موکبهای ایرانی نجف تا کربلا + جدول
براساس آمار اعلام شده حدود ۲۵ موکب اعلام شده و ثبت شده ایرانی در مسیر پیادهروی اربعین قرار گرفته است.
ایرانیها نیز هر ساله در این مسیر راهپیمایی حضور بسیاری دارند. در ادامه جدولی از موکبهای ایرانی این مسیر بعلاوه امکانات این موکبها منتشر میشود.

به یاد شهید سعید چندانی

سعید چندانی متولد 1360، در استان سیستان و بلوچستان، منطقه سنی نشین، که مذهب او نیز سنّی حنفی بود.
او در سن حدود 12 - 13 سالگی، چند ماهی در حوزه اهل سنت، طلبه بود. و در کنار طلبگی در یک کارواش مشغول به کار بود. یک روز در کارواش برای او اتفاقی می افتد، و لگن او آسیب شدیدی می بیند. بعد از مدتی او را به بیمارستان می برند برای عمل جراحی. ولی متوجه میشوند که یک غدّه ی بدخیمی در بدن او وجود دارد. سپس او را به تهران اعزام میکنند. ولی دکترهای تهران هم او را جواب کردند. و هیچ امیدی به زنده بودن او نبود.
مادر بزرگوارش با حالتی مادرانه و متضرّعانه رو به درگاه خداوند متعال می آورند؛ و خواستار شفا یافتن فرزندشان میشوند. شبی در خواب مشاهده میکنند که شخص بزرگواری تشریف می آورند و می فرمایند: «پسرتو ببر پیش پسرم تو قم». مادرش بعد از بیداری پرس و جو میکند که آیا زیارتگاهی در قم داریم؟ میگویند: بله. حرم حضرت معصومه (س). مادرش میگوید: خانم نه. آقا. جواب میدهند: نه کسی نیست. (در ذهن مخاطبان چنین چیزی بود که مادرش حتما دنبال مقبره ای می گردد که کسی آنجا دفن شده است.) مادر بزرگوار سعید، وارد نمازخانه می شود. مشغول عبادت بود که خانمی از پشت سر تشریف می آورند و فقط می فرمایند: «جمکران» و سپس می روند. مادرش متوجه میشود که جمکران دوای درد سعید است.
به سرعت می رود بالا و به دکتر می گوید: « آقای دکتر؛ اگه جمکران قرصه، به من بده. اگه شربته، به من بده. اگه دارویی، پوشیدنی ای، نوشیدنی ای هست، به من بده... »
... به هر حال ایشان را راهنمایی میکنند به مسجد مقدّس جمکران. وقتی به قم رسیدند، مادر سعید، رو به حضرت معصومه (س) میکند و می گوید که: « خانم جان؛ سعید جان مریضه. بی حاله. من میرم و شفای سعید جان رو میگیرم و میام. »
وقتی به مسجد میرسند، در اتاقی ساکن میشوند.... ... ...
شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. دو نفر وارد اتاق می شوند و در کنار سعید قرار می گیرند.
سعید خودش تعریف می کرد: « خوابيدم. بين خواب و بيداري دو نفر اومدن توي اتاقم. يه خانوم و يه آقا. با هم عربي حرف ميزدن. من به اونا اعتنايي نكردم. آقا كنارم نشست و سلام كرد. پتو رو از روي سرم ورداشتم و از روي اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد. خانومه، روبند و چادر سياه داشت. چند دقيقه اي با هم صحبت كرديم راجع به يه موضوعي و با زبان عربي در صورتي كه من عربي اصلا بلد نيستم ولي زبانشان را مي فهميدم. اون خانومه خودشو معرفي كرد و گفت: فاطمه زهراست (سلام الله علیها). و گفت كه چون مادرت خيلي گريه و التماس ميكنه، من سفارش شما رو به فرزندم مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كردم».

با دستی که امام زمان (عج) بر بدن سعید میکشند، او شفا پیدا میکند و دیگر هیچ یک از علائم بیماری در او وجود ندارد...
*** مادرش در بدو ورود به مسجد، یک عهدی بسته بود: « اگه سعید شفا پیدا کنه، من پیرو شما میشم. »
آنها به عهد خود وفا کردند و شدند از شیعیان و پیروان راستین مولا علی علیه السّلام و ائمه ی بعد از ایشان.
بعد از بررسی های پزشکان، به سیستان و بلوچستان بر می گردند. جریان شفا یافتن سعید و شیعه شدنش، باعث شد موجی در آن منطقه پدید بیاید. موجی از شیعه گری. خیلی ها بواسطه ی این اتفاق شیعه شده بودند. و همین باعث شد که این اتفاق، به مذاق وهابیت ملعون خوش نیاید. یک روز به طرف او تیراندازی کردند که تیر، به گوشش اصابت می کند و گوشش آسیب می بیند. خانواده ی چندانی که جان سعید را در خطر میبینند، برای ادامه تحصیل او را به مشهد می فرستند.
*** سعید به خانواده گفته بود که من مدت کمی میهمان شما هستم و باید بروم... سعید چندانی به یکی از خادمین مسجد جمکران گفته بود که: « سیّد؛ من رفتنی هستم و آقا علی بن موسی الرّضا (ع) فرمودند که بیا که جایگاه تو پیش ماست... و دیدار ما تا زمان ظهور ولیّ الله أعظم أرواحنا فداه... » آری. او خود، قبل از شهادتش، خبر شهادتش و اینکه در کجا آرام می گیرد را به نزدیکانش گفته بود.
پس از مدتی، وهابیت ملعون، این شخص بزرگوار و عنایت شده را مسموم و مضروب کرد، و روح او در شب 21 رمضان سال 1375 به ملکوت اعلا پیوست.
به راستی که سعید چندانی، خاری بود در چشمان منکران مهدویت و منکران زنده بودن حضرت مهدی أرواحنا فداه. علی الخصوص وهابیت ملعون.
*** تولّد سعید چندانی، مصادف بود با میلاد حضرت عیسی علیه السّلام.
*** شفا یافتن و تولّد دوباره ایشون، مصادف بود با شهادت بی بی فاطمة الزّهراء علیها السّلام.
*** شهادت و سوّمین تولّد این بزرگوار، مصادف شد با شهادت امیرالمؤمین علی علیه السّلام.
خداوند ما را با ایشان محشور کند...
شادی روحش فاتحه ای قرائت می کنیم...
التماس دعا...


آرامگاه او، همانطور که خودش هم قبل از شهادتش گفته بود، در حرم مطهر امام رضا علیه السّلام، بهشت ثامن صحن جمهوری، بلوک۹۳ قرار دارد.
وبلاگ شهید سعید چندانی http://chandani.blogfa.com
سلمان فارسی; استانداری که با زنبیل بافی روزگار میگذراند

هشتم صفر مصادف است با سالروز درگذشت صحابی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) جناب سلمان فارسی، که در ذیل زندگی نامه مختصری از ایشان می آید:
سلمان فارسی، از یاران نزدیک پیامبر (ص) و علی (ع) بود. او دهقانزادهای ایرانی بود و روزبه نام داشت و در کودکی بر آیین زردشت بود. در دوران نوجوانی به دین مسیحیت درآمد و به شام سفر کرد و به شاگردی روحانیون مسیحی درآمد. در شام و موصل و نصیبین اقامت کرد و چون پیشگویی مسیحیان را درباره ظهور پیامبری در سرزمین اعراب شنید به این دیار راهی شد؛ اما به دست قبیله بنی کلب اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته شد و همراه او به مدینه آمد.
در مدینه محمد بن عبدالله (ص) را دید و به او ایمان آورد. محمد (ص) او را از خواجهاش خرید، آزاد کرد و سلمان نام داد. سلمان در دوران حیات پیامبر(ص) از یاران بزرگ و مورد علاقه ایشان بود تا جایی که پیامبر (ص) دربارهاش فرمود: سلمان از ما اهلبیت است.
او در غزوههای پیامبر حضور داشت و ماجرای پیشنهاد وی برای کندن خندق در نبرد احزاب که به شکست مشرکان انجامید، مشهور است.
پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، در شمار یاران علی بن ابیطالب (ع) قرار گرفت. با جریان سقیفه مخالف بود ولی پس از انتخاب ابوبکر و پس از آن عمر به خلافت، با آنها همکاری کرد. در زمان حکومت خلیفه دوم، حاکم مدائن شد. با این حال زنبیل میبافت و از دسترنج خودش روزی میخورد.
سلمان فارسی، پس از عمری طولانی در سال 34 هجری رحلت کرد. وفات او در شهر مدائن رخ داد. مدفن وی در مدائن به بقعه سلمان پاک مشهور است.
از کودکی تا قبول اسلام
پدر سلمان از دهقانان ایرانی بود. در روزگار ساسانیان به طبقه مالک و زمیندار روستایی و شهری دهقان میگفتند. روایاتی که درباره دوران پیش از اسلام سلمان در دست است و با داستانگویی آمیخته است. آنچه در همه این روایات تاکید شده، روحیه جستجوگر سلمان است که باعث شد در جستجوی دین بهتر دست به سفرهای طولانی بزند. بر اساس این روایات وی در کودکی زردشتی بود تا اینکه با دین مسیحیان آشنا شد و بدان گروید و از شهر خود به سوی شام سفر کرد تا به شاگردی روحانیون طراز اول این آیین درآید. بنابر روایت پدر سلمان به واسطه علاقهای که به وی داشت او را در خانه نگاه میداشت و سفر او به شام نوعی فرار تلقی میشد. او در شام در خدمت کلیسا به سر برد و برای استفاده از محضر مسیحیان پارسا به شهرهای موصل و نصیبین و عموریه سفر کرد. سلمان از عموریه قصد سفر به حجاز کرد و این بدان خاطر بود که از طریق استادان مسیحیاش با پیشگویی ظهور پیامبری در این سرزمین آشنا شده بود. او که در این سفر با کاروانی از قبیله بنی کلب همراه بود، به دست آنان اسیر شد و در حجاز به بردگی فروخته شد و به خدمت مردی از یهودیان بنی قریظه درآمد و به مدینه برده شد.

رهایی از بردگی و اسلام آوردن
او در سال اول هجرت و در ماه جمادی الأول اسلام آورد. بنابر روایات سلمان شنیده بود که پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمیخورد اما هدیه را میپذیرد و بین دو کتفاش مُهر نبوّت حک شده، از این رو هنگامی که در قباء با پیامبر اکرم (ص) برخورد کرد، خرمایی به رسم صدقه به آن حضرت داد. پیامبر (ص) از آن خرما به یاران داد اما خودش از آن نخورد. سلمان این جریان را یکی از آن نشانههای سه گانه به حساب آورد. بار دیگر در مدینه، پیامبر (ص) را دید. خرمایی به عنوان هدیه به آن حضرت داد و ملاحظه کرد که این بار خود حضرت از آن خرما خورد. برای بار سوم، حضرت را در تشییع جنازه یکی از یاراناش دید. به او سلام کرد و به دنبالاش برگشت. پیامبر (ص) لباساش را طوری کنار زد که سلمان مُهر نبوت را در بین دو کتف ایشان دید. در این وقت سلمان خود را به دامان پیامبر انداخت و بدناش را بوسه باران کرد و اسلام آورد.
سلمان در سال اول هجرت از صاحبش خریداری و آزاد شد بهای آزادی او غرس ۳۰۰ یا ۴۰۰ درخت خرما و ۴۰ اوقیه طلا بود که از سوی رسول خدا(ص) و با کمک صحابه پرداخت شد. خود سلمان به این نکته اشاره دارد که رسول خدا او را آزاد کرده و سلمان نام نهاد.
پیمان برادری
بعضی قائل به انعقاد پیمان برادری بین سلمان و ابودرداء شدهاند، بعضی برادر سلمان را حذیفة بن یمان دانستهاند و بعضی دیگر سخن از برادری او و مقداد به میان آوردهاند اما مضامین روایی شیعه، برقراری پیمان برادری بین سلمان و ابوذر را تأیید میکنند و در برخی روایات از اشتراط پیروی ابوذر از سلمان سخن به میان آمده است.
اقدامات مهم
ــ طرح کندن خندق و راهنمایی مسلمانان در فتح ایران
او در جنگهای صدر اسلام شرکت داشته و پس از غزوه خندق هیچ جنگی از او فوت نشد. طرحِ کندن خندق دور شهر مدینه در غزوه خندق از او بود. در این جنگ، به دستور پیامبر (ص) هر ده نفر مأمور کندن چهل زراع از خندق شدند. بهخاطر توان جسمی بالای سلمان، بین مهاجرین و انصار اختلاف افتاد و هرکدام سلمان را از خود میدانستند؛ مهاجرین معتقد بودند چون سلمان از جای دیگر (ایران) هجرت کرده از آنان محسوب میشود و انصار میگفتند چون او در زمان ورود پیامبر به یثرب در آن جا بوده از انصار است.
به گزارش برخی از منابع در نبرد طائف نیز سلمان طرح استفاده از منجنیق را مطرح کرد و پیامبر(ص) دستور داد این وسیله استفاده شود.
در فتح ایران، عُمَر او و حذیفه را پیشگام و راهنمای سپاه اسلام قرار داد. در فتح مداین سلمان نقش مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی را بر عهده داشت.
ــ مخالفت با سقیفه
سلمان، از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوهیثم التیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبردار شدند، در شب دور هم جمع شدند تا مجددا امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند سلمان و اُبَیّ بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابوبکر گفت «کردید و نکردید». معنی این جمله این است که خلیفهای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا را اجرا نکردید. او در آن روز میگفت: مرد سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر میگذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمیکردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود میبردید.
ــ استانداری مدائن
سلمان فارسی، در زمان عمربن خطاب از جانب خلیفه استاندار مدائن شد. سلمان برای قبول این کار از امیرالمومنین (ع) اجازه گرفت و سپس آن را قبول کرد. او تا لحظه مرگ والی آن شهر بود. سهم سلمان از بیت المال در سِمَت استانداری مدائن، پنج هزار درهم بوده است که آن را صدقه میداده و با زنبیل بافی از دسترنج خودش ارتزاق میکرده است.
همسر، فرزندان و نوادگان
دو اقدام اولیه سلمان برای ازدواج، ناموفق بودهاند؛ اولیناش خواستگاری دختر عمر ــ خواهر حفصه، همسر پیامبر (ص) ــ بوده که در ابتدا با مخالفت عمر مواجه شده و پس از بیان جایگاه سلمان به دست رسول خدا او به این امر رضایت داده ولی سلمان از آن منصرف شده است. در دومین مورد سلمان ابودرداء را به خواستگاری زنی فرستاده که خانوادهاش با ازدواج او با سلمان مخالفت کرده ولی با ازدواجاش با خود ابودرداء موافق بودهاند و ابودرداء آن زن را به همسری خودش درآورده.
بُقیره، همسر سلمان، از بنی کنده بوده. پسران سلمان عبدالله و محمد نام داشتهاند. عبدالله حدیث تحفه بهشتی برای فاطمه (س) را از پدرش سلمان روایت کرده است. سلمان دختری در اصفهان و دو دختر در مصر داشته.
از قول محدث نوری استفاده میشود که نوادههای سلمان تا حدود پانصد سال در ری بودهاند. بدرالدین حسن بن علی بن سلمان از شخصیتهای حدیثی است که نسباش با نُه واسطه به سلمان میرسد. ضیاء الدین فارسی (متوفی، ۶۲۲ ه)، از علما و شاعران خُجند، پیشوای امور شرعی در بخارا و صاحب شرح بر کتاب «محصول» رازی، از نوادگان سلمان است. محدث نوری، شمس الدین سوزنی(متوفی ۵۶۲ یا ۵۶۹ ه) ملقب به تاج الشعرا را از نوادههای سلمان دانسته است. عبدالفتاح، که مدتی متولی بقعه سلمان بوده، ابوکثیر بن عبدالرحمن، نبیره سلمان که نامه رسول خدا به «أشهل یهودی قریظی» در آزادی سلمان را روایت کرده، ابراهیم بن شهریار(متوفی ۴۲۶ ه)، از عرفای قرن پنجم هجری و معروف به ابواسحاق کازرونی و حسن بن حسن که سلسله نسباش به محمد بن سلمان میرسد و واعظ بوده، از دیگر نوادگان سلمان فارسی هستند.
سلمان در کلام پیامبر(ص) و امامان(ع)
مشهورترین روایتی که از پیامبر(ص) درباره سلمان نقل شده و نشان دهنده علاقه آن حضرت به اوست روایت « سلمان منا اهل البیت» است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد و حاضرین به احتراماش او را در صدر مجلس جای دادند ولی برخی به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن) او بر این کار حاضرین خرده گرفتند. پیامبر (ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت و خطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمودند: « سلمان از ما اهل بیت است».
سخنان دیگری از پیامبر اسلام در فضیلت سلمان نقل شده است. از جمله سخنانی که پیامبر بهشت را مشتاق علی، عمار و سلمان دانسته و یا حدیثی که بر اساس آن خداوند پیامبر(ص) را مکلف به دوست داشتن علی و سلمان و مقداد و ابوذر کرده است.
همین گفتار پیامبر(ص) در روایت دیگری نیز نقل شده است. بر اساس این روایت در روزهایی که اهل مدینه در حال کندن خندق برای مقابله با سپاه احزاب بودند، سلمان فارسی که مردی تنومند بود سهم زیادی در پیشبرد کار داشت و هر یک از گروه مهاجران و انصار او را از خود میخواندند و پیامبر(ص) فرمودند سلمان از ما اهل بیت است .
در منابع شیعی روایاتی در ستایش سلمان از زبان امامان شیعه(ع) نیز نقل شده است. وی در کلام ائمه معمولا در زمره شیعیان نخستین و استواران در دین شناخته شده است. از جمله این روایات سخنی از امام علی(ع) است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی میدهد. آن حضرت همچنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است. در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که یک بار در مجلسی در حضور امام(ع) از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند نگویید سلمان فارسی بگویید سلمان محمدی چرا که وی یکی از خاندان ما اهل بیت است .

وفات
سلمان در سال 36ق. درگذشت. برخی روایات درگذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آن را در ماههای بعد از خلافت عثمان دانستهاند. بنابر روایات سلمان فارسی عمری طولانی داشت و برخی عمر وی را تا 350 سال دانستهاند.
پس از وفات سلمان، علی (ع) از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد. علی (ع) در همان شب به مدینه بازگشت.
ثروتمندترین شیعۀ تاریخ چگونه حذف شد؟
ادواردو آنیلی در 9 ژوئن 1954 در نیویورک متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و سپس به ایران سفر کرد و در جریان سفرش به کشورمان به تشیع گروید.
سناتور جیوانی آنیلی، پدر "ادواردو" یکی از پولدارترین و بانفوذترین افراد ایتالیا و مالک کارخانهجات اتومبیلسازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ "لاستامپا" و "کوریره دلاسرا"، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود.
علاوه بر اینها، چندین شرکت ساختمانسازی، راهسازی، تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی هم وجود دارد که خانواده آنیلی جزء سهامداران اصلی آنها میباشند. میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی به حدی است که رسانههای ایتالیا از آنها به عنوان خاندان پادشاهی ایتالیا نام میبرند. کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه خانواده آنیلی را بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار تخمین می زنند که حدود ۳ برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران است.

ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف "پرینستون” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما اینها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد.
ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می گوید: در نیویورک که بودم یک روز در کتابخانه قدم می زدم و کتابها را نگاه می کردم چشمم افتاد به قرآن. کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن را برداشتم وشروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم که این کلمات، کلمات نورانی است ونمی تواند گفته بشر باشد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می فهمم و قبول دارم.
ادواردو بعد از این قضیه به یک مرکز اسلامی در نیویورک مراجعه میکند و درخواستش مبنی بر اینکه میخواهد مسلمان شود را مطرح میکند. آنها هم نام «هشام عزیز» را برای وی انتخاب میکنند. محمد اسحاق عبداللهی كه از دوستان مسلمان آنیلی است نیز در مورد او میگوید: «ادواردو خیلی شبها بیدار میماند و با نور شمع تا صبح قرآن را مطالعه میكرد.» این گفته كه ادواردو در اثر معاشرت با مسلمانان به این دین گرویده، یك ادعای بیثبات است، چون با موقعیت مالی و سیاسی كه پدر ادواردو داشت، هیچكس به خود اجازه نمیداد كه چنین مسائلی را با او در میان بگذارد و او را به دین جدید دعوت كند. وی پس از ملاقات و گفتگو با دکتر قدیری ابیانه شیعه شده و نام مهدی را برای خود برگزیده بود.
ادواردو با اینكه به دلیل موقعیت مالی و سیاسی خانوده اش با بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی جهان ملاقات كرده بود، اما در ملاقات با حضرت امام (ره) به شدت شیفته سادگی، عظمت و معنویت ایشان شده بود. این ارتباط عملاً مسیر زندگی ادواردو را عوض كرد.
ایگورمن خبرنگار روزنامه لاستامپا ایتالیا می گوید: وقتی ادواردو از ملاقاتش با حضرت امام و تحت تاثیر قرار گرفتنش صحبت می كرد، من احساس كردم كه امام او را سحر كرده است.ادواردو همچنین یك ماه قبل از شهادتش قصد داشت به ایران بیاید، ولی والدین او برای ممانعت از این سفر، گذرنامه اش را پنهان كرده بودند.

فشارهای وارده بر ادواردو
حسین عبداللهی از صمیمی ترین دوستان ایرانی ادواردو، فشارهای وارد شده به ادواردو از سوی خانواده اش را غیرقابل باور توصیف می کند. او می گوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار زیادی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل از لحاظ اقتصادی تحریم اقتصادی کرده بودند. به گونه ای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت." حسین می گوید: "یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران ایر در ایتالیا رفتیم تا برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمی توانم برای ادواردو بلیط بخرم. پس از مشاجره بسیار با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته بود و به وی دستور داده بود، حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند."
دكتر قدیری ابیانه ذكر می كند كه برای خانواده آنیلی خیلی سخت بود كه در كشور ایتالیا كه مركز مسیحیت كاتولیك است، بگویند كه پسر سناتور آنیلی به اسلام رو آورده است . بنابر این ادواردو را به شدت تحت فشار قرار دادند تا از اسلام دست بردارد. تحریم و تهدیدش كردند كه از ارث محروم خواهد شد و حتی از ارث محرومش كردند، ولی او دست از اسلام بر نداشت و این خود به تنهایی میتواند احتمال خودكشی او را منتفی كند، چون او كه برای حفظ دینش حاضر به گذشت از میلیارها دلار ثروت شده بود، چگونه ممكن بود با این اعتقاد راسخ به اسلام، دست به خودكشی بزند كه در اسلام حرام است؟

ادوارد، جانشین بزرگترین سرمایهدار ایتالیا و فرزند آنیلیها، از بسیاری از اسرار کشورش و سازمانهای مافیایی و صهیونیستی آگاه بود و اکنون با مسلمان شدن و طرفداریش از انقلاب اسلامی بسیار خطرناک مینمود؛ به ویژه آنکه علیه سلمان رشدی در ایتالیا فعالیت میکرد، جنایت صهیونیستها را در فلسطین اشغالی محکوم مینمود و برای این کارها حتی با نخست وزیر و رییس جمهور ایتالیا هم تماس تلفنی میگرفت. وی خود نیز نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به رایزن مطبوعاتی ایران در ایتالیا گفته بود که «آنها سرانجام او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و آن را به خودکشی، حادثه نابهنگام و یا بیماری نسبت خواهند داد.
* از موارد مشکوکی که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچگونه بررسی تکمیلی در مورد نحوه قتل او انجام نشد. جسد وی کالبد شکافی نشد و مرگ وی فوراً خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامه ها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند. جسد وی نیز تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.
* پس از مرگ ادواردو سانسور مطلقی درباره مسلمان بودن، عقاید و حتی سفر وی به ایران انجام شد. اظهارنظرهای روزنامه های ایران به ویژه انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا درباره احتمال قتل وی به هیچ وجه بازتاب داده نمی شد. در حالی که خانواده آنیلی یکی از بزرگترین خانواده های ایتالیا است و کوچکترین اظهارنظری درباره این خانواده به سرعت منعکس می شود، به نحوی که نخست وزیر ایتالیا درگذشت ادواردو را به خانواده آنیلی تسلیت گفت و قبل از بازی ایتالیا و انگلستان، ورزشگاه یک دقیقه به احترام ادواردو سکوت کرد. همچنین پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیت ها و زندگی وی جمع آوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده بود و در آرشیو کانال 1 ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.
* چند سال پس از قتل ادواردو، یکی از دوستان بسیار نزدیک وی به نام لوکا کائتانی لواتلی نیز با همین سناریو به قتل رسید. او دوست ادواردو بود و با وی به ایران آمده و در ایران شیعه شده بود. لوکا نیز یکی از نجیب زادگان ایتالیایی بود. پدر لوکا به "سلطان شراب ایتالیا" معروف بود و خانوده اش از سرشناس ترین خانواده های این کشور به حساب می آمدند. با توجه به سرنوشت مشابه او با ادواردو، به نظر می رسد تاکتیک "خودکشی سازی" یکی از تاکتیک های اصلی برای از بین بردن چنین جوانانی است که حاضر نبودند در جهالت باقی بمانند.
* دکتر مارکو باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو بود که به نحوه رسیدگی به پرونده ادواردو اعتراض کرد. وی در سال 2001 نامه ای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. به عقیده وی شواهد موجود درباره لباس ها و کفش ادواردو، خودکشی را تایید نمی کنند. وی همچنین عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول خوانده بود.

کتاب «مجموعه مقالات اربعین» + دانلود
کتاب «مجموعه مقالات اربعین» تألیف جمعی از نویسندگان، در پژوهشکده حج و زیارت تهیه شده و از سوی نشر مشعر منتشر شد. این کتاب شامل مجموعه مهمترین مقالات نوشته شده درباره اربعین حسینی به زبان فارسی در نشریات کشور است. این کتاب در دو بخش تنظیم شده است.

بخش اول: مقالات پژوهشی
در بخش نخست هجده مقاله از مجلات آورده شده و در بخش دوم بیست و دو مقاله مرتبط با اربعین از روزنامه ها انتخاب و منتشر شده است. همچنین «کتابشناسی توصیفی اربعین حسینی» به صورت مستقل در این مجموعه منتشر شده است. بخش اول این کتاب شامل مقالات پژوهشی است که عناوین این مقالات عبارت است از: ضرورت بحث اربعین، دلیل بزرگداشت اربعین چیست؟، فلسفه بزرگداشت اربعین حسینی چیست؟، نگاهی به زیارت اربعین سالارشهیدان، مطاف دلها (به مناسبت اربعین حسینی)، پژوهشی در اربعین حسینی، تحقیقی درباره اربعین حسینی، پیام اربعین در زیارت اربعین، ویژگی های امام حسین علیه السلام در زیارت اربعین، اربعین در فرهنگ اهل بیت علیه السلام، تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی، کل یوم عاشورا، نگاهی به آموز ه های دعای اربعین، از عاشورا تا اربعین، بررسی دنباله قیام حسینی در شام و اربعین، اربعین های خونین، مأخذشناسی اربعین و کتاب شناسی توصیفی اربعین حسینی.
بخش دوم: مقالات روزنامه ها
در بخش دوم این کتاب شامل مقالات روزنامه ها است که شامل این مقالات می شود: گزیده بیانات رهبر انقلاب درباره اربعین حسینی، وقایع نگاری زائر پیاده حسینی از نجف تا کربلا؛ همنوایی با کاروان اسرا، چرا اربعین اهمیت دارد؟، منزلت اربعین حسینی، سرآغاز سنت اربعین حسینی، جایگاه اربعین در فرهنگ شیعی، چرا «اربعین» فقط برای امام حسین علیه السلام است؟ فلسفه قیام عاشورا در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام، حسین علیه السلام ، تجسم «عشق عقلانی»، زینب علیه السلام سر عظیم اربعین حسینی، اهمیت زیارت اربعین در نگاه دکتر حشمت الله قنبری؛ انقلاب جابر، روایت چهل روزگی ماتم مردم در عزای سیدالشهداء علیه السلام ؛ اربعین اشک، گلواژه های حسینی؛ تا اربعین، اربعین حسینی و چون جابر به کربلا آمدن، اربعین؛ کمال عاشوراست، سرّ قداست اربعین حسینی، اربعین و راه پیش روی ما، همراه با زیارت اربعین، نگاهی تحلیلی به زیارت اربعین، اربعین نور (اربعین حسینی) و اربعین امام حسین علیه السلام.گفتنی است،کتاب «مجموعه مقالات اربعین» در 520 صفحه و در قطع وزیری در پژوهشکده حج و زیارت تهیه شده و در تیر ماه 1394 از سوی نشر معارف منتشر شده است.
![]()
تفسیر المیزان به صورت کامل + دانلود

فهرست مربوط به ترجمه 40 جلدی فارسی را آقای میرزا محمد به نام مفتاح المیزان در ۳ جلد تدوین کرده است. فهرست دیگر تدوین آقای الیاس کلانتری است که ۲ روایت دارد. روایت اصلی آن عربی است و برای اصلالمیزان تدوین شده و دلیل المیزان نام دارد. دیگری که در واقع ترجمه آن است بر وفق مجمعالبیان طبرسی و مطلقاً یکی از چند تفسیر عمده و اساسی قرون جدید است.

نرمافزار جامع اربعین «همراه هوشمند شما در پیادهروی اربعین» + دانلود

سامانه جامع اربعین حاصل ماه ها تلاش جهادی جمعی از جوانان و فعالان حوزه ی فناوری اطلاعات و ارتباطات که در قالب یک گروه مردمی و مستقل گردد یکدیگر جمع شده اند می باشد. این گروه مردمی که غالبا از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف تشکیل شده است ماموریت خود را تسهیل و هموارسازی زیارت زائران سرور و سالار شهدیان, حضرت اباعبدالله الحسین و یاران باوفایش علیهم السلام در روز اربعین با استفاده از زیرساخت های فناوری اطلاعات و ارتباطات تعریف نموده است.

با اربعین، کوله پشتی خود را محکم و مطمئن ببندید. در طول سفر از امکانات مبتنی بر مکان در شهرهای مانند نجف، کربلا، کاظمین و مسیر بین نجف و کربلا آگاه شوید، با دوستان خود در ارتباط باشید و با اشتراک گذاری خاطرات، آن ها را از وقایع سفرتان باخبر کنید. همچنین در اماکن متبرکه، از اطلاعات و زیارات، گنجینه صوتی و تصویری مربوط به آن بهره مند شوید.

