به این تصویر خوب دقت کنید !!!

به گزارش بقیع به نقل از شیعه آنلاین برای ثبت بقیع در یونسکو به ثبت و تایید 50,000 نفر نیاز است. شما هم می توانید برای شرکت در این طرح و کمک به ثبت این مکان عظیم جهان تشیع همین الان به آدرس اینترنتی http://dar-alhuda.net بروید و ثبت نام کنید.
نحوه شرکت در این طرح بدین ترتیب است که در ابتدای ورود به سایت در سمت راست فرمی را مشاهده می کنید که باید به ترتیب زیر آن را پر کنید: نام، نام خانوادگی، ایمیل، نام شهر، آدرس (دلخواه)، انتخاب کشور، نظر شما (دلخواه).
لازم به ذکر است تا به این لحظه نزدیک به 10 هزار نفر در این طرح شرکت کرده اند و تقریبا 40 هزار نفر دیگر نیاز است تا بتوانیم با یکدیگر بقیع را در یونسکو ثبت کنیم.
لازم به ذکر است مدیریت پایگاه بقیع طی نامه ای در دی ماه سال 89 خواستار ثبت بقیع در سازمان یونسکو شده بود .
برای مشارکت در ثبت جنت البقیع کلیک کنید
**سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (UNESCO) که بهطور خلاصه یونسکو نامیده میشود، یکی از سازمانهای تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد است که درسال ۱۹۴۵ تشکیل شد. هدف این سازمان کمک به صلح و امنیت در جهان از راه همکاری بینالمللی در زمینههای آموزشی و علمی و فرهنگی به منظور افزایش احترام به عدالت و قانونمداری و حقوق بشر، بر پایه منشور سازمان ملل متحد است.
۱۹۱ کشور عضو یونسکو هستند. مقر آن در پاریس پایتخت فرانسه است و دفترهایی در کشورهای مختلف دارد.

این قدر نرین منطقه تو تپهها بگردین
بیاین بریم توی خط حالا که اهل دردین
خط مقدم ما مادر اون شهیده
که سی ساله منتظر چشمش به در سپیده
اون که پسر بزرگهاش تو جبهه ناپدیده
نمیدونه اون یکی گم شده یا شهیده
میگه بیا عزیزم، اگه هستی هنوزم
چرا وقتی میرفتی، مادرتم نبردی؟
منم ببر عزیزم، موندنم دیگه بسه
غریبی نامزدت قلب منو شکسته
دیگه داره از غمش، دق میکنه میمیره
از صب تا شب مریضه، قلبشو هی میگیره
سنگر اصلی ما بخش هفت ساسانه
جانباز شیمیایی... حرفش چقدر آسانه
همونایی که هستن، زندهشونم شهیده
مثلشونو تو دنیا، هیچوقت کسی ندیده
تاول توی شش داره، بچه ناخوش داره
پول دوا کم میاد، خرجای دقکش داره
نفس وقتی میکشه، اکسیژنش کم میاد
تو اون دل قشنگش، غصه و ماتم میاد
بچهشو که میبینه، زورکی هی میخنده
ماسکشو ور میداره، شیر اونو میبنده
میگه حالم عالیه، دختر خوب و نازم
بابات داره خوب میشه، سر کار میره بازم
اون دستمال خونی رو، پشت بالش میذاره
دروغکی دستهاشو، تندی بالا میاره
دخترشم میدونه، کار باباش تمومه
ده تا دستمال خونیش، توی تشت حمومه
سه روزه که مادرش، دنبال کپسولشه
اسپری آتروونت، که معطل پولشه
سِرِوِنت و بکتوتایت، سالبوتامول، سالمترول
فلوکسی تایت قرمز، که نفس رو میده هُل
کاش بود حتی یکی از هفت تا دونه کپسولش
پیدا اگر هم بشه، پیدا نمیشه پولش
سِرِوِنت یک هفته، هشتاد هزار تومان پول
ترومولین، آتروونت كه زجرشو میده طول
ماسکشو باز میذاره، شیرشو وا میکنه
حمیده توی دلش، خدا خدا میکنه
افتاده توی خونه، یه مدت مدیده
میچرخه دور سرش، هم خونه هم حمیده
میگه خدا پس چرا اکسیژنش کم میاد؟
چرا حالش بد میشه؟، مگه قرصِ چی میخواد؟
از سینه باباجون، صدای جیر جیر میاد
حالا تو این بیپولی، قرصاش کجا گیر میاد؟
با چشمای بارونی، دستمالو برمیداره
چند تا دستمال شسته، به جای اون میذاره
میگه خدا چی میشه، با قرصای باباجون
زودتر بیاد مادرم، خونه بگیره سامون
حمیده بچه ساله، اما اینو میدونه
دنیا وفا نداره، یک قرونم گرونه
عطر گل شقایق، پیچیده توی خونه
الان بابا رو زمین، فردا تو آسمونه
همین روزا یه وقتی، بابا خوبِ خوب میشه
تابوتش رو میارن، سوار اون چوب میشه
یواش یواش فراموش، میشه اون تشت خونی
راحت میشن بچههاش، از زجر نردبونی!
رسمش ولی این نبود، همهاش فراموش بشه
اون آتیش معرکه، بمیره خاموش بشه
رسمش ولی این نبود، صورت و پهلوی دین
کبود بشه بمونه، همین جا روی زمین
درد اگر درد دینه، درده، ولی شیرینه
تیری که ول میکنه، صاف رو هدف میشینه
کویر دلش مثل ابر زخمی و پاره پاره است
تو آسمان قرآن، شهید مثل ستاره است
باید باشه ستاره، همیشه تو آسمون
تا زنده باشیم همه، تا نور بده واسهمون
اگر فراموش بشه، خاموش بشه بمیره
دین هم فراموش میشه، عزتمون میمیره
اونجا توی منطقه، خاک و خل زمینه
این مادر شهیده، سنگر تو همینه
این که میگن اکبرش، تو جبهه ناپدیده
یکیشونم موجییه، اون که اسمش حمیده
وقتی میری سراغش، میگی حمیدجون سلام
میگه سلام بسیجی، میگی بگو باز برام
میگه خودت میدونی، درد من عاشقییه
زخم درد عاشقی، توی دلم باقییه
الان یه عمریه که، تو دردشون میسوزم
یادشونو به قلبم، عین وصله میدوزم
کدومشونو بگم، از علی یا مصطفی
از اون سید تک پا، یا از خود مجتبی؟
وعدهکنان تو مهران، علی داشت برام میخوند
آر.پی.جی11 آمد، سرش پرید خودش موند
اون طرف مصطفی، نشسته بود رو زمین
قمقمهشو که خواستم، اومد بده رفت رو مین
حرفا نگفته بهتر، دیگه چیزی نمیگم
حتی اگه فکر کنین، من هم دیگه بریدهام
حرفا نگفته بهتر، دق میاره حرف حق
ظرفیت توپ میخواد، نه یک ظرفیت لق
دق میاره حرف حق، اگه اهلش نباشی
یادت باشه که شهید، رفته الان تو جاشی
پرچمشونو وردار، نذار بمونه رو زمین
ادامه راهشون، فقط به اینه همین
برادرم! خواهرم!، سنگر رو پیدا بکن
جیره جنگی بردار، پوتینها رو پا بکن
جبهه دیگه تمومه، فرهنگشه که اصله
از این بیسیم یاد بگیر، سیم نداره و وصله
جداً ببین یه بیسیم، با اینکه سیم نداره
چه جوری وصل خطّه؟، همهاش آتیش میباره؟
زمین همون زمینه، اما باید رفت جلو
نه اینکه روی زمین، نشست و یا شد ولو
هر نفری توی خط، اسلحه برمیداره
تدارک سی نفر، پشتیبانیشو داره
هر کدوم از سی نفر، کارش رو انجام نده
لنگ میمونه کار ما، ضررها صد در صده
شهید یه روز میجنگید، امروز رفته تو جاشی
باید تو فکر و عمل، ادامهشون تو باشی
اگه میخوای راهشون، داشته باشه ادامه
اینو بدون که دنیا، فقط برات یک دامه
دل اگه کندی ازش، راحت ازش گذشتی
عین مسافر شدی، دور خودت نگشتی
دنیا اسیرت میشه، میشی شکل شهیدا
اون وقت ادامه میدی، راهو مثل شهیدا
اگر مسافر باشی، جا تو دنیا نگیری
بزرگ میشی طوری که، تو دنیا جا نگیری
بزرگ بودن طوری که، تو دنیا جا نگیرن
اونایی که کوچیکن، تو این دنیا اسیرن
اسیر یه لقمه نون، غافل از اوستا کریم
تو چشم و همچشمیها، حتی میشن... بگذریم!
:: برای رضایت حضرت زهرا(س)، به یاد مقدس ابوالفضل سپهر که این سبک شعری ::
::سبک ابداعی ایشان است و برای سلامتی آقایمان صلوات عنایت کنید ::
:: سينما رسانه در اين مصاحبه با حسن عباسی به بررسي جايگاه علمی ::
: دکتر مجيد شاه حسينی در حوزه نظريه پردازي سينما و رسانه مي پردازد ::
هوالحکيم
معرفي مجيد شاهحسيني کار سادهاي مينمود. اما هنگاميکه با حسن عباسي به مصاحبه نشستيم، متوجه شديم که شناخت شاهحسيني، نيازمند داشتن درکي عميق از رفتار او در صحنهي فرهنگي- هنريِ ايرانِ بيست سالِ اخير است. زاويهي نگاه عباسي در معرفي دکتر مجيد شاه-حسيني، معطوف به نوع کنشي است که از وي درعرصهي نقد و نظر، در عرصهي مديريت رسانه-اي در سازمان صدا و سيما، و مديريت او بر فارابي مشاهده شده است. اينکه انگيزهي شاهحسيني در اين عرصهها، از چه عمقي برخوردار بوده است و چه جهتگيري مشخصي داشته است. عباسي بهجاي پرداختن به شخصيت مجيد شاهحسيني، به رسالت او در صحنهي فرهنگي انقلاب اسلامي پرداخت.
* در پرسش اول، به عنوان مدخل گفتوگو، مايلم بدانم چه مدت است که دکتر شاهحسيني را مي-شناسيد؟
بله! بسمالله الرحمن الرحيم. مجيد را حدود 15 سال است که ميشناسم و با او تعامل دارم. اما با نوشتههاي وي در نشريات، از قبل از آن آشنا بودم.
* کسي به نام مجيد شاهحسيني را حسن عباسي چگونه براي مخاطبان حرفهاي و غير حرفهاي سينما و حوزهي رسانه معرفي ميکند؟
براي شناخت مجيد شاهحسيني بايد عرصهاي که او براي خود انتخاب کرده است را شناخت و سپس رسالتي که براي خود قايل است را دانست؛ سپس روش او در عمل به آن رسالت، در عرصهي فرهنگي را معرفي کرد.
* عرصهاي که آقاي دکتر شاهحسيني در آن عمل ميکند و رسالتي که براي خود قايل است، و همچنين روش او در صحنه، چيست؟
اين سه وجه شناخت مجيد، نياز به توضيح دارد. مجيد سواي از طبابت، در پنج حوزهي تخصصي فرهنگي، حضور موثر داشته است: حوزهي تدريس نظري هنر و سينما، و حوزهي امور مستشاري و مشورتي هنري و فرهنگي.
