، درحالیکه دشمنان ما به آن تبرّک می جویند. روز عاشورا روزى است که حسین بن علی در آن روز کشته شد و ابن مرجانۀ به آن تبرک جست و آل محمد آن را شوم دانستند. پس هر کس این دو روز (روز عاشورا و روز دوشنبه) را روزه گیرد یا به آن دو روز تبرّک جوید، خداوند را ملاقات می کند در حالتى که قلبش مسخ شده است و خداوند وی را با کسانی که روزه و تبرّک به این دو روز را سنّت نمودند، محشور می نماید.
 
عَنْ زَیْدٍ النَّرْسِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ عُبَیْدَ بْنَ زُرَارَهَ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَاشُورَاءَ، فَقَالَ: مَنْ صَامَهُ کَانَ حَظُّهُ مِنْ صِیَامِ ذَلِکَ الْیَوْمِ حَظَّ ابْنِ مَرْجَانَهَ وَ آلِ زِیَادٍ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا کَانَ حَظُّهُمْ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ؟ قَالَ: النَّارُ، أَعَاذَنَا اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ عَمَلٍ یُقَرِّبُ مِنَ النَّارِ.[16]
 
عبید بن زرارۀ از حضرت صادق علیه السّلام درباره روزه روز عاشورا پرسش می کند. حضرت پاسخ می دهند: هرکس روز عاشورا را روزه بگیرد، بهره اش از این روزه، بهره ابن مرجانۀ و آل زیاد خواهد بود. عبید می گوید: پرسیدم: بهره آنها از آن روز چه بوده است؟ فرمود: آتش جهنم؛ خداوند به ما از آتش جهنم پناه دهد و از عملی که ما را به آتش نزدیک می سازد نگاه دارد.
 
عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی غُنْدَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَرَفَهَ، فَقَالَ: عِیدٌ مِنْ أَعْیَادِ الْمُسْلِمِینَ وَ یَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ، قُلْتُ: فَصَوْمُ عَاشُورَاءَ؟ قَالَ: ذَاکَ یَوْمٌ قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام، فَإِنْ کُنْتَ شَامِتاً فَصُمْ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ آلَ أُمَیَّهَ نَذَرُوا نَذْراً إِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَنْ یَتَّخِذُوا ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیداً لَهُمْ، یَصُومُونَ فِیهِ شُکْراً وَ یُفَرِّحُونَ أَوْلَادَهُمْ. فَصَارَتْ فِی آلِ أَبِی سُفْیَانَ سُنَّهً إِلَى الْیَوْمِ، فَلِذَلِکَ یَصُومُونَهُ وَ یُدْخِلُونَ عَلَى عِیَالَاتِهِمْ وَ أَهَالِیهِمُ الْفَرَحَ ذَلِکَ الْیَوْمَ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الصَّوْمَ لَا یَکُونُ لِلْمُصِیبَهِ، وَ لَا یَکُونُ إِلَّا شُکْراً لِلسَّلَامَهِ، وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام أُصِیبَ یَوْمَ عَاشُورَاءَ، فَإِنْ کُنْتَ فِیمَنْ أُصِیبَ بِهِ فَلَا تَصُمْ، وَ إِنْ کُنْتَ شَامِتاً مِمَّنْ سَرَّهُ سَلَامَهُ بَنِی أُمَیَّهَ فَصُمْ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَى.[17]
 
ابى غُندَر می گوید: از حضرت صادق علیه السلام از روزه روز عرفۀ پرسیدم. فرمود: عرفۀ، از اعیاد مسلمین و روز دعا و درخواست است. سپس از روزه روز عاشورا پرسیدم. فرمود: عاشورا روزى است که حسین بن علی علیه السلام کشته شد. پس اگر تو در زمره کسانی هستی که به واسطه کشته شدن حسین بن علی علیه السلام شاد می باشند، روزه بگیر. آنگاه فرمود: همانا خاندان امیّه نذر کردند که اگر حسین بن علی علیه السلام کشته شود آن روز را عید قرار دهند و به شکر این نعمت روزه گیرند و فرزندان خود را شاد نمایند. این امر تا امروز در بین خاندان ابوسفیان سنّت شد و از این روى در این روز، روزه گرفته و بر اهل و عیال خود شادی وارد می کنند. سپس فرمود: مصیبت، عاملِ روزه گرفتن نیست و لذا روزه جز برای شکر سلامتی نمی باشد. در روز عاشورا حسین بن علی علیه السلام کشته شد. حال اگرتو از مصیبت زدگان او هستى روزه مگیر، امّا اگر از کشته شدن وی شاد شده ای و از آنانى که به سلامتی بنى امیّه مسرور شدند، به خاطر شکر خداى تعالى در روز عاشورا روزه بگیر.
 
دستور یا توصیه به پرهیز از خوردن و نوشیدن بدون نیّت روزه در روز عاشورا
 
در روایتی حضرت صادق علیه السلام، از روزه کامل در روز عاشورا نهی کرده، به پرهیز از خوردن و نوشیدن تا بعداز ظهر این روز توصیه نموده اند:
 
رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ، قُلْتُ: یَا سَیِّدِی فَمَا قَوْلُکَ فِی صَوْمِهِ؟ فَقَالَ لِی: صُمْهُ مِنْ غَیْرِ تَبْیِیتٍ، وَ أَفْطِرْهُ مِنْ غَیْرِ تَشْمِیتٍ، وَ لَا تَجْعَلْهُ یَوْمَ صَوْمٍ کَمَلًا، وَ لْیَکُنْ إِفْطَارُکَ بَعْدَ صَلَاهِ الْعَصْرِ بِسَاعَهٍ عَلَى شَرْبَهٍ مِنْ مَاءٍ، فَإِنَّهُ فِی مِثْلِ ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ تَجَلَّتِ الْهَیْجَاءُ عَنْ آلِ‏رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وَ انْکَشَفَتِ الْمَلْحَمَهُ عَنْهُمْ، وَ فِی الْأَرْضِ مِنْهُمْ ثَلَاثُونَ صَرِیعاً فِی مَوَالِیهِمْ، یَعِزُّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله مَصْرَعُهُمْ، وَ لَوْ کَانَ فِی الدُّنْیَا یَوْمَئِذٍ حَیّاً لَکَانَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هُوَ الْمُعَزَّى بِهِمْ.[18]
 
عبدالله بن سِنان نقل می‏کند که در روز عاشورا به خدمت سیّد و آقایم حضرت صادق علیه‏السّلام شرفیاب شدم. عرض کردم: ای آقای من، درباره روزه‏ این روز چه می‏فرمایید؟ حضرت فرمودند: روزه بگیر بدون آنکه در شب، نیّت روزه کرده باشی؛ و افطار کن بدون آنکه خوشحال باشی؛ و اینگونه نباشد که یک روزِ تمام چیزی نخوری، بلکه ساعتی بعد از نمازِ عصر شربتی از آب بنوش، زیرا در این ساعت بود که جنگ از خاندانِ رسول خدا صلّی‏الله‏علیه‏وآله برطرف شد، در حالیکه سی نفر از اهل بیت و موالیانشان روی زمین افتاده بودند؛ کسانی که اگر رسول‏ خدا صلّی‏الله‏علیه‏وآله در آن روز در دنیا بود، صاحب تعزیه هر یک از آنها می شد.
 
مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال می نویسد:
 
بعد از پایان زمان مصیبت، آن هنگام که خواستی غذا و نوشیدنی بخوری، به خداوند متعال عرضه بدار: بار الها، تو خودت در قرآن کریم فرموده ای: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» و لذا حسین بن علی علیه السلام و یارانش هم اکنون نزد تو به خوردن و نوشیدن مشغول هستند. ما نیز در خوردن این غذا و نوشیدنی به ایشان اقتدا می کنیم.[19]
 
[1] - بحارالأنوار، ج 98، ص 334 به نقل از اقبال الاعمال
[2] - بحارالأنوار، ج 98، ص 335 به نقل از اقبال الاعمال
[3] - وسائل‏الشیعه، ج 10، ص 469 به نقل از المقنعه
[4] - وسائل‏الشیعه، ج 10، ص 470 به نقل از اقبال الاعمال
[5] - وسائل‏الشیعه، ج 10، ص 470 به نقل از اقبال الاعمال
[6] - بحارالأنوار، ج 101، ص 102-103 به نقل از امالی صدوق
[7] - بحارالأنوار، ج 98، ص 335 به نقل از اقبال الاعمال
[8] - بحارالأنوار، ج 98، ص 335 به نقل از اقبال الاعمال
[9] - بحارالأنوار، ج 98، ص 341 به نقل از اقبال الاعمال/ تهذیب‏الأحکام، ج 4، ص 299
[10] - بحارالأنوار، ج 98، ص 340 به نقل از اقبال الاعمال
[11] - بحارالأنوار، ج 98، ص 341
[12] - الکافی، ج 4، ص 147
[13] - الکافی، ج 4، ص 146
[14] - الکافی، ج 4، ص 146
[15] - الکافی، ج 4، ص 146-147
[16] - الکافی، ج 4، ص 147
[17] - وسائل‏الشیعه، ج 10، ص 462- 463 به نقل از امالی طوسی
[18] - بحارالأنوار، ج 101، ص 303-304 به نقل از مصباح المتهجد
[19] - بحارالأنوار، ج 98، ص 344 به نقل از اقبال الاعمال
* سایت کرب و بلا

روایت صوتی کتاب "فتح خون" به قلم شهید سید مرتضی آوینی + دانلود

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

کتاب ره توشه نوکری + دانلود

 بیانات استاد حاج منصور ارضی در سلسله همایش‌های جلسه ذاکرین حسین جان علیه السلام به همراه رهنمود‌های برخی علمای ربانی به روضه خوانان و مداحان

 

برای دریافت فایل pdf اینجا کلیک نماید.

داغ مِنا می‌دهد، بویِ ظُهور وَلی ...

مثنوی «شور عشق» تقدیم به رهبر دلیر و آزادۀ ایرانِ اسلامی و ولیِ امر مسلمین جهان، سید علی خامنه‌ای دامت برکاته در تفهیم به آل سعود که : اگر ایران تصمیم به واکنش بگیرد، اوضاع مسئولان عربستان خوب نخواهد بود و این واکنش سخت و خشن خواهد بود.