قابلیتهای نرمافزار جامع اربعین:
- نقشه آفلاین شهرهای نجف، کربلا، کاظمین، سامرا به همراه اطلاعات نقاط مورد نیاز زائران
- جستجوی نقاط (امکان متبرکه، هتل، رستوران، عمود، موکب، مراکز درمانی و ...) - آفلاین
- ارتباط پیامی با ایران و دیگر زوار
- اطلاعات اماکن متبرکه شامل توضیحات، نقشه شماتیک، عکس و زیارات
- گنجینه صوتی و تصویری (سخنرانی، زیارت، روضه و عزاداری، نوا و نما)
- اطلاعات مورد نیاز برای سفر (پیش از سفر)
- دستیار کوله پشتی
- خاطره نویسی و به اشتراک گذاری خاطرات با دیگر زوار
- دستیار مکالمات عربی
- آخرین اخبار اربعین
![]()
خاطرات یک مستند ساز از پیاده روی اربعین ۱۴۳۳
مقدمه
اربعین ۱۴۳۳ با تعدادی از دوستانِ جان، هم برای شرکت در پیادهرویِ میلیونیِ اربعین و هم برای ثبت و مستندسازی این رویداد بینظیر راهی عراق شدیم. آنان که رفتهاند و این چنین توفیق داشتهاند میدانند که سرتاسر این سیر و این سفر سرشار از بزرگی و کرامت است و ثانیه به ثانیهاش مملو از خاطرات ماندگار. وظیفه ما ثبت تصویری بود و کمتر فرصت ثبت مکتوب داشتیم، ولی به جهت ادای دِینی ولو ناچیز به محضر حضرت سیدالشهداء در قبال دریای محبتش به من، چند خطِ مختصر از خاطرات آن روزهایی که به یقین مشابهش در هیچ کجای عالم مکرر نیست را مینگارم. باشد تا آنان که میخوانند بدانند که افسانههای نادیده و خیالی، گاهی در عالم، رنگ واقعیت میگیرند و دیدنی میشوند.
و شاید این دانستن، به پیوستن تنها یکی از ایشان به این سیل عظیم بینجامد که اگر چنین گشت تحفهی آن سفر و این روایت، همین من را کفایت…
*** *** ***
این مختصر را تقدیم می کنم به تمام خادمان مخلص اباعبدالله بالخصوص آنان که مجاهدتشان برای بسط و گسترش این جریان عظیم را دیدهام و از این رو بیشتر دوستشان میدارم و به آنان و این عشقشان عشق میورزم، برادرانم:
عبدالحسین کرمی، روح الله کرمی، محمدرضا کریمی، محمد بهرامی، حسین بهرامی، اسدالله کریمی و مهدی عبداللهی.
۱
پیادهروی اربعین مستند به موارد متعددی است. از جمله روایاتی که زیارت اربعین را از نشانههای مؤمنین میداند، سیره و سنتهای تاریخی بزرگان و علماء و شیعیان در پیادهروی به سمت کربلاء و همچنین ابراز مواسات و همدردی با حضرت زینالعابدین و حضرت زینب سلامالله علیهما است و طبق این سنت، پیادهروی اربعین امری مستحب است اما وقتی که عراق را در دههی اول و دوم ماه صفر مشاهده میکنی چنین می پنداری که گویی این خیل شیفتگان، پیادهروی را بر خود فرض میدانند. آنقدر به شرکت در آن و عرض ارادت متواضعانه به حضرت سیدالشهداء و همدردی با اهلبیت ایشان اهتمام دارند که در ایام پیادهروی، شهرها همه خالی و هر آنچه غیر از امام حسین است به حاشیه میرود. این اهتمام، کودک و پیر، فقیر و غنی و کارگر و دکتر و مهندس و تاجر نمیشناسد، همه به اتفاق هم، فارغ از برتریهای ساختگیِ دنیوی، با یک رنگ و یک نشان، که رنگ حسینی و نشان حب و ارادت و همدردی و تواضع است راهی مسیر میشوند.
دوست داشتیم که گوشهای از این اهتمام و جدیت را ثبت کنیم، از این رو گاهی از پیادهها می پرسیدیم که آیا احتمال نمیدهید که انفجاری در مسیر پیادهروی رخ دهد؟[۱] آیا از اینگونه خطرات بالقوه نمیترسید؟ چه اصراری دارید که در این برنامه شرکت کنید؟
جوابشان خیلی ساده و زیبا بود، اکثراً یک جواب میدادند و فقط یک شعر برایمان میخواندند؛
لو قطّعوا ارجلنا و الیدین
نأتیک زحفاً سیدی یا حسین



اگر پاها و دست هایمان را قطع کنند / با حالت سینهخیز خود را روی زمین میکشیم و به سمت تو میآئیم و به تو لبیک میگوئیم ای سید و مولای ما؛ ای حسین.
و چه جوابی زیباتر از این به فتنه گران و دشمنان تروریستِ تفرقه افکن که اگر دست و پای ما را قطع کنید ما دست از هدفمان و عهدی که با مولایمان داریم نخواهیم کشید…
۲
مسیرهای پیادهروی متعدد است. هر کس از شهر خود راهی میشود. یک سرباز آمریکایی میگفت ما در ماهواره دیدهایم که جمعیت مانند یک مار بزرگ و به هم متصل در جادهها و بیابانها به سمت کربلاء میروند! برخی سه روز در راهند و برخی تا بیست روز. برخی مسیرها فوقالعاده شلوغ است و برخی خلوتتر. تازه داخل عراق شده بودیم و چند روز به اربعین مانده بود. ما با ماشین به سمت نجف میرفتیم تا دو سه روز دیگر پیادهروی را آغاز کنیم ولی جمعیت بسیاری را میدیدیم که تنها یا به اتفاق، کوچک و بزرگ، زن و مرد در بیابانها میروند و میروند و میروند. ساکت و آرام…
روزی که به سمت سامرا میرفتیم همین صحنهها مشاهده میشد. این دیگر برایمان کمی عجیب بود که در بیابانهای این مسیر هم پیادهروی جریان دارد، جادهای که سرتاسرش نیروهای نظامی شبیه میدان جنگ مستقر و کاملاً آمادهاند، و احتمال فعالیتهای تروریستی در هر دقیقه و مکانی محتمل است. آنها که اوضاع عراق را رصد میکنند میدانند که امنیت سامرا و اطراف آن با امنیت کربلاء و نجف قابل مقایسه نیست و بسیار کمتر است. در یک جا، جمعی بیست سی نفره، در کنار جاده «مشیاً بالاقدام»[۲] به سمت کربلای حسینی راه میپیمودند، این صحنه به سبب تعددش دیگر برایمان عادی بود اما آنچه عادی نبود «هامر»ی بود که پشت سر این جمع، اسکورتشان میکرد و بسیار آرام، با سرعت راه رفتن یک انسان! پشت آنان میرفت. این صحنه غیر از زیبایی ذاتیاش، برای ما از این جهت بیشتر جالب بود که کسی این جمعهای کوچک چند نفره را منع نمیکند که ای مردم! امنیت کم است، از این کار حذر کنید، رها کنید، از مسیر دیگری بروید. این حرفها اصلا در میان نیست. پیادهروی آنقدر مهم است که باید همهجا در جریان باشد و پلیس هم این را میداند و به جای اینکه راحتترین کار را انتخاب کند که مردم را منع کند سختترین را می پذیرد و خودش را موظف میداند که جانش را بگذارد کف دستهایش و امنیت را برقرار کند و خودش هم اقتدارش را فدای خدمت به اباعبدالله و زوارش کند. و باز هم جالب آنکه «هامر» یک ماشین قدرتمند و باعظمت نظامی است که آمریکا با خود به عراق آورد، ولی این عظمت در مقابل عظمت اباعبدالله و شکوه خِیلِ زائرینش چه محلی از اعراب دارد؟! این را گفتم تا تأکیدی باشد بر آنچه که ذکرش رفت که در ایام اربعین در عراق، همه چیز حسینی و در خدمت اوست. عکسبرداری از این صحنه دشوار بود اما از برخی صحنههای مشابهش تصاویری برداشتهام:

![00004.MTS_snapshot_00.33_[2014.10.15_20.12.57]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/00004.MTS_snapshot_00.33_2014.10.15_20.12.57.jpg)
![00013.MTS_snapshot_00.26_[2014.10.15_20.21.20]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/00013.MTS_snapshot_00.26_2014.10.15_20.21.20.jpg)
![00691.MTS_snapshot_00.59_[2014.10.15_21.33.01]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/00691.MTS_snapshot_00.59_2014.10.15_21.33.01.jpg)
۳
حضور گسترده مردم بحرین در پیادهروی امسال حال و هوای دیگری به مشائین داده بود. این حضور باعث آن بود که زوار از شمرها و یزیدهای امروز تبری بجویند و با مظلومین همدرد و همراه شوند. اما من میدانم بسیاریمان از مظلومیت این عزیزان فقط مختصری شنیدهایم و بینی و بینالله آنطور که باید، نه درد مظلومیشان را درک کردهایم و نه همراه آنان و یاریرسانشان بودهایم. توفیقمان بود که یکی از موضوعاتمان در این سفر «بحرین» باشد و هر چند در میان ملت بحرین نبودیم که آن را ببینیم و بفهمیم ولی این توفیق کمی از آن مظلومیت را نمایان ساخت و قلبمان را به درد آورد.
- چندین بار بحرینیها را دیدیم که در میان جمعیت بودند و وقتی سراغشان رفتیم گفتند که نمیتوانند صحبت کنند، آل خلیفه شدیداً رسانهها را رصد میکند و اگر تصاویری از آنان پخش شود وقتی بر میگردند دیگر رهایشان نخواهند کرد. و چه مظلومیتی از این بالاتر که در دل میلیونها شیعه و در مسیر حرم حضرت امیرالمؤمنین تا حرم سیدالشهداء سلام الله علیهما هم آزادی نداشته باشی و ناچار شوی که خود را پنهان کنی و زبان در کام گیری تا خود و خانوادهات از ستمگری و درندگی پستترین انسانها در امان باشی!
- تنها موفقیتمان در مصاحبه با بحرینیها خانمی بود که در بینالحرمین یافتیمش. همت عجیبی کرده بود و برای رساندن فریاد مظلومیت مردم بحرین نمایشگاه عکس بزرگی در بینالحرمین برپا کرده بود. مصاحبهی نسبتاً مفصل و البته متفاوت از همه مصاحبهها با وی داشتیم؛ به درخواست خودش اولاً از پشت سر از وی فیلم گرفتیم و ثانیاً قرار شد لحن و تُن صدا را هم تغییر دهیم! پرسیدیم یعنی واقعاً میگردند تا صاحب صدا را پیدا کنند؟! گفت بله و قبلاً این کار را کردهاند. گفت دخترم در زندانهای آل خلیفه است و اگر من را شناسایی کنند او را هم آزار میدهند.
- در سامرا وقتی از حرم امامین عسگرین بیرون آمدم چندین خانم بحرینی را دیدم. پرچم بحرین در دستانشان توجهم به سمت ایشان جلب کرد و آنان نیز فهمیدند که به پرچم خیره شدهام و گویی از همین نگاه فهمیدند که انگار وجه مشترکی بین ما هست و همین باعث شد تا ناگهان سفره دلشان را شاید مدتهاست به ناچار بسته نگه داشتهاند لحظاتی بگشایند. زن من را خطاب کرده بود و بلند بلند میگفت نحن مظلومین، نحن مظلومین. شعب بحرین مظلوم…
دوست داشتم زمین دهان باز میکرد تا من را با تمام شرمندگیهایم از کمکاریها و ضعفهایمان در خود فرو میبرد… وای بر ما که فریاد مظلومیت میشنویم و همچنان به سکوت و غفلت میگذرانیم. اللهم انصر شیعه البحرین…
![01120.MTS_snapshot_00.07_[2014.10.15_21.08.40]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/01120.MTS_snapshot_00.07_2014.10.15_21.08.40.jpg)
۴
کاری که حسینی باشد لطف حسین همه جا همراهش هست. این لطف همواره همراهمان بود و برکاتش شامل حال و کارمان. دو روز بود که همراه پیادهها بودیم و مصاحبههای متعددی با افرادی از آسیا و آفریقا ولی از افراد اروپایی و غربی نه. هرچند زیاد در جمع مشائین حضور داشتند ولی به تور ما نخورده بودند و دوست داشتیم کارمان کامل و جامع باشد.
با دوستان همین بحث بود و یکی از بچه ها گفت یا حسین! ما ضعیفیم و ناتوان، شما هم بر احوال ما آگاهید و هم از خودتان بهتر بر میآید که گرهگشای این امور باشید، هر چند کار ناچیز است اما در هر صورت به اسم شماست، پس ما هم سپردیم به خودتان! کار خودتان است، میخواهید درستش کنید میخواهید نکنید!!
هنوز ساعتی نگذشته بود که اتفاقی جوانی که دو روز پیاش بودیم یافتیم! از سوئد آمده بود و دلی دریایی و طمأنینهای بسیار داشت، درخواستمان را اجابت و سئوالاتمان را به زیبایی پاسخ گفت. و زیباتر از آن برای ما اجابت و نگاه مولای عشق بود که در پاسخ به توسل دقایقی قبل بر ما نظر نمود….

۵
شب اربعین به کربلاء رسیدیم. حاج جمال ستار که خانهاش نزدیک ورودی شهر است میزبانمان بود. به رسم هر سال مقداری در منزلش اقامت و استراحت میکنیم و پس از رفع خستگیِ پیادهروی، راهی حرم میشویم. ساعتی از رسیدنمان گذشته بودیم و مشغول عزاداری بودیم که گروهی دیگر رسیدند و همچون ما رحل اقامت افکندند. همراه عزاداری ما شدند و کمکم دیدیم که جناب پناهیان و دوستانش هستند. همراهی دو روزهی ما با این تیم، در اقامت در یک خانه و همراهی با هم در حرکت به سمت حرم و… فرصت چندین مصاحبه بدون دردسر با ایشان را برایمان فراهم ساخت و معلوممان شد که این هم رزقی از سوی صاحب کار است و چون همیشه این بار هم لطفش همراهمان.
روز اربعین با جمعی ماتمزده و محزون و گریان، راهی بینالحرمین شدیم. لحظاتی بسیار زیبا و فراموشنشدنی بود. در کنار بینالحرمین زیارت اربعین و سپس نماز ظهر را به اتفاق خواندیم. جمعیت فراوانِ زوار، دریایی آفریده بود که هیچ متن و هیچ عکس و فیلمی قادر به انعکاس آن نخواهد بود. دوستی در قم سفارش کرده بود که اگر نتوانستید دوربینهایتان را ببرید داخل حرم بروید نزد فلانی. ما هر چند مجوزهایی داشتیم ولی موفق به این کار نشدیم و رفتیم نزد آن شخص. در هتلی کنار بینالحرمین. آنجا هم کارمان راه نیفتاد و از این موضوع منصرف شدیم. خستگی چند ساعت سرپا بودن و کار وادارمان کرد که در همان هتل کمی استراحت کنیم، قرار بود مستند سال گذشتهمان امروز در ایران پخش شود و از این رو این فرصت استراحت را غنیمت دانستیم و از مسئولین هتل خواستیم تا بزنند شبکه ۳ ایران. نتوانستند فرکانس را پیدا کنند و یکیشان گفت بروید طبقه سوم آنجا ایرانیها هستند و شبکههای ایران را هم دارند. رفتیم به سمت طبقه سوم ولی اشتباهاً یک طبقه بالاتر رفتیم و ناگهان دیدیم در پشتبام هتل هستیم! میخواستیم برگردیم که دیدیم چند نفر بالا هستند و دارند همانجا زیارت اربعین میخوانند، توجهمان به حرم امام حسین(ع) جلب شد و دلمان خواست که همانجا بمانیم! از هتل تا حرم فقط یک عرض خیابان فاصله بود و زاویه زیبایی از گنبد که تابحال دیدنش به این شکل قسمتمان نشده بود و تصمیم گرفتیم از آن فیلم بگیریم. تقریبا در ارتفاعی هم سطح گنبد و با فاصله کمی از آن بودیم. دوربین را در آوردیم که ناگهان صحنهای دیگر خشکمان کرد. آقای صدیقی بالای پشت بام و کمی آنطرفتر از ما پیدایش شد! سبحانالله! ایشان اینجا چه میکند؟! روحیه مستندسازی در اینجا اقتضاء میکند که بدون فوت وقت دوربین و میکروفون را ببری جلو و سوالت را بپرسی! و ما هم همین کار را کردیم و اتفاقاً گرفت و در پشتبامی که با چند اتفاق غیر منتظره و پیشبینی نشده به آن رسیده بودیم آقای صدیقی به افرادی که معلوم نبود از کجا آمدهاند و ناگهان با دوربین و میکروفون آمدهاند جلویش و می گویند نظرتان در مورد فلان چیست نگفت اول بگوئید شما که هستید و… بلکه یکییکی و با محبت جوابهایمان را داد تا برای ما یقینیتر فهم شود این معنا که همواره با خود خوانده بودیمش که: لطف حسین ما را، تنها نمیگذارد…

![00974.MTS_snapshot_05.20_[2014.10.15_21.20.19]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/00974.MTS_snapshot_05.20_2014.10.15_21.20.19.jpg)
۶
با حاج جمال مصاحبه مفصلی داشتیم. برایمان از خاطرات پیادهروی در سالهای دور و نزدیک گفت و این که این پیادهروی با پوست و خون شیعیان عراق عجین است. از ممانعت رژیم بعث و مقاومت شدید شعب. و از کرامات و معجزاتی که دیده است.
حاج جمال گفت یکی از زوار گوسفندی با خود آورده بود تا در انتهای مسیر آن را برای امام حسین و زوارش یا فقرا قربانی کند. گوسفند در میان راه ضعیف شد و از خوف شدت یافتن و غلبه ضعف تصمیم گرفتند همان جا قربانیاش کنند. در منزلی که توقف داشتند قربانیاش کردند و گوشتش را همراه بقیه گوشتهای موجود در دیگ گذاشتند. مدتی گذشت، گوشتها پخت اما گوشت این گوسفندی که مقداری از مسیر پیادهروی را همراه مردم طی کرده بود نپخت. بیشتر صبر کردند اما باز هم همان وضع بود. تا اینکه ناامید شدند و دانستند که داستان دیگری در میان است و نه چنین است که این صبر بر آن کرامت کارگر افتد…
![00329.MTS_snapshot_00.24_[2014.10.15_21.34.19]](http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2015/11/00329.MTS_snapshot_00.24_2014.10.15_21.34.19.jpg)
۷
شعر زیبایی شنیده بودم که: گاهی بساط عشق خودش جور میشود / گاهی به صد مقدمه ناجور می شود.
بعضی وقتها فکر میکنیم که سوژهای خاص و استثنایی یافتهایم و کولاک خواهد شد! و تمام تلاشمان را میکردیم تا به بهترین نحو ثبتش کنیم؛ فیلمبردار دستش نلرزد، درست کادر بندی کند، اضافات در پشت صحنه نباشد، صدا خوب گرفته شود، بهترین سوالها پرسیده شود و روی محتوا تمرکز کنیم تا خوب سخنکِشی کنیم و… و با همه اینها گاهی آنچه که میپنداریم و میخواهیم نمیشود. و برعکس گاهی فکر میکنیم مصاحبه یا صحنه بسیار عادی است و خیلی روی آن حساب باز نمی کنیم و عادی برخورد میکنیم و همان وقت یا بعداً میفهمیم که یک صحنه بسیار بدیع و استثنایی ثبت شده است! البته وظیفه ما کوشش سرسختانه است و الحمدلله بر این طریق استوار بودیم که گفتهاند: گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدر ای دل که توانی بکوش. اما مطالبی وجود دارد که عقل دنیوی قادر به درکش نیست! عقل دنیوی تنها حسابگری خودش را در نظر میگیرد ولی حساب و کتاب های دیگری در این عالم هست که او کمتر میبیند و این همان رمز نهفته در این ماجراست.
یکی از همان اوقات عادیمان بود. یک فردی عادی را بدون آن که مطلب خاصی مد نظرمان باشد و شاید برای اینکه آرشیو مصاحبههایمان خیلی خلوت نباشد برای پرسیدن چند سوال عمومی کشیدیم کنار جاده. دکمه رکورد رو زدم و مترجم سوالات را پرسید و او هم پاسخ داد. یه نفر دیگه اومد کنارش و اون هم بعد از نفر اول شرود کرد صحبت کردن. کم کم پشت صحنه و کنار مصاحبه شونده شلوغ شد و کلی آدم جمع شد. یک نفر دیگر هم شروع کرد به صحبت کردن. بعد نوجوان آمد وسط ما و جمعیت و چند شعر حماسی زیبا خواند و آخر هر بیت همه با وی همخوانی میکردند و کمکم افرادی که جمع شده بودند بدون درخواست ما همینطور ادامه میدادند! بعد یک پیرمرد اهوازی گریان شروع کرد صحبت کردن و خیلی شیرین از زیباییهای مسیر گفت و آخرش به عربی از مردم عراق که چنین مهمانی باشکوهی را برای زوار ترتیب دادهاند تشکر کاملی کرد و بعدش عراقیها به این تشکر پاسخی سرشار از شور دادند و از ایرانیها تجلیل کردند، احساسات کولاک کرده بوده و ما فقط دوربین میچرخاندیم، یک پیرزن عراقی با شور و حرارت از ایران گفت که دلشان حسینی است و گفت ما با ایران یکی هستیم و وحدت داریم و بعد یاد از امام خمینی کرد و گفت من شجرهنامهام از جایی با شجرهنامه امام یکی میشود و… چند نفر در اطراف گریه میکردند. از یکی پرسیدیم چرا اشک میریزی؟ گفت یاد امام و یاد شهداء شد، تعجب کردیم که چرا این مرد عراقی از یاد امام اشک میریزد، گفت من اسیر عراق در ایران بودم، ما یکی بودیم با ایرانیها، مهمان آنان بودیم، به لطف امام حسین (ع). اسیر عراقی به عشق امام و با یاد نام امام اشک میریخت…
شاید در نیم ساعت به اندازه چهار پنج ساعت کار، مصاحبه گرفتیم ولی مهمتر از حجمِ کار، محتوای زیبایی بود که ثبت شد که در این چند روز و در کارِ ما، فقط همین برایمان مهم بوده. همان چیزی که گاهی به صد مقدمه ناجور است و گاهی این چنین که ذکرش رفت خود به خود جور…
البته اصطلاح خود به خود روایتِ دنیایی آن است و حقیقت آن است که دست دیگری در کار است که تنها عاشقان وصفش دانند…

۸
در آخرین اوقات پیادهروی رزق عجیبی داشتیم. رفتیم که از داخل موکبی که چند نظامی داخل آن بودند و به زوار خدمات دارویی ارائه می کردند فیلم بگیریم. در کنار موکب دختر جوانی را همراه یک پیرمرد شکسته دیدیم و توجهمان به ایشان جلب شد. نشسته بودند روی صندلیهای پلاستیکی کنار موکب و استراحت میکردند. دختر یک پا نداشت و دو عصا به جای یک پای نداشته در دستانش بود! به نظر میآمد که همین خستهاش کرده و نشستهاند اینجا تا رفع خستگی کند. ما هم گوشهای کمین کرده بودیم تا این استراحت تمام شود و بلند شود و راه برود و ما از این راه رفتن فیلم بگیریم. خیلی گذشت ولی از جایشان بلند نشدند. شاید اگر همینطور میگذشت بیخیال میشدیم اما گویی نیرویی نگهمان داشت. پیرمرد و دختر کمکم متوجهمان شدند و توقع داشتیم که خیلی از اینکه زیر نظر داریمشان خوشحال نشوند ولی همین که فهمیدیم اینگونه نیست نزدشان رفتیم. اول کار فقط میخواستیم از راه رفتن دختر چند ثانیه بگیریم و قصدمان از اول مصاحبه نبود ولی قسمتمان که بود! خود به خود به این کشیده شدیم. از پیرمرد پرسیدیم از کجا میآئید؟ خواست جوابی بدهد ولی دیدیم صدایی از دهانش بیرون نمیآید! متعجب ماندیم، با زحمت و بسیار ضعیف سخنی میگفت و سپس دختر کلامش را تکرار میکرد. دختر گفت از بصره میآئیم، پرسیدیم چند روز است که در جاده و بیابانید و گام بر میدارید؟ گفت چهارده روز! پرسیدیم سوار بر ماشین هم بودهاید؟ قاطع گفتند لا! ماشیاً، بالاقدام! وا ماندیم ناگهان! الله اکبر، آن پیرمرد با آن وضع و این دختر با این حال ۱۶ روز پیاده در جاده و اکنون فقط چند کیلومتر تا کربلاء…
از حال دختر پرسیدیم گفت سال اول پیادهروی بعد از صدام (که هنوز البته امنیت مانند الآن نبود) در مسیر پیادهروی بمبی منفجر شد و پای من را هم با خودش برد. از حال پدرش پرسیدیم گفت ایشان سالها در زندان صدام بوده و صدامیان لوله اسلحه را روی گلویش گذاشتهاند و مستقیم به آن شلیک کردهاند و دیگر حنجره ندارد! پیرمرد سرش را بالا گرفت و آنچه که دیدیم دلمان را به درد آورد! سوراخی به اندازه یک مرمی فشنگ در میان گلویش به عمقی که انتهایش را نمیدیدیم. آن انفجار، این پای نداشته و آن عصاها، دوری راه، سن بالای پیرمرد و گلوی شکافتهای که صدایی از آن بیرون نمیآمد، هیچ یک باعث آن نبود که عاشقانه، با پای پیاده به جاده و بیابان نزنند و راه نپیمایند. آخر مگر عشق این چیزها میداند؟ آن هم عشق به حسینی قبله قلوب تمام ائمه و اولیاء و سرچشمه لطفهای بیکران به محبانش است. و به یقین این عشق، تفسیر بیان زیبای رسولالله است که فرمود آتش عشق حسینم، هرگز در دل شیعیان سرد نخواهد شد. جانم به قربان این حسین…



