در فرهنگ دینی ما یکی از دغدغه ها و چالش ها، نفوذ و ظهور اندیشه هایی بوده که هیچ اصل و ریشه ای در بنیان و شاکله دین نداشته اند و این هنجار فقط مربوط به  زمان گذشته و ایّام قدیم نمی شود  بلکه زمان معاصر و روزگار ما را نیز در بر می گیرد زیرا زمانی نیست که دین از هر حیث مورد هَجمه قرار نگیرد و باید مرزبانان عقیده و شریعت با تمام قوا و با هر سلاحی که در اختیار دارند از آن محافظت و مراقبت نمایند.
 
به گزارش رجانیوز از جمله آفت های دین همین عرفان های نادرست، التقاطی، مادّی، بی اساس و موهوم است که همچون تبر، ضربه ای جبران ناپذیر بر پیکره درخت سایه گستر و سر سبز دین وارد می سازند.
 
این عرفان های پوچ، هم در دوران قدیم بروز چشمگیری داشته اند و هم در دوران جدید و معاصر ظهور فراوان دارند و متاسّفانه برخی از مردم کم اطّلاع، کم سواد و حتّی خواص پر مدّعا بدان‌ها گرایش خاصّی داشته و دارند.
 
این  در حالی است که شناخت صحیح و راستین خدا بر اساس آموزه ها و تعالیم مکتب حَقّه شیعه 12 امامی بدون فهم حجّت مطلق زمان یا به عبارت روشن تر و صریح تر شخص شخیص امام زمان در هر عصر غیر ممکن و بی فایده است.
 
می ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو می روی به ترکستان است
 
در احادیث مهدویت در مراجع و منابع شیعه و سنّی هر کس موفّق به شناخت صحیح و اصولی از امام و پیشوای زمان خود نشود همچون انسان های جاهل  و متوحّش دوران جاهلیت پیش از اسلام از دنیا رفته است.(1)
 
 در فرهنگ ایرانی ما، عارف نماهای بسیاری وجود دارند که از آن ها حتّی به اشتباه به عنوان مفاخر ملّی یا حتّی بزرگان معنوی، عرفانی و مذهبی یاد می شود که با اندکی تامّل در مورد شخصیت آن ها  نه تنها هدایتگری، بزرگی و عظمت در وجودشان احساس نمی شود بلکه حقارت وجودی آن ها مایه سرافکندگی  و سرشکستگی همه هموطنان بوده و جایگاهشان  دوزخ  پر عذاب است و به راستی یک کور چه طور می تواند عصا کش و قائد کوری دیگر باشد.
 
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(یونس / 35)
 
(آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟)
 
 از همه بدتر با گذشت قرن ها و سده‌ها، غبار روزگاران بر آینه ذهن عوام و حتّی خواص بی‌بصیرت به طور آرام و آهسته می‌نشیند و  اندیشه‌ها و تفکّرات انحرافی و شیطانی آن منحرفان و بی‌مقداران  نادیده گرفته می‌شود و آن ها در اذهان مردم به طرز اعجاب‌آوری تبدیل به یک «عارف بزرگ» یا حتّی «امامزاده ای واجب التّعظیم» می شوند در حالی که پیشوایان راستین دین و شریعت و متعاقب ایشان خردمندان تابع و شیعه آنها، از این افراد  به طور صریح و مطلق بیزارند و پیوسته از آنها تبرّی می‌جویند.
 
این افتخار و توفیق بزرگ نصیب کشور اسلامی ما شده که قانون اساسی ما به نام مقدّس و نازنین امام زمان (عج) زینت داده شده و مذهب رسمی کشور بر اساس اعتقاد و پیروی از امام مهدی (عج) تصویب شده است و این کم مساله ای نیست ولی این همه افتخار اهل خرد نیست بلکه تازه این  اوّل راه است و این نگاه مهدوی باید در همه شئون زندگی ما ایرانی ها نفوذ و رسوخ پیدا کند و همه احوال ما را در برگیرد نه این که صرفا در قالب گفتار یا نوشتار در قانون اساسی یا جاهای دیگر باشد.(2)
 
اگر شخصی ادّعای عرفان و کمالات روحی و معنوی داشته باشد و در مسیری غیر از مسیر اسلام و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) قدم بردارد، دروغ پردازی بیش نیست حتّی اگر به وحدانیت خدا شهادت دهد. این آموزه پیشوایان اسلام است و حرف من در آوردی و بی‌اساسی نیست.
 
حضرت امام حسین (ع) شناخت و معرفت خدا را منوط به شناخت هر امام در زمان خود می داند که اطاعتش واجب است(3) و همچنین حضرت امام صادق (ع) کسی را که همه امامان را بشناسد ولی به درک درست از امام زمان خود نرسد، اهل ایمان ندانسته است.(4)
 
با این بیانات همه کسانی که به دروغ خود را امام زمان یا نایب او یا وصی و فرستاده او می دانند  یا امام زمان(عج) را منکر می شوند یا به دروغ ادّعای ملاقات و تشرّف می کنند و هر نسبت ناروایی به ایشان روا می دارند، از عناد یا عدم معرفت صحیح آن ها ناشی می شود و قطعا دشمن حضرت  مهدی(عج) هستند و از عرفان  و معرفت الهی بهره و حظّی نبرده اند حتّی اگر به آن ها نسبت داده شوند.
 