کامِ یمن تشنۀِ، صُبحِ ظهورِ وَلا - می‌رسَدَم از مِنا، بویِ خوشِ کربلا 

از یمن و از مِنا تا به عِراق و دمشق - غُلغُله‌ای در جهان، کرده به پا شورِ عشق 

نعره جَرَس میزند، می رسد از رَه کَسی - او که به در دیدۀ، منتظرانش بَسی 

سِرِّ سحر می‌شود، فاشِ، به لب‌های نور - می‌خورد آخر تَرَک، تُنگِ بُلورِ ظُهور 

جانبِ چَشمش سَحَر، می‌دوَد آسیمه سَر - تا که کُند غُسلِ دَر، چَشمۀِ خورشیدِ زَر 

این شب دور و دراز، این غمِ جان‌ها گُداز - می‌رسد آخَر به سَر، در سَحَری دِلنواز 

گَشته به پا کربلا، بارِ دگر در یمن - بارِ دگر می‌بُرَد، سَر ز مَلَک، اَهرِمَن

کُشته به خاکِ یمن، خفته به خون بی کَفن - دشت ِ شقایق شده، چشمِ اُویسِ قَرَن

می تَپَدم دل به خون، جان به لَب از غَم کُنون - بس که زِ خاکِ یمن، لاله زند سَر بُرون

چَشمِ اُوِیسِ قَرَن؛ خون شده از درد و داغ - بس که شقایق زند، سر زِ گریبانِ باغ

کُشت غم و محنت و داغِ یمن، شیعه را - ما به تماشایِ این، کرب و بلا از چرا

آمدنش را مگر ما نه دعا خوانده‌ایم - او به یمن می‌رود، ما به چه جا مانده‌ایم

او به یمن می‌رود، بی‌کس و بی‌یار و تَک - بارِ دگر کوفیان، کرده دریغ از کُمَک

حِسِّ بدی دارم، از شهره به کوفی شدن - کاش که سهمم شود، یارِ یمن آمدن 

داغِ گرانِ یمن، می‌شِکَند پُشتِ ما - تا به کجا از بَلا، کرده گِرِه مُشتِ ما؟

تا به کجا تا به کِی؛ خَشمِ فُرو خورده را؟ - تا به کجا طاقت این، قومِ دل آزُرده را؟ 

تا به کجا از مِنا، بویِ فراقم رسد ؟ - تا به کجا نِفخۀِ؛ غَم زِ عِراقم رِسَد؟ 

تا به کجا خون چِکد، از سر و رویِ دمشق؟ – کی و کجا می‌زند، سَر زِ فَلَق، نورِ عشق؟

تا به کجایم به‌ جا، بر چه ببندم رَجا ؟ - دستِ دل و دامَنِ، صبحِ ظهورش کجا؟ 

خون‌جگرِ فاطمه، داغِ تو ما را بِکُشت - کرده چرایی به ما، یوسفِ دزدیده، پُشت 

تا به کجا شیعه را، بی‌کسی و بی‌بَری - تا به کُجا هر سَحَر، ظُلمتِ اِسکندَری

طعنه مرا تا به کِی، بر تو زند دیگری - قلبِ علی تا به کِی، خون زدَمِ اَشعَری

تا به کجا تا به کی، صورتِ زهرا کَبود - غرقه به خون تا کجا، فرقِ علی در سُجود 

قامتِ سروِ مِنا، بارِ جنایت خَمود - تا به کجا کعبه را، ظُلمتِ آلِ سعود 

تا به کجا خانۀِ، فاطمه را بویِ دود - تا به کجا باید این، غِصۀِ غَم را شُنود 

تا به کدامین شَفَق، سَر ز اَهورا به نِی - شامِ غریبانِ ما، تا به کُجا، تا به کِی

تا به کجا فاطمه، دل‌نگران دمشق - صبحِ ظُهورِ تو را، کو سَحَراِی شمسِ عشق

ضَجِه دُعا می زند، آمدنت را به عشق - شانۀِ غَم می‌زند، بر سَرِ زُلفِ دمشق 

لاله اذان می‌دهد، بر سر گُلدسته‌ها - کرده سَحَر نیَّتِ، قومِ زِ شب خسته‌ها 

قامتِ غَم بسته گُل، بر سَرِ سَجاده باز - غرقه به خون، قَد کمانِ، فاطمه خواند نماز

بر سِرِ سِرِنیزه ها ، غافلۀِ ماه را - سرمه به خون می کشم، چشمِ سَحَرگاه را 

ضَجِه به شب می زند، بی‌کَس و درمانده‌ای - مُنتظرِ عاشقِ، دیده به دَر مانده‌ای 

زمزمه بر لب کند، بُغضِ فرو خورده‌ای –خونِ جگر، دیده را، تا سَحَر اَفشُرده‌ای

کِه‌ی سَحَرِ آرزو، او به کجا بُرده‌ای - یوسف ِما را به سَر، گو که چه آورده‌ای

تا که شود شاید از، بندِ فراقَش خَلاص -خون شده از دردِ یاس، دیده کند التماس 

صبحِ ظهورش بیا، موکبِ نورش بیا - در شب گُم گشتگی، آتشِ طورَش بیا 

یوسفِ عیسی نفس، فاطمه را مُقتبَس - خیز و به کنعان بیا، شیعه به فریادرَس

حادثه در حادثه، کرده گِرِه مُشتِمان - رنج و بلا می‌دهد، تاب سر انگشتمان
 
بین زِ سعودی فُرو، خنجرِ در پُشتِمان - یوسف زهرا بیا، داغِ مِنا کُشتِمان 

خون‌جگرم ای ولی، از غمِ بسیارِ تو - منتظرم در یمن، تا که شوم یارِ تو 

از یمنم می‌رسد، بویِ خوشِ نَرگِسَت - در تبِ داغِ مِنا، می‌کنم آقا حِسَت

داغ مِنا می‌دهد، بویِ ظُهور وَلی - باده به جوش آمده، در خُمِ سَیِّد علی 

چهره برافروخته، پیرِ خراسانیَ ام - قصدِ یمن کرده آن، سَیِّد نورانیَ ام 

قصدِ یمن کرده تا، یارِ یَمانی شود - تا به ظهورِ وَلی، باعث و بانی شود 

بسته میان را کَمَر، تیغِ دودَم، چون علی - از رُخِ زهرایی‌َاش، هِیبَتِ حیدر جَلی 

تیغ دودَم را بُرون، گر زِ نیام آورَد - کارِ سعودی به یک، حمله تمام آوَرَد 

سَیّدِ قوم وَلا، خون‌جگرِ کربلا - ای به غمِ فاطمه، جان و دِلَت مُبتلا 

پیرِ خراباتِ ما، قبلۀِ حاجاتِ ما - فاطمه‌ات را قسم، قصدِ مِنا را نَما

کرده تو را خون جگر، داغ ِمِنا دانَمَت - باخبر از آن غَمُ، ماتم و حِرمانَمَت 

مویِ سفیدت کِشَد، سینه به آتش مَرا - عشق تو پیرانه سَر، کرده سیاوَش مرا

پیرِ خراسانیَ ام، تا به کجا مَصلَحَت - این سپهِ عاشقی، را بِنَمایَش به خَط 

چون قَمَرِ کربلا، مَشک و عَلَم را به دوش - تیغِ دودَم را به کَف، خیز و بر آوَر خُروش

پیرِ خراسانیَ ام، اِذنِ جهادم بِده – درسِ خوشِ عاشقی، را تو به یادَم بده 

خیز و به کف گیر آن، تیغ دودَم را علی - تشنه لبِ یاریِ، ما شده کامِ وَلی 

کُن علم آن بیرقِ، سُرخِ شَقایق نِشان - این سپهِ شیعه را، سویِ سعودی کشان 

تیغِ دودِم را بِنِه، در کفِ سردارِ عشق - تا که بگیرد یمن، هم چو عراق و دمشق 

او که جهان خیره بَر، نورِ سلیمانیَ‌اش - مستِ علمداریِ پیرِ خراسانیَ‌اش

خیز و به‌صَف کن علی، لشکریانِ ظهور- بر کَفَت آوَر عَلَم، بیرقِ سبزِ غُرور 

از غَم و دردِ منا، خون‌جگری یا علی - زآتشِ اندَر یمن، شعله‌وری یا علی 

موی سفیدت به سر، جان به لبم کرده یار- زُلفِ چلیپای تو، می‌کِشدَم سَر به دار

بارِ بلا می‌کشی، بس که به دوش غَمَت - بویِ علی می‌دهد، آهِ روان از دَمَت 

دل مَکُن آشفته‌تر، از غمِ مِحنَت دِگَر - از یمن و از منا، شورِ ظهورَش نِگَر 

لَب زِ لبَت واکُنی، پیرِ خراسانیَ ام - غرقه جهانی شود، در یَمِ طوفانیَ ام 

لب ز لبَت واکنی، روبه حِجاز آوَریم - سَر زِ سعودی به نِی، پیشِ تو باز آوریم 

شورِ تو در سینه‌ها، سیّدِ خوبانِ ما - نذرِ لبت باشد این، رو ح و تن و جانِ ما 

پیر خراسانیَ ام، قَصدِ منا کرده‌ای - قَصدِ علمداریِ، کربُ و بَلا کرده‌ای 

قصدِ مِنا کرده‌ای، خون‌جگرِ فاطمه – تا که دهی کار این، آلِ زبون خاتمه 

چهره بر افروختی، میر و علمدارِ ما - قصدِ یمن کرده‌ای، دلبر و دلدار ما 

کرب و بلا پا کنم، گر که تو اِذنَم دهی - باده اگر از خُمِ، سُرخِ حُسینَم دهی 

پیرِ خراباتِ غم، بیرقِ حق کُن عَلَم - تا که زَند سَر زِ خون، تیغ دودَم از قلَم 

تِشنه لبِ رفتنم، کرب و بلا را به سَر- تا که بگیرم به بَر، خنجر و تیر و تبر 

رفته دگر یا علی، صبر و قرارم زِ کَف - می‌زند آشفته دل، سازِ پریشان چو دَف 

بی‌سر و سامانم از داغِ مِنا و یمن - اِذنِ جهادم بده، سَیّد و آقایِ من

تا که کنم آن شهِ پستِ حِجازی خموش - تا شِنَود نَعرۀِ، قومِ دلیران به گوش 

اِذنِ جهادم بده، سید و سالار من - تا که بگیرم سَر از، پیکر آن اَهرِمَن 

کاخ سعودی کنم، زیر و زِبَر در یمن - تا کُنم از غم رها، قلبِ اویسِ قَرَن 

لب ز لبت واکنی کرب و بلا می‌شود - جانِ همه عاشقان، بر تو فدا می‌شود 

لب ز لبت واکن ای، پیرِ خُراسانیَ ام - اِذنِ جهادم بده، سید نورانیَ ام 

به امید ظهور حضرت یار ......سحرگاه پنج شنبه نهم مهرماه 1394- منصور نظری

کنار زدن علی علیه‌السلام از منصب امامت و ولایت جامعه، نقطه‌ی آغاز سکولاریسم در جامعه‌

  

مسئله‌ی غدیر بخشی مهم از طرح کلی و نقشه‌ی راه اسلام است که نسبت به امور دنیوی، مسائل اجتماعی، سیاسی و حکومتی سخن، طرح و برنامه دارد. رهبر انقلاب درباره‌ی رابطه‌ی میان مسائل اجتماعی و سیاسی واقعه‌ی غدیر با سکولاریسم چنین می‌فرمایند: «آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصىِ زندگى افراد- و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته باشند که تبلیغات دشمنان و دستهاى دشمنان هم این بینش را در بین مسلمانان در طول سالیان دراز ترویج کرده است- جوابشان مسئله‌ى غدیر است.» با آیت‌الله محمود رجبی، قائم‌مقام مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه‌الله‌علیه درباره‌ی چگونگی تقابل «سکولاریسم» با «ولایت» به گفت‌و‌گو نشستیم.