[۱]. به لطف الهی و ائمه و تلاش خادمان اباعبدالله، به جرئت میتوان ایام پیادهرویِ اربعینِ عراق را جزء امنترین ایام عراق دانست. الحمدلله طی سالهای متمادی پس از سقوط صدام، همه ساله برنامهی پیادهروی، با کمترین انفجار و در سطح امنیتی بسیار بالا برگزار شده است.
[۲]. اصطلاحی است که خود عراقی ها در مورد پیاده روی زیاد به کار می برند و رایج است.
گزارش اولین سفیر امپراتوری بیزانس در دربار بنیامیه
در زمینه ترجمه آثار اهلبیت علیهم السلام به خصوص ترجمه سخنان سالار شهیدان کربلا به زبان انگلیسی کار کردهاید، چگونهاین ایده برای شما به وجود آمد؟
بیش از دوازده سال قبل بود یکی از همکاران در دانشگاه قم سؤالی مطرح کردند، شاید فکر نمیکرد بنده با جدیت به این مطلب بپردازم، همکار من سوال کرد: آیا در زبان انگلیسی راجع به امام حسین علیه السلام شعر پیدا میشود یا خیر؟ برای مصداق هم چیزی را مطرح نکرده بود که مثلاً در فلان دوره ادبی یا توسط فلان شاعر شعری سروده شده یا نه؟ یک سؤال خیلی کلی مطرح کرد، خیلی راحت میتوانستم بگویم نیست، چون ندیده بودیم، اما بنده برای جواب این سؤال خیلی با احتیاط برخورد کردم و گفتم تا به حال در کتابهایی که خواندهام شعر لاتین راجع به امام حسین علیه السلام پیدا نکردهام، اما برهان قاطعی برای عدم وجود چنین شعری نیست، لذا میگردم شاید چیزی پیدا کنم! نمیدانستم که این تحقیق سرآغاز مسیر جالبی است!
چگونه این جستجو را آغاز کردید؟
حقیقتاً نمیدانستم این جمله "من میگردم" چه تبعات مثبتی خواهد داشت، شروع کردم به گشتن در منابعی که در اطراف خود داشتم، اول برخورد کردم به یکی دو شعر انگلیسی سروده خانم ساروجینی نایدو که از مشاوران مهاتما گاندی هند بود، این خانم مسلمان نبود، ولی من دو شعر از او در دو نسخه و دو روایت دیدم، یک متن تماما انگلیسی که از نظر املایی باهم تفاوت داشتند.
برای اینکه اصل این شعر را پیدا کنم، تصمیم گرفتم به هند سفر کنم چرا که فهمیدم این خانم هندی هنوز هست، تصمیم گرفتم به جایی بروم که محل برخورد زبان انگلیسی و فرهنگ عاشورایی باشد،
در سفری که به هند داشتید آیا اشعار دیگری هم درباره امام حسین علیهالسلام به زبان انگلیسی برخورد کردید ؟
در سفر اولی که به هند داشتم به اشعار خیلی بهتری در مورد امام حسین علیه السلام رسیدم، دوستان هندی خیلی خوبی از اساتید دانشگاه و محققین پیدا کردم و البته آن موقع رایزن فرهنگی ایران در هند خیلی به من کمک کرده بود و یک محل اقامتی را به بنده معرفی کرده بودند با هندوها و شیعیانی که به امام حسین علیه السلام علاقه و ارادت داشتند ملاقات داشتم آنها از نظر تحصیلی تخصص دیگری داشتند و صرفاً شیعه بودند، مثلاً با یک نفر، برخورد داشتم که صرفاً شیعه بود و اطلاعات ادبی خاصی نداشت و رشتهاش علوم سیاسی بود یا کسی که صنایع هوا و فضا خوانده بود یا تخصص های مختلف دیگر. بنده دست کم سه بار به هند رفتم و هر بار که رفتم چیزهای خیلی خوبی پیدا کردم، به دهلی، علیگر، حیدرآباد و ... سفر کردم در حیدرآباد مطالب و اشعار بسیار زیبایی را به زبان انگلیسی پیدا کردم. کتابی در موضوع برگزاری مراسم محرم از سوی غیرمسلمانان و هندوها در ایالت آندرا پرادش پیدا کردم، کتاب بسیار زیبایی است، غیر از دو نفر مسلمان و شیعه بقیه تماما غیرمسلماناند و اشعار بسیار زیبایی دارد که در واقع تأثیر تاریخی نهضت عاشورا در آن منطقه را نشان میدهد. البته اشعاری که آنجا دارد با ترجمه انگلیسی و به زبان محلی خودشان است، مضامین اشعار هم مباحثی مانند بهره مندی از شفاعت اهلبیت علیهم السلام در آن دنیاست، یا شجاعت و انسانیت امام حسین علیهالسلام و نیز نقش ارادت ورزی نسبت به امام حسین علیه السلام در جلب نظر محبتآمیز حضرت زهرا سلام الله علیها.
رویکرد غیرمسلمانان به قیام امام حسین علیه السلام و وقایع عاشورا چگونه است؟
وقتی غیرمسلمانان با امام حسین علیه السلام برخورد میکنند، رویکرد اسلامی به آن ندارند، مثلاً به صفات برجسته انسانی امام بیشتر توجه میکنند، میگویند: امام حسین علیه السلام مظهر انسانیت است و آنهایی که با او جنگیدند چقدر خارج از انسانیت بودند، نتوانستند آن وجود تماما نور را تحمل کنند و کاملاً موضوع را انسانی مطرح میکند، اما ما شیعیان موضوع امام حسین علیه السلام را به صورت درون دینی مطرح میکنیم و میگوییم: امام حسین علیه السلام قصد هدایت انسانها را داشت اما عدهای نخواستند هدایت شوند، ولی غیرمسلمانها با نگاهی کاملا انسانی و حقوق بشری این جریان را مطرح میکنند، لذا ما وظیفه داریم با نگاه جهانی به قیام عاشورا بنگیریم و آن را مطرح کنیم چون طرف مقابل مسیحی، زردشتی یا بودائی است و اصل امامت را نمیداند، اگر اباعبدالله علیه السلام با زبان جهانی معرفی گردد، همگان پی به عظمت او میبرند.
آیا دنیا پتانسیل معرفی حضرات معصومین و سالار شهیدان کربلا علیهم السلام را دارد؟ دلیل این امر چیست؟
من با سفرهایی که به برخی نقاط مختلف دنیا داشتم، متوجه شدم به هیچوجه وجود مقدس امام حسین علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام را نباید تنها به شیعه و حتی جهان اسلام محدود کنیم، وجود مقدس امام حسین علیه السلام و باطن واقعه عاشورا چیزی است که در همه دنیا قابل طرح و بحث و شرح و درس گیری است، این یک موضوع کاملاً بینالمللی است و ما اصلاً نمیتوانیم آن را به جهان اسلام محدود کنیم، چرا که ایشان با زبان فطرت با مردم صحبت میکنند، همانگونه که خداوند در قرآن فرمود «هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ» قرآن برای کل مردم نازلشده، نه فقط برای مسلمانان؛ ائمه طاهرین علیهم السلام که مفسرین قرآن و تبیینکنندگان قرآن هستند، با زبان فطرت با انسانها صحبت میکنند، ما نمونههای فراوانی داریم که مسیحی خدمت امام صادق علیه السلام میآید و جذب اسلام میشود، یا خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام میرسد و با یک برخورد جذب اسلام میشود، چرا که این برخورد؛ یک برخورد درون دینی نیست، بلکه یک برخورد الهی و انسانی است و هر کس حداقل زبان انسانیت را متوجه شود، جذب این برخورد میشود.
چه مشکلاتی در مسیر یافتن اشعار مرتبط با امام حسین علیهالسلام در زبان انگلیسی داشتید؟ آیا توانستید به اشعاری که در عصر نزدیک حادثه عاشورا توسط غیرمسلمانها سروده شده بود دست پیدا کنید؟
یکی از مشکلاتی که داشتم این بود، امکان دسترسی به زندگینامههای برخی شخصیتهای جهان که من اشعار ایشان راجع به امام حسین علیه السلام را یافته بودم نداشتم، دلیل آن هم این بود با بودجه شخصی، این کارها را دنبال میکردم و بنابراین، اقامت من در حدود یک هفته تا ده روز بود و تنها یک بار بود که حدود بیست روز توانستم بمانم، این اقدامات برای کسی میسر است که بتواند مدتها در آنجا بماند، این اشعار و مطالب را پیگیری کند و فرصت من اجازه نمیداد که دنبال این قضیه بروم، تا زندگینامه فلان شاعر را بیابم و بدانم او در چه سدهای زندگی میکرده، بعضی شعرا هستند که کتابشان وقتی چاپ میشود، تاریخ دارد و یا خود شعر تاریخ دارد؛ ولی برخی اینطور نیستند، اگر ما بخواهیم اینها را تاریخ بزنیم، من چنین امکانی نداشتم که بتوانم چند ماه بمانم و با خیال راحت این را پیگیری کنم.
قدیمیترین سندی که توانستید پیدا کنید مربوط به چه قرنی بود؟
قرن 18 میلادی یعنی حدود سال 1720 که یک شرقشناس اروپایی، راجع به ساختن مهر کربلا و جنبههای هنری بهکاررفته در آن صحبت کرده، اگر بخواهیم به اسناد و مدارک بهتری دست پیدا کنیم، لازم بود چند ماه به این کشورها سفر کنم و به کتابخانههای آنها دسترسی داشته باشم، در حالی که من روی بودجه شخصی خودم حساب میکردم، آن هم با حقوق معلمی؛ در همین حد هم که اینها را با دست خالی پیداکردهام، کار بزرگی بوده است.
نوع اشعاری که یافتهاید از امام علیهالسلام چگونه یاد شده است؟
در بیشتر این اشعار امام حسین علیه السلام را بهعنوان نماد برجسته انسانیت در دنیا معرفی کردهاند، وقتی یک غیرمسلمان به امام حسین علیه السلام نگاه میکند، نگاهی درون دینی نیست، چون خودش به لحاظ اعتقادات به درون جامعه اسلامی تعلق ندارد، بلکه نگاهی جهانی است و نشان میدهد چهقدر ظرفیت وجود دارد تا این پیام همین امروز جهانی شود و بنده به جرأت میگویم اگر بخواهیم پیام امام حسین علیه السلام را بهعنوان عالیترین متد انسانیت به دور از هر گونه بحث اعتقادی، مطرح کنیم، همین الآن میتوان آن را در تمام محافل انسانی دنیا بهعنوان نماد عالی انسانیت مطرح کرد، من نمونههای ادبی آن را دیدهام و اگر این نمونهها را ندیده بودم، نمیتوانستم این مطلب را عرض کنم، من قبل از این سفرهایی که رفتم، این دیدگاهی را که الآن دارم نداشتم؛ لذا به جرأت به شما میگویم که چنین ظرفیتی وجود دارد.
علت نفوذ کلام اهلبیت علیهم السلام چیست؟
در زیارت جامعه کبیره ما میخوانیم «کلامکم نور»، هر انسانی که بینایی داشته باشد، این نور را میتواند درک کند، بنابراین اعتقاد دارم تعالیم اهلبیت علیهم السلام ظرفیت این را دارد تا جهانی شود، حال اگر تا به حال این امر میسر نشده، کم کاری از ماست.
اشعار عاشورایی که از بین متون انگلیسی یافتهاید در چند مجلد منتشر شده است؟
جلد اول کتاب در یک مجلد چاپ شد و ناشر کتاب حرم مطهر امام حسین علیه السلام بود و در سفرهای بعدی کتاب تبدیل به دو مجلد شد و این چاپ مشترک جامعه المصطفی صلی الله علیه و آله و حرم مطهر امام حسین علیه السلام است. برای این که کتاب به جلد دوم خود برسد، ارتباطات بنده خیلی بیشتر شد گاه شاعران انگلیسیزبان اشعارشان را برای من ایمیل میکردند؛ یکی از اینها یک شاعر هندوست که شعر بسیار زیبایی برای امام حسین علیه السلام دارد و در یک مراوده ایمیلی که با او داشتم، سؤال کردم شما این شعر را چهطور سرودی؟ پاسخ داد اولا من مسلمان نیستم و هندو هستم، اولین باری که به کربلا رفتم و جلوی حرم حضرت قرار گفتم، خودم را در میدان مغناطیسی قوی امام حسین علیه السلام دیدم و دیگر نتوانستم جلوی احساساتم را بگیرم و در همین حال و هوا متوجه شدم در جلوی بارگاه شخصیتی ایستادهام که تمام بشریت میتوانند به او افتخار کنند و این شعر را گفتم؛ شعر کوتاهی است، ولی شعر زیبایی است و متن آن را هم در کتاب آوردهام.
از خاطرات سفرهای خارجیتان برایمان بگویید؟
یادم نمیرود در هندوستان مجلسی برگزار شده بود و جالب آنکه مداح و ذاکر مجلس، مسلمان نبود، بلکه هندو بود و آنچنان در مورد امام حسین علیه السلام شعر میگفت که تمام جمعیت را منقلب میکرد، در اولین سفری که به هند رفته بودم و با اشتیاق خاصی کتابها را جمع میکردم، در برگشت درب ورودی فرودگاه دهلی افسر پلیسی بود که گذرنامهها را بررسی میکرد، وقتی دید من سه چمدان بزرگ پر از کتاب دارم، پرسید شما کجا میروید؟ گفتم برمیگردم ایران و شغلم استادی دانشگاه است؛ پرسید این چمدانها برای شماست؟ گفتم بله، همه مال من است. پرسید برای چه مسئلهای تحقیق میکنید؟ وقتی خواستم به او جواب دهم نگاهم افتاد به اتیکت نامش که روی لباسش بود، دیدم نوشته بود حسین سینگ یا حسین کومار که البته الان در اسم فامیلش تردید دارم، این فامیلها فقط مخصوص هندوهاست و برای مسلمانان نیست؛ به او گفتم در مورد این اسم یعنی حسین در اینجا تحقیق میکنم؛ او گفت: من مسلمان نیستم. با تعجب از او پرسیدم: تو مسلمان نیستی، ولی نام تو حسین است؟ گفت بله، اجازه بده من خاطرهای را برای شما بگویم، در همان شلوغی ورودی فرودگاه این خاطره را نقل کرد، من هندو هستم و پدر و مادرم، قبل از من شش دختر داشتند و با هم قرار گذاشتند که اگر پسر دار شوند نام او را حسین گذارند و من همان تک پسرم، البته من از این نوع خاطرات زیاد دارم.
در ملاقاتی که با یکی از اساتید بزرگ تاریخ دانشگاه دهلی داشتم، مطالب جالبی یافتم، ایشان بسیار مؤدبانه صحبت میکرد، دو مطلب برای من بازگو کرد، گفت: فلانی دیشب که شما به من زنگ زدی، بعد از تلفن شما با پدرم صحبت کردم، پدر من نزدیک نود سال دارد و استاد بازنشسته رشته تاریخ دانشگاه دهلی است، هر دوی ما فارغالتحصیل دانشگاه کمبریج هستیم، اطباء پدر من را به دلیل کهولت سن منع کردهاند که از خانه خارج شود یا با کسی تماس داشته باشد و باید در آرامش زندگی کند، معمولاً سعی میکنیم فقط اهل خانه با پدر ارتباط داشته باشند و دیگر آشنایان با ایشان ارتباط ندارند؛ وقتی به پدرم زنگ زدم به ایشان گفتم فردا قرار است با یک استاد ایرانی راجع به امام حسین علیهالسلام صحبت کنم، پدرم برای لحظاتی به فکر فرورفت و بعد به من گفت: هر چه به امام حسین علیه السلام علاقهداری به این استاد ایرانی کمک کن و بعد اضافه کرد: آن موقع که من بچه بودم، یکی از چیزهایی که خیلی علاقه داشتیم این بود روز تاسوعا و عاشورا در دستههای عزاداری شیعیان یا پرچم سیاه بهدست بگیرم یا در دستههای عزاداری من به عزاداران آب میدادم.
آیا در بین کارهای خود به مقاتل و گزارشهایی از حادثه عاشورا در بین آثار غربیان و دیگران دستیافتهاید؟
اتفاقا در کنار این اشعار، کار دیگری که مدت زیادی مشغول جمعآوری مطالب آن هستم، انعکاس مقاتل در بین غیرمسلمانان است، شما گاهی میگویید شیعه یا سنی در فلان مقتل یا کتاب تاریخی، اینچنین میگوید. این کارها انجام شده و من اینها را هم بهعنوان ذخایر خودم نگه میدارم، اما یک هندو، بودائی، مسیحی و یا یهودی درباره امام حسین علیه السلام چه گفته؟ من در بین جستجوهای ترجمه انگلیسی، گزارش اولین سفیر امپراتوری بیزانس در دربار بنیامیه را راجع به امام حسین علیه السلام پیدا کردم؛ در این گزارش، وی شرح میدهد اینها چنین جنایتی کردهاند، یا در زمان خلفای عباسی، دو نوع تاریخ نوشته میشد، در واقع دو نوع مورخ وجود داشتند، دستهای مسلمان بودند که به عربی مینوشتند و دستهای دیگر غیرمسلمان و غیر عرب بودند که نوشتههایشان فرق داشت، اینها تاریخ عربی را برای خوشایند خلیفه مینوشتند، البته نوعی دیگر از تاریخ هم بود که به زبان سریانی مینوشتند، که خلیفه و دیگران نمیتوانستند زبان آن را متوجه شوند.
در این گزارشها چه مطالبی بیان شده است؟
در یکی از اینها، گزارش بسیار زیبایی در مورد امام حسین علیه السلام آمده که وقتی جزئیات شهادت را نقل میکند، میگوید: لشگر آمد و بزرگ مردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خودشان را در کنار فرات تشنه کشتند، بعد او به امپراتور بیزانس گزارش میدهد که به همین دلیل بنیامیه شریک تجاری خوبی برای امپراتوری بیزانس نمیتواند باشد؛ چون انسانیت را حداقل برای شخصیتی که از خودشان است، رعایت نکردهاند.
خاطره دیگری عرض کنم، شعری به یکی از زبانهای محلی هند است که به انگلیسی هم ترجمه شده، هندوها میگویند: اگر در شب عاشورا گریه کنی و ناراحت باشی، در آن دنیا زهرا سلام الله علیها تو را به بهشت میبرد و این را به عنوان یک آهنگ در مجالس خودشان میخواندند، انسان شیفته اخلاق بالایی است که نماد مظهر انسانیت باشد، آنها فاقد اعتقادات دینی اسلامی هستند، ولی به شخصیتی رسیدند که هر انسان عاقلی، عاشق آن شخصیت میشود، چرا که ایشان با زبان فطرت، با مخاطب خود صحبت میکند.
تورستن هایلن پژوهشگری در مکتب انسانشناسی فرانسوی، در رساله دکترای خود با عنوان شخصیت امام حسین علیه السلام بر اساس ترجمه انگلیسی تاریخ طبری، میگوید: من چهرههای مثبت غالب اسطورههای دنیا را مطالعه کردهام و به این نتیجه رسیدم که غالب این شخصیتهای مثبت اسطورهای، تخیلی هستند؛ اما ترجمه انگلیسی تاریخ طبری را که بررسی کردم، دیدم بهتر از تمام افرادی که در تخیل ملتها به خوبی از آنها یاد میشود؛ نه در تخیل، بلکه در واقعیت، شخصیتی بهنام حسین بن علی علیهالسلام است.
در ادامه این رساله وقتی آقای تورستن هایلن به آنجا میرسد که لشگر حرّ با امام حسین علیهالسلام برخورد میکند و ایشان دستور میدهد هر چه آب برای خودمان ذخیره کردهایم به لشگر حرّ دهید، مکثی میکند و میگوید: این صحنهای است که نه من، بلکه هیچ تئوریسین جنگهای دنیا از پس تحلیل آن برنمیآید، اگر هیچ نمادی برای حقانیت حسین بن علی علیهالسلام نبود؛ همین نمونه بهترین دلیل بر صلحطلبی و حقانیت امام حسین علیهالسلام است.
در ادامه میگوید: اصلاً نمیشود گفت؛ حسین بن علی علیه السلام جنگطلب است، چون اصحاب حسین بن علی علیه السلام تمام تلاششان این بود لشگر خسته دشمن را سیراب کند و امام علیهالسلام دستور دادند به اینها آب دهید تا از تشنگی نمیرند؛ در ادامه کلام خود میگوید: بهترین نکته درباره کم خردی لشگر بنیامیه همین بس که نفهمیدند کسی که اجازه نمیدهد اینها حیات مادیشان از بین رود، چگونه اجازه میدهد که آخرتشان از بین برود!
جناب هایلن در کلام خود حرف عجیبی میزند و میگوید: من تعجب میکنم، چهطور شیعه شخصیتی اینچنینی دارد، اما برای چنین شخصیتی از تولد تا رحلتش، فیلم و یا سریال درخوری نساخته و شخصیت او را جهانی نکردهاند و یا به ادبیات جهان معرفی نشده است.
آیا کتاب ایشان به زبان فارسی ترجمه شده؟
نه اما این کتاب توسط یکی از دوستان عراقی، به عربی ترجمه شده و ظاهرا در حال چاپ در لبنان است.
جنابعالی در مسیر تحقیقات خود با آقای هایلن ارتباط داشتهاید؟
من چند بار به ایشان ایمیل زدهام و بعد از آن دیگر نتوانستم او را پیدا کنم، چون ایشان دنبال فعالیتهای دیگری رفت، در یکی از ایمیلهایش نوشت، من به هیچ وجه ادعای اسلامشناسی یا شیعهشناسی ندارم. اما صرفا بهعنوان کسی که به رفتار انسانی امام حسین علیه السلام علاقمند بودم، جذب این رفتار شدم و در ایمیل دیگری برای من نوشته بود، من اصلا کاری به بحثهای اعتقادی که شیعه مطرح میکند ندارم؛ من نه مسلمانم و نه متخصص بحثهای اعتقادی هستم؛ من امام حسین علیه السلام را وقتی به قدر مطلق رفتار انسانی او نگاه میکنم، میبینم، شما در هیچ فرهنگی چنین انسانی را پیدا نمیکنید که به دشمن خود هم رحم میکند، او را نجات میدهد.
کتاب سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا را نیز به زبان انگلیسی ترجمه کردهاید؛ درباره این کار ارزشمندتان نیز توضیحاتی بدهید؟
مدتی بعد از جریاناتی که گفته شد؛ سفر حجی برای من پیش آمد، زمانی که از حج برمیگشتم در یک جلسه سخنرانی که مرا دعوت کرده بودند، متوجه شدم خطبههای امام حسین علیه السلام تا آن زمان به زبان انگلیسی ترجمه نشده یود و دوستی که در سفر حج همراه من بود در آن جلسه به من گفت: فلانی ما بحث ترجمه خطبههای امام حسین علیه السلام را به چندین نفر در ایران و خارج از ایران پیشنهاد کردهایم عدهای قبول نکردند و عدهای هم که قبول کردند، ترجمه دقیقی ارایه ندادند. شما این کار را قبول کنید.
کتاب را چگونه دیدید وآیا فکر میکردید که ترجمه این کتاب نصیب شما بشود؟
کتاب؛ کتاب جا افتاده و معتبری بود، ولی هیچوقت گمان نمیکردم که افتخار ترجمهاش را داشته باشم.
روش کار شما در ترجمه این کتاب چگونه بود و چه دقتهایی را در این ترجمه مد نظر داشتید؟
در طول اینکار مقید بودم که با وضو باشم و رو به قبله بنشینم و یکی دو تا از زیارتنامههای آقا را بخوانم و بعد شروع به ترجمه کنم؛ از آنجایی که رشته من زبان است و وقتی میخواهیم، متنی را ترجمه کنیم باید مترجم مسلط بر متن و متن در اختیار او باشد، اما در اینجا امر معکوس بود و من در اختیار متن بودم، بخشهایی از متن را در سفرهای زیارتی به کربلا؛ ترجمه کردم چرا که در این مکان حس میکردم در محضر آقا هستم، پلهپله این افتخار را پیدا کردم که اول مترجم تمام خطبهها و نامههای حضرت به زبان انگلیسی باشم.
آیا جایی یا ارگانی این پروژه را سفارش داده بود؟
این پروژه هرگز به هیچ وجه دولتی نبود، کار شخصی بود یعنی هیچ ارگانی هنوز در این پروژهها دخیل نبود؛ اهمیت این کار در این است که فارغ از هیاهوهای کارهای اداری، این کار را انجام دادم و شاید بشود گفت که شما اولین خبرگزاری و رسانه ای هستید که بعد از چندین سال، متوجه شدهاید که چنین کاری را انجام دادهام و البته خودم هم بنا نداشتم در داخل کشور رسانه ای شوم و یا خودم را معرفی کنم.
چهطور شد که این کتاب را در انگلستان منتشر کردید؟
بعد از ویرایش نهایی، کتاب را برای یکی از دوستان در انگلستان ایمیل کردم, ایشان یکی از محققان ایرانی است که در انگلستان ساکن است، به من پیشنهاد کردند یک ناشر انگلیسی میتواند این کتاب را منتشر کند و پس از اطمینان از امانت داری این ناشر، قبول کردم؛ همان روز یا روز بعد، ایمیلی از طرف ناشر انگلیسی برایم ارسال شد و خیلی با احترام با من برخورد کردند.
نظرشان راجع به این ترجمه چه بود؟
ایشان نوشته بودند ما در حال بررسی کتاب شما هستیم، ارزیابی آنها این بود که ترجمه انگلیسی شما یک زبان فاخر ادبی است و عامه مردم از این زبان فاخر ادبی سر در نمیآورند؛ یعنی تخصصی نوشتهاید و باید سادهتر بیان شود. من به ایشان گفتم: مسئله این است که شما توسط چه کسی میخواهید این متن را ساده تر باز نویسی کنید؟ گفتند: ما کتاب را به یک نویسنده انگلیسی میدهیم، ولی به دلیل اینکه او مسیحی بود، بعضی قسمتهای متن را بد بازنویسی کرده بود و من مجبور شدم بعد از بازنگری و ساده کردن متن توسط آنها، یک بار دیگر این متن را ویرایش نهایی کنم؛ سرانجام این کتاب در سال گذشته منتشر شد.
استقبال از این کتاب در اروپا چگونه بود؟
سال گذشته اول محرم بود حوالی یک ساعت به غروب به وقت ایران، خانمی از انگلیس با من تماس تلفنی داشت و حدود یک ساعت تلفنی در خصوص این کتاب با من صحبت کردند، ناشر انگلیسی به من گفت: شما نمیدانی چه کردهای! ما میدانیم که این کتاب چه موجی ایجاد میکند و قبل از شما کسی نتوانسته که مجموعه کامل فرمایشات حضرت را به انگلیسی ترجمه کند و شما در صحنه جهانی اولین کسی هستی که توانستهاند این کار را انجام دهید.
در ادامه این ناشر انگلیسی اضافه کرد نکته اینجاست ما حدود ده روز قبل خبر انتشار چنین مجموعهای را در انگلستان اعلام کردهایم بلافاصله تمام مساجد انگلستان اعم از شیعه و سنی خبر انتشار چنین کتابی را روی تابلوهای اعلاناتشان قرارداده اند؛ لذا یکی از چیزهایی که میتوانست اثر زیادی داشته باشد، همان متن انگلیسی خطبههای حضرت بود، چرا که این اثر در انگلستان تاثیر زیادی بر روی مخاطبان خود داشت.
ناشر میگفت: ما در ابتدا این کتاب را برای انگلستان و ایرلند در نظر گرفته بودیم، درخواستهایی از آمریکا، کانادا، استرالیا، نیوزیلند و آفریقای جنوبی برای ما آمده است اما الآن باید یک بازاریابی بزرگتری در این کشورها هم داشته باشیم.
من به ایشان گفتم؛ ارزیابی خود شما چیست؟ جواب داد این کتاب در دانشگاههای اکسفورد و کمبریج نیز علاقمندان زیادی پیدا کرده بهطوری که خیلی از دانشگاهها این کتاب را جزو منابع درسی فوقلیسانس و دکتری قرار دادهاند. البته اینها هنر امام حسین علیه السلام است.
آیا جامعه مسیحیت نیز از این کتاب استقبال کردند؟
بله چون متن انگلیسی است، طبعا جامعه مسیحیت نیز از آن استقبال میکنند.
دو استاد مسیحی کتاب مرا توقیع کردهاند که من آنها را میشناسم، در مجامع مسیحی آنهایی که از نشر این کتاب مطلع شدهاند از این کتاب استفاده میکنند و انشالله قرار است به زبانهای دیگر دنیا نیز ترجمه شود.
آیا در مسیر این کارهای فاخر انتقاداتی هم متوجه شما شد؟
متأسفانه برخی از دوستان میگفتند؛ چه ضرورتی دارد اشعار انگلیسی مربوط به امام حسین علیهالسلام را جمعآوری کنی و یا کلمات حضرت را به زبان انگلیسی ترجمه کنی؟ این یک دیدگاه تنگ نظرانه نسبت به معارف اهلبیت علیهمالسلام است، من اعتقاد دارم معارف اهلبیت علیهالسلام باید حداقل در سطح بینالمللی ارائه بشود، اگر فرمایشات امام حسین علیه السلام را کمتر از سطح بینالملل منتشر کنیم، خیلی کوتاهی کردهایم، چون اهلبیت علیم السلام بر اساس فطرت صحبت میکنند برای نمونه وقتی اولین ترجمه از بخشی از «غررالحکم» امیرالمؤمنین در انگلستان به زبان انگلیسی منتشر میشود، به فاصله بسیار کمی در چاپ دوم آن به عنوان کتاب درسی در دانشگاه کمبریج منتشر میشود و من این کتاب را چاپ مجدد کردم، این کتاب در ایران هیچ انعکاسی نداشت، ولی در عراق و هلند و جاهای دیگر با استقبال خوبی روبرو شد آنها راجع به ذخایر ما انسانها بیتفاوتی نیستند و بعضاً گوهرشناسان خوبی دارند در سال 1727 میلادی 169 کلمه از کلمات امیرالمؤمنین توسط یک انگلیسی ترجمه شده است و او در مقدمه کتاب میگوید، تکتک این جملاتی که از علی بن ابیطالب آوردهام با تمام تعالیم انجیل و زبور و همه اینها برابری میکند و بلکه بالاتر است و بعد رییس وقت دانشگاه آکسفورد مینویسد: اگر کسی تمام عمرش را در صحرای سوزان جزیرهالعرب بگذراد که فقط عربی یاد بگیرد و فقط یکی از این جملات را به زبان عربی بفهمد به هیچوجه عمرش را تلف نکرده و من نمیدانم علی بن ابیطالب علیهالسلام کیست، ولی از این کلمات میفهمم محققاً از تمام انبیایی که در یهود و مسیحیت ما به آنها اعتقادداریم بالاتر است.
*در حال حاضر مشغول ترجمه چه کتابی هستید؟
پروژه فعلی که من انجام میدهم ترجمه زیارتنامههای امام حسین علیه السلام است که مقداری از آن مانده و انشاء الله تمام شود. ما این را دست کم چهار یا پنج بار ترجمه کردهایم، ولی هر بار که ترجمه کردیم مطالب جدیدی به دست آوردیم.
برداشت استاد دانشگاه ویرجینیا از ندای "هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی"
دکتر ساشادینا اسلام شناس و استاد مذهبی دانشگاه ویرجینیا از ندای هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی در فرای مرزهای جغرافیایی صحبت کرد و گفت: «یاد امام حسین این قدرت را دارد که افراد را شفا دهد».
ساشادینا در خانوادهای هندی تبار و شیعه در تانزانیا به دنیا آمد. او مدرک کارشناسی در مطالعات اسلامی را از دانشگاه اسلامی علیگر دریافت نمود. سپس به ایران آمد و در رشته کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل کرد. وی در دوران تحصیلش در ایران، به تحصیلات حوزوی در مشهد، قم و حتی نجف در عراق نیز پرداخت.
پروفسور ساشادینا بعد از اتمام تحصیلات در ایران به کانادا رفت و کارشناسی ارشد و دکترای خود را در دانشگاه تورنتو در رشته مطالعات اسلامی دریافت کرد. او پس از فراغت از تحصیل به تدریس و تحقیق در دانشگاههای مختلف در کشورهای آمریکا، کانادا، ایران، اردن و سایر کشورهای خاورمیانه پرداخت.
ایشان معتقدند که بهتر است معرفی امام حسین علیهالسلام را از معرفی شخص حضرت رسول(ص) شروع کرد و مخاطب را با فضای آن زمان و شرایط سرزمین عربستان آشنا کرد.
بخشی از گفتگویی که با ایشان انجام شده است را در زیر بخوانید:
دکتر عبدالعزیز ساشادینا: امام حسین (ع) یک شخصیتی هستند که بایستی از راه پیغمبر شناخته شوند. (این شناخت) جامعتر است. وقتی پیغمبر میفرمایند حسین منی و انا من حسین، این خیلی معنی دارد. فرض کنید شما مخاطب اهل سنت دارید، و مالک بن انس این حدیث را برای ما میگوید، وقتی ازآنجا شروع کنیم میتوانیم بگوییم که پیغمبر دقیقاً چگونه با امام حسین ارتباط پیدا میکند. تأکید این معرفی به نظر من باید بر اخلاق باشد. آنچه امام حسین علیهالسلام یاد دادند اخلاق بود و این پیامی جهانی است که مردم مایل خواهند بود بشنوند. اگر من جای شما باشم از هر مسیری که امام حسین (ع) را در سطح یک شخصیت قومی و یا فقط برای شیعه معرفی کند اجتناب میکنم. ما میخواهیم امام حسین را بهعنوان نمادی از انسانیت نشان دهیم. شهید انسانیت، نه فقط شهید مقاصد اسلامی. خود پیغمبر(ص) شخصیتی است که الگوی انسانیت است و بعد از معرفی ایشان میتوانیم امام حسین (ع) را در کنارشان معرفی کنیم؛ و این (ارتباط پیامبر با امام حسین) یک حقیقت است و یک امر ساختگی و افسانهای نیست.
در ادامه نیز ایشان به صورت مختصر به چند سوال ما پاسخ دادند:
***«این حسین(ع) کسیت که عالم همه دیوانه اوست؟» شاید کسی نتواند پاسخ دقیقی به این پرسش بدهد اما از نظر شما چه ویژگیهایی در شخص امام حسین علیهالسلام وجود دارد که باعث گرایش بسیاری از پیروان آیینهای مختلف به ایشان شده است؟
امام حسین (ع) برای حقیقت و عدالت ایستاد، او علیه سیستمی نامشروع جنگید و جان خود، خانواده و همراهانش را در این راه فدا کرد. هدفی که امام حسین (ع) به خاطر آن تمام این فداکاریها را انجام داد درسی ابدی است و اصولی دارد که پیروان تمامی ادیان و کل بشریت آن را تحسین میکنند. او به حقیقت «شهید راه بشریت» است.
غیرممکن است بتوانی درراه اسلام خدمت کنی، بدون اینکه با تمام وجود محب امام حسین(ع) و اهلبیت باشی. من اگر امام حسین(ع) را نمیشناختم هرگز هدف و مأموریت خودم در زندگی را نمییافتم.

***در تاریخ نقلهای زیادی داریم که افراد نااهل به برکت عزاداری بر امام حسین(ع) هدایتشدهاند و از خوبان روزگار خود گشتهاند. آیا این هدایتها را میتوان اثر عزاداریها و گریههایی دانست که اینهمه در روایات بر آن تأکید شده است؟
بله، یاد امام حسین این قدرت را دارد که اگر افراد معرفت لازم را داشته باشند آن ها را شفا دهد تا بهتر شوند.
افرادی هستند که امام حسین را به یاد دارند، مأموریت او را بهخوبی درک میکنند و اشک میریزند برای اینکه نتوانستند در کنار امامشان باشند و جانشان را فدای او کنند. از طرف دیگر، افراد دیگری هستند که عزاداری را بهعنوان یک رسم در محرم بهجا میآورند، بدون اینکه تحسینکنندهی زندگی و راه امام و همراهانش باشند. بدون شک، گروه اول کسانی هستند که چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ اخلاقی از گریه بر امام حسین نفع میبرند.
***شخصیت امام حسین(ع) به لحاظ ظاهری چه ویژگیهایی دارد که میتواند منجر به نمایش چهره رحمانی اسلام در جهان شود؟
امام حسین (ع) یک راهنمای معنوی و یک معلم مثالزدنی بود که قلب بشریت را تحت تأثیر خود قرارداد. مأموریت او این بود که اصول جهانی اخلاق را زنده کند که همانا حس همدردی و حس تشخیص درست از غلط بودند.
مهاتما گاندی امام حسین(ع) را بهعنوان منبع الهامبخش خود برای مقابله با بیعدالتی در هندوستان معرفی کرد. من قویاً معتقدم اگر بنا بود امام حسین به خاطر آنچه برای دفاع از حقیقت و عدالت انجام داد معرفی شود، تمامی بشریت مجذوب دعوت جهانی او برای حفظ ارزشهای والا و حقیقتهای اخلاقی میشدند.
***پررنگترین واقعه زندگی امام حسین(ع) حادثه عاشوراست، ویژگیهای جهانشمول این رخداد چیست که باعث میشود هر انسانی با هر رنگ و نژاد و سن و دینی در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد؟
بزرگترین مسئله در زندگی امام حسین(ع) توانایی او برای ایجاد حس وفاداری در میان اعضای خانواده و دوستانش است. او همهچیزش را فدا کرد تا بشر را از قربانی بیعدالتی و فساد رفتاری و شخصیتی شدن نجات دهد. در تاریخ، کم پیش میآید شخصیتی ببینیم که در برابر تمامی ظلمی که به او و خانوادهاش میشود اینگونه بایستد. تمامی همراهان امام نیز در جای خود مثالزدنیاند. تمامی اعضای خانوادهاش خود را وقف اسلامی کردند که پیامبر آموزش داده بود.
***اگر بخواهید در کوتاهترین عبارات محبت خود به حضرت را توصیف کنید یا برایش دلیل بیاورید چه میگویید؟
غیرممکن است بتوانی درراه اسلام خدمت کنی، بدون اینکه با تمام وجود محب امام حسین(ع) و اهلبیت باشی. من اگر امام حسین(ع) را نمیشناختم هرگز هدف و مأموریت خودم در زندگی را نمییافتم، چه زمانی که شاگرد بودم و چه در زمان استادی. بگذارید صریح بگویم که هیچکس نمیتواند بدون اینکه خود را با تمام وجود وقف مأموریت امام حسین(ع) و آنچه او برای بشریت انجام داد کند، درراه او خدمتی بکند. میگویم «هیچکس» زیرا دعوت جهانی برای رفتن درراه حقیقت و عدالت، خواستهی تمامی انسانهای عاقل و صادق است که به دنبال هدایت پروردگارند.
از سن 13 سالگی من فعالیتهایم را وقف اهلبیت علیهمالسلام کردم؛ آنهایی که در کلام و در شخصیت معلم من بودند. جای تأسف دارد که تمامی مسلمانان باهم جمع نشدند تا نوهی رسولالله و خانوادهاش را به یاد بیاورند، که یاد بگیرند که اسلام چیست و این یادآوری چگونه ارزشهای فداکاری و صدق و صفا را به ما میآموزد.
ایشان در پایان گفتند من شما را به ادامهی این راه تشویق میکنم و اگر بتوانم در این راه به شما کمک خواهم کرد.
گفتگو: پایگاه کرب و بلا
زیارت با پای پیاده؛ از آدم (ع) تا کنون
زیارت اربعین از اعمال مهم و وِیژه شیعیان است که هر ساله شیعیان زیادی به صورت پیاده به سوی کربلا برای زیارت امام حسین (ع) می روند.
این سنت از قدیم الایام درمیان شیعیان مرسوم بوده است. علمای شیعه هم به این امر اهتمام ویژه ورزیده اند.
زیارت خانه خدا و مراقد ائمه اطهار (ع)، از امور مهم معنوی شمرده شده و روایات بسیاری درباره آن وارد شده است. پاداشهای اخروی مختلفی برای زیارت بیان شده و در روایت آمده است که اهل بیت (ع) به زیارت زوار رفته و هول و هراس قیامت را از آنها دور کرده[1] و ایشان را مورد شفاعت قرار دهند.[2] زیارت امام حسین (ع) نیز بسیار سفارش شده و روایات و پاداشهای فراوانی برای آن وارد شده است. زائر آن حضرت (ع) از آتش دوزخ در امان است[3] و زیارت ایشان، برابر با هزار حج و هزار عمره و آزاد کردن هزار بنده است، اجر هزار شهید از شهداى بدر و هزار روزهدار و هزار صدقه مقبوله به زائر امام حسین (ع) عطا میشود[4] و آمرزش گناهان گذشته و آینده، کمترین ثوابی است که به او کرامت میشود.[5]
برای زیارت، علاوه بر پاداشهای اخروی، فواید و ثمرات مختلفی از جمله تزکیه نفس و خداشناسی، بیداری دلها و یاد آخرت بیان شده و زیارت، بیانگر اعلام وفاداری[6] و ابراز ادب و ارادت به مراد است. شاخصترین ثمره زیارت تعظیم و بزرگداشت جایگاه خداوند و ائمه اطهار (ع) است. این نکوداشت زمانی که با پای پیاده صورت گیرد، علاوه بر تعظیم فراوانی که در این حرکت وجود دارد، سبب ایجاد ارتباط معنوی عمیقی میشود و جلوهای عاشقانه از بندگی را به رخ میکشد. به فرموده مرحوم دربندی: زائر پیاده، خود را در برابر سلطان اقلیم جوانمردی و خورشید سپهر عصمت و شهادت، کوچک میشمارد.[7]

زیارت با پای پیاده، بزرگداشتی است که از گذشته بوده و اختصاص به زمان خاصی ندارد، همانگونه که نقل شده، حضرت آدم هزار بار به زیارت خانه خدا رفت؛ در حالی که این مسیر را به وسیله قدمهایش پیمود[8]؛ این شیوه، اختصاص به دین و فرهنگ خاصی ندارد،[9] همان گونه که قیصر، پادشاه روم با خدا پیمان بسته بود که هرگاه در نبرد با امپراتوری ایران پیروز شود، به شکرانه این پیروزى بزرگ، از مقر حکومت خود (قسطنطنیه)، پیاده به زیارت بیتالمقدس برود. او پس از پیروزى، به نذر خود عمل کرد و پاى پیاده رهسپار بیتالمقدس شد.[10]
در دین مبین اسلام نیز، زیارت با پای پیاده، سنتی حسنه شمرده شده و سفارش بسیاری بر آن شده است. امام صادق (ع)، محبوبترین وسیله تقرب بنده به خداوند را زیارت خانه او با پای پیاده دانسته و میفرمایند: یک حج با پای پیاده، برابر با هفتاد حج است.[11] تشرف با پای پیاده به بارگاه ائمه اطهار (ع) نیز مورد تأکید بسیاری قرار گرفته و امام صادق (ع) میفرمایند: هر که پیاده به زیارت امیر مؤمنان (ع) رود، خداوند متعال به هر گامى ثواب یک حجّ و یک عمره براى او نوشته میشود، و اگر پیاده برگردد، به هر گامى، براى او ثواب دو حجّ و دو عمره مینویسند[12] زیارت امام حسین (ع) نیز با پای پیاده مورد سفارش بسیاری قرار گرفته و امام صادق (ع) میفرمایند: هر که پیاده به زیارت او رود، هر گامى که بردارد و بگذارد، ثواب آزاد کردن بندهاى از اولاد اسماعیل را دارد و در روایت دیگری نیز میفرمایند: هر که پیاده به زیارت قبر امام حسین (ع) رود، خداوند متعال به عدد هر گام برای او هزار حسنه مینویسد و هزار گناه را از او محو مىکند.[13] و روایات در این باب، بسیارند.