روش او در نقد، روشي کاملاً متمايز از روش مبتذل جاري در مواجهه با آثار هنري است، که روشي عمدتاً ژورناليستي است و به تکنيک سينما ميپردازد، يا روشي که صرفاً نقد و بررسي آثار هنري را به فرم آن آثار محدود ميکند. روش مجيد در نقد، روش محتواگرايي ناظر به سه وجه بيوتي (Beauty)، فرم (form)، و ميم-سيز «mimesis» است؛ لذا غالباً نقدهاي او از محتوايي فلسفي، تاريخي، نشانهشناختي، و سبکشناختي برخوردار است.
* روش نقد و بررسي علمي- فلسفي، که کمتر به تکنيک ميپردازد و بيشتر محتوا و مضمون را مد نظر دارد، در خاستگاه تمدنيِ سينما، يعني در خود غرب چه جايگاهي دارد؟
پرسش خوبي است. اما قبل از آن بايد جايگاه نقد محتوايي را در آثار فرهنگي با ذکر مثالي روشن کرد. روزگاري شعر مهمترين ابزار بيان عميقترين مضامين فکري- فلسفي بود. مولوي، انديشه و فلسفهي خود را در مثنوي آورد، در حالي که ميتوانست آن را مانند يک کتاب عاديِ فلسفي بنويسد. يا حافظ، حکمت مورد نظر خود را در غزليات خود سرود، نه اينکه کتاب حکمت بنويسد. امروز، منتقدين شعر، «مثنوي مولوي» و «ديوان حافظ» را از حيث آرايههاي ادبي و جناس و کنايه و تلميح و وزن و قافيه مطالعه و بررسي ميکنند، اما فلاسفه و حکما، از حيث محتواي فلسفي و حِکمي، اشعار حافظ و مولوي را در ترازوي نقد ميسنجند.
در دو- سه قرن اخير، که رمان در غرب جايگاه بلندي يافت، بسياري از انديشمندان غربي، انديشهي خود را در قالب رمان که زبان جذابتري براي عموم مردم در انتقال پيام بود، نوشتند و به مردم عرضه کردند. امروز در دانشگاههاي جهان و حتي ايران، استاداني هستند که در سطح دکترا و فوق دکترا، تخصص آنها اين است که آثار ادبي جهان، مانند آثار ويکتور هوگو، چارلز ديکنز، جيمز جويس، مارک تواين، الکساندر دوما، تولستوي، داستايفسکي، و ديگران را نقد و بررسي ميکنند و اين نقد و بررسيها، عمومي نيست، بلکه واحد درسي تخصصي دانشجويان ادبيات است. بخشي از اين نقد و بررسي متوجه تکنيک داستاننويسي مانند شخصيت-پردازي، راويِ اولشخص يا داناي کل، خطوط تعليق، و موارد ديگر است. اما بخش مهمي نيز به انديشه و تفکري که تکنيک داستاننويسي را به کار گرفته است تا آن انديشه را در قالب پيامي خاص به مخاطب منتقل کند، ميپردازد.
* به نظر ميرسد اين ساز و کار در مواجهه با شعر و رمان در سينما جايگاه خود را پيدا نکرده است.
بله! براي بسياري از مردم و حتي افرادي که به هنر اشتغال دارند، قابل قبول است که کساني در حد عالمان فلسفه و ادبيات، بنشينند و در مورد يک بيت شعر يا يک بخشِ داستان، از موضع نگاه فلسفيِ شاعر و يا نويسندهي آن رمان اظهار نظر کنند، اما اگر يک دانشمند به نقد و بررسي يک اثر سينمايي پرداخت، انگار که کاري سخيف انجام داده است.
پرسش شما اين بود که در تمدن غرب که خاستگاه هنر سينماست، اين مسئلهي نقد محتوايي چه جايگاهي دارد. پاسخ، روشن و صريح است: اکنون در غرب، صدها استاد فلسفه، يکي از مهمترين وظايف خود را نقد و بررسي محتوايي آثار هنري و نقد خودِ هنرمندان قرار دادهاند.
* صدها نفر؟!
بله! امروز شما ميتوانيد در فضاي سايبر نام بيش از 400 استاد فلسفه را ببينيد که در معتبرترين دانشگاههاي آمريکا و اروپا، با افتخار در حال مشاهده و سپس تحليل محتوايي آثار هنري هستند. در ميان اين نامها، از ويليام اروين در آمريکا، تا اسلاوي ژيژک در اروپا ديده ميشود.
* آيا در ايران استادان فلسفه، جامعهشناسي، سياست، فقه، و ... چنين کاري انجام دادهاند؟!
به هيچ وجه. شما در دانشگاهها و حوزههاي علميه هيچ استاد فلسفهاي نمييابيد که از منظري محتوايي، آثار سينمايي را ببيند، و نقد سينمايي کند. اساساً چنين نگاهي در ايران حتي از سوي خود سينماگران منفي و منتفي است.
در برنامهي تلويزيوني هفت، مجري، و منتقد، و سينماگر قديمي مهمان برنامه، هر سه نفر با تمسخرِ نگاهِ محتوايي به آثار سينمايي رسماً گفتند که اين نگاه به سينما، نوعي بيماري است.
* غربيها در محتواي آثار هنري، چه نکاتي را مشخص ميکنند؟
فکر و انديشه و فلسفهي موجود در آثار را؛ يعني آنچه که در اغلب آثار سينمايي ايراني غايب است. سينماگري که سينما را صرفاً انترتينمنت (Entertainment) يا سرگرمي ميداند که در اثر سينمايي خود فکري ارائه نميکند؛ يا استاد فلسفهاي که تنها راهِ بيانِ فلسفه را کلاس درس و کتابها ميداند، و اساساً ابزار سينما را ابزار بيان فلسفه نميشناسد. وقتي سينماگر و معلم فلسفه، هر دو چنين نگاهي دارند، نتيجهي طبيعي آن درد مشترک سينماگران در حوزهي فقدان فيلمنامهي مناسب است. در واقع سينماگر ايراني مانند ناشر و چاپخانه-داري است که ميگويد «حافظ»ي بيايد ديوان شعري بسرايد تا ما آن را چاپ کنيم. سينماگر غربي، خود ابتدا حافظِ شاعر است، سپس ناشر و چاپخانهدار.
* اين 400 نفر استاد فلسفه که اشاره کرديد، اين نکته را که سينماگران غربي، خود فکر و فلسفه دارند را نيز مشخص کردهاند؟!
بله! ببينيد اين استادان در هشت حوزه، تحليل محتوايي را انجام داده و نظرات خود را در قالب کتب متعدد منتشر کردهاند. حوزهي يکم، حوزهي افراد سينماگر است. کتاب فلسفهي مارتين اسکورسيزي، کتاب فلسفهي استنلي کوبريک، کتاب هيچکاک، کتاب فلسفهي ديويد لينچ، و حتي کتاب استيون اسپيلبرگ و ديگر سينماگران يا نمايشنامهنويسان از سوي اين استادان فلسفه منتشر شده است. در واقع اسکورسيزي و کوبريک، به عنوان استاد فلسفه ميتوانستهاند در دانشگاه تدريس کنند، اما ترجيح دادهاند که به جاي تدريس فلسفهي خود براي تعدادي دانشجوي خاص، با زبان سينما، براي عموم مردم فلسفهي خود را بيان کنند.
* حوزهي دوّم کدام است؟
حوزهي دوّم، حوزهي فيلمهاي سينمايي است. اين استادان فلسفه، در درون فيلم سينمايي، فلسفهي فيلسوفان گوناگون، يا فلسفهي خود فيلمساز را جستوجو کردهاند. فيلمهايي مانند هري پاتر، ترميناتور، واتچمن، اينسپشن، استاد وارز، بتمن، شرلوک هولمز، و فيلمهاي مطرح ديگر.
اما در حوزهي سوم به سراغ سريالهاي تلويزيوني رفتهاند: سريالهايي مانند هيروز، دکستر، ديليشو، هاوس، ارستد دولوپمنت، بتل استاد گلکيتکا، ايکس فايل، و موارد متعدد ديگر.
در حوزهي چهارم، اين استادان فلسفه، انيميشنها را ديدهاند: خانوادهي سيمپسونها، فاينال فانتزي، ساوت پارک، و نمونههاي ديگر.
* واقعاً در انيميشنهاي تلويزيوني، استادان فلسفهي غرب، دنبال فلسفه ميگردند؟
طبيعتاً اگر يک سريالِ انيميشن تلويزيوني، حاوي فکر و فلسفهاي نباشد، يک استاد فلسفه بيکار نيست که بنشيند و ابعاد فلسفي سازندهي آن را بررسي کند.
* ساير حوزهها کدامند؟
در حوزهي پنجم استادان فلسفه به سراغ موسيقي رفتهاند: آنها متاليکا، و پنيک فلويد را مملو از فلسفه معرفي کردهاند.
در حوزهي ششم؛ اينان به سراغ ورزش رفتهاند و ورزشهايي مانند فوتبال را واجد فلسفه شناختهاند.
در حوزهي هفتم، بازيهاي کامپيوتري، و در حوزهي هشتم، فضاي سايبر را از حيث محتواي فلسفي پيدايش آن، بررسي کردهاند.
* اين استادان فلسفه، چرا اين کار را کردهاند؟ يعني معتقدند که سينماگران و موسيقيدانان و ورزش-کاران، آگاهانه فلسفه را در آثار خود وارد کردهاند، يا اينکه اين استادان مدعياند که فلسفه درون اين آثار است که به گونهاي ناخواسته، وارد شده است؟
خب! اينکه تلويزيون جمهوري اسلامي استادان فلسفه را نشان ميدهد که چهل دقيقه وقت آنتن تلويزيون را صرف يک بيت شعر مولوي يا سعدي ميکنند، تا مضمون فلسفي از دورن آن بيرون بکشند، آيا خود آن شاعران مضامين فلسفي را در شعر خود وارد کردهاند، يا اين استادان فلسفه مدعي هستند که شاعر شعر خود را سروده است اما چون فرم آن کامل شده است لذا دفعتاً در درون آن شعر، فلسفه و يا حتي حکمتي ناب پديد آمده است؟! پاسخ شما کدام است؟ هر پاسخي بدهيد، ميتوان آن را به کار استادان فلسفه در آمريکا و اروپا، در تبيين و تحليل فلسفي آثار هنرمندان غربي ربط داد. در واقع سينما و ورزش و معماري و بازي کامپيوتري و انيميشن، اگر از فکر و فلسفه تهي باشند، که تاثيرگذار نيستند. دليل تاثيرگذاري اين آثار، در يک جمله، عمق فلسفهي مستتر در آنهاست.
لذا در کنار نقدهاي ژورناليستي و تکنيکي آثار هنري در غرب، عالمان و دانشمندان به نقد علمي محتوا و مضمون اين آثار ميپردازند.
* از اين منظر، دکتر مجيد شاهحسيني، چنين رويهاي دارد؟ يعني همچون اين استادان فلسفه، به نقد محتوايي آثار سينمايي، از حيث انديشهاي که در دورن آنها نهفته است ميپردازد؟
بله! اين به قول شما رويه، با سيدمرتضي آويني در متن هنر انقلاب اسلامي شکل گرفت.