آنچه در ادامه میخوانید مشروح مصاحبه پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب با آیت الله رجبی است
 
واقعه‌ی غدیر در تفکر شیعه چه جایگاهی دارد؟
یکی از مقاطع بسیار حساس و سرنوشت‌ساز امت اسلامی و بلکه بشریت، عید سعید غدیرخم و اعلام عمومی ولایت حضرت علی علیه‌السلام است. مسئله‌ی غدیر از مسلمات خدشه‌ناپذیر تاریخ اسلام است و علامه امینی اسناد فراوان این حادثه‌ی تاریخی را در «الغدیر» به‌گونه‌ای بیان کرده‌اند که هیچ‌گونه تردید و خدشه‌ای نمی‌پذیرد.
 
واقعه‌ی غدیر خم ویژه‌ی شیعیان نیست، بلکه مربوط به امت اسلامی است، زیرا یکی از مسائل بنیادین اسلام است که در آیات و روایات، تعابیری که در مورد آن آمده، در مورد هیچ اصلی از اصول اساسی اسلام نیامده است: «یا ایهال الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته» (مائده: ۶۷) یا «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دنیا» (مائده: ۳). این تعابیر در مورد سایر اصول اساسی اسلام نیامده است. یا تعبیر بلندی که از امام باقر علیه‌السلام در کتاب «کافی» (ج۲، ص۹) آمده است که فرموده‌اند: «بنی الاسلام علی خمس علی الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الولایه و لم یناد بشیئ کما نودی بالولایه»
 
مسئله‌ی غدیر نه به تعبیر بعضی یک خاطره‌ی فرقه‌ای متعلق به شیعه است، نه به تعبیر بعضی دیگر، یک جریان تاریخی فرعی است، بلکه در آن روز، مسئله‌ی ولایت که جزء اصول اساسی اسلام است، مطرح شده و مسئله‌ی غدیر بخشی مهم از طرح کلی و نقشه‌ی راه اسلام است که ریشه‌ی الهی، قرآنی و روایی دارد. این روز متعلق به همه‌ی مسلمانان است که با ابلاغ عمومی ولایت، سرنوشت امت اسلامی ترسیم می‌شود. این حادثه‌ی عظیم و مهم تاریخی منشأ وحدت میان مسلمانان جهان در اندیشه و عمل در طول تاریخ می‌توانسته و می‌تواند باشد.
 
* رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی‌های خود می‌فرمایند: «آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصىِ زندگى افراد- و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته باشند که تبلیغات دشمنان و دستهاى دشمنان هم این بینش را در بین مسلمانان در طول سالیان دراز ترویج کرده است- جوابشان مسئله‌ى غدیر است.» بنابراین چه رابطه‌ای میان مسائل اجتماعی و سیاسی و غدیر وجود دارد؟
 
سکولاریسم درجات و ابعاد و مراتبی دارد که نصب علی علیه‌السلامدر روز عید غدیر، همه‌ی مراتب و درجات یا ابعاد آن را نفی می‌کند. مرتبه و درجه‌ی اول سکولاریسم این است که دین برای آخرت مردم و رابطه‌ی خدا و بندگان است و به امور دنیوی انسان به‌طور کلی کاری ندارد و برای آن طرح و برنامه‌ای ندارد. طبق این نظر، اسلام حتی در امور فردی هم جز آنچه مربوط به آخرت و عبادت خداست، نظری ندارد.
 
مرتبه و درجه‌ی دوم سکولاریسم این است که محدوده‌ی دین گرچه دنیا را دربرمی‌گیرد، ولی ویژه‌ی مسائل فردی است و مسائل اجتماعی از قلمرو دین خارج هستند. این مرتبه از سکولاریسم می‌گوید دین برای مدیریت زندگی اجتماعی بشر برنامه‌ای ندارد و آن را به عقل و تجربه‌ی بشری واگذار کرده است.
 
مرتبه و درجه‌ی سوم سکولاریسم ناظر به مسائل سیاسی و حکومتی است. نقطه‌ی محوری این درجه و مرتبه‌ی سکولاریسم این است که دین از سیاست جداست، سیاست یک امر زمینی است که انسان‌ها خود باید برای آن برنامه‌ریزی کنند و آن را اجرا کنند و دین برای مسائل حکومتی و سیاسی برنامه‌ای ندارد و نباید در آن دخالت کند.
 
نخست باید تصویر درستی از مسئله‌ی غدیر و ابلاغ ولایت داشته باشیم. نصب امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از سوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یک رفتار شخصی و آینده‌نگری شخصی نبوده است، بلکه ایشان به دستور خدا این موضوع را ابلاغ می‌کند؛ یعنی حتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به‌عنوان یک شخص که حاکم اسلامی و فرد اول جامعه‌ی خود است، حاکم و نقشه‌ی راه پس از خود را تعیین نمی‌کند، بلکه ایشان تعیین حاکم اسلامی پس از خود و نقشه‌ی راه را به‌عنوان بخشی از دین که مأمور به ابلاغ آن است، معرفی می‌کند؛ یعنی این سیستم حکومتی و حاکم، بخشی از دین و آن‌هم بخش اساسی دین است که به یک معنا معادل کل رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تا آن مقطع (یعنی سال پایانی عمر شریف آن حضرت) محسوب می‌شود و به عبارت دیگر، اساسی‌ترین رکن دین است که پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مأمور به ابلاغ آن است.
 
وقتی این نصب حتی مصلحت‌اندیشی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هم نیست، بلکه در متن دین اسلام است و از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اصول آن محسوب می‌شود، پس اسلام در متن خود نسبت به امور دنیوی (درجه‌ی اول سکولاریسم) و مسائل اجتماعی زندگی بشر (مرتبه‌ی دوم سکولاریسم) و درخصوص مسائل سیاسی و حکومتی (درجه‌ی سوم سکولاریسم) سخن و طرح و برنامه دارد.
 
نصب امیرالمؤمنین به‌معنای فراگیری قلمرو دین نسبت به دنیای مردم است و همه‌ی امور اجتماعی باید در چارچوب طرح مدیریتی و هدایتی دین جریان یابد و سیستم حکومتی بخشی از نقشه‌ی راه جامع دین برای سعادت دنیا و آخرت مردم است. به عبارت مرحوم مدرس رحمه‌الله‌علیه، دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. پس نصب علی علیه‌السلام به‌معنای نفی همه‌ی اشکال سکولاریسم است و نپذیرفتن آن به‌معنای سکولاریزه کردن اسلام است.
 
آنچه در صدر اسلام رخ داد و تن به نصب امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام ندادند، در واقع نقطه‌ی آغاز سکولاریسم در اسلام است. در واقع کنار زدن حضرت علی علیه‌السلام از منصب امامت و ولایت جامعه در صدر اسلام، نقطه‌ی آغاز سکولاریسم در جامعه‌ی اسلامی است. نصب آن حضرت به ولایت، خط بطلان کشیدن بر سکولاریسم در همه‌ی ابعاد و اشکال آن به‌ویژه جدایی دین از سیاست و حکومت است.
 
 
* چرا معارف اسلامی به‌گونه‌ای است که برای اجرای آن باید حتماً حکومت تأسیس کرد؟
 
به‌عنوان مقدمه، این نکته را عرض کنم که براساس دلایل عقلی و بینش دینی (قرآنی و روایی)، خداوند آفریننده‌ی جهان و از جمله انسان است و هرچه انسان‌ها دارند از آن خداست. به همین دلیل، حق حاکمیت ذاتاً از آن خداست، زیرا کسی ذاتاً حق حاکمیت می‌تواند داشته باشد که مالک یک شیء یا فرد باشد و هیچ‌کس ذاتاً مالک انسان و آنچه دارد نیست و نمی‌تواند باشد. پس حق حاکمیت ذاتاً از آن خداست. البته این حق حاکمیت ذاتی را خداوند می‌تواند به کس یا کسانی تفویض کند و در این‌صورت، طبق ضوابط عقل و بینش اسلامی هیچ‌کس حق حاکمیت بر افراد دیگر را ندارد، مگر خداوند یا کسی که خداوند این حق ذاتی خود را به او تفویض کرده باشد.
 
از سوی دیگر، طبق آموزه‌های دینی، تنها پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و پس از پیامبر، امامان معصوم علیهم‌السلام و در زمان غیبت امام معصوم، ولایت‌فقیه است که خداوند حق حاکمیت را به آن‌ها تفویض کرده است. بنابراین حق حاکمیت سیاسی، طبق تبیینی که ذکر شد، تنها برای پیامبر و امامان و ولایت‌فقیه است.
 
اما دلیل اینکه چرا تعالیم دینی مستلزم تشکیل حکومت است، این است که از منظر عقلی، جامعه باید حاکم و حکومتی داشته باشد، زیرا وجود اصل حکومت و حاکم دارای فوایدی است و فقدان آن موجب خلأها و آسیب‌های مهمی همچون هرج‌ومرج است و وجود حکومت این آسیب‌ها و خلأها را از بین می‌برد. از سوی دیگر، اسلام احکام اجتماعی فراوانی دارد که اجرای آن‌ها وابسته به نظام حکومتی است و در خلأ حکومت امکان اجرا ندارد و قطعاً عملی نمی‌شود و درصورتی‌که حکومت به‌طور کلی یا حکومتی طبق موازین دینی تشکیل نشود، این احکام اجرا نخواهد شد، زیرا خودخواهی و منفعت‌خواهی انسان‌ها مانع اجرای آن می‌شود. اگر اسلام برای اجرای این احکام برنامه‌ای در قالب حکومت نداشته باشد، جعل این احکام و ابلاغ آن‌ها از سوی خدا در قرآن و توسط پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لغو است و با حکمت خداوندی سازگار نیست.
 
به بیان دیگر، انسان موجودی اجتماعی است و ادیان و به‌ویژه اسلام برای اداره و مدیریت و راهنمایی چنین انسانی آمده‌اند. آمده‌اند تا انسان را در تمام ابعادش هدایت و مدیریت کنند. از سوی دیگر، ابعاد فردی و اجتماعی انسان به‌صورت یک ارگانیسم درهم‌تنیده است و فردی‌ترین مسائل انسانی، پیوندی با بُعد اجتماعی او دارد و اینکه انسان‌ها به‌صورت ایزوله و جدای از اجتماع زندگی کنند، عملاً نزدیک به محال است. به تعبیر دیگر، هر فعالیتی که انسان انجام می‌دهد، بُعدی اجتماعی دارد و با رویکردی اجتماعی قابل بررسی است. اسلام هم با همین منظر برای انسان برنامه‌ریزی کرده و به همین دلیل است که مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمایند: «الاسلام اجتماعی فی کل شئونه»؛ اسلام در همه‌ی شئونش اجتماعی است. در واقع دینی که می‌خواهد چنین انسانی را هدایت و مدیریت کند، اگر در همه‌ی شئونش اجتماعی نباشد، قادر به هدایت و مدیریت چنین انسانی نیست.
 
 
از سوی دیگر، وقتی به متون دینی (آیات و روایات) رجوع می‌کنیم، می‌بینیم در متن دین، آموزه‌ها و احکام اجتماعی فراوان وجود دارد که از آن جمله اشاره به سیستم حکومتی و ویژگی‌های حاکم است. روشن است که اسلام راضی به ترک و نادیده گرفتن احکام خویش نیست و دستور به رعایت آن می‌دهد. بنابراین هم در متن دین مسائل اجتماعی آمده است و هم آن احکام از منظر دین باید اجرا شود و هم برای مجری آن شرایط خاصی تعیین شده و آن شرایط از منظر دین لازم‌الاجراست و اگر این مجموعه‌ی آموزه‌ها را در نظر بگیریم، وجود حکومت برای اجرای آن‌ها از ضروریات است. علاوه بر آنکه مسلمانان از اتکا و رجوع به حکام جور نهی شده‌اند و حکام جور مصداق طاغوت نامیده شده‌اند. پس باید حکام حقی بر جامعه‌ی اسلامی حکم‌فرمایی کنند.
 