مرحوم شیخ بهایی، برای رواج فرهنگ زیارت در بین مردم، در سال 1009 ه. ق از اصفهان عزم مشهد کرده و با پای پیاده به زیارت امام علی بن موسیالرضا (ع) رفت.
اهل بیت (ع) نیز به این سنت نیکو اقدام کردهاند و نقل شده است که امام حسن (ع) بیستوپنج مرتبه از مدینه با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفتند.[14] امام حسن (ع) در مسیر زیارت خانه خدا، از مرکب پیاده شده و مسافت بین مدینه تا مکه را با پای پیاده طی نموده و تمام کاروان نیز به تأسی از ایشان از مرکب پیاده شدند؛ به گونهای که دیگر سوارهای در کاروان وجود نداشت.[15] و در روایت دیگری نیز بیان شده است که امام حسین (ع) راه را پیاده میپیمود، در حالی که محملها و جهازها در کنار ایشان حرکت میکردند.[16]
از نقلهای تاریخی اینگونه به دست میآید که تشرف به بارگاه ائمه اطهار (ع) با پای پیاده، از زمان حضور ائمه رایج بوده[17] و در نقاط مختلف سرزمین اسلامی صورت گرفته است؛[18] ولی در قرنهای گوناگون اسلامی و به مقتضای حکومتهای مختلف، مشکلات بسیاری به خود دیده و همان گونه که زیارت ائمه اطهار (ع) در زمانها و مکانهای مختلف دچار سختیهای فراوان بوده، این سنت نیز دارای فراز و نشیب بوده است.
حاکمان حکومتهای شیعی مانند حکومت آلبویه و حکومت صفویه، به این سنت حسنه اقدام کرده و سعی در تبلیغ آن بین شیعیان داشتهاند. بنا به نوشته ابن جوزی، جلال الدوله، یکی از نوادگان عضدالدوله،[19] در سال 431 ه. ق با فرزندان و جمعی از یاران خود برای زیارت، رهسپار نجف شده و از خندق شهر کوفه تا مشهد امیرالمؤمنین (ع) در نجف را که یک فرسنگ فاصله بود، پیاده و با پای برهنه پیمود.[20] در زمان حکومت صفویه نیز اهتمام بسیاری بر زیارت با پای پیاده صورت گرفته است. شاه عباس صفوی و علمای بزرگ عصر ایشان همچون مرحوم شیخ بهایی، برای رواج فرهنگ زیارت در بین مردم، در سال 1009 ه. ق از اصفهان عزم مشهد کرده و با پای پیاده به زیارت امام علی بن موسیالرضا (ع) رفت.[21] نقلهای دیگر تاریخی نیز شهادت بر این مطلب میدهد.[22]
علما و بزرگان نیز، به تأسی از ائمه اطهار (ع)، اهتمام بسیار زیادی به این سنت حسنه داشتهاند و نقل شده که زیارت کربلا با پای پیاده، تا زمان مرحوم شیخ انصاری (قده) مرسوم بوده [23] و حتی نقل شده است که ایشان طبق نذری که داشته، با پای پیاده به زیارت امام علی بن موسیالرضا (ع) رفتهاند[24] و مرحوم آخوند خراسانی (قده) نیز به همراه اصحابشان با پای پیاده به زیارت کربلا مشرف میشدند.[25] میرزا حسین نوری (قده) اهتمام بسیاری به این امر مهم داشته و هر سال در روز عید قربان به همراه جمعی از زائرین امام حسین (ع) به پیادهروی از نجف تا کربلا اقدام میکردند و این سفر، سه روز به طول میانجامید.[26]
تشرف به کربلا با پای پیاده، تا زمان محدث نوری (قده) بین طلاب و فضلای حوزه نجف رسم بود، ولی با وارد شدن اولین نوع از اتومبیلها به منطقه، سفرهای کاروانی تعطیل شده و به دنبال آن، زیارت با پای پیاده نیز بسیار کمرنگ شد و به فراموشی سپرده شد. ولی پس از مدتی و با مطرح شدن آیتاللهالعظمی سید محمود شاهرودی (قده) به عنوان یکی از اساتید و مدرسان با نفوذ معنوی حوزه نجف، به علت التزام و اصرار ایشان در پیاده رفتن به کربلا، مجدداً مسئله پیاده رفتن به کربلا به عنوان یک سفر مقدس رایج شد و با توجه به این که در این سفر، بعضی از ایرانیان نیز گاهی اوقات، ایشان را همراهی میکردند، رفته رفته مردم عراق به این مسئله توجه نموده و اینگونه سفرهای مقدس رواج یافت.[27]

ایشان حدود 260 مرتبه،[28] مسیر کربلا را با پای پیاده پیموده و در این سفر معنوی، جمعی از اطرافیان و شاگردان، ایشان را همراهی میکردند. این امر سبب شد تا پیادهروی کربلا بین طلاب و حوزویان رواج بسیاری پیدا کند و نقل شده است که مرحوم علامه امینی در زیارتهایی که به کربلای معلی داشتهاند، براى کسب پاداش بیشتر، بارها مسیر بین نجف تا کربلا را با پای پیاده پیمودهاند.[29] این امر، چنان بین روحانیون ساکن در نجف اشرف رواج پیدا کرده بود که غالب طلاب بارها مسیر این شهر تا بارگاه امام حسین (ع) را پیاده پیموده و حتی در غیر زمان اربعین و عرفه[30] نیز گروههایی از طلاب، پیاده به سمت کربلا حرکت میکردند. غالب علمای معاصر نیز در سفر پیاده کربلا شرکت کرده و کرامات و خاطرات زیبایی از این سفرها نقل شده است.[31]
سفر پیاده تا کربلا، به مرور زمان در عراق گسترش بسیاری پیدا کرد و در مناسبتهای مختلف، زائران امام حسین (ع) از سراسر این کشور، به سمت کربلا حرکت کرده و با پای پیاده مسیر شهرشان تا کربلای معلی را میپیمودند و در بین آن مناسبتها، پیادهروی اربعین از جایگاه ویژهای برخوردار بود. با روی کار آمدن دولت بعث عراق، حکومت با این مسئله به شدت برخورد نموده و بسیاری از زائرین پیاده را اسیر و اعدام کرد و این مراسم مذهبی را به تعطیلی کشانید، ولی بعد از سقوط صدام، عشق حسینی، دلباختگان امام حسین (ع) را به سمت خود کشانده و دوباره این سنت حسنه و ارزشمند را برپا کرده است. شیعیان و عاشقان سالار شهیدان (ع)، در مناسبتهای مختلف، به ویژه در اربعین حسینی، بسیار پرشورتر از قبل، از شهرها و کشورهای مختلف، به سمت کربلا روانه شده، قدم در مکان گامهای اسیران کربلا قرار داده و مسیرهای منتهی به شهر کربلا را با پای پیاده میپیمایند.
میلیونها[32] عزادار حسینی، چنان نمادی برای شیعه معرفی کردهاند که همانند آن در هیچ آیین و مذهبی پیدا نمیشود و چنان تعظیم شعائری برپا کردهاند که جهانیان در عظمت آن مبهوت ماندهاند.
منبع: پایگاه کرب و بلا
از روی ترس زیارت امام حسین را ترک مکن
معاویة بن وهب نقل کرده: اذن خواستم که خدمت امام صادق علیه السّلام برسم، به من گفته شد که داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان یافتم پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام کردند پس شنیدم که با پروردگارشان مناجات نموده و مىگفتند:
بار خدایا، اى کسى که ما را اختصاص به کرامت داده و وعده شفاعت دادى و مختص به وصیّت نمودى (یعنى ما را وصى پیامبرت قرار دادى) و علم به گذشته و آینده را به ما اعطاء فرمودى، و قلوب مردم را مایل به طرف ما نمودى، من و برادران و زائرین قبر پدرم حسین علیه السّلام را بیامرز، آنان که اموالشان را انفاق کرده و بدنهایشان را به سختی انداخته بخاطر اشتیاق در نیکى به ما و امید به پاداشهایى که در دوستى و پیوند با ما نزد توست برای رسیدن به ما و براى شادمان نمودن پیامبر تو و پذیرفتن فرمان ما و خشمگین ساختن دشمنان ما.
اینان اراده و نیّتشان از این ایثار کسب رضایت و خشنودى تو است پس تو هم از طرف ما این ایثار را جبران کن و بواسطه رضوان احسانشان را جواب گو باش و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان بوده و اهل و اولادى که از ایشان باقى ماندهاند را بهترین جانشینان قرار بده و مراقب و حافظشان باش و شر و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ایشان و از هر مخلوق ضعیف و قوى خود کفایت نما، و ایشان را از شر شیاطین انسى و جنّى محفوظ فرما و برترین چیزى را که در دور بودنشان از اوطان خویش از تو آرزو کردهاند را به ایشان اعطاء کن و نیز به ایشان برتر و بالاتر از آنچه را که بواسطهاش ما را بر فرزندان و اهل و نزدیکانشان اختیار کردند ببخش، بار خدایا دشمنان ما بواسطه خروج بر ایشان آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ولى این حرکت اعداء ایشان را از تمایل به ما باز نداشت و این ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفین ما،
پس تو این صورتهائى که حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغییر داده مورد ترحّم خودت قرار بده
و نیز صورتهائى را که روى قبر ابى عبد اللَّه الحسین علیه السّلام مى گذارند و بر مى دارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده
و همچنین به چشم هائى که از باب ترحم بر ما اشک ریخته اند نظر عنایت فرما
و دل هائى که براى ما به جزع آمده و بخاطر ما سوختهاند را ترحم فرما،
بار خدایا به فریادهائى که بخاطر ما بلند شده برس، خداوندا من این ابدان و این ارواح را نزد تو امانت قرار داده تا در روز عطش اکبر که بر حوض کوثر وارد مىشوند آنها را سیراب نمائى.
و پیوسته امام علیه السّلام در سجده این دعاء را مىخواندند و هنگامى که از آن فارغ شدند عرض کردم:
فدایت شوم این فقرات و مضامین ادعیه اى که من از شما شنیدم اگر شامل کسى شود که خداوند عزّ و جلّ را نمى شناسد گمانم این است که آتش دوزخ هرگز به آن فائق نیاید!!! به خدا سوگند آرزو دارم آن حضرت (حضرت امام حسین علیه السّلام) را زیارت کرده ولى به حج نروم.
امام علیه السّلام به من فرمودند: چقدر تو به قبر آن جناب نزدیک هستى، پس چه چیز تو را از زیارتش باز مى دارد؟
سپس فرمودند: اى معاویه زیارت آن حضرت را ترک مکن.
عرض کردم: فدایت شوم نمى دانستم که امر چنین بوده و اجر و ثواب آن این مقدار است.
حضرت فرمودند: اى معاویه کسانى که براى زائرین امام حسین علیه السّلام در آسمان دعاء مى کنند به مراتب بیشتر هستند از آنان که در زمین براى ایشان دعاء و ثناء مى نمایند.
اى معاویه به جهت ترس و وحشت زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را ترک مکن، زیرا کسى که زیارت آن حضرت را ترک کند چنان حسرتى بخورد که آرزو نماید قبر آن حضرت نزد او باشد و بتواند زیاد به زیارتش برود، آیا دوست دارى که خدا تو را در زمره کسانى ببیند که حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرات على و فاطمه و ائمه علیهم السّلام در حقشان دعاء فرموده اند.
آیا دوست نداری روز قیامت جزء کسانی باشی که با ملائکه مصافحه میکنند!
آیا دوست نداری قیامت جزء کسانی باشی که هیچ گناهی در پرونده اعمال او دیده نمیشود!
آیا دوست نداری قیامت جزء کسانی باشی که با رسول خدا مصافحه میکنند!
متن روایت:
عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِیلَ لِی: ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِی مُصَلَّاهُ فِی بَیْتِهِ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یُنَاجِی رَبَّهُ وَ یَقُولُ:
یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْکَرَامَةِ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى، وَ مَا بَقِیَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْنَا، اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ لِزُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ ع، الَّذِینَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَکَ فِی صِلَتِنَا، وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَیْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا، أَرَادُوا بِذَلِکَ رِضَاکَ، فَکَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ ، وَ اکْلَأْهُمْ، بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِیهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ، وَ اصْحَبْهُمْ وَ اکْفِهِمْ شَرَّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ کُلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیَاطِینِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ، وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْکَ فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا بِهِ عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ، اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَیْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ یَنْهَهُمْ ذَلِکَ عَنِ الشُّخُوصِ إِلَیْنَا، وَ خِلَافاً مِنْهُمْ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا
فَارْحَمْ تِلْکَ الْوُجُوهَ الَّتِی قَدْ غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ،
وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبَتْ عَلَى حُفْرَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع،
وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا،
وَ ارْحَمْ تِلْکَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا
وَ ارْحَمِ الصَّرْخَةَ الَّتِی کَانَتْ لَنَا،
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ تِلْکَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْکَ الْأَبْدَانَ حَتَّى نُوَافِیَهُمْ عَلَى الْحَوْضِ یَوْمَ الْعَطَشِ،
فَمَا زَالَ وَ هُوَ سَاجِدٌ یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَوْ أَنَّ هَذَا الَّذِی سَمِعْتُ مِنْکَ کَانَ لِمَنْ لَا یَعْرِفُ اللَّهَ لَظَنَنْتُ أَنَّ النَّارَ لَا تَطْعَمُ مِنْهُ شَیْئاً وَ اللَّهِ لَقَدْ تَمَنَّیْتُ أَنْ کُنْتُ زُرْتُهُ وَ لَمْ أَحُجَّ؟!
فَقَالَ لِی مَا أَقْرَبَکَ مِنْهُ فَمَا الَّذِی یَمْنَعُکَ مِنْ إِتْیَانِهِ؟ثُمَّ قَالَ: یَا مُعَاوِیَةُ لِمَ تَدَعُ ذَلِکَ؟
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَمْ أَدْرِ أَنَّ الْأَمْرَ یَبْلُغُ هَذَا کُلَّهُ؟
قَالَ: یَا مُعَاوِیَةُ مَنْ یَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِی السَّمَاءِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَدْعُو لَهُمْ فِی الْأَرْض،
لَا تَدَعْهُ لِخَوْفٍ مِنْ أَحَدٍ فَمَنْ تَرَکَهُ لِخَوْفٍ رَأَى مِنَ الْحَسْرَةِ مَا یَتَمَنَّى أَنَّ قَبْرَهُ کَانَ بِیَدِهِ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ یَرَى اللَّهُ شَخْصَکَ وَ سَوَادَکَ مِمَّنْ یَدْعُو لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص؟!
أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً مِمَّنْ تُصَافِحُهُ الْمَلَائِکَةُ؟!
أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ رَأَى وَ لَیْسَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ فَتُتْبَعَ؟!
أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً فِیمَنْ یُصَافِحُ رَسُولَ اللَّهِ ص.
/ [الکافی، ج۴، ص: ۵۸۲]
نرمافزار تلفن همراه «جاذبه حسینی» ویژه پیادهروی اربعین + دانلود
در آستانهی فرارسیدن سالروز اربعین اباعبداللهالحسین(علیهالسلام)، نرمافزار «جاذبه حسینی» ویژهی تلفنهای همراه(Android) جهت استفادهی زائرانی که با پای پیاده عازم کربلای معلی هستند، تهیه و منتشر شد.
این نرمافزار توسط مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی ویژهی اربعین حسینی طراحی و در دو نسخهی کامل و کمحجم (بدون فایلهای صوتی) جهت استفاده علاقهمندان آماده گردیده است.
کاربران محترم میتوانند نرمافزار تلفن همراه (Android) «جاذبه حسینی» را از لینکهای زیر دریافت کنند:
![]()
و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید ...