 این گونه افراد اگر در مقام پیر، مراد، شیخ، قطب و ... در زنجیره عرفانی قرار بگیرند در اصل از هر قسمتی که در آن زنجیره و سلسله قرار گرفته اند،آن زنجیره از نظر معنوی پاره شده و گسست پیدا نموده است و جایگاهشان هیچ اعتباری برای اهل فهم و  صاحبان عقل و خرد ندارد.
 
شاهد روباه
 
یک ضرب المثل در ادبیات فارسی وجود دارد و آن ، این است که : به روباه گفتند که شاهدت کو؟ گفت دمم! این ضرب المثل در مورد یک عارف نما و یک مهدی نما به نام «سیّد محمّد نوربخش» مصداق  عینی و ظاهری پیدا می کند. 
 
«نوربخش» متوفّای869 ق. یکی از مدّعیان دروغین مهدویت بود که در کتاب« الهی نامه» خود در تایید و گواهی دروغ آشکار خود مطالبی را از برخی عارف نماها ی شبیه خود از جمله :«علاء الدّوله سمنانی» متوفّای 736 ق. در تایید مهدویت دروغینش در مقام شاهد نقل کرده است که برای نمونه  ما آن را در این فرصت  می آوریم :
«...مرشد حقّانی علاءالدّوله سمنانی ـ قدّس الله تعالی روحه ـ گوید:
 
 مهدی در سلسله من خواهد بود و قطب پنجم از من است. او فرزند رسول الله از سه نُطفه است: نطفه صُلبی به خاطر سیادت، قلبی به خاطر عفّت، و حقّی به خاطر ولایت. حسینی است از طرف پدر حسنی است از طرف برخی از مادران پدری. در مشرب توحید، معتدل است، نه تفریطی و نه افراطی.»(5)
 
البته سیّد محمد نوربخش  این ادّعا را به خود متّصل و منسوب کرده  است و آن قطب پنجم و آن مهدی موعود را خودش دانسته و برشمرده است و با ادّعای مهدویّت نابجا، راه دوزخ را سریع تر از دیگر هم فکران و هم قطاران خود پیموده است.
 
چه بسا نوربخش در مورد این ادّعا که علاء الدّوله سمنانی حضرت مهدی موعود(عج) را پنجمین قطب از خود دانسته، بسته به شرایط و احوال خود از روی اضطرار دروغی ساخته ، بافته و پرداخته است و در واقع امر، کارنامه علاء الدّوله از این جرم و گناه آشکار مبرّا باشد.
 
 ولی علاء الدّوله درکتاب خود به نام :« العروة لاهل الخلوة و الجلوة» در باب ششم ، مطلبی متوهّمانه و ناشایست بيان نموده که دلیل و مدرک معتبری بر دشمنی آشکار او با امام مهدی (عج) است که ما آن را در ادامه ذکر می کنیم.
 
در انتساب کتاب «عُروه» به علاء الدّوله اختلافی نیست و کتاب های بعد از او که  همین مطلب را نقل کرده اند بر تعلّق آن کتاب به او از دوران قدیم، صحّه می گذارند.  به خصوص این که فهرست نگار بزرگ، شیخ آقابزرگ (م.1390 ق.)، در کتاب سترگ خود : «ذَریعَه» آن را یاد آور شده و زمان تالیف آ ن را 721  ق. برشمرده است.(6)
 
با این بیان علاء الدّوله  در «عُروه» نوشته است:
 
«دیگر بدان که محمّد بن الحسن العسکری( رضی الله عنه و عن آبائه الکرام) [ مقصودش حضرت مهدی (عج) است] چون  غائب شد از چشم خلق ، به دایره اَبدال پیوست و ترقّی کرد تا سیّد افراد شد و به مرتبه قطبیت رسید بعد از آن که « علی بن الحسین البغدادی»به جوار حق پیوست ، او قطب شد به جای « علی» مذکور و مدفون است در «شونیزیّه» و نماز بر وی گزارد و به جای وی بنشست شانزده سال.
 
بعد از آن به جوار حق پیوست به روح و ریحان و نماز گزارد بر وی « عثمان بن یعقوب الجُوینی الخراسانی» و نماز گزارد  بر وی در مدینه رسول ( صلی الله علیه و علی آله و سلّم).
 
چون علی بن الحسین به جوار حق پیوست ، « احمد کوچک» ، که از فرزندان « عبدالرّحمن بن عوف» بود به جای او نشست و نماز بر وی بگزارد.
 
و گورهای اقطاب بر روی زمین پیوسته است یعنی بلند نیست و بر آن هیچ عمارت نکرده اند و هر سال یک نوبت زیارات آن مزارات می کنند.
 