 
* برخی معتقدند که حتی اگر حکومت دینی باشد هم نیازی نیست خود را مکلف به سعادت اخروی انسان‌ها بداند. به زبان ساده، معتقدند که حکومت مسئول بهشت بردن انسان‌ها نیست. این گزاره تا چه‌اندازه صحیح است؟
 
ان‌شاء‌الله که کسانی که چنین سخنی می‌گویند یا از آن دفاع می‌کنند، متوجه لوازم سخن خود نیستند. در اسلام احکام کیفری داریم و بخشی از حقوق اسلامی حقوق جزاست. مثلاً ما در اسلام حکم قصاص را داریم. این حکم قصاص لازم‌الاجراست یا خیر. اگر لازم‌الاجراست که مسلماً هم لازم‌الاجراست، آیا اجرای آن جنبه‌ی بازدارندگی دارد و موجب ترک جرم می‌شود؟ اگر می‌شود که مسلماً هم به‌لحاظ دینی، هم به‌لحاظ عقلی و هم به‌لحاظ تجربی جنبه‌ی بازدارندگی دارد و نزدیک به بدیهی است که چنین اثری دارد، آیا بازدارندگی آن به این معنا نیست که دیگران را از جهنمی شدن حفظ می‌کند و زمینه‌های ورود به بهشت را برایشان فراهم می‌سازد؟ پس طبق بیانات و آموزه‌های اسلامی، دولت اسلامی موظف به اعمالی است که مردم را به بهشت ببرد و از سقوط در جهنم بازدارد. پس نسبت به بهشت رفتن و جهنم نرفتن مردم مسئولیت دارد. دست‌کم یکی از فلسفه‌ها و حکمت‌های احکام کیفری و از جمله جعل حکم قصاص، به بهشت رفتن و جلوگیری از جهنم رفتن مردم است و قوه‌ی قضائیه‌ی ما یا دیگر نهادهای مربوط، مأمور به چنین وظیفه‌ای هستند.
 
آیا امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بر همه‌ی مسلمانان واجب است؟ وجوب آن از مسلمات اسلام است. آیا نتیجه‌ی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر به بهشت بردن و از جهنم نجات دادن مردم نیست؟ وقتی شرط احتمال تأثیر در مورد امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در آموزه‌های اسلامی مطرح می‌شود، معنایش این است که این دستور صرفاً یک دستور عبادی نیست که باید انجام گیرد و به اثرگذاری یا عدم آن نظری ندارد؛ یعنی این فریضه‌ی الهی برای بهشت بردن مردم است.
 
ارشاد جاهل در همان محدوده‌ای که فقها فتوا داده‌اند، واجب است. آیا وجوب آن به این معنا نیست که مسلمانان مأمور به انجام آن هستند و آیا نتیجه‌ی ارشاد جاهل و هدف از آن، جز این است که مردم راه رفتن به بهشت را به دست آورند و با پیمودن آن به بهشت بروند. پس کسی که ارشاد جاهل می‌کند، می‌خواهد طرف مقابلش را به بهشت ببرد.
 
آیا حرمت نگهداری کتب گمراه‌کننده جز برای پاسخ‌گویی به آن یا مصلحت اهم دیگری، به‌معنای جلوگیری از جهنمی شدن انسان‌ها نیست؟
 
به نظر می‌رسد این تفکر از یک منظر، افراطی‌ترین شکل سکولاریسم را در درون خود دارد، زیرا سکولارها می‌گفتند دین به دنیای مردم و مسائل سیاسی و اجتماعی کاری ندارد و ناظر به تأمین آخرت مردم است. طبق این دیدگاه، دین حتی برای آخرت هم دستوری به مردم نمی‌دهد که مردم را به‌سوی بهشت راهنمایی کنید، زمینه‌های آن را فراهم کنید و عوامل شناختی و انگیزشی آن را ایجاد کنید و از رفتن مردم به جهنم جلوگیری کنید.
 
* چرا حکومت اسلامی وظیفه‌ی سعادت دنیوی و اخروی افراد جامعه را عهده‌دار است؟
حکومت اسلامی وظیفه‌ی اصلی‌اش اداره‌ی جامعه براساس احکام و آموزه‌های اسلامی و نهادینه‌سازی و فرهنگ‌سازی دین و آموزه‌های اسلامی است.
 
از سوی دیگر، احکام اسلامی برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی هستند. این حقیقت از آیات و روایات و نیز دلایلی که حکمای اسلامی برای لزوم بعثت انبیا ذکر کرده‌اند، استفاده می‌شود و در منابع مربوط تبیین شده است.
 
نتیجه‌ی این دو مقدمه آن است که حکومت اسلامی وظیفه‌ی تأمین سعادت دنیوی و اخروی افراد جامعه را براساس آموزه‌های اسلامی و در چارچوب آن به‌عهده دارد، زیرا علاوه بر اقتضای تأسیس حکومت اسلامی، در متن دین، برای حکومت اسلامی وظایفی در این زمینه تعیین شده است.

پادشاهی بر خون: سقوط سعود

شکل گیری، صعود و ادامه روند حیات رژیم آل سعود با خون، جنایت و خیانت همراه بوده و همچنان همان روند را طی می کند.
 

به گزارش گروه بین الملل فرهنگ نیوز، عربستان بخشی از شبه جزیره عرب است و پسوند سعودی پس از سلطه خاندان قبیله آل سعود به آن اضافه شد. عربستان سعودی با مساحتی حدود  2149690 کیلومتر مربع در جنوب غربی آسیا قرار دارد. سرزمینی خشک و بدون هیچ رودخانه دائمی و رودها تماما فصلی و موقتی هستند. به خاطر آب و هوای نا مساعد در سواحل گرم و مرطوب و در سایر نواحی گرم و خشک و کم باران زندگی کوچ نشینی اساس نظام اقتصادی این کشور را تشکیل می داد.(1)

 طبق آمار سازمان ملل جمعیت این کشور در سال 2015 بالغ بر 30.9 میلیون نفر تخمین زده می شود که 95 درصد آنها در شهر ها ساکن اند و بیش از 9 میلیون از این جمعیت اتباع خارجی هستند که برای کار به این کشور مهاجرت کرده اند.(2)

تایکی دو قرن پیش نامی از آل سعود در تاریخ نبود. آل سعود در سرزمین نجد (به معنای سرزمینی اندکی مرتفع) زندگی می کرد که از سرزمین های مرکزی شبه جزیره است و در همسایگی حجاز قرار دارد. محمد بن عبد الو هاب از اهالی نجد بود که از آغاز جوانی به مطالعات دینی و علمی  پرداخت وضمن سفر به بغداد، بصره و دمشق تحت تاثیر آموزش های ابن تیمیه فقیه و محدث و متکلم حنبلی قرار گرفت که مخالف آزاد اندیشی و خواهان بازگشت به سنت های صدر اسلام بود و بیش از همه با عقاید شیعه مخالف بود و کتب نهاج السنه و زیارة القبور رادر رد عقاید تشیع نگاشت. عبدالو هاب با تاثیر از این اندیشه ها  به تبلیغ افکار خود پرداخت که تقریبا ازهمه جا رانده شد ودر نهایت رهسپار شهر درعیه شد و در آنجا با محمد بن سعود شیخ قبیله هم پیمان شد (1749 م). ملاقات این دو سرآغاز حرکتی شد که در عرض هفتاد سال این امیر نشین کوچک را گسترش داد و به یک پادشاهی تبدیل کرد. قدرت معنوی در دست محمد ابن عبدالوهاب و رهبری سیاسی و نظامی برعهد ه ی محمد بن سعود قرار داشت.

دو تصویر از عبدالوهاب

عبدالوهاب كه به صورت بسيار سطحی و قشری دم از توحيد در پرستش می زد؛ بسياري از معارف دقيق و عالي اسلام را منكر بود. توحيدی كه وهابی ها طرفدار آن هستند، با بسياري از اصول اسلامي مخالف است. وهابيت دنباله‌روی احمدبن ‌تيميه (661 ـ 728 قمری) است. او يك فكر بسيار قشری و متحجری داشت. بعضی فكرشان در عمق نفوذی ندارد و ابن ‌تيميه از اين گونه اشخاص بود. او احيا كننده سنت احمدبن حنبل بود و ضد عقل و تعقل و كتابي در تحريم منطق نوشته  و در آن خاطرنشان ساخته بود که خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

محمدبن عبدالوهاب ( نفر دوم از سمت چپ) محمدبن سعود (فرد نشسته)

وهابيت هم ريشه در تفكر او داشت و ضد عقل بود و بنابراين به‌طور افراط گرایانه ای منطق و فلسفه را تحريم می کرد، يعني ظاهری و ظاهرپرست و قشری است. برخلاف تصور رايج، وهابي‌گری تنها يك نظريه ضد امامت نيست، بلكه پيش از آنكه ضد امامت باشد، ضد توحيد و ضدانسان است. از آن جهت ضد توحيد است كه به تقسيم كار ميان خالق و مخلوق قائل است و به نوعي براي اشيا، به استقلال ذاتي معتقد است. كارهاي ماوراء‌الطبيعي را قلمروي اختصاصي خدا و كارهاي طبيعي را قلمروي اختصاصي مخلوقات خدا يا قلمرو و اشتراكي خدا و مخلوق قرار داده است. قلمروي اختصاصي براي مخلوق قائل شدن عين شرك در فاعليت است. چنان‌كه قلمرو و اشتراكي نيز نوعي ديگر از آن است. وهابيت از آن جهت ضد انساني است كه استعداد انساني انسان را، كه او را از ملائك برتر ساخته و به نص قرآن مجيد «خليفة‌الله» است و ملائك مامور سجده به او، وهابيت درك نمي‌كند و او را در حد يك حيوان طبيعي تنزل مي‌دهد. به علاوه تفكيك ميان مرده و زنده به اين شكل كه مردگان حتي در جهان ديگر زنده نيستند و تمام شخصيت انسان بدن اوست كه به صورت جماد در مي‌آيد، يك انديشه مادي و ضدالهي است.

در نگاهی دیگر، وهابیت را محصول انگلستان می دانند. مستر همفر، يك جاسوس عالي‌رتبه‌ وزارت مستعمرات انگليسي بود. او در سال 1710 ميلادي از سوي وزير مستعمرات كشور انگلستان براي مدتي مسووليت كمپاني «هند شرقي» را به عهده گرفت و سپس جاسوس اين دولت در كشورهاي اسلامي شد. اين ماموريت مربوط به زماني است كه قدرت و شوكت امپراطوري عثماني رو به ضعف و سستي نهاده بود.