پس از شهادت آويني، حداقل سه نفر اين رويه را در پيش گرفتند و آنرا به فرهنگ نقد حرفهاي علمي محتوايي تبديل کردند؛ فرهنگي که امروز کاملاً از جريان نقد سطحي ژورناليستي تکنيکي يا حتي فرمگرا متمايز است و يک برجستگيِ حاصلِ فرهيختگي در آن ديده ميشود.
* اين سه نفر چه کساني هستند؟
يکي از آنها، نادر طالبزاده است. نادر به سه دستمايه، نقد محتوايي را پس از شهيد آويني، و به ويژه در دههي اخير در رسانهها و محافل علمي و هنري صورت داد: دستمايه نخست او سواد فني و تخصصي وي در سينماي مستند است. دستمايه دوم او، تجربهي زيست انتقادي در جامعهي آمريکاست. و دستمايهي سوم او دغدغههاي بسط انقلاب اسلامي و واکنش تمدن هژمونِ مدرن به اين انقلاب است؛ لذا طالبزاده از اين منظر، نقد و بررسي مضامين آثار هنري و بهويژه سينماي مستند و داستاني را در برنامهي دانشگاهي و رسانهاي خود قرار داد.
نفر دوم حسن بلخاري بود. در اواخر دههي 1370 دکتر بلخاري که تازه کتاب هرمنوتيک خود را منتشر کرده بود، در مواجهه با آثار هنري غرب، تلقي تاويل و تفسير (و البته نه لزوماً هرمنوتيکال) را در بررسي آثار سينمايي لحاظ کرد. بلخاري، که در حوزهي مطالعات اديان و عرفان و هنر مشغول تدريس و مطالعه بود، در دههي 1380 توانست جريان نقد محتوايي آثار سينمايي را قوت ببخشد.
نفر سوم، مجيد شاهحسيني است. مجيد نيز در دههي 1370 حرکت خود را در نقد محتوايي آثار هنري، با نگارش مقالات متعددي در نشريات آغاز کرد و سپس در محافل دانشگاهي، اين نقدهاي علمي را ارائه و تدريس نمود.
لذا موج نقد معرفتي و حتي هستيشناختي آثار سينمايي، که با آويني آغاز شد، با طالبزاده، بلخاري و شاه-حسيني، به جريان تبديل شد.
* وجه اشتراک اين سه نفر و حتي آويني، در نقد محتوايي، در چيست؟
آويني، طالبزاده، بلخاري و شاهحسيني، هر يک به نوعي، از کليت فلسفهي هنر، و ظرفيت آن در نقد اثر هنري بهره بردهاند. اين چهار نفر، مؤلفهي بيوتي (Beauty) را در اثر هنري مد نظر داشتهاند؛ اما عميقاً مراقب بودهاند که از مُحاکات يا ميمسيز (Mimesis) مورد نظر سازندهي اثر غفلت نشود. وجه بعدي، توجه به نشانه-گذاري برخي سينماگران مؤلف در آثار سينمايي است. اين توجه، لزوماً توان نشانهشناختي منتقد را ميطلبد. مسئلهي بعدي، دقت در فرم (Form) اثر هنري است. ظرفيت فرم را در شأن و جاي خود، نه بيش از آن، مورد بررسي قرار دادهاند؛ لذا، اغلب تحليلهاي اين افراد، از عمق علمي، فلسفي، و هنري خاصي برخوردار بوده است که در تحليلهاي ژورناليستي رايج ديده نميشود.
* تمايز اين سه نفر در چيست؟
تمايز اين سه نفر، که جريان نقد محتوايي را صورت دادهاند، در حوزههاي متمايز فعاليت آنها از يکديگر است؛ طالبزاده نقد محتوا و مضمون را با اِشراف تکنيکي خود بر سينما غني ساخته است، اما بلخاري، به تبع پيشهي معلمي خود، نقد محتوا و مضمون اثر هنري را با اِشراف فلسفي خود عمق بخشيده است. شاهحسيني، چون درگير مديريت بر رسانه و سينما بوده است، نقد محتوا و مضمون را سواي از ابعاد فکري و تکنيکي آن، با مقاصد و نيات مديران رسانهها و هاليوود درآميخته است. در سخن مجيد، اين جمله که «هاليوود اين جهت را القاء ميکند، ...» يا «هاليوود قصد داشته است ...» طنين اين نکته است که او قايل نيست برخي پيامها در آثار سينمايي آمريکا، تصادفاً پديد آمدهاند يا اينکه تنها ارادهي سينماگر بوده است.
اقدامي که در غرب از سوي بيش از 400 استاد فلسفه در بررسي آثار سينمايي و سينماگران در دههي اخير صورت گرفته است، در ايران از سوي افرادي چون آويني و طالبزاده و بلخاري و شاهحسيني، با کيفيتي متفاوت و البته زاويهي نگاهي متمايز در دو- سه دههي گذشته انجام و دنبال شده است.
* از اين زاويه، آيا ميتوان دکتر شاهحسيني را در دورههاي مختلف بررسي کرد؟
بله امکانپذير است. مجيد در دورهي فعاليت مطبوعاتي، در آغاز راه، سادهتر ميبيند، اما دغدغههاي فرهنگي و انقلابي او همين غلظت امروز را دارد. هنگاميکه مدير رسانهاي ميشود آن دغدغهها را در شکلي پيچيدهتر دنبال ميکند؛ براي نمونه، کاري که او در گروه معارف شبکه يک سيما، در اوايل دههي 1380 ارائه کرد: «مجموعهي پايان دوران». در مجموعهي پايان دوران، يک تلقي آيندهشناختي، با محوريتِ «از نَفَس افتادن ايدئولوژيها»، و در نهايت، «ظهور منجي موعود(عج)» ارائه شد که از عمق و غناي علمي خاصي برخوردار بود. برخلاف مباحث سخيفي که اخيراً در جامعه رواج يافته است که مهدويت و انتظار و شيطانپرستي و فراماسونري و کابالا و يهود و صهيونيسم را به هم ميبافند، رويکرد مجيد در برنامهي پايان دوران، کاملاً علمي- تاريخي و مستند بود.
بلخاري نيز در آن مجموعه، در حوزهي اديان، نظري علمي- تاريخي، و مستند داشت.
* شما در آن دوره با دکتر شاهحسيني همکاري خاصي داشتيد؟
در اواخر دههي 1370 در دورههاي دانشجويي دانشگاههاي مختلف، در مواجهه با مباحث مطرح شده از سوي جريان شبه روشنفکري مدرن و سکيولار، دوستان مختلف، مباحث تخصصي متمايزي را ارائه ميکردند: پناهيان مباحث کلامي- معارفي، افروغ مباحث جامعهشناختي، پارسانيا مباحث فلسفي- کلامي، بانکي مباحث ازدواج و اخلاق خانواده و جوانان، رحيمپور مباحث کلامي- معارفي، من هم مباحث استراتژيک را ارائه مي-کردم. دوستان ديگري هم بودند که موضوعات مبتلابه ديگري را پاسخ ميدادند. بلخاري و شاهحسيني و طالب-زاده، در حوزهي فرهنگ و هنر، موضوعات تخصصي را ارائه ميکردند. در آن اردوها، با يکديگر تعامل خوبي داشتيم. بعداً، در اوايل دههي 1380 مجيد در گروه معارف شبکه يک سيما، برنامهي معروف «عصر ايمان» را پايه-گذاري کرد. تالکشو «عصر ايمان» که در نوع خود تا آن زمان، يک ابداع بود، به سرعت در جامعه جايگاه خود را يافت. دکتر شاهحسيني شروع اين برنامه را و سپس چند جلسهي نخست آن را به عهدهي من گذاشت. تعامل با مجيد در برنامهي عصر ايمان، توانايي او را در مديريت رسانهاي براي من هويدا کرد؛ لذا از تعاملات عمومي در عرصهي محافل دانشگاهي با مجيد، در آن دوران، در برنامههاي تلويزيوني نيز تعامل خوبي با هم داشتيم. کسي که بهعنوان يک کارشناس در استوديو و در مقابل دوربين قرار ميگرفت، با وجود مجيد، تکليف خود را ميدانست، چون مجيد، بهعنوان مدير تکليف خود را ميدانست.
* مقاطع بعدي فعاليتهاي دکتر شاهحسيني را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
در سالهاي ابتداي دولت نهم، آقاي شاهحسيني به عنوان مدير فارابي معرفي شد. معاون سينمايي وقت، يعني آقاي جعفري جلوه، تجربهي کار با مجيد را در شبکه يک سيما داشت.
دورهي مديريت شاهحسيني بر بنياد فارابي، فصل جديدي در کارنامهي فکري او محسوب ميشد. در دورهي او توجه ويژهاي به آثار سينمايي با توليد سنگين شد. «مُلک سليمان نبي(ع)» و «راه آبي ابريشم»، نمونههاي خوب اين دوران بودند. سينماي کوچک و فقير و «کَن»پسندِ ايران، يکباره با بيگپروداکشن (Big Production) ملک سليمان و راه آبي ابريشم روبرو شد. در شرايطي که کريستوفر نولن، براي اينسپشن (Inception) 160 ميليون دلار يا حدود 200 ميليارد تومان هزينه ميکند، فارابي با پنج ميليارد تومان، شهريار بَحراني را روانهي ميدان ساخت فيلمي نمود که دهها برابر آن هزينهبر به نظر ميرسيد.
جرأت بَحراني و فرآورده، با جرأت شاهحسيني در هم آميخت و تجربهي نخست، کاري مقبول از آب درآمد. به اعتقاد من، سينماگر ايراني بايستي آثار سنگين و بزرگ را تجربه کند، تا روزي بتوان پروژههاي عظيم سينمايي را در دستور کار قرار داد. کشوري که تاريخ کهني دارد، و دين عظيمي چون اسلام را پذيرفته است، حرفهاي بزرگي براي زدن دارد که با سينماي کوچک و کم حجم نميتواند آن حرفها را بزند. از يَلِ سيستان «سپهبد سورنا» تا «رستم» شاهنامه، و از انبياء(ع)، تا ائمه(ع)، از محتواي قرآن، تا مضمون روايات، همه و همه ظرفيت سينماي بزرگي را ميطلبد، که با ملک سليمان و راه آبي ابريشم تمرين شد. اين جرأت و نگاه، در مجيد وجود داشت که چنين آثاري- هر چند با ضعفهايي متعدد- پشتيباني و ساخته شد.
* در سالهاي اخير، فعاليتهاي شاهحسيني را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
آقاي دکتر شاهحسيني، در سالهاي اخير، سرگرم تدريس و پرورش استعدادهاي جوان در حوزهي سينماست. تربيت جوانان مستعد و علاقهمند و انقلابي، و آشنا نمودن آنها به تاريخ و زبان تخصصي سينما که استادان فلسفهي غرب به آن مشغول هستند، از اقدامات مؤثر و عميقي است که اثرات چشمگيري در پي خواهد داشت. شکلگيري جريان نقد محتوايي آثار هنري، يکي از پيامدهاي اين تلاشها بود، و پديد آمدن سينماگران جواني که فيلمسازي را با تفکر عجين کنند، پيامد ديگر آن خواهد بود.
در واقع سينماي آينده در ايران، سينمايي است که فيلسوفان در آن سينماگرند، نه اين که سينماگران در آن فيلسوف باشند. اين يعني راهي که بزرگان هاليوود طي کردهاند؛ فيلسوفانِ سينماگري چون هيچکاک و کوبريک. اين راهي است که جريان نقدِ همهجانبهي هنري، آن را در ايران جهتنمايي کرد؛ همان راهي که دکتر شاهحسيني از پديدآورندگان آن راه است.