و بی تکلّف دراز کردم سخن درباره ایشان از برای چند فایده:
 
یکی که بزرگ تر از همه است از برای آن که مردمان دریابند چیزی از قدرت حق تعالی و عجز عقل خود. نیز بدانند از درک کمال قدرت او ( جلّ ذکره) از آن که عقل جوهری است مفرد که به قیاس مجرّدات را فهم می کند در طور خود و آن چه زیر طور اوست، به آلات حس فهم می کند و آن چه بالای طور و مرتبه است اوست، اگر به هوی آلوده نباشد به نور حق در می یابد.
 
دوم ،  بیان تحقیق وفات محمّد بن حسن العسکری ( سلام الله علیه و علی آله و آبائه سادات الاولیاء)
 
سوم ، یقین دانستن مردمان به وجود اَبدال ... »(7)
 
نکته:  این مطالب دور از عقل است زیرا روایات معتبر تمامی آن ها را رد می کند. شخصیتّی چون « عثمان بن یعقوب جُوینی خراسانی» که ظاهرا یک ایرانی الاصل است و جانشین حضرت مهدی (عج) بعد از وفات ایشان شده، شخص شناخته شده ای نیست  و علی بن حسین بغدادی که بر طبق این متن حضرت مهدی (عج) جانشین او بوده است کسی نیست جز عامل و کارگزار «مدینه »در آن ایّام.
 
سَخاوی متوفّای 902 ق. در کتاب خود که در زمینه شناخت و احوال ساکنان« مدینه» نگاشته و اسامی رجال را در آن گرد آورده نام و منصب او را ذکر کرده و آورده است:
 
علي‏ بن‏ الحسين‏ بن إسماعيل :عامل المدينة، توارى حين طرقها الشريف إسماعيل بن يوسف بن إبراهيم الحسني (الماضي في سنة إحدى و خمسين و مائتين)...(8) و في سنة إحدى و خمسين و مائتين، كان العامل على المدينة، علي بن الحسين بن إسماعيل‏، أيام المعتز باللّه أبي عبد اللّه بن المتولي جعفر و قبله.(9)
 
علی بن حسین بن اسماعیل : کارگزار مدینه بود،هنگامی که «شریف اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم حسنی» (در گذشته سال251 ق.) آمد، متواری از آن شهر شد... در سال 251 ق. او کارگزار مدینه شد در ایّام خلافت «المعتزّ بالله» و قبل از او.
 
به هر روی این مطلب که امام مهدی(عج) جانشین این شخص شده و در مدینه هم مدفون شده صحیح نیست و هیچ وقت به اثبات عقلاء نمی ر سد و این داستان پردازی ها جز از این عارف نماها که مکتب اهلبیت(ع) را در دین و مذهب حذف کرده اند و به «اسلام کودتا» تمایل داشته اند ، به نظر نمی رسد.
 
در این متن یک اشتباه هم وجود دارد که با توجّه به متن های بعدی که از کتاب علاء الدّوله نقل کرده اند در می یابیم که ناسخ اشتباه کرده است زیرا در متن یک جا جانشین علی بن حسین، حضرت مهدی (عج) معرّفی شده و در چند خط پایین تر « احمد کوچک» که این اشتباه از ناسخان و نسخه نویسان است زیرا در متن های بعدی که از همین کتاب نقل شده این خطا به چشم نمی خورد.
 
«عبدالرّحمن بن عوف» که احمد کوچک ، ظاهرا از نوادگان اوست ، صحابی معروف پیامبر(ص) است که در شورای منحوس «سقیفه»  و« شورای شش نفره» شرکت نمود و از جمله کسانی است که حقّ الهی و آشکار امیرالمومنین علی (ع) را تضییع کرد و «اسلام کودتا » را به جای «اسلام ناب محمّدی» به اهل اسلام خوراند.(10)
 
«شونیزیّه» که محل دفن علی بن حسین بغدادی ذکر شده است نام محل و قبرستانی در غرب «بغداد» است که ظاهرا در آن عبادتگاهی برای صوفیه بوده و عارف نماهایی در آنجا مدفون هستند.(11)
 
بحث و بررسی
 
الف)  گمراهی آشکار در قالب اعتقاد به وفات صاحب الزّمان (عج)
 
دست کم دو روایت معتبر از حضرات صادقین (ع) در مورد حضرت مهدی (عج) صدور یافته که طبق آن ها به نتایجی مرتبط با این موضوع مورد بحث در ادامه خواهیم رسید:
 
- مُفَضَّل بن عُمَر یکی از اصحاب امام صادق (ع)گوید که شنیدم امام فرمودند:
 
«لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا يَرْجِعُ مِنْهَا إِلَى أَهْلِهِ وَ الْأُخْرَى يُقَالُ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَك‏ »(12)
 
برای حضرت مهدی صاحب الزّمان (عج) دو غیبت و پنهان زیستی است در یکی از آن دو غیبت ،ایشان به خانواده خود مراجعه می کند و دیگری [ مقصود غیبت کبری] است که [ از سوی گمراهان و منحرفان] در مورد ایشان گفته می شود که ایشان وفات کرده یا در کدام بیابان گام نهاده است؟
 
-ابوالجارود  یکی دیگر از اصحاب امام باقر (ع)گویدکه ایشان به من فرمودند:
 
«إِذَا دَارَ الْفَلَكُ وَ قَالُوا مَاتَ أَوْ هَلَكَ وَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ‏ وَ قَالَ الطَّالِبُ لَهُ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُه‏»(13)
 
ای ابوالجارود! فلک بچرخد( یعنی روزگاران بگذرد و زمان غیبت کبری حضرت مهدی(عج) فرا رسد) و مردم بگویند: حضرت مهدی (عج) مُرده یا هلاک شده  و در کدام بیابان گام نهاده است؟ و طالب بگوید :کجا حضرت مهدی(عج) وجود دارد در حالی که استخوان های او نیز پوسیده است؟ ...
 