آلماني‌ها در خلال جنگ جهاني دوم به صورت يك مجموعه دنباله‌دار، يادداشت‌هاي «مستر همفر» را در مجله «اشپيگل» منتشر كردند. اين مجموعه به نام «اعترافات همفر» به چاپ رسيد و از چهره «امپرياليسم» انگليس پرده برداشت. اين اعترافات از ارتباط «مستر همفر» با «محمدبن عبدالوهاب» گرفته شد و چهره واقعي فرقه وهابيت و هم‌سويي اين فرقه با دشمنان اسلام را افشا كرد. بر اساس مطالب كتاب، همفر در بخشي از خاطرات خود مي‌نويسد: «وزارت مستعمرات به من گفت: تو در سفر آينده وظيفه مهمی داري؛ نقاط ضعف مسلمانان را كه ما مي‌توانيم از آن طريق به آنها آسيب برسانيم، تحقيق كن كه اين اصل پيروزي بر دشمن است. اگر اين نقطه ضعف را يافتي، به آن يورش ببر كه در اين صورت تو از موفق‌ترين مزدوراني و لايق اخذ نشان افتخار. نتيجه جلسات و گفت‌وگوهاي پي در پي اين شد كه نقاط ضعف مسلمانان تحقيق و تقويت و نقاط قوت آنها تضعيف شود؛ زيرا اين بهترين راه شكست امت اسلامي است. پس از گذشت شش ماه اقامت در لندن، به شهر بصره در عراق سفر كردم. آنجا شهري بود عشايرنشين كه دو طايفه اسلامي يعني شيعه و سني در آن زندگي مي‌كردند. در مغازه نجاري با جواني آشنا شدم كه سه زبان فارسي، تركي و عربي را مي‌دانست و لباس طلاب علوم ديني به تن داشت. نام او «محمدبن عبدالوهاب» بود. او جواني بسيار بلند پرواز و تند خو بود و از حكومت عثماني انتقاد مي‌كرد ولي به حكومت ايران كاري نداشت. وي برای مذاهب چهارگانه اهل سنت جايگاهي قائل نبود و مي‌گفت: خداوند دستوري در اين مورد نداده است. اين جوان براي فهم قرآن و سنت از اجتهاد خود استفاده مي‌كرد و نظرات بزرگان زمان خود و نيز ائمه مذاهب و حتي ابوبكر و عمر را به نقد مي‌كشيد. عبدالوهاب مي‌گفت: من بيشتر از ابوحنيفه مي‌فهمم و نيز ادعا مي‌كرد نصف كتاب صحيح بخاري بيهوده است. من نيز ارتباط را با او تقويت كردم و همواره به او تلقين مي‌كردم كه تو موهبتي از عمر هستي و اگر پيامبر(ص) الان زنده بود، تو را به جانشيني خود انتخاب مي‌كرد! من با او زياد بحث مي‌كردم و مرتب به او تلقين مي‌كردم كه تو از همه بهتر مي‌فهمي و عالمتري. بعد از مدتي يك روز به دروغ، خوابي براي او تعريف كردم و او را در صف پيامبر(ص) قرار دادم و گفتم پيامبر(ص) گفت تو همنام من و جانشين من در دنيا و آخرتي و اگر در زمان من زنده بودي، تو را جانشين خود مي‌كردم. عبدالوهاب من را قسم داد كه آيا راست مي‌گويي؟ و من نيز قسم ياد كردم... دو سال با محمدبن عبدالوهاب بوديم و زمينه آشكار كردن دعوت را در او فراهم كرديم... من در اطرافش گروهي قوي و نيرومند را جمع كردم و به آنها از طرف وزارت پول مي‌دادم. هرچه بيشتر دعوتش را آشكار مي‌كرد، دشمنانش زيادتر مي‌شدند تا جائي كه چندين بار مي‌خواست از راه خود برگردد؛ ولي ما مانع شديم. وزارت پس از سال‌ها كار و زحمت توانست "محمدبن سعود" را هم به سوي ما سوق دهد. وزارت شخصي را فرستاد و لزوم همكاري اين دو محمد (محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود) را براي من بيان كرد. بدين ترتيب قدرتي بزرگ در نزد ما به وجود آمد و نجد را پايتخت حكومت و دين تازه قرار داديم كه وزارت هم هر دو را با پول كافي تامين مي‌كرد؟!»(3)

جنایت هایی که از همان ابتدا شروع شد

دعوت وهابى دو مرحله دارد: نخست ‏يك دوره 75 ساله، تا سال 1235 ق كه خاندان سعود (محمد بن سعود، عبدالعزيز بن محمد بن سعود، سعود بن محمد و عبدالله بن سعود) حكومت كردند; و با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاى عثمانى، و قتل عبدالله بن سعود در اسلامبول، خاندان ياد شده از قدرت ساقط شدند. پس از آن، براى مدتى قريب هشتاد سال، در عزلت روزگار را گذراندند.

مرحله دوم دعوت وهابيان با فعاليت عبدالعزيز بن عبدالرحمان در سال 1319 ق آغاز شد; زمانى كه وى از كويت‏ به نجد آمد و پس از تسلط بر نجد و توسعه قدرت خود، كشور عربستان سعودى را ايجاد كرد و تاكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت مى‏ كنند.

در طول قرن نوزدهم این خاندان توانست با ضرب شمشیر نواحی زیادی رافتح کند و گاهی نیز توسط قوای عثمانی یا مصر با شکست روبه رو گشتند. در راه بسط قدرت خویش از هیچ اقدامی فروگذار نکردند و با عقاید متعصبانه ی خود حتی دو بار به شهر های مقدس شیعی در عراق حمله بردند ، یکی در سال 1802 و دیگری در سال 1856 م که در کربلا بارگاه امام حسین (ع) را باخاک یکسان کردند. (4)

شدت فتنه اين قوم از سال 1216 قمری است كه عبدالعزيز، رئيس آنها، پسر خود سعود را به عراق فرستاد، و آن لشكر، كربلا را محاصره و تصرف نموده، قتل عام جارى و چندين هزار مسلمان كشته شدند. بيش از صد تن علما و سادات و اهل فضل و صلاح به قتل رسيدند. از جمله حاجى ملا عبدالصمد همدانى صاحب كتاب بحرالمعارف است، كه استاد و شيخ طريق حاجى ميرزا آقاسى بود. (5)

در نقل قولی می خوانیم: پس از اين عمل شنيع و قتل و عام مردم، به حرم حسينى رفته، از چوب ضريح مقدس قهوه پختند. و شنيده شد كه در يكى از موزه‏هاى اروپا لوحى از مرمر، كه سنگ مزار حضرت سيدالشهدا عليه السلام بوده، موجود است. شايد در همين موقع از روى قبر مطهر كنده ‏اند يا سابقا در تعميرات تبديل به احسن شده واين سنگ در خزانه بوده وبه غارت رفته است. و شبهه نيست كه از اين جسارت و غارت، عمده مقصود وهابى آن بوده كه لشكر او بر جرئت‏ بيفزايند و گروهى عوام نيز اغوا شوند كه از روحانيت اين مشاهد، اثرى مترتب نيست و توسل به صاحبان آن لغو است; چنان كه قرامطه در خرابى مسجدالحرام و قتل حاجيان و بردن حجرالاسود همين منظورداشتند. در تاريخ عثمانى آورده كه سلطان محمودخان ديد كه اين طايفه، بيم آن است كه باعث تفريق كلمه اسلام شوند و اروپاييان منتظر استفاده از قطع پيوند اتحاد اسلامى هستند و به واسطه اين پيشامد مى‏ خواهند بلاد مسلمين را مالك شوند.(6)

حركت عبدالعزيز در تسلط بر حجاز، بيش از بيست‏ سال به درازا كشيد; تا آن كه لشكريان وى به سال 1344 ق بر مدينه مسلط شدند و به تخريب اماكن مقدس اين شهر پرداختند. زمانى كه خبر ويرانى بقيع و مشهد حمزه به مسلمانان رسيد، همه نگران شدند و دست‏ به دامان دولت ها شدند تا در برابر سعودي ها جبهه‏ گيرى كنند. با توجه به انحلال دولت عثمانى و تفرقه ‏اى كه در جهان عرب بود و نيز تلاش انگليسي ها و فرانسوي ها در تقسيم كشورهاى عربى، وهابیون توانستند سلطه خويش را بر عربستان حفظ كرده و مانع از بازگشت قدرت شرفاء شوند.

در اوايل شهريور 1304 كه خبر واقعه هولناك تسلط وهابيون بر مدينه، به ايران رسيد، علما دست‏ به تشكيل مجالس مشورتى زدند و دولت نيز شانزدهم صفر را تعطيل كرد و در مجلس نيز مذاكراتى در اين باره صورت گرفت.

گويا براى مدتى اوضاع آرام بود; تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خرداد 1305 جريان مزبور خبرساز شد. از نجف، دو تن از مراجع تقليد، سيد ابوالحسن اصفهانى و محمد حسين نائينى، تلگرافى به تهران مى‏زنند كه متن آن چنين است:

قاضى وهابى به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع حكم داده; 8 شوال مشغول تخريب. معلوم‏ نيست چه ‏شده با حكومت مطلقه چنين زنادقه وحشى به حرمين. اگر از دولت عليه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود، على الاسلام السلام.

به دنبال آن، مدرس در مجلس نطقى كرد و از شاه خواست تا عده‏اى از نمايندگان مجلس را معين كند تا كميسيونى ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند.(7) در نتیجه ی ضعف عثمانی در اوایل قرن بیستم آل سعود توانست از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برده و با شکست خاندان آل رشید ( طرفدار عثمانی ها ) ریاض را فتح نموده و بر کل نجد تسلط یابند. با شروع جنگ جهانی اول عبد العزیز بن عبد الرحمان با انگلیسی ها همپیمان شد مواضع خود را برعلیه عثمانی ها تغییر داد. و در نهایت با فتح مکه در 1924 و فراری دادن خاندان هاشمی توانستند قدرت خود را برکل شبه جزیره گسترش داده و عربستان سعودی به عنوان واحدی یک پارچه در قرن بیستم وارد معادلات روابط بین الملل گردد.

در سال 1928م/1308ش دولت ایران پادشاهی نجد و حجاز را به رسمیت شناخت و عهد نامه مودت در تاریخ 2 شهریور 1308 به امضا رسید . حبیب الله هویدا به عنوان سفیر ایران به حجاز اعزام شد . در سال 1311 ش ولیعهد فیصل بن سعود به ایران مسافرت کرد.(8)

نفت، عامل صعود سریع آل سعود

صنعت نفت عربستان که اواسط سده ی بیستم به عامل اصلی قدرت سیاسی – اقتصادی عربستان تبدیل شده بود، در حدود سی سال بعد از ایران و کسب اولین امتیاز نفت خاورمیانه (قرارداد دارسی در1903) رونق گرفت. 

می توان گفت که بسط و گسترش قدرت خاندان آل سعود در اوایل قرن بیستم همزمان با اکتشاف و استخراج نفت در خاور میانه همراه گشت و  کشف نفت در شرق عربستان توانست به عامل مهمی در ماندگاری این خاندان در قدرت تبدیل گردد. تا قبل از کشف نفت عربستان کشور مهمی به شمار نمی رفت اما بعد از استخراخ نفت در برنامه ها واستراتژی های کشور های قدرتمند جای خود را باز کرد  و در ردیف کشور های مهم و استراتراتژیک قرارگرفت. همچنان که انحصار قدرت در دست خاندان آل سعود است، انحصار نفت و ثروت نیز در این کشور در حیطه این خاندان قرار دارد. 