تشریح برخی «اسرار» و «آداب» پیادهروی اربعین توسط استاد پناهیان

حجت الاسلام پناهیان در همایش زائرین و فعالین پیادهروی اربعین در مشهد سخنرانی کرد و به «اسرار و آداب پیادهروی اربعین» پرداخت. در ادامه گزارش مشروح این سخنرانی را میخوانید:
الف) برخی اسرار پیادهروی اربعین
1. اسرار معنوی اربعین / هرکسی با یکبار تجربه، آثار معنوی پیادهروی اربعین را در وجود خود احساس میکند
- دربارۀ اربعین باعظمت حسینی، عرائض خود را به دو بخش عمده تقسیم میکنم: یکی اسرار اربعین و دیگری اداب اربعین. در باب اسرار اربعین، هم میشود به اسرار معنوی اربعین پرداخت و هم به اسرار اجتماعی، سیاسی و جهانی اربعین پرداخت. دربارۀ اسرار معنوی اربعین؛ وقتی انسان به عظمت ثواب پیاده رفتن برای زیارت امام حسین(ع) نگاه میکند، به این نتیجه میرسد که هیچ عملی پرثوابتر از این عمل برای مؤمنین، قرار داده نشده است. (امام صادق(ع): مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةً وَ عُمْرَةً؛ عوالیاللئالی/4/82) (مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ؛ کامل الزیارات/133) (مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ وَ بِکُلِّ قَدَمٍ یَرْفَعُهَا وَ یَضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ؛ کامل الزیارات134)
- واقعاً درک انسان از اسرار معنوی این سفر باعظمت عاجز میماند. فکر میکنم زیاد تبلیغات نیاز نداشته باشد، هر کسی تجربه کرده باشد، آثار باعظمت معنوی این پیادهروی باعظمت را در وجود خودش احساس میکند. وقتی کسی این تجربۀ معنوی را پیدا کرد، دیگر نیاز به تبلیغات ندارد. و این چیزی نیست جز کشش معنوی اربعین برای دلهای پاک و نورانی.
2. اسرار اجتماعی، سیاسی و تمدنی اربعین/ امام «وحدت گسترده» را علامت نصرت قطعی الهی و پیروزی میدانست
- بنده از اسرار معنوی اربعین میگذرم، و به اسرار اجتماعی، سیاسی، جهانی و تمدنی اربعین میپردازم. حضرت امام(ره) یک مطلبی را در سال اول بعد از پیروزی انقلاب، 12 مرتبه در سخنرانی خود تکرار کردهاند و در سال دوم هم تحلیل همین مطلب را 12 بار تکرار کردهاند که این بسیار قابل توجه است. ایشان میفرمود: من زمانی در فرانسه به پیروزی انقلاب، معتقد شدم که از یک روستایی به من خبر دادند که در آن روستا آن عالِم ده جلو مىافتد و مردم دنبال او تظاهرات مىکنند و همان شعارهایی که در شهرهای بزرگ داده میشد، در آن روستا هم داده میشود. (صحیفۀ امام/8/224 و 6/490) امام(ره) میفرماید وقتی این داستان برای من نقل شد، به پیروزی انقلاب یقین پیدا کردم. چون با تبلیغات نمیشود یک ملتی را اینطوری به صف کرد که در هر کجا، یک شعار واحد را سر بدهند. لذا من این را علامت نصرت الهی دیدم و وقتی خدا اینچنین در دلها تحول ایجاد کند، این علامت یک پیروزی بزرگی است که خواهد رسید.
- حضرت امام این مثال را هم مکرر بیان کردند که در تظاهراتهای قبل از پیروزی انقلاب، یک پیرزنی چند تا سکۀ دو ریالی در کاسهای ریخته بود و در کنار خیابان آورده بود که اگر انقلابیون نیاز به تلفن زدن پیدا کردند، از این پول خُردها به آنها بدهد.(صحیفۀ امام/7/265 و 9/407) حضرت امام اینها را نشانۀ نصرت الهی میداند و پای همین مثال، تحلیلهایی دارد.
حرکت خودجوش مردمی در اربعین اسراری دارد/ بیتردید این تحول را باید مقدمۀ ظهور دانست
- شما همین تحلیل امام را دربارۀ اتفاقات باعظمتی که در جریان پیادهروی اربعین میافتد و این پذیرایی خودجوش مردمی ببینید. بنده میخواهم بر اساس این تحلیل حضرت امام(ره) بگویم که صحنههای پیادهروی اربعین بسیار باعظمتتر از این اتفاقات(فوقالذکر) در اقصی نقاط ایران است. در این پیادهروی، عشایر و سایر مردم خونگرم عراق، بعضاً تمام هستی خود را لب جاده میآوردند و در اختیار زائرین قرار میدهند. صدها میلیون وعدۀ غذایی توسط عشایر و مردم عراق در این مسیر توزیع میشود. ضمن اینکه زائرین هم برای پیادهروی در این مسیر اینهمه سختی و زحمت تحمل میکنند؛ بدون اینکه تبلیغاتی برای حضور گستردۀ مردم صورت گرفته باشد.
- این همدلی و این پذیرایی باشکوه از زائرین توسط ملت عراق و حضور این جمعیت میلیونی، یک حرکت خودجوش مردمی است که اسراری دارد. و این اسرار را کسانی که جامعهشناسی دینی و نگاه عمیق به سنتهای دینی دارند، متوجه میشوند. بیتردید این تحول را باید مقدمۀ ظهور دانست. حضرت امام(ره) در سال 61 میفرمود: اینکه جوانهای ما تقاضای شهادت میکنند، از علائم ظهور است(این شوق و شعفها به لقاء اللَّه براى آنها حاصل شده است...که یکى از علائم ظهور بقیة اللَّه ارواحنا فداه است؛ صحیفۀ امام/16/129) و شما امروز میبینید که میلیونها نفر با اطلاع دقیق از خطرات احتمالی، در این پیادهروی اربعین شرکت میکنند.
پیادهروی اربعین، نقطۀ اوج دستههای عزاداری و تظاهرات برای امام حسین(ع) است
- حضرت امام(ره) نسبت به دستههای عزاداری و تظاهرات دربارۀ اباعبدالله الحسین(ع) عنایت ویژهای دارند و اصلاً آثار مجالس محدودِ زیر سقف یا زیارت عاشوراهای خانگی را در آن حدّ و اندازه نمیدانند. ایشان میفرمایند: «سیدالشهدا را این گریهها حفظ کرده است و مکتبش را این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده؛ این سینهزنیها و این دستجات، و عرض میکنم اینها حفظ کرده. اگر فقط مقدّسى بود و توى اتاق و توى خانه می نشست براى خودش و هى زیارت عاشورا میخواند و تسبیح میگرداند، نمانده بود چیزى، هیاهو میخواهد. هر مکتبى هیاهو میخواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبى تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمیشود.»(صحیفۀ امام/8/526)
- همانطور که امروز میبینید، اوج دستههای عزاداری و تظاهرات دربارۀ امام حسین(ع) در پیادهروی اربعین دیده میشود. اگر کسی با نگاهها و بیانات حضرت امام(ره) آشنا باشد، به اسرار اجتماعی، سیاسی و جهانیِ اربعین پیخواهد برد. کمااینکه اگر کسی با کلمات اهلبیت(ع) آشنا باشد، میتواند به اسرار معنوی و اسرار اجتماعی، سیاسی و جهانیِ پدیدۀ اربعین پی ببرد.
امام(ره): اهلبیت(ع) از همان اول نقشه داشتند که با اشک برای حسین(ع) چه قدرتی میتوان ایجاد کرد
- حضرت امام(ره) میفرمود، اینهمه ثواب برای امور مربوط به عزای امام حسین(ع)-مثلاً اینکه برای یک قطره اشک اینقدر ثواب قرار دادهاند- معنایش این است که اهلبیت(ع) از همان اول نقشه داشتند که با این اشک، چه قدرتی میتوان ایجاد کرد. (چرا خداوند تبارک و تعالى براى اشک و حتى یک قطره اشک و حتى تباکى، آنقدر ثواب داده است؟ کم کم مسأله از دید سیاسىاش معلوم میشود...مهم آن جنبه سیاسى است که ائمه ما در صدر اسلام نقشهاش را کشیدهاند که تا آخر باشد و آن، این [که] اجتماع تحت یک بیرق، اجتماع تحت یک ایده و هیچ چیز نمىتواند این کار را به مقدارى که عزاى حضرت سید الشهدا در او تأثیر دارد، تأثیر بکند؛ صحیفه امام/16/344)
- شما این تحلیل حضرت امام(ره)-دربارۀ ثواب یک قطره اشک- را در کنار فرمایش امام حسن عسکری(ع) دربارۀ زیارت اربعین قرار دهید که آنرا یکی از پنج علامت مؤمن بیان فرمودهاند.(عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ... وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ؛ تهذیب الاحکام/6/52) امام حسن عسکری(ع) آخرین امام حاضر بودند که پیامهای خود را بهطور مستقیم به شیعیان میدادند و ایشان قطعاً میدانستند این سخنشان-که در واقع یک میعادگاه برای عزاداران و زوار حسین(ع) مشخص کردهاند- در آینده میلیونها مجری پیدا خواهد کرد و روزی خواهد رسید که دهها میلیون نفر در ایام اربعین در بیابانها به سوی کربلا حرکت خواهند کرد.
- برخی از پنج موردی که امام حسن عسکری(ع) بهعنوان علائم مؤمن برشمردند، خیلی فراگیر است؛ مثل آن اموری که مربوط به نماز است، مانند بلند گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم. برخی مواردش هم خیلی جزئی است، مثل انگشتر به دست راست کردن، که یک آدابی است که مسألۀ چندان حیاتیای نیست. بعد یکدفعهای در بین اینها زیارت اربعین را هم قرار دادهاند.(عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم؛ تهذیب الاحکام/6/52)
- واقعاً مردم اگر این پنج ویژگی را به عنوان علائم مؤمن، شروع کنند به رعایت کردن، اثر اربعین قابل مقایسه با بقیۀ موارد نیست. اما چرا حضرت اربعین را لابهلای این چند مشخصات جزئیتر و سهلالوصولتر قرار دادهاند؟ شاید علتش این باشد که حضرت خواستهاند این پیام را پنهان کنند. ایشان در این حدیث شریف پیامی دادهاند که این پیام باید بماند و به وقت خودش اجرا شود. لذا آن را در بین توصیههای سادۀ دیگر، پنهان کردهاند تا هر کسی از دشمنان که این را دید، متوجه نشود که این چه نقشهای است و چه سخن عظیمی پشت سر آن نهفته است؟ بنده تصور میکنم که این یک نوع پنهانکاری است تا پیام حضرت در زمان مورد نظر، به دوستان و شیعیان برسد و آنها اجرا کنند. و الان همان زمان است. چون اگر بخواهد پیادهروی میلیونی صورت بگیرد، دولتها باید پای این کار بیایند. و الان میبینید که دولتها پای این کار آمدهاند. حتی ملتها و اقوام و هیاتها باید پای این کار باید بیایند.
روا نیست محب امام حسین(ع) برای اربعین کم بگذارد/ اربعین در خانۀ تک تک ما را زده
- نکتۀ دیگری که باید عرض کنم این است که الان روا نیست عزادار و محب اباعبدالله الحسین(ع) برای اربعین کم بگذارد، چه رسد به اینکه اصلاً برای اربعین کار نکند. شما باور میکنید که یک کسی هیئتداری کند ولی برای اربعین کاری انجام ندهد؟! چون یکدفعهای این سؤال پیش میآید که «اصلاً او برای چه هیاتداری میکند؟»
اربعین مجلس روضهای است که خود امام حسین برگزار کرده/ باورتان میآید کسی در طول سال برای امام حسین(ع) نذری بدهد، اما برای اربعین خرج نکند؟!
- شما باورتان میآید کسی در طول سال برای امام حسین(ع) نذری بدهد، اما برای اربعین خرج نکند؟! اصلاً باور میکنید یک چنین افرادی موجود باشند، چون غفلت به این عظمت اصلاً امکان ندارد! اربعین درِ خانۀ تک تک ما را زده است.
- چطور ممکن است روضهای که خودتان میگیرید، برای شما اهمیت داشته باشد ولی در اربعین که خودِ اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا روضه گرفته است و خواهرش زینب کبری(س) در راه است-و اربعین خودش را به کربلا میرساند- این مجلس بزرگ روضۀ ارباب، برایتان اهمیت نداشته باشد؟! یقیناً باید برای این روضۀ ارباب بیشتر اهمیت قائل شد. ما باید این را یک فرهنگ کنیم و به همدیگر بگوییم.
اربعین از یک رفتار مستحبی گذشته و امروز یک وظیفه محسوب میشود/ اربعین جنبۀ حیثیتی پیدا کرده/باید برای افزایش جمعیت اربعین تلاش کنیم
- موضوع اربعین از یک رفتار مستحبی عارفانۀ معنوی گذشته است و امروز یک وظیفه محسوب میشود. کمااینکه در روایات هست که میفرماید: کسی که غنی هست باید سالی دوبار به زیارت کربلا برود و کسی که فقیر است، سالی یکبار برود.(حَقٌّ عَلَى الْغَنِیِ أَنْ یَأْتِیَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ ع فِی السَّنَةِ مَرَّتَیْنِ وَ حَقٌّ عَلَى الْفَقِیرِ أَنْ یَأْتِیَهُ فِی السَّنَةِ مَرَّة؛ تهذیب الاحکام/6/43) و با توجه به تسهیلاتی که برای اربعین طراحی شده و علیالقاعده کمخرجتر است، از نظر مالی هم اگر حساب کنید، کسانی که نمیتوانند زیاد بروند، لااقل باید در اربعین-که شرایطش فراهم است- بروند. ضمن اینکه اربعین دیگر برای مؤمنین، جنبۀ حیثیتی پیدا کرده است. نه اینکه مراقب باشیم که جمعیتش کم نشود بلکه باید تلاش کنیم، جمعیتش افزایش پیدا کند.
- مقام معظم رهبری یکبار میفرمود: «شهدا مظهر قدرت این کشور هستند.» و این تعبیر فوقالعاده عمیقی است. وقتی یک جامعهای شهید بدهد، یعنی «ما از مرگ نمیترسیم» لذا این جامعه قدرتمند میشود و دشمن نمیتواند نزدیک اینها شود. حالا با توجه به این کلام عمیق، شما ببینید که سیدالشهداء(ع) چقدر مظهر قدرت امت اسلامی است؟
با حضور در اربعین، به اقتدار حسینی در جهان کمک میکنیم/ دیگر نمیشود با ذکر حسین(ع) تفریحی برخورد کرد؛ بحث جدی شده!
- انگار وقتی که ما در اربعین حاضر میشویم، به اقتدار حسینی در جهان کمک کردهایم. آیا میشود در این مسأله کم گذاشت؟! اصلاً نمیشود برای اربعین کم گذاشت.
- قربان صدقۀ امام حسین(ع) رفتن، دیگر ساده نیست! چون میگویند: «شما که اینهمه میگفتی من فدایت شوم، حالا بفرمایید؛ این گوی و این میدان! ببینیم در این عرصه چه قدمی بر میدارید!» البته نمیخواهد خودتان را فدا کنید، ولی بیایید در این راه قدم بردارید. اصلاً دیگر نمیشود ادعا کرد و فرار کرد! نمیشود با ذکر امام حسین(ع) تفریحی برخورد کرد، دیگر مسأله جدی شده است. مگر میشود برای اربعین کم گذاشت؟!
هشدار امام صادق(ع) به کسی که 3 سال یکبار کربلا نرود/ بالاتر از انگیزۀ عاطفی، باید احساس وظیفه کنیم و از قهر پیامبر(ص) بترسیم!
- ما باید بالاتر از انگیزۀ عاطفی، احساس وظیفه کنیم. بالاتر از انگیزۀ رسیدن به ثوابهای باعظمت، از قهر پیامبر اکرم(ص) بترسیم. کمااینکه امام صادق(ع) به یکی از دوستانشان فرمود: شنیدهام برخی از شیعیان ما هستند که دو سه سال بر آنها گذشته ولی به کربلا و زیارت امام حسین(ع) نرفتهاند. آن شخص پاسخ داد: آقا جان! خیلیها هستند که اینگونه هستند. حضرت با تعجب فرمود: مگر میشود؟! این افراد در روز قیامت چگونه میخواهند جواب پیامبر(ص) را بدهند؟(یَا عَلِیُّ! بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا یَمُرُّ بِأَحَدِهِمُ السَّنَةُ وَ السَّنَتَانِ لَا یَزُورُونَ الْحُسَیْنَ؟ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْرِفُ أُنَاساً کَثِیرَةً بِهَذِهِ الصِّفَةِ. قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لِحَظِّهِمْ أَخْطَئُوا وَ عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ زَاغُوا وَ عَنْ جِوَارِ مُحَمَّدٍ ص تَبَاعَدُوا...... أَمَا إِنَّهُ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُذْرٍ وَ لَا عِنْدَ رَسُولِهِ مِنْ عُذْرٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ کاملالزیارات/296)
- از حضرت پرسیدند که حداکثر چه مدت یکبار باید به زیارت امام حسین(ع) برویم؟ حضرت فرمود: نباید بیشتر از سه سال غیبت کسی-یا نرفتنش به کربلا- طول بکشد و در غیر اینصورت مورد عاق رسول خدا(ص) قرار میگیرد(أَمَّا الْقَرِیبُ فَلَا أَقَلَ مِنْ شَهْرٍ وَ أَمَّا بَعِیدُ الدَّارِ فَفِی کُلِّ ثَلَاثِ سِنِینَ فَمَا جَازَ الثَّلَاثَ سِنِینَ فَقَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَطَعَ رَحِمَهُ إِلَّا مِنْ عِلَّة؛ کاملالزیارات/297)
خدا امام زمان(ع) را با رُعب کمک میکند/ اربعین مهمترین تجلیگاه قدرتی که رُعب به دل دشمن میاندازد
- اگر به همین اربعین، بیشتر بها بدهیم، قدرت اسلام، بیشتر خواهد شد و دشمنان کمتر به امت اسلامی، ضربه خواهند زد، و بیشتر از ما حساب خواهند برد. در فرج هم همین قاعدۀ «و نَصَرهُ بِالرُّعْبِ» محقق میشود و خدا با رعبی که در دل دشمنان میاندازد، آخرین امام را کمک میکند. (الْبَاقِرَ ع یَقُولُ: الْقَائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ؛ کمالالدین/1/331) و اربعین مهمترین تجلیگاه قدرتی است که رعب را به دل دشمن میاندازد. دشمنان ما وقتی جمعیت میلیونی اربعین را میبینند، میپرسند: اینها با شعار «یا لَثاراتِ الْحُسَیْن(ع)» کجا دارند میروند؟! اینها که هنوز امامشان پشت پردۀ غیبت است، اینها که در غیاب امامشان چنین قدرتی دارند، در حضور امامشان چهکار خواهند کرد؟!
- مردم جهان هم وقتی خبر پیادهروی اربعین را بشوند، پیگیری خواهند کرد که اینهمه جمعیت برای چه در کربلا جمع میشوند؟ به آنها گفته میشود که پدر امام زمانشان هزار سال قبل به اینها فرموده است که اربعین در کربلا جمع شوید. حالا اگر خود امام زمانشان بیاید، چهکار خواهند کرد؟!
ب) برخی آداب پیادهروی اربعین
برای بیاثر کردن نقشههای دشمن در مقابل اربعین، کافی است «آداب پیادهروی اربعین» را رعایت کنیم
- با توجه به اینکه طبیعتاً دشمنان در مقابل این اربعین، بیکار نمینشینند. حالا یکمقدار هم به آداب اربعین بپردازیم.
- بنده در طول این سالهای بعد از دوران دفاع مقدس، خیلی با هیأتهای خوب محشور بودهام و ارتباط داشتهام. هر هیأتی که کارش خوب میشود و میگیرد، تنها نکتهای که خدمتشان عرض میکنم این است که «مواظب باشید شیطان بین شما اختلاف نیندازد، شما الان دارید با عشق و محبت کار میکنید، ولی شیطان سعی میکند این را خراب کند.» و بنده تجربه کردهام، هر هیأتی که نسبت به این موضوع مراقبت نکرده، یک اختلافاتی بینشان ایجاد شده، چون کار شیطان همین است.
- تجربه نشان داده است که هر جمعی که میآیند و حرکت قشنگی راه میاندازند، شیطان میآید بینشان عداوت و اختلاف میاندازد تا حرکتشان را خراب کند. در زمان ما هم شیاطین، از شیطان اصلی پشت پرده، تا شیطانکها و شیطان بزرگ یعنی آمریکا هم، طبیعی است که برای این جایگاه باعظمت(اربعین) نقشه کشیده باشند. ما برای اینکه نقشههای آنها را نقش بر آب کنیم، کافی است که «آداب» این زیارت و پیادهروی باعظمت را رعایت کنیم.
1. نشان دادن جلوههای زیبای محبت و حسّ برادری دینی/ موکبدار عراقی: در اربعین عاشق ایرانیها شدم
- در رأس آداب پیادهروی اربعین «نشان دادن محبت و احساس برادری دینی» قرار داد. باید این محبت و برادری در دل عزاداران امام حسین(ع) باشد و در رفتارهایشان دیده شود. البته اینکه این محبت چگونه باید در ابعاد و موقعیتهای مختلف اجرا شود، به ذوق و سلیقۀ شما بستگی دارد.
- یکی از موکبدارهای عراقی میگفت: به دلیل اینکه از زمان صدام در سرزمینهای اسلامی، خیلی علیه ایرانیها تبلیغات شده بود، من از ایرانیها زیاد خوشم نمیآمد. حتی در سالهای قبل هم زائرینی از ایران به اینجا میآمدند، اما دلم با ایرانیها صاف نشده بود، تا اینکه در جریان اربعین، من عاشق ایرانیها شدم. چون دیدم که ایرانیها هم خاکی هستند، مهربان برخورد میکنند و اینها هم پیاده میروند، و حاضرند در عشق به اباعبدالله الحسین(ع) سختیها را تحمل کنند. یعنی آن جلوۀ زیبای برادری دینی را در اربعین از ایرانیها دیدم.
- قبلاً هم ایرانیها با کاروانها و اتوبوسها به زیارت کربلا رفته بودند، ولی در تعامل با عراقیها یا در موقع خرید کردن و چانهزدنها، از خودشان آن رفتار زیبای مطلوب را که جلوۀ زیبای برادری دینی باشد، نشان نداده بودند. شما میتوانید اربعین را جایگاهی قرار دهید که این محبت و حسّ برادری دینی، بین دو ملت ایران و عراق تقویت شود.
با یک لبخند، میلیارها دلار هزینۀ دشمن برای اخلافانگیزی بین دو ملت را بیاثر کنید
- مطمئن باشید که دشمنان دو ملت، میلیارها دلار هزینه کردهاند تا بین ملتها اختلاف ایجاد کنند، شما با یک لبخند یا یک سلام و علیک گرم، این میلیارها هزینۀ دشمن را بیاثر کنید. چه اشکال دارد چهارتا کلمۀ عربی-که محبتآمیز و صمیمی باشد- یاد بگیرید و آنجا استفاده کنید؟! مثلاً اگر کسی به زبان فارسی به شما بگوید: «آقا جون!» چقدر احساس صمیمیت برایتان ایجاد میکند! شما هم میتوانید چند کلمۀ اینطوری یاد بگیرید و در مواجهه با برادران خونگرم عراقی، بیان کنید.
باید باعظمتترین نمایشهای برادری را در اربعین بجا آوریم
- ما واقعاً باید باعظمتترین نمایشهای برادری را در اربعین بهجا بیاوریم. هم زائرین ایرانی نسبت به همدیگر این کار را انجام دهند و هم نسبت به برادران عراقی. عشق و صفا و محبت که در همۀ دنیا شعارش را دادهاند، در اربعین به راحتی میتوانید اجرا کنید و بعد با این کار، ببینید که امام حسین(ع) چقدر شما را تحویل خواهد گرفت! پس مراقبت باشید که لبخند و ابراز محبت نسبت به یکدیگر، فراموشتان نشود.
- یکی از عواملی که موجب شده، جمعیت زائرین اربعین به سرعت از صدهزار نفر به یک میلیون نفر و به سرعت از یک میلیون به 10 میلیون و به سرعت از 10 میلیون به 20 میلیون نفر برسد، همین محبت بین مؤمنین است. انسان وقتی در میان این جمعیت قرار میگیرد به خوبی این محبت و برادری را حسّ میکند.
2. خوشخوراکی نکنیم/اعتراض امام صادق(ع) به خوشخوراکی زوار حسین(ع)
- یکی دیگر از آداب این زیارت این است که انسان در مصرف خوراکیها صرفهجویی کند و خوشخوراکی نکند، که البته در آنجا پذیرایی در حدّ اعلی است و در مسیر پیادهروی اربعین، موکبدارها بهخاطر محبتشان از شما خوب پذیرایی میکنند ولی شما نشان بدهید که «من نان خشک سفره را میخورم» یعنی مراقب باشید که حرص و ولع-نسبت به این پذیراییها و خوراکیها- ایجاد نشود. امام صادق(ع) در مسیر کربلا بودند و یک غذای خوش آب و رنگی برای حضرت آوردند، ایشان قبول نکردند و فرمودند: مگر چه خبر است؟ مگر داریم به عروسی میرویم؟ غذای عزادار بیاورید.
- امام صادق(ع) فرموند: بمن خبر رسیده است گروهى چون حسین(ع) را زیارت میکنند، سفرههائى بهمراه خود میبرند، که شیرینىجات و حلواها و امثال آنها در آن حمل شده است، در صورتى که اگر قبور محبانشان را زیارت میکردند چنین غذاهایی با خود نمیبردند! أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً إِذَا زَارُوا الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ حَمَلُوا مَعَهُمُ السُّفَرَ فِیهَا الْحَلَاوَةُ وَ الْأَخْبِصَةُ وَ أَشْبَاهُهَا لَوْ زَارُوا قُبُورَ أَحِبَّائِهِمْ مَا حَمَلُوا ذَلِکَ»(کامل الزیارات/ص129 و من لا یحضره الفقیه/2/281)
- امام صادق(ع) به برخی اصحابشان فرمودند: آیا به زیارت قبر اباعبدالله(ع) می روید؟ گفتم: بله. حضرت فرمود برای این سفر سفره برمیدارید؟ عرض کردم، بله. حضرت فرمودند: یقیناً اگر به زیارت قبول پدران و مادرانتان میرفتید، چنین نمیکردید. عرض کردم: پس چه چیزی بخوریم؟ فرمودند: شیر و نان؛ و قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: تَأْتُونَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع؟ قَالَ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: تَتَّخِذُونَ لِذَلِکَ سُفْرَةً؟ قَالَ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: أَمَا لَوْ أَتَیْتُمْ قُبُورَ آبَائِکُمْ وَ أُمَّهَاتِکُمْ لَمْ تَفْعَلُوا ذَلِکَ. قَالَ قُلْتُ: أَیَّ شَیْءٍ نَأْکُلُ؟ قَالَ الْخُبْزَ بِاللَّبَنِ.(من لایحضره الفقیه/2/281)
- در روایت دیگر امام صادق(ع) فرمودند: زیارت بروید بهتر است از اینکه به زیارت نروید و زیارت نروید بهتر است از اینکه به زیارت بروید! راوى میگوید: محضر مبارکش عرض کردم: کمر من را شکستید با این کلام. حضرت فرمودند: به خدا قسم یکى از شما وقتى به زیارت قبر پدرش میرود غمگین و اندوهناک میرود ولى به زیارت قبر مطهّر آن حضرت میروید در حالى که با خود سفرهها میبرید، نه، این طور نباید به زیارت آن جناب بروید بلکه زیارتش کنید با حالى افسرده و حزین و گرفته؛ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: تَزُورُونَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ لَا تَزُورُوا وَ لَا تَزُورُونَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ تَزُورُوا. قَالَ قُلْتُ: قَطَعْتَ ظَهْرِی. قَالَ: تَاللَّهِ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَذْهَبُ إِلَى قَبْرِ أَبِیهِ کَئِیباً حَزِیناً وَ تَأْتُونَهُ أَنْتُمْ بِالسُّفَرِ. کَلَّا حَتَّى تَأْتُونَهُ شُعْثاً غُبْرا(کامل الزیارات/130)
در مسیر پیادهروی که میتوانید با شکم خالی ذکر بگویید، چرا با پرخوری، خود را دچار غفلت کنیم؟!
- ضمن اینکه فرمودهاند در حال عبادت خوب است که شکم آدم خالی باشد، و این کار(پیادهروی اربعین) یک عبادت بسیار باعظمت و نورانی است. البته ممکن است سقف ظرفیتی بعضیها واقعاً این باشد که برای پذیرایی شدن بیایند و این برایشان شیرین باشد، ولی شما بدانید که خصوصاً سفر زیارتی امام حسین(ع) پرهیزهای مشخصی دارد و صریحاً در روایات آمده است.
- ما داریم به یک مهمانی میرویم. یادمان هست که قبلاً مادرها وقتی بچههای خود را به مهمانی میبردند میگفتند: «زیاد در سفره دست دراز نکن، اگر خواستی خودم به تو میدهم!» یعنی مادرها در مهمانیها برای آبروداری، به بچهها یکمقدار پرهیز غذایی میدادند. ما هم در این مهمانی بزرگ، باید اینها را نشان دهیم. البته آنجا وقتی موقعیتش پیش بیاید، واقعاً به زائرین التماس میکنند که «بیایید میل بفرمایید» اما واقعاً حیف است برای شما که میتوانید در آن لحظات نورانی پیادهروی، با شکم خالی ذکر بگویید، چرا شکم خود را پر کنید و خود را دچار غفلت کنید؟ این خیلی صدمه است.
3. تعقیبات نماز را طولانی کنید و با محوریت نماز جماعت و قرآن به عبادت بپردازید/ باتجربهترها مسیر نجف-کربلا را در 5روز میروند نه 2روز
- نکتۀ دیگر در آداب اربعین، پرداختن به عبادات و خصوصاً با محوریت نماز جماعت و قرآن است. مثلاً نماز جماعتهای بسیار خوش آب و رنگ، با تعقیبات کمی مفصلتر. وقتی سرِ صفوف نماز جماعت نشستهاید، زیاد عجله نکنید که بلند شوید و راه بیفتید. آن کسانی که در این سفر تجربۀ بیشتری دارند، عجلهای ندارند که این مسیر پیادهروی- نجف تا کربلا- را در دو روز طی کنند، بلکه 4-5 روز، این پیادهروی را طول میدهند. و عجیب اینکه نورانیت خودِ مسیر پیادهروی بیشتر از نورانیت زمانی است که شما مقیم کربلا هستید. این هم یک اسراری دارد!
- وقتی شما در طول مسیر پیادهروی میخواهید استراحتگاههای خودتان را تنظیم کنید، چه اشکالی دارد که مکان استراحت شما، همانجایی باشد که موقع اذان میرسید؟ یعنی در طول مسیر هر وقت که موقع اذان و نماز شد، در همانجایی که برای نماز توقف میکنید، بنشینید و استراحت کنید. و تعقیبات نماز را هم کمی طولانی کنید.
روضهها را هم در صفوف نماز جماعت بخوانید/ این مسیر باید به یک عبادتگاه تبدیل شود!
- حتی اگر میخواهند روضه بخوانند، روضهها را هم در صفوف همین نمازهای جماعت بخوانند. اصلاً این مسیر باید تبدیل به یک عبادتگاه بشود. این یکی از صحنههایی است که باید دیده شود.
- برخی دوستان، طراحی کردهاند که در مسیر نجف کربلا، یک ختم قرآن انجام دهند و این امکان دارد. با هندزفریها و گوشیها میتوانید در اوقات مناسب و در هنگام راه رفتن قرآن بخوانید و همه یا بخشی از قرآن را ختم کنید و ثوابش را به حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) و 14 معصوم هدیه کنید. و ثواب این هدیه کردن را به روح شهدا و حضرت امام(ره) نثار کنید. و کل این ثواب مضاعف را به روح رفتگان خود هدیه کنید.
4. «دعوا درست نشدن» بر اصلاح برخی رفتارهای غلط اولویت دارد/ در این سفر زیاد هوس «برخی نهی از منکرها» به سرتان نزند
- نکتۀ دیگری که در این سفر باید به آن پرداخت، این است که زیاد در این سفر هوس برخی «نهی از منکر و امر به معروف»ها به سرتان نزند؛ چون ممکن است برخی از سلایق در این سفر بخواهند یکمقدار پررنگتر بشوند؛ برای اینکه دعوا درست کنند. «دعوا درست نشدن» اولویت دارد بر اینکه رفتار غلط اصلاح شود. پس مراقب باشید که یکدفعهای تصمیم نگیرید که در آنجا همهچیز را درست کنید!
دستور امام صادق(ع): با دشنامدهندۀ به علی(ع) برخورد نکن! مصاحفه کن!
- با توجه به اینکه آن جریان خبیث سیاسی دشمن اسلام و تشیع و ایمان، دنبال دعوا راه انداختن هستند، لذا شما این فرصت را از آنها بگیرید. امام صادق(ع) یکی از دوستانشان را دیدند و فرمودند: اینطوری که من به تو نگاه میکنم، احساس میکنم اگر کسی دشنام به علی(ع) بدهد، تو حاضری او را به قتل برسانی؟ او گفت: بله، من نمیتوانم تحمل کنم. حضرت فرمود: ولی میدانید ما چگونه هستیم؟ کسی که جدّ من یعنی علی(ع) را صبّ کند و به ایشان نفرین کند، من از او فاصله میگیرم تا عصبانیت او فروکش کند و بعد میروم با او مصافحه میکنم.(قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ ع: إِنِّی أَرَاکَ لَوْ سَمِعْتَ إِنْسَاناً یَشْتِمُ عَلِیّاً فَاسْتَطَعْتَ أَنْ تَقْطَعَ أَنْفَهُ فَعَلْتَ. قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَلَا تَفْعَلْ. ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَسْمَعُ الرَّجُلَ یَسُبُّ عَلِیّاً [جَدّی] وَ أَسْتَتِرُ مِنْهُ بِالسَّارِیَةِ فَإِذَا فَرَغَ أَتَیْتُهُ فَصَافَحْتُهُ؛ محاسن/1/260)
از برخوردهایی که دشمن سوء استفاده میکند، پرهیز کنید/ طبیعی است که دشمن در این زمینه، نقشههایی داشته باشد!
- یقیناً اگر در یک موردی جایش باشد، آدم باید مراقبت کند تا دعوایی پیش نیاید؛ مثلاً دعوا بر سر اختلاف نظرهای سیاسی، یا اختلاف نظرهای دیگر. حتی اگر میدانید که یک کسی دارد یک بدعتی میگذارد، اگر زمینۀ گفتگوی صمیمانه هست، اشکالی ندارد با او صحبت کنید، ولی اگر او میخواهد نزاعی ایجاد کند، باید بهشدت از نزاع پرهیز کرد و با لبخند برخورد کرد. وقتی امام صادق(ع) با فرد ناصبی، آنطور بزرگوارانه برخورد میکند، شما هم باید از برخوردهایی که دشمن سوء استفاده کند، پرهیز کنید. چون طبیعی است که دشمن در این زمینه، نقشههایی داشته باشد. و این صحنههایی است که پارسال بهطور مختصر دیده شد و تنشزا بود. و دشمن حتماً برای این برخوردها، برنامهریزی میکند.
- انگلیس خبیث آنقدر نامرد است که نه فقط دستگاه امنیتی و سرویسهای جاسوسی انگلیس، بلکه دستگاه تبلیغاتی او-که میخواهد یک وجاهتی هم داشته باشد- چند سال پیش در روز تاسوعا میگفت: «امروز، روز تاسوعا است که شیعیان برای برادر ناتنی امام حسین(ع) عزاداری میکنند!» در حالی که ما میگوییم: «اصلاً برادر واقعی یعنی عباس!» آنوقت این انگلیسی نامرد، چیزی که در مخیلۀ هیچ بچهشیعهای تابهحال خطور نکرده بود، را مطرح میکند که «ابالفضل، برادر ناتنی امام حسین است!» یعنی تا جایی که بتواند ضربه میزند و اختلاف میاندازد. و سالهاست که در محرمها و عزاداریها دارد بر روی اختلافافکنی بین شیعیان برنامهریزی میکند.
باید فهرست آداب پیادهروی اربعین تهیه شود و بین «همۀ زائرین» توزیع شود
- امیدوارم که فهرست بلندی از این آداب اربعین-هم آداب معنوی و هم آداب رفتاری و اجتماعی- تهیه شود، تا زائرین ما این آداب را در این سفر نورانی رعایت کنند. باید کسانی که اهل ذوق و دقت هستند، آداب پیادهروی اربعین را بنویسند، توزیع کنند و تشریح کنند، به طوری که حتی یک نفر از کسانی که در این پیادهروی حاضر میشود هم نباشد که این آداب به دستش نرسیده باشد. مطمئن باشید که با رعایت این آداب، اجر این سفر و این حرکت بسیار باعظمت، مضاعف خواهد شد. ما امید واثق داریم که این زیارت باعظمت مقدمهساز ظهور عاجل حضرت قرار بگیرد.
هر کس برای اربعین قدمی بردارد، امام حسین(ع) نامش را ثبت میکند
- بنده اعتقاد دارم که هر کسی بخواهد برای اربعین یک کاری انجام دهد و قدمی برای اربعین امام حسین(ع) بردارد، امام حسین(ع) نام او را ثبت میکند. اصلاً آدم هر قدمی که برای اربعین بر میدارد، حالش واقعاً عوض میشود. انشاء الله توفیق پیدا کنید در این مسیر نورانی قدم بردارید. مخصوصاً اربعین امسال که از نظر زمانی(فصلی) تقریباً نزدیک به همان زمانی است که زینب کبری(س) به کربلا بازگشتند و در این مسیر حرکت کردند...
روایت دلدادگی مسیحیان و زرتشتیان به عزای حسین(ع)
بیش از 30سال است که پیروان ادیان آسمانی صبح روز تاسوعا در تکیه هیئت ثارالله(ع) جمع شده و همراه با شیعیان در رثای سید و سالارشهیدان به نوحهخونی و عزاداری پرداخته و نهایت دلدادگی خود را به دستگاه حسینی نشان میدهند.

هرکه می خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند

دستمالی که شاه اسماعیل از سر حُر بن یزید باز کرد

جنازه آن آزاد مرد را قبیله اش، بن ریاح، از میدان جنگ خارج کرد و در روستایی در ۷ کیلومتری شمال غربی کربلا به خاک سپرد. همان جا که امروزه به سبب وجود قبر او به « روستای حرّ » معروف است. آستان مبارک آن شهید در ۳۷۰ ق به دستور عضدالدوله دیلمی ساخته شد. در ۹۱۴ ق شاه اسماعیل صفوی، که خود به زیارت این آستان مشرف شده بود، به تجدید بنای آن پرداخت. این بنا یک بنای ساده در میان صحرا است که به صورت یک چهار دیواری آجری و قلعه ای مستحکم به دستور مادر آقاخان محلاتی ساخته شده است. این مزار صحن و گنبدی با کاشی آبی و ضریح نقره ای دارد. ناصر الدین شاه، که آن جا را زیارت کرد، در آن دوران از خرابی و وضع نامطلوب و نگه داری بد آن بقعه به مدحت پاشا، حاکم کربلا، گلایه کرده و برای تعمیر و نگه داری بهتر آن سفارش هایی کرده بود.
بنا بر این گزارش، در ۱۳۳۰ ق تعمیراتی در آن آستان انجام گرفت و ایوانی در آن تعبیه شد. کتیبه بالای این ایوان نشان دهنده بانی و تعمیر کننده آن است: « قد عمر هذا المکان بهمه آقا حسین خان شجاع السلطان همدانی دام ظله الفانی سنه ۱۳۳۰ ق ». در قسمت شرقی صحن، حجره هایی در دو طبقه جهت سکونت زائران ساخته شده و هنرمندان ایرانی در ۱۳۹۶ ق، حرم را آینه کاری کردند.
در کتاب «تنقیح المَقال» مامَقانی نقل می کند از حائری از سیّد نعمه الله جزائری در کتاب «أنوار نعمانیّه» که او می گوید: جماعتی از مردمان معتمد و موثّق برای من نقل کردند که چون شاه إسماعیل بغداد را به تصرّف خود درآورد برای زیارت قبر حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام به کربلا آمد و چون از بعضی از مردم شنیده بود که به حرّبن یزید ریاحی طعن می زنند، به سمت قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش کنند.
چون قبر حرّ را نبش کردند، دیدند که به همان هیئت و کیفیّتی که کشته شده است خوابیده است، و بر سر او دستمالی دیدند که با آن سر حرّ بسته شده بود.
شاه اسماعیل در کتب تاریخی خوانده بود که در واقعه کربلا که سر حرّ مورد اصابت قرار گرفت و حضرت سید الشهدا علیه السلام دستمال خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان دستمال دفن شده است، برای باز کردن و برداشتن دستمال تصمیم گرفت. چون آن دستمال را باز کردند خون از سر حرّ جاری شد بطوریکه از آن خون قبر پُر شد و چون دستمال را بستند خون باز ایستاد و چون دوباره باز کردند خون جاری شد. و هر چه کردند که بتوانند آن خون را به غیر از همان دستمال بندبیاورند و از جریانش جلوگیری کنند میسّر نشد. و از اینجا دانستند که این قضیّه موهبت الهی است که نصیب حرّ شده است. شاه إسمعیل دستور داد قبّهای بر مزار او بنا کردند و خادمی را بر آن گماشت تا آن بقعه را خدمت کند.
ناپاک زاده هایی که بزرگ ترین جنایت تاریخ را آفریدند
هر چند که انتخاب راه درست، برای همه آزاد است، اما برخی عوامل سبب می شود که انسان، راه درست را گم کند و به سوی دوزخ و کفر بشتابد. تولد ناپاک از جمله این موارد است. بسته شدن نطفه ی انسان به صورت حلال، آنقدر مهم است که رسول خدا (ص) فرمود: «دوست ندارد ما را مگر شخص حلال زاده، و دشمنى نمى کند با ما جز آنکه ناپاک زاده باشد.» (۱)
انگار نطفه ای که سر آغازش با دریدن حدود خدا آغاز شود، مسیرش جز با لگدمال کردن طاعت او ادامه نخواهد یافت.
یزید بن معاویه
پدر یزید معاویه نبود. به احتمال زیاد به علت وجود قاعده ی فراش، فرزند زنازاده ی «میسون» را به معاویه منتسب ساختند. قاعده ی فراش بیان می کند که اگر فرزندی در مدت زوجیت زنی با مردی متولد شود و مرد نگوید که این فرزند من نیست، بچه را به او منتسب می کنند؛ چه از او باشد چه نباشد.
میسون، مادر یزید، از قبیله ی کلبیان و دختر بَجدَل کلبی است. (۲) زمانی که شهرت زیبایی و اندام موزون او به گوش معاویه رسید، معاویه، ندیده عاشق او شد و در سن ۵۲ سالگی او را به کاخ فراخواند و با او ازدواج کرد.
زمانی که میسون با معاویه ازدواج کرد، باکره نبود. نطفه ی یزید نیز زمانی بسته شد که میسون با غلام پدرش، رابطه برقرار کرد و از او حامله شد. (۳)
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
از اشعار او این شعر است که:
دع المساجد للعبّاد تسکنها وأجلس علی دکه الخمار و اسقینا
ان الذی شربا فی سکره طربا و للمصلّین لادینا ولادنیا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد
عبیدالله بن زیاد که در زیارت عاشورا «ابن مرجانه» خوانده شده است، پدرش زیاد بن ابیه بود. کسی که پدر خودش نیز معلوم نیست. مادر زیاد (مادر بزرگ ابن مرجانه) سمیّه، زنی بدکاره بود. سمیه زمانی که در زوجیت پدر زیاد بود، با مردان دیگر رابطه داشت و در آن زمان، به زناکاری مشهور شده بود.
بعدها ابوسفیان ادعا کرد که زیاد، حاصل زنای او با سمیه بوده است امّا تاریخ نویسان معتقدند که این دروغی بیش نیست و سمیه در زنا با غلام بنی علاج، زیاد را باردار شد. (۵)
از طرفی مادر عبیدالله بن زیاد، مرجانه بود. زنی کافر که به گمراهی مشهور بود. زمانی که از زیاد جدا شد، به عقد شیرویه در آمد که مردی کافر بود. عبیدالله نیز در خانه ی شوهر مادرش رشد یافت. (۶)
ابن زیاد کسی است که از زبان مبارک امام حسین (ع)، «زنازاده پسر زنازاده» خوانده شد. (۷)
ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم می گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیهاالسلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال ۵۴ هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال ۵۶ از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.(۸)
عمر بن سعد
عمر، فرزند سعدی است که در انتسابش به وقاص تردید وجود دارد. مادر سعد با خادم مادرش که مردی از قبیله ی بنی عذره بود، زنا کرد و حاصل آن سعد بی سعادت شد. اتفاقاً روزی سعد ابی وقاص با معاویه بر اثر چنین ماجرایی بحث کردند. ماجرا اینگونه بود که سعد به معاویه گفت: «من در امر خلافت از تو سزاوارتر هستم.» معاویه در جوابش گفت: «چون تو از نطفه ی مردی از قبیله ی بنی عذره هستی، لایق امر خلافت نیستی؛ زیرا آنها ار اراذل مردم اند.» (۹)
شمربن ذی الجوشن
برای شمربن ذی الجوشن اسم های دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن می گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان می داد. او نخست از یاران علی علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.(۱۰) از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیه المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
کسانی که بر پیکرها اسب راندند
پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانشان، عمر بن سعد ملعون فریاد زد: «چه کسی داوطلب می شود که بر بدن حسین اسب بتازد؟»
ده نفر از مردم سنگ دل جلو دویدند که عبارت بودند از: ۱٫ اسحاق بن حوبه (کسی که پیراهن امام را غارت کرد) ۲٫ اخنس بن مرثد ۳٫ حکیم بن طفیل ۴٫ عمر بن صبیح صیداوی ۵٫ رجاء بن منقذ عبدی ۶٫ سالم بن خیمثمه جعفی ۷٫ صالح بن وهب جعفی ۸٫ واحظ بن غانم ۹٫ هانی بن ثبیت حضرمی ۱۰٫ اُسید بن مالک
اینان در برابر کاری که کردند، جایزه ی کوچکی از ابن زیاد گرفتند. ابن طاووس در کتاب ارزشمند خود، «لهوف» ذکر می کند که هر ده تن آنها حرام زاده بودند. (۱۱)
وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّهَ قاطِبَهً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَهَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ… (۱۲)
و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنى امیه را همگى و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را. خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمى را که اسبها را زین کردند و دهنه زدند و به راه افتادند براى پیکار با تو.
گفتگو با «وحید چاوش» سازنده مهمترین مستندهای پیاده روی اربعین