از کلام های معجز آسای صادقین (ع) به دو تن از اصحاب گرامی خویش راجع به دوران غیبت کبری حضرت مهدی(عج) و نگاه برخی گمراهان نسبت به عقیده بالنده مهدویت در می یابیم که توسّط ایشان از وجود منحوس افرادی در غیبت کبری پیشگویی شده که وجود امام زمان(عج) را فی نفسه قبول دارند ولی می گویند که: ایشان وفات نموده اند و در حقیقت این افراد با این شناخت ناقص و نا استوار از دشمنان حضرت حجّت (عج) محسوب می شوند.
 
ب)  مذهب علاء الدّوله 
 
برخی همچون«شوشتری» (م.1019ق.)، علاء الدّوله را شیعی مذهب می دانند(14)، این انسان گمراه و عارف نما، چه شیعه باشد و چه سنّی به هر روی با این ادّعای بی اساس خود مبنی بر وفات امام زمان (عج) خود را در زمره دشمنان ایشان در آورده است و اگر شیعه هم باشد جرم و گمراهیش سنگین تر و غیر قابل بخشش تر است .
حجّت تاریخ ، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در ضمن  معرّفی کتابی از او راجع به مذهب او بعد از یاد کرد آن و نظر  برخی مبنی بر «عارف شیعی بودن» او ذکر نموده است:
 
«إن لم يكن إماميا اثني عشريا لما يظهر منه من ترديده في وجود حجة ابن الحسن‏ »(15) (با توجّه به تردید علاء الدّوله در وجود حضرت حجّت (عج) [ در زمان حاضر و به طور کل غیبت کبری] نمی توان او را شیعه دوازده امامی دانست) و همچنین در شرح کتابی دیگر از او ، نامبرده را «أنه شيعي غير اثني عشري»(16) (بی تردید علاء الدّوله شیعه ای است که دوازده امامی نیست) ترجمه و شرح نموده است.
 
ج) مآخذ دیگر 
 
در این جا به برخی از کتاب ها که ادّعا یا باور او را نقل کرده اند به ترتیب قدمت اشاراتی می کنیم:
 
الف) «جامی»(م.898ق.) در کتاب «شواهد النّبوه»
 
"و قال الشیخ علاء الدولة احمد بن محمد السمنانی قدس سره فی ذکر الابدال و اقطابهم و قد وصل الی الرتبة القطبیة محمد بن الحسن العسکری رضی الله تعالی عنه و عن آبائه الکرام ائمة من اهل بیت الطهارة و هو اذا اختفی دخل فی دائرة الابدال و ترقی مندرجا طبقة طبقة الی ان صار سید الافذاذ و کان القطب  علی بن الحسین البغدادی فلما جاد بنفسه و دفن فی شونیزیه صلی علیه محمد بن الحسن العسکری رضی الله عنهما و جلس مجلسه و بقی فی الرتبة القطبیة تسع عشره سنة ثم توفاه الله تعالی الیه بروح و ریحان و اقام مقامه عثمان بن یعقوب الجوینی بنفسه جلس احمد کوجک من ابناء عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه مجلسه و کان توفی فی العجم و صلی علیه و قبورهم لاصقة بالارض غیر مشرفة و لا مبنیة لا یعرفها غیرهم و هم یزورنها کل سنة"(17)
 
نکته :  با توجّه به متن ، جامی متن فارسی  علاء الدّوله را به عربی ترجمه کرده است،در متن علاء الدّوله شانزده سال  مقام قطبیت حضرت مهدی (عج) ذکر شده و در متون بعدی بلا استثناءبه صورت :«نوزده سال » و«تسع عشره» است که با متن اصلی تضاد دارد البته متن اصلی متن دست نویس شده است و احتمالا خطا دارد. این رقم چه در فارسی به صورت شانزده و نوزده و چه در عربی به صورت «ست عشره» و«تسع عشره» خیلی به هم شبیه نیستند که بخواهد تصحیف رخ دهد.
 