به روایت تاریخ سوم مارس 1938 کمپانی‌های آمریکایی "استاندارد اویل" کالیفرنیا و "تکزاس اویل" در منطقه "دمام" واقع در جنوب شرقي عربستان، پنج سال پس از آنکه امتیاز استخراج و اکتشاف نفت در عربستان را از آل سعود گرفتند توانستند اولین چاه نفت را کشف کنند. در این تاریخ کمتر از یک دهه از تاجگذاری ملک عبدالعزیز بن سعود در ریاض می‌گذشت و کشف این ثروت عظیم او و خاندانش را برای چندین دهه بر سراسر عربستان مسلط کرد. 
 
آن روزها مردمی که در عربستان زندگی می‌کردند اغلب بادیه نشین بودند و شهرنشینی به  مناطق حاصل خیز و گذرگاه‌های تجارتی محدود می‌شد. کشف این ثروت عظیم باعث شد ملک عبدالعزیز بسیاری از بادیه نشینان را وادار به یکجانشینی کند و بنیان بسیاری از شهرهای ثروتمند در آینده را بگذارد. 
 
 
بنابر اسناد منتشر شده از ویکی لیکس و رویترز، بیشتر درآمدهای نفتی عربستان به حساب شاهزاده گان سعودی می رود.  بر اساس سندی که ویکی لیکس آن را منتشر کرده است، یک شاهزاده سعودی به سفیر آمریکا در عربستان آن زمان اعلام کرده بود که "درآمد یک میلیون بشکه نفت بطور کامل روزانه به حساب ۵ تا شش شاهزاده سعودی واریز می‌شود." (9) ‎ همچنین جزئیات توزیع درآمدهادر میان افراد خاندان حاکم طبق این سند به نحوی است که تنها حقوق فرزندان ملک عبدالعزیز (بنیانگذار عربستان سعودی جدید) ماهانه به ۲۷۰ هزار دلار از خزانه دولتی می‌رسد. هم چنین دادن دختر به شاهزادگان آل سعود برای ازدواج به عنوان هدیه نیز بسیار مرسوم است. ویکی لیکس هم چنین از تصرف و فروش زمین‌ها و منابع دولتی و ملی عربستان توسط آل سعود بدون ضوابط و مقررات قانونی خبر داده است.‎
 
خبرگزاری رویترز در گزارشی که به برخی تلگراف های سفارت آمریکا در عربستان می‌پردازد، به حقوق‌های پرداختی به خاندان آل سعود اشاره می‌کند. رویترز می‌نویسد که در یک تلگراف در نوامبر سال ۱۹۹۶ با عنوان «ثروت شاهانه خاندان سعودی: از کجا این پولها بدست می‌آید» به جزئیات مفصلی از درآمدهای افراد خاندان حاکم در عربستان اشاره می‌شود و اینکه چطور دورترین فرد خاندان آل سعود تا نزدیکترین آنها به ملک عبدالعزیز حقوق‌هایی بین ۸۰۰ دلار تا ۲۷۰ هزار دلار دریافت می‌کنند. طبق این تلگراف دولت سعودی به خاندان حاکم حقوق‌هایی از این قرار می‌پردازد: به هر یک از فرزندان ملک عبدالعزیز (بنیانگذار عربستان سعودی جدید) ماهیانه حدود ۲۰۰ تا ۲۷۰ هزار دلار پرداخت می‌شود؛ همچنین به نوه‌های ملک عبدالعزیز حدود ۲۷ هزار دلار ماهیانه؛ و به فرزندان نواده‌ها (نتیجه‌های ملک عبدالعزیز) حدود ۱۳ هزار دلار ماهیانه و نواده‌های نواده‌های ملک عبدالعزیز (نبیره‌های ملک عبدالعزیز) ۸هزار دلار پرداخت می‌شود و دورترین فرد نسبت به خاندان آل سعود نیز دریافتی مابین ۸۰۰ دلار دارد. (10)
 
نهاد دینی برگرفته از اصول رسمی وهابیت مشروعیت لازم را برای حکومت آل سعود فراهم می‌کند و غالبا مهر تایید به تصمیمات رسمی زده و برای اعتبار بخشیدن به مواضع سیاسی رژیم، احکام دینی صادر می‌نماید. بنابراین نفوذ وهابیت بسیار فراتر از نقش رسمی نهاد دینی در عربستان سعودی می‌رود. از زمان تاسیس دولت(سعودی) وهابیت؛ فرهنگ، آموزش و پرورش و بستر قضایی آن را شکل داده و بر همه تمایلات و جهات اسلام گرایی در داخل و خارج از آن تاثیرگذار بوده است. در عرصه خارجی نیز در میان کشورهای اسلامی سعودی ها همواره سعی در رهبری جهان اسلام از طریق عقاید وهابی داشته اند. 
 
از بادیه نشینی تا نقش فعال در غرب آسیا
 
آنچه در بالا اشاره شد زمینه های شکل گیری نظام آل سعود در یک قرن اخیر بود. خاندانی که توانست با استفاده از موقعیت پیش آمده در نتیجه ضعف عثمانی و همراهی کشورهای استعماری در کنار ثروت نفت، یکه تاز شبه جزیره شود و پس از آن با قدرت مالی خود بر کشورهای منطقه نیز تاثیرگذار شود. ثروتی که در جهت تخریب پایه ها و اساس هنجارهای منطقه حرکت کرده و مانع اصلی شکل بخشی به اصلاحات ساختاری در داخل عربستان و نیز منطقه شده است. 
 
عربستان پیش از کشف نفت
 
رژیم سیاسی عربستان مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیله‌ای و با تکیه بر اصول وهابیت است که شخص پادشاه از وفاداری قبایل گوناگون برخوردار بوده و روئسای قبایل همواره از دستورات وی اطلاعت می‌کنند. جایگاه و نقش پادشاه اصلی‌ترین و تعیین کننده‌ترین کانون قدرت و عنصر موثر ساختار قدرت سیاسی کشور است. از آنجا که عربستان دارای یک رژیم مطلقه سلطنتی است، دارای آنچنان شیوه رفتاری است که مخالفت را برنمی تابد. از این رو آنچه برای سعودی‌ها در عرصه روابط خارجی نیز مهم بوده حفظ ثبات منطقه‌ای در راستای حفظ ثبات داخلی است. 
 
عربستان بعد از جنگ جهانی دوم وشروع جنگ سرد در استراتژی های آمریکا دارای نقش و جایگاه ویژه ای شد تا در یکی از دستورکارها، از نفوذ کمونیسم از طریق آنها در منطفه جلوگیری به عمل آورد. دکترین آیزنهاور  در سال 1957 بیان می داشت که آمریکا در برابر تهدیدات شوروی از دولت های خاورمیانه ازلحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی حمایت می کند. از این دکترین ایران وعربستان و کشورهای میانه رو عرب چون عراق، اردن و لبنان حمایت کردند. در واقع این دکترین آغاز جنگ سرد عربی بود. 
 
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اتحادهای دستوری از بین رفت و صحنه رقابت های منطقه ای میان ایران و عربستان شکل گرفت. از این زمان به بعد، نقش عربستان در قالب محدود کردن دامنه نفوذ و قدرت ایران در منطقه شکل گرفت و به همین دلیل بود که یکی از حامیان اصلی صدام حسین برای حمله به ایران، پادشاهی سعودی بود.
 
افزون بركمك های مالی، تعدادی از بنادر و فرودگاه های خود را جهت حمل و نقل كالا و محموله های نظامی مورد نياز ارتش عراق، در اختيار كامل اين كشور قرار داد و آواكس هاي امريكايي مستقر در عربستان، اطلاعات نظامی جمع آوری شده را در اختيار عراق قرار می دادند. عربستان همچنين روزانه 280 هزار بشكه نفت، از منطقه بی طرف ميان خود و عراق استخراج كرده، به حساب عراق می فروخت. اين كشورهمچنين روزانه 350 تا 500 هزار بشكه نفت عراق را از خاك خود و ازطريق خط لوله ای جديد التأسيس، به بندر ينبوع، در درياي سرخ انتقال مي داد. 
 
 در واقع انقلاب ایران زنگ خطری بود برای کشورهای حاشیه خلیج فارس و به خصوص عربستان که سیستم حاکمیت آنان نیز مشابه ایران قبل از انقلاب بود به صورتی که  یک فرد در راس قدرت قرار گرفته که این فرد در مقابل چالش ها و مخالفت های داخلی تنها متکی به قدرت های خارجی و به طور ویژه حمایت های ایالات متحده بودند . این موضوع هم ناتوانی مستمر برای خودیاری و هم ترس  ریشه دار عمیق از رها شدن به وسیله ی حامی و متحد سابق را منعکس می کند – همان مسئله ای  که برای شاه در 1979 اتفاق افتاد. (11)
 
این ترس مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی با مجموعه آشوب های در سطح منطقه خلیج فارس همراه گشت و به همین خاطر حاکمان این منطقه با بدبینی به انقلاب ایران واکنش نشان دادند و شعار صدور انقلاب را خطری برای حکومت خود در نظر گرفتند. انقلاب ایران باترکیب جمهوریت و اصول گرایی شیعی به روابط نزدیک تر عربستان و آمریکا انجامید و هر دو کشور با نگرانی های مشترک درصدد مهار انقلاب در آمدند. این رویداد باعث شد تا کشورهای منطقه خلیج فارس بیش از پیش به آمریکا وابسته تر شوند و برای حفظ خود در برابر امواج انقلاب اسلامی، تدریجا مقدمات حضور گسترده ی نظامی آمریکا را در این منطقه استراتژیک فراهم آوردند و نقش قیّمی این کشورها تا به امروز بر عهده ی آمریکا است.
 
از سوي ديگر، با وقوع جنگ ميان ايران و عراق، اين فرصت در اختيارعربستان قرار گرفت كه در شرايطی كه دو رقيب اصلي اش در سطح منطقه، در يك جنگ متقابل نابود كننده درگير شده بودند، رهبری امورخليج فارس را به دست گيرد. تشكيل يك اتحاديه جديد ـ كه در آغازبيشتر جنبه اقتصادی داشت، اما به سرعت جنبه دفاعي نيز به خودگرفت ـ عامل جديد ديگری را نيز وارد معادله پيچيده سياست های دفاعی خليج فارس كرد. 
 
شیعه ستیزی در قالب سرکوب و فشار
 
عربستان سعودی سر سازگاری با شعیان چه در داخل و چه در خارج از کشور ندارد و بیشتر گروه های مورد حمایت عربستان در منطقه و  جهان، یک اصل را همواره رعایت می کنند و آن مخالفت و سرکوب شیعیان است. در حال حاضر نیز گروه هایی مانند داعش و جبهه النصره در عراق و سوریه، شیعیان را دشمن شماره یک خود می دانند و بدترین جنایت ها را در قبال آنها اجرا می کنند.
 
تظاهرات در قطیف 1979
 
پیروزی انقلاب ایران به عنوان یک انقلاب شیعی باعث شد شهامت و قدرت به شیعیان محروم سراسر جهان دمیده شود و همین امر باعث شد که ابتدا در 20 نوامبر 1979 عده ای از ناراضیان مسجد اعظم مکه را به تسخیر خود درآوردند که در این راه تعداد زیادی از مردم نیز با آنها همراه شدند این گروه یک سری از افراد سنی مذهب متعصب بودند. به دنبال آن موجی از ناآرامی ها سراسر خلیج فارس را فرا گرفت. روز 28 نوامبر شیعیان الاحساء برای نخستین بار تصمیم گرفتند مراسم عاشورا را در ملأ عام برگزار کنند. این مسأله با دخالت گارد ملی عربستان به خشونت و زد و خورد شدیدی گرایید. 
 