کلیپ صوتی تاثیرگذار از حجت الاسلام پناهیان ” دوستان! مجهز شوید به اسلحه های جنگ نامنظم ،در نبرد نرم باید نامنظم عمل کرد یا منظم؟ دشمن در جنگ نرم منظم عمل میکند یعنی چی؟ گاهی از اوقات، معطل گفتگوی عالمانه نباید بشوی، باید با فطرت مردم ارتباط برقرار کنی، برو یک ضربه بزن برگرد…”
سلامتی آقا امام زمان(عج) و امام خامنه ای صلوات
:: آنچه در زیر می خوانید پنجمین بخش از روایت برادر كریم مظفری از ماجرای درگیری ::
:: نیروهای سپاه با ناوگان دریایی آمریكا در خلیج فارس است ::
وقتى نورافكن قوى روى بویه و من افتاد، اشهدم را خواندم و دستانم را بالا بردم. هر لحظه انتظار داشتم مرا به گلوله ببندند و شهید كنند. در آن لحظه، افكار متناقضى با سرعت در ذهنم عبور كردند. فكر بقیه بچه هایى بودم كه اثرى از آنها نبود، فكر همسر و دو فرزندم بودم و با خودم فكر مى كردم كه آنها با شنیدن خبر شهادتم چه واكنشى نشان خواهند داد، پدر و برادرانم چه مى كنند؟ همسرم حسابى داغدار خواهد شد.
ناگهان پشت سرم روشن شد. سرم را برگرداندم. دیدم یك فروند ناوچه ایستاده و نورافكنش را به طرفم انداخته است. در این وقت، هلى كوپتر دور شد و رفت.
از طریق بلندگو شروع كردند به انگلیسى صحبت كردن كه البته من یك كلمه اش را هم نفهمیدم؛ اما متوجه شدم كه نزدیكتر نمى شوند و از چیزى هراس دارند. زیر پایم را نگاه كردم دیدم كائوچوى كارتن استینگر كه با آن خود را به بویه رسانده بودم، افتاده است. فهمیدم از همان تكه كائوچو مى ترسند. همینطور كه دستانم بالا بود، با پایم یواش یواش آن را داخل آب انداختم. وقتى آب چند مترى آن را از بویه دور كرد، ناوچه آمد نزدیك بویه.
دستى به طرفم دراز شد كه من آن را گرفتم. مرا مثل نوزاد تازه به دنیا آمده اى بلند كردند و داخل ناوچه بردند. تا مرا داخل ناوچه بردند، فورا روى «دك» خواباندند. سطح دك آسفالت بود و زبر. فورا دست و پایم را با طناب بستند. احساس تشنگى زیادى مى كردم. هر چه فریاد زدم: «آب...به من بدهید...سردم است»، كسى نشنید یا ندانست چه مى گویم. با اینكه دست و پایم بسته بود، سه چهار نفر سرباز مسلح اطرافم را گرفته بودند و به اصطلاح حسابى تو نخ من بودند كه تكان نخورم. كسى نزدیك نمى شد. با خود گفتم: خدایا! من جز یك شورت كه چیز دیگرى ندارم، از چه مى ترسند؟ دست كم یك لیوان آب هم نمى دهند بخورم.
لحظه به لحظه بر سوزش بدنم افزوده مى شد. با اینكه بارها فریاد زدم كسى نفهمید چه مى گویم. انگلیسى كه نمى دانستم؛ اما مى دانستم آب به این زبان چه مى شود .این بود كه گفتم: «Water»
مثل اینكه فهمیدند. رفتند و لیوان آبى آوردند و یك مترى من گذاشتند و اشاره كردند كه بخورم. دستم را هم باز كردند. تا به طرف لیوان آب حركت كردم، شروع كردند با قنداق تفنگ و لگد به جان من افتادند. با هر سختى و پوست كلفتى ای بود، آن یك متر را طى كردم. با وجود ضربات قنداق تفنگ و لگد، به لیوان آب رسیدم و آن را سر كشیدم.
نصف لیوان را به زور خوردم. دوباره دستم را بستند و به كمر انداختندم روى زمین. زبری و خشنی آسفالت را با پوست سوخته و چروكیده تنم احساس كردم. تاولهای تنم و دستم شروع كردند به تركیدن. در این هنگام سوزش وحشتناكی تمام تنم را فرا گرفت. یك چشمی هم آوردند و چشمانم را هم بستند. سرم را نیز داخل كیسه ای كردند و پایین كیسه را هم بستند. با خودم فكر می كردم حتما می خواهند اعدامم كنند. وقتی از جا بلندم كردند و حركتم دادند، یقین كردم كه مرا برای اعدام می برند.
ناوچه حركت كرد. این را از بادی كه به بدنم می خورد، فهمیدم. پس از مدتی به جایی رسیدیم. مرا از ناوچه خارج كرده، به مكان دیگری بردند. سرم در كیسه بود و روی چشمانم نیز چشمی بود و فقط حس می كردم با من چه رفتاری می كنند. در حالیكه دو نفر دو طرفم را گرفته بودند، مرا بردند و روی تختی خواباندند. كیسه را باز كردند و سرم را بیرون آوردند و چشمی را هم از چشمم برداشتند. وقتی در زیر نور و روی تخت به اندامم نگاه كردم، لرزه بر تنم افتاد. همه جای بدنم سوخته بود كه یقین كردم با آن وضع محال است جان سالم به در ببرم. نظامی ها از كنار تخت من دور شدند و چند نفر دكتر و پرستار دورم جمع شدند. كم كم چشمانم سنگین شد و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، سر تا سر بدنم را باند پیچی كردند. فقط چشمانم باز بود. تا به هوش آمدم، بازجویی شروع شد.
چند نفر در حالی كه چهره هایشان را پوشانده بودند، نزدیكم آمدند. باند چهره مرا باز كردند. با دقت به چهره ام نگاه كردند و سپس مثل كسی كه دنبال چیزی می گردد و آن را نمی یابد، ناراضی و ناراحت بودند.
با خودم گفتم: من كه یك پاسدار معمولی هستم. حتما به دنبال نادر یا بیژن می گردند. حدود نصف روز آنجا بودم. سپس مرا روی برانكارد خواباندند و داخل هلی كوپتری گذاشتند و بردند. در هلی كوپتر باز بود. سرتا سر وجودم را ترس فرا گرفت.
با خود فكر كردم حتما چون چهره ام را دیده اند و دانسته اند به دردشان نمی خورم، حالا می خواهند مرا به دریا بیندازند و غرق كنند. اگر مرا در آب انداختند چه كنم؟ با این باندهایی كه به دست و پایم است، حتما تا داخل آب افتادم، زیر آب می روم و غرق می شوم. راستی، كدام یك از بچه ها زنده مانده اند؟ به جز من، كریمی، رسولی و باقری هم كه زنده بودند. با چشمان خودم دیدم كه آنها سوار ناوچه شدند. راستی، نادر، بیژن و آبسالان هم زنده اند؟ نصرالله چطور؟
مجاهد شهادت طلب خداداد آبسالان
غرق در این افكار بودم كه به محوطه بزرگی روی دریا رسیدم. صبح بود و هوا روشن. مرا از هلی كوپتر پایین آوردند و وارد سالنی كردند. تا وارد شدیم، كریمی، رسولی و باقری را هم دیدم. از دیدنشان روحیه گرفتم و فهمیدم كه نمی خواهند اعدامم كنند. همان چهار نفری بودیم كه با هم داخل آب افتاده بودیم. از بقیه خبری نبود. مرا روی تخت دو طبقه ای خواباندند. آنها را نیز كنارم خواباندند.
رو به باقری كه سرباز وظیفه بود، كردم و گفتم: باقری، وضعیت صورتم چطوری است؟ تا حالا خودم راندیده ام. باقری گفت: صورتت به طور وحشتناكی ... هنوز باقری حرفش را تمام نكرده بود كه دو تا سرباز مسلح آمدند و تفنگ را روی سر من و باقری گذاشتند. یكی كه فارسی حرف می زد، گفت: شما دو نفر با هم چه می گفتید؟
- والله درباره سوختگی صورتم حرف می زدیم.
- دیگر اجازه صحبت كردن ندارید. رویتان را از هم بر گردانید و حرف هم نزنید.
چاره ای جز اطاعت نبود. رویم را از باقری برگرداندند.
باز جویی رسمی از آن سه نفر شروع شد. اول باقری و سپس رسولی و بعد كریمی را بردند و مفصل بازجویی كردند؛ اما كاری به من نداشتند. یك روز نزد دوستانم بودم. روز دوم مرا از آنان جدا كردند و چون میزان سوختگیام را ۸۵ درصد اعلام كرده بودند، مرا به جای دیگری بردند؛ اتاق سوانح سوختگی.
در آن اتاق، تمام امكانات معالجه سوختگی وجود داشت. در دل، از اینكه خودشان مرا سوزانده بودند و حالا خودشان داشتند معالجه ام می كردم، می خندیدم.
پس از مداوا و مراقبتهای پزشكی، چند نفر پرستار و دكتر آمدند و مرا از روی تخت بلند كردند و بردند بیرون. حدود سی الی چهل متر در راهرویی حركت كردیم. در سرتا سر راهرو روی همه دیوارها، تابلو ها، عكسها و حتی اتیكت اتاقها را با پارچه پوشانده بودند تا من ندانم كجا هستم و هویت كسانی را كه مرا اسیر كرده اند، نشناسم البته بر من مسلم بود كه در یكی از ناوهای بزرگ و مجهز هواپیمابر آمریكایی هستم.
مرا وارد اتاقی شبیه اتاق رختكن كردند كه در آن وان مخصوصی وجود داشت. باند بدنم را باز كردند و مرا داخل وان قرار دادند و سپس با ماده مخصوصی كه من نفهمیدم چیست، شستشویم دادند. سپس بار دیگر سر تا پای بدنم را باند پیچی كردند و به سالن باز گرداندند.
چیزی كه باید از روی انصاف بگویم، رفتار خیلی انسانی پزشكها و پرستاران بود كه با دلسوزی و جدیت خاصی وظیفه خود را انجام می دادند. پس از حمام و خواب، اولین جلسه باز جویی از من شروع شد. سه چهار نفر آمدند سراغم. یكی شان مسلح بود. مرا از سالن بیرون و به اتاق بازجویی بردند. دور تا دور اتاقی كه مرا داخل آن بردند، شیشه بود. اتاق، فقط در ورودی داشت و هیچ پنجره ای در آن نبود. مرا روی تختی خواباندند و باز جویی را شروع كردند.
اولین سوالی كه از من كردند، این بود كه شغلم چیست.
گفتم: من بومی هستم و برای ماهیگیری به دریا آمده بودم؛ اما عده ناشناسی آمدند و به زور ما را مجبور كردند كه آنها را ببریم.
فردی كه فارسی صحبت می كرد و مسئول بازجویی بود، گفت: نه، ما می دانیم كه شما نظامی و پاسدار هستید. حتی می دانیم از میان شما چه كسی پاسدار و چه كسی سرباز است.
من از ترس اینكه اگر بدانند پاسدار هستم، ممكن است رفتار خشنی با من در پیش گیرند یا اعدامم كنند، به شدت حرفشان را انكار كردم و گفتم: من پاسدار نیستم و بومی بوشهرهستم.