ب) شمس الدّین سَخاوی(م.902ق.) در کتاب التّحفه اللطیفه  فی تاریخ المدینه الشریفه 
 
"محمد بن الحسن العسكري: جلس بعد موت شيخه علي بن الحسين البغدادي المذكور، كل منهما بالقطبية، و دفنه بالسومرية، و دام تسع عشرة سنة، ثم مات ‏بعد أن أقام مقامه عثمان بن يعقوب الجويني الخرساني، و صلّى عليه و جميع أصحابه و دفنوه بالمدينة النبوية، ثم بعد الجويني جلس أحمد كوجك‏ العوفي، و ما عرفت تواريخهم.18   
نکته: در این کتاب به نام علاء الدّوله و کتابش اشاره نشده است و تفاوت هایی با متن عُروه وجود دارد: شونیزیّه به سومریّه تحریف و تصحیف شده است،متن مختصر تر است، تاریخ نگاری همچون سَخاوی نوشته است : "ما عرفت تواريخهم" ( تواریخ ایشان را ندانستم) آیا مقصود او جُوینی و احمد کوچک است ؟ یا همه افراد در متن اعم از علی بن حسین و حضرت مهدی(عج) و این دو تن؟
 
ج) میبدی (م. 904 - 911 ق.) در کتاب دیوان شعر امیرالمومنین(ع) 
 
" ... و امام محمّد بن امام حسن عسکری (ع) در وقت اختفا از ابدال بود و ترقّی کرد و چون علی بن حسین بغدادی که قطب آن زمان بود متوفّی شد و او  را در شونیزیّه دفن کردند ، امام محمّد قطب شد و نوزده سال قطب بود ، پس متوفّی شد و او را در مدینه دفن کردند و عثمان بن یعقوب جوینی قطب شد ، پس قطبیت به« احمد خُردک» که از اولاد عبدالرّحمن بن عوف بود انتقال یافت و قبور ایشان از غیر ایشان پنهان می باشد و سالی یک بار زیارت آن قبور کنند ...».(19)
 
نکته : میبدی این مطلب را از قول علاء الدّوله آورده است و در این متن احمد کوچک به «احمد خُردک »تعبیر و تثبیت شده است.
 
د) خواند میر(م. 942 ق . ) در کتاب حبیب السّیر 
 
«اهل سنّت و جماعت اگرچه بدان قايل نيستند كه صاحب الزّمان، محمّد بن حسن عسكرى است اما به عظم شأن و سُمُو مكان آن مقتداى طوايف انسان اعتراف دارند و او را از جمله كبار اوليا و اعاظم اصفيا مى‏شمارند دليل بر صدق اين سخن آن كه در «شواهد النّبوه» مسطور است كه:
 
قال الشيخ علاء الدوله احمد بن محمد السمنانى قدس سره فى ذكر الابدال و اقطابهم و قد وصل الى الرتبه القطبيه محمد بن الحسن العسكرى رضى اللّه عنه و عن آبائه الكرام ائمة اهل‏بيت الطهاره و هو اذا اختفى دخل فى دايرة الابدال و ترقى مندرجا طبقه الى انصار سيد الاوتاد و كان القطب على بن الحسن البغدادى فلما جاء بنفسه و دفن فى شونيزيه صلى عليه محمد بن حسن العسكرى عليه السّلام و جلس مجلسه و بقى فى رتبة القطبية تسع عشرة سنه ثم توفا اللّه تعالى اليه بروح و ريحان و اقام مقامه عثمان‏ بن‏ يعقوب‏ الجونى الخراسانى و صلى هو و جميع اصحابه عليه و دفنوه فى مدينة الرسول صلى اللّه عليه و سلم‏.»(20)
 
نکته: در عُروه و در متن و نسخه فارسی در دسترس ما صفت حضرت مهدی (عج) را «سیّد افراد» نوشته و ضبط کرده ، در شواهد النّبوه جامی ، «سیّد الافذاذ»  ، در حبیب السّیر بر اساس نسخه و نقل وَجاده ای که از کتاب علاء الدّوله داشته ، «سیّد الاوتاد» ضبط نموده است،  در متن سَخاوی و میبدی هم که هیچ صفتی ذکر نشده است.
 
این که احمد کوچک از اولاد و فرزندان «عبدالرّحمن بن عوف» از صحابیان پیامبر (ص) است به جز منبع اصلی فقط در شواهد النّبوه و دیوان شعر امیرالمومنین (ع) اشاره شده است و در کتاب سَخاوی به شکل «احمد کوجک العوفی» آمده است و در حبیب السّیر با این که از شواهد النّبوه نقل نموده ، یادکردی از بُنُوّت احمد کوچک با عبدالرّحمن بن عوف در میان نیست.
 
از رهگذر متن کتاب علاء الدّوله علاوه بر ادّعای پوچ  وفات یافتن حضرت مهدی(عج) ادّعاهای دروغ دیگری هم بر ایشان حمل نموده است. 
 
بنابراین از جمله و زمره گمراهان و دشمنان صاحب الزّمان(عج) همین عارف نمای دروغگو علاء الدّوله سمنانی  است که حضرت را وفات یافته دانسته با عنایت به این که نام او و نام پدر و پدران ایشان( به حسب تَرضّی که بر ایشان فرستاده است) و همین طور به مساله غیبت و پنهان زیستی ایشان اعتقاد داشته است ، لکن به ناحق جانشین برای ایشان در نظر گرفته مقام ایشان را در حد عارف نماها و اقطاب  پایان آورده و تنزّل داده، مولا و امام او را شخصی چون علی بن حسین بغدادی کارگزار مدینه بر شمرده و ناشیانه عقاید شیعی و سنّی را در هم آمیخته و مَلغَمه ای به نام عرفان به خورد جامعه اسلامی و منتظر صاحب الزّمان(عج) داده است.
 