اریک رولو مفسر روزنامه "لوموند" می نویسد:شورشیان شیعه به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران و درپی شورش مکه، دل و جرات پیدا کردند و روز 27 نوامبر 1979، مراسم روز عاشورا را که در عربستان سعودی ممنوع است برگزار کردند. جمعیت که عکس های امام خمینی (ره) را در دست داشتند به سوی قطیف، احساء و دیگر آبادی های ایالت شرقی حرکت کردند. در درگیری های به وجود آمده با گارد ملی 36 تن از آنان کشته شدند. جمعیت سه روز تمام در حال طغیان بود. آنها علیه رژیم سلطنتی شعار دادند و در اعلامیه ها از مردم برای سرنگونی رژیم سعودی دعوت کردند. پس از بازداشت صدها نفر، سر انجام آرامش در منطقه برقرار شد. اما درخواست های شیعیان پذیرفته نگردید و دولت سعودی صرفاً برای ظاهرسازی دست به اقداماتی زد تا اسلامی بودنش را ثابت کند. از جمله آرایشگاه های زنانه را تعطیل کرد و گویندگان زن را از تلویزیون دولتی اخراج نمود و چند تن از مقامات دولتی منطقه شرقیه راعزل کرد.(12)
 
حکومت سعود برای کاستن از اثرات انقلاب برجامعه عربستان  دست به اقدامات پرهزینه ای زد. تاسیس موسسات تبلیغی برای خدشه دار کردن چهره ی انقلاب،  تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، حمایت از رژیم بعثی در جنگ تحمیلی، خرید های تسلیحاتی گسترده... تنها بخش از این اقدامات  بودند. تشدید اقدامات امنیتی در داخل عربستان به منظور زیر فشار گذاشتن طرفداران انقلاب اسلامی ایران از دیگر اقدامات بود .بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ایران، عربستان بسیاری از افسران ودرجه داران شیعه ی را از ارتش اخراج کرد و ازحضور نظامیان پاکستانی که از انقلاب ایران تمجید می کردند و متاثر از آن بودند کاست واز نیرو های بنگلادشی استفاده کرد. بسیاری از کارگران و متخصصان شیعی فعال در شرکت آرمکو را از کار اخراج و یا تنزّل درجه داد. استفاده از بلندگو ومیکروفون را در مساجد شیعه ممنوع کرد و پلیس امنیتی برای شناسایی رهبران شیعی و کشف سازمان آنان تدابیر شدید امنیتی برقرار ساخت و خانه های افراد مظنون به طور متوالی و ناگهانی مورد بازرسی و تفتیش قرار گرفت. (13) در مقابل پادشاه و ولیعهد برای کسب محبوبیت ملاقات های خود رابا مردم افزایش دادند و طرح های عمرانی زیادی ارائه گردید.
 
حمایت از گروه های افراطی در افغانستان 
 
افغانستان سرزمینی است که می توان آن را آزمایشگاه اولیه و حرفه ای تروریست در قرن بیستم نام نهاد. جنگ شوروی در افغانستان به ۹ سال اشغال و درگیری اتحاد جماهیر شوروی در آن کشور به جهت پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب اطلاق می‌شود. ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه چهلم این کشور وارد افغانستان شد و در نهایت در دوران میخائیل گورباچف آخرین رهبر این کشور، عقب‌نشینی در ۱۵ می ۱۹۸۸ آغاز و آخرین گروه در۱۵ فوریه ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شدند.
 
 
از دل حمایت غربی ها و برخی از کشورهای عرب از مجاهدین، طالبان و القاعده بیرون آمد و طالبان توانست در سال 1996 حکومت امارات اسلامی افغانستان را اعلام کند. حکومتی که سه کشور پاکستان، عربستان و امارات آن را به رسمیت شناختند. تا سال 2001 طالبان بر افغانستان حکمرانی می کرد. حمایت های بی دریغ مالی عربستان از طالبان افغانستان  چه در دوران شکل گیری و چه در دروران زمامداری این جریان نقطه ی تاریکی از سوابق عربستان در حمایت از گروههای بنیادگرای افراطی است. 
 
دولت عربستان ازگروه طالبان حمایت های مالی وتسلیحاتی بسیاری انجام می داد واین حمایت ها ازطریق کشورپاکستان انجام می شد. نه تنها دولت عربستان بلکه سازمان های خیریه این کشور، شورای علماء دولت سعودی به حمایت بدون قید وشرط ازگروه طالبان تا زمان شکست این گروه ادامه می داد تماس های بین گروه طالبان سران دولت عربستان ازطریق رهبر جمعیت العلماء پاکستان انجام می گرفت دولت عربستان مبالغ زیادی را به گروه طالبان کمک کرد درخرید تسلیحات برای جنبش طالبان ازدولت اوکراین نقش داشت. حمایت از طالبان و به تبع آن القاعده در راستای سیاست های خصمانه این رژیم در قبال ایران نیز قابل تحلیل است. ناامن سازی مناطق شرقی ایران و تهییج اقلیت های مذهبی در شرق کشور از سیاست های سعودی هاست که تا به امروز نیز با تشکیل گروه های تروریستی مانند جندالله و حمایت مالی و نظامی ادامه یافته است.
 
گسترش تروریسم در غرب آسیا
 
می توان از عربستان سعودی به عنوان عامل اصلی گسترش و ترویج تروریسم در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا یاد کرد. بذر اولیه ایدئولوژی های تروریستی در جهان اسلام  از افکار و اندیشه های متحجرانه مفتی های متعصب در عربستان آب می خورد.  عربستان سعودی با تکیه بر تفکرات سلفی و وهابی به عنوان منبع مشروعیت داخلی و همچنین بهره‌گیری از گروه‌های افراط‌گرا به عنوان ابزار سیاست خارجی پیوندی اساسی با جریان افراط در منطقه داشته و بارها حتی از سوی غربی‌ها به عنوان منبع پرورش و صدور تروریست‌ها از آن یاد شده است. 
 
 
انتقام از عراق
 
پس از سقوط نظام بعثی در عراق، شرایطی پدید آمد تا در جریان انتخابات اکثریت شیعه که بالغ بر 60 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، قدرت بیشتری پیدا کنند و وارد ساختارهای حکومتی شوند. تا پیش از این، در حکومت صدام حسین، شیعیان جایگاهی نداشتند و تحت بیشترین فشارها و محرومیت ها قرار داشتند. حذف صدام، عامل اصلی قدرت گیری شیعیان در عراق محسوب می شود. 
 
عراق در بهمن ۱۳۸۳ شاهد اولین انتخابات پس از اشغال بود. در مهر همان سال قانون اساسی جدید این کشور تصویب شد و دو ماه بعد انتخابات پارلمانی برگزار گردید. در این هنگام حملات تروریستی همچنان ادامه داشت و از ۲۶٬۴۹۶ حمله در ۲۰۰۴ به ۳۴٬۱۳۱ حمله در ۲۰۰۵ رسید.گروه سنی‌مذهب جماعت توحید و جهاد که در مهر ۱۳۸۳ تبدیل به القاعده‌ی عراق شد نیروهای ائتلاف و شهروندان عادی به ویژه شیعیان را هدف قرار می‌داد و بدینوسیله به آتش اختلافات مذهبی دامن می‌زد.
 
 
ابومصعب الزرقاوی رهبر القاعده عراق که در سال 2006 کشته شد، موج خشونت ها را برنامه ریزی و هدایت می کرد. داعش یا دولت اسلامی شام و عراق، در چنین شرایطی شکل گرفت. عراق در بدترین شرایط امنیتی و اطلاعاتی قرار داشت و به محیطی مناسب برای گسترش و افزایش تروریسم بدل گشت. عربستان سعودی که خود را در عراق بازنده می دید بهترین راه را برای جلوگیری از نفوذ و قدرت شیعیان، حمایت از گروه های ترویست می دید. قدرت گیری یکباره این گروه ها جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذاشت که نقش حمایت مالی شیخ نشین های خلیج فارس و به خصوص عربستان پررنگ است. در همین زمینه دولت عراق بارها اسنادی را از این حمایت ها منتشر کرده است. 
 
گروه تروریستی داعش، در حال حاضر یک سوم خاک عراق را زیر تسلط خود دارد و  دامنه جنایت های آن در این کشور از آمار بالایی برخوردار است. در حالیکه ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور، بر ضد این گروه تروریستی می جنگند اما پشتیبانی های عربستان مانع جدی توفق عراق و برچیدن دامنه نفوذ آن در کشور است.
 
سوریه، بهشت ویران شده
 
تا پیش از آغاز بحران سال 2011 در سوریه، این کشور از ثبات نسبی در حوزه های امنیتی و سیاسی برخوردار بود و توانسته بود با توجه به آثار باستانی و قرار گرفتن برخی از زیارتگاه های مذهبی، کشور آرام و با رونقی باشد. اما با شعله ور شدن اولین مخالفت ها بر ضد نظام سیاسی، این کشور به جولانگاه نخست تروریست ها و گروه های تکفیری تبدیل شد. 
 
بشار اسد یکی از مغضوبین درگاه پادشاه عربستان بود. همراهی وی با ایران در  سیاست های منطقه ای، زمینه ساز گسترش بحران در سوریه شد. مقامات سعودی میلیاردها دلار روانه این کشور کرده اند تا نظام اسد را سرنگون کنند. در سال 2013 که احتمال حمله آمریکا و ائتلاف غربی به سوریه می رفت، عربستان در کنار ترکیه، بیشترین حمایت را از این ائتلاف به عمل آوردند و عربستان حتی حاضر به تامین هزینه های مالی این جنگ نیز بود. اما با عقب نشینی آمریکا از این حمله، عربستان سرخورده و حتی سران کاخ سفید را مورد شماتت قرار داد. 
 
 
با این وجود، سعودی ها از سیاست خصمانه خود نسبت به سوریه عقب ننشستند و با وجود شرکت در ائتلاف ظاهری ضد داعش به رهبری آمریکا، حمایت های مالی و نظامی عربستان است که گروه های تروریستی تکفیری را در سوریه سرپا نگه داشته است. 
 
ماحصل بحران جنگ داخلی در سوریه، بالغ بر 250 هزار کشته و میلیون ها آواره است و شهرهای زیادی از این کشور زیر سیطره داعش و گروه های تروریستی قرار دارد. داعش بیش از نیمی از سوریه را تحت کنترل دارد. هر روز شاهد تصاویری از جنایت های این گروه ها هستیم و این مردم بیگناه سوریه هستند که قربانی سیاست های متحجرانه برخی از کشورها و به ویژه عربستان سعودی می شوند. 
 
آتش سعودی ها در یمن
 
یمن، کشور فقیری که از موقعیت استراتژیک بالایی برخوردار است اما تا کنون نتوانسته از این موهبت به خوبی بهره ببرد. این کشور در اوایل سال جاری شمسی، مورد هجوم جنگنده های ائتلاف عربی به رهبری عربستان واقع شده و تاکنون هزاران یمنی به خاک و خون کشیده شده اند. 
 