کربلا; تنها جایی از جهان که آب سربالا می رود

گفتگو با داریوش سجادی اصلاحطلب مقیم آمریکا
داریوش سجادی اصلاحطلب مقیم آمریکا چندی پیش در گفتوگوی تفصیلی با تسنیم، در انتقاد به عملکرد موسوی و کروبی و اصلاحطلبان در جریان فتنه ۸۸، تأکید کرد که هزینهای که جنبش سبز به مملکت وارد کرد از جنگ بیشتر بود و من معتقدم اگر اغتشاشگران در سال ۸۸ پیروز میشدند داعش الآن در تهران بود.
در پی مصاحبه مذکور، سجادی از سوی برخی اصلاحطلبان خارج از دایره اصلاحطلبی تعریف و غیراصلاحطلب خوانده شد! برای برخیها نیز مواضع تندی فردی که خود را اصلاحطلب میداند، به جریانی که عنوان اصلاحات را یدک میکشد، جای تعجب داشت و شاید قابل باور نبود. در همین راستا داریوش سجادی در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، به توصیفی مشروح از اعتقادات و اندیشههای سیاسی خود، اصلاحات واقعی و اصلاحات موجود پرداخت.
متن کامل این مصاحبه به شرح ذیل است:
* به چنین اصلاحاتی کافرم
- در خلاصهترین شکل ممکن داریوش سجادی کیست؟ یعنی از حیث سیاسی کجای جدول مختصات جناحبندیهای سیاسی ایران قرار دارد؟ این را از آن جهت میپرسم که شما خود را اصلاحطلب اطلاق میکنید اما در عموم اظهارات یا مقالات خود با اصلاحطلبان مرزبندی و مواضع تند و منتقدانهای دارید.
بله؛ کاملاً با شما موافقم و بنده در عموم اظهارات و مقالاتم، بعضاً انتقادات تندی به اصلاحطلبان و اصلاحات موجود داشته و دارم و اصلاً بگذارید خیالتان را در همین ابتدا راحت کنم که داریوش سجادی در عین اعترافش به بیوزنی یا کموزنی در قافله سرآمدان جنبش موجود و موسوم به اصلاحطلبی و در عین حالی که خود را اصلاحطلب میداند اما و هم زمان به چنین اصلاحات و اصلاحطلبان موجود در صحنهای تا بُن دندان کافر است!
اما همانطور که بارها هم گفتهام، کماکان خود را ذیل جنبش اصلاحطلبی معنا میکنم که از خرداد ۷۶ و از منتهی الیه «چپ خط امامی» و با دغدغه اصلاح کژیها و کژتابیها و کژفهمیها و کژرویهای مبتلا شده به نظام و انقلاب، به جنبش موسوم به اصلاحات پیوست اما اجازه بدهید همین جا نیز این توضیح را بدهم که پیوستن چپ خط امامی به خمینی و انقلاب خمینی نه به اعتبار قد رعنای ایشان بود و نه محصول صفوت و صلابت و مدهوشی در کاریزمای معظمله بود.
ولایت فقیه و تقید به ولایت فقیه در فهم «چپ خط امامی» قبل از اصل ۱۱۰ قانون اساسی و قبل از تفطن به رشحات قلمی امام در تحریرالوسیله ، ناشی از درک و تقید ایشان به «غدیر خُم» و شأنیت اصل امامت و ولایت در میانه خمسه اعتقادی شیعیان بوده و هست.
تقید به «امامت» نزد شیعه که لقلقه زبانی نیست. ضمانت اجرا دارد. «من کنت مولاه فهذا علی مولا» در غدیر خم اتمام حجت رسول الله و تصریح مُصرح ایشان به ۳ اصل بدیهی و طبیعی در ساحت دین بود دائر بر آنکه اولاً جامعه اسلامی حکومت لازم دارد. ثانیاً حکومت اسلامی محتاج حاکم است. ثالثاً «علی» (ع) شاخص شرایط حاکم اسلامی است.
بر این منوال خمینی و متابعت از خمینی و ایضاً خامنهای و متابعت از خامنهای همان قدر تابع اصل امامت شیعیان است که اعتقاد و التزام به شانیت و اصلحیت حاکمی و حاکمیت علی ابن ابیطالب در فردای رحلت رسول الله.
ولایت فقیه مبنای اعتقادی شیعه است که در انقلاب اسلامی از قوه به فعل رسید و ذیل چنین خوانشی از حاکم اسلامی جمیع پایوران اعم از رئیس جمهور تا رئیس قوه قضائیه و ریاست پارلمان و امرا و وزرا و سفرا اجماعاً «کارگزاران» حاکم اسلامی محسوب و قلمداد میشوند.
همین جا نیز اجازه دهید برای آنها که سفته در دست گرفته و عوامفریبانه با ادعای نقش داشتن در انقلاب اسلامی سهم و حق خود را از انقلاب مطالبه میکنند، یک پرانتز باز کنم و به صراحت خدمت ایشان معروض دارم که خیر! دیر رسیدید؛ تمام شد! ترش یا شیرین در مضیقترین تعریف ممکن انقلاب اسلامی ۵۷ یعنی خمینی و خمینی یعنی انقلاب اسلامی ۵۷!
صدر تا ذیل انقلاب اسلامی ایران خمینی بود و بس. یک خمینی بود و بقیه بهمثابه برادههائی در شعاع مغناطیس ایشان صحنهآرائی میکردند.
آقایان طوری حرف میزنند گوئی ما در انقلاب نبودیم یا مبتلا به آلزایمر شدهایم. جمیع گروها و شخصیتهای سیاسی تا قبل از نماز عید فطر قیطریه شهریور ۵۷ اساساً باوری به اصالت انقلاب خمینی و مذهبیون نداشتند و بعد از رؤیت آن حضور گسترده و میلیونی نمازگزاران بود که به صرافت جدی بودن انقلاب خمینی افتادند و از آن تاریخ به بعد بود که با بلند کردن شمایل و علم و کتل خود در میانه «تظاهرات مردم تحت امر خمینی» رندانه دست به مصادره تظاهرات به نفع خود زدند تا در فردای پیروزی از مستمسک لازم به منظور سهمطلبی از انقلاب برخوردار باشند.
اساسا از فردای سرکوب ماجراجوئی «سیاه کل» در بهمن ۴۹ دیگر هیچ حرکت قابل وثوقی در عرصه مبارزه سیاسی ایران چه در سطح شخصیتهای ملی و ملی ـ مذهبی و مارکسیستی و مجاهد خلقی چه در سطح سازمانهای سیاسی اپوزیسیونی، وجود خارجی نداشت و جملگی یا در خلوت زندان چرت سیاسی میزدند و سرگرم بحثهای ایدئولوژیک خود بودند یا در بیرون دپولتیزه شده و حداکثر شبهای شعر گوته را با «توهم مبارزه» راهاندازی میکردند و «سیاه کل» را باید پایان تمام ژانرهای سیاسی ضد رژیم از منتهی الیه چپ مارکسیستی تا ملیون و ملی ـ مذهبیون داعیهدار مبارزه با رژیم پهلوی محسوب کرد که در فردای سرکوبش جملگی دچار فترت شدند تا آنکه خمینی و خروش خمینی در ۵۶ سنگر و جبهه مذهب علیه استحکامات پهلوی را با قوت و قدرت و ظفرمندی در پهنه سیاسی ایران فعال کرد.
* بار اصلی جنگ به دوش سربازان دینمحور خمینی بود
بعد از انقلاب هم در تمام طول جنگ بار اصلی جنگ و دفاع از انقلاب و ایران و تمامیت ارضی کشور باز هم بر دوش سربازان دینمحور خمینی بود و در طول تمام آن ۸ سال آقایان با همه دواعی وطندوستانه و ایرانپرستانهشان رفته بودند گل بچینند! بدین منوال این کمال پرروئی است که آقایان امروز سفته در دست، سهمخواهی و ریزهخواری خود از سفره انقلاب را کاوشگری میکنند!
به قول میشل فوکو حضور تودههای شرکتکننده در تظاهرات یک حضور دو ساحتی بود که در یک ساحت برخوردار از محاسبات سیاسی شخصی بود و هم زمان و در ساحتی دیگر ایشان را مستحیل در جنبش انقلابی خمینی در مقابل شاه کرده بود اما مقابله ایشان با نظام شاه به واسطه حزب سیاسی و محاسبات سیاسی حزب متبوعهشان نبود. ایشان سلولیهای واحدی بودند که جملگی در شعاع کاریزمای خمینی مبدل به متابعان بدون قید و شرط امامشان شده بودند. مردم در انقلاب اسلامی به مثابه تودههای بیشکل و معترضی بودند که امام به کفایت ایشان را مدیریت و راهبلدی کرد.
* تفاوت قرائت چپ خط امامی از انقلاب با قرائت امثال حجاریان
جاذبه خمینی و انقلاب خمینی برای چپ خط امامی محصول پکیج اعتقادی منسجم ایشان با محوریت عدالت بود که با برند اسلام ناب ممهور شد. حالا این را مقایسه کنید با قرائت امثال آقای حجاریان از انقلاب اسلامی که آمده در مقاله «کامیابان خلاف آمد عادت» با تکلف و لفافهگوئی، انقلاب را وضعیتی «آنتروپی» فهم و معرفی کرده که باید به ید پرقدرت ایشان و امثال ایشان به فاز نورمالیزاسیون منتقل شود! اما مشارالیه از آنجا که برای زیر رادیکال بُردن و مجذور کردن انقلاب خمینی در مقام یک «وضعیت آنتروپی» ماخوذ به حیا هستند، آبرومندانه (!) کوشیده با توسل به مینیاتوریزه و بلکه کاریکاتوریزه کردن انقلاب اسلامی در بازه مسمی به «دوران احمدینژاد» و با جعل اصطلاح دوران «استثنائی» به فراست و غیرمستقیم قرینهای از انقلاب اسلامی را با اسم مستعار «دوران احمدینژاد» جعل کند و با خوانش این قرینه تحت عنوان «وضعیت استثنائی» چنین القا کند که بهمنظور گذشتن از وضعیت آنتروپی باید بکوشیم بهصورت بهداشتی «فاز نورمالیزیشن» را طی کنیم.
* حجاریان و متحدانش نارفیقانه جنبش اصلاحات را مصادره کردند
چنین قرائتی از انقلاب محصول فقد اندیشگی و ضعف مبانی اپیستمولوژیک امثال حجاریان از خمینی و انقلاب خمینی و یک شیدائی و تب زدگی بدون بصیرت و کور امثال ایشان به خمینی و انقلاب خمینی در بهمن ۵۷ بود. چیزی شبیه نسبت بی اصالت «کـَه و کـَهرُبا» که بهمثابه تب و التهابی زودگذر به عرق مینشیند که در فردای دوم خرداد ۷۶ این به عرق نشستن را با مصادره نارفیقانه جنبش اصلاحات توسط ایشان و متحدین ایشان مشاهده کردیم.
شاید این سؤال پیش بیاید که "با این قرائت از انقلاب اسلامی دائر بر آنکه انقلاب اسلامی ۵۷ یعنی خمینی و خمینی یعنی انقلاب اسلامی نقش و جایگاه و خواستهای مردم در این انقلاب چه میشود؟ نمیشود که منکر پایمردیهای مردم در انقلاب اسلامی شد. قطعاً با پذیرش تمام وجوه غیرقابل کتمان از درایت و هوشمندی امام در مدیریت انقلاب اسلامی نمیتوان منکر نقش مردم و بالتبع منکر خواست و خواستهای مردم از انقلاب اسلامی بود. امام هر چقدر هم که امام بود، در خلاء که نمیتوانست اعمال مدیریت کند و مردمی بودند که امام را در به فعلیت رساندن امامتش یاری دادند تا اکنون بتوانند خواستهای خود را از انقلابشان و مسئولین انقلابشان، مطالبه کنند؟" پاسخ این است که بله؛ اما این واقعیت غیرقابل کتمان را نیز نباید از نظر دور داشت که تاریخ را ستارگان ساختهاند و تودهها ذیل مدیریت ستارگان بوده که توانستهاند قابلیتهای خود را به فعلیت برسانند.
اساسا و بدون عوامفریبی و با صراحت باور دارم «تودهها صغیرند» و برخلاف شعارهای عوامفریبانه و مردمگولزنِ «روشنفکران» اعم از روشنفکران سکولار تا روشنفکران دینی که به دروغ شعار بالغ بودن و رشید بودن مردم را سر میدهند، معتقدم فلسفه بعثت انبیا نیز تالی همین صغیر بودن مردم است که ظهور اولیاءالله را بهمنظور تنویر و هدایت و راهنمائی تودهها قابل فهم و توجیه میکند.
آقایان (روشنفکران) از سوئی مزورانه و با گرفتن فیگورهای اولتراروشنفکری شعار بالغ و عاقل و رشید بودن مردم را سر میدهند و همزمان و در کمال پرروئی نام خود را روشنفکر میگذارند!
مگر غیر از این است در قفای این عنوان (روشنفکر) قائل به نظرکردگی و دُردانگی و همهچیزدانی و فضیلت و دانش و سخنوری و فهم و عقل و درایت و دانائی خود در مقابل تودههائی هستید که در نقطه مقابلتان متصف به تاریک فکری و جهل و خرافه و بیسوادی و لاشعوریاند که در کف با کفایت شما «از ما بهتران» قرار است اوسارزده شده و به جنت مکانی و خُلد آشیانی برسند!؟
مگر «خودروشنفکردانی» و «خودروشنفکرخوانی» چیزی جز تقید به خودخاصبینی و خودعاقلدانی و خودفاضلدانی با دامن زدن به دو قطبی «روشنفکر ـ تاریکفکر» است که در این دوگانه یک طرف متهم به عوامی و نادانی و بیسوادی و صغارتاند و قهراً ملزم به تبعیت و انقیاد از آن طرفیها به اعتبار همهچیزدانی و دانائی و فضیلت و سخندانی!
چطور است که نوبت انبیا که میرسد، مردم را رشید فرض کرده که نیازی به متولی ندارند اما خودتان تافتههائی جدابافته بهمنظور چوپانی عوام مفروض الرمهاید؟!
آقایان با چنین خوانشهای معوجی از خود و مردم و امام و انقلاب امام بود که در فهم اصلاحات دچار کژفهمی شدند.
البته که ماهیت دمکراسی عرفی ناظر مشارکت قاطبه شهروندان در انتخابات است و البته که در دمکراسیهای عرفی اصل بر مدیون کردن حکومت به شهروند و طبعا پیروی حکومت از مطالبات شهروند از طریق آرای ایشان است. اساساً در دمکراسی عرفی مردم با رای خود حکومت و جناح حاکم را از طریق نشاندن بر کرسی قدرت مدیون به رای خود میکنند تا از آن طریق حکومت را ملزم به تامین «خواست» خود کنند اما این در نقطه مقابل دمکراسی دینی است که طی آن مردم از طریق رای، حکام خود را برمیگزینند تا «مصالح» ایشان را احصا و تحصیل و تامین کنند!
بی التفاتی به چنین بداهتی بود که جنبش اصلاحطلبی و سرآمدان آن را در تله دمکراسی انداخت و آقایان را دچار بدآموزی کرد تا با نشستن بر مواضع کشدار خود را محبوبالقلوب همه اقشار و طبقات و نحلههای و مشربهای فکری و اجتماعی و اقتصادی موجود در بدنه شهروندی ایران کنند تا با دلربائی از ایشان صندوق آراء را بنفع خود آکنده از آرای نامتجانسی کنند که در فردای نشستن بر کرسی قدرت زیر فشلی محتوم ناشی از عدم تجانس ساختاری آرای مکتسبه دچار شرم حضور و بی عملی شوند.
* اصلاحات مد نظر ما چیزی نبود جز اصلاحات در چارچوب انقلاب اسلامی/ اصلاحات مد نظر ما با سیاستهای ناصواب هاشمی رفسنجانی ضدیت داشت/ گنجی و امثال گنجی اصلاحات را به انحراف، انحطاط و ابتذال کشیدند
- تعریف شما از اصلاحات و اصلاحطلبی چه بود؟! اصلاحاتی که شما به آن پیوستید، چه اعتقادات و اندیشهها و آرمانهایی داشت؟!
اصلاحاتی که ما از منتهی الیه چپ خط امامی میفهمیدیم و به اعتبار چنان فهمی از خرداد ۷۶ به چنان اصلاحاتی پیوستیم، چیزی نبود جز اصلاحات در چارچوب انقلاب اسلامی؛ اصلاحاتی که بزرگترین قوه محرکهاش ضدیت با سیاستهای ناصواب دوران هاشمی رفسنجانی بود. اصلاحاتی که دغدغهاش عقب راندن هاشمی و عملکرد ناصواب هاشمی از سرحدات انقلاب اسلامی بود. اصلاحاتی که شرفش اصالت انقلاب خمینی و مبارزه علیه سیاستهای آمرانه و ظالمانه و عدالتستیزانه با رویکردهای بتمحورانه و تبارسالارانه دوران سازندگی بود که متاسفانه توسط گنجی و شامورتیبازیهای امثال گنجی اعم از تزریق ادبیات جنائی ـ پلیسی آگاتاکریستی به فضای سیاسی کشور تا واریته اعتصاب غذا آن اصلاحات به انحراف و انحطاط و ابتذال کشیده شد.
اصلاحاتی که ما میفهمیدیم نفی توسعه اقتصادی آمرانه با رویکرد بی وقعی به عدالت اجتماعی و بی اعتنائی به طبقه محروم در دولت سازندگی بود. اصلاحاتی که ما میشناختیم فریاد اعتراضی بود علیه بازتولید مناسبات سلطنت و گرتهبرداری ناشیانه از سیاستهای شکست خورده پهلوی در بسط و تعمیق توسعه اقتصادی آمرانه با فرمت غربی و بیوقعی به تودههای محروم و بی توجهی به توسعه سیاسی و اجتماعی و خرد کردن استخوانهای عدالت زیر چرخهای مهیب آریستوکراسی معوج سردار سازندگی.
اصلاحاتی که ما میشناختیم نفی بازتولید مناسبات شاهنشاهی و تخریب بافت اجتماعی ایران از طریق تاسیس طبقهای جدید با نام دروغین «طبقه متوسط» اما با مختصات نامولدی و بلعندگی و بیخاصیتی که تنها مطالبهگر و هرهری مسلک است و در عین حال پر مدعا و تفاخرطلب و از خود متشکر بود. طبقهای که در کنار هاشمی و مانند هاشمی آلوده به انانیت و «خویشبینی» و «خویشبیشبینی»اند.
اصلاحاتی که ما میفهمیدیم، خیزشی علیه تبارسالاری و قبیلهگرائیها و خاصهخرجیهای منحط رائج دوران سازندگی بود. اصلاحات در فهم ما آفتشناسی و آفتزدائی از بدنه انقلاب و نظام بود. اصلاحات برای ما نه آرایش نظام بود و نه پیرایش نظام و فهممان از اصلاحات پالایش نظام از پلشتیهای مبتلابه طی دوران ترمیدور انقلاب بود.
نظام برای ما بهمثابه درختی مفروض بود که اگر مبتلابه میوهای فاسد شده، موظفیم قبل از غرس و هرس یا بزک آن دست به الک خاک نامناسب و آلوده ریخته شده در پای آن درخت بزنیم. خاکی که آغشته به خودمحوریها و شیطانصفتیها و فخرفروشیها و حقویژهطلبیها بود.
بدین لحاظ «احمدینژاد» از یک جهت برای من و امثال من حائز ستایش بود که ناخواسته مانند «زونا» اسباب کهیرزدن و برونریخت ابتلای عمیق بخش معناداری از ایرانیان به سندروم شیطانزدگی شد. قشری با افاده و دماغهای سربالا با نگاهی متفرعنانه و از سر غیظ و تحقیر به قشری که به زعم ایشان متهم به بیهمه چیزی و مبتلا به بیهمه چیزیاند! یک بدآیند تاریخی ناشی از استنتاجات ناصواب ارزش داورانه از مفاهیم هستی شناسانه! که اوج آن را در جنبش سبز و اغتشاشات سال ۸۸ ملاحظه کردیم.
وضعیت در ایران درگیر تعارف و رودربایستی و بیتوجهی به یک بحران بزرگ و تاریخی است. آفتشناسی مطمح نظر در جنبش اصلاحاتی که امثال بنده آن را مراد میکردیم، ناظر بر همین بیاخلاقیها بود و هست. مگر جنبش سبز یا بخش بزرگی از جنبش سبز چیزی جز برون ریخت همین آفات و سیئات بود؟
جنبش سبز اعتراض مدنی به تقلب نبود. فعال شدن گسل تاریخی نفرت هیستریک یک قشر از قشری دیگر بود که سالهاست زیر پوست شهر خوابیده و تخریب کرده و میکند. به همین اعتبار است که شخصا معتقدم دشمن ایران قبل از آمریکا یا اسرائیل یا ریاض در عمق شهر خوابیده و دشمنان خارجی از میانه چنین عمقی در داخل ایران یارگیری میکند.
دشمن واقعی و اصلی ایران درون لایههای متفرعن و شیطانزده مغزهائی است که برخوردار از نگاه شیطانی و روحیات شیطانیاند. بدآیندی که طی دوران سردار سازندگی برخوردار از عمق و عقبه و طبقه اجتماعی شد و اصلاحات برای من و امثال من مبارزه با چنین آفت و مصیبتی معنا میشد و میشود.
ناگفته نماند همین محمود احمدینژاد قابل ستایش بابت برونریخت چنین آفتی هم زمان برای من و امثال من بهشدت لایق نکوهش است که از ناحیه نابلدی و بیمبالاتی و بیتدبیریهایش عملا مسبب زنده شدن کیش هاشمی و مناسبات سلطنتی و نارسیستی ایشان و طبقه محمول ایشان شد که قبلا و با چه مصیبتی به عقب رانده شده بود.
طنز تلخ ماجرا آنجاست که جنبش اصلاحاتی که با رویکرد نفی مناسبات متفرعنانه دولت سازندگی در دوم خرداد ۷۶ در گستره سیاسی ایران به منصه ظهور رسید، اکنون کارش به جائی رسیده که نماینده خودخواندهاش کسی شده که به شهادت خودش چهار تا کلاس مستمر دانشگاهی را به درستی نگذرانده و حالا خودش و حزبش را اصلاحطلب معرفی میکند! آن هم لیدر و پدرخوانده اصلاحات! و بدون آنکه کمترین شناختی از لیبرالیسم فلسفی و مبانی فلسفی لیبرالیسم داشته باشد، از منتهی الیه پا به رکابی سردار سازندگی خود را و حزبش متبوعهاش را اصلاحطلب و و پدرخوانده اصلاحات و لیبرال دمکرات معرفی میکنند!
این توهین به شعور مخاطب است. این خواندن فاتحه بر کالبد اصلاحاتی است که قرار بود آفت شناسانه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی منتج از آن را از طریق اصلاحات، بهینه سازی کند!
* طفل اصلاحات از فردای دوم خرداد ناقص به دنیا آمد یا مبتلا به بدفهمی شد
- بر این اساس مراد شما از اصلاحات را میتوان تجدیدنظرطلبی در راه طی شده یا منحرف شده انقلاب معنا کرد؟
ببینید اصلاحگری به باور من ملتزم به لوازمی است. لوازم اصلاح مبتنی بر آن است که نخست از غایت قصوی و کمال مطلوب خود معنا و تعریفی مدلل و بسامان در ذهن بسازید یا داشته باشید تا در مصداق بتوانید آن را اصلاح کنید. بدین معنا اصلاحات یعنی رویکرد هرمنوئتیک به کانتکست. یعنی کشف مصداق از مبنا. یعنی باور عقلی و التزام ذهنی به کانتکست و پالایش عینی و بیرونی در تکست. یعنی مصداق سازی برای محتوای ذهنی. اما متاسفانه طفل اصلاحات از فردای دوم خرداد ناقص به دنیا آمد یا مبتلا به بدفهمی شد.
اصلاحات دوم خردادی و دولت مولود اصلاحات دوم خردادی متاثر از رای ۲۰ میلیونی مدیون عوامیت مردمی شد که در سطحی گسترده آغشته به آفت شیطانزدگی بودند و و سرداران اصلاحات بهجای آنکه اهتمام خود را مصروف اصلاح جامعه و آفتزدائی از جامعه و نظام و انقلاب کنند؛ بی جهت خود را هزینه تامین و تحقق مطالبات نامتعارف این جامعه بیمار کرد. در واقع جنبش اصلاحات در فرآیند گذار از نوباوگی به بلوغ با قربانی کردن محتوا، اسیر فرم شد.
این بدآن میماند که شما آب گل آلود را بهجای تصفیه و بهداشتی کردن در نابترین جام کریستال «سوآروسکی چکسلواکی» بریزید و بدینوسیله مراد را حاصل فرض کرده و خود را در خلسه «موفقیت در ماموریت» رفع مسئولیت کنید! بدون تردید نابترین جامهای کریستال در مشهورترین برندهای فرانسه یا چکسلواکی نیز ناتوان از پالایش محتوای خوداند و جنسیت جام اعم از سُفال یا چُدن یا چینی یا بلور یا کریستال نقشی یا سهمی در پالایش ماهیت مایع آلوده خود را ندارد.
اشتباه اصلاحات بی وقعی به ترابط «ظرف و مظروف» و اولویت ناموجه ایشان به فرم و شکل و ظرف اصلاحات بود که در نهایت منجر به موتاسیون قابل فهم اما غیرقابل دفاع اصلاحات و اصلاحطلبان و استحاله هویتی این دو شد.
این استحاله از آنجائی جوانه زد که جنبش اصلاحات بهجای مبارزه با دلیل گریبانگیر علت شد. بهجای مبارزه با بیمار و بیماری به همدلی و همراهی با بیمار رسیدند.
* اصلاحات از عدالتخواهی و استقلالطلبی و استکبارستیزی به سانتیمانتالیسم شکلگرایانه با لعاب «دمکراسیخواهی» گذار کرد
به باور من خطای اصلی جنبش اصلاحات گذارش از عدالتخواهی و استقلالطلبی و استکبارستیزی به یک سانتیمانتالیسم شکلگرایانه با لعاب «دمکراسیخواهی» بود.
اینکه «دمکراسی خواهی» بیتالغزل امروز آقایان سنگرگرفته در اردوی مسمی به اصلاحات شده را باید در چارچوب همین سانتیمانتالیسم شکلگرایانه محسوب کرد که موید بیالتفاتی یا بیاستعدادی یا ناتوانی ایشان در وجدان کردن گوهر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی استوار بر مبانی اندیشه شیعه است.
در مقام تشبیه اگر بتوان نظامهای حکومتی را قرینه اتومبیل فرض کرد، بر این مبنا طبیعی خواهد بود «مرسدس بنز آلمان» از حیث سرعت و امنیت و آسایش بهمراتب شایستهتر از یک «مسکویچ روسی» یـُقـُر و بد قلق دهه ۵۰ اتحاد جماهیر شوروی خواهد بود. حال شما این مرسدس بنز را بخوانید دمکراسی و آن مسکویچ را هم نظام استبدادی فرض کنید. بر این اساس طبیعی خواهد بود که دمکراسی (مرسدس بنز) از حیث ماهیت و کیفیت مرجح بر استبداد (مسکویچ) است اما محل مناقشه آنجاست که برخلاف دواعی شکلگرایانه غربیها بر سر شکل حکومت دغدغه اسلام و مردمسالاری منتسب به اسلام قبل از شکل حکومت، شاکله حاکم است. بدین معنا که در مردمسالاری دینی قبل از آنکه دغدغه مرسدس بنز یا مسکویچ مطرح باشد، قبل از دغدغهیابش و گزینش خودروی بهتر، دغدغه اصلی دغدغه «راننده بهتر» است تا بدین اعتبار چنان «شوفری» پشت فرمان هر خودروئی که بنشیند از آن درجه توان و استعداد و تبحر برخوردار باشد تا مسافران را به سلامت به مقصد برساند.
* اصلاحطلبان محتاج بازتعریف خود و اصلاحطلبی هستند
- و نهایتاً اگر بخواهید در یک کلام اصلاحات و اصلاحطلبان موجود را جمعبندی کنید، پاسختان چیست؟
بالغ بر ۲۵ سال پیش و پیرو مجادلهای که با وزیر خارجه وقت داشتم، خطاب به ایشان نوشتم «اگر نمیتوانید آنی باشید که دوست دارید باشید؛ لااقل بکوشید آنی باشید که میتوانید باشید» بر همین منوال مایلم این قشر از مدعیان یا منسوبان به اصلاحطلبی را گوشزدی خیرخواهانه کنم که ایشان نیز قبل از هر چیز محتاج تعریف یا بازتعریف خود و اصلاحطلبی خود هستند.
قدر مسلم آن است اصلاحطلبی موجود در صحنه آنی نیست که زمانی با مختصات انقلاب اسلامی و امام و نظام همپوشانی داشت. اینکه چی هستند؟ من نمیدانم اما میدانم چی نیستند! لذا بر ایشان فرض است تا قبل از آنکه دیگران تعریفشان کنند، خودشان و از منظری واقعبینانه خود را و نسبتشان یا عدم نسبتشان با انقلاب اسلامی و مولود انقلاب اسلامی و مختصات و متعلقات و ملحقات انقلاب اسلامی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی را تعریف کنند و از این دوگانه سوزی و زیست توامان آبزیانه و خاکزیانه خود را منزه و رها کنند. عرضم تمام!
نظر پناهیان درباره دسته های عزاداری

اصلا این صحیح نیست که دهه عاشورا برای کسب معارف اهل بیت هیات راه بیاندازیم ده شب پای سخنرانی برویم، اما دسته نرویم. نه، یعنی چی؟ یک شب برید دسته.
و تو چه میدانی دسته عزاداری چیست؟
آیا دسته عزاداری برای اراذل و اوباشه؟
آیت الله بروجردی که خاک پای دستۀ عزاداری رو طوطیای چشمش میکرد، عشق به اراذل و اوباش داشت؟!
حضرت امام فرمود: مکتبی که پایش هیاهو نباشد. به سر و سینه زدن نباشد، نمیماند میمیرد.(صحیفه امام، ج8، ص527)
من از بچه مذهبی که که دسته نمیره، سینه نمیزنه، بدم میآید.
مودت واجبه نه محبت.
مودت فرقش با محبت اینه که ابراز شدنیه. چقدر ابراز کردی؟
یک زمانی اعلام کردند کلاس عزاداری در عاشورا بالا رفته، به جای دسته، تظاهرات به سمت میدان امام حسین(ع)، بهجای علم و کتل، پلاکارد بیاورید. حضرت امام جلوش رو گرفتند، فرمودن دستجات به همان شیوه سنتی.(صحیفه امام،ج15، ص333)
حالا رسم شده هر کس میتونه یک گوشهاش رو میزنه.
عَلم برای کمر ضرر داره. از کی تا حالا کمر شده از اصول دین؟ خب علم سبکتر بردارند.
آخه این چه تحلیلیه؟ هر کس یک تیکه میاد.
آقا گوسفند قربونی می شه، بهداشتی نیست.
یک دفعه یادش می افته عَلَم شکل صلیبه. بابا پس تو هم اگر دستهاتو باز کنی، میشه شکل صلیب؟
یک دفعه یادش می افته حیوان جاندار رو علمه. بابا این طاووسه، المهدی طاووس اهل الجنه
یک دفعه یاد موسیقی می افته که چرا ابزار موسیقی در دسته امام حسین(ع) هست؟
بابا این تنبک که نیست، این طبل رزمه .
بزن آقا راحت باش طبل رزمه.
تمام شهرها باید صدای طبل بلند شه.
رفته دانشگاه، انگشتی سینه می زنه. آخه چرا؟ سینه بزن.
دو زار سواد پیدا میکنه،دیگه نوحه جواب نمیده.
در هیأت قم ما، هر کس مدرس حوزه بود، میگفتیم تو میاندار باش.
قاری میاد عزاداری، نوحه جواب نمیده که صداش خراب میشه برای قرآن. آقا قرآن و عترت شما جداست؟
دسته عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) را جدی بگیرید.
دستۀ عزاداری مودت است، مودت یعنی ابراز محبت. محبتت را در دستۀ عزاداری امام حسین(ع) ابراز نکنی، کجا میخواهی ابراز نکنی؟
خدایا ما را جزء اقامه کنندگان عزای امام حسین قرار بده.
تشکیل هسته اولیه لشکر فاطمیون با ۲۵ نفر
اولین روزهای تابستان امسال بود که به سراغ سید ابراهیم رفتیم. او فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون بود و آن روزها تازه از سوریه برگشته بود.
سید ابراهیم با تهیه مدارک هویتی افغانستانی و یادگیری فارسی دری، خود را در دل لشکر فاطمیون جای کرده بود. او که میگفت با یک دست لباس و یک جفت دمپایی به سوریه رفته، بعد از مدتی نشان داد میتواند فرمانده باشد و شده بود فرمانده گردان.
ساعتی با او به گفتوگو نشستیم و از تشکیل لشکر فاطمیون و عملیاتهای بچههای افغانستانی در سوریه گفت.
اسماش «مصطفی صدرزاده» بود، اما ما برای اینکه هویتاش فاش نشود مجبور بودیم از اسم جهادیاش «سید ابراهیم» استفاده کنیم.
سه روز پیش، در تاسوعای حسینی بود که خبر دادند سید ابراهیم هم شهید شد. خبر برای ما که او را میشناخیتم و تا امروز با او دور و نزدیک در ارتباط بودیم، سخت و باورنکردنی بود. اما باید میپذیرفتیم سید ابراهیم زمینی نیست...
متن زیر حاصل گفتوگوی دفاع پرس با مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم است که به مناسبت شهادت این شهید بزرگوار بازنشر میشود.
***
سپاه محمد (ص)، اولین هسته تیپ فاطمیون
هستهی اولیهی شکلگیری تیپ فاطمیون، تعدادی از بچههای افغانستانی بودند که به آنها سپاه محمد(ص) میگفتند. این گروه در افغانستان علیه شوروی میجنگیدند و نیروهایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران نیز حمایت میکردند و بهنوعی نیروهای امام خمینی(ره) محسوب میشدند و در جنگ با طالبان نیز حضور داشتند.
سپاهیان محمد(ص) در دورههای مختلف از نظر تعداد اعضا در نوسان بودند و کم و زیاد میشدند. اینها به شدت مرید امام خمینی(ره) بودند. حتی یکی از رزمندهها به خاطر اینکه بتواند در جنگ تحمیلی شرکت کند، شناسنامه ایرانی گرفته بود. زمانی که آمریکا در افغانستان مستقر شد، گروه از هم پاشید و بسیاری از رزمندهها مقیم ایران شدند؛ چون دولت افغانستان آنها را بازداشت میکرد و سرویسهای جاسوسی آمریکا به دنبالشان بودند.