باز جو پرسید: رفتار شما پاسداران با ارتش چطور است؟ آیا بین شما وحدتی وجود دارد؟
من بار دیگر تكرار كردم: من نظامی نیستم. مرا در دریا به زور به این كار وادار كردند. اما بازجو قبول نكرد و باز پرسید: پادگان های نظامی موجود در بوشهر كجاست؟ پادگان ارتش كجا قرار دارد؟ اسم فرمانده سپاه بوشهر چیست؟
در این بازجویی، درباره كارهایی كه سپاه در نیرو گاه اتمی بوشهر مشغول آن بود، بسیار حساس بودند و مرتب مرا زیر فشار قرار می دادند تا اطلاعاتی در باره این كارها و اقدامات به آنها بدهم.
بار دیگر، من منكر نظامی و پاسدار بودن خود شدم. این بار كه بازجو مرا دید، ناراحت شد و با عصبانیت سیلی ای به صورتم زد. سیلی اش البته تند و محكم نبود. بازجو گفت: ما می خواهیم سوالاتی را كه از تو می پرسیم، فورا و درست پاسخ بدهی.
من هم گفتم: من نظامی نیستم و بومی بوشهر هستم.
- نه، تو نظامی هستی و می دانیم كه پاسدار هستی. بگو رفتارتان با ارتش چطور است؟
برای آنكه از شرشان نجات پیدا كنم، گفتم: من نمی دانم. من چون در دریا صید می كنم، می بینم كه شناورهای ارتش و سپاه با همدیگر می آیند گشت. از روی آرمشان می شناسم كه كدام ارتشی و كدام سپاهی هستند. كنار هم می ایستند و صحبت می كنند.
متوجه شدم كه همه جریان بازجویی را فیلمبرداری می كنند. بعد از بازجویی مرا به جای اولم باز گرداندند؛ چون می دانستم ممكن است مرا دوباره برای باز جویی ببرند، این بود كه پاسخ های دروغی كه گفته بودم، در ذهنم مرور كردم تا در جلسه دیگر هم همان حرفها را بزنم.

حضرت آیتالله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسشهای شما، پاسخهای آیتالله بهجت» درباره ولایت فقیه و محدوده اختیارات آن میفرماید:
میدانیم که دین اسلام آخرین دین، و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است، و پیغمبری بعد از خاتم انبیا صلیالله علیه و آله نخواهد آمد و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت، کتاب قانون بوده و عترت اهلبیت پیامبر اکرم علیهمالسلام، مبیّن آن باشند.
و نیز روشن است که امت محمدی صلیالله علیه وآله در زمان حضرت حجت و معصوم حق، هر چند در زندان یا در حال تبعید باشند، میتوانند وظیفه خود را ولو با مشقت بسیار و تحمل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمیتوان برای مسئله بیش از سه صورت فرض کرد:
1- کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛
2- خود به خود بماند، یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد؛
3- نیاز به سرپرست و حاکم و مبیّن دارد که همان ولی امر و مجتهد جامعالشرایط است.
فرض اول عقلا و نقلا باطل است، زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امت باشد.
و فرض دوم نیز باطل است، زیرا قانون خود به خود اجرا نمیشود و نیاز به شخص و یا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.
ناچار باید به فرض سوم قائل باشیم و بگوییم: جامعه مسلمین را باید ولی امر به همت شئونات و ابعاد آن اداره کند.
از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله: ارتش، آموزش و پرورش، دادگستری و ... دارد، لذا باید دست ولی فقیه، در همه شئونات مادی و معنوی، مبیّن، شارح، راهنما و حلال مشکلات باشد.
در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم (ع) به استثنای امامت و آنچه را که مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات حکومتی، دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آئین اسلامی عملی شود. دلیل دیگر اینکه با استدلال خلف میتوان گفت: هیچ جامعه و کشوری با هرج و مرج پایدار نمیماند از این رو باید قانون و حاکم و حکومتی در آن حکمفرما باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد دین مبین اسلامی باقی نمیماند و این خلاف فرض است چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیام قیامت باقی بماند؛
«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ»؛ هر کس دین دیگری غیر از اسلام را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمیشود.

محمود فرشچیان به سال 1308 شمسی در اصفهان ، دیده به جهان گشود . پدرش ، حاج غلامرضا فرشچیان ، از تجار فرش بود و در كار هنر قالی بافی دست داشت.
فرشچیان در طی تحصیلات مقدماتی در محضر استاد میرزاآقا امامی اصفهانی هنرمند چیره دست و پرآوازه دیار اصفهان ، به آموختن نقاشی دلبستگی تمام پیدا كرد و دل در گرو نقشهای زیبا بست .
از اخرین كار پر عظمت و زیبا ایشان ، ساخت ضریح امام حسین(ع) بوده كه یك كار سنگین و بینظیری است كه چهار سال به طول انجامید و طراحی آن نیز توسط استاد فرشچیان انجام شد.
سازه جدید با رعایت شرط نگهداری و تعویض برخی قطعات 400 سال طول عمر برای آن پیش بینی شده است. همچنین تامین امنیت این ضریح نیز از سوی مقامات عراقی تاكید شده به طوری كه آنها خواستار نمایش این ضریح در شهرهای مختلف كشور خود شدند.
طبق اخبار واصله ، وقتی استاد فرشچیان در ازای طراحی و تذهیب ضریح جدید امام حسین (ع) یك میلیارد تومان طلب كرد ، مسئولان با تاخیر و و با اكراه و اجبار پرداخت كردند.
پس از پایان ساخت ضریح امام حسین (ع)، استاد فرشچیان به كنار ضریح آمد و چك یك میلیارد تومانی را درون ضریح انداخت.

"سید مصطفی علوی" از زندانیان آزادشده انقلاب اسلامی مردم بحرین علیه رژیم دستنشانده آلخلیفه در همایش بیداری اسلامی با عنوان "نقض حقوق انسانی در زندان های بحرین" كه در سالن اجتماعات مدرسه علمیه معصومیه خواهران برگزار شد، گفت: بحرین كشوری است كه در سال 1970 میلادی در پی كشمكش میان دولتهای ایران و انگلستان پدید آمد و سرانجام با همه پرسی سازمان ملل متحد و موافقت دولت ایران به استقلال رسید و تاكنون خاندان آلخلیفه به صورت سلطنت موروثی بر آن حكمرانی كردهاند. 98 درصد جمیعت بحرین را مسلمان تشكیل میدهند كه اكثریت آنان شیعه هستند ...

دو روز پیش بود که آمریکا در یک اقدام تأمل برانگیز، نام سازمان منافقین و دار و دسته رجوی را از لیست سیاه خود خارج کرد تا سرکردگان این گروهک که تا به امروز، صدها نفر از ایرانیان، عراقیها و آمریکاییها قربانی اهداف شوم خود کرده اند را، خوشحال کند.
هیلاری کلینتون چیزی حدود چهار ماه پیش به سرکردگان این گروهک تروریستی، وعده داده بود که در صورت خوش خدمتی به ایالات متحده، پاداش ویژه ای به آنها خواهد داد؛ همین طور شد و دو روز پیش رئیس دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده برخلاف انتظار ملتهای ایران و عراق، دار و دسته رجوی را از لیست سیاه خود، خارج کرد.
با این اقدام آمریکا، گروهک منافقین در دامان حمایت بزرگترین حامی تروریست های دنیا، یعنی شیطان بزرگ قرار گرفت.
خبرگزاری فارس هم زمان با این اقدام سوال برانگیز آمریکا، ویژه نامه ای الکترونیکی را تهیه کرده تا مخاطبان بیش از پیش در جریان جنایات گروهک منافقین، قرار بگیرند.

این نرم افزار توسط سازمان فناوری شهرداری تهران در فروردین ماه سال 1389 تولید گردیده است و بنا بر رسالت سازمانی شهرداری که همانا خدمت به شهروندان محترم می باشد به صورت رایگان در اختیار شهروندان عزیز تهرانی قرار گرفته است. شهرداری تهران بنا دارد در فاصله زمانی کوتاهی نسبت به بهینه کردن این نرم افزار هم از نظر بروزرسانی اطلاعات و هم از نظر امکانات نرم افزار اقدامات مناسبی انجام دهد.
اللهم صل علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی
و حجتک علی من فوق الارض
و من تحت الثری الصدیق الشهید
صلوةً کثیرةً تامةً زاکیةً متواصلةً متواترةً مترادفة کافضل ما صلیت علی احدٍ من اولیائک

دیوارهای خانه امام رضا (ع) در «مرو» قدیم
در مرو، مرو یکی از چهار شهر قدیمی خراسان بزرگ است که به همراه شهرهای نیشابور، بلخ و هرات، قدمتی بسیار کهن داشته اما به نسبت دیگر شهرهای ذکر شده، ناشناخته باقیمانده است. از اینرو در این گزارش سعی خواهد شد خوانندگان محترم با این شهر تاریخی که زمانی میزبان قدوم پربرکت حضرت رضا (ع) بوده است، بیشتر آشنا شوند.

:: نامه یک فرماندار به امام صادق علیه السلام و پاسخ آنحضرت ::
نجاشی از چهره های شایسته و با ایمان است، قدرت او را مست نکرد و به آفت غرور و غفلت و خودکامگی گرفتارش نساخت. عبدالله بن سلمان نوفلی آورده است که:
در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم که غلام و پیام رسان نجاشی وارد شد و نامه فرماندار اهواز را به محضر آن حضرت تقدیم داشت که اینگونه بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند به سرورم طول عمر عنایت فرموده و مرا فدای او گرداند و هرگز مبادا که ناخوشایندی برای شما بنگرم ان شاء الله. و خدای برآورنده این دعا و توانای بر این خواسته است.
اما بعد:
سرورم! من به فرمانداری اهواز مبتلا شده ام اگر این را برایم خیر و مصلحت می دانید تقاضا می کنم برنامه کار و حدود و مقررات آن را برایم ترسیم و تعیین فرمایید تا من با تمسک بدان و با عمل براساس آن به خدا و پیامبر نزدیک گردم.
تقاضایم این است که آنچه را برای من وظیفه می دانید و عمل بدان را شایسته می نگرید به طور فشرده برایم مرقوم دارید تا برایم روشن بشود که چگونه بذل و بخشش کنم؟
زکات را در کجا مصرف نمایم و به چه کسی بدهم؟ با چه کسانی مأنوس شوم و به چه کسانی اعتماد کنم و بگروم؟
رازها و اسرار خویشتن را به چه کسانی بسپارم؟ و ...
سرورم! شما حجت خدا هستید و امین او در روی زمین، نعمت خدا برای همیشه بر شما مستدام باد!
فرماندار اهواز
نجاشی
پاسخ ششمین امام معصوم به فرماندار اهواز
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای تو را مورد لطف و عنایت خویش قرار داده و تحت رعایت خویش حفظ کند، چرا که اوست که تنها توانا بر این کار است.
اما بعد:
سفیر تو نامه ات را برای من آورد آن را خواندم و نظرت را با خواسته ات دریافت داشتم و بر این اندیشه ام که تو به ولایت و حکومت اهواز مبتلا شده ای.
این فرمانداری و پست تو هم مرا شادمان نمود و هم اندوهگین، اینک به یاری خدا دلایل هر دو را برایت می نویسم.