گرایش های او به سوی مکتب خلافت در آثارش به هیچ وجه نباید نادیده انگاشته شود. توصیه  حضرت مهدی (عج) به یکی از باریافتگان به آستان مبارک و مقدّس خویش را فراموش نکنیم: 
 
"طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساو لانکارنا"(21)
 
( طلب معارف و دانش های [ معنوی] به غیر از روش اهل بیت (ع) [ بدون مدّ نظر قرار دادن ایشان] با انکار ما مساوی است) 
 
کسی  همچون او که نسبت به امام زمان (عج) شناخت صحیحی ندارد بدون تعارف و رو دربایستی عارف واقعی نیست و حرف های او مُشتی اوهام و اباطیل است که دل را می میراند و نتیجتا از مفاخر ملّی و فرهنگی کشور نیز محسوب نمی شود بلکه عقلا و شرعا باید او را از نمادهای بی دینی و  استوانه‌های بی‌فرهنگی در جامعه  اسلامی محسوب نمود.
 
 به خصوص علاء الدّوله وقاحت و بی شرمی را به حدّ اعلای خود رسانده و با نشر اکاذیب و داستان های دروغی که ساخته و پرداخته یا از مشایخ خود ناآگاهانه آموخته، تاکید مطلق بر وفات حضرت مهدی (عج) دارد به خصوص با این عبارت که: « .... بیان تحقیق وفات محمّد بن حسن العسکری ...» که مقصود و غرض شیطانی  او از این گفتار در کتاب بی ارزش او بر همگان آشکار و هویدا می شود.
 
بی دانشی در بین اهل دانش
 
آیا کشوری که دین رسمی آن بر اساس امامت حضرت مهدی (عج) است باید یک عارف نمایی به نام علاء الدّوله سمنانی را که دشمن درجه یک حضرت مهدی (عج) بوده و برای ایشان به دروغ زمان وفات، پیر و مراد و جانشین ناحق تعیین نموده در محیط علمی و آکادمیک به وسیله کتاب‌ها و مقالات آن وجود منحوس و دور از معرفت صاحب الزّمان (عج) را یک عارف تمام عیار شیعی و مرد خدا بدانیم؟
 
مثلا در مقاله زیر در مجلّه «مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی» با رتبه علمی – ترویجی،  با عنوان: «تقریب مذاهب اسلامی در چهل مجلس علاء الدّوله سمنانی»(22) او را از افراد عارفی دانسته که در قرن هشتم به تقریب مذاهب اسلامی می‌پرداخته است. آیا کسی که حضرت مهدی(عج) را وفات یافته می‌داند می‌واند فهم درستی از تشیّع داشته باشد که به تقریب آن با دیگر مذاهب بپردازد؟ اصلاً این شخص جاهل ارزش توجّه دارد؟ آیا جاهلان به تقریب می‌پردازند؟
 
 
یا در مقاله زیر در یک مجلّه علمی - تخصّصی با عنوان : عرفان علاء الدّوله سمنانی«بحثی در تصوّف عابدانه و عاشقانه علاء الدّوله»(23) که نویسنده بسیار دلدادگی خود را به این شخصیت در قالب نوشتار  بیان کرده و محوریت مقاله خود را همان کتاب «عُروَه» ذکر نموده است. باید از نویسنده محترم پرسید آیا دشمن امام زمان(عج) از مفاخر استان سمنان است؟
 
 
 
آیا خنده دار نیست این علاء الدّوله، این شخصی که نماد بی دینی و گمراهی بوده و دشمن امام زمان(عج) در مملکت صاحب الزّمان (عج) است بیاییم و نامش را بر روی یک موسّسه آموزش عالی در شهر«گرمسار» با تصویب دولت و وزارت علوم- یعنی عالی ترین مقام علمی کشور- قرار دهیم؟24 به راستی این نشان از چیست؟
 
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته که بدان می خندم
 
 
زیارتگاههایی که الهی نیستند
 
آیا کشوری که دین رسمی آن بر اساس اعتقاد و التزام به حضرت صاحب الزّمان(عج) معرّفی شده ، باید در آن مزار امامزاده ای به نام «سیّد محمّد نوربخش» - در سولقان تهران- باشد که بسیار مورد توجّه مردم قرار گرفته در حالی که از دشمنان درجه یک امام زمان (عج) محسوب می شده است. آیا نباید فرهنگ سازی کنیم که رفتن به سر مزار این امامزاده مثل رفتن به سر مزار «شمر» و «یزید» و »ابن ملجم» و ... است که با امام زمان خود آشکارا به مخالفت پرداخته اند؟ چه بسا دشمنان مکتب اهلبیت(ع) با حضور ناآگاهانه ما در این امامزاده بحث توسّل را که از اعمال تایید شده قرآن و حدیث است، مورد تمسخر و استهزاء قرار دهند و بگویند شیعیان بر سر قبر دشمن امام زمانشان می روند متوسّل می شوند و به خیال خود حاجت روا می گردند!
 