شهید حسین بادپا و شهید مصطفی صدرزاده
زمانی که بحث سوریه پیش آمد از جمهوری اسلامی تقاضا کردند که کمک کند تا در جنگ شرکت کنند. این تقاضا را حاج آقا علوی و شهید ابوحامد(فرمانده تیپ فاطمیون) مطرح کردند. انقلاب اسلامی هم که همیشه و همهجا حامی گروههای مقاومت است، از تشکیل گروه فاطمیون حمایت کرد.
هسته اولیه تیپ فاطمیون با ۲۵ نفر شکل گرفت و اینها اولین نیروهایی بودند که به سوریه رفتند. اوایل با گروههای عراقی کتائب سیدالشهدا و دیگر گروهها کار میکردند و به عنوان دسته کوچکی در کنار آنها قرار میگرفتند. کمکم راه باز شد و هربار که شهیدی از بچههای افغانستانی را برای تشییع به ایران و افغانستان میآوردند، موجی از شیعیان افغانستان برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفتند.
شهید کلانی، شهید بشیر و شهید مرادی از اولین شهدایی بودند که پیکرشان بازگشت. کمکم جمعیت زیادی برای رفتن به سوریه ثبتنام کردند تا اینکه تعدادشان از ۲۵ نفر به ۵۰، ۶۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و چند هزار نفر رسید.
تیپی که به لشکر تبدیل شد
نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام شهادت حضرت زهرا(س) شکل گرفت. همچنین بچهها میگفتند چون حضرت زهرا(س) غریب بود و در غربت شهید شد و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام فاطمیون برازنده است. همه رزمندههای تیپ افغانستانی هستند؛ عدهای از خود افغانستان و عدهای هم از افغانستانیهای مقیم سوریه هستند. افغانستانیهای مقیم سوریه در همان اطراف زینبیه زندگی میکردند و جمعیتی در حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر داشتند که بعد از حمله تکفیریها، چیزی حدود ۵ هزار نفر ماندند و از حرم دفاع کردند.
یک عده از افغانستانیها هم با حزبالله کار میکنند، ولی غالباً با تیپ فاطمیون هستند. بهدلیل تعداد زیاد نیروها، مدتی است تیپ به لشکر تبدیل شده و تیپهای لشکر در شهرهای مختلف مستقر شدهاند؛ روز به روز نیز در حال گسترش هستند و موج جمعیت به آنها میپیوندد.

فرزند شهید بادپا، شهید مصطفی صدرزاده و فرزند شهید جمالی
به خاطر بلد نبودن زبان نزدیک بود جانمان را از دست بدهیم
اوایل که به سوریه آمده بودیم ارتباطگیری بسیار سخت بود. بعضی مواقع بهدلیل بلد نبودن زبان نزدیک بود جانمان را از دست بدهیم. یک شب از توی سنگر سوریها بیرون رفتم. پشتمان باغ زیتون بود و ۵۰ متر جلوتر از سنگر دشمن قرار داشت. آمدم عقب و میخواستم برگردم به سنگر که یکباره کسی از سنگر داد زد مین! گفتم مین؟! یعنی چهطور میشود در عرض چند دقیقه مین گذاشته باشند. دوباره یک قدم آمدم جلوتر که دیدم با عصبانیت میگوید مییین! تعجب کرده بودم که چطور ممکن است. مگر همچین چیزی میشود. باز با صدای بلند داد زد: مین! چراغ قوه کوچکی که داشتم را روشن کردم شروع کرد به تیراندازی. سریع روی زمین خوابیدم. آن نفر با داد حرف میزد و منم با داد جواب میدادم. هرچه میگفتیم حرف هم را نمیفهمیدیم تا اینکه یکی از نیروهای حزبالله که کمی فارسی بلد بود مرا شناخت. بعد فهمیدم «مین» یعنی تو که هستی که در زبان عامیانه اینطور گفته میشود.
نیروهای ایرانی که زخمی میشدند هم خیلی مظلوم بودند. در بیمارستان نمیتوانستند ارتباط بگیرند یا اینکه نمیدانستند چطور هزینه بیمارستان را پرداخت کنند.
اجازه حضور ما را «ابوحامد» داد
محرم دو سال پیش بود. ما ۲۴ ـ ۴۸ کار میکردیم. یعنی ۲۴ ساعت با ارتش بودیم و ۴۸ ساعت با نیروهای حزبالله. تقریباً هر روزمان پر بود تا اینکه به ایام محرم رسیدیم. ۷ محرم بود و ما هیچ هیئتی نرفته بودم. از نیروهای سوری و حزبالله اجازه گرفتیم که به هیئت برویم. پرسوجو کردیم که هیئت فارسیزبانان کجاست. گفتند یک هیئت در یکی از مناطق دمشق هست. رفتیم در مجلس نشستیم. همینطور که سخنران صحبت میکرد دیدیم جمعیتی با لباس نظامی که همه افغانستانی هستند وارد هیئت شدند.

هیئت که تمام شد و سفره غذا را پهن کردند دیدیم به ظاهر اهالی افغانستانی هستند، ولی یکی با لهجه قمی، یکی با لهجه تهرانی یکی با لهجه مشهدی صحبت میکند. چون افغانستانیهای مقیم سوریه با لهجه غلیظ عربی حرف میزنند و ما و آنها هیچ کدام زبان هم نمیفهمیم، اما این دسته اینطور نبودند.
کمی صحبت کردیم و گرم گرفتیم. ازشان خواهش کردیم که کاری کنید ما هم با شما باشیم. گفتند ایرانیها اجازه ندارند توی گروه ما باشند، چون بنا نیست نیرویی از ایران در جنگ سوریه حضور داشته باشد. خیلی اصرار کردیم. یکی گفت میدانی من که هستم که اینطور اصرار میکنی؟ گفتیم نه. گفت من مسئول حفاظت هستم. زدیم توی سر خودمان! چون کار حفاظت همین بود که اگر ایرانی داخل گروه میشد، او را بیرون میکردند و به شدت در این موضوع سختگیری داشتند. نمیدانم چهطور شد و خدا به دلش انداخت و با «ابوحامد» صحبت کرد.
ابوحامد میگفت اگر شما شهید یا زخمی شدید چه کاری کنیم؟ گفتم اگر شهید شدیم ما را ول کنید و بروید. به زخمیهای ما هم کاری نداشته باشید. فقط اجازه دهید در عملیاتها با شما باشیم.
برای عضویت در تیپ فاطمیون زبان افغانستانی یاد گرفتیم
اولین عملیاتی که با تیپ فاطمیون همراه شدیم عملیات حجیره پشت حرم حضرت زینب(س) بود. عملیات بسیار خوبی بود و توانستیم پشت حرم را آزاد کنیم. روز تاسوعای دو سال پیش این عملیات انجام شد و ما هم توانستیم جزوی از تیپ فاطمیون باشیم.
۷۰ روز با نیروهای تیپ در منطقه بودیم. مدتی میشد که در منطقه حضور داشتیم و عملیاتی هم نبود؛ برای همین تصمیم گرفتیم به ایران برگردیم. با نیروهای تیپ صحبت کردیم که برای بازگشت دوباره به سوریه مشکلی برای حضور در تیپ نداشته باشیم. بهمحض اینکه به ایران برگشتیم مدتی کارهای مجروحیت یکی از دوستان را انجام دادیم. بعد که خواستیم از کانال نیروهای فاطمیون به سوریه برگردیم، دیدیم اجازه نمیدهند. به هر ترتیب ظاهرمان را تغییر دادیم، شناسنامه افغانستانی گرفتیم، زبان کار کردیم و دوباره عضو تیپ شدیم.
این پروسه نزدیک به دو ماه طول کشید. فقط یک ماه زبان کار کردیم. لهجهای که گرفته بودیم شبیه به سنیهای افغانستان شده بود، برای همین شک کرده بودند از نیروهای نفوذی هستیم. مرتب ما را به حفاظت میبردند. خیلی سختی کشیدیم تا اینکه ما را پذیرفتند.
هیچ گردان و دسته نظامی ایرانی در سوریه نیست
در حال حاضر وضعیت خوبی در سوریه وجود دارد. اگر بگوییم ۵۰ درصد کشور دست نیروهای تکفیری است و ۵۰ درصد دست نیروهای ما؛ نکتهی مثبتی که این وسط وجود دارد این است که نیروهای ما همه یکی و متحد هستند؛ اما قسمتی که دست نیروهای دشمن است بین گروههای مختلف مانند جیش الحر، النصره، داعش و غیره درگیری است.

نکته مهم دیگر در درگیریهای سوریه این است که هیچ گردان و دستهٔ نظامی از ایران در سوریه نیست. ایران تنها حضور مستشاری دارد و کمک کرده تا سوریها نیروهای دفاع وطنی داشته باشند. دفاع وطنی هم سعی کرده است تا روی اعتقادات و اخلاق بچهها کار کند. این همان چیزی است که سید حسن نصرالله نیز در سخنرانیهای خود به آن اشاره کرده و گفته اگر سراسر سوریه را بگردید ۵۰ نفر ایرانی را پیدا نمیکنید.
مقاومت دیگری کنار اسرائیل شکل گرفته است
امروز موضوع مقاومت همانگونه که در لبنان زنده شد در سوریه نیز زنده شده است. اینچنین گروهی که متکی به خود است نیز در سوریه نیز شک+ل گرفته است. گروهی قوی و اسرائیلستیز بغل گوش رژیم صهیونیستی شکل گرفته و این از برکات جنگ است.
برکت دیگری که این جنگ داشت این است که بسیاری از علویهای سوریه، از لحاظ اعتقادی به شیعیان دوازده امامی نزدیک شوند. نکته دیگر هم اینکه بسیاری از نیروهای سوری و دفاع وطنی که اهل نماز نبودند نمازخوان شدند. نفوذ ایران سلاح و تکاور و کوماندوها نیست، نفوذ ایران نفوذ روحی بوده است.
یکی از فرماندهان سوری با گریه به یکی از فرماندهان ما میگفت ما از شما خیلی چیزها یاد گرفتیم؛ اینکه در خط مقدم با نیروهایمان باشیم، با نیروها غذا بخوریم، کنارشان باشیم؛ ما اینها را بلد نبودیم.

شهید بادپا، شهید نادر حمید و شهید مصطفی صدرزاده
سیستم نظامی خاصی در سوریه هست، شاید یک سرباز بالاتر از گروهبان را در سیستم ارتشی سوریه نمیدید. وقتی سوریها نیروهای ما را دیدند گفتند ما را با ارتش نگذارید میخواهیم با شما باشیم. ما به اینها میگفتیم سوریهایی که نَفَسِ پاسداری خوردهاند. دلشان میخواست پاسدارها بالا سرشان باشند ولی ایران محدودیت داشت. واقعاً عاشق بچههای ایرانی شده بودند.
فرماندهی میدان نبرد از روی موتور
از صمیمی ترین رفقایم که شهید شدند، حسن قاسمی از بسیجیهایی بود که خودش را به سوریه رساند. در حلب منطقه لیرمون حی الزهرا شهید شد، رزمندهای عجیب دلاور بود که بسیار زیبا و معصومانه به شهادت رسید.
در سوریه باهم آشنا شدیم. منطقهای در سوریه در دست بچههای فاطمیون بود. جناح چپ و راست را فاطمیون گرفته بودند و قسمت وسط منطقه را به دست نیروهای سوری دادند و ۲۰ نفر از نیروهای فاطمیون را عقب اینها گذاشتند تا در صورت درگیری به نیروهای سوری کمک کنند.
اتفاقی که افتاد این بود که حملهای سنگین در یکی از جناحها صورت گرفت. با شهید قاسمی موتوری داشتیم خودمان را سریع به محل درگیری رساندیم. اوضاع که آرام شد و بعد خبر دادند در جناح دیگر درگیری شده رفتیم آنجا و شهید قاسمی شروع کرد به تیربار زدن و دشمن را زمین گیر کرد. دشمن از این دو ناحیه که دست فاطمیون بود نتوانست نفوذ کند برای همین به وسط حمله کرد جایی که ارتش قرار داشت. یک دیده بان تکتیرانداز گذاشته بودیم که اگر اتفاقی افتاد، خبر دهد. به من بی سیم زدند و خبر دادند اینجا حمله شده. ساختمانی که دست سوریهایها بود سقوط کرد و به دست دشمن افتاد. داوطلب خواستیم تا به ساختمان حمله کنیم و آن را پس بگیریم. با فرماندهان هم هماهنگ کردیم. تا گفتیم چه کسی داوطلب است، حسن قاسمی آمد.
به نیت ۸ نفرمان نام عملیات را "علی بن موسی الرضا" گذاشت
۶ نفر دیگر هم آمدند. مجموعا ۸ نفر شدیم. همین که حرکت میکردیم به حسن اشاره کردم که ببیند ۸ نفر هستیم. حسن بچه مشهد و خادم علی بن موسی الرضا(ع) بود و ارادت خاصی با امام رضا(ع) داشت. میگفت از زمانی که به سن تکلیف رسیده است تا پیش از اینکه به سوریه بیاید زیارت شبهای جمعهی حرم او ترک نشده است. همین که فهمید ۸ نفریم گفت اسم عملیات را علی بن موسی الرضا(ع) میگذاریم. یا امام رضا(ع) گویان وارد ساختمان شدیم، همکف را پاکسازی کردیم و وارد طبقه یکم شدیم.

آرام آرام وارد شدیم طوری که بین ما و داعشی تنها یک فضای خالی بین دو دیوار بود. داعشیها گفتند "مین" این دفعه بلد بودم چه بگویم. اشاره دادم بچهها بچسبند به دیوار به حسن اشاره کردم تا نارنجکی را آماده کند. نارنجک را به من نداد کنار دیوار ایستاد و آن را سمت دشمن انداخت و فریاد زد نحن شیعه علی بن ابی طالب(ع) و نارنجک منفجر و درگیری شروع شد. مدام تیراندازی میکردند و ماهم مقاومت میکردیم.
دشمن مدام ما را قوم مشرک و مجوس صدا میزد و حسن هم با حالتی معنوی شروع کرد به جواب دادن که نحن ابناء فاطمه(س) (ما فرزندان فاطمه زهرای رسول اللهایم(ص))، یا ابالفضل و یا حسین(ع) میگفتیم و حمله میکردیم. نارنجکی انداختند و من مجروح شدم.
حسن تنها شده بود. من و دوستم مجروح شدیم. نیم ساعت همینطور نارنجک رد و بدل شد. در دیوار ساختمان رو به بیرون شکاف ایجاد کرده بودند و مدام نیروی به آنان ملحق میشد.
حسن قاسمی رجز میخواند و نارنجک میانداخت. یک دفعه اسلحه را زمین انداخت و دو نارنجک به دست گرفت و گفت میروم کار را تمام کنم. گفتم پس جوری نارنجکها را پرت کن که کار تمام شود. به سمت فضای خالی بین ما و داعشیها میرفت که یهو برگشت، دیدم چیزی زیر لب میخواند. فکر کردم ترسیده گفتم حسن کار را به من بده، گفت تو که مجروح شدی. نگو داشت آخرین ذکرها را زیر لب میگفت. همین که رفت صدای تیراندازی آمد. دست و پایم شل شد.
میدانستم حسن اسلحه نداشت. بعد صدای انفجار آمد. با گریه رفتم و هر جور شد خودم را رساندم و حسن را صدا زدم. یکی دیگر از بچهها به کمک آمد و حسن را گرفت. معلوم شد نارنجک حسن اثر کرده چرا که دیگر تکفیریها تیراندازی نمیکردند. حسن را برگرداندیم عقب. از من هم خون زیادی رفته بود. ما را به بیمارستان بردند. شب جمعه این اتفاق افتاد و روز جمعه ساعت ۱۰ صبح حسن شهید شد.
جالب این بود زمانی که ترکشهای بدنم را شمردم ۸ تا بود. قربانی این عملیات هم همین یک نفر خادم علی بن موسی الرضا(ع) بود. پیکرش را به ایران که آوردند در خواجه ربیع دفن کرد و تنها شهید مدافع حرمی است که در خواجه ربیع دفن شد.

وهابیها بفهمند پاکستانی در سوریه است خانوادهاش را میکشند
دلیل اینکه پیکر شهدا دیر به کشور برمیگردد این است که بعضی جنازهها میماند، بعضی شناسایی نمیشوند، بعضی ها در ایران میماند تا خانوادهها از افغانستان بیایند.
در سوریه به غیر از فاطمیون گروه دیگری به نام زینبیون داریم که اهل پاکستان هستند. زینبیون از خود پاکستان و اکثرا از منطقه پاراچنار میآیند و جالب است آنها در پاراچنار هم در جنگ هستند و اگر وهابیها بفهمند کسی از اعضای خانواده در سوریه است کل خانواده را میکشند؛ ولی با این حال به سوریه میآیند و میجنگند.
فرزندم زمانی به دنیا آمد که در بیمارستان بستری بودم
آخرین باری که به ایران آمدم ماه نهم بارداری همسرم بود. بچهام زمانی به دنیا آمد که من به دلیل مجروحیت طبقه بالای بیمارستان بستری بودم. خانمم نیز طبقه پایین بیمارستان. چیزهایی انسان در آنجا میبیند و به حدی عاشق حرم میشود که نمی تواند از آنجا دل بکند. به قول حضرت آقا کسانی که در سوریه شهید میشوند گویی روز عاشورا با اباعبدالله(ع) شهید شدهاند.
یاسین، شهید سوری که در دامان اباعبدالله جای گرفت
روزی در حرم حضرت رقیه نشسته بودیم. ابویاسین مانیتورینگ حرم حضرت رقیه(س) است و پسرش از اعضای حزب الله بود که مدتی پیش شهید شد. عکس پسرش را در گوشی تلفن همراهش را نشانمان داد. گفتم کمی از یاسین که شهید شده است تعریف کن. فضای خوبی بود شروع کرد به تعریف کردن و گریه کردن. گفت یک هفته قبل شهادت، یاسین پیشم آمد و گفت که خواب امام زمان(غج) را دیدهام. امام زمان لیستی در دست داشت که نام من هم جزو لیست بود. برایم دعا کن تا شهید شوم و این لیست، لیست شهدا باشد. من هم برایش دعا کردم.
پدرش با گریه میگفت: یک هفته بعد شبی خواب دیدم آقا امام حسین(ع) سر یاسین را روی پایش گذاشته و او را میبوسد و با جام زیبایی به او آب میدهد. با گریه از خواب بیدار شدم تا نماز صبح صبر کردم. نماز صبح را خواندم و دیگر خوابم نبرد تا اینکه ساعت حدودا ۹ صبح که تلفن زنگ زد و خبر شهادت یاسین را دادند. درست همان جایی که امام بوسیده بود، تیر اصابت کرده بود.
رزمنده ۸۵ ساله عضو فاطمیون
در لشکر فاطمیون از ۱۵ ساله تا ۸۵ ساله با دشمن تکفیری میجنگند. در عملیات آخر رزمندهای ۸۵ ساله داشتیم که اصرار میکرد مرا به جلو ببرید. بعضیها دانشجو هستند مثل شهید رضایی یا شهید بخشی که فوق لیسانس دارند. همه قشری در بین بچهها دیده میشود. همچون دفاع مقدس ما، راه امام هنوز ادامه دارد.
من هربار میخواهم به سوریه بروم به بهانه خریدن نان و با دمپایی از خانه بیرون میزنم و برنمیگردم. گاهی همسرم ناراحت میشود. واقعا سختیها را اینها میکشند که با بچهای کوچک و حرفهای مردم میسازند.
رزمنده سنی که روز تاسوعا شیعه و در روز عاشورا شهید شد
از شهید صابری هرچه بگویم کم گفتهام. بسیار با محبت بود. به فقیرها محبت میکرد، برای بچهها خوراکی میخرید، با مردم سلام علیک میکرد. هربار می آمد بچههای کوچک دورش جمع میشدند.
رزمندهی سنی داشتیم که روز تاسوعا در حرم شیعه شد و در روز عاشورا شهید شد. اسم جهادیش "سید علی" بود اسمش را بچهها علی گذاشته بودند و سید هم صدایش میکردند. همه رزمندهها را به اسم جهادیشان میشناسیم؛ به این دلیل که شناسایی نشوند. مخصوصا برای بچههای فاطمیون خطرناک است. چرا که چند تن از خانوادههای فاطمیون را ترور کردهاند. حتی زنگ زدند و تهدید کردهاند که به بچههایتان اجازه ندهید برای جنگ بروند.
بچههای فاطمیون بسیار غریب و خاصاند و بسیار هم مورد عنایت حضرت زهرا(س) هستند.

رزمندههای افغانستانی از برخورد ایرانیها گله دارند
بسیاری از بچههای فاطمیون از رفتار ایرانیها ناراحت هستند. واقعا هم اگر نگاه کنیم برخورد ما با بچههای افغانستان خوب نبوده است. عموم مردم برخورد خوبی با آنها ندارند و فکر میکنند همگی کارگر هستند.
عملیات خیبر۹ نام نیروهای فاطمیون را سر زبانها انداخت
در عملیات خیبر ۹ من هنوز وارد تیپ فاطمیون نشده بودم و جزو نیروهای عراق بودم. خیبر ۹ به این شکل بود که بچههای سوری و ملیتهای مختلف بودند. جلوی خط حمله بچههای فاطمیون بودند. عقبیها عقبنشینی کرده بودند اما فاطمیون همچنان ایستاده بود. از همه طرف محاصره شده بودند. همین عملیات هم تیپ فاطمیون را معروف کرد.
ما هم اسم فاطمیون را در خیبر ۹ شنیدیم که نیروهای شیعه از افغانستان آمدهاند. یک رزمندهای به نام ابوسجاد شهدا را با فرغون عقب منتقل میکرد. نیروهای فاطمیون با ۲۲ نفر در این منطقه جانانه ایستاد
محبت رزمنده فاطمیونی به اسیر داعشی
یکی از رزمندهها از شهادت بچهها خیلی ناراحت میشد، میگفت اگر داعشیها را بگیرم سرشان را میبرم. در یکی از عملیاتها یکی از داعشیها را به اسارت گرفتیم. چیزی نگفتم و اجازه دادم هرکار میخواهد بکند تا ببینم واقعا این کار را میکند و دلش را دارد یا نه. یه نگاه به اسیر کرد بعد سهمیه غذایش را به او داد. سیگار داد و آب هم داد. گفتم پس چرا سرش را نبریدی؟ گفت نه، سنت حضرت علی(ع) نیست که اسیر را اذیت کنیم.
در زینبیه، یک قصاب سوری مغازه دارد. یکبار یکی از بچهها گفت برویم این مغازه کار دارم. پول کمی که گاهی به عنوان تشویقی به بچهها میدهند را به قصاب داد و گفت اضافه گوشتهایت را به اندازه این پول به سگهایی که میآیند اینجا و گرسنه هستند بده. قصاب بغض کرد و گفت این کار فقط از امیرالمومنین(ع) و محبان او بر میآید. با اینکه بچهها آنجا مشکل مالی دارند ولی او پولش را برای غذای سگهای ولگرد دور حرم داده بود.

پیامهایی به خاطر شجاعت شیرمردان فاطمیون
ارتفاع «کسب» در مرز ترکیه حدود ۲ هزار متر ارتفاع داشت و به دست نیروهای داعش افتاده بود. حزبالله گفته بود گرفتن این منطقه کار ما نیست چون منطقه مرتفع و دشمن دید کامل دارد. کاری که حزبالله بگوید کار من نیست، هیچ کس دیگر توان انجام آن را ندارد. ارتش سوریه هم گفته بود ما نمیتوانیم؛ اما بچههای فاطمیون قبول کردند عملیاتی را در این منطقه انجام دهند.
ابتدای عملیات شکست خوردیم و حتی سه شهیدمان را هم در آن منطقه جا گذاشتیم. فضای سنگینی ایجاد شده بود. نیروها بعد از عقبنشینی به دلیل شهدایی که جا گذاشتند با بغض به کوه نگاه میکردند. شهدایی که اسطورههای افغانستان بودند مثل شهید جاوید که دورههای تکاوری دیده و واقعا اعجوبهای بود، یک تیر از چپ، یکی از راست یکی از وسط میزد و به جلو میرفت. هنوز هم گاهی که به او فکر میکنم به خاطر نبودنش غبطه میخورم. کسی به عقبنشینی فکر نمیکرد.
مرحلهی دوم عملیات را آغاز کردیم. به واقع اوج قدرت فاطمیون را یکی در دفاع تل قرین و دوم در حمله کسب دیدم. چنان بچهها رسیدند بالای کوه که دشمن را غافلگیر کردند. نفر اولی که از داعشیها تیر میخورد یکی از چپ یکی از راست نارنجک را در سنگر میانداختند. این عملیات آنقدر بزرگ بود که سید حسن نصرالله بعد از این عملیات پیام داد که دست نیروهای فاطمیون را میبوسم و حاج قاسم پیام داده بود دست و پای این رزمندهها را میبوسم. دشمن هرچه سعی کرد منطقه را پس بگیرد نمیتوانست. همان شب حمله کرد و تلفات سنگینی هم داد، اما نتوانست کوه را پس بگیرد.
داعشیها نماز شب میخوانند
یکبار اسیری گرفتیم که اهل پاکستان و آموزش دیده توسط عربستان بود و از راه ترکیه به سوریه آمده بود. واقعا به اینکه اگر شیعه را بکشند به بهشت میروند اعتقاد و ایمان داشت. البته آدمهایشان مختلف است اما این اسیری که ما گرفتیم واقعا اعتقاد قوی داشت. درست مثل خوارج هستند قرآن، نماز و نماز شب میخوانند و برخیهایشان حتی حافظ قرآن هستند ولی از آن طرف سر بچه ۶ ماهه را هم میبرند.
البته در میان نیروهای دشمن جیش الحریها به شعائر دینی اهمیت نمیدهند. آنها نیروهای سکولار هستند که در اسرائیل و اردن تعلیم میبینند. ولی سر شبکهی همهی اینها یکی هستند و هزینه و بودجه را چند خانواده صهیونیست میدهند. بعضا زیر شاخهها باهم مجادله دارند ولی سرشاخه یکی است. حتی نیروهای خودشان هم نمیدانند از طرف اسرائیل حمایت میشوند.
بی وجود اذن رهبر پاسخ دشمن مده
کودکی که زیر بمباران سعودیها، دفن شد
کودکی که زیر بمباران سعودیها، دفن شد
چه کسانی به امام حسین(ع) کمک نکردند؟