دلایل شادمانی :
اما خوشحالی و سرورم از آن جهت است که بدان امید هستم که خداوند گرفتاری و رنج یکی از دوستان دودمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به وسیله تو برطرف و آنان را به سبب تو عزیز و سربلند ، برهنه ای را بپوشاند و ناتوانی را توانا گرداند و آتش تفرقه و پراکندگیشان را به وسیله تو خاموش سازد،اینها مرا شادمان می سازد.
دلایل اندوهگینی :
اما آنچه اندوهگینم می سازد و بر تو نگرانم می کند این است که در اوج قدرت و ریاست ،بر دوستی از اهل بیت سخت بگیری و آنگاه بوی بهشت به مشامت نرسد.
من آنچه را خواسته ای فشرده آن را برایت می نگارم تا اگر بدان عمل کنی و از حدود و مرزهای آن تجاوز نکنی در زندگی و دیداری ات به سلامت بمانی،ان شاء الله.
هان ای عبدالله! بنده خدا ! پدرم از پدران گرانقدرش و آنان از امیرالمؤمنین و او نیز از پیامبر خدا روایت فرمود که:
« هرکس از برادر مؤمن خویش مشورت و تبادل نظر بخواهد و با او مشورت کند اما وی صلاح او را نگوید، خداوند عقل را از او سلب می کند.»
بر این اساس من به تو انسان حقجویی که دیدگاه مرا خواسته ای، رأی و نظرم را باز می گویم اگر عمل کنی از آنچه تو را می ترساند، نجات یابی:
1- هان عبدالله! آگاه باش که نجات تو در گرو حفظ خونها و اذیت نکردن دوستان خدا و مدارا نمودن با مردم و زیردستان و معاشرت شایسته با آنان و با نرمش در اوج قدرت و مدارای با مافوق و فرستادگان اوست.
همواره از خوزی اهواز بر حذر باش چرا که پدرم از پدرانش و آنان ازامیرالمؤمنان علیه السلام آورده اند که:
« لا یثبت الایمان فی قلب یهودی و لا خوزی.
ایمان در قلب یهودی و خوزی تثبیت نمی گردد. »
2- اما کسی که تو باید با او مأنوس باشی و به او اعتماد و اطمینان نمایی و کارهایت را به او واگذار کنی، باید چنین فردی یک شیعه امین و درستکار و پرواپیشه و موافق مذهب و راه و رسم تو باشد، از این رو یارانت را بشناس و هر دو گروه را آزمایش نما آنگاه که در آنها رشد و هدایت یافتی دیگر خود می دانی.
3- از دادن جایزه و هدیه به شاعران چاپلوس یا متملقان و گزافه گویان و پرده دران و عناصر بی محتوایی که بسان دلقکها عمل می کنند بپرهیز و همانندش را در راه خدا بده.
جایزه ها و بخششها و نشانها و مدالهایت به افسران، درجه داران، فرماندهان، سفیران، نزدیکان، نامه رسانان و رازداران نگهبانان و سربازان، باید تنها برای خدا و در جهت خشنودی او باشد.
4- بخششها و صدقه ها و هزینه سفر حج و لباس نماز و هدیه و صله ات در راه خدا و همه از بهترین و پاکترین کسب مال تو باشد. کوشش کن که طلا و نقره ای ذخیره نسازی تا از آنان باشی که این آیه شریفه هشدار می دهد:
« والذین یکنرون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم ... .»
و هرگز حلوا و زیادی غذاهایی را نادیده نگیر که بر شکمهای گرسنه مصرف می کنی چرا که به سبب آن غضب و خشم خدا را فرو می نشانی.
و هشدار که از پدرم و او از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده اند که: پیامبر گرامی به یارانش می فرمود:
« کسی که خود سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، به خدا و روز رستاخیز ایمان نیاورده است.»
پس گفتند: « ای پیامبر خدا ! اگر چنین باشد ما گرفتار هلاکت شده ایم.»
که فرمود: « از مازاد بر مصرف و زیادی خرما و روزیتان و نیز لباسهای اضافی خویش به نیازمندان هدیه کنید و با این کمک و ایثار، خشم خدا را فرو نشانید.»
عبدالله ! من تو را از بی اعتباری دنیا و سستی آن و بر آنچه نسبت به گذشتگان و پیروانشان از آن رفته است،آگاه می سازم.
پدرم روایت فرمود که: آنگاه که امام حسین علیه السلام به سوی کوفه، حرکت کرد، ابن عباس آمد و گفت: « به حق خویشاوندی سوگندت می دهم که مبادا شما همان شهیدی باشی که پیامبر خبر داده است که در کربلا به خون می غلطد.»
آن حضرت در پاسخ فرمود:
« ابن عباس! من به شهادتگاه خویش از تو آگاهترم و تنها جویای فراق این دنیای زشتی هستم که امویان ساخته اند.
پسر عباس! آیا تو را به روایتی از امیرالمؤمنان آگاه سازم که در مورد دنیا چه فرمود؟»
ابن عباس پاسخ داد: « آری پسر پیامبر!»
و آنگاه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرد که می فرمود:
من در فدک مشغول کار بودم که ناگاه زنی دلربا و بسیار جذاب به سوی من آمد همانگونه که من بیل در دست و به کار اشتغال داشتم او خود را در اوج زیبایی و شکوه به من نمایاند، چنان بود که زیباتر از زنان قریش ...
و به من گفت: « هان ای پسر ابی طالب! آماده ای مرا به عقد خویش درآوردی؟ تا تو را از زحمت کار بی نیاز سازم و به گنجهای زمین و زمان رهنمونت شوم و پادشاهی گیتی را برای همیشه به نام تو زنم و پس از تو به نام فرزندانت؟»
من از او پرسیدم: « بانو تو کیستی تا تو را از خاندانت خواستگاری نمایم ؟»
پاسخ داد: « من دنیا و زر و زیور و قدرت و شوکت آن هستم.»
تا او را شناختم گفتم:
« برو و شوهری جز من بخواه.»
برو این دام بر مرغ دگر نه!
و به کارم و بیل و مزرعه ام رو آوردم و اینگونه سرودم: لقد خاب من غرته دنیا دنیه و ماهی ان غرت قرونا بتأمل؟
اتتنا علی زی العزیز ثنیه و زینتها فی مثل تلک الشمائل
فقلت لها غری سوای فاننی عروف عن الدنیا و لست بجاهل
و ما انا والدنیا فان محمدا" احل صریعا بین تلک الجنادل
و هیهات اتتنی بالکنوز و ردها و اموال قارون و ملک القبایل
الیس جمیعا" للفناء مصیرها و یطلب من خزآنها بالطوائل
فغری سوای اننی غیر راغب بمالک من ملک و عز و تائل
فقد قنعت نفسی بما قد رزقته فشانک یا دنیا و اهل البطائل
فانی اخاف الله یوم لقائه واخشی عذابا" دائما" غیر زایل
به راستی کسی که دنیا او را فریب دهد زیانکار است
و دنیا جز فریب دهنده عصرها و نسلهای گذشته نیست.
دنیا در چهره زیباترین دختر قریش « ثنیه» نزد من آمد
که زینت و آرایشش همانند چهره های زیبارویان بزک کرده بود.
به او گفتم: برو دیگری را فریب ده
چرا که من به شگردها و فریبکاریهای تو آگاهم و از تو غافل نیستم.
راستی! من کجا و دنیا کجا؟
در حالی که پیامبر بزرگ،محمد صلی الله و علیه و آله و سلم به دنیا دل نبست و اینک از جهان رخت بربسته است.
شگفتا از فریب دنیا که گنجینه ها و زر و زیور خویش را برای من آورده بود
در حالی که اموال و ثروتهای قارون و املاک و باغات مردم را از آنان گرفته است.
مگر نه این است که ثروت تمامی آنان رو به نابودی می نهد و زراندوزان و گردآورندگان و انحصارگران ارزشهای مادی دنیا به حساب فراخوانده می شوند؟
پس تو ای دنیا ! برو جز مرا فریب ده که من به تو دل نمی بندم و به ارزشهای تو همچون باغ و ملک و آب و حکومت تو ...
من خویشتن را به آنچه خدا روزیم ساخته است قانع نموده ام و تو در شأن تبهکاران و شرارت پیشگانی.
من از خدا و روز دیدار با او می ترسم و از عذابی که همیشگی است می هراسم از این رو به تو دل نمی بندم.
پس از امیرالمؤمنان علیه السلام همه امامان نور به آن گرامی تأسی و اقتدا کردند و به همین دلیل است که نه به چیزی آلوده شدند و نه به لغزشی گرفتار آمدند که همه اینها به شما رسیده است و خداوند جایگاه آنان را والا و بلند مرتبه داشت.
بدینسان من از جانب پیامبر راستگو و تصدیق شده و درست کردار تو را به مکارم دنیا و آخرت توجه دادم.
اینک اگر به آنچه تو را در این نامه ام دعوت کردم عمل کنی،اگر به سنگینی کوهها و امواج دریاها،گناه و لغزش داشته باشی امید که به راهی بروی که خدا تو را ببخشاید و از سر لطف خویش از تو بگذرد.
هان ای عبدالله ! مبادا که انسان با ایمانی را در قلمرو حکومت بترسانی ، پدرم از پدرش و او نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام روایت می کرد که:
« هرکس نگاه هراس آوری به فرد با ایمانی کند که او را بترساند، خداوند وی را در روزی که سایه بانی جز سایه لطف خدا نیست خواهد ترساند و تمامی اعضا و اندامهای او را به صورت ذره ذره و حشرات بیابان محشور خواهد ساخت تا به جایگاهش وارد گردد.»
و نیز پدرم از پدرانش و آنان نیز از امیرالمؤمنان علیه السلام و او از پیامبر روایت کرد که:
« هر کس گرفتاری و درماندگی فرد با ایمانی را برطرف سازد،خداوند روزی که سایه ای جز سایه لطف او نیست گرفتاریش را برطرف ساخته و در روز سخت رستاخیز به او منت می بخشد.»
و فرمود:
« کسی که حاجت و نیازی از برادر با ایمانش برآورد خدای خواسته های بسیاری که تنها یکی از آنها بهشت است برای او برآورده سازد و کسی که برادر با ایمان خویش را از برهنگی بپوشاند، خدای، او را از لباسهای بهشتی پوشانده و تا یک نخ از آن لباس اهدائیش بر تن برادر با ایمانش باقی است همواره در خشنودی خدا باشد.
و کسی که برادر مؤمن و گرسنه خویش را با غذایی سیر کند خداوند از بهترین غذاهای بهشتی او را سیر نماید.
و کسی که او را از تشنگی سیراب سازد خداوند تشنگیش را با شربت ویژه و دست نخورده بهشت رفع کند.
و کسی که برادر مؤمن خویش را خدمت کند خداوند او را به وسیله پسران پرطراوت و خوش اخلاق بهشت خدمت نموده و وی رابا دوستان پاک و پاکیزه اش همنشین گرداند.
و کسی که بار برادر با ایمان خویش رابه دوش کشد و بردارد خداوند او را بر مرکب بهشتی سوار کند و در روز رستاخیز در برابر فرشتگان مقرب بر چنین بنده ای مباهات کند.
و کسی که برای برادر با ایمانش همسری را برگزیند و وسیله ازدواج او را فراهم سازد تا برای او مونس زندگی شود و وی به آن همسر دلخوش و مأنوس گردد و پشتوانه و پشتیبان زندگیش باشد،خداوند حوریان بهشتی را به ازدواج او درآورد و او را با کسی از شایستگان و راستگویان و صدیقین که او آرزو داشته است،همنشین و مأنوس سازد.