 
به بهانه حمایت از دولت مستعفی منصور الهادی، عربستان علیه یمن وارد جنگ شد و انصارالله یمن را مورد حمله قرار داد. این تهاجم تنها بخشی از سیاست های تهاجمی رژیم سعودی در منطقه محسوب می شود. با بر جلوس نشستن پادشاه جدید، این سیاست با آب و تاب بیشتری دنبال می شود و عربستان کسب پرستیژ را در این قالب پیگیری می کند. 
 
نکته جالب در ائتلاف حمله به یمن، همراهی رژیم صهیونیستی با عربستان در این نبرد است. جنگنده های اسرائیلی نیز در چندین عملیات علیه نیروهای یمنی شرکت کرده اند و کارشناسانی از این رژیم، مشاورهای نظامی را به فرماندهان سعودی می دهند. 
 
فجایع داخلی در عربستان
 
در کنار دخالت ها و توطئه های سران سعودی در منطقه و کشورهای فرامنطقه ای که لیست بلند بالایی می شود، این خاندان در داخل نیز اوضاع نامناسبی را رقم زده است. حقوق بشر، دموکراسی و حقوق شهروندی، حلقه های گمشده ای هستند که نه تنها مخالفت در داخل که حتی کشورهای حامی این رژیم را مجبور به موضع گیری علیه سعودی ها کرده است. 
 
 
تجاوز به حقوق زنان، قلع و قمع و سرکوب اقلیت‌های دینی و قومی، عدم توجه به آزادی‌های اجتماعی و جلوگیوی از آزادی بیان از مورد نقض حقوق بشر در عربستان به شمار می‌رود. زنان در این کشور حتی از حقوق اولیه انسانی نیز محروم اند و همچون دوران جاهلیت با آنها رفتار می شود. شیعیان، اقلیتی هستند که بیشترین هزینه ها جانی و مادی را به خاطر سیاست های تبعیض آمیز و ضد شیعی وهابیون پرداخت می کنند و رهبر آنان، شیخ نمر در خطر اعدام قرار دارد. 
 
در کنار این تناقض های آشکار سعودی ها، مسلمانان دیگر کشورها نیز به دلیل سوء مدیریت این رژیم، قربانیان همیشگی در اماکن مقدس سرزمین عربستان هستند. سعودی ها که خود را خادمین حرمین شریفین و کلیدار کعبه می دانند، با وجود چندین دهه مدیریت، نتوانسته اند به سطحی از قابلیت مدیریتی برسند که مانع بروز حوادث مرگبار برای زائرین شوند. 
 
سالیانه صدها حاجی یا زائر در این کشور قربانی می شوند و سعودی ها تقدیر الهی را دلیل این مرگ ها می دانند. در 30 سال اخیر حوادث مرگبار زیادی در جریان مراسم حج در عربستان روی داده است. در سال 1366 نیروهای خشن سعودی با دستور از مقامات آل سعود صدها زائر را در جریان مراسم برائت از مشرکین به قتل رساندند که حاجیان ایرانی بیشماری جز شهدای این جنایت بودند. امام خمینی (ره) عنوان داشتند اگر از جنایت های صدام و آمریکا بگذرند از آل سعود نخواهند گذشت.
 
صحرای رمی جمرات به مکانی برای قتل عام مسلمانان توسط سعودی ها تبدیل شده است. در سال 1994، در جریان این مراسم 270 حاجی کشته شدند. سه سال بعد در جریان آتش سوزی در چادرهای زائرین حرم امن الهی 340 نفر کشته و 1500 نفر زخمی شدند. سال 1998 نیز شاهد کشته شدن 180 نفر در جریان حادثه بی تدبیری و بی کفایتی سعودی ها در جریان رمی جمرات بود. این حادثه در پی سقوط تعدادی حاجی از یک پل هوایی صورت گرفت. در  سال 2006 نیز 360 نفر قربانی عدم مدیریت صحیح ماموران سعودی شدند.
 
 
تکرار این حوادث نیز سبب نشد سعودی ها راه حل اساسی برای امن سازی معابر بیندیشند. معابر تعبیه شده برای عبور حجاج به سوی مکان سنگ زدن به شیطان بزرگ و همچنین اطراف مراسم بسیار تنگ هستند و جوابگوی ازدحام جمعیت را نیستند. این مشکل معماری را کارشناسان و مهندسان زیادی تابه حال گوشزد کرده اند اما سعودی ها گوش به این نظرات کارشناسی نمی دهند و تنها این مکان مقدس را در محاصره انبوهی از جرثقیل های غول آسا درآورده اند و شکل و شمایل مذهبی و تاریخی کعبه را دگرگون کرده اند. همچنین ساخت و سازهای گسترده و بی برنامه در اطراف کعبه مانند هتل های لوکس و ساختمان های مرتفع، بافت کعبه را تغییر داده است.
 
در بدترین فاجعه روی داده در مکه، منا شاهد جان سپردن حدود 2000 حاجی بود. این فاجعه روز پنج شنبه دو مهر روی داد و مسیرهای تنگ و سوء مدیریت مدیران سعودی برگزاری حج، ابعاد این فاجعه را گسترده تر ساخت. 
 
سخن پایانی
 
نحوه شکل گیری و سیر صعودی خاندان سعودی در ساختار قدرت عربستان، مجموعه ای از جنگ، درگیری های قومی، توطئه، همدستی استعمار، نفت، نفوذ مالی، ایجاد گروه های تکفیری و مداخله های نظامی است. این مجموعه را باید در کنار مجموعه ساختار معیوب داخلی و غیرمدرن و عشیره ای با نفوذ بالای وهابیت قرار داد. 
 
زمانیکه بیداری اسلامی در مناطقی از غرب آسیا و شمال آفریقا آغاز شد، یکی از نظام هایی که بیشترین لرزه ها بر تن آن نقش بست، رژیم سعودی بود. این موج با سرعت بسیاری پیش می رفت اما کشورهای حاشیه خلیج فارس، موج شکن هایی را در مقابل آن قرار دادند و مانع از گسترش آن به سمت سرزمین های خود شدند. هر چند این اقدامات تنها موانع موقتی هستند و برافروخته شدن مجدد بیداری ملت ها باید شاهد تغییرات گسترده ای در منطقه باشیم. 
 
سعودی ها به خوبی می دانند که شکل گیری جنبش های حقوق مدنی و شهروندی در منطقه، خطر اساسی برای بقای رژیم خاندان سعودی خواهد بود. سرمایه های فراوانی که سعودی ها برای مقابله با چنین موج های صرف می کنند، نه تنها برای بر روی کار آمدن حکومت های متحد با عربستان بلکه جلوگیری از شکل گیری یا قدرت گیری جنبش های مشابه در داخل عربستان است. بنابراین چنانچه که نفت به ظهور آل سعود سرعت بخشید، همین عامل باعث بقای این رژیم شده و همین عامل ممکن است عامل سقوط آن شود. 
 
عربستان در جبنه های مختلفی در سراشیبی سقوط قرار گرفته یا سقوط کرده است. سقوط اخلاقی سعودی ها در زمینه های مختلف مسجل شده و این رژیم نه در داخل و نه در خارج از مرزهای خود، برای انسانیت شانی قائل نیست و جان انسان ها برای آنها هیچ ارزشی ندارد. از لحاظ سیاسی نیز هیچ یک از هنجارهای مدرن حکومت داری در عربستان رعایت نمی شود و تنها یک خاندان سعودی همچون قرون گذشته بر این کشور حکمرانی می کند که این شیوه پاسخگوی نیازهای حال و آینده نیست. 
 
 

منابع:

1- کتاب سبز عربستان ، انتشارات وزارت خارجه ، صص 5-1

2- http://data.un.org/Data.aspx?q=population&d=PopDiv&f=variableID%3a12

3- سه تصوير از يك تابلو وارونه» نوشته محمد الياسي از سوي آستان قدس رضوي

4- کلوید ، فوبیه ، آل سعود ، نشر فراندیش ، 1369 ، صص 7-25.

5- اعتماد السلطنه در ذيل حوادث سال 1217 - كه صحيح آن همان سال 1216 و روز غدير سال مزبور است - مى‏نويسد: هم در اين سال، عبدالعزيز نامى از مشايخ نجد، كه پيرو طريقه وهابى بود و داعى اين طايفه مى‏بود، در درعيه قلعه‏اى محكم بساخت و چند بار به حرمين شريفين - زادهما الله شرفا و تعظيما - و به نجف اشرف آمده، به غارت پرداخت. و از آن جا كه پسرش نيز در عيد غدير در آخر سال گذشته به كربلاى معلا تاخته و چندين هزار از نفوس زكيه و جمعى كثير از علما و سادات و فضلا و عرفا و محققين را در ظرف هفت‏ساعت‏شربت‏شهادت چشانيده، كه از آن جمله عارف كامل و عالم فاضل ملاعبدالصمد همدانى صاحب بحرالمعارف بود كه چهل و چهار سال در آن ارض خلد نشان مجاور و به رياضت اشتغال داشت. خلاصه بعد از سفك دماء، آن قوم شقاوت انتماء به اوطان خود بازگشتند و اين خبر مسموع ملازمان حضرت خاقان كشورستادن گرديده اسماعيل بيگ بيات را نزد سليمان پاشا، والى بغداد، فرستادند و امر فرمودند كه به طرد اين جماعت پردازد. سليمان پاشا قبول كرده، ولى چندى نگذشت كه درگذشت و اين امر بر عهده تاخير ماند، ولى شخصى از عجم، عبدالعزيز را به راه عدم روانه نمود. تاريخ منتظم ناصرى، ج 3، ص 1465 - 1466. به نوشته استاد مدرسى، كاملترين اطلاعات در باره حملات وهابيها به كربلا در كتاب الدر المكنون فى مآثر الماضية من القرون، اثر ياسين بن خيرالله خطيب عمرى، كه دو نسخه خطى آن در موزه بريتانيا (ش 312 و 313) موجود است، آمده است. به نوشته استاد مدرسى، نجديان در اين حمله - در سال 1216 - روضه مقدس حسينى را ويران ساختند و همه نفايس درون حرم و خزانه را به غارت بردند و زايران حائر شريف و اهالى كربلا را قتل عام نمودند. شمار كشتگان اين واقعه پنج هزار تن بوده است. بنگريد: روابط ايران با حكومت مستقل نجد، ص 105.

6- تاریخ وهابیة، محمد حسین قریب گرکانی به کوشش رسول جعفریان.

7- تاريخ و عقائد وهابيان از استاد على اصغر فقيهى، تهران، 1323 ش.

8- - عبد الرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران ، 1387 ص 393.

9- درآمد يك ميليون بشكه نفت عربستان سهم 5 شاهزاده سعودی

10- Special Report: U.S. cables detail Saudi royal welfare program

11- Maximillian Terhalle ,Are The Shia Rising? , MIDDLE EAST POLICY, VOL. XIV, NO. 2, SUMMER 2007 ,p 80.

12- سید داوود آقایی، سیاست و حکومت در عربستان سعودی ، تهران ،1368 ، صص 86-85.

13- منوچهر محمدی ،بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ، انتشارات پژو هشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، تهران ، 1385، ص 157.