 
در حالی که این مساله یا به تعبیر ما این «حفره امنیّتی فرهنگی» از بی توجّهی مسئولان فرهنگی اوقاف کشور و به خصوص اوقاف استان تهران ناشی شده که متاسّفانه حق و ناحق با هم در این فقره مخلوط شده است.
 
خشت اوّل گر نهد معمار کج

 

تا ثریا می رود دیوار کج
 
 از فضل خدا ما مقاله ای با عنوان : «امامزاده ای در استان تهران که دشمن امام زمان (عج) بود» نوشتیم (25) و با بضاعت قلمی خود از ساحت مقدّس حضرت مهدی (عج) دفاع کردیم.
 
بعد از انتشار این مقاله به خصوص در فضای سایبری و تارنماهای مختلف و گروه های اینترنتی باعث شد که بسیاری از مومنان از حضور در این مکان اجتناب کنند و ذکر این نکته هم الزامی است که معنویت به در و دیوار و معماری خاص یا تزئینات قدیمی نیست معنویت جنس درونی و باطنی با صبغه و رنگ و بوی الهی است لذا فریب ظواهر را نخوریم و فراموش نکنیم  گاهی با بی دانشی و بی توجّهی در اصل  داریم با دست خود دشمن امام زمانمان(عج) را در مملکت صاحب الزّمان(عج) می نوازیم.
 
مدفن منحوس علاءالدّوله سمنانی در روستای «صوفی‌آباد »یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان« «سُرخه» در استان «سمنان» قرار گرفته و  این روستا  با تهران ۲۲۸ و با  شهر سمنان ۲۲ کیلومتر فاصله دارد.
 
آیا شایسته است مزار او را زیارتگاه بدانیم و بخوانیم و با نورپردازی سبز رنگ و هر کار دیگری از این دست ، نوعی قداست و معنویت کاذب به آن بی معنویت ببخشیم؟
 
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست
 
 
 
 
آیا جایز است اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان سمنان - به عنوان یک مرکز و یک مقام ارشاد کننده به سوی اسلام-  این علاء الدّوله را که دشمن امام زمان(عج) است جزء مفاخر استان مزبور معرفی کند؟(26)
 
 
پس غیرت دینی ما کجاست؟  پس غیرت مهدوی ما کجاست؟ پس این بند از زیارت عاشورا که با اهل بیت (ع) پیمان می بندیم چه می شود؟ «إِنِّي سِلْمٌ‏ لِمَنْ‏ سَالَمَكُمْ‏ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِيُّ لِمَنْ وَالاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُم‏»(27) ( بی تردید من در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در نبرد و پیکارم با کسی که با شما در نبرد و پیکار است و دوست هستم با کسی که با شما دوست است و دشمن هستم با کسی که با شما دشمنی دارد.) 
 
آیا اگر مزار دشمنان امام حسین(ع) هم وجود داشت آن ها را زیارتگاه قرار می دادیم؟ یا از آن ها به عنوان عارف و عابد یا افتخار ملّی یاد می کردیم؟ به راستی در کربلای مهدوی، ما کجای کاریم؟ امام حسین (ع) و امام مهدی(ع) فرقی ندارند. این ها همه  به علّت فاصله گرفتن جامعه ما از دانش واقعی، دین اصیل و مهدویت راستین است که بی شک در خور این مردم خدا جو ، این مملکت صاحب الزّمان(عج) و این شیعه خانه حضرت مهدی(عج) نیست.
 
برخی معتقدند که از باب « الباطِلُ‏ يَمُوت‏ بِتَرك‏ ذِكرِه» ( باطل با عدم یادآوری آن می میرد) باید با این قبیل موضوعات مواجه شد در حالی که این حرف تا زمانی درست است که خود « حق » با ترک آن نمیرد. وقتی که با عنایت به موارد یاد شده، رویکردهای نادرستی نسبت به علاء الدّوله حتّی در سطوح علمی ، دانشگاهی و اسلامی وجود دارد، دیگر جای سکوت و ترک ذکر باطل نیست. 
 
و گر بینم که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است
 
و در این مجال یک پیشنهاد معنوی و فرهنگی در رابطه با این مزارات دشمنان اسلام و مهدویت دارم و آن این است که مزارات افرادی همچون: «سیّد محمّد نوربخش» در سولقان تهران و این «علاء الدّوله سمنانی»در سمنان به پایگاه های مهدویت تبدیل شوند تا بر خلاف تمایل آن ها مهدویت راستین و اصیل تبلیغ گردد و ضریح و برخی چیزهای دیگر که قرار است جنبه تقدّس به آن غیر مقدّس ها دهند حذف شوند ولی جای قبر آن ها مشخّص باشد و معماری مکان هم حفظ شود و مزار  آن ها به طور مطلق از بین نرود تا خدای ناکرده طرفداران آن ها هیچگاه نسبت هایی چون «غیبت» و «عروج» بدان ها ندهند.
 