و کسی که برادر با ایمان خویش را که حاجت و نیازی به وی دارد در منزلش دیدار کند از دیدار کنندگان خدا محسوب می گردد و بر خداست که زائر خویش را گرامی بدارد.»
عبدالله! پدرم از پدرانش و آنان از امیرالمؤمنان و او از پیامبر گرامی علیهم السلام آورده است که به یارانش می فرمود:
« هان ای مردم! کسی که به زبانش ایمان آورده اما به دل ایمان نیاورده باشد، مؤمن نیست.
هان ای مردم! لغزشهای دیگران را دنبال نکنید که هر کس در پی لغزش و اشتباه انسان با ایمانی باشد، خداوند روز رستاخیز لغزشهای وی را تعقیب و او را در عمق خانه اش رسوا سازد.»
و نیز از او آورده اند که فرمود:
« خداوند از انسان با ایمان پیمان گرفته است که رفتارش و گفتارش را تصدیق کند و با دشمن خویش انصاف به خرج دهد و خشم خود فرو نشاند مگر به دفاع از خویش در برابر اتهامات، چرا که هر مؤمنی در زندگی کوتاه دنیا زبانش را از نارواها برای آسایش جاودانه بهشت می بندد و کنترل می کند ... .»
و نیز پدران گرانقدرم از پیامبر آورده اند که فرمود:
« فرشته وحی از جانب خدا آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدای سلامت می رساند و می فرماید: برای انسان با ایمان نامی از نامهای خویش (مؤمن) برگزیدم از این رو مؤمن از من است و من از مؤمن،هر کس به مؤمنی اهانت روا دارد به پیکار با من برخاسته است.»
و نیز آورده اند که فرمود:
« علی جان! تا باطن کسی را ننگری و نشناسی با او مناظره منما چرا که اگر کسی درونش خوب و پاکیزه باشد دوست خداست و خداوند دوست خویش را خوار نمی سازد ... .»
و نیز از او آورده اند که فرمود:
« کمترین مرحله کفر این است که مردی از برادران خود کلمه و سخنی را بشنود و آن را حفظ کند که روزی او را به کیفر آن رسوا سازد چنین کسانی نجات نخواهد یافت.»
و آورده اند که فرمود:
« کسی که درباره فرد با ایمانی چیزی را بگوید که با چشم دیده و یا با گوش خود شنیده است تا بدین وسیله او را نکوهش نموده و از او عیبجویی کند و او را کوچک سازد چنین کسی از همانهایی است که خدای در مورد آنان فرمود:
کسانی که دوست می دارند زشتیها را در میان مؤمنان پخش کنند برای آنان عذابی دردناک خواهد بود.»
« ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم.»
هان ای عبدالله! و نیز پدران گرانقدرم از نیای کبیرم پیامبر آورده اند که فرمود:
« کسی که از برادر با ایمانش سخنی بگوید و بخواهد با آن سخن او را از نظرها بیندازد خداوند او را به گناه وی مجازات کند تا دلیل آن را بیاورد و راه نجان برای خود بجوید که نخواهد توانست.
و کسی که برادر با ایمان خود را شادمان سازد پیامبر را شادمان ساخته است و کسی که پیامبر را شادمان کند خدا را شادمان ساخته.
و کسی که خدای را شادمان سازد بر اوست که وی را وارد بهشت کند.»
و تو را ای عبدالله! باز هم به پروای از خدا و انجام اطاعت او و چنگ زدن به ریسمان او و چنگ زدن به ریسمان او سفارش می کنم، کسی که به ریسمان هدایت او چنگ زند به راه راست هدایت شده است از این رو از خدا پروا کن و خشنودی هیچ کس را بر خشنودی او مقدم مدار و به جای خشنودی او مگیر.
این وصیت خدا به مردم است و جز این را نخواهد پذیرفت.
و آگاه باش که کسی به چیزی بزرگتر از تقوا موظف و نکلف نیست و این سفارش ما خاندان پیامبر است و اگر می توانی از دنیا و ارزشهای مادی چیزی را به دست نیاوری که فردا از آن سئوال شوی،چنین کن.
عبدالله ابن سلیمان آورده است که:
وقتی این نامه مبارک به نجاشی رسید و آن را مطالعه کرد،گفت:« بخدایی که جز او معبودی نیست تمام مطالب آن درست، عالی و نجات بخش است و هر کس بدان عمل کند نجات خواهد یافت.» و خود تا زنده بود می کوشید مطابق او عمل کند.


قسمت اول :
http://www.antisemitism.blogfa.com/post-1.aspx
قسمت دوم:
http://www.antisemitism.blogfa.com/post-2.aspx
قسمت سوم:
http://www.antisemitism.blogfa.com/post-3.aspx
مقاله ای از استاد رائفی پور

:: تشدید پروژه صلیبیون صهیونیست ::
در حالی که مسئولین سینمایی ما مشغول بحث های حاشیه ای و پروژه لاله و گشت ارشاد هستند ، در یک سری طرح و توطئه به هم پیوسته و دنباله دار، کانون های نهان و آشکار صهیونی در غرب ، تشدید "پروژه جنگ صلیبی هزاره سوم"( که در سال 2001 توسط جرج بوش پسر رسما کلید زده شد و علنا نیز بوسیله وی اعلام گردید) را در دستور کار قرار داده اند و بازهم طرح گستاخانه از این پروژه را به مرحله اجرا درآوردند.
فیلمی دیگر در هتک حرمت وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) توسط عناصر شناخته شده صهیونیست همچون سام باسیل و جونز به نمایش درآمد و بار دیگر قلب های میلیاردها انسان آزاده را به درد آورد. جنگ نرم صلیبیون صهیونیست ، همچنان با تمام توان در جریان است و ...
نمی توان ننوشت در این هنگامه ای که نه تنها بیگانگان در اهانت به دین خاتم پیامبران از هیچ دنائتی فرو گذار نکرده و نمی کنند، بلکه کسانی که زمانی خود را ایرانی و مسلمان هم می دانستند، مانند طایفه قریش و اشراف و برده داران مکه جاهلی، به کلام الهی و فخر عالم امکان اهانت روامی دارند. کسانی که اینک در دامان اربابان صهیونیست شان لانه گزیده اند و به خاطر تکه نانی که جلویشان می اندازند به هر گونه حقارت و زبونی چنگ می اندازند، همچون ابوجهل و ابوسفیان، وحی الهی را حاصل ذهن پیامبر می دانند و مثل بنی عباس ، امام زمانش را منکر می شوند. اگرچه این لاطائلات، ذره ای از عظمت وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام نمی کاهد ، چنانچه پس از 1400 سال، دین و آیینی که او از سوی خدا و از آن غار کوچک حومه مکه برای جهانیان آورد ، اینک نه تنها عالمی را به تسخیر خود درآورده بلکه پشت همه زورگویان و سلطه طلبان را لرزانده است و امروز متفکران و اندیشمندان غرب همچون ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما ، به این حقیقت معترفند.
کارشناسان تاریخ براین باورند که مواجهه غرب با جهان اسلام را میتوان به سه دورة مهم تقسیم کرد:
الف ـ دوره جنگهای صلیبی،
ب ـ دورة استعمار،همزمان با انقلاب صنعتی ،
ج ـ از تأسیس دولت اسرائیل تا کنون.
دوره اخیر، دوره غرب جدید است که مختصات اصلی اش ، تفکر آخرالزمانی و اعتقاد به نبرد آرماگدون است که در تضاد آشتی ناپذیر با اسلام و به خصوص تفکر شیعی قرار می گیرد. تفکری که به منجی راستین باور دارد و پیروانش انتظار موعود حقیقی را می کشند.
اگرچه جسارت به قرآن و اهانت مجدد به پیامبر عظیم الشان آن در جایزه ای که سال گذشته از سوی صدراعظم آلمان به طراح کاریکاتورهای موهن علیه رسول اکرم (ص) ، اعطاء گردید، خود نشانگر پشت پرده و حامیان رسمی این گستاخی ها و پرده دری هاست و سالهاست رهبران اوانجلیست (مسیحیان صهیونیست) که سرنخ هیئت حاکمه آمریکا از جمله همین به اصطلاح دمکرات های کنونی را در دست دارند ، از طریق رسانه هایشان به خصوص حدود 1550 کانال رادیویی و تلویزیونی ماهواره ای، اسلام و مقدسات آن را مورد تهاجم قرار داده و همزمان بر طبل جنگ بامسلمانان می کوبند و دم از جنگ آخرالزمان و بمباران اتمی جهان می زنند.
اما آنچه از این گونه تحرکات مذبوحانه و دیوانه وار بیش از هر نتیجه ای مستفاد می گردد ، همانا عصبانیت ، وحشت و هراس شبکه ها و کانون های صهیونیستی از نفوذ روزافزون اسلام در مناطق حساس دنیا است. چنانچه در خبرها آمده بود، پس از پخش فیلم موهن "فتنه"( در سال 2008) ، گرایش مردم هلند به مطالعه قرآن مجید به طرز شگفت انگیزی افزایش یافت ، چنانچه نشریة المحیط براساس گزارش مطبوعات هلندی خبر داد که انتشار فیلم "فتنه" ، نتایج معکوس در مقایسه با اهداف سازندگان آن داشته و باعث شده تا مردم آمستردام به کتابخانههایی که کتب اسلامی از جمله قرآن الکترونیکی ارائه میکند، روی آورند. طیّ همین خبر آمده بود که در مدّت دو روز این محصول در بازار هلند نایاب شد.
به نظر می آید این اساس انگیزه کانون های پنهان و مرموز صهیونیستی باشد که امثال "ویلدرس" و "باسیل" را به تهیه فیلم هایی بر علیه اعتقادات مسلمانان گماردند و مزدور دیگری را به کشیدن کاریکاتورهای موهن و به بهانه سالگرد 11 سپتامبر،دیوانه ای همچون جونز را هم به سوزاندن کلام الله مجید واداشتند. وحشت این کانون های دسیسه گر از گسترش روزافزون اسلام در قلب اروپا ، دیگر موضوعی پنهان کردنی نیست. در بخشی از فیلم "فتنه" براساس آمار نشان داده می شود که رشد اسلام در اروپا و به خصوص هلند چه رشد خارق العاده و شگفت آوری داشته است.
همچنانکه در سال 1997، دکتر پیتربریولی، مدیر اجرایی مؤسسة تحقیقاتی مسیحیت در انگلستان از طریق نشریة ساندیتایمز اعلام کرد که "براساس ارقام و آمار، اسلام سریعترین مذهبِ در حالِ رشد در جهان بوده است."
"ماسینگر ویتوری فورمنتی" از رهبران کاتولیک در واتیکان سال گذشته در مصاحبه با روزنامه "ال اسرواتور رومانو" ، نشریه رسمی کلیسای واتیکان گفت:
"...برای نخستین بار در تاریخ، ما دیگر در صدر نیستیم، مسلمانان از ما گوی سبقت را ربودهاند. .."
سایت IRIC به نقل از وی در روزنامه واتیکان، که گزارش سالانه واتیکان را گردآوری میکند، نوشت: "...کاتولیکها هماکنون 4/17 درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهند، درصدی ثابت، در حالی که جمعیت مسلمانان 2/19 درصد از جمعیت کل جهان است..."