آیا مذاکره و تعامل، درس عاشورای حسینی است؟

روزه روز عاشورا، سنت پیامبر یا بدعت بنی امیه؟
یکی از موضوعاتی كه در رابطه با عاشورای حسینی از ناحیه وهابیت و عالمان دینی آل سعود در عربستان ترویج می شود، قضیه روزه گرفتن روز عاشورا به پیروی از سیره بنی امیه و به شكرانه شهادت امام حسین و یاران آن حضرت و اظهار سرور و خوشحالی در دهم ماه محرم، می باشد. در این مقاله، به ریشه های این بدعت و تناقضات روزه عاشورا، پاسخ خواهیم گفت.
روزه روز عاشورا، سنت پیامبر یا بدعت بنی امیه؟
دیدگاه اهل سنت درباره روزه عاشورا
با بررسی روایات موجود در منابع اهل سنت، به تعارض آشکار میان این روایات و وجود اضطراب و خدشه در متن بعضی از آنها بر می خوریم؛ در حالیکه بعضی از این روایات بر روزه این روز تاکید می کنند بعضی دیگر خلاف این را ثابت می کنند. اکنون، به برخی از روایات اهل سنت، در باب روزه عاشورا، اشاره میشود:
روزه عاشورا و تبعیت پیامبر از اهل جاهلیت
از طرف دیگر در بعضی از روایات اهل سنت، آمده است که اهل جاهلیت، عاشورا را روزه می گرفتند و پیامبر نیز به تبع آنها آن روز را روزه گرفت! عَنْ عَایشَةَ رضی الله عنها قَالَتْ: كَانَ یوْمُ عَاشُورَاءَ تَصُومُهُ قُرَیشٌ فِی الْجَاهِلِیةِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یصُومُهُ. (صحیح البخاری، ج ۲، ص ۲۵۰) عایشه میگوید: روز عاشوراء را قریش در جاهلیت روزه میگرفت، و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نیز این روز را روزه میداشت، و زمانی كه حضرت به مدینه آمد همچنان این روز را روزه میداشت و دیگران را نیز امر به روزه مینمود.
پیروی پیامبر از یهود در روزه عاشورا
و در بعضی دیگر از روایات اهل سنت، آمده که پیامبر فضیلت روزه عاشورا را نمی دانست اما پس از هجرت به مدینه از یهود یاد گرفت و به آن عمل کرد. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضی الله عنه قَالَ قَدِمَ النَّبِی الْمَدِینَةَ. فَرَأَی الْیهُودَ تَصُومُ یوْمَ عَاشُورَاءَ. فَقَالَ «مَا هَذَا». قَالُوا هَذَا یوْمٌ صَالِحٌ. هَذَا یوْمٌ نَجَّی اللَّهُ بَنِی إِسْرَاییلَ مِنْ عَدُوِّهِمْ. فَصَامَهُ مُوسَی. قَالَ «فَأَنَا أَحَقُّ بِمُوسَی مِنْكُمْ». فَصَامَهُ وَأَمَرَ بِصِیامِهِ. (صحیح بخاری، ج ۲، ص ۲۵۱ (. نبی اكرم(ص) به مدینه آمد و یهود را دید كه روز عاشوراء را روزه گرفتهاند، فرمود: این كار برای چیست؟ گفتند: این روزی فرخندهای است كه در آن بنی إسراییل را خداوند از دست دشمنانش نجات بخشیده است؛ لذا موسی و پیروانش این روز را روزه میدارند. حضرت فرمود: من برای تبعیت از موسی أحق و سزوارتر هستم از این رو حضرت این روز را روزه گرفت و نیز امر فرمود تا این روز را روزه بگیرند. به نظر شما، آیا امکان دارد پیامبر(ص) با آن علم لدنیش حکم مساله ای را نداند و آنرا از اهل کتاب و یهود، بیاموزد و تبعیت کند!؟
عمل نکردن پیامبر به حکم روزه عاشورا
علاوه بر اینکه، هیثمی از عالمان اهل سنت، در مجمع الزواید از ابو سعید خدری و صحابه پیامبر، روایت میكند:
ان رسول الله أمر بصوم عاشوراء وكان لا یصومه. (هیثمی، مجمع الزواید، ج ۳، ص ۱۸۶) رسول خدا به روزه عاشوراء امر میفرمود و حال آنكه خود این روز را روزه نمیگرفت!؟
یعنی: به گفته روایت هیثمی، اشكال بین و آشكار در روایت صوم روز عاشوراء این است كه چگونه ممكن است رسول خدا به كاری نیك امر كند در حالی كه خود اهل انجام آن نباشد؟!
ترک روزه عاشورا بعد از ماه رمضان
در بعضی دیگر از احادیث اهل سنت، ذکر شده است که روزه روز عاشورا، بعد از حکم روزه ماه رمضان، ترک و نسخ شد. عَنِ ابْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: صَامَ النَّبِی(ص) عَاشُورَاءَ، وَأَمَرَ بِصِیامِهِ، فَلَمَّا فُرِضَ رَمَضَانُ تُرِكَ.(صحیح البخاری، ج ۲، ص ۲۲۶) قبل از نزول حکم روزه ماه رمضان، روز عاشورا را روزه می گرفتند اما پس از آن، روزه عاشورا ترک شد.
بنابراین، همانطور که ملاحظه فرمودید، تعارض مذکور و مطالب عجیب بعضی از این روایات، این احتمال را بسیار تقویت می کند که این روایات از محصولات بنی امیه است و آنها به خاطر سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه این روز را جعل کردند و کم کم این امر به یک سنت و عادت در میان مسلمانان اهل سنت تبدیل شد. و این همان مطلبی است که در زیارت عاشورا آمده است؛ آنجا که میخوانیم: "اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنی امیه"، و نیز آنجا که "هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه".
روزه عاشوراء، سنت بنی امیه به شکرانه شهادت امام حسین
یكی از موضوعاتی كه در رابطه با عاشورای حسینی از ناحیه وهابیت مطرح بوده است قضیه روزه گرفتن روز عاشورا به پیروی از سیره بنی امیه به شكرانه شهادت حضرت سید الشهداء و یاران آن حضرت و اظهار سرور و خوشحالی در آن روز بوده است. امام صادق علیه السّلام در روایتی میفرماید:
إن آل أمیة علیهم لعنة الله ومن أعانهم علی قتل الحسین من أهل الشام، نذروا نذرا إن قتل الحسین علیه السلام وسلم من خرج إلی الحسین علیه السلام وصارت الخلافة فی آل أبی سفیان، أن یتخذوا ذلك الیوم عیدا لهم، وأن یصوموا فیه شكرا. (شیخ طوسی امالی، ص ۶۷۷)
بنی امیه لعنه اللَّه علیهم و آن افرادی از اهل شام كه آنان را در كشتن حسین اعانت نمودند، نذر كردند اگر حسین كشته شود و مقام خلافت، نصیب آل ابو سفیان شود روز عاشورا را برای خود عید قرار دهند و آن روز را برای به شكرانه قتل حسین، روزه بگیرند.
جشن شادی و عروسی وهابیت در روز عاشورا
بنی امیه به خاطر سرور و شادی در عاشورا، استحباب روزه عاشورا را جعل کردند و کم کم این امر به یک سنت در میان اهل سنت تبدیل شد و تا اینکه در عصر معاصر، بنی امیه زمان، وهابیت آل سعود، نیز بر تجدید این بدعت سییه، اصرار و پافشاری می کنند، در حالیکه بیشتر اهل سنت توجه دارند که روز عاشورا، روز شهادت فرزند پیامبر، امام حسین(ع) و اصحاب ایشان است و شیعیان این روز را عزاداری می کنند. و به اهل بیت رسول اکرم، احترام ویژه ایی قایل هستند و انگیزه ای برای تقدس بخشی به روز عاشورا ندارند. اما وهابیت تکفیری و حاکمان آل سعود، ادعای تدین و تقدس بیشتری نسبت به سایر مسلمانان دارد از اینرو در مقابل عزای امام حسین، جنبه اموی این موضوع را تقویت می کنند. و به تبعیت از بنی امیه، این روز را روز خوشحالی و شادمانی معرفی می کنند.

تصویر ترویج روز عاشورا، به عنوان روز فرح و شادی
روایات جعلی، دست آویز فتوای مفتی عربستان
منشاء چنین رفتارها و اقدمات در عصر معاصر از طرف حاکمان آل سعود و وهابیت تکفیری، را باید در احادیث جعلی و ساختگی از طرف بنی امیه، جستجو کرد که به علت قتل و کشتن امام حسین، به ساخت و جعل این احادیث، متوسل شدند تا گناه بزرگ حادثه کربلا، به فراموشی سپرده شود. لکن برخی از مفتی های وهابیون دربار آل سعود، با دستاویز قرار داده این احادیث جعلی، به ترویج عقیده بنی امیه، همت گماشته و همچنان بر احیای این بدعت نادرست، پافشاری می کنند.
شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ، مفتی كلّ و رییس هییت علمای بزرگ عربستان و رییس مركز تحقیقات علمی و فتاوای عربستان با صدور بیانیهای و با توجیهی كه در متن آمده، مسلمانان را اینچنین به روزه گرفتن در روز عاشوراء ترغیب مینماید:
الریاض وكالة الأنباء السعودیة: وجّه سماحة الشیخ عبد العزیز بن عبد الله آل الشیخ مفتی عام المملكة رییس هییة كبار العلماء وإدارة البحوث العلمیة والإفتاء، الكلمة التالیة فی الترغیب فی صوم یوم عاشوراء ... اما بعد: فقد ثبت عن النبی أنه كان یصوم یوم عاشوراء، ویرغب الناس فی صیامه، لأنه یوم نجی الله فیه موسی وقومه، وأهلك فیه فرعون وقومه، فیستحب لكل مسلم ومسلمة صیام هذا الیوم شكرا لله عز وجل! وهو الیوم العاشر من المحرم. ویستحب أن یصوم قبله یوما أو بعده یوما ... . (کورانی، الانتصار، ج ۹، ص ۳۰۲)

تصویر عبد العزیز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطیف آل الشیخ مفتی اعظم وهابیت و وزیر فتوا که خصومت عجیبی با امام حسین، شیعیان دارد. وی که از نسل محمد بن عبدالوهاب موسس وهابیت است، پس از بن باز متصدی این منصب شده و نابینایی اش از جمله ویژگیهایست که از همان ابتدا جلب توجه می کند. وی علاوه بر کوری باطن از ناحیه یک چشم نیز کور می باشد.
خبرگزاری عربستان سعودی در بیانیهای از سوی عبد العزیز بن عبدالله بن محمد آل الشیخ، اعلام كرد:
... اما بعد؛ از پیامبر روایت شده كه آن حضرت، روز عاشوراء را روزه گرفته و مردم را نیز به روز گرفتن در این روز تشویق و ترغیب مینمودند؛ چرا كه عاشوراء روزی است كه خداوند، موسی و قومش را نجات بخشید و فرعون و قومش را هلاك ساخت. از این رو بر هر زن و مرد مسلمانی مستحب است كه روز دهم از ماه محرم را به پاس شكر گزاری از خداوند روزه بدارد و بهتر است كه روز قبل و بعد آن را نیز روزه بدارد ... .
وی به این نیز اکتفا نکرده و بارها با موضعگیری ها و اقدمات عملی سعی در ترویج جشن و شادی در روز عاشورا، نموده است. و اخیرا عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان در عاشورای حسینی مراسم ازدواج خویش را برگزار نمود. در این مراسم بسیاری از مفتی ها وهابی سعودی شرکت نموده و این عروسی را به مفتی اعظم و فرزندش تبریک گفتند.

تصویر مراسم عروسی مفتی اعظم عربستان و انتشار خبر آن، در یازدهم محرم، فردای روز عروسی
پیشگویی امام علی از جعل حدیث توسط بنی امیه
محدث قمی به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» برخی از اقدمات بنی امیه که چندین قرن بر مسلمین حکومت کردند را چتین می نویسد: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند. در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت اسلام، معرفی میکردند. آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوایج را مستحب میدانستند، برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساختهاند و حتی دعایی هم درباره فضیلت روز عاشورا، درست کردهاند که اولش این است: یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا. اینها را ساختهاند تا امر مشتبه شود. آنان معتقدند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا این شرف زیاد میشود، مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.
شیخ عباس قمی در ادامه می نوسید: شیخ صدوق از میثم تمار به نقل از امام علی، نقل می کند: امام علی، فرمود: در آینده، فرزند پیامبر را به قتل می رسانند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشتهاند، روز مبارک قرار میدهند! راوی میگوید: به میثم تمار، گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا، روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ماه ذی الحجه پذیرفته شده است. آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، در حالی که در ماه ذی القعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ماه ذی الحجه قرار گرفت. آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ماه ربیع الاول شکافته شده بود. (محدث قمی، مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا)
روایات منع روزه در عاشورا
و اما در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، احادیث مختلفی درباره روزه عاشورا، نقل شده است که با توجه به مطالب فوق، به راحتی می توان دریافت که برخی روایات فضیلت روزه عاشورا و استحباب روزه این روز در منابع حدیث شیعه، جزو احادیث ساختگی می باشد و یا از باب تقیه صادر شده است.
زیرا اهل بیت با ارایه ضابطه معیار تحت این عنوان که روزه روز عاشورا، بدعت بنی امیه است، شیعیان را از وجود احادیث جعلی در منابع حدیثی مسلمانان، اگاه ساختند. به عنوان مثال، می توان به این روایت اشاره کرد که امام صادق(ع) در پاسخ به شخصی که از حکم روزه روز عاشورا سوال کرده بود، که از روزه عاشورا، نهی می کنند و میفرمایند:
یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ الْحُسَیْنُ صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَی حَوْلَهُ عُرَاةً أَ فَصَوْمٌ یَكُونُ فِی ذَلِكَ الْیَوْمِ كَلَّا وَ رَبِّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ.
روز عاشورا، روزی است كه مصیبت حسین و بر خاك افتادن او میان یارانش، پیش آمد و یارانش نیز برهنه، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند. آیا در چنین روزی، روزه میگیرند؟ سوگند به پروردگار كه چنین کاری هرگز، روا نیست.
سپس فرمود: فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّكَ بِهِ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ. هر کس این روز را روزه بگیرد یا آن را مبارک بدارد؛ خداوند متعال او را با آل زیاد، محشور می گرداند. (کلینی، کافی، ج ۴، ص ۱۴۷)
روزه عاشورا، بدعت بنی امیه
همچنین در روایتی، شخصی از امام صادق(ع) راجع به روزه گرفتن در روز عاشوراء سیوال میكند حضرت روزه عاشورا را به صراحت روزه عاشورا را بدعت بنی امیه در اسلام، معرفی می نماید و میفرماید: ذاك یوم قتل فیه الحسین علیه السلام، فإن كنت شامتا فصم. ثم قال: إن آل أمیة علیهم لعنة الله ومن أعانهم علی قتل الحسین من أهل الشام، نذروا نذرا إن قتل الحسین علیه السلام وسلم من خرج إلی الحسین علیه السلام وصارت الخلافة فی آل أبی سفیان، أن یتخذوا ذلك الیوم عیدا لهم، وأن یصوموا فیه شكرا، ... . (شیخ طوسی، امالی، ص ۶۶۷)
روز عاشورا، روز شهادت امام حسین است. اگر میخواهید به حسین شماتت كنید (و از بلایی كه به آنها وارد شده، اظهار خشنودی كنید) در روز عاشورا روزه بگیرید. بنی امیه لعنه اللَّه علیهم و آن افرادی از اهل شام كه آنان را در كشتن حسین اعانت نمودند نذر كردند، اگر حسین كشته شود و اشخاصی كه از آنان بر حسین خروج كردهاند سالم بمانند و مقام خلافت نصیب خاندان ابوسفیان شود، روز عاشورا را برای خود عید قرار دهند و آن روز را برای شكرگزاری روزه بگیرند ... .
چند نکته: کسب درآمد و روزه تاسوعا
چرا از کسب درآمد مادی، در عاشورا نهی شده است؟
فقهای شیعه با الهام از روایات اهل بیت علیهم السّلام چون این روز را روز حزن و اندوه و اقامه عزا در مصیبت حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) میدانند از هرگونه عملی كه منافات با اقامه عزا و حزن واندوه، باشد را در این روز به شدت نهی فرمودهاند و مؤمنین را توصیه فرمودهاند تا در این روز دست از كارهای روزمرّه و دنیوی، كشیده و این روز را روز مصیبت و حزن و بكاء خود قرار دهند. از باب نمونه امام رضا(ع) در روایتی میفرمایند:
من كان یوم عاشوراء یوم مصیبته وحزنه وبكایه یجعل الله عز وجل یوم القیامة یوم فرحه وسروره وقرت بنا فی الجنان عینه. (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۲۷)
كسی كه روز عاشوراء روز مصیبت و حزن و اندوه و گریه او باشد خداوند روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار داده و چشمانش را در بهشت به ما روشن خواهد فرمود.
همچنین امام رضا، در باب آداب روز عاشورا، از تهیه و ذخیره مواد غذایی، نیز نهی فرموده اند:
... وَ مَنِ ادَّخَرَ إِلَی مَنْزِلِهِ ذَخِیرَهً أَعْقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَی نِفَاقاً فِی قَلْبِهِ إِلَی یَوْمِ یَلْقَاهُ، وَ انْتَزَعَ الْبَرَکَهَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ وُلْدِهِ، وَ شَارَکَهُ الشَّیْطَانُ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ. (کلینی، الکافی، ج ۴، ص ۱۴۷)
...کسی که در این روز، برای منزلش چیزی ذخیره کند، در قلبش تا روز قیامت نفاق جای گیرد و برکت از او و خانواده و فرزندانش گرفته می شود و شیطان در همه این موارد با او همراهی و مشارکت خواهد کرد.
روزه روز تاسوعا نیز نهی شده است
علاوه بر حرمت روزه عاشورا، روز تاسوعا (نهم محرم)، نیز در احادیث، نهی شده است. زیرا، تاسوعا، روزی است که امام حسین و اصحابش در کربلا، محاصره شدند.
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ، فَقَالَ: تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ، وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ، وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا، وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصْحَابَهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ، وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحُسَیْنَ علیه السلام نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ، بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ ... . (کلینی، الکافی، ج ۴، ص ۱۴۷)
از امام صادق(ع) از روزه روز تاسوعا و عاشورا سؤال کردم، فرمود: تاسوعا روزی بود که در آن روز، حسین(ع) و اصحابش(رضی الله عنهم) را در کربلا محاصره کردند، لشکر شام برای جنگیدن با آن حضرت اجتماع نمودند و ابن مرجانه و عمر بن سعد به دلیل بسیاری لشکر مسرور شدند و حسین بن علی علیه السلام و یارانش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را یاری نخواهند کرد. پس حضرت فرمود: پدرم فدای آن کسی که او را ضعیف شمرده و غریب و تنها گذاشتند ... .
سألت أبا عبدالله عن صوم تاسوعاء وعاشوراء من شهر المحرم؟ فقال:. .. ما هو یوم صوم. وما هو إلا یوم حزن ومصیبة دخلت علی أهل السماء وأهل الأرض وجمیع المؤمنین. ویوم فرح وسرور لابن مرجانة وآل زیاد وأهل الشام. غضب الله علیهم وعلی ذریاتهم. (حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۶۰)
از امام صادق(ع) درباره روزه گرفتن تاسوعاء و عاشورای از ماه محرم سؤال نمودم؟ حضرت فرمود: ... این روزها برای روزه گرفتن نیست، چون این روزها روز حزن و مصیبت أهل آسمانها و أهل زمین و همه مؤمنین است و روز فرح و سرور ابن مرجانه و آل زیاد و أهل شام است، كه غضب خدا بر آنان و ذریه آنان باد.
جمع بندی
استحباب و سنت بودن روزه عاشورا، همواره مورد توجه وهابیت و آل سعود، بوده است و بر آن تأکید میشود. از طرفی این روز در نزد شیعیان روز حزن و اندوه و شهادت امام حسین، می باشد و در نزد شیعه، روزه آن را نه تنها، سنت و مستحب نمیدانند بلکه آن را بدعت و مکروه میشمارند. شادی و روزه در عاشورای ماه محرم، نه تنها سنت پیامبر، نیست بلکه بدعتی است که از سوی افراد همسو با سیاستهای بنی امیه در عصر معاصر و توسط حکومت آل سعود در عربستان و وهابیون به عنوان ادامه دهنده راه بین امیه و برای تفرقه افکنی بین امت اسلام، ترویج گردیده است.
بعد از بررسی دقیق علمی و تاریخی، دریافتیم که: روزه روز عاشورا، بدعت بوده و شایسته است بلکه واجب است به احترام اسارت و تشنگی خاندان پیامبر، بدون اینکه نیت روزه شود، از صبح تا عصر عاشورا، از خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات روزه و ...، پرهیز شود و در عصر عاشورا و نزدیک غروب، مقداری وعده غذایی تناول شود تا صدق روزه، بر روز عاشورا، نشود. زیرا مخالفین اهل بیت، و دوستداران بنی امیه، روز عاشورا را به شکرانه قتل امام حسین و اسارت اهل بیت پیامبر، روزه گرفتند.
و روایاتی که گویای ثواب داشتن روزه عاشورا هستند از باب "تقیه" صادر شدهاند و شاهد محکم بر این مساله، روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است. زیرا وقتی از ایشان درباره روزه روز عاشورا پرسیده شد فرمودند: صُمهُ مِن غَیرِ تَبییتٍ وأفطِرهُ مِن غَیرِ تَشمیتٍ و لا تَجعَلهُ یَومَ صَومٍ كَمَلًا وَلیَكُن إفطارُكَ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ بِسَاعَةٍ عَلی شَربَةٍ مِن ماءٍ. (شیخ طوسی، مصباح المتهجّد ص۷۸۲). در آن روز، روزه بگیر؛ امّا بدون تصمیم شبانه (یعنی بی آن كه شب، قصد روزه كنی) و بخور ؛ امّا نه به قصد شادی (یعنی افطار كن؛ امّا نه برای شماتت و خوشحالی؛ بلكه به منظور مخالفت با كسانی كه به قصد تبرّك، روزه میگیرند) و روزه آن را كامل نكن و خوردنت هم ساعتی پس از نماز عصر با نوشیدن جرعهای آب باشد.
در نتیجه، بعضی از فقهای شیعه، روایات نهی در روزه عاشوراء را صحیح دانسته و احادیث استحباب روزه این روز را حمل بر جعل و تقیه نموده و فتوا بر حرمت روزه عاشورا، داده اند.
بنابراین، در مقام جمع بین احادیث، چنین درمی یابیم که: روزه روز عاشورا، مردد بین حرمت و کراهت است و جای هیچگونه احتمال استحباب در آن داده نمی شود؛ یعنی اگر روزه گرفتن در این روز به عنوان خصوصیت و تشریع در اسلام، باشد بدعت است و حرام، و اگر به عنوان تبرک و شکرگذاری باشد، نشانه پیروی از بدعت بنی امیه و نشانه کفر و خروج از دین اسلام است، و اگر به جهت فضیلت مطلق روزه باشد؛ به دلیل آن که تشبه صوری به بنی امیه پیدا میشود، مکروه و ناقص الثواب است.
---------------------------------------
لینک مرتبط:
لینک فیلم جشن وهابیت در روز عاشورا در عربستان
http://www.sonnat.net/article.asp?id=۱۷۹۰
---------------------------------------
* دانش آموخته حوزه علمیه قم
منبع: فرهنگ نیوز
گفت وگوی خواندنی باپدر یک شهید غواص
سلام برغواصانى که تا ژرفاى دریاى ایثار و فداکارى پیش رفتند، سلام بر شاه ماهیهای عاشق بال بسته که خود همچون مرواریدهایی در صدف خفته دست نیافتنى ترینهاى تاریخ عظمت ملتهاى آزاده جهان شدند.
سلام بر آنانی که اروند را شرمنده کردند، سلام بر 175 غواص و سلام بر حسینعلی بالویی غواص خط شکن مازندران.
محرم، ماه حسین(ع) ماه مظلومیت، بهانه ای شد تا خبرنگار تسنیم در منزل شهید بالویی از شهدای غواص و خط شکن مازندران برود و در این دیدار با رویی گشاده از سوی این خانواده شهید والامقام مواجه شده است.
مصاحبه با پدر شهید که اشکانی بر چشم و بغضی در گلو داشت، آغاز شد.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟
پدر شهید: درود و سلام میفرستم به روح پاک امام شهدا، شهدای انقلاب و شهدای غربت نشین غواص، من اصغر بالویی هستم خداوند سه فرزند به نامهای حسینعلی، عباسعلی و محمد مهدی به من اعطا کرد که حسینعلی فرزند بزرگ خانواده بود که در یکم آذر 49 در گرجی محله بهشهر به دنیا آمد.
خودم در روستای سوته خیل شهرستان نکا به دنیا آمدم، بعد از ازدواج به بهشهر آمدم که خداوند در نخستین روز آذرماه سال 49 حسینعلی را به ما داد تا 16 سال امانتدار امانتش باشیم.
از حسینعلی،شخصیت و چگونگی اعزام وی به جبهه لطفا برای ما توضیح بفرمایید؟
متاسفانه پس از چند سال کار کردن بیماری سختی گرفتم و همسرم نیز مجبور بود، برای امرار معاش در اداره خانه به من کمک کند. حسینعلی برای ما هم دختر بود و هم پسر، وقتی من و مادرش سرکار میرفتیم او از دو برادر دیگرش نگهداری و آنها را به نوعی تر و خشک میکرد.
کلاس پنجم بود آمد گفت: پدر میخواهم به جهبه بروم. گفتیم پسرم سنت کم است خیلی اصرار کرد و بالاخره 13 سالگی در بسیج ثبت نام کرد و دوران آموزشی را در گهر باران ساری گذراند و اوایل سال 64 بود که به مریوان کردستان اعزام شد در این مدت سخت ترین آموزشها را دیدند تا برای اعزام به جنوب آماده شوند.
عکسی با حسینعلی در حرم امام ضا(ع) را به ما نشان دادید لطفا از این عکس نیز برای ما بگویید؟
اواخر سال 64 پس از 4.5 ماموریت حسینعلی در کردستان به پایان رسید و به خانه برگشت مشغول تعمیر سقف خانه بودیم خوشحال از برگشتش بودیم اما تمام مدت حواسش به جبهه بود. مدام رادیو گوش میکرد تا ببیند امام پیام یا دستوری ندادند که دوباره برگردد برای اینکه روحیه اش را تغییر دهیم، پیشنهاد دادم به پابوس امام رضا (ع) برویم اول قبول نکرد.
شهید میگفت: برای بعد، اما پس از کمی فکر کردن قبول کرد زمستان بود برف سنگینی آمده بود و حرم بسیار شلوغ، دیدم حسینعلی خود را در آن جمعیت شلوغ به ضریح رساند و زیارت کرد نماز و دعا خواندیم. از آنجا برایش مهر و تسبیح گرفتم و چند عکس یادگاری که اکنون برای ما یادگارش ماند...
از آخرین دیدارتان با حسینعلی بگویید و آخرین جملهای که وی به شما گفت؟
16 مرداد سال 65 حسینعلی از کاروان محمد رسول الله از بهشهر به سمت جبهههای جنوب اعزام شد. وقتی برای آخرین بار داشت میرفت به مادرش گفت اگر خبری از من نشد نگران نشوی. مادر فقط گوش به فرمان امام (ره)باشید. ما نیز از او خداحافظی کردیم آخرین باری که داشت می رفت گفتم حسینعلی یعنی من دوباره تو را میبینم. قامتت را در آغوش میگیریم پسرم چشم به راهت میمانیم.
بعد از مدتی چون در منزل تلفن نداشتیم، یک روز همرزم حسینعلی، شهید آشکاران خانه یکی از همسایهها تماس گرفت و گفت: حسینعلی خوب است فقط کمی سرما خورده نگران نباشید ما به عملیات مهمی میرویم برای او و ما دعا کنید.
چند ماهی گذشت. خبری از حسینعلی نشد؛ بی تابی خانواده موجب شد با برادر کوچکم به اهواز رفتیم، در پایگاه شهید بهشتی ماندیم آنجا نماز خواندیم و به دنبال حسینعلی گشتیم. شهید نورعلی نقدی که خود در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید گفت: آقای بالویی برویم اتاقم با شما کار دارم. از من سوال کرد حسینعلی را چگونه تربیت کردی. از حسن اخلاقش هر چه بگویم کم گفتم در جواب گفتم من کاری نکردم ،تنها هدفم در زندگی این بود که فرزندانم صالح و پیرو امام باشند و من و مادرش با زحمت روزی حلال بر سر سفره آوردیم.
شهید نقدی به من گفت من حسینعلی را دیدم با لجنها مانند برف گلوله درست میکرد و به سمت عراقیها پرت میکرد یا اسیر شد و یا به شهادت رسید، حسینعلی شیرمردی بود که یک تنه سه نفر از رزمندگان زخمی راچندین کیلومتر به عقب می آورد که برای رزمندگان دیگر حسینعلی یک تکیهگاه بود.
وی ادامه داد: در اهواز برای شناسایی مرا به مقری بردند که آنجا دو پا را به من نشان دادند که شناسایی کنم. اما پای حسینعلی نبود چون پای وی در یکی از عملیاتها ترکش خورده بود.
لطفا از چگونگی مطلع شدن از برگشت حسینعلی میان شهدای غواص برای ما توضیح دهید؟
حاج اصغر بالویی گفت: 18 ماه مبارک رمضان امسال بعد از نماز، دلم به سمت و سوی خانه نبود. ناخودآگاه سوار اتوبوس شدم رفتم، تهران و در مراسم معراج شهدا شرکت کردم. نماز خواندم شب هم کنار تابوت خوابیدم. شب در خواب دیدم حسینعلی آمد به خوابم گفت: پدر من کنارتم نگران نباش. با دیدن حسینعلی در خواب آرامشی به من دست داد که قابل توصیف نیست. موقع سحری بیدار شدم دعای توسل و نماز خواندم رو به تابوتها گفتم حسینعلی بابا میدونم اینجایی، اما بابایی مادر نگرانته زودی بروخونه...
عطر و بوی قرآن در پیراهن شهید پس از 29 سال
برگشتم به منزل که تلفن کردند به ما گفتند: هفتم مردادامسال ساعت 14 به تهران بروید ما نیز به معراج شهدا رفتیم. آنجا تابوت حسینعلی را به ما نشان دادند. من، مادرش و دو برادرش گریستیم و گفتیم چه شد حسینعلی با دستان باز رفتی و دست بسته برگشتی. وقتی تابوت باز شد کارت شناسایی، مهر و تسبیح مشهد در جیبش بودو بعد از 29 سال لباسش عطر و بوی قرآن میداد.
حرف آخر حاج اصغر بالویی چیست؟
فرزندم را تقدیم امام زمان(عج)، رهبر ومردم شریف ایران کردم. امانتی بود دستمان که خدا داد و خودش گرفت. امیدوارم امانتدار خوبی بوده باشیم و همه راه شهدا را ادامه دهیم.
گفتوگو از قدسیه السادات شعبان پور
آنچه که بر اهل حرم پس از ظهر عاشورا گذشت
سال ۶۱ هجری قمری، عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از این كه امام حسین (علیهالسلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند. آن نامردان به سوی خیمههای حرم امام حسین (علیهالسلام) روی آوردند و اثاث و لباس ها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاك با آن بیشرمان بر سر جامهای در كشمكش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او میربودند.(۱)
دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری مینمودند.
بعد از این اموال اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از كنار پیكر امام حسین (علیهالسلام) گذراندند. وقتی نگاه اهلبیت به كشتهها افتاد فریاد كشیدند و بر صورت خود زدند.(۲)
بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد كشید: چه كسی حاضر است كه اسب بر پشت و سینه حسین (علیهالسلام) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیكر مطهر امام حسین(علیهالسلام) را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.(۳)
در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارك امام حسین(علیه السلام) را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به كوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع كرده (كه هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به كوفه فرستاد.(۴)
سپس كشتههای خودشان را جمع كرده و دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدكوب شده امام حسین (علیهالسلام) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان كربلا بود تا این كه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمایی امام سجاد (علیهالسلام) دفن شدند.(۵)
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت در یك خیمه نیمسوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت (علیهمالسلام) نقل نشده ولی میتوان تصور كرد كه چه شب سختی را بعد از یك روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها و ... داشتهاند.
عمر سعد ملعون در روز ۱۱ محرم دستور حركت از كربلا به سوی كوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین (علیهالسلام) را بر شتران بیجهاز سوار كرده و این امانتهای نبوت را چون اسیران كفّار در سختترین مصائب و غم و غصه كوچ میدهند.(۶)
شاعر عرب این مصیبت عظما را به رشته نظم در آورده:
"یصلى على المبعوث من ..."؛ این قضیه بسیار شگفتآور است كه مردم بر پیغمبر مبعوث كه از آل هشام است، تحیت و درود بر روح پاكش میفرستند و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مىرسانند!!(۷)
در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمیكنم لحظهای را كه زینب دختر فاطمه (سلامالله علیها) را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل مینالید ... و امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: ... من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بیتابی نكنم.(۸)
(گویا اسرای كربلا را دوبار به قتلگاه میآورند، یك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیمهها و به درخواست خود اسرا و یك بار هم در روز یازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و این كار عمر سعد شاید به خاطر این بود كه میخواست اهلبیت (علیهمالسلام) با دیدن جنازههای عریان و زیر آفتاب مانده شكنجه روحی به اسرا داده باشد.)
خيمه های سوخته
بعد از این كه روز یازدهم محرم اسرا را از كربلا به سوی كوفه حركت دادند به خاطر نزدیكی این دو به هم روز ۱۲ محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای كوفه و بیرون شهر سپری كرده باشند.
در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(علیهالسلام) و خارجی معرفی كردن آن حضرت، مردم كوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به كوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میكنند. ولی با خطابههایی كه امام سجاد (علیهالسلام) و حضرت زینب(سلامالله علیها) و سایرین از اسرا ایراد میكنند و خودشان را به كوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیهالسلام) اذعان میكنند شادی كوفیان را به عزا تبدیل میكنند.
در طول مدتی كه در كوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حركت میكردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در كجاوهها جا داده شده بودند و آنان كه خیال میكردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میكردند، عدهای هم از نسب اسرا سؤال میكردند با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد كه حاكم كوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارك میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میكرد و كشته شدن امام حسین (علیهالسلام) را خواست خدا قلمداد مینمود.(۹) ولی با جوابهایی كه از جانب حضرت زینب و امام سجاد (علیهماالسلام) میشنید بیشتر رسوا میشد.
منابع:
۱- ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن كامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول ۱۳۸۰.
۲- سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، ص۱۸۰.
۳- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم (در كربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمكران، ص ۴۸۵/ اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص۳۴۹.
۴- شیخ عباس قمی، همان، ص۴۸۶، و شیخ عباس قمی، ص ۳۵۱.
۵- شیخ عباس قمی، همان، ص۴۹۲/ اولین مقتل، پیشین، ص۳۵۳.
۶- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كسرهای، انتشارات جمكران، ص۴۹۰/ ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ص ۳۵۱.
۷- لهوف سید بن طاووس .
۸- در كربلا چه گذشت، ص ۴۹۲ و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، ص ۳۰۶.
۹- ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، ص ۳۶۱، و ترجمه نفسالمهموم، پیشین، ص ۵۱۹.


الحمد لله الّذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیـــــــرالمومنین و الآئمّة المعصومین علیهم السّلام