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
------------------------------------------
پی نوشت‌ها:
1.ابن بابویه، محمد بن علی ( شیخ صدوق) (م.381 ق.)،کمال الدین ، دارالکتب الاسلامیه، تهران- ایران، 1359 ش.، ج 2 ص 409و  ر. ک : فقیه ایمانی ، مهدی، اصالة المهدویة فی الاسلام، موسسه معارف اسلامی، قم – ایران، ط1،1420 ق.، ص 27 به بعد. 
2.ر.ک : قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 5، 12.
3.ابن بابویه ، محمد بن علی ( شیخ صدوق) (م.381 ق.) علل الشرائع ،  کتابفروشی داوری ، قم – ایران، 1385 ش. ج 1 ،ص 9.
4.ابن بابویه ، علی بن الحسین(م.329 ق.)، الإمامة و التبصرة من الحيرة، مدرسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، قم – ایران، 1404 ق. ص  90.
5. جعفریان ، رسول ،(مجله)پیام بهارستان ، د2، س 5، ش 17، پاییز 1391 ش.،ص 702.
6.الذریعه ج 15، ص 249.
7.بیابانکی، ابوالمکارم رکن الدین احمد بن محمد بن احمد( علاء الدوله سمنانی ( م. 736 ق.)، العروة لاهل الخلوة و الجلوة ، تصحیح و توضیح : نجیب مایل هروی، مولی ، تهران – ایران، چ 1، 1362 ش. 1404 ق. صص 367-368.
8.السخاوی ، محمد بن عبدالرحمن ( م.902 ق.) ،  التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة ، دار الكتب العلمية، بیروت – لبنان ، ط 1، 1414 ق.ج2 ، ص 276 .
9.همان ، ج‏1، ص 55.
10.ابن عبدالبر ،  ابوعمر یوسف بن عبدالله ( م.463 ق.) الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ، تحقيق: على محمد البجاوى، دار الجيل، بيروت- لبنان ، ط 1،  1412/1992،ج 2 ، ص 843 به بعد.
11.ر. ک:  ابن عبدالله الحموی ، یاقوت ،(م.626 ق.) ،معجم البلدان ، دارصادر، بیروت – لبنان، ط2، 1995 ،  ج 3، ص 374.
12.الکلینی، محمد بن یعقوب(م.329 ق.) ، الکافی، مصحح : علی اکبر غفاری ، محمد آخوندی، دارالکتب الاسلامیه، تهران – ایران ، 1407 ق.، ج 1 ،ص 340.
13.النعمانی، محمد بن ابراهیم(م.360 ق.)، الغیبة، محقق و مصحح : علی اکبر غفاری، صدوق، تهران – ایران، 1397 ق. ، ص 154.
14.شوشتری، قاضی نورالله(م.1019 ق.)، مجالس المومنین، دارالکتب الاسلامیه، تهران – ایران،1365 ش. ج 2 ، صص 127-128.
15.الطهرانی ، شیخ آغا بزرگ (م. 1390 ق.) الذریعة  الی تصانیف الشیعة ، اسماعيليان – اسلاميه ، قم – تهران ،ج 15 ص 251.
16.همان ، ج16 ص 300.
17.جامی ، عبدالرحمن( م.898 ق.) ، شواهد النبوه ، به کوشش : سید حسن امین ، میر کسری – تهران – ایران – 1379 ش . ص 263.
18.السخاوی ، محمد بن عبدالرحمن ( م.902 ق.) ،  التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة ، ج2 ، ص 470.
19.میبدی یزدی ، میرحسین بن معین الدین(م. 904 -911 ق.) شرح دیوان منسوب به امیرالمومنین (ع) ، به کوشش : اکرم شفایی، ص  104.
20.خواند مير، غياث الدين بن همام الدين(م.942 ق.)، تاریخ حبیب السیر ، خیام – تهران – ایران ، چ 4،1380 ش.، ج 2 ، ص 131.
21.موسوی ، جلال ، الاربعون فی المهدی ،  بقية العترة، قم – ایران، ط 2، 1428 ق. ص 221.
22.سرمد محمدی، حسین، (مجله)مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی، سال 8 ، ش 32 ، پاییز 1392، ص 62 به بعد.
23.روزبهانی، سعید، فرهنگ قومس(ویژه نامه سال استان سمنان 1386)،ش 39-40.
24.http://www.asihe.ac.ir/
25.http://www.mohaddesin.ir/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4-%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/435-Maghalate-Mahdavi-0032.html
26.http://semnan.farhang.gov.ir/fa/semnanmarefe/semnan
27.ابن قولویه ، جعفر بن محمد ( م.367 ق.) ،  کامل الزیارات ،  محقق و مصحح : عبدالحسین امینی ،  دارالمرتضویه ، نجف – عراق ، 1356 ش .،ص 177.
-------------------------------------------
گروه معارف رجانیوز- سیّد مرتضی میرسراجی، کارشناس حدیث و پژوهشگر مهدویت