مجلة العالم هم در سال 1996 از قول رئیس دانشگاه آریزونا، دی مایکل برادین، اعلام کرد که: "اسلام آوردم به علّت آنکه تنها راه حل مسائل امروز آمریکا و جهان است. آنچه در قرن بیست و یکم و پس از آن برای باقی ماندن بدان نیازمندیم، اسلام است. بدون اسلام آیندهای تیره و تار خواهیم داشت."
و در آوریل سال 2009 روزنامه معتبر "لوفیگارو" براساس آماری حیرت انگیز ، فاش ساخت که تا 20 سال آینده ، اسلام ، مذهب اول بلژیک خواهد شد.
در سال 2008 هم یک نماینده در پارلمان انگلیس درخواست کرد فقه اسلامی را باید در قوانین اجتماعی انگلستان وارد ساخت . در وقایع سالهای اخیر ترکیه نیز شاهد بودیم که پس از گذشت حدود 85 سال تبلیغات لاییک برعلیه اسلام ، چگونه در میان تهدیدات ارتش و پروپاگاندای رسانه های صهیونیستی ، مردم خواستار بازگشت به اسلام هستند و تنها برای رسمیت بخشیدن به حجاب اسلامی ، چگونه با تظاهرات و اعتراضاتشان تمامی محاسبات غربی ها را به هم ریخته اند.
خانم "ممسن" که در حال حاضر استاد دانشگاه استانفورد کالیفرنیاست در مورد نفوذ اسلام و برخوردهای هتاکانه و بی شرمانه غرب صلیبی / صهیونی با آن و پیامبر عظیم الشانش طی یک سخنرانی پس از انتشار کاریکاتورهای هتاکانه گفت :
"...ظهور اسلام در پرتو مجاهدت های نبی اکرم(ص) و اهلبیت علیهم السلام نقطه عطف تاریخ بشری است،به گونه ای که بدون این نقطه عطف آسمانی هرگز تمدن هایی چون روم، مصر و ایران باستان راهی به تمدن کنونی نداشتند. دلایل تاریخی این حقیقت غیر قابل انکار بی شمار است. یکی از این دلایل اقرار مکرر دانشمندان اسلامی و خصوصاً غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است که نمونه کوچکی از آن را هم اکنون پیش رو دارید. متأسفانه جامعه به ظاهر پیشرفته غرب صهیونیزم زده برای مقابله با تعالیم ادیان آسمانی خصوصاً اسلام عزیز جنگ روانی گسترده ای را آغاز نموده که پیشقراولان آن سردمداران شناخته شده آمریکا و اسرائیل هستند. با کمال تعجب داعیه داران دروغین تمدن و حقوق بشر به علت ضعف و زبونی در مصاف با نورانیت آفتاب عالمگیر محمدی(ص) عقده گشایی نموده، بی ادبی پیشه کرده و به ساحت مقدس پیامبر عظیم الشان اسلام اسائه ادب نموده اند. خوشبختانه دانشمندان بنام این جوامع برخلاف تلاش های مذبوحانه و توهین آمیز نه تنها پیامبر اسلام را از بزرگان طراز اول تمدن دینی می دانند بلکه با صراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام بعلت مزایای بی شمار آن اقرار نموده اند. دقیقاً همین نکته مهم است که خاطر توهین کنندگان را به درد آورده و آنها را به ورطه بی فرهنگی و توهین کشانده است. از سوی دیگر در پوشش این اسائه ادب به ساحت مقدس پیامبر اعظم(ص) درصددند واکنش جهان اسلام را مورد ارزیابی قرار داده تا با سناریوهای جدید فشارهای بیشتری را بر مسلمانان جهان به ویژه جمهوری اسلامی ایران وارد کنند..."
اما حکایت دیگر این پرده دری ، از پرده برافتادن بسیاری از ادعاها و سرو صداهای دمکراسی طلبی و آزادیخواهی حضرات غرب نشین و شیفتگان داخلی شان است که به خواست خدا هر زمان بیشتر و بیشتر کوس رسوایی خود را به صدا در می آورند. نکته قابل تامل اینجاست که در نظر این مدعیان دمکراسی ، اهانت و توهین به یک کتاب آسمانی و پیامبر الهی ، آن هم کتاب و پیامبری که بیش از 5/1 میلیارد پیرو دارد و در میان 5/4 میلیارد دیگر ساکنان کره خاکی نیز مورد احترام و اقتدای بسیاری است ، از تبعات دمکراسی محسوب شده و باید آن را تحمل کرد ولی حتی تحقیق درباره واقعه ای تحت عنوان کشتار یهودیان در جنگ دوم جهانی ، با تلقی شدن جریحه دار کردن احساسات نهایتا چند میلیون یهودی (که بسیاری از آنها اساسا موضعی دربرابر واقعه فوق ندارند) جرم است و اگر کسی بگوید مثلا به جای 6 میلیون یهودی ، 5/5 میلیون در آن جنگ کشته شدند ، بایستی محاکمه شده و به زندان محکوم شود!! با این وصف که در اینجا هیچ توهینی حتی به آنها که واقعه هلوکاست را صحیح می دانند ، نشده بلکه فقط باب بحث و تحقیق درباره یک واقعه تاریخی باز شده است.
این درحالی است که در دین اسلام نه تنها کوچکترین اسائه ادب به ساحت هیچیک از پیامبران الهی جایز نیست ، بلکه گناهی بزرگ برشمرده می شود و احترام و تکریم همه پیغمبران خدا براساس نص صریح قرآن کریم ، واجب به شمار می آید. یعنی در روش آزادیخواهی مورد ادعای آقایان، جریحه دار کردن قلب 5/1 میلیارد مسلمان و صدها میلیون موحد و آزادیخواه دنیا ، عین دمکراسی است ولی سوال کردن درباره یک واقعه تاریخی که مورد نظر چند میلیون یهودی است ، جرم بوده و حکم زندان دارد.
جالب اینکه دیوید ایروینگ ، مورخ سرشناس بریتانیایی که در سال 2006 به جرم "انکار اتاق های گاز در آشویتس" طی سخنرانی 17 سال قبلش (در سال 1989) در حالی در انگلیس محکوم به 3 سال زندان شد که ابراز داشت در سال 1991 حرفش را پس گرفته و دیگر به آنچه درباره هلوکاست گفته ، معتقد نیست!!(به یاد انگیزاسیون قرون وسطی نمی افتید؟ خصوصا که در مورد کسانی که خواستار تحقیق راجع به قضیه هلوکاست شده اند، واژه قرون وسطایی "منکر" و "انکار کننده" به کار برده می شود!!)
بهنام تائبی، نمایندهی سابق شورای شهر دلفت هلند ، روز یازدهم فروردین ماه 1387در گفت و گویی با یکی از ایستگاههای رادیویی هلند گزارشی ارائه کرد که تاییدی دیگر بر مدعای حضور دست های پنهان صهیونیست ها در پس پرده وقایعی همچون ساخت فیلم "فتنه" است. او گفت :
"... در هفتهی گذشته روز شنبه در شهر آمستردام تظاهراتی بود علیه راسیسم در هلند و یکی از چهرههای مشخص که در این زمینه نقش ایفا میکردند یا میکنند، آقای ویلدرس هستند. بنابراین این تظاهرات به نوعی هم به ایشان ارتباط داشت، علیه صحبتهای ایشان بود. در این تظاهرات یکی از تظاهرکنندگان صحبت آقای ویلدرس را، کاملاً همان صحبتها را، کپی کرده بود روی پلاکارد چسبانده بودند. هرجا که ایشان گفته بودند اسلام، یهودیت را گذاشته بودند. هرجا که ایشان گفته بودند مسلمان، یهودی گذاشته بودند. این شخص بلافاصله دستگیر شد در تظاهرات. چرا؟ چون پلیس معتقد بود صحبتهای ایشان اهانت به یک مذهب و اهانت به یک ملت هست..."!!!
ملاحظه می فرمایید که همان توهین ها و به کارگیری عبارات و تصاویر موهن نسبت به دین یهود در آن جامعه به اصطلاح آزاد هلند چه عواقبی درپی دارد!!
اینک وظیفه مسلمانان چیست؟ آیا سکوت در برابر این جسارت ها و گستاخی ها ، دشمن هار شده را جری تر نمی سازد؟ آیا فقر رسانه ای ما در زمینه گسترش دین و آیین پیامبر رحمت (ص) ، رسانه های غربی را در لجن پراکنی علیه اسلام و قرآن و فریب افکار جاهلانه ، مصرتر نساخته است؟ دریغ که پس از به اصطلاح 110 سالی که گویا از تاریخ سینمای ایران سپری می شود و در 32 سالگی سینمای انقلاب اسلامی ، آن هم در سرزمینی که ام القرای جهان اسلام می خوانندش و امتی یک ونیم میلیاردی به آن دل بسته اند ، هنوز یک فیلم یا سریال درباره پیامبر اکرم(ص) یا دوران ایشان و یا از زندگی یارانشان ، ساخته نشده است! این درحالی است که زندگی دیگر پیامبران الهی از جمله حضرت عیسی (ع) و حضرت ایوب و پیامبران بنی اسراییل از جمله حضرت یوسف و حضرت سلیمان و به زودی حضرت موسی(ع) و حتی ماجرای اصحاب کهف در فیلم ها و سریال های متعدد به نمایش در آمده و می آید!! اگرچه در تاریخ سینما دهها فیلم و سریال راجع پیامبران یاد شده جلوی دوربین رفته و به نمایش درآمده است ولی همه ارجاع ما در سینما و تلویزیون برای تصویری از دوران پیامبر خاتم (ص) تنها به یک فیلم ارزشمند مصطفی عقاد محدود می شود و بس!
کشتی اسلام به راه خود می رود و فرمانده خود را هم دارد و با قدرت و عنایت خداوند سرانجام به ساحل دولت کریمه حضرت حجت (ع) خواهد رسید. این وعده الهی است و سرنوشت محتوم تاریخ است. (این حقیقت را امروز دیگر تئوریسین ها و نظریه پردازان غربی نیز با زبان بی زبانی اعتراف می کنند) دعا کنیم خداوند این عنایت را در حق این بندگانش بنماید که حداقل بتوانند به دنبال این کشتی بروند و بلکه خود را به آن آویزان کنند. انشاالله.
به نقل از وبلاگ سعید مستغاثی http://smostaghaci.persianblog.ir

هر ملتی كه تاریخ خود را فرانگیرد محكوم به این است كه آن را تكرار كند . جنگ 8 ساله میان عراق و ایران نیز یكی از رویدادهای مهم تاریخ چند صد هزار ساله ی این سرزمین است .8 سال دفاع مقدس یكی از حماسه های كم نظیر این تاریخ است .كه توسط جوانان این كشور به نمایش درآمد و در تاریخ این ملت ماندگار شد . انقلاب اسلامی كه در سال 57 به پیروزی رسیده بود و هنوز درگیر مبارزه با منافقین و عناصر ضد انقلاب در داخل كشور بود . در 31 شهریور 1359 به صورت تحمیلی وارد جنگی شد . كه می توان به جرات گفت كه ایران اصلا آمادگی مواجه با آن را نداشت .اگر نگاهی به وضعیت نظامی دو كشور قبل از جنگ بیندازیم . می بینیم این ادعا زیاد هم بیراه به نظر نمی رسد ...